كتاب دده قورقود
در اوایل قرن « 19» دیتس [Ditz] دانشمند و زبانشناس آلمانی یك نسخه از این كتاب را استنساخ كرد و سپس در روی آن به بحث و تحقیق پرداخت و داستان كشته شدن « دپه كوز به دست بساط» را به آلمانی ترجمه نموده به چاپ رسانید. پس از دیتس پروفسور نلد كه Noldeke در سال 1859 تمام نسخهی خطی ددهقورقورد را كوپیه و ترجمه كرد ولی چون قسمت زیادی از داستانها را نتوانست بخواند، لذا از چاپ و ترجمه خودداری نمود. دانشمند شهیر روسی و بار [V.Bartold] تولد با استفاده از تحقیقات و یادداشتهای نلدكه، دنبال كار او را گرفت، و در سال 1894راجع به این كتاب در مطبوعات كشور امپراتوری روسیه نخستین اطلاعات را در اختیار دانشمندان قرار داد. و قسمتهایی از آن را نیز به زبان روسی ترجمه و منتشر نمود. این كار مورد استقبال شایان مستشرقین روسی واقع شد و دربارهی زبان و زمان پیدایش و تدوین داستانها و شخصیت ددهقورقود تحقیقات مفصلی به عمل آمد و مقالات متعددی نوشته شد، و بعضی آن را زبان باستان آذربایجان پنداشتند و پارهای كوشیدند قهرمانهای آن داستانها را شخصیت تاریخی بدهند و حتی عدهای از آنان پای را از این حد هم فراتر نهاده در صدد جستوجوی، قبرِ ددهقورقود افسانهای برآمدند، و حدسهای عجیب و غریبی زدند كه از آن جمله تصور وجود قبر وی در شهرهای در بند و اخلاط و ساحل رودخانهی سیردریا میباشد.
در اوایل قرن بیستم « انجمن تدقیق آثار اسلامی و ملی استانبول» درصدد انتشار این كتاب برآمد و بدینمنظور
« معلم رفعت» از نسخهی اصلی كتاب عكسی گرفت و تصحیح نمود و شرح و فهرست مختصری بر آن افزود و در سال 1915 م. برابر 1332 Ú . ق. به چاپ رسانید... در روی نخستین صفحهاش عبارت « كتاب دده قور قود علی لسان طائفهی اوغوزان» نوشته شده است.
در صفحهی 3، مقدمهای دارد كه این طور شروع میشود: « بسمالله الرحمن الرحیم ـ رسول علیهالسلام زماننه یقین بیات بریندن (بویندن) قورقوت آتا دیرلر برار قوپدی، اوغوزون اول كیشی تمام بیلجسیدی، نه دیرسه اولردی، غایبدن در لو خبر سویلردی، حق تعالی انك كوكلنه الهام ایدردی». و با این عبارات خاتمه مییابد: « قورقوت اوغوز قومنك مشكلنی حل ایدردی، هرنه ایش اولسه، قورقوت آیاته طانشمینجه ایشلمزلردی، هر نه كه بیورسه قبول ایدرلردی سوزین طوتب تمام ایدرلردی» ] به نام خدا و بخشنده مهربان ـ نزدیك به زمان رسول علیهالاسلام، مردی به نام قورقوت (؟) برخاست. آن مرد داناتر از همه غزها بود، هر چیزی كه میگفت، میشد. غیبگوییهای درستی میكرد. حقتعالی به قلب او الهام مینمود.[ و بنا به نوشتهی مصحح، این مقدمه بعدا به متن اصلی كتاب علاوه شده است.
پس از این مقدمه، چهار مقاله... متضمن پند و اندرز، یك مقاله دربارهی تقسیم انواع زن به چهار دسته از قول دده قورقوت آمده است. سپس دوازده داستان جداگانه از صحنههای مختلف زندگی طائفه غز، مخصوصا نمونههایی از قهرمانی امرا و بیگزادگان آنان نقل شده، و متن آخرین داستان یعنی « ایچ اوغزوه، طاش اوغوزون عاصی اولمسی حكایهسی»
] داستان عاصی شدن غزهای بیرونی به غزهای درونی[ در صفحهی 172 پایان یافته است. و در صفحات (175 تا 181) تصحیحات، و در صفحهی 182 فهرست و در صفحهی 186 علامات و اشارات درج گردیده است.
محتویات این كتاب، به خوبی نشان میدهد كه با زبان و مردم بومی باستان آذربایجان هیچ گونه ربطی ندارد. بلكه تنها مربوط به قوم مهاجر « غز» میباشد كه در اواخر قرن پنجم هجری به آذربایجان كوچیده و اقامت اختیار نمودهاند و كسانی كه این كتاب و زبان آن را از مردم بومی باستان آذربایجان تصور میكنند، اشتباهشان از اینجا ناشی میشود كه نه خود كتاب را دیدهاند و نه از تحقیقات و تتبعات دانشمندان بزرگ بیغرض دربارهی این كتاب اطلاعی حاصل نمودهاند. و الا هر بچه مكتبی ساده هم، فقط با مطالعهی عبارت روی جلد و مقدمه و فهرست این كتاب، میتواند حقیقت امر را به نیكی دریابد...
باید گفت وجود شعرای تركیگویی كه از آذربایجان برخاستهاند، به دلیل این نیست كه زبان باستان آذربایجان تركی بوده است؛ زیرا:
اولا ـ چون از قرن چهارم به بعد اغلب پادشاهان و فرمانروایان ایرانی ترك بودهاند، و طوائفی از تركان به نقاط مختلف ایران كوچیده بودند لذا بعضی از شعرا، مخصوصا گویندگان درباری و متصوف این زبان را فرا میگرفتند و در مواقع لزوم یا برای تقرب به دربار، یا برای تفنن و هنرنمایی، یا بر حسب امر اشارت حكام، و یا برای جلب توجه و ترغیب مریدان خود، ملمع یا غزلی به زبان تركی میسرودند؛ مانند جلالالدین محمد بلخی معروف به مولوی (672 ـ 604) و فرزند وی سلطان ولد (متوفی به سال 712) و ادیب شرفالدین عبدالله شیرازی ملقب به وصاف (معاصر رشیدالدین فضلالله متوفی در نیمهی اول قرن هشتم) و نورا ( معاصر صاحب دیوان) مداح ابقاخان و غیرهم.
ثانیا تا تاسیس دولت صفویه و روی كار آمدن شاه اسمعیل صفوی، تا آن جا كه تواریخ و تذكرهها نشان میدهد، كسی از شعرای آذربایجانی شعری به تركی نگفته است در صورتی كه میان شعرایی كه از سایر استانهای ایران برخاستهاند، بودند كسانی كه در مقابل فرمان امیر، و یا ایجاب محیط مذهبی مجبور به سرودن شعر تركی شدهاند ، مانند عزالدین پور حسن اسفرائینی كه در اوایل قرن هفتم در اسفرائین متولد شده و در نیشابور به تحصیل علم و ادبی پرداخته، در سخن پارسی و تازی و تركی مهارتی بسزا یافته است، و نخستین غزل تركی در یاران نیز به مطلع:
آییردی كو كلومی بیر خوش قمریوز جانفزا دلبر
نه دلبر؟ دلبر شاهد، نه شاهد؟ شاهد سرور
بدو منسوب میباشد و سید عمالدالدین نسیمی شیرازی شاگرد و خلیفهی شاه فضلالله نعیمی حروفی كه پس از فرار به آناطولی برای تبلیغ عقیدهی خود و دعوت بگتاشیها به مذهب حروفی مجبور شده شعرهایی به زبان تركی بگوید، در صورتی كه مراد و پیشوای وی شاه فضلالله نعیمی تبریزی تا پایان عمر یك مصراع هم شعر به تركی نگفته است، و حتی دختر نعیمی نیز با استعداد عجیبی كه در شعر داشت تا آخرین لحظه حیات سخنی جز به فارسی بر زبان نیاورده، و شعری جز به فارسی نسروده است و روزی هنم كه در شهر تبریز به فتوای فقهای عصر و امر جهانشاهخان میخواستند او را با پانصد تن از مریدان حروفیش از دم تیغ گذارنیده اجسادشان را آتش زنند، او مانند مردی جهاندیده و بیباك آنان را دل میداد و میگفت: از مرگ نهراسید چه:
در مطبخ عشق جز نكو را نكشند
لاغر صفتان زشتخو را نكشند
گر عاشق صادقی ز كشتن مگریز
مردار بود هر آن چه او را نكشند
ثالثا ـ سبك اشعاری كه گویندگان آذربایجانی در زمان صفویه به زبان تركی سرودهاند، خود نشان میدهد كه این اشعار پایه و اساس دیرینی ندارد، و آثار ادبی یك زبان یا به عبارت دیگر یك لهجهی تازه و جوانی است و لطف و ارزش شعری زیاد ندارد و فقط میتواند مراحل تطور نظم تركی آذری را روشن كند، اما این نكته هم قابل انكار نیست كه بعدها مخصوصا در قرن اخیر اشعار ادبی و اجتماعی، لطیف و بلند، و نغز و پرمغزی بدین زبان سروده شده كه به نوبهی خود در خور تمجید و كمنظیر میباشند.
راجع به وجود نداشتن مدارك تاریخی كافی برای تغییر زبان آذربایجان باید گفت: این دلیل بسیار شگفتانگیز و تعجبآور است، چه شخصی كه یك دوره تاریخ عمومی و تاریخ ایران را مطالعه كرده، دربارهی آذربایجانی كه هر مورخ و جغرافینویسی خواسته اشارتی بدان كند، مانند یاقوت حموی گفته: « و هی بلاد فتنه و حروب، ما خلت قط منها، فذلك اكثر مدنها خراب و قراها یباب.»
چنین عقیدهای را اظهار نمیكند. به هر حال یا از بیان دلیل مزبور مقصودی در میان است و یا به وقایع تاریخی آذربایجان توجهی نمیشود ولی بیشك قتل و غارت و جنگ و خونریزی هزار سالهی مهاجمین عرب، غز، سلجوقی، مغزل، تیمور، آققویونلو، قرهقویونلو و بالاتر از همه حملات و تركتاز عثمانی و ترویج شعر تركی به وسیلهی پادشاهان صفوی، در تضعیف و تغییر زبان آذربایجان موثر و برای این كار دلیل و مدرك مهم و كافی میباشد. در این جا برای جلوگیری از اطناب كلام از شرح آن حوادث خودداری به عمل میآید، و اگر كسی مایل به وقوف كامل آنها باشد میتواند به كتب تاریخ ایران بعد از اسلام عموما و به مقالات (تركی چگونه و كی به آذربایجان راه یافته؟ ـ مندرج در ص 13 ـ 25 كتاب آذری ـ سید احمد كسروی تبریزی ـ تهران 1325 Ú . ش) و (زبان تركی در آذربایجان به قلم دانشمند محترم آقای عباس اقبال آشتیانی ـ ش 3 ـ س دوم مجلهی یادگار) و (تبریز لیلرین مبارزه تاریخندن ـ به قلم مورخ شهیر قفقازی محمد سعید اردوبادی ـ س 4 ـ 8 ش. 5 ـ س اول مجلهی آذربایجان ـ باكو 1945م.) خصوصا مراجعه نماید؛ گرچه دو مقالهی اخیر دارای جنبههای سیاسی به خصوصی نیز هستند، ولی از نظر كلی خالی از فواید تاریخی نمیباشند.
اما این كه اقلیت كوچك ارامنهی اصفهان توانستهاند در طول صدها سال زبان و سایر مختصات قومی و مذهبی خود را حفظ نمایند دو علت اساسی دارد:
نخست این كه ارامنهی اصفهان در تمام این مدت بنا به مقتضیات موقع و محل از كشمكشهای سیاسی بر كنار مانده و هرگز در مهب تندبادهای جانگداز و ریشه برانداز حوادث قرار نگرفتهاند؛ و چون در هیچ سیاستی كه بر سود یا زبان دولت ایران باشد دخالت نكردهاند؛ پادشاهان و حكام ایرانی نیز در حق آنان تضییقی روا نداشته و آنان را در اجرای رسوم و آداب قومی و مذهبی خود كاملا آزاد گذاشتهاند. اگر یكی از وقایع ناگواری كه در تبریز و یا سایر نقاط آذربایجان رخ داده در محل و ماوای آنان روی میداد نه تنها تغییری درزبان و آداب ایشان به عمل میآمد، بلكه نامی نیز از آنان بر صفحهی روزگار باقی نمیماند، چنان كه از ارامنهی قسمت مهمی از ارمنستان كه در تصرف امپراتوری عثمانی بود امروزه نامی بر جای نیست. ولی آذربایجانی با كمال شهامت با آن همه پیشآمدهای ناگوار مبارزه نموده و نام آذربایجان را زنده نگه داشته است و با یاری خدا تا ابد نیز زنده نگاه خواهد داشت.
دوم این كه زبان ارمنی از دهها قرن پیش مانند زبان عربی و فارسی دری زبان ادبی و رسمی بوده، كتب زیادی بدان زبان تالیف و انتشار یافته بود، ولی لهجههای مختلف محلی آذربایجان كه به مجموعه آنها نام آذری اطلاق میشود، با وجود داشتن ریشه آریایی و مادی اقد قابلیت ادبی و علمی بودند و نیمزبانهایی بیش محسوب نمیشدند، بدین جهت مانند لهجههای محلی غالب شهرستانهای ایران در نتیجهی مرور زمان و وقوع حوادث مختلف دستخوش تغییر و تحول اقع شده از بین رفتند و فقط در بعضی از نقاط دوردست و كنار افتاده برای نمونه باقی ماندند، و این كه اشاره میشود:
« اگر حوادث مهمی بود، میتوانست زبان اهالی شهرها و مراكز مهم كشوری و لشگری را تغییر دهد.» باید گفت بلی هر نقطهای كه در مسیر این حوادث قرار گرفته، و یا با شهرهای بزرگ ارتباط داشته از صدمات آن محفوظ نمانده است، و نمونههایی از زبان آذری كه در نقاط دوردست كوهستانی و جنگلی تاكنون باقی مانده است خود موید این گفتار میباشد.
راجع به نفوذ، یا عكس نفوذ فئودالیسم باید گفت: اولا زبان تركی مستقیمات به وسلهی طایفه و یا ایل مهاجم و متجاوز منحصر به فردی از راه تضییق و اجبار بر آذربایجان تحمیل نشده تا تقصیر آن را به گردن یك یا چند فئودال انداخته در اطراف نفوذ و یا عكس نفوذ فئودالیته به بحث پرداخت. بلكه یك سلسله حوادث تاریخی كه در شرق و غرب عالم در عرض ده دوازده قرن اخیر دیگر گونیهای شگرفی به وجود آورده، زبان تركی آذربایجانی را نیز كه از تركیب چند لهجهی بومی و غیر بومی درست شده، جانشین لهجهی محل سابق ساخته است.
ثانیا ـ كلمات فئودالیته و فئودالیسم نیز مانند امپریالیسم و سوسیالیسم، صلح و جنگ، تجاوز و حمایت، وطنفروشی و میهنپرستی، اسارت و آزادی و نظایر آنها فورمولهایی هستند كه تحت شرایط زمان و مكان مفاهیم آنها تغییر مییابد و قابل انطباق با تاریخ چند سال پیش نمیباشند و در این گفتار هم كه صرفا جنبهی زبان شناسی دارد نمیتوانند مورد بحث قرار گیرند.
پس به طور كلی از این گفتار چنین نتیجه گرفته میشود كه زبان باستان آذربایجان باقیمانده و تحول یافتهی زبان مادی و دارای ریشهی آریایی بود كه مورخین و سیاحان و جغرافینویسان اسلامی و عرب آن را فارسی (ایرانی) و فهلوی و اذربی و آذری خواندهاند، و نمونههایی چند نیز از اعصار مختلف به صورت نظم و نثر از آن باقی مانده است.
از اوایل قرن سوم هجری كمكم پای امرای ترك به آذربایجان باز شده، و از قرن پنجم هجری مهاجرت و از قرن هفتم هجری هجوم تیرههای مختلف ترك به آذربایجان آغاز گردیده است، ولی تا اواخر قرن دهم هجری باقیماندهی زبان باستان آذربایجان یا به عبارت دیگر آذری هنوز به كلی از بین نرفته و زبان تكلم اغلب مردم بومی؛ و فارسی زبان ادبی و دولتی مردم محلی، و مهاجر و مهاجم به آذربایجان بود. تا پس از روی كار آمدن صفویه و ترویج ادبیات تركی به وسیله ی آنان و قتلعامها و تسلطهای متوالی و متمادی تركان متعصب عثمانی باقیمانده زبان آذری از شهرها و نقاط جنگ و كشتار دیده آذربایجان رخت بر بست، و فقط در نقاط بسیار دوردست باقی ماند كه آن هم در نتیجهی مرور زمان و وحبور بودن ساكنین آن نقاط به مراودهی با شهرنشینان ترك زبان روی به ضعف و انقراض نهاد و در غالب جاها كاملا از بین رفت، ولی هنوز در چند نقطهی دور افتادهی آذربایجان مردمی وجود دارند كه به لهجههایی از این زبان تكلم میكنند و دو تا از همین لهجهها به نام (تاتی و هرزنی) موضوع بحث این كتاب قرار گرفته است.
/ عبدالعلی كارنگ
Http://www.azargoshnasp.net/recent_history/atoor/ketaabdedeqorqodkarang.htm
دده قورقوت
تركان تركیه، كشف كتاب ددهقورقوت را از سوی یكی از شرقشناسان آلمانی، بزرگترین كشف فرهنگ ترك نامیده و كوشش زیادی به كار بستند كه هرچه ممكن است، تاریخ آن را به عقب بكشند و نیز آن را منتسب به آذربایجان نمایند.
پارهای از پژوهشگران، تاریخنوشتن كتاب را سدهی پانزدهم میلادی دانستهاند. اما « والدیز بوراق» از محققان ترك، نخستین كسی بود كه داستانهای ددهقورقود را در سال 1937 در روزنامه Duggu، منتشر كرد.
وی در پیش گفتار چاپ كتاب خطی، « آتالارسوزی» (سخن پدران)، مینویسد: كتاب آتالار سوزی كه در سال 885 ق تنظیم شده، از كتاب دده قورقود قدیمیتر است. زیرا، در كتاب ددهقورقود از عثمانیان تعریف و تمجید به عمل آمده و به روشنی نشان میدهد كه كتاب مزبور در سرزمین نوشته شده كه در آن دوره، عثمانیان آن جا را در تصرف داشتهاند. (بعد از فتح اسلامبول در1453 م/ 832 خورشیدی)
... (Tsbudak, Velet. Atala Sőzű, T.D.K. 1936, S.3)
پژوهشكده فرهنگ و تمدن ایران ـ دیدارگاه آذرپادگان
ملاحظاتی درباره كتاب دده قورقوت/ فیروز منصوری
... متن كتاب دده قورقود، 170 واژه فارسی و 350 لغت غربی دارد و به لهجه عثمانی قرن شانزدهم خیلی نزدیك است. در خلال داستانها از چیزهایی بحث شده است كه مربوط به تشكیلات نظامی عثمانیان بوده و هیچ ربطی به
آققوینلوها ندارد. و در زمان غزها اصلا، همچون اصطلاحاتی وجود نداشته است.
در داستانهای شماره 3 و 7 و 9 به نامهای : بامسی بی رك، قازیلیق قوجا اوغلویغنق و بگلی اوغلور آمره، از پیروزی بر فرمانروای مسیحی (تاكارو) و تخریب كلیساها و ایجاد مساجد بحث شده ودر پایان داستانها آمده است:
« از قماشهای پاكیزه و دختران زیباروی، به خان خانان بایندرخان پنجیك اختصاص دادند و بقیه را به غازیان پخش كردند.»
واژه پنجیك از اصطلاحاتی است كه بعد از تاسیس ینی چریان به وجود آمده، در سال 763 هجری یكی از علمای عثمانی به نام ملا قرار رستم به اتفاق جاندارلی قراخلیل قاضی عسكر، سلطان مراد اول را آگاه كردند كه از اسیران و غنایمی كه در جنگ با كفار به دست میآید، مطابق شرع اسلام، یك پنجم آن به سلطان تعلق میگیرد. از آن تاریخ از میان اسیران غیر مسلمان، جوانان 8 الی 18 ساله را انتخاب و برای خدمت به سلطان، در پادگانها تعلیم دادند و به نام ینیچری یا (پنجیك اوغلانی) معروف شدند.1
لغت علوفه نیز از اصلاحات ینیچریان میباشد به معنی « دستمزد» در كتاب ینیچریان آمده است:
ینیچریان از بدو تاسیس، یومیه دو آقچه به نام علوفه (دستمزد) دریافت میكردند. در قرن شانزدهم به مزد آنان یك آقچه اضافه شد و روزانه به سه آقچه ترفیع یافت. با سابقهترین نفر ینیچری در اوایل قرن شانزدهم، پنج آقچه، و در پایان قرن مذكور، روزانه هشت آقچه علوفه دریافت میكردند. 2
در داستان هفتم كتاب دده قورقود، چنین میخوانیم:
بش آقچهلو علوفه چیلری یولداش ایدین3
بش آقچه لوعلوفه جی، (سواران پنچ آقچه دستمزد) فقط در قرن شانزدهم میلادی وجود داشتند. قبل از این تاریخ در هیچ منبعی از « بش آقچه لوعلوفه جی» نامی برده نشده است.
در چندین جای داستان، واژه « توپ» به ویژه « دولدوران توپ» به كار رفته است. اورخان شایق آن را به معنی
« هرچیز گرد» نوشته و معنی كردهاند.
اولا: هر چیز گرد را به گلولههای توپ میتوان تشبیه كرد، نه خود توپ.
ثانیا: در قدیم به توپهایی كه از سر پر میشدند، « دولدوران توپ» میگفتند. داستان از این اسلحه آتشین بحث میكند. 4
غیر از كاربرد توپ، در متن داستان، توصیه میشود كه از ترقه و مواد منفجره برای ایجاد وحشت در دل دشمن، استفاده كنند.
« یوز آدام سچیلون ترقه چاتلادین، اوغلانی كوركودون...» (ص 121 شایق) « یوز آدام سیچلیب تاراقا چاتلا دین، اوغلانی قورخودن، اوغلان قوش اوركلی اولور، میدنی قویار، قاچار.» (ص 179 م.ع.فرزانه)
آیا اوغوزها در قرن 11 میلادی، مواد منفجره و وسایل ترقه برای ایجاد ترس و وحشت داشتند؟
در سومین داستان كتاب دده قورقود، چنین میخوانیم:
بزرگان لاریول یراقین گوروب یولاگیردیلر، گجه گوندوز یور توپ استانبولاگلدیلر. (شایق 32) « بازرگانلار دخی گجه گوندوز یولارگیردیلر، استانبولاگلدیلر.» ( ص 59 فرزانه)
شهر استانبول تا زمانی كه در دست دولت بیزانس بود، قسطنطنیه نام داشت. در 29 جمادی الاول 857 Ú . (29 مه 1453) سلطان محمد فاتح بر این شهر پیروز شد و از این تاریخ استانبول نامیده شد. دایرهالمعارف اسلامی (چاپ تركیه) اشعار میدارد:
توركلر استانبولون تاریخی و اسمی ایله بالخاصه شهرین فتحیندن صونرایلگی لنمشلردر.5
ترجمه: تركان با اسم و تاریخ استانبول، بعد از فتح آن شهر (587 Ú .) رابطه و آشنایی پیدا كردهاند. اوغوزهای
ماورا@ تركستان، چگونه قبل از ]1453 م[ ، اسم شهر را در داستانهای خود « استانبول» به كار بردند؟ تازه سالهای سال و دههها طول كشید تا این كه اسم و اصطلاح جدید، پس از تداول عام و شهرت تام، در داستانهای عامیانه مردم جای پیدا كند و زبانزد شود.
همین طور است اطلاعات مربوط به كلیسای « ایاصوفیه» و كشیشهای آن كه در داستان سالورقازان و فرزندش اوروز، از آن یاد شده كه در نهایت كلیسا را تخریب نموده، مسجد بنا كردند.6 در صورتی كه میدانیم كلیسای ایاصوفیا خراب نشده ولی به مسجد تبدیل شده است. آن هم نخستین بار به وسیله سلطان محمد فاتح.
در حكایت شماره 11، غازان خان چنین خودستایی میكند:
« آق حصار قلعه سنین برجنی ییكدیم.» (شایق 138، فرزانه 204). به تعریف دانشنامه ایران و اسلام، آق حصار ـ نام چند شهر است:
« 1ـ معروفترین آنها آق حصار واقع در آناطولی غربی است... در دورههای قدیم و عهد رومیان به نام « تیاترا» خوانده میشد، و نام تركی جدید آن به مناسبت دژی است كه برتپهای نزدیك آن وجود دارد. تركان عثمانی آن را در 784 Ú . 1382 م تصرف كردند.» برای آگاهی از دیگر آق حصارها، به دانشنامه ایران و اسلام مراجعه نمایند.
شهرها و مواضع تاریخی كه در قرن 14 و 15 میلادی نامگذاری شده و هویت یافتهاند، آیا میتوانند در قرن 11 میلادی، در داستانهای اوغوز جای گیرند و افاده مقصود نمایند؟
این كه نوشته شده: « كتاب دده قورقود علی لسان طایفه اوغوزان» درست نیست و عنوان غیر واقع و ساختگی است. به دلیل این كه: از لسان اوغوزان دو كتاب معروف « كوتاد غوبیلگی» و « دیوان لغات الترك» كاشغری را در دست داریم. نمونههایی از ضربالمثلهای كتاب اخیر را ارائه مینماید:
آذن كشی نانكی ننك سانماس = مال دیگری، اموال محسوب نمیشود.
تاغغ اقرقین اكماس، تنكزنی قیغقن بكماس = كوه با كمند كم نمیشود،دریا با قایق از بین نمیرود.
ارسك اركاتكماس، ایوك اوكاتكماس = زن مرد دوست، به شوهر نمیرسد، شخص شتابزده به خانه
یراق ییرساون آرقش كلدرور = خبر جای دور، را كاروان میآورد.
بش ارنكاك توز ارماس = پنج انگشت یكی نمیشود.
امكلك اراغت كساكجی بلار= زن شیرده، با اشتها میشود.
اسقمشاساقغ غمغ سووكرنور = تشنه را، سرآب سراسر آب مینماید.
آج ایوك تق تلك = گشنه شتابزده، سیر صبور میشود.
توغاج خانك ترقوسی تلیم تنكلامب بجماس = خاقان چین ابریشم زیاد دارد ] اما [ گز نكرده نمیبرد.
یلنكق منككو ترلماس، سین قاكرب كروتیماس = انسان زندگی ابد نمیكند، به قبر وارد شد برنمیگردد.
تمو قبغن آچار تفاز = در جهنم را، پول باز میكند. 7
دیوان لغات الترك، سراسر با این نوع لفظ و لغات تدوین شده است. هرگاه محمود كاشغری آنها را به عربی ترجمه نمیكرد، امروزه هیچ كس قادر به فهم آن نبود. در تركیه هم همین كتاب را از روی متن عربی در سه جلد به تركی استانبولی برگرداندهاند. كتاب دده قورقود هم هرگاه به لسان اوغوزان میبود، بیشك میبایست با همین الفاظ و عناوین و سیاق نوشتاره تنظیم میشد. در صورتی كه واژههای فارسی ناب (حتی عربی ازطریق فارسی) در این كتاب به حد فراوان آورده شده است. مثلا: آدینه، آبدست، شبچراغ، شبكلاه و شاهباز ـ خرد، خرم، گاه، گور، گرز، نگار، ناگاه و ناكس ـ پاس، پاینده، ساروان، سایهبان، سرموزه و سرور ـ چاك، چابك، كمال و جمال، زیر و زبر، زخم، زندان، آزاد، ارزان و صدها لغت ادبی و اصطلاحات جغرافیایی فارسی دیگر...
در داستان « قاضیلق قوجا اوغلی» آمده است : یگنك به بایندر گفت « به من لشكر سپار و مرا به قلعهای كه پدرم زندانی است، بفرست.»
بایندرخان 24 سنجاق بیگی (فرماندار) را احضار كرد. بایندرخان بویوردی: ایگر میدورد سنجاق بیگی گلسین، دیدی (فرزانه 151 ـ 152)
سنجاق بیگی، از اصطلاحات تقسیمات كشوری عثمانی بوده كه در قرنهای نهم و دهم هجری ترتیب و تشكیل یافته بود. در این باره « تاریخ امپراتوری عثمانی» نوشته « وین ووسینچ»، اخبار میكند:
تا سال 1517، امپراتوری عثمانی از نظر اداری و نظامی به دو منطقه (بیلر بیلیكهای آناطولی و روم ایلی) تقسیم شده بود. پس از آن كه امپراتوری گسترش یافت، مناطق تازهای به نام « بیلر بیلیك»، «ولایت» و « پاشالك» بدان افزوده گشت. در سدهی شانزده، نه بیلربیلیك وجود داشت كه هر یك به دست استانداری میگشت... هر استانی به دو شهرستان (سنجاق) تقسیم میشد و هر شهرستان فرمانداری به نام « سنجاق بیگی» داشت. (ص 27 و 28)
در داستانهای دده قورقود، از چپاول و یغمای مهاجمان سوار به نام « آكینجی» سخن رفته است. (فرزانه ص 139 ـ 183 ـ 184). سواران آكینجی از زمان سلطان با یزید دوم در تشكیلات نظامی عثمانیان جای گرفته و ماموریت داشتند قبل از ورود اردوی عثمانی، به شهرهای مرزی یورش برده و آبادیها را ویران و با ایجاد رعب و وحشت قوای دشمن را تضعیف نمایند.
این اصطلاحات نظامی و اداری، از كتابهای قرن شانزدهم میلادی اخذ و اقتباس، و به داستان برساخته ددهقورقود وصل و التباس شده است.
در داستان دلی دومرول آمده است: « آلتون گوموش پول گركسه، اونا خبرجلیك اولسون» (فرزانه 122ـ شایق 79)
در حكایت زندانی شدن سالورقازان هم میخوانیم: « آقچه گتیردیلر، پول در دیدیم. قیزیل آلتون گتیر دیلر باقر دردریدیم.» (فرزانه 204 ـ شایق 138)
در « فرهنگ بزرگ تركی» چاپ آنكارا و لغتنامه دهخدا، واژه پول ماخوذ از لغات Qublus یونانی معنی شده و فلوس را شكل عربی آن معرفی كردهاند. كلمه پول تا قرن هشتم هجری در ادبیات و آثار فارسی هم به كار نرفته، نخستین بار این واژه در اشعار مولانا جلالالدین رومی ارائه و ابراز شده است.
فرهنگ معین، واژه پول را « قطعهای از طلا، نقره، مس یا فلز دیگر كه از طرف دولت سكه زده میشود» معنی میكند. در كتاب دده قورقود از سكههای طلا و نقره (آلتون گوموش پول) سخن رفته و در خیلی از صفحات آلتون آقچه (آقچه طلا) هم درج شده است.
قدیمیترین اشاره به لغت « آقچه» در دیوان خاقانی و تاریخ راحهالصدور ابنرواندی دیده شده است. ابنفضلان سكههای غزان را دینار مسیبی نوشته. جیهانی نیز نقدهای بخارا، مركز امارات و تجارت ماورا@النهر را شرح داده است: « نقدهای آن درم است به زر خرید و فروخت كمتر كنند. درم را ایشان غطرفی خوانند و آن سیمی است از آهن و روی و مس و سرب و این سیم، جز در عمل بخارا روان نباشد. (اشكال العالم، ص 185)
بدین ملاحظات، سكه طلایی به نام « پول» در تاریخ سابقه ندارد. آلتون آقچه هم از اصطلاحات دیوانی سدههای اخیر میباشد. هیچكدام آنها، از نفوذ غزان چادرنشین در گوشه شمالی تركستان نبوده است.
آخرین تفحص در كتاب ددهقورقود را با بررسی لغت « شاپكا» به پایان میبرد:
گفت و شنود قانلی قوجا اوغلی قان تورالی با تكور طرابوزان:
قانتورالی گلدی، قاراشاپقالو تكورا سلام وئردی. تكور علیك آلدی. (فرزانه 133 ؛ شایق 87)
ترجمه: قانتورالی آمد، به تكور (تكاور) شاپكاسیاه سلام كرد.
سرپوش لبهدار و معروف اروپاییان، در فرانسه و انگلستان شاپو نامیده میشود. در كشورهای شرق اروپا به ویژه در روسیه این كلاه به شاپكها اشتهار دارد. ددهقورقود، اوغوز تبار هزار سال پیش، سهل است و حتی اعراب و ایرانیان و تركهای آناطولی هم تا قرن هیجدهم میلادی، نام این كلاه را نمیدانستند و بر زبان نیاوردهاند. هرگاه دیده هم باشند آن را « كلاه فرنگی» یا به تحقیر « كلاه لگنی» میگفتند...
پینوشتها
1- Kocˆu, Rešad. Ekrem Yerniceriler, Istanbul, 1964, S : 15.
- Uzuncˆaršcli; Ismail, Hakki. Kapukulu Ocaklari, Ankara, T. T. K. B, 1946, S : 6-8.
2- Kocu. R. E. Ibid. S : 97.
3- Orhan, Šaik. Op. Cit, S : 101.
فرزانه. م.ع. ددهقورقود. انتشارات فرزانه، تهران: 1358 ، ص 153.
4- Orhan, Saik, Op. Cit. S: 3, 103, 136.
م. فرزانه. ماخذ قبلی ، ص 20، 55، 155، 201.
ذیل ماده 5- Islam Arsiklopedisi. Cilt: 5, S:1143, "Istanbul".
han, Saik. Op. Cit. S:140-141
فرزانه. م. ماخذ قبلی، ص 206 و 207.
7ـ نجیب عاصم.« اسكی ساولر» دارالفنون ادبیات فاكولته سی مجموعه سی. استانبول تاسیس 1338Ú . ق شماره 2 ، ص 153 تا 502 در چهار شمار
منبع:www.book20.mihanblog.com