بانوى قصه ها سایت انسانشناسی و فرهنگ
چاپ داستانهای كوتاه در مجله باتو، اميد و روزنامه كيهان ۱۳۲۹
- ازدواج با جلال آل احمد ۱۳۳۰
- بورسيه آمريكا براى تحصيل در رشته زيباشناسى در دانشگاه استنفورد ۱۳۳۲
- ترجمه و انتشار باغ آلبالو و دشمنان آنتوان چخوف ۱۳۳۳
- بازگشت به ايران و تدريس در مدرسه هنرهاى زيبا ۱۳۳۴
- سردبيرى مجله نقش و نگار ۱۳۳۵
- همكارى در يك پروژه باستانشناسی با كلنل علينقى وزيرى ۱۳۲۸
- انتشار ده داستان كوتاه با نام شهرى مثل بهشت ۱۳۴۰
- مرگ جلال و چاپ سووشون ۱۳۴۸
- بازنشستگى بهعنوان استاديار دانشگاه تهران ۱۳۵۸
- چاپ كتاب مرگ جلال ۱۳۶۰
- ترجمه جزيره سرگردانى، چاپ كتاب شناسايى و درك هنر و …
- چاپ كتاب ساربان سرگردان ۱۳۸۰ و …
مجموعه داستان
آتش خاموش، اردیبهشت ۱۳۲۷
شهری چون بهشت، دی ۱۳۴۰
به کی سلام کنم؟، خرداد ۱۳۵۹
از پرندههای مهاجر بپرس، ۱۳۷۶
رمانها
سَووشون معروفترین اثر دانشور در تیر ۱۳۴۸ از سوی انتشارات خوارزمی و مدت کوتاهی پیش از مرگ جلال آلاحمد منتشر شد. دربارهٔ این رمان نقدهای بسیاری منتشر شده است. این رمان به وقایع پس از پادشاهی رضاشاه میپردازد.
جزیرهٔ سرگردانی، ۱۳۷۲، انتشارات خوارزمی
ساربانْ سرگردان، ۱۳۸۰، انتشارات خوارزمی
کوه سرگردان، انتشارات خوارزمی
ترجمهها
سرباز شکلاتی، نوشتهٔ برنارد شاو، ۱۳۲۸
دشمنان، نوشتهٔ آنتوان چخوف، ۱۳۲۸
بنال وطن، نوشتهٔ آلن پیتون، ۱۳۵۱
داغ ننگ، نوشتهٔ ناتانیل هاثورن
باغ آلبالو نوشتهٔ آنتوان چخوف، ۱۳۸۱
ماهعسل آفتابی (مجموعه داستان)، نوشتهٔ ریونوسوکه آکوتاگاوا و…
کمدی انسانی،نوشته ویلیام سارویان،چاپ اول ۱۳۳۵،چاپ سوم شهریور ۱۳۸۰،انتشارات خوارزمی
آثار غیرداستانی
غروب جلال، انتشارات رواق، ۱۳۶۰
شاهکارهای فرش ایران
راهنمای صنایع ایران
لقب «بانوى قصه ايران» را پيشروترين منتقد و كارشناس ادبيات معاصر ايران، براى اولين بار درباره اين بانوى فرهنگ ايران به كار برد و به قول قدما: انصاف را كه اين لقب نه حد اوست بلكه صرفاً «قصهنویس» دانستن خانم سيمين دانشور برخطاست. اهميت نقش تدريس و خدمات دانشگاهى او در كنار ترجمههای شيوايش، بهعلاوه شخصيت گيرا و «كاريزماتيك» خاص او، چنان متمايزش میکند كه محدود ساختن او به يك عنوان خاص، نوعى «حق ـ ناگزارى» است. او مصداق حقيقى نام خويش است: «دانشور؛ آزاد و هميشه آموزگار».
اگرچه بسيارى از نوقلمهای برآمده از نهادهاى دولتى ۲۵سال گذشته خواستهاند كارنامه پربار و شخصيت فرهنگى او را همواره زیر سایه همسر و همراهش، جلال آل احمد (۱۳۴۸ـ۱۳۰۲) قلمداد كنند، ليكن هواداران و شناسندگان حقيقى «سيمين خانم» و «خانم دكتر دانشور»، نه تنها هميشه اين حد و حريم و تفكيك را رعايت کردهاند، بلكه به اصرار و گاه به عنادى برآمده از جبرى ناگزير، اين خط قاطع را صریحتر، ترسيم کردهاند. نمونه آن، مقدمهای است كه نويسنده رمان «شازده احتجاب» بر یکی از کتابهای سيمين دانشور نوشته است و اهلقلم نيك میدانند كه بين اين مادر و فرزند برآمده از ادبيات داستانى معاصر، نزديك چهل سال ارتباط هنرى برقرار بود و كمتر كسى به اندازه آن نويسنده فقيد، صلاحيت داشت تا درباره جلال و سيمين بنويسد و خوشبختانه كم هم ننوشته است. در اين بين، خانم دانشور كه سى و چهارمين سال سكوت آل احمد را پشت سرمى گذارد، ضمن احترام به شخصيت «جلال» و سعى در شناساندن استعدادها و آثار او، با خطى مهربان و قاطع، مرزهاى اقليم فكرى و فضاهاى احساس خود را نيك ترسيم كرده و در اين استقلال ـ كه در عصر زندگى هنرى او براى زنى فرهيخته به دشوارى به دست میآمد ـ بس موفق بوده است. اگر گفته بوفون را به ياد بياوريم كه «سبك هركس، خود اوست»؛ میتوانیم به تمايز عميق بين سلوك هنرى زن و شوهر، از طريق بررسى بافت و ساخت نثرشان پى ببريم. خانم دانشور در گفتوگویی خصوصى/ تلفنى با نگارنده، یکبار اشاره كردند: «من همه نوع نثر فارسى را خوانده بودم و میتوانستم/ میتوانم سختترین نثرها را هم تقليد كنم… وقتى كه جلال، با مطالعه ناصرخسرو و سفرنامه او، نثر بريده بريده (مقطع و به اصطلاح «شلاقى» را كه وجه مشخصه آل احمد است)، به كار برد، من ديگر آن موضوع را رها كردم…» و شايد بيراه نيست اگر بگويم كه در همان نوع نثر و نوشتار ، «جلال آل قلم» نيز سيمين پيشگام و پيشرو بوده است. شايد هم اكنون نيز دريافت و پذيرش چنين مسائلى دشوار جلوه كند. اما ديگر سيمين دانشور در ۸۲سالگى بى نياز از اين حرفها است.
خانواده دانشور در شيراز، اهل فرهنگ و داراى ثروت و نفوذ بودهاند. در خاندانهای اشرافى ايران اين دو صفت كمتر با يكديگر ديده میشده است (و اکنون تقريباً هیچکدام ديده نمیشود!) شرايط استثنايى تحصيل در شيراز را نيز نبايد از نظر انداخت. آموختن زبان انگليسى در اين شهر شايد به مراتب دستياب تر بود تا هر شهر ديگرى و وجود انواع ميسيون، و مدارس خارجى و معلمين خوب و کتابخانههای پرو پيمان و روزنامههای پربار محلى (نسبت به شرايط فرهنگى آن زمان)، از اجزاى سازنده سرنوشت فرهنگى او بودند. اين خوش اقبالى، چه در تهران كه محضر خانم دكتر فاطمه سياح و فروزانفر و معين و… را میدید و چه در هنگامى كه در آمريكا، نزد والاس استگز، داستاننویسی را میآموخت، همراهش بود. یکبار به خبرنگارى گفته بود «اگر حمل برخودستايى نكنيد، میخواستم بگويم كه زمانه، مرا در سس غليظى پخته است». پررنگى اين تعبير سراسر زنانه، از صحت و دقت آن نمیکاهد و آثار قلمى سيمين دانشور اين را ثابت كرده است.
نسل او در دانشكده ادبيات، استادانى را به خود ديد كه نسلهای بعدى و صف آنها را فقط در کتابها خواندهاند. كتابدار دانشكده ادبيات، شخصيتى مثل پروين اعتصامى بود و دفتردار دانشكده هنرهاى زيبا، بزرگى مثل صادق هدايت كه سالها پيش از آن به شيراز آمده و با راهنمايى سيمين كه در آن وقت به قول خودش «دختر بچه سياسوخته باهوشى» بود، به محلههای پايين شهر شيراز رفته و اصطلاحات و ضربالمثلهای مردم فرودست را يادداشت كرده بود. چندسال از پايان جنگ جهانى دوم میگذشت، ولى اوضاع بر سيمين و پيرامون او شيرين بود. در همين سالهای دانشكده با «جلال» آشنا شد و اين پيوند تا بيست سال بعد (۱۳۴۸ـ۱۳۲۸) كه جلال در «اسالم» به خاك و هوا و آتش پيوست، ادامه يافت. در اين سالها، سيمين دكتراى زبان و ادبيات فارسى گرفت (آل احمد ، به هر دليلى اين مدرك را دريافت نكرد و رسالهاش را با عنوان «جمال و علم الجمال در ادبيات فارسى» نوشت. همپاى جلال و خليل ملكى و دكتر امیر پیشداد و بسيارى روشنفكران آن عصر، در مبارزات ملت ايران براى ملى شدن صنعت نفت شركت كرد و تاوان شريك شدن در سياست، در مبارزه و در زندگى با «سيدجوشى» (لقب ابداعى زندهیادان انجوى شيرازى و پرويز داريوش براى دوستشان جلال آل احمد) را تمام و كمال پرداخت. در آمريكاى دهه ۱۹۵۰ ، دوره تخصصى ادبيات و قصهنویسی را ديد و در هنرستان موسيقى، به تدريس زيباشناسى و تاريخ هنر پرداخت. پيش از او تنها استاد علينقى وزيرى (۱۳۵۸ـ۱۲۶۶) بنیانگذار موسيقى نوين ايران به اين رشته توجه كرد و اسباب تأسيس رشته درسى آن را در دانشگاه تهران فراهم آورده بود. دكتر دانشور در هنرستان با پورآفاق (بدرى) وزيرى و همسرش حسينعلى فلاح آشنا شد و اين دوستى، تا سالهای سال، در حال و هواى زندگى پربار سالهای ۱۳۴۰ و ،۱۳۳۰ در فضاى پاك و با طراوت «دروس» شميران كه هنوز زیر پاهای هيولاى «برجسازی» لهولورده نشده بود، در كنار ابراهيم گلستان و صادق چوبك و فروغ فرخزاد و خانواده وزيرى و ملاح و علوى و… گذراند. حاصل اين سالهای پربار، چند مجموعه داستان است و تعدادى ترجمههای پرارزش، كه نام آنها در فهرستهای مختلف بارها و بارها آمده است. همچنين سردبيرى مجله «نقش و نگار» (كه متأسفانه يكى دو شاره بيشتر چاپ نشد) را نيز به عهده داشت.
< در همين سالها، كار عظيم نگارش رمان «سووشون» را طرح ريخت. اين واژه كه با تغيير در اعراب، با املاهاى مختلف خوانده میشود، در اصل اشارهای است به مراسم «سوگ سياوشان» كه قدمتى بسيار دارد و حكم کلیدواژهای براى درك معناى رمزى و نهانى سرنوشت شخصیتهای اين كتاب را دارد. بدين ترتيب، اولين رمان بلند فارسى به قلم يك بانوى نويسنده ـ تحصیلکرده و فرهيخته و بدون اتكا به پشتوانه فرهنگ خانوادگى و با آوازه همسرش ـ منتشر شد. كتاب، از پرفروشترین رمانهای تاريخ ادبيات فارسى بوده و تا به حال شايد به اندازه حجم خود آن ـ چندصدصفحه ـ دربارهاش نقد و بررسى و تعريف و تمجيد نوشته شده است. بسيارى از منتقدان، شخصيت قهرمان رمان، «يوسف» را تابلويى از چهره و شخصيت جلال آل احمد میدانند و مشابهتهای زيادى وجود دارد كه اين گمان را به يقين نزديك میکند.
بين زمان انتشار سووشون و رمان «جزيره سرگردانى»، بيش از بیستوپنج سال فاصله زمانى بوده است. تغيير زاويه ديد و انسجام بافت نثر سيمين دانشور در مقايسه بين اين دو رمان، روشن و روشنتر میشود. «جزيره سرگردانى» (كه خبر رسيده نويسنده آن هم اكنون مشغول نگارش جلد دوم آن است) را عدهای از منتقدان ستودند و عدهای ديگر آن را چندان اعتبارى ندادند و دلايل خود را هم داشتند كه در نشريات ادبى دهه ۱۳۷۰ به چاپ رسيده است. گذشته از اين رمانها، مجموعه داستانهای كوتاه سيمين دانشور را نبايد فراموش كرد. عدهای از كارشناسان ادبيات داستانى، او را اساساً نويسنده داستانهای كوتاه میشناسند و آنها را روانتر، خوشخوانتر و مطلوبتر از رمانهایش مییابند. وضوح در توصیفها، نيروى وصف، فضاسازى و تصويرسازى، انعكاس لحن و احساسات زنانه و بهویژه روحيه مادرانه، تسلط به كاراكتر گفتارى مردم طبقات مختلف و جنبه مردمى قومى آثار او، نكاتى است كه دوستداران داستانهای كوتاهش جملگى بر آن اتفاقنظر دارند. اگرچه تمام طيف خوانندگان اين داستانها، از دوستداران نيستند ولى منتقد و غیر منتقد، از كتاب تازه درآمده سيمين دانشور به آسانى صرفنظر نمیکنند و خوانندگان آثار او هميشه ثابت و منتظرند. ديگر تأليف ارزشمند او كه با يارى و تلاش مصطفى زمانى نيا(چهره آشناى اهلقلم و هوادار شخصيت ادبى ـ سياسى جلال آل احمد) به چاپ رسيد، كتاب «شناخت و تحسين هنر» است. مجموعهای از مقالات و ترجمههای او كه در ارتباط مستقيم با دروس دانشگاهى او طى چند دهه خدمت مستمر در دانشكده هنرهاى زيبا بوده است.
هنرمند نامى و نوازنده ارزنده «تار»، فرهنگ شريف ، روزى به نگارنده گفت كه در سالهای دهه ۱۳۴۰چندين و چند بار به دعوت خانم دكتر دانشور سركلاسها میرفته و براى بيان روشنتر مباحث زيباشناسى، از او میخواستهاند كه بداههنوازی كند و استاد دانشور در كنار آن، يا بعد از اجرا، به دانشجويان توضيح میداد. (كدام كلاس زيباشناسى در دانشگاههای امروز است كه چنين فضايى را ببينيد؟!) اين گوشهای از ناشناختههای وجود عزيز دكتر سيمين دانشور براى جوانهاى امروز است كه حيفم آمد ننويسم و يادگار نماند. از اين لطايف و دقايق، او را بسيار است كه معاشرانش بهتر و بيشتر دانند.
- این مقاله ابتدا در مجموعه «مهرگان» و در جشننامه مشاهیر معاصر ایران به سفارش و دبیری محسن شهرنازدار تهیه و منتشر شده است. پروژه مهرگان که در موسسه فرهنگی- مطبوعاتی ایران به انجام رسید؛ به معرفی نخبگان ایرانی متولد 1290 تا 1330 خورشیدی میپرداخت. بخشی از این پروژه سال 1383در قالب کتاب منتشر شده است.
- ویرایش نخست توسط انسانشناسی و فرهنگ: ۱۳۹۶
- آمادهسازی متن: فائزه حجاری زاده
-این نوشته خُرد است و امکان گسترش دارد.برای تکمیل و یا تصحیح اطلاعات نوشته شده، به آدرس زیر ایمیل بزنید:
elitebiography@gmail.com
- ازدواج با جلال آل احمد ۱۳۳۰
- بورسيه آمريكا براى تحصيل در رشته زيباشناسى در دانشگاه استنفورد ۱۳۳۲
- ترجمه و انتشار باغ آلبالو و دشمنان آنتوان چخوف ۱۳۳۳
- بازگشت به ايران و تدريس در مدرسه هنرهاى زيبا ۱۳۳۴
- سردبيرى مجله نقش و نگار ۱۳۳۵
- همكارى در يك پروژه باستانشناسی با كلنل علينقى وزيرى ۱۳۲۸
- انتشار ده داستان كوتاه با نام شهرى مثل بهشت ۱۳۴۰
- مرگ جلال و چاپ سووشون ۱۳۴۸
- بازنشستگى بهعنوان استاديار دانشگاه تهران ۱۳۵۸
- چاپ كتاب مرگ جلال ۱۳۶۰
- ترجمه جزيره سرگردانى، چاپ كتاب شناسايى و درك هنر و …
- چاپ كتاب ساربان سرگردان ۱۳۸۰ و …
مجموعه داستان
آتش خاموش، اردیبهشت ۱۳۲۷
شهری چون بهشت، دی ۱۳۴۰
به کی سلام کنم؟، خرداد ۱۳۵۹
از پرندههای مهاجر بپرس، ۱۳۷۶
رمانها
سَووشون معروفترین اثر دانشور در تیر ۱۳۴۸ از سوی انتشارات خوارزمی و مدت کوتاهی پیش از مرگ جلال آلاحمد منتشر شد. دربارهٔ این رمان نقدهای بسیاری منتشر شده است. این رمان به وقایع پس از پادشاهی رضاشاه میپردازد.
جزیرهٔ سرگردانی، ۱۳۷۲، انتشارات خوارزمی
ساربانْ سرگردان، ۱۳۸۰، انتشارات خوارزمی
کوه سرگردان، انتشارات خوارزمی
ترجمهها
سرباز شکلاتی، نوشتهٔ برنارد شاو، ۱۳۲۸
دشمنان، نوشتهٔ آنتوان چخوف، ۱۳۲۸
بنال وطن، نوشتهٔ آلن پیتون، ۱۳۵۱
داغ ننگ، نوشتهٔ ناتانیل هاثورن
باغ آلبالو نوشتهٔ آنتوان چخوف، ۱۳۸۱
ماهعسل آفتابی (مجموعه داستان)، نوشتهٔ ریونوسوکه آکوتاگاوا و…
کمدی انسانی،نوشته ویلیام سارویان،چاپ اول ۱۳۳۵،چاپ سوم شهریور ۱۳۸۰،انتشارات خوارزمی
آثار غیرداستانی
غروب جلال، انتشارات رواق، ۱۳۶۰
شاهکارهای فرش ایران
راهنمای صنایع ایران
لقب «بانوى قصه ايران» را پيشروترين منتقد و كارشناس ادبيات معاصر ايران، براى اولين بار درباره اين بانوى فرهنگ ايران به كار برد و به قول قدما: انصاف را كه اين لقب نه حد اوست بلكه صرفاً «قصهنویس» دانستن خانم سيمين دانشور برخطاست. اهميت نقش تدريس و خدمات دانشگاهى او در كنار ترجمههای شيوايش، بهعلاوه شخصيت گيرا و «كاريزماتيك» خاص او، چنان متمايزش میکند كه محدود ساختن او به يك عنوان خاص، نوعى «حق ـ ناگزارى» است. او مصداق حقيقى نام خويش است: «دانشور؛ آزاد و هميشه آموزگار».
اگرچه بسيارى از نوقلمهای برآمده از نهادهاى دولتى ۲۵سال گذشته خواستهاند كارنامه پربار و شخصيت فرهنگى او را همواره زیر سایه همسر و همراهش، جلال آل احمد (۱۳۴۸ـ۱۳۰۲) قلمداد كنند، ليكن هواداران و شناسندگان حقيقى «سيمين خانم» و «خانم دكتر دانشور»، نه تنها هميشه اين حد و حريم و تفكيك را رعايت کردهاند، بلكه به اصرار و گاه به عنادى برآمده از جبرى ناگزير، اين خط قاطع را صریحتر، ترسيم کردهاند. نمونه آن، مقدمهای است كه نويسنده رمان «شازده احتجاب» بر یکی از کتابهای سيمين دانشور نوشته است و اهلقلم نيك میدانند كه بين اين مادر و فرزند برآمده از ادبيات داستانى معاصر، نزديك چهل سال ارتباط هنرى برقرار بود و كمتر كسى به اندازه آن نويسنده فقيد، صلاحيت داشت تا درباره جلال و سيمين بنويسد و خوشبختانه كم هم ننوشته است. در اين بين، خانم دانشور كه سى و چهارمين سال سكوت آل احمد را پشت سرمى گذارد، ضمن احترام به شخصيت «جلال» و سعى در شناساندن استعدادها و آثار او، با خطى مهربان و قاطع، مرزهاى اقليم فكرى و فضاهاى احساس خود را نيك ترسيم كرده و در اين استقلال ـ كه در عصر زندگى هنرى او براى زنى فرهيخته به دشوارى به دست میآمد ـ بس موفق بوده است. اگر گفته بوفون را به ياد بياوريم كه «سبك هركس، خود اوست»؛ میتوانیم به تمايز عميق بين سلوك هنرى زن و شوهر، از طريق بررسى بافت و ساخت نثرشان پى ببريم. خانم دانشور در گفتوگویی خصوصى/ تلفنى با نگارنده، یکبار اشاره كردند: «من همه نوع نثر فارسى را خوانده بودم و میتوانستم/ میتوانم سختترین نثرها را هم تقليد كنم… وقتى كه جلال، با مطالعه ناصرخسرو و سفرنامه او، نثر بريده بريده (مقطع و به اصطلاح «شلاقى» را كه وجه مشخصه آل احمد است)، به كار برد، من ديگر آن موضوع را رها كردم…» و شايد بيراه نيست اگر بگويم كه در همان نوع نثر و نوشتار ، «جلال آل قلم» نيز سيمين پيشگام و پيشرو بوده است. شايد هم اكنون نيز دريافت و پذيرش چنين مسائلى دشوار جلوه كند. اما ديگر سيمين دانشور در ۸۲سالگى بى نياز از اين حرفها است.
خانواده دانشور در شيراز، اهل فرهنگ و داراى ثروت و نفوذ بودهاند. در خاندانهای اشرافى ايران اين دو صفت كمتر با يكديگر ديده میشده است (و اکنون تقريباً هیچکدام ديده نمیشود!) شرايط استثنايى تحصيل در شيراز را نيز نبايد از نظر انداخت. آموختن زبان انگليسى در اين شهر شايد به مراتب دستياب تر بود تا هر شهر ديگرى و وجود انواع ميسيون، و مدارس خارجى و معلمين خوب و کتابخانههای پرو پيمان و روزنامههای پربار محلى (نسبت به شرايط فرهنگى آن زمان)، از اجزاى سازنده سرنوشت فرهنگى او بودند. اين خوش اقبالى، چه در تهران كه محضر خانم دكتر فاطمه سياح و فروزانفر و معين و… را میدید و چه در هنگامى كه در آمريكا، نزد والاس استگز، داستاننویسی را میآموخت، همراهش بود. یکبار به خبرنگارى گفته بود «اگر حمل برخودستايى نكنيد، میخواستم بگويم كه زمانه، مرا در سس غليظى پخته است». پررنگى اين تعبير سراسر زنانه، از صحت و دقت آن نمیکاهد و آثار قلمى سيمين دانشور اين را ثابت كرده است.
نسل او در دانشكده ادبيات، استادانى را به خود ديد كه نسلهای بعدى و صف آنها را فقط در کتابها خواندهاند. كتابدار دانشكده ادبيات، شخصيتى مثل پروين اعتصامى بود و دفتردار دانشكده هنرهاى زيبا، بزرگى مثل صادق هدايت كه سالها پيش از آن به شيراز آمده و با راهنمايى سيمين كه در آن وقت به قول خودش «دختر بچه سياسوخته باهوشى» بود، به محلههای پايين شهر شيراز رفته و اصطلاحات و ضربالمثلهای مردم فرودست را يادداشت كرده بود. چندسال از پايان جنگ جهانى دوم میگذشت، ولى اوضاع بر سيمين و پيرامون او شيرين بود. در همين سالهای دانشكده با «جلال» آشنا شد و اين پيوند تا بيست سال بعد (۱۳۴۸ـ۱۳۲۸) كه جلال در «اسالم» به خاك و هوا و آتش پيوست، ادامه يافت. در اين سالها، سيمين دكتراى زبان و ادبيات فارسى گرفت (آل احمد ، به هر دليلى اين مدرك را دريافت نكرد و رسالهاش را با عنوان «جمال و علم الجمال در ادبيات فارسى» نوشت. همپاى جلال و خليل ملكى و دكتر امیر پیشداد و بسيارى روشنفكران آن عصر، در مبارزات ملت ايران براى ملى شدن صنعت نفت شركت كرد و تاوان شريك شدن در سياست، در مبارزه و در زندگى با «سيدجوشى» (لقب ابداعى زندهیادان انجوى شيرازى و پرويز داريوش براى دوستشان جلال آل احمد) را تمام و كمال پرداخت. در آمريكاى دهه ۱۹۵۰ ، دوره تخصصى ادبيات و قصهنویسی را ديد و در هنرستان موسيقى، به تدريس زيباشناسى و تاريخ هنر پرداخت. پيش از او تنها استاد علينقى وزيرى (۱۳۵۸ـ۱۲۶۶) بنیانگذار موسيقى نوين ايران به اين رشته توجه كرد و اسباب تأسيس رشته درسى آن را در دانشگاه تهران فراهم آورده بود. دكتر دانشور در هنرستان با پورآفاق (بدرى) وزيرى و همسرش حسينعلى فلاح آشنا شد و اين دوستى، تا سالهای سال، در حال و هواى زندگى پربار سالهای ۱۳۴۰ و ،۱۳۳۰ در فضاى پاك و با طراوت «دروس» شميران كه هنوز زیر پاهای هيولاى «برجسازی» لهولورده نشده بود، در كنار ابراهيم گلستان و صادق چوبك و فروغ فرخزاد و خانواده وزيرى و ملاح و علوى و… گذراند. حاصل اين سالهای پربار، چند مجموعه داستان است و تعدادى ترجمههای پرارزش، كه نام آنها در فهرستهای مختلف بارها و بارها آمده است. همچنين سردبيرى مجله «نقش و نگار» (كه متأسفانه يكى دو شاره بيشتر چاپ نشد) را نيز به عهده داشت.
< در همين سالها، كار عظيم نگارش رمان «سووشون» را طرح ريخت. اين واژه كه با تغيير در اعراب، با املاهاى مختلف خوانده میشود، در اصل اشارهای است به مراسم «سوگ سياوشان» كه قدمتى بسيار دارد و حكم کلیدواژهای براى درك معناى رمزى و نهانى سرنوشت شخصیتهای اين كتاب را دارد. بدين ترتيب، اولين رمان بلند فارسى به قلم يك بانوى نويسنده ـ تحصیلکرده و فرهيخته و بدون اتكا به پشتوانه فرهنگ خانوادگى و با آوازه همسرش ـ منتشر شد. كتاب، از پرفروشترین رمانهای تاريخ ادبيات فارسى بوده و تا به حال شايد به اندازه حجم خود آن ـ چندصدصفحه ـ دربارهاش نقد و بررسى و تعريف و تمجيد نوشته شده است. بسيارى از منتقدان، شخصيت قهرمان رمان، «يوسف» را تابلويى از چهره و شخصيت جلال آل احمد میدانند و مشابهتهای زيادى وجود دارد كه اين گمان را به يقين نزديك میکند.
بين زمان انتشار سووشون و رمان «جزيره سرگردانى»، بيش از بیستوپنج سال فاصله زمانى بوده است. تغيير زاويه ديد و انسجام بافت نثر سيمين دانشور در مقايسه بين اين دو رمان، روشن و روشنتر میشود. «جزيره سرگردانى» (كه خبر رسيده نويسنده آن هم اكنون مشغول نگارش جلد دوم آن است) را عدهای از منتقدان ستودند و عدهای ديگر آن را چندان اعتبارى ندادند و دلايل خود را هم داشتند كه در نشريات ادبى دهه ۱۳۷۰ به چاپ رسيده است. گذشته از اين رمانها، مجموعه داستانهای كوتاه سيمين دانشور را نبايد فراموش كرد. عدهای از كارشناسان ادبيات داستانى، او را اساساً نويسنده داستانهای كوتاه میشناسند و آنها را روانتر، خوشخوانتر و مطلوبتر از رمانهایش مییابند. وضوح در توصیفها، نيروى وصف، فضاسازى و تصويرسازى، انعكاس لحن و احساسات زنانه و بهویژه روحيه مادرانه، تسلط به كاراكتر گفتارى مردم طبقات مختلف و جنبه مردمى قومى آثار او، نكاتى است كه دوستداران داستانهای كوتاهش جملگى بر آن اتفاقنظر دارند. اگرچه تمام طيف خوانندگان اين داستانها، از دوستداران نيستند ولى منتقد و غیر منتقد، از كتاب تازه درآمده سيمين دانشور به آسانى صرفنظر نمیکنند و خوانندگان آثار او هميشه ثابت و منتظرند. ديگر تأليف ارزشمند او كه با يارى و تلاش مصطفى زمانى نيا(چهره آشناى اهلقلم و هوادار شخصيت ادبى ـ سياسى جلال آل احمد) به چاپ رسيد، كتاب «شناخت و تحسين هنر» است. مجموعهای از مقالات و ترجمههای او كه در ارتباط مستقيم با دروس دانشگاهى او طى چند دهه خدمت مستمر در دانشكده هنرهاى زيبا بوده است.
هنرمند نامى و نوازنده ارزنده «تار»، فرهنگ شريف ، روزى به نگارنده گفت كه در سالهای دهه ۱۳۴۰چندين و چند بار به دعوت خانم دكتر دانشور سركلاسها میرفته و براى بيان روشنتر مباحث زيباشناسى، از او میخواستهاند كه بداههنوازی كند و استاد دانشور در كنار آن، يا بعد از اجرا، به دانشجويان توضيح میداد. (كدام كلاس زيباشناسى در دانشگاههای امروز است كه چنين فضايى را ببينيد؟!) اين گوشهای از ناشناختههای وجود عزيز دكتر سيمين دانشور براى جوانهاى امروز است كه حيفم آمد ننويسم و يادگار نماند. از اين لطايف و دقايق، او را بسيار است كه معاشرانش بهتر و بيشتر دانند.
- این مقاله ابتدا در مجموعه «مهرگان» و در جشننامه مشاهیر معاصر ایران به سفارش و دبیری محسن شهرنازدار تهیه و منتشر شده است. پروژه مهرگان که در موسسه فرهنگی- مطبوعاتی ایران به انجام رسید؛ به معرفی نخبگان ایرانی متولد 1290 تا 1330 خورشیدی میپرداخت. بخشی از این پروژه سال 1383در قالب کتاب منتشر شده است.
- ویرایش نخست توسط انسانشناسی و فرهنگ: ۱۳۹۶
- آمادهسازی متن: فائزه حجاری زاده
-این نوشته خُرد است و امکان گسترش دارد.برای تکمیل و یا تصحیح اطلاعات نوشته شده، به آدرس زیر ایمیل بزنید:
elitebiography@gmail.com
+ نوشته شده در یکشنبه ۱۳۹۶/۱۲/۲۰ ساعت 13:13 توسط محمد قجقی
|