آثار مختومقلی در بیشتر موارد، از زبان «بخشی»ها برای مردم نقل شده است. مردم، در بیشتر مواقع با اشعار مختومقلی ارتباط برقرار کرده اند و این ارتباط، عمدتا با مفاهمه ی رضایت بخشی برای آن مخطبان نیز همراه بوده است. اما به واقع در جریان این ارتباط چه اتفاقی می افتد؟ آیا مردمی که هریک تجربه زیسته ی مجزایی دارند، از زمینه ادبی و دانش ظرافت های زبانی ناهمسانی برخوردارند و الزامات معرفتی آنان نیز یکسان نیست، می توانند در آنِ واحد، همگی به درک مشابهی از یک اثر ادبی دست یابند؟ اگر پاسخ منفی است، پس راز فراگیر بودن فهم دیوان مختومقلی برای مخاطبان چیست؟ چگونه مختومقلی می تواند همه مخاطبان خود را راضی کند؟ مخطبانی که گاه، در منتهاالیه دو سوی طیف ناهمگونی واقع شده اند.

مردم، به مثابه مخاطبان عمومی اشعار مختومقلی، آن چه را که می باید، در دیوان مختومقلی می یابند. گویی سراینده اشعار، نه مختومقلی بلکه این مردم اند. انگار، فهمی نهفته و دردی سربه مُهر در ذهن و دل مخاطبان، بی تابی می کند که از زبان مختومقلی و با کلمات دیوان او به بیرون پرتاب می شود. هر مخاطب اشعار مختومقلی، هم از این اشعار معرفتی می ستاند و هم از نهان خود، معرفتی بر آن می افزاید. شاید نامناسب نباشد اگر ادعا شود که به تعداد مخاطبانی که موفق به برقراری ارتباط با اشعار مختومقلی می شوند، قرائت های بومی برای دیوان مختومقلی وجود دارد و مختومقلیِ شاعر، با هر مخاطب جدید، بار دیگر متولد می شود.

با تمام این ها، مختومقلی فرزند زمانه خود است. تجربه زیسته ی بیرونی او، لاجرم با مردم زمانه ی وی یکسان است. اما آن چه که وی را فراتاریخی می کند، صداقت با دورن خود و دستیابی به بُعدی از مفاهمه است که رشته پیوند او با گذشته و آینده را فراهم می کند. مواجهه ی صادقانه با معرفتی است که فارغ از تعلقات محاسبه گرانه و رها از مصلحت اندیشی، توانسته است تصدیق آشکار و نهان دوست و دشمن را برانگیزد. همان مواجهه ای که نیروی زایش مجدد را فراتر از ابعاد زمان و مکان متبلور ساخته است.

حال، می توان درک کرد که چرا ادعا می شود، مختومقلی متعلق به تمام بشریت است، در عین حال که به زبان و با فرهنگ ترکمنی سخن سرایی کرده است و چرا ادعا می شود که مختومقلی تاریخ را درنوردیده است؛ توأمان که فرزند زمانه ی خود است. مختومقلی، با تجربه ی مشترک مردم زمانه خود رویارویی صادقانه ای را رقم زده است. این اشتراک، از محدوده زمانه ی او فراتر رفته و وجدان انباشته ی گذشتگان و آیندگان را به آغوش می کشد. این، همان ویژگی عمومی جاودانه های جهان ادبیات ملل است. هر فرهنگ و تمدنی، جاودانه هایی از این «مواجهه ی صادقانه» را از زبان شاعران و نویسندگان خود تقدیم میراث بشریت کرده است.

مختومقلی، برای مردم سروده است؛ بی چشم داشت. مردم نیز مختومقلی را بر شانه های خود می نشانند؛ بی چشم داشت. مردم، آنچه را که نمی توانند، از زبان مختومقلی می سرایند و مختومقلی، آن چه را که می توانسته، صاقانه، از مردم و مخاطبان خود دریغ نکرده است. هر مخاطب در بیت های دیوان مختومقلی، وجدان خود را بازنمایی می کند و اشعار مختومقلی، هر بار، در دل و زبان یک مخاطب حیات دوباره می یابد.