نوعی نگاه – عباس کیارستمی. بامداد ما
او از دو سوژهی پیشنهادیاش برای این کلاس یعنی درخت و تاکسی انبوهی قصه و درام و امکان بیرون میکشد. از برسون شاهد مثال میآورد و از دیدهها و شنیدههایش. دوربین داشتن را برای نوآموزان فیلمسازی مضر میداند، چون با مدت زمان بالضروره محدود ساخت اثری جمعوجور، آن هم با حداقل امکانات، نسبتی ندارد.تحلیل شخصی و توصیفی فیلمساز را برای ورود به دنیای برساختهی یک فیلم ناکارآمد میداند و به هنرآموزانش سکوت را توصیه میکند و درعینحال بیش از بسیاری از منتقدان بلد است جزییات گاه توضیحناپذیر سازوکار ذهنیاش برای ارتقای یک مفهوم ذهنی به قطعهای هنری را تبیین کند. او در این گود هماوردان انگشتشماری دارد؛ شگفت آنکه همه هم از همان نسل جادویی متولدین سالهای اشغال کشور در اثنای جنگ جهانگیر دوم: کیمیایی، بیضایی، تقوایی، فرمانآرا، حاتمی و همین!
خروجی کتاب اگر فقط فهم رابطهی گوهرین بین استناد و تقید به واقعیت جاری و لزوم فراروی از آن باشد، میتوانیم دری رضایی را در تلاش ستودنیاش برای ثبت درسگفتارهای کیارستمی موفق بدانیم؛نکتهای که با بحث جناب عسکری پاشایی در یادداشتشان به مناسبت درگذشت استاد در همین سایت هم بیارتباط نیست. او ظرایف زندگی روزمره را در مقام پتانسیلی نهفته برای خلق والا و استعلایی ردیابی میکرد و با فیلم و عکس و نقاشی و شعر و یادداشت و گفتگو(در مورد او اصلاً اغراق نیست اگر بگوییم به صرف بودنش) نشانهدار میکرد. حالا که نیست همین کتاب کمورق هم موید این است که دریغ، فقط ندیدن فیلمهای تازهی اوی سینماگر جاسنگین نیست. ما بیاو از آن پل فهم و ورود به جهان نادیدهها و درک پیشنهادهایش برای ادراک پدیدههای عینی و مثالی عاجزیم… و این در ضمیرمان به حسرتی همیشگی بدل شده است.
در همین راستا پیشنهاد دیگر بنده خوانش کتاب تعیینکننده و ضروری «خانهای با شیروانی قرمز» است. در این همنشینی دوستانهی دو دوست ۶۰ ساله یعنی کیارستمی و آیدین آغداشلو بیاغراق موضوعی نیست که زیر ذرهبین نرفته باشد؛ از نوستالژی تا تجربهی زیسته و از هنر تا روزمرگی و بالاخره از خاطره که گذشته و فهم میسازد تا نسبت بین دو هنرمند در بالا و پایین زمانه و روزگار با وابستگی تام به واکنشهایی که به اطرافشان دارند.
… و کاش کتاب گرانقدر و گرامی « نوعی نگاه عباس کیارستمی» زودتر و در شمایلی درخور شان استادِ درگذشته تجدید چاپ شود. روی جلد فعلی گرچه راه و جاده یعنی یکی از محبوبهای کیارستمی را نشان میدهد، قطعاً بهترین انتخاب نیست؛ دقیقتر اینکه دری برای امتداد ذهنیت و جهاننگری فیلمساز نمیگشاید.
و نکتهای عجیب؛ حکایت ماندگار اشارت و بشارت: تکمیل این وجیزه که باید بیست روزی پیش سامان مییافت، ماند و ماند تا به امروز رسید: پنجاهمین سالمرگ فروغ فرخزاد عزیز؛ شاعری که در ذوقیات دههی پایانی عمر کیارستمی که گاه به چاپشان هم میسپرد و در کنار چند تایی از آن دانهدرشتها(حافظ، سعدی، مولانا…) نقشی مهم داشت. یاد هر دو همیشگی است و ما محروم ماندهایم از بودن در کنارشان…
امیرعطا جولایی