میرزابرخوردار ترکمن فراهی. جیحون ،سایت خبری ترکمن های افغانستان
برخوردارِفَراهى، متخلص به «ممتاز»، فرزند محمود تركمان، اديب، شاعر و قصه پرداز سده یازدهم هجری قمری(17 میلادی) كه در دستگاه حاكمان صفوي به منشيگري روزگار مىگذراند، ظاهرا او در زمان شاه عباس و شاه صفی می زیسته و در خدمت امرای صفوی سمت طغری گری و منشی گری داشته است. بصورت قطع زندگی او پیچیده است و تا هنوز ابهام زیاد دارد و بر گمان استوار ست. به هر حال او بعضا از بیقراری ها سفر میکرد و از جایی به جایی می رفت و گاه فرار را بر قرار ترجیح می داد و باز به مسکن صلی و تولدگاه خود (فراه) مستقر می شد. درباره زندگی او دانستههايى اندك در دست است كه بيشترين آنها برگرفته از مقدمه وي بر كتاب «محبوب القلوب» خویش است. سال تولد او دقیقا معلوم نیست، ولی زمان تولد برخوردار را برخی ها اوايل سده یازدهم هجری حدس زدهاند. زادگاهش را به تحقيق، شهر فراه دانستهاند. بخاطر اینکه خود مؤلف هم هر جا خود را «فراهی» نوشته است. چنانچه در مقدمه کتاب «محبوب القلوب » خود را منشی خطاب می کند و نام خود را برخوردار بن محمودترکمن فراهی یاد می نماید .قبرش تا آغاز جنگ های داخلی افغانستان در فراه معلوم بوده است.
برخوردارترکمن، چنانكه خود مىنويسد، مقدمات علوم را در زادگاه خود فراگرفت و سپس به نويسندگى و شاعري روي آورد . او پس از مدتى از فراه خارج شده و به مرو شاهجهان رفت و به خدمت اصلان خان حاكم آن شهر درآمد و زندگى آسودهاي را آغاز كرد، ولى پس از دو سال آنجا را ترك گفت و روانه اصفهان گرديد و منشى حسن قلى خان قورچى، حاكم اصفهان (1007-1029ق/1599- 1620م) شد .
برخوردار ترکمن قلمی تابنده و گهر آفرین داشت. او در جریان گذشت روزگار و در پهلوی دانشمندانی که در دربار بوده اند، داستان های ارزنده شنیده و در لوح حافظه نقش کرده بود. او در اصفهان به پيشنهاد يكى از دوستانش، مجموعهای از حكايات شفاهى و كتبى فراهم آورد و آن را «رعنا و زيبا » نام نهاد و به مرور ايام، قصههايى بدين مجموعه افزود تا شمار آنها را به 400 رساند و اين مجموعه را «محفل آرا» ناميد . خودش در این مورد می نگارد: « هر لحظه عروس نکته موزونی در آغوش، بی اندازه آرمیدی. یکی از گروه قصه پردازان با مهربانی سرشاری از برخوردار خواهش کرده است که داستان های شده از سینه به صفحه آید و هر چند برخوردار امتناع ورزیده و بدین عبارت که : « هر چند دانستم که زلف مشکین شاهدان معنی دست تصرف خیال آوردن خالی از پیچ و تابی نیست» و اما روی دوست عزیز بوده و تن داده است تا چند داستانی را بهم آورد و نام آن را «رعنا و زیبا» گذاشت ، آنگاه این داستان ها را بشکل کتابی در آورد و به دوستان دانشور خود وانمود، همه خوشنود شدند و پیشنهاد کردند که این قصه ها از نگاه کمیت و کیفیت گسترده گردد. بنا او داستان های زیادی را فراچنگ آورد و از بیان هر نکته سنجی و خردمندی نکته های بلیغ یادداشت و برداشت کرد و چهارصد قصه کوتاه عبرت آموز بهم آمد و به پندار آنکه شیرازه اوراق گسسته نگردد، این اثر را با یک پیشگفتار و شش باب و خاتمه نوشته و نام آنرا «محفل آرا» گذاشت.
در اين زمان هواي خراسان به سرش افتاد. ابتدا به زادگاه خود فراه بازگشت و پس از مدتى راهى هرات شد و از آنجا به مشهد و سپس به اُلكايِ «دُرون» (از توابع درگز) رفت و چون در منشيگري، مهارتى به دست آورده، و منشآتش هم اشتهار يافته بود، به خدمت منوچهر بن قرجقاي كه در سال 1035ق/ 1626م، از طرف شاه عباس به حكومت آن سامان رسيده بود، درآمد و مدت 3 سال در اين كار بماند.
در همين احوال يكى از اقوام كُرد ساكن خراسان به نام چمشكزك بر الكاي درون تاخت و در اين تهاجم اموال بسياري از مردم، از جمله محفل آرا، منشآت و ديگر نوشتههاي برخوردار به يغما رفت. برخوردار فصل مشبعی در باره طینت و خصایل این جماعت که به او جفا کرده بودند، اختصاص داده است. در اینجا برخوردار در مورد فقدان نسخه محفل ارا خیلی نالان و متاسف است که بغارت رفته است. در این حادثه مجموعه انشاآت و برخی فرامین و قباله ها و نسخ خطی خوش خط و زیبا نیز به یغما میرود که برخوردار از برباد شدن آنها افسوس میکند. او بسیار تلاش میکند که گنج گم شده خود را پیدا نماید و به غارتگران پیام میدهد که هرچه برده اید از شما باشد، اما همان نسخه کتاب « محفل آرا » را بر گردانید. اما در فرجام هیچ یک از نسخه های آثرش را برایش پس نمی دهند. میرزا برخوردار تاسف خود را در باره چنین می نویسد: « چون شوق سرشاری که وامق خاطر را به دراک حضور آن عذری حرم دلنوازی بود، هرگاه از شوخ چشمی های رعنا غزالان عرصه ختن ین نسخه در تصورم جلوه گر می گردید از دهشت، آهوی آرام و قرار مانند نانه خون راحت در شرین وجودم افسرده می شد.»
برخوردار ترکمن پس از اين واقعه، در هرات و خبوشان اقامت گزيد و در هرات، قصه «شمسه و قهقهه» (بخشى از كتاب محفل آرا )را بار ديگر تدوين، و به حاكم آن شهر، يعنى صفى قلى خان شاملو هديه كرد؛ اما به سبب فتنهانگيزي تنگ نظران، ظاهراً مورد بىمهري قرار گرفت و ناگزير هرات را ترك گفت و به خبوشان بازگشت .
برخوردار به تشويق دوستان خود، در خبوشان بار ديگر دست به كار بازنويسى و تدوين كتاب از دست رفته خود، «محفل آرا» شد و آنچه از كتاب به خاطر داشت، بازنوشت و كتابى جديد (در يك مقدمه، 5 باب و يك خاتمه)، فراهم آورد و نام «محبوب القلوب» بر آن نهاد.
از پايان زندگى برخوردار و زمان مرگ او اطلاعى در دست نيست، ولى مقبره او در قرية «يزده» در اطراف شهر فراه (دستكم تا پيش از جنگهاي داخلى افغانستان) موجود بوده است.
مهمترين اثر برخوردار، كتاب «محبوبالقلوب» او است که بر بنیان قصص اخلاقی و تربیتی بوده و بر حیات مردم قصه خوان آن دوره که ز قصه های گفتاری مردم پایه و مایه گرفته است، موافقت دارد. مقالات باب های این کتاب در آداب کدخدایی، در تربیت فرزندان، کسب هنر، حسن خلق، آداب مصاحبت و آداب ضیافت مطالب آموزنده بشکل تعلیمی و پرورشی آورده است و برای مردمی که کمتر سوادی دارند نیز قابل فهم است. این اثر او چندین بار در ایران و هندوستان چاپ شده است. برخوردار برخی داستان هایش را خواسته چون حلقه زنجیر به سبک کلیله و دمنه و سندبادنامه طرح نماید. او بحث اخلاقی خود را طرح می کند و به تقریب مضمون اخلاقی و سلوک زندگی حکایتی را پیش می کشد و در آغاز هر حکایت سطری تمهیدوار بیان می کند و در هر قصه سرآغاز جداگانه ای را بقلم می اورد. از او ديوانى تاكنون ديده نشده است و ظاهراً سرودههاي او، همانهاست كه در لابهلاي قصههاي محبوبالقلوب آمده است. استاد نفيسى كتابى به نام «احسن السير» (تاريخ عمومى از آغاز تا دورة صفوي) را به وي نسبت مىدهد و بر آن است كه اين كتاب به دستور شاه اسماعيل اول، تدوين شده است .
مآخذ:
1ـ اسكندربيك منشى، عالم آراي عباسى، تهران، 1350ش.
2ـ برخوردار فراهى، محبوب القلوب – محفل آرا – رعنا و زيبا (دوره كامل كتاب)، تهران، 1336ش.
3ـ صفا، ذبيحالله، تاريخ ادبيات در ايران، تهران، 1370ش.
4ـ مايل هروي، غلامرضا، حواشى و تعليقات بر جغرافياي حافظ ابرو، تهران، 1349ش؛
5ـ نفيسى، سعيد، تاريخ نظم و نثر در ايران و در زبان فارسى، تهران، 1344ش.
محمدصالح راسخ ییلدرم