درباره عبدالعلى دستغيب. سایت انسان شناشس و فرهنگ
در زمينه نقد ادبى: تحليلى از شعر نو فارسى، نقد آثار نيما يوشيج، نقد آثار غلامحسين ساعدى، نقد آثار احمد شاملو، نقد آثار صادق چوبك، نقد آثار احمد كسروى، نقد آثار م. ا. به آذين، نقد آثار بزرگ علوى، نقد آثار محمود دولتآبادی، نقد آثار احمد محمود و به سوى داستاننویسی بومى. در زمينه تحقيق ادبى و تاريخى: شيوه نگارش، هنر و واقعيت، حافظ شناخت و فلسفههای اگزيستاليسم.
در زمينه ترجمه: چرا مسيحى نيستم (برتراند راسل)، دجال (نيچه)، چهار سوار سرنوشت، (ويليام هابن)، هيدگر و شاعران (ورونيك ام فوتى) و طوفان شكسپير (با دكتر دولتشاهى).
- در سال ۱۳۹۴ مستندی با نام «این مرد نیچه نیست» به تهیهکنندگی و کارگردانی سعید کشاورز از زندگی عبدالعلی دستغیب ساخته و در شیراز اکران عمومی شد
- دستغیب در سال ۱۳۷۴ از سوی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی به عنوان منتقد نمونه برگزیده شد و لوح سپاس خدمات فرهنگی دریافت کرد. همچنین، در سال ۱۳۸۲ طی مراسمی در صداوسیما، دستغیب به عنوان چهره ماندگار در رشته نقد ادبی شناخته شد و موفق به دریافت لوح تقدیر و جایزه گردید. در مراسم نکوداشتی که از سوی انجمن آثار و مفاخر فرهنگی استان فارس برگزار شد، سومین نشان مفاخر این استان در دیماه ۱۳۹۵ در مراسمی با حضور رضا سید صالحی امیری وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی به وی اهدا شد.
شيراز هميشه شهر موردعلاقهاش بوده و فاصله زيادى نيست بين یوسفآباد تهران و چهارراه هوابرد شيرازـ اگر عبدالعلى دستغيب باشى ، نيمى از دلت آنجا پيش آرامش شهر و كارهاى نیمهتمام و خويشان است و نیمیاش اينجا پيش خانواده. دورههای مختلف زندگیاش و آنچه را كه از آن به عنوان دهههای بحرانى ياد میکند، بهخوبی به خاطر میآورد. با فنجان چاى آرام و بیصدا كه برمیگردد، میبردم تا شورش حيدرخان قشقايى در فيروزآباد فارس، شهريور ۱۳۲۰ و حمله متفقين، كودتاى ۲۸ مرداد ۳۲ و ... خانوادهاش همه اهل كتاب بودند و روزنامهخوان، او هم از همان دوران به سياست و شعر و قصه علاقه مند میشود تا جايى كه تمام زندگیاش میرسد به خواندن و نوشتن. دريازده دوازدهسالگی خوب انشا مینوشت و نسبت به سنش اطلاعات تاريخى نسبتاً خوبى پيدا كرده بود. وقتى با پدر كه مسؤوليتى دولتى داشت، از جلسه بحث و گفتوگویی برگشت، شنیدههایش را در مقاله «علل عقبماندگی كشورهاى اسلامى» نوشت و آن را براى مجله «نوردانش» فرستاد که در آن علمايى چون مرحوم راشد مقاله مینوشتند. بعدها هم با روزنامههای محلى شيراز چون پارس، بهار ايران، دوست ملت و گلستان و مجلهها و روزنامههای تهران مثل اطلاعات، كيهان، آشفته، سخن، فردوسى، نگين، روشنفكر، امید ایران، آدينه، دنياى سخن، كيهان فرهنگى، كلك، ادبيات داستانى، نيستان، راهنماى كتاب، آينده و پيام نوين همكارى كرده كه بيشتر مقالههایش در زمینههای نقد ادبى، فلسفه، جامعهشناسی و هنر است.
خيلى كتاب و مقاله و مجله خوانده و بحثهای زيادى داشته با افرادى از قشرهاى مختلف. آن قدر خوانده و بحث كرده كه حالا میتواند از حفظ درباره مقالههای روزنامههای بعد از شهريور ۲۰ صحبت كند.
عبدالعلى دستغيب بدون كتاب نمیتواند زندگى كند.
سال ۸۰ در پى يك عارضه مغزى چند ماهى بسترى شده و با خود فکر كرده حالا كه قادر به مطالعه نيست، چرا کتابهایش را حبس كند. شش هزار جلد كتاب تاريخى، ادبى و فلسفى را به بنياد فارس شناسى واگذار كرد،
براى استفاده عموم. بهتر كه شد، اما دوباره به فكر تهيه كتاب افتاد. در اتاقى كه زندگى میکند، حتماً بايد كتاب جلوى چشمش باشد. يك سال و نيم است كه هفتهای چهار پنج روز را صرف تهيه كتاب میکند و به قول خودش بازيافت، چراكه سه هزار جلد كتابى كه دوباره تهيه كرده، بسياريش همانهایی است كه قبلاً داشته و واگذار كرده.
ممكن است به خاطر صرفهجویی، زير آفتاب منتظر اتوبوس بايستد ، در خرید كتاب اما به فكر پول و هزينه نيست؛ وقتى كتاب میبیند ديگر حال خود را نمیفهمد!
دهه سى بود كه عبدالعلى دستغيب چند قصه نوشت و آنها را در مجله «امید ایران» چاپ كرد، قصههایی رئاليستى درباره زندگى نابسامان فقيران و بينوايان در جامعه. در آن دوران نسبت به خواندن و نوشتن حرص عجيبى پيدا كرده بود. همهچیز میخواند، رمانها و روزنامههای معمولى و گاه آثار جمالزاده، حجازى و محمد مسعود. هفدهساله بود كه در سراى مقدماتى مشغول به تحصيل شد. آنجا آثار على دشتى و حسينقلى مستعان را میخواند، از هدايت اما چيزى نمیفهمید تا اينكه روزى «چمدان» بزرگ علوى را به توصيه دوستى خواند و بعد «دوران كودكى» ماكسيم گوركى را. اين آثار نوشتههای دشتى و مستعان را در نظر او پايين آورد، گويى وارد مرحله ديگرى شده باشد.
درهمان دوران بود كه فعاليت احزاب شديد شد و جنبش ملى شدن نفت همه كشور را دربرگرفت. دستغيب هم وارد سياست شد و در راهپیماییها و پخش اعلامیهها شركت كرد. ديگر سمت و سويى پيدا كرده بود و از نظر ادبى هم از آثار چخوف، گوركى، تولستوى، هدايت و بزرگ علوى خوشش میآمد.
در سالهای مبارزه، دستغيب يك سالى زندانى شد و پس از آزادی به علت ممنوعيت از مشاغل دولتى در دفاتر اسناد رسمى و روزنامههای محلى شيراز به كار پرداخت.
سه سالى هم كارمند غيررسمى اداره بهداشت بود و در اين سمت تا سال ۱۳۳۷ به همه نقاط دور و نزديك استان فارس سفر كرد. در همين سال بود كه براى ادامه تحصيل در رشته فلسفه به تهران آمد و در پى آن به تدريس در دبیرستانها، دانشسراهاى مقدماتى، مدارس عالى و دانشکدهها پرداخت.
در تهران داستانى را براى انتشار به شادروان خالقى ـ سردبير مجله «پيام نوين» ـ سپرد كه خالقى اشكالاتى به داستان وارد كرد. با اين همه اما آن را چاپ كرد و بابت حق التحرير صد تومان به دستغيب داد كه براى دانشجوى آن روزگار مبلغ درخور توجهى بود، روزگارى كه هزينه يك صبحانه خوب و كامل يك تومان میشد.
دستغيب آن زمان در طبقه بالاى يكى از خانههای دروازه دولت زندگى میکرد كه از شدت سرما او و هماتاقیاش دائماً بيمار بودند و بساط آششان هميشه به راه بود. ديگر فكر كرد خالقى ممكن است باز هم از قصههایش ايراد بگيرد، اين شد كه مقالهای درباره پروين اعتصامى نوشت كه آشنايى خوبى با اشعارش داشت. خالقى آن نوشته را خيلى پسنديد و در همان مجلهای كه سعيد نفيسى، دكتر بيانى و رضا آذرخشى مطلب مینوشتند، نوشته دستغيب در اولين صفحه چاپ شد. فعالیتهای مطبوعاتى دستغيب گستردهتر شد و ديگر از سال ،۴۰ بيشتر وقت خود را صرف تحقيق و نقد ادبى كرد. حدود پنجاه كتاب نوشته كه هفده عنوان آن بهطور مشخص در زمينه نقد ادبى است.
عبدالعلى دستغيب فلسفه خواندن را در نقد ادبى بسيار مؤثر میداند، چرا كه باعث شده او با احتياط بيشترى قضاوت كند و پايه كار را بر اين بگذارد كه امكان اشتباه وجود دارد، كما اينكه خيلى قبلتر با آثار گلستان و گلشيرى و شاملو خيلى مخالف بوده و مقالههای تندى هم درباره آنها نوشته، بعداً اما متوجه میشود در بعضى قسمتها اشتباه كرده است. از سال ،۵۰ اساس كار را بر اين میگذارد كه ممكن است حق به جانب شاعر و نويسنده باشد.
از دستغيب درباره شعر كه میپرسم، دانههای قرمز تسبيح در زير انگشتانش میلغزند و او نظارهگر افقى دورتر از دريچه پنجره، میگوید: «در نوجوانى خيلى به شعر علاقهمند بودم. سعدى و حافظ و خيام و فردوسى حفظ میکردم و مثل همه ایرانیها گفتم حالا كه شعر میخوانم، شعر هم بگويم...» ده سالى تا سال ۱۳۴۹ ضمن كار نقد ادبى شعر هم میگوید كه حاصل در دو دفتر «گلهای تاريك» و «تصويرهاى روبرو» منتشر میشود.
شعرهايش را با سرودههای شاملو ، اخوان و فروغ كه مقايسه میکند میبیند صلاح نيست شعر گفتن را ادامه دهد.
حالا هرازگاهى جرقههایی به ذهنش خطور میکند، چيزهايى مینویسد و بعد با خود آنها ناپديد میشود يا دستغيب سرشان را زير آب میکند! میگوید شعر گفتن مشكل است. بايد حالتى نزديك به جنون داشت كه حالا با بالا رفتن سن، آن حالت آشفتگى و بیقراری براى او ناپديد شده. خيلى دلش میخواهد يك رمان بنويسد، چون تجربههای زيادى از شهرها و روستاهاى ايران دارد و با بسيارى از طبقات مختلف در تماس بوده. اما وقتى میخواهد فكرش را عملى كند، میبیند مصداق «دست ما كوتاه و خرما بر نخيل» است. به اعتقاد دستغيب قرن ما قرن تخصصى است و شخصى كه بخواهد به چند رشته ادبى و هنرى بپردازد، واقعاً بايد فوقالعاده باشد و وقت زيادى داشته باشد.
دستغيب كه براى آوردن ليست کتابهایش میرود، همسرش ـ مينا شيخ نيا ـ كه دختر غلامعلى شيخ نيا، استاد زمینشناسی دانشگاه تهران، است همصحبتم میشود. فارغالتحصیل هنرستان موسيقى است و از شاگردان استاد پايور. نوشتههای دستغيب را در «پيام نوين» میخوانده به اسم ع. دستغيب كه به شوخى با خواهر آن را عين(۱) دستغيب میخواندهاند. در شبهای شعر شاملو، دوست مشتركى، مينا شيخ نيا و عبدالعلى دستغيب را به هم معرفى میکند. رفع مشكلات درس فلسفه شروع گفتوگوی آنهاست و آغازين بهانه بودن سیوسهسالهشان در كنار هم... در خانه شيراز و حالا در خانه یوسفآباد.
- این مقاله ابتدا در مجموعه «مهرگان» و در جشننامه مشاهیر معاصر ایران به سفارش و دبیری محسن شهرنازدار تهیه و منتشر شده است. پروژه مهرگان که در موسسه فرهنگی- مطبوعاتی ایران به انجام رسید؛ به معرفی نخبگان ایرانی متولد 1290 تا 1330 خورشیدی میپرداخت. بخشی از این پروژه سال 1383در قالب کتاب منتشر شده است.
- ویرایش نخست توسط انسانشناسی و فرهنگ: ۱۳۹۷
- آمادهسازی متن: فائزه حجاری زاده
-این نوشته خُرد است و امکان گسترش دارد.برای تکمیل و یا تصحیح اطلاعات نوشته شده، به آدرس زیر ایمیل بزنید:
elitebiography@gmail.com