به هر روی، این جریانهای ادبی، نه تنها در زبان دارای تفاوتهایی بودند، بلکه فضای اجتماعی و فرهنگی پدیدآورندۀ آنها نیز متعدد بود. از همین‌رو ست که کار ترجمه در همۀ این جریانها از اهمیت برابری برخوردار نبوده، و در برخی برهه‌ها، اهمیت ویژه‌ای به آن داده شده است. نخستین موج از ترجمه را باید در نخستین جریان اسلامی در ادبیات ترکی شرقی، یعنی در ادبیات دورۀ قراخانیان(320-ح439ق) جست‌وجو کرد که شکل‌گیری آن با اسلامی شدن شرق آسیای مرکزی همراه بوده است. از این‌رو، بخشی از وظیفه‌ای که این جریان ‌ادبی بر دوش‌ داشته، انتقال آموزه‌های ‌اسلامی به ترک‌زبانان منطقه، از جمله در قالب ترجمه بوده است. تفسیر قرآن معروف به تفسیر آسیای میانه (نسخۀ فرهنگستان سن پترزبورگ) که مشتمل‌ بر ترجمۀ آیات به‌ترکی نیز هست، در کنار چند ترجمۀ قرآن که در کتابخانه‌های استانبول نگهداری می‌شوند، از دستاوردهای این دوره است (بروکف، مقدمه؛ اینان، 324-327؛ جعفر اوغلو، 273). اگرچه گفت‌وگوهایی وجود دارد مبنی بر اینکه حجمی از احادیث نیز در این دوره به ترکی ترجمه شده باشند (همانجا)، اما هنوز نمونۀ مشخصی از آنها به دست نیامده است.

ترکی خوارزمی:   این طیف ادبی در تاریخ ادبیات ترکی به حلقۀ اردوی زرین نیز شهرت یافته است؛ اردوی زرین نام حکومتی است که از نیمۀ دوم سدۀ 7ق/13م تا نیمۀ دوم سدۀ 9ق/15م بر دشت قپچاق و سرزمینهای پیرامون آن استیلا داشته است و از آنِ اعقاب باتو، نوادۀ چنگیز بود. ازبک‌خان، فرمانروای اردو اسلام آورد و زمینه‌ای مساعد برای گسترش فرهنگ اسلامی در این منطقه فراهم شد. ازجمله حلقه‌ای ادبی به زبان ترکی پدید آمد که مرکز آن در منطقۀ خوارزم بود و در کنار آثار تألیفی، اهتمام ویژه‌ای نیز به امر ترجمه در آن دیده می‌شد. زبـان این حلقه، قپچاقی ـ خوارزمی است.

ترجمۀ عربی به ترکی در این حلقه به دو گونه دیده می‌شود: گاه کتابی به ترکی ترجمه شده، و گاه ترجمه بخشی از فرآیند تألیف کتاب بوده است. در گونۀ اول، بجز ترجمه‌هایی از قرآن کریم(اکمان، «ادبیات قپچاقی»، 295-296)، می‌توان به ترجمه‌های متعدد بین سطری از مقدمةالادب زمخشری از سده‌های 7 و 8ق اشاره کردکه نسخه‌های آنها درفرهنگستان علوم سن پترزبورگ، کتابخانۀ ملی پاریس و برخی از کتابخانه‌های استانبول نگهداری می‌شود (همان، 294؛ قس: ترجمه به ترکی عثمانی، حاجی خلیفه، 2/1798). کتاب مفتاح العدل با مؤلف ناشناس در فقه که تألیف آن در سدۀ 8ق/14م گمانه زده شده است، محتمل است ترجمه‌ای از کتابی با اصل عربی بوده باشد (نک‍ : اکمان، همان، 293).

گونۀ دوم از آثار، نوشته‌هایی با مضمون حدیثی‌اند که اساس تألیف آنها دوزبانه بوده‌است. ترجمۀ حدیث به‌ترکی که نمونۀ آن در قصص الانبیاء ربغوزی (تألیف: 713ق/1313م) دیده می‌شود (نک‍ : ربغوزی، سراسر اثر؛ اکمان، همان، 276)، در سدۀ 14م نمونه‌های متعدد دوزبانی دارد. از این دست، نخست باید کتاب نهج‌الفرادیس را نام برد که نمونه‌ای از کتابهای چهل حدیث در بردارندۀ اخباری در زندگی پیامبر(ص) و خلفای نخستین، و دربارۀ اعمال نزدیک‌کنندۀ بنده به خدا و دورکننده از او ست. این متن در حدود سال 759ق/ 1358م تألیف شده است (همان، 287، نیز مقدمه بر...، 4؛ فاضلف، II/11؛ نجیب، 57-61). در همین راستا، باید به معراج‌نامه اشاره کرد که در آن متن اخبار معراج به عربی، با ترجمۀ تفسیرگونه‌ای به ترکی همراه‌گشته است. نسخه‌ای مصور از این معراج‌نامه در کتابخانۀ ملی‌ پاریس نگهداری می‌شود (اکمان، «ادبیات قپچاقی»،291).

در ترجمه از فارسی به ترکی خوارزمی، نمونه‌ها زمینۀ ادبی دارند و در آنها به جای برگردان دقیق، نوعی بازآفرینی ادبی رخ داده است. نخستین نمونه از این دست، خسرو و شیرین از قطب خوارزمی (تألیف: 742ق/1341م) است که بازآفرینی مثنوی خسرو و شیرین از نظامی گنجوی است (بلوشه، I/133؛ زایاچکوفسکی، 45-79؛ اکمان، همان، 280؛ فاضلف، II/12).

افزون بر این باید به ترجمۀ تذکرةالاولیاء عطار نیشابوری اشاره کرد که به سبب نثر بودن، کمتر در معانی آن تصرف شده، اما ترجمۀ آن باقدری تلخیص همراه گشته‌است(پاوه د کورتی، مقدمه؛ اکمان، همان، 292؛ شچرباک، 48). نیز باید به مثنوی جمجمه‌نامه یا داستان جمجمۀ سلطان اشاره کرد که در آن حسام کاتب، به ترجمۀجمجمه‌نامه منسوب به عطار دست یازیده است (اکمان، همانجا).

ترجمۀ گزیدۀ جلایری از جامع التواریخ رشیدالدین فضل‌الله هم از جهاتی می‌تواند در کنار همین طیف از آثار جای داده شود (نک‍ : سیزدیکووا، مقدمه).

ترکی قپچاقی ممالیک:   این طیف ادبی ناظر به مجموعه‌ای از آثار است که تحت حمایت ممالیک مصر که خود از ترکان قپچاقی بودند، به زبان قپچاقی در مصر و در محیطی دور از سرزمین اصلی زبان پدید آمده است، اما پدیدآورندگان آن معمولاً مهاجرانی از دشت قپچاق بودند.

شاخص بازآفرینی یک اثر ادبی فارسی به ترکی قپچاقی در مصر، کتاب گلستان، از سیفی ‌سرایی اهل شهر سرای(دشت قپچاق) و مهاجر به مصر است که در اواخر قرن 8ق/14م فراهم آمده، و اساس آن گلستان سعدی شیرازی است (اکمان، همان، 298؛ اوزلوک، مقدمه؛ فاضلف، II/9).

نمونه‌های دیگر از ترجمۀ مربوط به سدۀ 9 و 10ق، برگردان از عربی به ترکی است و بیشتر موضوعی دینی دارد. در این ردیف، نخست باید به کتاب ارشادالملوک ‌و السلاطین در فقه حنفی اشاره کرد که ترجمه‌ای میان سطری از آن در 789ق/1387م در اسکندریه فراهم آمده است (اکمان، همان، 301، نیز برای کتاب فقهی دیگر، نک‍ : همانجا).

ترجمه‌ای از المقدمة در فقه نماز از ابولیث سمرقندی (د 373ق) به ‌صورت میان سطری(همانجا) و ترجمه‌ای از تفسیرالقرآن همو را که توسط شهاب‌الدین ابن عربشاه (د 854ق) اهل حاج طرخان(آستاراخان) صورت گرفته است (حاجی‌خلیفه، 1/441)، باید به اینها افزود.

دیگر زمینۀ ترجمه از عربی‌ به ترکی قپچاقی در مصر، مباحث مربوط به اسب‌داری و اسب‌سواری است که چندین نمونه از آن برجای مانده است (نک‍ : اکمان، همان، 302-304).

ترکی چغتایی:   این طیف ادبی ناظر به ادبیاتی است که به زبان ترکی چغتایی پدید آمده است و مقصود از آن زبانی است که در دورۀ مغولان و پس ‌از آن در سرزمین الوس چغتایی، یعنی ماوراءالنهر رواج داشته است.

ادبیات چغتایی از سدۀ 9ق/15م رونق گرفته، و از همان آغاز، بخشی از دستاوردهای آن ترجمه از عربی و فارسی بوده است. به عنوان نخستین نمونه، باید به ترجمۀ کلیله‌ و دمنه توسط جوهری از رجال همان سده اشاره کرد (پرچ، شم‍ 26؛ شچرباک، 4, 34). در همان دوره، باید به مخزن‌الاسرار از میرحیدر متخلص به مجذوب یاد کرد که بازآفرینی مخزن‌الاسرار نظامی به ترکی است(علیشیر، 124؛ فلوگل، 612؛ اکمان، «ادبیات چغتایی»، 318؛ شچرباک، 31-32).

دیگر باید از امیر علیشیر نوایی (د 906ق) به عنوان قلّۀ ادبیات چغتایی یاد کرد که در شمار آثارش، برخی ترجمه‌ها چون منطق‌الطیر، تحریر ترکی اثر هم‌نام آن از عطار (همو،39)، و نسائم المحبة، تحریر ترکی نفحات الانس جامی (همو، 40) دیده می‌شود.

طی سدۀ 10ق همچنان این روند ادامه داشت و در این دوره بیشتر کتابهای تاریخی موضوع ترجمه بوده است. در شمار این آثار باید ترجمۀ تاریخ طبری توسط واحدی بلخی (در 927ق) از عربی (GAL, I/149؛ اکمان، همان، 367)، ترجمۀ ظفرنامۀ شرف‌الدین علی یزدی از فارسی توسط‌ محمد علی ‌بن درویش‌علی بخاری (همان، 366)، و از مترجمانی ناشناس ترجمۀ تاریخ رشیدی از حیدرمیرزا دوغلات (همان، 369)، ترجمۀ تذکرةالشعراء دولتشاه سمرقندی (حاجی خلیفه، 1/387)، ترجمه‌ای دیگر از ظفرنامه(اکمان، همان، 367)، ترجمۀ مفتاح القلوب و سیرةالنبی (همانجا) درخور یاد کردند.

در سده‌های 13 و 14ق، ترجمه از عربی و فارسی به زبانهای ترکی شرقی موجی نو به خود گرفته است. این روند نه تنها به عنوان ادامۀ حلقه‌های پیشین دیده می‌شود، بلکه در برخی حوزه‌های ادبی تازه نیز رخ نموده است. در حوزۀ پیشین ادبیات چغتایی که در این دوره دیگر باید از آن به ادبیات ازبکی تعبیر کرد، در سدۀ 19م شاهد موجی از ترجمۀ آثار دینی هستیم. از آن جمله باید به نمونه‌هایی چون مختصرالوقایة اثر صدرالشریعه در شرح الهدایۀ مرغینانی، در فقه حنفی (چ تاشکند، 1888م)، مناقب حضرت غوث اعظم در سیرۀ عبدالقادر گیلانی (چ تاشکند، 1320ق)، و کیمیای سعادت، اثر غزالی(چ تاشکند، 1322ق) اشاره کرد. در زمینۀ ادبی نیز ترجمه‌ای از شاهنامۀ فردوسی دیده می‌شود (چ تاشکند، 1334ق).

در حوزۀ پیشین ادبیات قپچاقی که در این دوره باید از آن به ادبیات تاتاری تعبیر کرد، باز بخش مهمی از ترجمه را آثار دینی تشکیل داده است. در شمار نمونه‌ها باید به ترجمه‌های تاتاری از آثاری چون شرعةالاسلام، اثر امام‌زاده بخاری، در اصول و فروع حنفی(چ قازان، بی‌تاریخ)، تنبیه الغافلین ابولیث‌ سمرقندی در اخلاق (چ قازان، 1902م) ومقدمۀ ابن جزری، در علم تجوید (چ قازان، 1904م) اشاره کرد. در زمینۀ ادبی نیز از آثاری چون ترجمۀ مثنوی مولوی (چ باغچه‌سرای،1320ق) و در زمینه‌های تاریخی ـ جغرافیایی، گزیدۀ سفرنامۀ ابن بطوطه (چ ارنبورگ، 1917م) می‌توان یاد کرد.

همچنین در حوزۀ ادبیات قزاقی می‌توان به بازآفرینی شاهنامۀ فردوسی و هزار و یک شب توسط سوییمیای هارون اولی (1827-1895م) و کوششهای مشابه دیگر پس از آن اشاره کرد (طوغان، 744). نمونه‌های بازآفرینی به زبان قزاقی را نیز می‌توان در کسانی چون شَدی جنگیر اولی (1855-1933م) بازجست که مجموعه‌ای از داستانهای کلاسیک مانند داستان اسکندر و امیر حمزه را به تحریر قزاقی آورده است (نک‍ : قونگیراتبایف، 212).

 

مآخذ:   حاجی خلیفه، کشف؛ علیشیر نوایی، مجالس النفائس، ترجمۀ فخری هراتی و محمد بن مبارک قزوینی، به کوشش علی‌اصغر حکمت، تهران، 1323ش؛ نیز:

Blochet, E., Catatogue des manuscrits turcs: Bibliothèque nationale, Paris, 1932-1923; Borovkov, A. K., Leksiki Sredne-Aziatskogo tefsira XII-X/III vv., Moscow, 1963; Caferoğlu, A., »La Littérature turque de l’époque des Karakhanides«Philologiae turcicae fundamenta, ed. L. Bazin et al., Wiesbaden, 1964, vol. II; Eckmann, J., introd. Nehcü’l-Feradis, Ankara, 1956; id, »Die kiptschakische Literatur«»Die tschaghataische Literatur«Philologiae turcicae fundamenta, ed. L. Bazin et al., Wiesbaden, 1964, vol. II; Fazylov, E., StarouzbekskiĮ yazyk: Khorezmskie pamyatniki XIV veka, Tashkent, 1971; Flügel, G., Die arabischen, persischen und türkischen Handschriften der kaiserlich-königlichen Hofbibliothek zu Wien, Wien, 1865-1867; GAL; İnan, A., ‘Eski tükçede üç Kuran tercümesi’, Türk dili, 1952, vol. I; Kononov, A, N., »VazhnyĮ trud po grammatike strouzbekskogo yazyka«Sovetskaya tyurkologiya, 1970, vol. I; Nadzhip, E. N., »O pamyatnike XIV veka Nakhdzh al-Faradis i ego yazyke«, ibid, 1971, vol. VI; Pavet de Courteille, M., Tezkereh-i evlia, Paris, 1889; Pertsch, W., Die türkischen Handschriften der Bibliothek zu Gotha, Wien, 1864; Qongyratbaev, A., Qazaq ədebietining tarikhy, Almaty, 1994; Rabguzi, Kysasyl enbiya, Ashkhabad, 1992; Shcherbak, A. M., Grammatika starouzbekskogo yazyka, Moscow/ Leningrad, 1962; Syzdykova, R. G., Yazyk Dzhami’ at-Taǔārikh Dzhalairi, Alma-ata, 1989; Tenishev, »NovyĮ istochnik chagataĮskogo yazyka rannego perioda«Sovetskaya tyurkologiya, 1970, vol. I; Togan, Z. V., »La Littérature kazakh«Philologiae turcicae fundamenta, ed. L. Bazin et al., Wiesbaden, 1964, vol. II; Uzluk, F. N., Seyfi Serayi Gülistan tercümesi, Ankara, 1954; Zajaczkowski, A., Zabytek jezykowy ze Zlotei Ordy: Ĥusrev i Šīrīn QutbaRocznik orientalistyczny, 1954, vol. XIX