گشت ایله دیم گزدیم عشقینگ داغیندا                   نه بلا دیر کمیسه چکر بو دردی

عشق داغین آسدیلار گوگونگ بوینوندا                    گوگ تیتره ییپ چکه بیلمز بو دردی (1)

 

درباره زندگی و آثار عارف وارسته و شاعر برجسته مختومقلی فراغی، بسیار گفته و نوشته اند و بزرگانی، به تحقیق و جستجو درباره اشعار و احوال او پرداخته اند که ماحصل آن این است : مختومقلی فراغی تخمیناً 1723م برابر با 1112 هجری شمسی در تپه قاولی در شرق آجی قاوشان در خانواده روحانی متولد شد. در سال1790م ، 1169 هجری شمسی در کنار آباساری درکوههای سونگی داغ آرام گرفت.

اشعاراین شاعر شوریده، آکنده از شور و احساس است. آکنده از نظریات و عقاید صوفیانه وعارفانه است که با ساده ترین زبان آن ها را بیان می کند.  به طور کلی صبغه و رنگ عرفان و تصوف در تمام اشعارش ، همدیگر را با هم پیوند می زند و آن را به صورت یکپارچه جلوه می دهد.

اگرتمام اشعار را کنار هم بگذاریم، به راحتی در می یابیم که درونمایه اشعارش عشق است. و وقتی که از عشق می گوید، سوزناک است و از سور درونی وآتش نهانی خود می سراید. سخنش گرم، شیرین، دلنشین و دلنشان می شود و این حکایت از همان سوز درونی است که باید سوزناک باشد:

 مختومقلی نوش اتدیم غم باداسین ایکی تاس

اوچ ایچما گه رغبت یوق چون بولدوم جاندان خلاص

دیز چوکوب دم چکسهلر عیسی خضر هم الیاس

گلینگ بیر تدبیر ایلانگ بودرده ایها الناس(2) 

                                    

بیت بیت اشعارش جوهره اصیل و راستین عشق را دارد. به همین خاطر می توان دیوان شعر او را دردنامه عشق نامید.

مختومقلی جان چکسه رحم اتمزلر یاش دوکسه 

عشقینگ یولنیدا یوغسه یالان بارمی یاران لار(3)

 

این جاست که انسان وقتی اشعار این عاشق دل سوخته را می خواند با این که مطالب سخت و سنگین عرفانی در صفحه صفحه دیوانش وجود دارد. با ولع تمام سعی در خوانش اشعارش دارد. زیرا اول اینکه سخنش زنده و جاوید است و عشق ماندنی است و تمام شاعرانی که از عشق و .... سخن راندند، چون عطّار، مولوی، حافظ، سنایی همیشه مانا و ماندگار شدند و چون سخن از عشق است و مایه عجیب دارد، برای همه،   خوشایند و دلنشین می نماید و او را برای شنیدن مطالب علاقه مند می سازد و به این خاطرات که بر سر زبانهاست و پیر مردان و پیرزنان اشعار او را زمزمه می کنند و گاه افراد عامی نیز آن را حفظ کرده و در سینه هاشان گرم نگه می دارند. چرا که از درد مشترکی می گوید که خواننده اش را به سر ذوق در می آورد:

 

مختومقلی دییر لر منینگ آدیما             عالیم الین چوپر گورسه اودیمی

ای یاران لر کیمه دییم دادیمی            باشیم چیقمازنه سودایا ساتاشدیم(4)

 

دوم: این که جاودانگی اش به خاطر متنوع بودن اشعارش نیز هست. اشعار او در هر مورد، حکایات و داستانهای  متنوع بیان می کند و با الهام از داستانهای قرآنی و روایات اخلاقی که آن را با پند و عبرت آمیخته بسیار شیرین و دلنشین می نمایاند.

اسطوره،روایت، اشعار رمزی،داستان سرایی،تمثیل و پرداخت در روایات تاریخی و دینی، زیبایی شعر اور ا دو چندان می کند و نشان دهنده عمق فکری و غنای علمی و فرهنگی شاعر و عارف است. با آن پشتوانه،  معانی گسترده و والا می آفریند و اندیشه ی شگرف و گسترده را جلوه می کند.

فراغی شاعر و عارف بیداری است وشعر او نیز حماسه حرکت روحی آدمی است به سوی تکامل. سخن او حدیث گران بیداری انسان است. از ژرفای تاریک و حصار نا امیدی که انسان به دور خود کشیده است، او بیداری انسان را فریاد می کشد. روح انسان را نوازش می دهد و گاه او را سرزنش می کند تا به خود آید ودر آینه دل خویش نظر اندازد.  او با درک و شناخت پیچیدگی انسان و عوامل و ابعاد بیداری انسان، بیداری آن را در دو بُعد لحاظ دارد. اول، در بُعد اجتماعی که آن را با مفاهیم رمزی و یا اسطوره ابراز داشته است.زیرا اساطیر دریچه ای است به روی گذشته های دور، تبلور آرزوهای درونی انسان هاست و سیری است به سوی افقهای روشن فکری و این سیر فکری و اصولاً تکامل و تحول فرد در طول زمان سازنده شخصیت فرد، قوم وملت است. به طوری که با تعمّق در اسطوره های هر قوم و ملت می توان طرز اندیشه، زندگی و تحول مادّی و معنوی آنها را جست.

برای نمونه می توان از تحوّل شخصیت اسطوره ای قومی" چاودیر خان" نام برد. که مظهر شجاعت و مردانگی است. سنبل دلاوری و پایمردی است:

سویله مختومقلی عالم بیلسین لر                           جایی جنّت دیر گواه بولسون لار

حق رحمت اتسین دییپ دعا قیلسین لر                   تمام اولوس ایل لر چاودیر خان اوجین (5)

 

او در اشعاری چون: گوگلنگ ، گرگانینگ یا ترکمنینگ بر طبل بزرگ بیداری و دین مداری می کوبد:

 دینینگ دورار حق نوری دک                             گویچونگ آرتار روم زوری دک

آسیلشار سن آچ بوری دک                                  عشق ادیب میدانا گوگلنگ  (6)      

 

دومین بعد بیداری انسان را در بیدار روح وجان آدمی می داند. زیرا که او را وا می دارد، تا در مسیر و حرکت به سوی تکامل، به فنا برسد و در او محو شود. تا جایی که انسان خود را در آینه جمال یار ببیند ودل را در بارگاه او جولان دهد، به هر دری بزند تا او را بیاید و سرانجام به خود رسد. "مَن عرف نفسه قد عرف ربه" و با شناخت ودرک واقعی، به عشق اصیل و سخن راستین خود رسد. همان عشقی که چون چراغی روشن در تاریکخانه روح آدمی است تا او را نورانی و روحانی کند:

دوست هوای وصلینگی سن شونچا چیندان ایسترم      

دارم زلفینگ قدینه اوزومنی زندان ایسترم

دییمه غمدان بیر زمان گونگلومنی خندان ایسترم

برغریب عاشق منم یار سنی، سندان ایسترم

گیجه وگوندیز بیلینگ هو، هایه عاشق بولمیشام  (7)                  

او در سیر الی الله چاره ای جز سرگردانی و آواره گی در عشق خود چاره دیگری نمی یابد:

آیدا دور مختومقلی من آندا کانه اوغرادیم

سیر ادیب باردیم فلکه، لامکانا اوغرادیم

چون منی رسوا قیلان عشق یگانه اوغرادیم

یتمیتش ایکی شهر ایچیندا مونگ بیر دکانه اوغرادیم

شونچه سرگردان، سپیل والایا عاشق بولمیشام    (8)                   

 

به اعتقاد فراغی، از مسایل بسیار مهّم و سرنوشت ساز سعادت آدمی، هنر اندیشه و تفکر اوست که می تواند انسان را به سعادت و کامیابی نایل کند به قول مولوی رومی:

تو همه اندیشه ای              ما بقی خود استخوان و ریشه ای

 

پس بو دم قیل پیکر ینگی     اول اوی سانگا بولمای مکان

 

اندیشه و تفکر در باب انسان، خدا و معاد است، که آدمی را به نیک نظری می رساند. این که از چه آفریده شده است؟ چه کسی او را آفریده است؟ هدفش از خلقت چیست؟ به راستی اعتقاد به خدا و معاد، چهره زندگی انسان را دگرگون می کند. خلقت خود را بی هدف ندانسته، زندگی دنیایی خود را فرصتی برای تعالی وتکامل انسانی خود می داند نه صرفاً خوش گذرانی:

خواب غفلت دن گوزونگ آچ، دایماً هوشیار بول        گوزلرینگ روز جزا خونبار بولماز بورون

یا:

نه فراغت یاتیرسن ال آیاغمینگ اوزادیپ                اجل یاتیر گزگده اوقین یایین گزه دیپ

محشرگونی بار گور ایمانینگ قازانیپ                     قوری گلیپ بوش بارمه آخر زمان ایچینده

 

از این بادی است که تعالیم انبیاء را نه مزاحم آزادی بلکه زمینه ساز تکامل روح آدمی می داند.جهان را به این زندگی منحصر نمی کند.  بلکه این دنیا را مزرعه آخرت می پندارد:

دنیا آخرت کشتکاری دیر                         تخم ساچه گوری ناگه یاتیپ سن

دنیاکشتزار آخرت است تخم بپاش و در غفلت نباش.

 

سعی ، کوشش و اعمال او برای او زندگی جاودانه را رقم می زند. همان طور که اندیشه فراغی، جاودانگی او را رقم زده است. به مصداق آیه شریفه " لیس الانسان الا ماسعی " نیست برای انسان جزء به اندازه ی رنجی که می کشد. با این اندیشه است که انسان خدا را برتمام اعمال خود ناظر و شاهد می داندکه کوچکترین عمل او از چشم حسابرسان الهی مخفی نیست. هیچ ظلمی را به بشر و بندگان خود روا نمی دارد و هیچ بنده ای را نمی سوزاند. بلکه برای رشد بندگان خدا، دل می سوزاند واز پای نمی نشیند.

 

این دنیا، با همه زیبنده گی و فریبنده گی که در آن است، روزی فناپذیر است و پایانی برای او خواهد بود و بقایی در کار نیست. طمع آز و حرص، منیّت همه زودگذر و آنی است و اسباب تنزل آدمی. چراکه سرانجام چشم تنگ دنیا دوست را یا قناعت پرکند یا خاک گور:

قیرق شهری قیزیل دن غرق ادن قارون                 گوزی قومدان دولدی پول دن دولمادی

یریوزی دولدیرماز گوزونگ خانه سین                     قارون کبی قازانانینگ کان بولسه  (9)             

 ابیات فوق موافق است با مضمون حدیث رسول اکرم(ص):لایَمَلاُ جوف ابن آدم الا التراب: شکم آدمی را چیزی جز خاک پر نمی کند.

دنیا برای مومن بسان زندانی است و برای کافر بسان بهشت. به مصداق" الدنیا سجن المومن و جنه الکافر":

بودنیا مومن لره دوزاق دیر                         اول دنیا مومن لره اوزاق دیر

مولوی: این جهان زندان و مازندانیان           حفره کن زندان و خود را وا رهان

فراغی این سرای گذرا را به ماری گزنده تشبیه می کند:

 دنیا ماردیر یاستانیپ سن                اینچ آلارمی یاتان مار بیله ن

 

به اعتقاد فراغی اندیشیدن و تفکر در این حقایق،  از نظر دیدگاه دینی نیز از اهمیت فوق العاده ای برخوردار است. چرا که پرداختن به مقولاتی چون دنیا وآخرت، خود شناسی و خداشناسی و نیز فرجام شناسی از مبنایی ترین و پر جاذبه ترین موضوعات تفکر و تامل انسانی است. که همه به تقویت ایمان دینی و هم به خداباوری می انجامد وهم اینکه از آفات فکری، روحی در امان می ماند:

مقصدینگ سن مختومقلی، حق تعالی دن دیله             غافل اولمه گیجه، گوندیز بول خدای ذکری بیله

 

مقدّمه کمال انسانی یا به عنوان دیگر از مسایل مهّم انسانی، همان چیستی انسان یا شناخت و معرفت انسان است. انسان، قبل از آن که به شناخت جهان پیرامون خود و نیک و بد آن بپردازد، باید خود را بشناسد و گنجینه فطرت خود را کشف نماید وآنها را به کمال برساند. امیال نفسانی خود را تعدیل کند تا به بزرگترین سعادت نایل آید.

دعوت به شناخت انسان، تنها توصیه متفکر زمانه خود ، مختومقلی فراغی نیست. بلکه از توصیه های مهم پیامبران الهی، عالمان، عارفان و فیلسوفان است. شناخت به این معنا که اگر انسان، اندیشه و تفکر، امکانات و استعدادهایی که برای رشد و تکامل در او آفریده شده است را به نیکی بشناسد، بهتر می تواند سرمایه های وجودی خود را به کمال برساند.

امیر المومنین علی (ع) می فرماید: کسی که به خودشناسی دست یابد به بزرگترین سعادت و کامیابی رسیده است.(10)

به نقل تاریخ،  برسر در معبد داخلی در یکی از شهرهای یونان باستان نوشته شده است:  خود را بشناس.

کانت می گوید: انسان قبل از هر چیز باید به ارزیابی و شناخت دقیق توانایی شناخت خود بپردازد.(11)

باز امیر المومنین علی(ع) خودشناسی را مقدّمه خداشناسی قرار داده، می فرماید: مَن عَرفَ نفسه فقد عرف ربّه.

مختومقلی:

 آدینگ بنده بولسا، ایانگی تانی          گلیپ سانگایوز به یوز هم بولماسا (12)     

با این معرفت درونی است که میل و گرایش انسانی او و تمایلات روحی او، به گرایش های اصیل انسانی می انجامد. درواقع همان میل و محبت خداوندی که از وی جدایی ناپذیر است و محبت و میل به خدا، آمیخته با وجود آدمی است. و وظیفه پیامبران و انسان های وارسته، همان بیدار کردن و برانگیختن گنجینه های فطرت آدمی است. ازاین جاست که مرحله بیداری انسان آغاز می شود. آغازی دردناک به قول مولوی:

هر که او هشیارتر بیدارتر              هر که بیدار تر رخ زردتر

این درد بیداری انسان است که جاشنی شعر و شعور  فراغی گشته و گزاف نگفتیم اگر بگوییم که شعر فراغی سراسر فریادی است برای بیداری، سراسر دردمندی شاعر و عارف واقعی است که همواره انسان را به بیداری، آگاهی ،هوشمندی سعادت فرا می خواند . دیوان فراغی دیوان هشیاری و تنبه انسان . دیوان درد دردمندانی است که از بی تفاوتی و غفلت انسان ها به درد آمده اند.

دیوان فراغی، دردنامه بیداری انسانی است که آتشی در سینه او نهاده، آن چنان که شعر او سراسر سوز می شود و سوز او برای شاعر ما سازی که خود التیام می دهد.

بیراندیشه تاب آلدم توز بولدوم                      توپراق بولدوم آتشیندن سوز بولدوم

داشدن ایچدن ، باشدن کویدوم کوز بولدوم       کنار قایسی کباب قایسی بیلمه دیم (13)        

 این سوز، شوق می آفریند و این شوق، شرری در جانش:

 عشقه میل اتگان بو اودلارغه یا ناسیدور گونگل

آشنا اهلی بو غمینگ دایم، ایاسیدور گونگل   (14)  

1)    دیوان فراغی ص 38

2)     همان ص 55

3)    همان ص 126

4)    همان ص244

5)    همان 275

6)    همان ص 224

7)    همان ص 398  

8)    همان ص 399

9)    همان ص 545

10)                       اندیشه اسلامی، جعفر سبحانی ص24

11)                       اندیشه اسلامی ص 24

12)                       همان  ص66

همان ص 23    

منبع:فصلنامه یاپراق- ویژه بزرگداشت مختومقلی فراغی. شماره ۴۹ که با همکاری همه جانبه بنیاد مختومقلی فراغی انتشار یافت. محمد قجقی