بررسی کتاب «مذاکره بر سر گذشته: باستانشناسی، ناسیونالیسم و دیپلماسی در خاورمیانه»
هویت ملی و گذشته تاریخیای که این هویت بر مبنای آن برساخته شده، در هریک از کشورهای بررسی شده در این کتاب متفاوت است. در ترکیه این گذشته، گذشتهای پیشااسلامی بود که ریشههای ترکهای امروز را به هیتیها و سومریها بازمیگرداند. این تئوریهای تاریخی با واسطههای مختلف از تدریس در مدارس گرفته تا روزنامهها، کنفرانسهای علمی و کتابها تبلیغ میشدند. در سال 1932 نخستین کنفرانس ملی جامعه تاریخ ترکیه در آنکارا به مدت 9 روز برگزار شد و آتاتورک در تکتک جلسات آن شرکت کرد(ص 22). در این کنفرانس هر سخنران پس از سخنران دیگر دستاوردهای نیاکان دور ترکها را تحسین میکرد و خواستار افتخار به این میراث پرشکوه میشد (همان).آنچه در سالهای بعدتر اتفاق افتاد، اهمیت یافتن کاوشهای باستانشناختی بود که به نوعی میتوانستند تاییدی بر این تئوریهای تاریخی باشند و این تئوریها تا حدودی سیاست انتخاب سایتهای کاوش باستانشناختی را تحت تاثیر خود قرار دادند. از سوی دیگر ترکیه در این دوره سیاستهای محکمی را در رابطه با ممنوعیت خروج اشیای باستانی از کشور پیگرفت که از سیاستهای مشابه پیشین در امپراطوری عثمانی بسیار جدیتر بود. از جمله موارد مهمی از مناقشه بر سر کاوشهای باستان شناختی در ترکیه که در این کتاب بررسی شدهاند میتوان به استرداد اشیای باستانی کشف شده در سارد و معبد آرتمیس از آمریکا اشاره کرد(صفحات 31-42). همچنین نویسنده تاریخچهای از تصویب قوانین مختلف مرتبط با اکتشافات باستانشناختی و زمینه تصویب و شیوه اجرایی شدنشان را ضمیمه فصلهای کتاب در رابطه با ترکیه کرده است.
در مصر مبارزه برای استقلال از انگلستان در نهایت با به قدرت رسیدن حزب وفد و نخستوزیری سعد زغلول در 1924 به تشکیل دولتی محلی با اختیارات محدود انجامید(ص 75). در این برهه خروج اشیای باستانی از کشور بدل به عرصهای برای پیگیری سیاستهای استقلالطلبانه جدید شد. مهمترین رویارویی دولت محلی و گروههای خارجی به کشف مقبره توتعنخآمون فرعون سلسله هجدهم دردره پادشاهان توسط هاوارد کارتر بازمیگردد که شاید بتوان آن را مشهورترین مجادله از این نوع در کل خاورمیانه دانست. این اکتشاف در زمان خود بیبدیل بود:مقبرهای «با اتاقهایی پر از چنان دفینههایی که نظیرشان را هیچکس پس از دوران باستان ندیده بود»(ص 75)و روایت کشف مقبره به شکل گستردهای در مطبوعات جهان بازتاب یافت. اختلافات بر سر مالکیت اشیای کشفشده بین گروه آمریکایی و مقامات محلی بسیار پرحرارت بود. محدود نشدن مقامات محلی توسط انگلیس در عرصه اکتشافات باستانشناختی نیز به پیگیری پرشورتر طرف مصری در این مناقشه منجر شد.ناسیونالیستهای مصری «مجادله توتعنخآمون را استعارهای از مبارزه برای استقلال میدیدند»(ص 80). طرف آمریکایی نیز در این میان تلاش بسیاری کرد تا با استفاده از اهرمهای متنوع، فشار هرچه بیشتری به مقامهای مصری آورده و سهم خود از اشیای کشفشده را از کشور خارج کند. در نهایت اما کل اشیای کشفشده به دولت مصر رسید(ص 90) و این مجادلات زمینه تنظیم مقررات سختگیرانهتر برای خروج اشیای باستانی از کشور را فراهم نمود. همزمان با بالا گرفتن مناقشه بر سر مقبره توتعنخآمون، موجی از احساسات پرشور ناسیونالیستی نسبت به میراث باستانی مصر ایجاد شد. «نویسندگان جریان اصلی نظیر نقیب محفوظ، طه حسین و توفیق الحکیم در کارشان به شکوه مصر دوران فراعنه اشاره میکردند» (ص 85) و محمدحسین هیکل سردبیر روزنامه مهم السیاسه در یکی از مقالات خود اعلام کرد که «مصریها باید ریشههای خودشان در مصر باستان را مطالعه کرده و از این طریق ارادهشان برای برپا داشتن ملتی قدرتمند را تقویت کنند»(ص 84). بدین ترتیب در نخستین سالهای پس از جنگ شاهد تلاش هرچه بیشتر نیروهای سیاسی و فرهنگی برای شکل دادن به هویتی ملی بر اساس گذشته باستانی مصر هستیم. آگاهی از تجربه ترکیه در تفسیر ناسیونالیستی ریشههای باستانی و استفاده از این تفسیر برای سامان دادن هویت ملی نیز نقش مهمی در شکلگیری جریان مشابه در مصر داشت(ص 86). البته در سالهای بعد تاکید بر این ریشهها کمرنگتر شد و جای خود را به ریشههای مشترک عربی داد که «مناسبت بیشتری برای فهم نیروهای سیاسی جدید داشت»(ص 85).
مناقشه بر سر مالکیت اشیای باستانی در عراق نیز روند مشابهی را طی کرد. در سال 1921 ملک فیصل به سلطنت کشور تازه متولد عراق رسید که پیش از جنگ جزئی از امپراطوری عثمانی بود. تصویب قانونی برای سامان دادن به اکتشافات باستانشناسی یکی ازالزامات تشکیل این کشور تازه بود. نویسنده تا پیش از این دوره و دوران عثمانی را «زمانه غارت» مینامد(ص 185). دورهای که نظارت کارآمد بر کاوشها مقدور نبود و اشیای کشفشده بدون ضابطه مشخصی به اروپا فرستاده میشدند. قانون جدید در 1924 به تصویب رسید. بر مبنای این قانون دولت میتوانست هرکدام از اشیا را که برای تکمیل مجموعههای خود در موزههای عراق به آن احتیاج داشت، نگه دارد و آنچه باقی میماند، میان دو طرف تقسیم میشد(ص 193). تفسیر این قانون ابتدا برای گروههای کاوش خارجی سهلگیرانه بود و آنها سهمهای قابلتوجهی از اکتشافات به دست آوردند. اما با قدرت گرفتن سیاستمداران محلی تفسیر سختگیرانهتر این قانون دردسر زیادی را برای گروههای کاوشموجب شد. برخلاف مصر، ترکیه و ایران روایت ناسیونالیستهای عراقی از تاریخ کشور و هویت ملی نه بر گذشتهای پیشااسلامی بلکه دقیقا بر پیشینه اسلامی و عربی استوار بود. این امر علل مختلفی داشت. از جمله آنکه عراق کشوری تازه متولد بود و مرزهای آن به تازگی ترسیم شده بود. بسیاری از کسانی که بدنه دولت حاکم را تشکیل میدادند، متولد عراق نبودند و خود شاه هم متولد عراق نبود. بسیاری از صاحبان مناصب در عراق افسران و کارمندان پیشین دولت عثمانی بودند که درحکومت کوتاهمدت فیصل در دمشق خدمت کرده بودند(ص 198). این مسائل سبب شد که هویت «عربی-اسلامی» تکیهگاه اصلی ساختن روایت ملی در عراق باشد(همان). ناسیونالیسم عرب موزه خود را ساخت. موزهای که به آثار دوره اسلامی اختصاص داشت و در سال 1937 افتتاح شد (ص 217). تا آن زمان گروههای خارجی کمتر علاقهای به آثار این دوره از خود نشان داده بودند. ساطع الحصری(1889-1968)، از متفکرین مهم ناسیونالیسم عرب و مسئول امور باستانشناختی وقت که نقش مهمی در تاسیس این موزه ایفا کرده بود، برای گردآوری و حفظ آثار دوره اسلامی از نیروهای بومی استفاده کرد و این گام مهمی در جهت آموزش نسل بعدی باستانشناسان عراقی بود(ص 196). هرچند گذشته پیشااسلامی نقشی کلیدی در روایت ناسیونالیستهای عراقی از هویت ملی نداشت، اما این مسئله به هیچ عنوان مانع از آن نشد که سیاستمداران محلی هرچهبیشتر بر سر مالکیت اشیای باستانی کشفشده به گروههای خارجی فشار بیاورند. تصویب قانون جدیدی پیرامون نظارت بر کاوشهای باستانشناختی در 1936 قدمی قطعی در این مسیر بود. بر مبنای این قانون تمام اشیای کشفشده در عراق متعلق به دولت بود (ص 214) و دولت میتوانست تنها بدلهایی از اشیای کشفشده را به گروههای خارجی بدهد. در نهایت پیشرفتها در حفاظت از اشیای باستانی سبب شد که گروههای کمتری در عراق دست به کاوش بزنند. تا جایی که در سال 1940 تنها یک گروه در عراق باقی مانده بود (ص 219). هرچند با بازگشت نخستین نسل از دانشجویان باستانشناسی عراق که به آمریکا اعزام شده بوند، بدنه بومی اکنون توان آن را داشت که در حیطه پیشااسلامی نیز دست به کاوش باستانشناختی زده و آثار کشفشده را تفسیر کند (ص 218).
فصلهای ششم، هفتم و هشتم کتاب به ایران اختصاص داده شده است.روایت کتاب از تاریخ کاوشهای باستانشناختی در ایران با قرارداد انحصار کاوش میان مظفرالدینشاه و فرانسه در 1900 آغاز میشود. بر مبنای این قرارداد کلیه اشیای کشفشده در شوش و خارج از شوش متعلق به دولت فرانسه بودند و دولت فرانسه تنها متعهد بود تا در ازای اشیای طلا و نقرهای که در خارج از منطقه شوش یافت میشد مابهازایی را به دولت ایران پرداخت کند(ص 127). در بیشتر طول دورانی که این قرارداد اعتبار داشت، فرانسه عمدتا بر کاوش در منطقه شوش متمرکز بود و همچنین در فشار به دولت ایران برای جلوگیری از کاوشهای سرخود در مناطق دیگر کشور ناموفق ماند. در 1916 وثوقالدوله وزیر امور خارجه اعلام کرد که قرارداد 1900 شامل املاک خصوصی نمیشود(ص 129). نویسنده مهمترین چالش انحصار فرانسه بر کاوشها را «عروج ناسیونالیسم ایرانی» به دنبال انقلاب مشروطه (1906) مینامد (ص 130). در جستجوی ریشههای رابطه این ناسیونالیسم با گذشته تاریخی ایران به اشاره گذرایی به آرای آخوندزاده و میرزاآقاخان کرمانی به عنوان مصادیقی از کار نظری روشنفکران ایرانی از یک سو و کار نظری شرقشناسان غربی نظیر راولینسون و ادوارد براون از سوی دیگر بسنده شده است(ص 131). برآیند این ناسیونالیسم جدید در فضای پس از کودتای رضاخان نهایتا موجب میشود تا هنری ماسه زبانشناس و متخصص زبانهای باستانی در 1923 چنین گزارش دهد: «ایرانیان که به گذشتهشان بسیار مغرورند، به هیچعنوان نسبت به پرسش از کاوشهای باستانشناختی بیعلاقه نیستند؛ پرسشی که از نگاه آنان ملی است»(ص 132). نهایتا در 1924 وزیر امور خارجه به شکل رسمی از فرانسه خواست تا برای اصلاح قرارداد موجود وارد گفتوگو شود(ص 133). فشار کشورهای دیگر که به واسطه قرارداد انحصاری 1900 امکان کاوش در ایران را نداشتند نیز در به چالش کشیدهشدن قرارداد 1900 بیتاثیر نبود. تلاشهای آرتور اوپهام پوپ آمریکایی برای نزدیک شدن به بدنه حاکم ایران و انتقاد پیوستهاش از انحصار فرانسویها از جمله همین فشارهاست که در کتاب به تفصیل شرح داده شده است. قرارداد جدید در 1929 بسته شد و به موجب آن انحصار فرانسه به پایان رسید و در ازای آن دولت ایران متعهد شد تا یک متخصص فرانسوی را برای مدت اولیه پنج سال به عنوان مدیر امور باستانشناختی کشور منصوب کند و فرانسه نیز برای این پست آندره گدار را معرفی کرد(ص 139). در 1930 قانون جدیدی پیرامون اکتشافات باستانشناختی در مجلس تصویب شد و تعداد کاوشها در سرتاسر ایران به شکل قابل ملاحظهای افزایش یافت(148). در همین زمان گروه آمریکایی به سرپرستی باستانشناس آلمانی مشهور ارنست هرتسفلد کار خود را در تختجمشید آغاز کرده بود و اکتشافات آن به طور گستردهای در رسانههای ایرانی پوشش داده شد. مقالات عمدتا بر شکوه گذشته ایران متمرکز بودند و اشاره به مشارکت خارجیها در اکتشافات صورتگرفته بسیار محدود بود (152). تختجمشید به مرکز توجهات و به تعبیری به«سرچشمه افتخار و غرور امروزی ایرانیها» تبدیل شده بود(153). در طول سالهای باقیمانده تا آغاز جنگ جهانی دوم و پایان حکومت رضاشاه اختلافات زیادی بر سر تختجمشید میان طرف ایرانی و آمریکایی درگرفت. مهمترین آنها درخواست طرف ایرانی برای برکناری هرتسفلد در 1935 (162)و جلوگیری از خروج آخرین سهم طرف آمریکایی از اکتشافات بود. البته در نهایت در سال 1941 و به عنوان بخشی از تلاشها برای جلب حمایت آمریکا کمی پیش از ورود نیروهای متفقین با خروج آن موافقت شد(182). با خروج گروه آمریکایی، کار در تخت جمشید با گروهی ایرانی پی گرفته شد(183).
آنچه در کل کتاب مشهود است، تلاش نویسنده است برای ترسیم همزمان مجادلات بر سر باستانشناسی و تصویر ملی ازیک گذشته باشکوه که در سخن سیاستمداران و مقالات مطبوعات آن زمان تجلی یافته است. درباره این که شناخت کتاب از جریانهای سیاسی و گرایشهای فرهنگی تا چه اندازه عمیق و دقیق است، نمیتوان با قطعیت نظر داد. در مورد ایران باید گفت که تحلیل کتاب چندان دقیق نیست. به عنوان مثال نویسنده در ارزیابیاش از ناسیونالیسم جدید ایرانی خطی پیوسته از متفکرینی نظیر آخوندزاده و کرمانی در پیش از مشروطه تا حکومت رضاشاه ترسیم میکند و این در حالی است که کودتای 1299 رضاشاه نمود گسستی در نیروهای سیاسیاست و طبیعتا ناسیونالیسم ایرانی در دوره رضاشاه نیروها و بیانات جدیدی نسبت به آنچه در مشروطه وجود داشت پیدا کرد و بسیاری از نیروها و جریانات آن که در مشروطه قدرتمند بودند، در دوره رضاشاه به حاشیه رانده شدند.
از سوی دیگر اما بررسی همزمان وقایع در چهار کشور یکی از ویژگیهای ممتاز این کتاب است که به خواننده امکان میدهد تا شناختی جامع از کل خاورمیانه و حیات سیاسی و فرهنگی آن در برههای خاص، پیدا کند. به عنوان مثال با خواندن این کتاب درمییابیم که چگونه کشورهای دیگر منطقه از تجربه ترکیه در ممانعت از خروج اشیای باستانی آموختند و تلاش کردند تا بخشهایی از قانون ترکیه پیرامون خروج این اشیا را در کشور خود پیاده کنند. یکی دیگر از نکاتی که مطالعه همزمان این کشورها به خواننده ارائه میکند، نقش موزهها در سامان دادن به یک روایت رسمی ملی از گذشته مشترک است. در این برهه تاریخی و در هر چهار کشور موزهها از اهمیتی بیش از پیش برخوردار شدند و در دو کشور عراق و ایران که موزه ملی نداشتند، ساخت آنها با علاقه پیگیری شد. در عراق که ناسیونالیسم عرب در میان نیروهای سیاسی حاکم دست بالا را داشت، پروژه ساخت موزهای بزرگ که به آثار دوره اسلامی اختصاص داشت،کلید خورد و از سوی دیگر در ایران یا ترکیه که دوره پیشااسلامی اولویت داشت، آثار دوره اسلامیاهمیتی ثانویه داشتند. نکته ارزشمند دیگر کتاب، نگاه آن به مجادلات بر سر کاوشهای باستانشناختی از دریچه نگاه غرب است. بخش زیادی از کتاب به مکاتبات و نوشتههای باستانشناسان و دیپلماتهاییاختصاص یافته که در این سالها در خاورمیانه حضور داشتند که روایتی کمترشنیدهشده است و خواننده را با مسائل زیادی از جمله پیشداوریهای آنزمان فرهنگ غربی در مورد مردم خاورمیانه و اولویتهای غرب در رابطه با کاوشهای باستانشناختی در فاصله بین دو جنگ جهانی آشنا میکند.
Negotiating for the past: archaeology, nationalism and diplomacy in the middle east, 1919-1941/ James F. Goode (2007), University of Texas Press
منبع: سایت فرهنگ و انسان شناسی