نشست علمی گروه جریان های فکری با عنوان «نقد و بررسی کتاب اسماعیلیه بدخشان»
تاریخ در دوران مدرن علمی است که به جوامع کمک میکند تا بیشتر با هم آشنا شوند و به شکل مسالمتآمیز با هم رفتار کنند. این کار یکی از بهترینهایی است که توصیف تبیینی عمیقی از جماعت اسماعیلیه و هویتش ارایه میکند.
معزی: از ابتدا تاریخ را از روی علاقه انتخاب کردم، چون در روزگارانی علاقه زیادی به جامعه شناسی داشتم و خارج از ایران هم جامعه شناسی خواندم، اما تاریخ را واقعا با علاقه انتخاب کردم. به همین علت هیچ وقت نخواستم چیزی را بخوانم که نمره بگیرم. همیشه دوست داشتم چیزی بخوانم که درکم را بالا ببرد، اما اعتراف میکنم اسماعیلیه را به علت اشاره و فرمایش استاد مرحوم دکتر زرین پور انتخاب کردم. ایشان به صورت دستوری کار کلاسیای به من واگذار کردند. این کار دست مایۀ تحقیقی شد که مرا بسیار تشویق کرد و بعدها رساله ارشدم شد. گرچه در روزگار خودش اجازه چاپ نگرفت اما به وفور توزیع شد. حتی به لندن و کانادا هم رسید. این امر سبب شد چشمم به دنیای اسماعیلیه باز شود. وقتی قصد داشتم در دوره دکتری کار کنم ترجیح دادم ادامه کار قبلی را به انجام برسانم. دوست نداشتم کارم تکراری باشد. متوجه شدم جاهای خالی کجاست. یکی از جاهای خالیای که برای همه سوال بود بدخشان بود. بدخشان سالها در حوزۀ اقتدار دولت شوروی سابق بود. به همین علت دور از دسترس پژوهشگران جهان آزاد بود. آن را انتخاب کردم بی آنکه از چیزی شناخت داشته باشم. اسماعیلیان قصد داشتند اشخاصی روی این موضوع کار کنند که اسماعیایه شناس برجسته اند. به هرحال با شوق و اشتیاقی که داشتم راهی تاجیکستان شدم. یک سفر در معیت استاد بزرگوار با عنوان سالگرد استقلال تاجیکستان آنجا رفتم. بار اول بود اما باز دفعات دیگر با دعوتنامهای که دریافتم اجازۀ رفتن پیدا کردم. البته رفتن به بدخشان فقط ویزای تاجیکستان نمیخواهد. خود دکتر بدخشانی و حتی تاجیکها هم باید ویزای مخصوص بگیرند. آنجا منطقهای استراتژیک است. امروزه پنج شش کشور در آن سهیم اند و به آن نزدیکند. از لحاظ فرهنگی هم به نظرم گلوگاه دنیاست. آنجا چند فرهنگ ماوراالنهر، هندی، چینی، ایرانی، ترکی و مغولی و بودایی، برهمایی، سکایی، اسلامی و ادیان پیش از اسلام با هم ترکیب میشوند. گلوگاه بزرگی است.
کسیکه کتاب را بخواند با سفر یک زن به بدخشان روبه رو ست ، جایی ناشناخته و کشوری که تازه از شوروی جدا شده و گرفتار جنگهای داخلی است با کمبودهای فراوان-حتی به لحاظ حمل نقل و دسترسی غیرممکن. از اموری که کار مرا آسان کرد شناختی بود که اسماعیلیه از همان رساله اول از من داشت و میدانست بیطرفانه مینویسم. وقتی آنجا مراجعه کردم به لندن زنگ زدند. مسئول لندن آن موقع نورالدین الله دینی بود. ایشان را تا آن موقع ندیده بودم. اما ایشان رساله مرا دیده بودند. به افراد گفتند زن عالمهای است یاردمش کنید. به هرحال اجازه دادند با هزینه خودم آنجا اقامت کنم. در یکی دو سفر همراه کارگزارانی که به روستاهای دوردست میرفتند اجازه دادند به دو سه روستا روم.کمک این دوستان سبب شد بین جماعت رفت و شد کنم و بخواهم بیاضهایشان را به من دهند. بدون کمک آنها به جایی نمیرسیدم. با لطفی که نسبت به من داشتند من یک خانوادۀ دوم هم پیدا کردم.
جلال بدخشان: در ایران ما هرموقع کسی درباره چنین موضوعاتی بحث میکند میگوییم نکند اسماعیلیه شده است. در کنگره شیخ توسی با استاد محقق آشنا شدم. دیدم راجع به اسماعیلیه مطالبی نوشته شده بود.
درباره دلیل این که بین مذهب اسماعیلیه و شیعه دوازده امامی اینقدر نزدیکی هست در بنیاد اندیشمندان ایران صحبت کردم. اگر از ظواهر امور بگذریم ریشه یکی است یعنی اسماعیلیه و اثنی عشری ۹۵ درصد در یک خط فکر میکنند. از لحاظ فقهی و اعتقادی و حب مولای متقیان حضرت علی مثل هم اند اما اتفاق اینطور افتاد که ما از زمان پیغمبر همان موقع که به اولادش اکتفا کردیم دیگر آنها را رها نکردیم و تا امروز هم اولاد پیغمبر نور چشم ما هستند. کسی که هدایت فرقه را به عهده دارد امام ما است. این در مذهب اسماعیلیه تاثیر گذاشته است. از زمان امام علی (ع) تا امروز مذهب اسماعیلیه با داشتن امام مذهبی هدایت میشود؛ یعنی چیزی که مدون و در کتاب نوشته شده باشد وجود خارجی ندارد. پدر من میگفت پروفسور ایوانف ایران آمده بود و در مشهد دنبال اسماعیلیان میگشت. مرا دید و گفت برو کتابی که مذهب شما را دقیقا بیان کرده باشد برایم بیاور. میخواهم تحقیق کنم. پدرم گفت کتاب ما این روزها در هندوستان است و به نظرم میخواهد اروپا برود. گفت: منظورتان چیست؟ پدرم گفت: کتابمان همان اماممان است. غیر از اماممان کتابی نداریم. هر کتابی زمانی جزء اعتقادات ما میشود که آن امام آن را تایید کند و بگوید این کتاب جزء اعتقادات مذهبی من است و میخواهم پیروانم بر این مبنا فکر و اندیشه کنند.
فرهنگهای زیادی در بدخشان وجود دارد. فرهنگ اسماعیلیه با آنها عنادی ندارد. هر کدام خوب بودهاند نگاه داشته است. هرچه در زمان و مکان توجیهی نداشته رد کرده است. علت اینکه مردم بدخشان اسماعیلیه ماندهاند فقط همین بوده است.
در مذهب اسماعیلیه عادتی وجود دارد هر وقت کتابی به دستمان میرسد سعی میکنیم نسخهبرداری کنیم. کسانی که نسخهبرداری میکنند دو گروهاند: عدهای خبرهاند و کارشان همین است. با دقت نسخهبرداری میکنند. عدهای هم مثل من تند تند مینویسند و برخی کلمات را جا میاندازند و برخی اوقات نقطهها را جا میگذارند و خوب نمیتوانند بخوانند. اگر زبان دیگری باشد تغییراتی در آن میدهند. نسخهای که من تهیه کردم با اصل آن کلی فاصله دارد. تمام بیاضهایی که در بین جماعت اسماعیلیه هست حتی تمام نسخههای کتابی کد بین جماعت است. مخصوصا در ایران و هندوستان نسخه شده است. یعنی اصل آن چیز دیگری بوده است. افرادی که نسخهبرداری میکردند برخی جاها به خود اجازه میدادند آن را اصلاح کنند و معتقد بودند اینجا نویسنده اصلی متوجه مطلب نشده است. چون نویسنده در یک چارچوب دیگری صحبت کرده است و نفر دیگر در چارچوبی دیگر اندیشه میکند.
کتابی هست به نام هفت باب بابا سیدنا که ایوانف آن را چاپ کرده است و از آنِ حسن محمود کاتب است. زمانی من در لندن تدریس میکردم، خواستم از این کتاب استفاده کنم دیدم این کتاب به سیاق نسخههای سابقی که داشتم هیچگونه شباهتی نداشت. برخی دو جمله اضافه داشت. برخی یک پاراگراف کم داشت. برخی اوقات برای روشن کردن مطلب چیزهایی اضافه شده بود. ۲۶ نسخه را باهم مقایسه کردم. دو نسخه به دست افرادی تهیه شده بود که کمی حرفهای بودند. یعنی در آنچه حسن محمود کاتب نوشته بود دقت کرده بودند. حال تصور کنید اگر بخواهیم از این مآخذ برای تاریخ استفاده کنیم کار خانم دکتر چقدر مشکل خواهد شد. چون پیداکردن نسخه اصلی اولاً غیرممکن است. پیداکردن نسخههای متفرقه خیلی زیاد است. به کدام باید اعتماد کرد و کدام را باید نقل کرد.
من کار خانم معزی را از اول تا آخر با دقت خواندم. در تمام قسمتها زحمت زیادی کشیدهاند. امیدواریم در سالهای آینده اسناد جدید را نیز در آن بگنجانند و کتاب را همواره زنده نگه دارند. ما فقط در بدخشان با این موضوع روبهرو نیستیم. در هندوستان نیز با این موضوع روبهروایم. جمعیت کثیری از مردم اسماعیلیه در هندوستان ابیاتی دارند که برای کار تاریخ کارساز نیستند. ما بیشتر به تاریخنویسان غیر اسماعیلیه نگاه میکنیم. برای دانستن مذهب خودمان امیدواریم این کتاب در آینده نیز زنده باشد. این نشان میدهد اگر گروههای مختلف تشیع دستبهدست دهند میتوانیم فرهنگ اهل بیت را به دنیا بشناسانیم (آن طور که بوده نه آن طور که به ما گفتهاند)؛ میتوانیم ذهنیت مردم جهان را نسبت به اسلام عوض کنیم.
بین شیعۀ دوازده امامی و هفت امامی در اصول هیچ فرقی نیست. اسماعیلیه سنتی فلسفی در اسلام وارد کرده است. سلطان فلسفه اسلام در تشیع، ملاصدرا، از تمام کتابهای اسماعیلیه استفاده کرده است. در قدیم لزومی نداشت بگویند از کدام کتاب استفاده کردهاند اما میبینیم که میرداماد و ملانجفعلی تبریزی هم که جزو بزرگان شیعه دوازده امامی بودهاند استفاده کردهاند. اسماعیلیه هم هرگاه حدیث و روایتی نیاز دارد اول به بهارالانوار و اصول کافی مراجعه می کند. شاید کسانی که در اسماعیلیه تعصب دارند کلماتی را بالا و پایین کنند. امروز شاخص این است که این ادبیات را به نحو مشترک استفاده کنیم و در شناساندن تشیع با هم باشیم. موسسه ما در لندن چندین بخش دارد و در آینده این بخشها به نحو چشمگیری چندین برابر خواهد شد. اکنون بزرگترین سازمان علمی اسلامی در اروپا بنیاد تاریخ اسماعیلیه است. یعنی هرکس بخواهد حتی درباره شیعه دوازده امامی تحقیق کند از کتابخانه ما استفاده میکند. هدف ما در کتابخانه این بود همه کتابهای مستند اسلام و تمام کتابهای مستند تشیع و تمام ادبیات اسماعیلیه را جمع کنیم. آخرین تکنولوژی را نیز برای ارایۀ آن به دنیا به کار میبریم. ما دایرهالمعارف بزرگ اسلامی را به انگلیسی ترجمه میکنیم. اکنون جلد ششمش منتشر شده است. سعی ما این است که مطالب بوی ترجمه ندهد.
دکتر مهدی محقق: شخصا از آنجا با اسماعیلیه آشنا شدم که ۱۸ ساله بودم و برای درس استاد ادیب نیشابوری، مدرس بزرگ مشهد در ادبیات عرب، از تهران به مشهد رفتم و یکسال آنجا ماندم. معمولاً در درسهای طلبگی استادان تکلیف کتبی به شاگردان نمیدهند. متکلم وحده درس را میخوانند و خداحافظی میکنند. مرحوم ادیب (مرحوم آیتالله بروجردی نیز همینطور بودند) چون مرحوم واعظزاده آمد گفتند جزء تکلیفهایی است که آیت الله بروجردی به من دادند. ادیب نیشابوری هم همینطور بود. اغلب چند شعر میداد و میگفت منابعی از منابع ادبی، معانی، بلاغت، بدیع، فصاحت، تاریخ و جغرافیا را مشخص کنید و منابعشان را ذکر کنید. ایشان این شعر ناصر خسرو را به من دادند. در آن قصیدهای که آغاز میشود با: پسنده است با زهد عمار و بوذر/ کند مدح محمود مر عنصری را؟ /// من آنم که در پای خوکان نریزم/ مر این قیمتی در لفظ دری را.
مطلع قصیده این بود: نکوهش نکن چرخ نیلوفری را/// برون کن ز سر باد و خیرهسری را.
از ما خواستند جزییاتی که این شعر را بیان میکند و منابع آن را ذکر کنیم. آن وقتها کوشش میکردیم به منابع درجه اول مراجعه کنیم؛ از ما انتظار داشت منابع درجه یک را نه منابع فارسی یا درجه دوم را ذکر کنیم.
ناصر خسرو در صحبت از ترکان زمان سیطرۀ آنها میگوید:
ترکان رهی و بندۀ من بودهاند/// من تن چگونه بندۀ ترکان کنم…
به ملک ترک چرا غرهاید /// یاد کنید جلال و دولت محمود زابلستان را.
آن زمان ترکان سلجوقی مسلط بودند. ایرانیان را نصیحت میکند غره نباشید. محمود زابلستان، سلطان محمود غزنوی درواقع ترک بود. شما اینقدر به ترکها غره نشوید. یاد کنید ببینید چه بر سر محمود زابلی آمد. بعد به فتوحاتش اشاره میکند:
چو سیستان ز خلف ری زرازیان بستد/// وز اوج کیوان سر برفراشت ایوان را
کجاست آنکه فریغونیان ز هیبت او /// ز دست خویش بدادند جوز جانان را
شما فریفتگان گرد او همی گفتید/// هزار سال فزون باد عمر سلطان را
بریخت چنگش و فرسوده گشت دندانش/// چو تیز کرد برو چنگ و دندان را
اینجا استعارۀ معروفی را به کار برده است. وقتی مرگ چنگ و دندانش را بر او تیز کرد چنگ و دندانش ریخت.
ریخت چنگش و فرسوده گشت دندانش/// چو تیز کرد برو مرگ چنگ و دندان را
من از این مواجهۀ ناصر خسرو با سلطان محمود خوشم آمد و به دیوانش مراجعه کردم. علاقۀ من به ناصر خسرو باعث شد آثار او مخصوصا دیوانش را چندین بار بخوانم و یادداشت بردارم. خصوصا مصادف شد با زمانی که به عنوان استاد مهمان درس میدادم. شروع به یادداشت برداری و تحقیق درباره ناصر خسرو کردم.
ناصر خسرو را قبلا میگفتند علوی است، علوی بودن نسبتی روحانی است نه جسمانی. او سید نبوده است به معنای امروزی آن چون خود در دیوانش چند جا میگوید: من مفخر گوهر تبارم/// گر تو به تبار فخر داری.
خوشبختانه میتوانستم دیوان او را بر اساس قدیمیترین نسخهای که مرحوم مینوی آورده بودند تصحیح کنم. این باعث شد ما آثار اسماعیلیه را که در نقاط مختلف عالم چاپ میشد به دست آوریم. خصوصا درباره داعیان اسماعیلی آنها میگفتند ما در هر جزیره یک حجت یا داعی داریم. کلمه داعی یا حجت از سلسله مراتب اسماعیلیه است. ازآنجاکه پیروان اسماعیلیه در نقاط مختلف دنیا بودند، بدخشان را دکتر معزی زنده کردند، ولی قهستان هنوز جای کار دارد. این داعیان اسماعیلی هرجا رفتند علم را ترویج دادند. حسن مصباح، شیخ الجبل و…
بدخشانی: الموت صرفا قلعهای جنگی نبود. حتی بسیاری از کتاب هایی را که در زمینه نجوم یا ریاضیات بود حدود ۲۸ ج کتاب را مجدد بازنویسی کردند. اسماعیلیان در الموت سازمانی ایجاد کردند تا کتابها را بازنویسی کنند. این نشان میدهد کسانی بودهاند که زبان یونانی میدانستند مثل خود خواجه یا کسان دیگری که ترجمهها را تقسیم میکردند و نهایتا چاپ میکردند.
محقق: از همه مهمتر زبان برندهای که داعیان اسماعیلی داشتند بود. خلیفه بغداد که هر روز جمعه نامش به عنوان راس مسلمین برده میشد. ناصرخسرو دربارهاش میگوید:
همی رانند بر منبر ز مستی/// خطیبان آفرین بر دین ملعون
یا نامهای که ملکشاه به حسن صباح نوشت به بزرگان عالم که قوام دین و دنیا به آن ها بسته است تو ناسزا میگویی.
ابوریحان نیز در مقدمه کتاب التفهیم درباره نجوم نوشته است. من این کتاب را به خواهش ریحانه دختر حسین خوارزمی نوشتم. در جای دیگر میگوید (تحدید نهایات الاماکن درباره جغرافیا) من به خواهش زرین گیس دختر شمسالمعالی (از خاندان آل بویه) این کتاب را نوشتم. یا کتابی درباره اقتصاد اسلامی با عنوان کتابالاموال که در آخرش مینویسد این کتاب به شیخۀ صالحه شهده دختر احمد دینوری عرضه شده است. به هرحال کتاب اسماعیلیه بدخشان باید تقدیر شود.
معزی: یکی از مباحث بدفهمی مذهب اسماعیلیه و پیروانشان در ایران است که فقط در ایران اتفاق نیفتاده است. این مذهب و پیروانش به عنوان یک اقلیت همیشه در معرض اتهامهایی بودهاند؛ اشاره میشود به واژه بزعاله. البته این کلمه فقط مختص اسماعیلیه نبودهاست. من گروهی از مانویان را در جاده منتهی به الموت دیدم که ظاهرا قبل از من یارشاطر درباره آنها کار کردهاست. به آنها هم چنین نسبتی میدهند و آنها را کلهبزی میخوانند. نسبت به همه اقلیتها یک بدفهمی و بدبینی و مشکلاتی اینچنینی وجود دارد. همیشه درباره اسماعیلیه آنچه مردم عامه میدانند شش امامی یا پنج امامی بودن آنها است. اما من میگویم نمیدانم چند امام دارند تا آنجا که من میدانم ۴۹ امام دارند. دو تا هم بر ایشان اضافه کردهایم. متاسفانه در اقلیتبودن آنها سبب شده فشارهای زیادی از طرف همسایگان به خصوص دارندگان مذهب اکثریت بر آنها وارد شود؛ ازاینرو، برخی دوستان اسماعیلی که گاه از طریق اینترنت با من در تماساند به من اعتراض میکنند. یکی از اعتراضها این بود که در یکی از نسخ خطی (که تکنسخه است و فقط ایوانف به آن اشاره کرده اما هیچ کس آن را چاپ نکردهاست) مطلبی را نقل کردهام و بعد توضیح دادهام؛ اگر گفته است این آقا با این خانم ازدواج کرده است این نسبتش میشده نسبت برادرزاده و عمو. خاطرم نیست دقیقا چه موردی بود و چون این در اسلام حرام است. کتاب به آن اشاره کرده است. دوستان از ترس انتقادات همسایگان بر من خرده گرفتهاند که چرا شما چنین چیزی نوشتهاید. من یک نویسنده بیطرفم که به هیچ جا وابسته نیستم. در ضمن این نسخه مربوط به قرن نهم هجری بوده است. الان قرن ۱۵ ایم. یعنی ۶ قرن پیش یک جا در بدخشان پیدا شده است. ممکن است اشتباه کرده باشد. چون دارد راجع به ۳۰۰ سال قبل از خود حرف میزندبه هر حال هراتفاقی افتاده من وظیفه نداشتم آن را توجیه کنم. وظیفه من توصیف و احتمالاتی بود که دادهام. برخی دیگر متاسفانه لحن تندی دربارهام به کار بردهاند و فکر کردهاند این کتاب با بودجه یا کمک مالی موسسه اسماعیلیه نوشته شده است. من اینجا میگویم همه هزینه ها به عهده شخص خودم بوده است.
نوشته شده توسط پژوهشکده تاریخ اسلام