عنوان مقاله: فقه حنفی در عهد ایلك خانیان مولف: محمد باغستاني
متن مقاله:
يكم: پيوند مرجئه با فقه حنفي در تاريخ مذهب ارجاء كه يكي از مذاهب كلامي رايج در ميان مسلمانان در سده اول هجري بوده است، دو نكته مرتبط با بحث ما وجود دارد: نخست آنكه از ميان امامان مذاهب چهار گانه اهل سنت فقط ابوحنيفه، مدافع اين مذهب بوده و دوم آنكه خراسان و ماوراء النهر، مهمترين مراكز رشد و توسعه مرجئه بوده است. چنانكه خراسانيان به داشتن اين مذهب معروف شده بودند (ابن ابي يعلي،1/37) و رهبران مرجئي مذهبي كه بر ضد امويان قيام كردند، خراسان و سپس ماوراء النهر را مركز جنبش خود قرار داده بودند (جعفريان، ص 194 تا 189) و همه آنها نيز با ابوحنيفه در ارتباط بودند. چنانكه آراي ابوحنيفه در حمايت از مذهب ارجاء را نيز دو تن از شاگردان خراساني و ماوراء النهري او يعني ابومطيع بلخي در كتاب فقه الابسط (ر. ك. ابوحنيفه، ص 42) و ابومقاتل سمرقندي دركتاب العالم و المتعلم گرد آوردهاند كه درستي مطلب سمرقندي را ميتوان با مراجعه به ديگر آثار ابوحنيفه نيز فهميد (ر. ك. سمرقندي اِسمندي، الطبقات السنيه في تراجم الحنفيه، ص 154 تا 158). بنابراين يكي از دلايل رواج فقه حنفي در ميان ماوراء النهريان، حمايت ابوحنيفه از مرجئه بوده است كه در اواخر سدة اول هجري بر ضد نظام اموي در خراسان و ماوراء النهر قيام كرده بودند. دوم: شاگردان ماوراء النهري ابوحنيفه به سبب اهميت فراواني كه مسلمانان براي علوم شرعي قائل بودند برخي از آنان در راه كسب اين علوم، رنجهاي زيادي را به جان خريده و از مناطق دور دست، خود را به شهرهاي بزرگ علمي همچون بغداد رسانده و پس از كسب علم از محضر عالمان به شهر خود بازگشته ومعمولاً به ترويج آنچه آموخته بودند ميپرداختند؛ و به اين گونه در هر منطقهاي، مذهبي خاص رواج مييافت. يكي از ماوراء النهرياني كه توانست از مذهب فقهي ابوحنيفه استفاده كند ابوحفص احمد بن حفص بخاري (د. 217 هـ) است كه شاگرد محمد بن حسن شيباني (د. 189 هـ) شد كه او نيز از بزرگترين شاگردان حلقه درسي ابوحنيفه بوده است. به نقل تاريخ بخارا «به سبب وي ـ ابوحفص ـ بخارا قبة الاسلام شده است و ائمه و علما محترم گشتند، سبب او بوده است.» (ص 77). سوم: همكاري عالمان حنفي با حكومت سامانيان سومين عامل مهم در تاريخ مردم ماوراء النهر به مذهب حنفي، همكاري عالمان حنفي با سامانيان و جلب حمايت آنان بوده است به گفته نرشخي، چون اسماعيل ساماني به نزديك بخارا رسيد «پسر خواجه ابوحفص كبير، بيرون آمد به استقبال، به اشراف بخارا، از عرب و عجم همه با وي بودند تا به كرمينه و ابوعبدالله ـ پسر ابوحفص ـ بفرمود تا شهر را بياراستند … » (ص 90). اينگونه اقدامات باعث شد تا سامانيان نيز به لحاظ مذهبي حامي حنفيان شوند و اين همكاري دو جانبه چنان رونق گرفت كه در اواخر سدة سوم يا اوايل سدة چهار هجري كه برخي از مذاهب مخالف با مذهب حنفي در ماوراء النهر رواج يافتند، سامانيان از تهيه متني اعتقادي از سوي عالمان حنفي، حمايت كردند كه سواد اعظم خوانده ميشد. اين كتاب نخست به زبان عربي نوشته و سپس به فارسي ترجمه گرديد. در مقدمه آن چنين آمده است: «اما بدانك سبب تصنيف اين كتاب آن بود كه بيراهان و مبتدعان و هواداران به سمرقند و بخارا و ماوراء النهر بسيار شدند. پس ائمه و فقها و علماي سمرقند و بخارا و ماوراء النهر گرد آمدند و گفتند آباي و اجداد تا بودند بر طريق سنت و جماعت بودند؛ اكنون هواهاي مختلف پيدا شده و ما را جاي ترس است. اين سخن را به امير خراسان رسانيدهاند امير عادل اسماعيل بفرمود مر عبدالله ابي جعفر و باقي فقها را كه بيان كنيد مذهب راست و طريق سنت و جماعت، آن را كه پدران ما بر آن بودهاند …» (حكيم سمرقندي، ترجمه سواد الاعظم، ص 17 تا 19). به مصداق «الناس علي دين ملوكهم» ميتوان پذيرفت كه حمايت سامانيان از مذهب حنفي، در گسترش آن در ماوراء النهر بسيار مؤثر بوده است. چهارم: آسان بودن فقه حنفي در مقايسه با ساير مذاهب اين نكته در اصل به ديدگاه ابوحنيفه در جدا دانستن ايمان قلبي از فعل مسلمان باز ميگردد كه يكي از اصول اساسي مذهب مرجئه به حساب ميآيد (مغنيساوي، ص 57 تا 63) به همين اصل در گسترش اين مذهب در پارهاي از مناطق اسلامي بويژه در ميان نومسلمانان ماوراء النهري كه سرزمين آنها براي نخستين بار در سال 89 هجري به فتح اسلامي در آمده بود (ابن اثير، 8/20) بسيار مؤثر افتاد بويژه هنگامي كه ابوحنيفه رسماً اعلام كرد كه «تازه مسلمان در قلمرو كفر اگر قرآن نداند و يا از فرائض ديني بيخبر باشد، به صرف اداي شهادت مؤمن است.» (ص 42). اين ديدگاه براي ساكنان تازه مسلمان ماوراء النهر بشارت مهمي بوده و تمايل آنها را به مذهب مرجئه و ابوحنيفه و فقه حنفي روزافزون كرده است بويژه كه در رساله اعتقاديه مذكور در سدة چهارم هجري اصل جدايي ايمان از عمل اينگونه توضيح داده شده است: «و مذهب سنت و جماعت آن است كه اگر يك بنده همه گناهان تنها بكند، آن را از رحمت حق تعالي نوميد نباشد بود، قوله تعالي لا تيأسوا من روح الله. الآيه. و اگر مؤمني صد هزار مرد را بكشد، يا صد هزار زنا كند يا صد هزار لواطي كند، يا صد هزار خمر بخرد، يا هيچ نماز نكند. يا مال مسلمانان ببرد يا از جنابت غسل نكند، يا زكات ندهد، و اينها را گناه داند مؤمن حقاني بود؛ اگر توبه كند حق تعالي بيامرزد و اگر بيتوبه رود آن در مشيت حق تعالي باشد خواهد بيامرزد به فضل خويش و خواهد عذاب كند به عدل خويش و باز به بهشت برد. و هر كه گويد كه به كردن اينها كافر شود آن حروري (از خوارج) باشد. (همان، ص 30). علاوه بر آنچه گفته شد واقعگرايي فقه حنفي كه موجب آسانتر شدن احكام آن ميشده نيز يكي از دلايل گرايش مردم بوده كه در جايي ديگر از مقاله به نمونههايي از آن اشاره خواهد شد. بنابر آنچه گذشت، فقه حنفي به دلايل چهارگانه، پيش از به قدرت رسيدن ايلك خانيان در ماوراء النهر مذهب رايج ميان عالمان و مردمان بوده است و در اين باره سهم دولت سامانيان نيز قابل توجه است كه به آن اشاره شد. اما ويژگيهاي فقه حنفي و علوم وابسته به آن در عهد ايلك خانيان در مقايسه با عصر سامانيان اصل بحث ماست كه آنها را چنين بر ميشماريم: الف ـ رشد كمي دانشوران فقه با مراجعه به كتابهاي رجالي فقه حنفي اين نكته آشكار ميشود كه در نيمه دوم سدة سوم هجري تنها از ابن يمان سمرقندي (د. 286 هـ) ياد شده كه در مبارزه با كراميه سيستان سهم بزرگي داشت و در اين زمينه كتابي نگاشت (حاجي خليفه، 1/119، 839، 2/117)؛ اما به تدريج به شمار فقهاي حنفي در ماوراء النهر افزوده ميشود چنانكه در سده چهارم هجري از فقيهاني چند ياد شده كه ميتوان به بزرگاني چون مكحول النسفي (د. 318 هـ) شاگرد ابن كرام و مؤلف كتابي در فقه (همان، 2/1340، 1571 و اعلام زركلي، 8/212) و كرابيسي سمرقندي (د. 322 هـ) داراي تأليفاتي در فقه (حاجي خليفه، 12/1257) و ابومنصور ماتريدي (د. 333 هـ) متكلم بزرگ كه از شارحان كتابهاي فقهي ابوحنيفه نيز بوده (لكنوي، الفوائد البهيه في تراجم الحنفيه، ص 195) ياد كرد. افزون بر اينان فقهاي حنفي نامدار در اين سده عبارتند از: ابومحمد سبز موني اهل بخارا (د. 350 هـ) كه مسند ابوحنيفه را نوشته (قرشي، 4/65) و ابوليث سمرقندي (د. 373 هـ) كه كتابي به نام خزانة الفقه نگاشته است (تاج التراجم، ابن قطلوبغا، ص 242). چنانكه ملاحظه ميشود در دوران سامانيان بويژه در سده چهارم هجري تنها شش نفر از ماوراء النهر در عرصه تدوين كتب فقهي نامآور شدند. اما در سده پنجم هجري كه حاكميت ايلك خانيان در سراسر ماوراء النهر گسترش يافته، در منابع رجالي از اين فقيهان حنفي مذهب ياد شده است: قاضي حسين نسفي فشيديرجي، (د. 422 هـ) كه كتـابهاي الفوائد و الفتاوي را در فقه نگاشته است (لكنوي، الفوائد البهيه في تراجم الحنفيه، ص 44). ابوزيد عمر بن الدبوسي (د. 436 هـ) كه نُه كتاب مهم در فقه و اصول فقه حنفي تدوين كرده (ابن خلكان، 2/251). ابوالحسن سغدي حنفي (د. 461 هـ) صاحب منصب قضا كه چهار عنوان كتاب فقهي او در مذهب حنفي ثبت شده است (لكنوي، همان ص 77). فخر الاسلام ابوالحسن بزدوي (د. 482 هـ) اهل بخارا كه در زمينه فقه و كلام و تفسير حنفي دو عنوان كتاب از او وجود دارد (بغدادي، هدية العارفين في اسماء المؤلفين و آثار المصنفين، 1/693)؛ ابوبكر حصيري (د. 500 هـ) از اهالي بخارا مؤلف كتابي در فقه با عنوان الحاوي، كه شامل احكام بسياري از فقيهان است كه از اصول كتابهاي فقه حنفي به شمار ميآيد و مرجع فقيهان پس از او محسوب ميشود (قرشي، همان 2/49) در سده پنجم هجري اين پنج نفر را احتمالاً ميتوان به لحاظ آثار فقهي آنها در زمره سرآمدان فقه حنفي به حساب آورد. اما در سده ششم هجري به رغم آنكه در سال 536 هجري در نبرد قطوان بودايي مذهبان سلسله قراخطايي توانستند سلطان سنجر سلجوقي را شكست دهند و ماوراء النهر را تصرف كنند (ابن اثير، الكامل، 11/90) و دولت ايلك خاني را خراج گذار خود در ماوراء النهر نمايند همچنان رشد كمي دانشوران فقه ادامه يافت و روي به فزوني يافت. در اين دوره از بزرگان و شخصيتهايي در فقه حنفي بايد نام برد مانند: ابومعين ميمون بن مكحول نسفي (د. 508 هـ) فقيه و اصولي بزرگ حنفي كه هشت عنوان از رسالهها و كتابهاي او در زمينه فقه تدوين شده است (ابن قطلوبغا، همان، ص 58). قاضي ابومحمد عبدالعزيز بن زرعه نسفي (د. 533 هـ) كه سرآمد فقيهان عصر خود بود و از هشت عنوان كتابهاي فقهي او دو عنوان به فارسي نگاشته شده است (بغدادي، همان، ص 578). اسبيجابي (د. 535 هـ) شيخ الاسلام سمرقند كه سه عنوان كتاب فقهي براي او ذكر شده است (لكنوي، همان، ص 134). صدرالشهيد حسام الدين ابومحمد عمر بن مازه بخاري از اعضاي خاندان آل برهان (عوفي، تذكره لباب الالباب، 2/200) كه در هنگام حمله قراختائيان به ماوراء النهر در سال 536 هـ كشته شد (ابن اثير، همان، 11/90) داراي پانزده رساله و كتاب در زمينه فقه حنفي (حاجي خليفه، 1/46)؛ او كتاب شيباني در فروع فقه حنفي را هم به نظم درآورد (بغدادي، همان، ص 579). اسمندي سمرقندي (د. 552 هـ) فقيه، اصولي و متكلم حنفي كه پانزده عنوان كتاب در فقه و اصول و فقه و كلام دارد (سمعاني. الانساب، 1/261). ناصر الدين سمرقندي (د. 566 هـ) فقيه حنفي كه در سال 524 هـ به بغداد سفر كرد، چهارده عنوان رساله و كتاب در فقه حنفي از خود به يادگار گذاشته است (حاجي خليفه، 1/565). ركنالاسلام امامزاده (د. 537 هـ) فقيه، اصولي و صاحب منصب افتاء شهر بخارا كه سه عنوان كتاب فقهي داشته و در يكي از آنها با عنوان عقود الجواهر فقه حنفي را به نظم درآورده است (همان، 1/565). ابومنصور محمد احمد سمرقندي (د. 575 هـ) كه كتابهاي او در فقه مورد توجه طلاّب علوم ديني قرار گرفت (قرشي، 2/6). عتابي بخارايي (د. 586 هـ) مفسّر و فقيه با شش عنوان كتاب كه بيشتر آنها در فروغ فقه حنفي است و يكي از آنها به نام الفتاوي همواره همراه كساني بوده كه به منصب قضاء و افتاء ميرسيدند (طاش كوپري زاده، مفتاح السعادة، 2/278) و بالاخره برهان الدين فرغاني مرغيناني (د. 539 هـ) از استادان بزرگ فقه حنفي كه به منصب شيخ الاسلامي رسيد و دوازده عنوان كتاب و رساله از او در منابع ذكر شده است (ابن قطلوبغا، همان، ص 31). اين يازده نفر عالماني بودند كه در رتبه نخست فقاهت قرار داشته و آثار و تأليفات آنها در منابع ذكر گرديده است. هر چند اشاره به همين تعداد از فقيهان، رشد كمي دانشيان فقه را در سده پنجم و ششم هجري به خوبي نشان ميدهد اما از يك بررسي معمولي در تعداد زندگينامههاي رجال فقه حنفي در كتاب جواهر المضيه قرشي، چنين بر ميآيد كه پيش از حكومت ايلك خانيان تنها سي نفر از فقيهان حنفي در جهان اسلام از اهالي ماوراء النهر بودهاند در حالي كه پس از به قدرت رسيدن دولت ايلك خانيان بيش از يكصد و سي تن از رجال فقه و اصول ماوراء النهر حنفي بوده و در مناصب گوناگون ديني و اداري خدمت ميكردند؛ هر چند اين رقم در كتاب معتبر انساب سمعاني به دويست نفر ميرسد (ج 2، 3، 4 و 5).[1] رشد كمّي عالمان و تأليفات آنان، نشان از بهبود روند پرداختن به علم فقه و يكي از نشانههاي ارتقاء آن محسوب ميگردد. ب ـ رشد كيفي متون فقهي حنفي يكي از شاخصههاي كيفي شدن هر دانش، پيدا شدن رشتههاي گوناگون در آن است كه فقه حنفي در عهد ايلك خانيان با رشد فراواني در دانشهاي فرعي وابسته به خود، اين ويژگي را دارا شد، كه به برخي از نمونهها اشاره ميشود: 1. علم اصول فقه در راه استنباط احكام فقهي به ويژه در مذهب ابوحنيفه كه رأي و قياس را حجت ميدانست، پيدايش قواعد علمي استنباط، طبيعي بود. كوپريزاده به هنگام سخن گفتن از علم فقه (مفتاح السعاده في موضوعات العلوم، 2/133) به شخصيتهاي بزرگي در ميان مذاهب گوناگون فقهي اشاره ميكند كه در مذهب حنفي باز هم پيشتازي با اصوليان ماوراء النهر است. فقيهاني چون ابوزيد دبوسي (د. 430 هـ) كه در علم اصول كتابهايي چون الاسرار و تقويم الادله را نگاشت (ابن خلكان، 2/251) و پس از او كتاب فخر الاسلام بزدوي (د. 482 هـ) كه كتاب اصول فقه او داراي اهميت فراوان است (بغدادي، 1/639). كوپري زاده همچنين از سرخسي يكي از پيشگامان تدوين علم اصول فقه در ماوراء النهر با عناويني چون امام، حجت، متكلم، فقيه، اصولي و مناظر ياد كرده (همان، 2/164) و سرخسي خود در مقدمه كتابش ميگويد: اين مطالب را در حصار شهر اوزگند.[2] املاء كرده تا فهم و استنباط فروغ فقهي براي طلاب آسان شود (اصول السرخسي، مقدمه، ص 1). رونق دانش اصول فقه در ماوراء النهر قطعاً حكايت از ارتقاي كيفيت آراء فقهي عالمان اين ديار ميكند. 2. ايجاد متون قانوني بر اساس فقه حنفي به رغم توجه به ميراث پيشينيان در فقه و تبويب آراء و نظرات آنان از سوي بسياري از فقيهان مذاهب، بعضي از عالمان حنفي در انديشه فقه كاربردي بودند و اين انديشه آنان را بر آن داشت تا بيش از نظريهپردازي به جنبههاي كاربردي فقه توجه بيشتري داشته باشند. كتاب النتف في الفتاوي شيخ الاسلام ابوالحسن علي سغدي (د. 468 هـ) نمونهاي از اين رويكرد است. او مصنف، فقيه و قاضي بوده و يكي از نخستين عالماني است كه لقب شيخ الاسلام يافته است (لكنوي، ص 77). روش سغدي در تأليف اين كتاب آن است كه در همه بابهاي گوناگون فقهي به ذكر احتمالات ممكن ميپردازد. بر پايه اين ديدگاه ميتوان واقعيتهاي اجتماعي عصر او را از طريق فتواهايش دريافت. براي نمونه به هنگام بحث از احكام فقهي سفر، تقسيمبندي سغدي از سفر بينظير و ناظر به واقعيتهاي زمانه اوست. او مينويسد: «مردم در موضوع مسافرت كردن يا مقيم بودن، دو گروهند يا خود اراده سفر و اقامت ميكنند و يا به اعتبار تابعيت از ديگري مسافر يا مقيم محسوب ميشوند. گروه اخير پنج مصداق دارند: اول، سپاهيان همراه فرمانده؛ دوم، بردگان همراه مولا؛ سوم، زنان شوهردار؛ چهارم، كارگر همراه استادكار؛ پنجم، طلاب علم همراه عالم در هنگامي كه ملازم اويند و با سفرش سفر ميكنند و با اقامتش مقيم ميشوند (همان، 1/8 ـ 77). با توجه به اين كه در سده پنجم هجري سفرهاي جنگي فراوان بوده و بردهداري و بردهفروشي نيز رونق داشته و مهاجرتها و ملازمت استادان فراوان و از پديدههاي رايج عصر، بويژه در ماوراء النهر بوده است. واقعگرايي سغدي را بيشتر و بهتر ميتوان درك كرد. همچنين آراء فقهي او در باب ديگر موضوعات رايج اين دوره در ماوراء النهر مانند اجاره كشتي (همانجا، 2/573)، اجاره خيمه و چادر و اسلحه (همانجا، 2/573) و بحث مفصل درباره راهزنان و احكام راهزني (همانجا، 2/8 ـ 656) از نمونههاي بارز اين كاركرد گرايي فقهي است؛ آراء سغدي همچنين ميتواند سادگي و عمليتر بودن بيشتر فقه حنفي را در مقياس با مذاهب ديگر اهل سنت نشان ميدهد؛ مثلاً شرايط اقامه نماز جمعه در آباديها (همانجا، 1/93) يا نماز جماعت در كشتيها (همانجا، 1/90) از نمونههاي قابل ذكر و عنايت است. 3. علم الشروط به گفته حاجي خليفه، اين دانش را فقيهان ماوراء النهري ابداع كردند و نخستين فقيه آنان دبوسي در دهههاي آغازين سده پنجم و سپس اسمندي سمرقندي در سده ششم هجري از نامآوران اين علم بودند (1/1046). در اين علم به فقه وكتابت و عرف توجه ميشد و هدف آن نيز حفظ حقوق و اموال مردم، پايان بخشيدن به منازعات حقوقي و جلوگيري از انجام معاملات فاسد حقوقي بود. با توجه به محتواي مباحث اين علم كه از فروعات علم فقه است ميتوان آن را راه و رسم تهيه قراردادهاي حقوقي و ثبت معاملات اقتصادي ناميد. اسمندي سمرقندي فقيه نيمه سده ششم كتاب الشروط و علوم الصكوك را درباره اين علم نگاشته است. مباحثي چون راههاي شناسايي متعاقدين و انواع مبيع، چگونگي انجام معاملات در شهرها و كيفيت نشاني دادن منزل، مغازه، باغ و بوستان و قريه، ابزار آلات مشاغل گوناگون با وصف كامل هر يك از آنها و نيز انواع اجاره با ارائه قرارداد نامههاي حقوقي به روشني آمده است (سمرقندي، همانجا، 59 ـ 62، 69، 94، 95، 101، 108، 119 و 165). اينگونه بهرهگيري از فقه و كتابت و عرف در متون حقوقي و واشكافي دقيق معاني الفاظ و تعيين ميزان كاربرد مفهومي هر يك از آنها در هنگام تنظيم قراردادها، از شاخصههاي ارتقاء كيفي دانش فقه محسوب ميشود كه در عهد ايلك خانيان رواج يافته بود. 4. علم الخلاف از آنجا كه پيروان مذهب حنفي در صدد اثبات برتري مذهب خود بر ديگر مذاهب فقهي اهل سنت بودند به علم الخلاف نيز خود را مجهز كردند. در اين علم ضمن طرح آراء فقهي مذاهب ديگر و دلايل آنها كوشش ميشد تا با نقد اين دلايل، به اثبات آراء فقهي مذهب حنفي يا هر مذهب ديگري پرداخته شود كوپريزاده نخستين فقيهي را كه از علم الخلاف سخن گفته و در اين باره كتاب نوشته، دبوسي (د. 430 هـ) ميداند كه در استخراج حجت و برهانهاي عقلي ضرب المثل بوده است (مفتاح السعاده، 2/133). علاوه بر او فقيهاني چون حصيري (د. 500 هـ) و اسمندي سمرقندي (د. 552 هـ) از ماوراء النهر برخواستند كه در اين ميان سمرقندي 203 مسئله اختلافي ميان حنفيها و شافعيها را مورد بررسي قرار داده و ضمن طرح ديدگاه شافعيان و دلايل آنها به اثبات ادعاهاي خود پرداخته و ايرادهاي ديگران را پاسخ گفته است؛ مباحث او در كتابي به نام طريقة الخلاف بين الاسلاف به چاپ رسيده است. با توجه به آنچه گفته شد ميتوان از بهبود كمي و كيفي دانش فقه در قلمرو ايلك خانيان سخن گفت و آنچه را كه بارتولد در تركستان نامه با عنوان كلي انحطاط فرهنگ و دانش در عهد حكومت ايلك خانيان از آن ياد كرده (تركستان نامه، 1/68) دست كم درباره دانش فقه نپذيرفت.
يكم: پيوند مرجئه با فقه حنفي در تاريخ مذهب ارجاء كه يكي از مذاهب كلامي رايج در ميان مسلمانان در سده اول هجري بوده است، دو نكته مرتبط با بحث ما وجود دارد: نخست آنكه از ميان امامان مذاهب چهار گانه اهل سنت فقط ابوحنيفه، مدافع اين مذهب بوده و دوم آنكه خراسان و ماوراء النهر، مهمترين مراكز رشد و توسعه مرجئه بوده است. چنانكه خراسانيان به داشتن اين مذهب معروف شده بودند (ابن ابي يعلي،1/37) و رهبران مرجئي مذهبي كه بر ضد امويان قيام كردند، خراسان و سپس ماوراء النهر را مركز جنبش خود قرار داده بودند (جعفريان، ص 194 تا 189) و همه آنها نيز با ابوحنيفه در ارتباط بودند. چنانكه آراي ابوحنيفه در حمايت از مذهب ارجاء را نيز دو تن از شاگردان خراساني و ماوراء النهري او يعني ابومطيع بلخي در كتاب فقه الابسط (ر. ك. ابوحنيفه، ص 42) و ابومقاتل سمرقندي دركتاب العالم و المتعلم گرد آوردهاند كه درستي مطلب سمرقندي را ميتوان با مراجعه به ديگر آثار ابوحنيفه نيز فهميد (ر. ك. سمرقندي اِسمندي، الطبقات السنيه في تراجم الحنفيه، ص 154 تا 158). بنابراين يكي از دلايل رواج فقه حنفي در ميان ماوراء النهريان، حمايت ابوحنيفه از مرجئه بوده است كه در اواخر سدة اول هجري بر ضد نظام اموي در خراسان و ماوراء النهر قيام كرده بودند. دوم: شاگردان ماوراء النهري ابوحنيفه به سبب اهميت فراواني كه مسلمانان براي علوم شرعي قائل بودند برخي از آنان در راه كسب اين علوم، رنجهاي زيادي را به جان خريده و از مناطق دور دست، خود را به شهرهاي بزرگ علمي همچون بغداد رسانده و پس از كسب علم از محضر عالمان به شهر خود بازگشته ومعمولاً به ترويج آنچه آموخته بودند ميپرداختند؛ و به اين گونه در هر منطقهاي، مذهبي خاص رواج مييافت. يكي از ماوراء النهرياني كه توانست از مذهب فقهي ابوحنيفه استفاده كند ابوحفص احمد بن حفص بخاري (د. 217 هـ) است كه شاگرد محمد بن حسن شيباني (د. 189 هـ) شد كه او نيز از بزرگترين شاگردان حلقه درسي ابوحنيفه بوده است. به نقل تاريخ بخارا «به سبب وي ـ ابوحفص ـ بخارا قبة الاسلام شده است و ائمه و علما محترم گشتند، سبب او بوده است.» (ص 77). سوم: همكاري عالمان حنفي با حكومت سامانيان سومين عامل مهم در تاريخ مردم ماوراء النهر به مذهب حنفي، همكاري عالمان حنفي با سامانيان و جلب حمايت آنان بوده است به گفته نرشخي، چون اسماعيل ساماني به نزديك بخارا رسيد «پسر خواجه ابوحفص كبير، بيرون آمد به استقبال، به اشراف بخارا، از عرب و عجم همه با وي بودند تا به كرمينه و ابوعبدالله ـ پسر ابوحفص ـ بفرمود تا شهر را بياراستند … » (ص 90). اينگونه اقدامات باعث شد تا سامانيان نيز به لحاظ مذهبي حامي حنفيان شوند و اين همكاري دو جانبه چنان رونق گرفت كه در اواخر سدة سوم يا اوايل سدة چهار هجري كه برخي از مذاهب مخالف با مذهب حنفي در ماوراء النهر رواج يافتند، سامانيان از تهيه متني اعتقادي از سوي عالمان حنفي، حمايت كردند كه سواد اعظم خوانده ميشد. اين كتاب نخست به زبان عربي نوشته و سپس به فارسي ترجمه گرديد. در مقدمه آن چنين آمده است: «اما بدانك سبب تصنيف اين كتاب آن بود كه بيراهان و مبتدعان و هواداران به سمرقند و بخارا و ماوراء النهر بسيار شدند. پس ائمه و فقها و علماي سمرقند و بخارا و ماوراء النهر گرد آمدند و گفتند آباي و اجداد تا بودند بر طريق سنت و جماعت بودند؛ اكنون هواهاي مختلف پيدا شده و ما را جاي ترس است. اين سخن را به امير خراسان رسانيدهاند امير عادل اسماعيل بفرمود مر عبدالله ابي جعفر و باقي فقها را كه بيان كنيد مذهب راست و طريق سنت و جماعت، آن را كه پدران ما بر آن بودهاند …» (حكيم سمرقندي، ترجمه سواد الاعظم، ص 17 تا 19). به مصداق «الناس علي دين ملوكهم» ميتوان پذيرفت كه حمايت سامانيان از مذهب حنفي، در گسترش آن در ماوراء النهر بسيار مؤثر بوده است. چهارم: آسان بودن فقه حنفي در مقايسه با ساير مذاهب اين نكته در اصل به ديدگاه ابوحنيفه در جدا دانستن ايمان قلبي از فعل مسلمان باز ميگردد كه يكي از اصول اساسي مذهب مرجئه به حساب ميآيد (مغنيساوي، ص 57 تا 63) به همين اصل در گسترش اين مذهب در پارهاي از مناطق اسلامي بويژه در ميان نومسلمانان ماوراء النهري كه سرزمين آنها براي نخستين بار در سال 89 هجري به فتح اسلامي در آمده بود (ابن اثير، 8/20) بسيار مؤثر افتاد بويژه هنگامي كه ابوحنيفه رسماً اعلام كرد كه «تازه مسلمان در قلمرو كفر اگر قرآن نداند و يا از فرائض ديني بيخبر باشد، به صرف اداي شهادت مؤمن است.» (ص 42). اين ديدگاه براي ساكنان تازه مسلمان ماوراء النهر بشارت مهمي بوده و تمايل آنها را به مذهب مرجئه و ابوحنيفه و فقه حنفي روزافزون كرده است بويژه كه در رساله اعتقاديه مذكور در سدة چهارم هجري اصل جدايي ايمان از عمل اينگونه توضيح داده شده است: «و مذهب سنت و جماعت آن است كه اگر يك بنده همه گناهان تنها بكند، آن را از رحمت حق تعالي نوميد نباشد بود، قوله تعالي لا تيأسوا من روح الله. الآيه. و اگر مؤمني صد هزار مرد را بكشد، يا صد هزار زنا كند يا صد هزار لواطي كند، يا صد هزار خمر بخرد، يا هيچ نماز نكند. يا مال مسلمانان ببرد يا از جنابت غسل نكند، يا زكات ندهد، و اينها را گناه داند مؤمن حقاني بود؛ اگر توبه كند حق تعالي بيامرزد و اگر بيتوبه رود آن در مشيت حق تعالي باشد خواهد بيامرزد به فضل خويش و خواهد عذاب كند به عدل خويش و باز به بهشت برد. و هر كه گويد كه به كردن اينها كافر شود آن حروري (از خوارج) باشد. (همان، ص 30). علاوه بر آنچه گفته شد واقعگرايي فقه حنفي كه موجب آسانتر شدن احكام آن ميشده نيز يكي از دلايل گرايش مردم بوده كه در جايي ديگر از مقاله به نمونههايي از آن اشاره خواهد شد. بنابر آنچه گذشت، فقه حنفي به دلايل چهارگانه، پيش از به قدرت رسيدن ايلك خانيان در ماوراء النهر مذهب رايج ميان عالمان و مردمان بوده است و در اين باره سهم دولت سامانيان نيز قابل توجه است كه به آن اشاره شد. اما ويژگيهاي فقه حنفي و علوم وابسته به آن در عهد ايلك خانيان در مقايسه با عصر سامانيان اصل بحث ماست كه آنها را چنين بر ميشماريم: الف ـ رشد كمي دانشوران فقه با مراجعه به كتابهاي رجالي فقه حنفي اين نكته آشكار ميشود كه در نيمه دوم سدة سوم هجري تنها از ابن يمان سمرقندي (د. 286 هـ) ياد شده كه در مبارزه با كراميه سيستان سهم بزرگي داشت و در اين زمينه كتابي نگاشت (حاجي خليفه، 1/119، 839، 2/117)؛ اما به تدريج به شمار فقهاي حنفي در ماوراء النهر افزوده ميشود چنانكه در سده چهارم هجري از فقيهاني چند ياد شده كه ميتوان به بزرگاني چون مكحول النسفي (د. 318 هـ) شاگرد ابن كرام و مؤلف كتابي در فقه (همان، 2/1340، 1571 و اعلام زركلي، 8/212) و كرابيسي سمرقندي (د. 322 هـ) داراي تأليفاتي در فقه (حاجي خليفه، 12/1257) و ابومنصور ماتريدي (د. 333 هـ) متكلم بزرگ كه از شارحان كتابهاي فقهي ابوحنيفه نيز بوده (لكنوي، الفوائد البهيه في تراجم الحنفيه، ص 195) ياد كرد. افزون بر اينان فقهاي حنفي نامدار در اين سده عبارتند از: ابومحمد سبز موني اهل بخارا (د. 350 هـ) كه مسند ابوحنيفه را نوشته (قرشي، 4/65) و ابوليث سمرقندي (د. 373 هـ) كه كتابي به نام خزانة الفقه نگاشته است (تاج التراجم، ابن قطلوبغا، ص 242). چنانكه ملاحظه ميشود در دوران سامانيان بويژه در سده چهارم هجري تنها شش نفر از ماوراء النهر در عرصه تدوين كتب فقهي نامآور شدند. اما در سده پنجم هجري كه حاكميت ايلك خانيان در سراسر ماوراء النهر گسترش يافته، در منابع رجالي از اين فقيهان حنفي مذهب ياد شده است: قاضي حسين نسفي فشيديرجي، (د. 422 هـ) كه كتـابهاي الفوائد و الفتاوي را در فقه نگاشته است (لكنوي، الفوائد البهيه في تراجم الحنفيه، ص 44). ابوزيد عمر بن الدبوسي (د. 436 هـ) كه نُه كتاب مهم در فقه و اصول فقه حنفي تدوين كرده (ابن خلكان، 2/251). ابوالحسن سغدي حنفي (د. 461 هـ) صاحب منصب قضا كه چهار عنوان كتاب فقهي او در مذهب حنفي ثبت شده است (لكنوي، همان ص 77). فخر الاسلام ابوالحسن بزدوي (د. 482 هـ) اهل بخارا كه در زمينه فقه و كلام و تفسير حنفي دو عنوان كتاب از او وجود دارد (بغدادي، هدية العارفين في اسماء المؤلفين و آثار المصنفين، 1/693)؛ ابوبكر حصيري (د. 500 هـ) از اهالي بخارا مؤلف كتابي در فقه با عنوان الحاوي، كه شامل احكام بسياري از فقيهان است كه از اصول كتابهاي فقه حنفي به شمار ميآيد و مرجع فقيهان پس از او محسوب ميشود (قرشي، همان 2/49) در سده پنجم هجري اين پنج نفر را احتمالاً ميتوان به لحاظ آثار فقهي آنها در زمره سرآمدان فقه حنفي به حساب آورد. اما در سده ششم هجري به رغم آنكه در سال 536 هجري در نبرد قطوان بودايي مذهبان سلسله قراخطايي توانستند سلطان سنجر سلجوقي را شكست دهند و ماوراء النهر را تصرف كنند (ابن اثير، الكامل، 11/90) و دولت ايلك خاني را خراج گذار خود در ماوراء النهر نمايند همچنان رشد كمي دانشوران فقه ادامه يافت و روي به فزوني يافت. در اين دوره از بزرگان و شخصيتهايي در فقه حنفي بايد نام برد مانند: ابومعين ميمون بن مكحول نسفي (د. 508 هـ) فقيه و اصولي بزرگ حنفي كه هشت عنوان از رسالهها و كتابهاي او در زمينه فقه تدوين شده است (ابن قطلوبغا، همان، ص 58). قاضي ابومحمد عبدالعزيز بن زرعه نسفي (د. 533 هـ) كه سرآمد فقيهان عصر خود بود و از هشت عنوان كتابهاي فقهي او دو عنوان به فارسي نگاشته شده است (بغدادي، همان، ص 578). اسبيجابي (د. 535 هـ) شيخ الاسلام سمرقند كه سه عنوان كتاب فقهي براي او ذكر شده است (لكنوي، همان، ص 134). صدرالشهيد حسام الدين ابومحمد عمر بن مازه بخاري از اعضاي خاندان آل برهان (عوفي، تذكره لباب الالباب، 2/200) كه در هنگام حمله قراختائيان به ماوراء النهر در سال 536 هـ كشته شد (ابن اثير، همان، 11/90) داراي پانزده رساله و كتاب در زمينه فقه حنفي (حاجي خليفه، 1/46)؛ او كتاب شيباني در فروع فقه حنفي را هم به نظم درآورد (بغدادي، همان، ص 579). اسمندي سمرقندي (د. 552 هـ) فقيه، اصولي و متكلم حنفي كه پانزده عنوان كتاب در فقه و اصول و فقه و كلام دارد (سمعاني. الانساب، 1/261). ناصر الدين سمرقندي (د. 566 هـ) فقيه حنفي كه در سال 524 هـ به بغداد سفر كرد، چهارده عنوان رساله و كتاب در فقه حنفي از خود به يادگار گذاشته است (حاجي خليفه، 1/565). ركنالاسلام امامزاده (د. 537 هـ) فقيه، اصولي و صاحب منصب افتاء شهر بخارا كه سه عنوان كتاب فقهي داشته و در يكي از آنها با عنوان عقود الجواهر فقه حنفي را به نظم درآورده است (همان، 1/565). ابومنصور محمد احمد سمرقندي (د. 575 هـ) كه كتابهاي او در فقه مورد توجه طلاّب علوم ديني قرار گرفت (قرشي، 2/6). عتابي بخارايي (د. 586 هـ) مفسّر و فقيه با شش عنوان كتاب كه بيشتر آنها در فروغ فقه حنفي است و يكي از آنها به نام الفتاوي همواره همراه كساني بوده كه به منصب قضاء و افتاء ميرسيدند (طاش كوپري زاده، مفتاح السعادة، 2/278) و بالاخره برهان الدين فرغاني مرغيناني (د. 539 هـ) از استادان بزرگ فقه حنفي كه به منصب شيخ الاسلامي رسيد و دوازده عنوان كتاب و رساله از او در منابع ذكر شده است (ابن قطلوبغا، همان، ص 31). اين يازده نفر عالماني بودند كه در رتبه نخست فقاهت قرار داشته و آثار و تأليفات آنها در منابع ذكر گرديده است. هر چند اشاره به همين تعداد از فقيهان، رشد كمي دانشيان فقه را در سده پنجم و ششم هجري به خوبي نشان ميدهد اما از يك بررسي معمولي در تعداد زندگينامههاي رجال فقه حنفي در كتاب جواهر المضيه قرشي، چنين بر ميآيد كه پيش از حكومت ايلك خانيان تنها سي نفر از فقيهان حنفي در جهان اسلام از اهالي ماوراء النهر بودهاند در حالي كه پس از به قدرت رسيدن دولت ايلك خانيان بيش از يكصد و سي تن از رجال فقه و اصول ماوراء النهر حنفي بوده و در مناصب گوناگون ديني و اداري خدمت ميكردند؛ هر چند اين رقم در كتاب معتبر انساب سمعاني به دويست نفر ميرسد (ج 2، 3، 4 و 5).[1] رشد كمّي عالمان و تأليفات آنان، نشان از بهبود روند پرداختن به علم فقه و يكي از نشانههاي ارتقاء آن محسوب ميگردد. ب ـ رشد كيفي متون فقهي حنفي يكي از شاخصههاي كيفي شدن هر دانش، پيدا شدن رشتههاي گوناگون در آن است كه فقه حنفي در عهد ايلك خانيان با رشد فراواني در دانشهاي فرعي وابسته به خود، اين ويژگي را دارا شد، كه به برخي از نمونهها اشاره ميشود: 1. علم اصول فقه در راه استنباط احكام فقهي به ويژه در مذهب ابوحنيفه كه رأي و قياس را حجت ميدانست، پيدايش قواعد علمي استنباط، طبيعي بود. كوپريزاده به هنگام سخن گفتن از علم فقه (مفتاح السعاده في موضوعات العلوم، 2/133) به شخصيتهاي بزرگي در ميان مذاهب گوناگون فقهي اشاره ميكند كه در مذهب حنفي باز هم پيشتازي با اصوليان ماوراء النهر است. فقيهاني چون ابوزيد دبوسي (د. 430 هـ) كه در علم اصول كتابهايي چون الاسرار و تقويم الادله را نگاشت (ابن خلكان، 2/251) و پس از او كتاب فخر الاسلام بزدوي (د. 482 هـ) كه كتاب اصول فقه او داراي اهميت فراوان است (بغدادي، 1/639). كوپري زاده همچنين از سرخسي يكي از پيشگامان تدوين علم اصول فقه در ماوراء النهر با عناويني چون امام، حجت، متكلم، فقيه، اصولي و مناظر ياد كرده (همان، 2/164) و سرخسي خود در مقدمه كتابش ميگويد: اين مطالب را در حصار شهر اوزگند.[2] املاء كرده تا فهم و استنباط فروغ فقهي براي طلاب آسان شود (اصول السرخسي، مقدمه، ص 1). رونق دانش اصول فقه در ماوراء النهر قطعاً حكايت از ارتقاي كيفيت آراء فقهي عالمان اين ديار ميكند. 2. ايجاد متون قانوني بر اساس فقه حنفي به رغم توجه به ميراث پيشينيان در فقه و تبويب آراء و نظرات آنان از سوي بسياري از فقيهان مذاهب، بعضي از عالمان حنفي در انديشه فقه كاربردي بودند و اين انديشه آنان را بر آن داشت تا بيش از نظريهپردازي به جنبههاي كاربردي فقه توجه بيشتري داشته باشند. كتاب النتف في الفتاوي شيخ الاسلام ابوالحسن علي سغدي (د. 468 هـ) نمونهاي از اين رويكرد است. او مصنف، فقيه و قاضي بوده و يكي از نخستين عالماني است كه لقب شيخ الاسلام يافته است (لكنوي، ص 77). روش سغدي در تأليف اين كتاب آن است كه در همه بابهاي گوناگون فقهي به ذكر احتمالات ممكن ميپردازد. بر پايه اين ديدگاه ميتوان واقعيتهاي اجتماعي عصر او را از طريق فتواهايش دريافت. براي نمونه به هنگام بحث از احكام فقهي سفر، تقسيمبندي سغدي از سفر بينظير و ناظر به واقعيتهاي زمانه اوست. او مينويسد: «مردم در موضوع مسافرت كردن يا مقيم بودن، دو گروهند يا خود اراده سفر و اقامت ميكنند و يا به اعتبار تابعيت از ديگري مسافر يا مقيم محسوب ميشوند. گروه اخير پنج مصداق دارند: اول، سپاهيان همراه فرمانده؛ دوم، بردگان همراه مولا؛ سوم، زنان شوهردار؛ چهارم، كارگر همراه استادكار؛ پنجم، طلاب علم همراه عالم در هنگامي كه ملازم اويند و با سفرش سفر ميكنند و با اقامتش مقيم ميشوند (همان، 1/8 ـ 77). با توجه به اين كه در سده پنجم هجري سفرهاي جنگي فراوان بوده و بردهداري و بردهفروشي نيز رونق داشته و مهاجرتها و ملازمت استادان فراوان و از پديدههاي رايج عصر، بويژه در ماوراء النهر بوده است. واقعگرايي سغدي را بيشتر و بهتر ميتوان درك كرد. همچنين آراء فقهي او در باب ديگر موضوعات رايج اين دوره در ماوراء النهر مانند اجاره كشتي (همانجا، 2/573)، اجاره خيمه و چادر و اسلحه (همانجا، 2/573) و بحث مفصل درباره راهزنان و احكام راهزني (همانجا، 2/8 ـ 656) از نمونههاي بارز اين كاركرد گرايي فقهي است؛ آراء سغدي همچنين ميتواند سادگي و عمليتر بودن بيشتر فقه حنفي را در مقياس با مذاهب ديگر اهل سنت نشان ميدهد؛ مثلاً شرايط اقامه نماز جمعه در آباديها (همانجا، 1/93) يا نماز جماعت در كشتيها (همانجا، 1/90) از نمونههاي قابل ذكر و عنايت است. 3. علم الشروط به گفته حاجي خليفه، اين دانش را فقيهان ماوراء النهري ابداع كردند و نخستين فقيه آنان دبوسي در دهههاي آغازين سده پنجم و سپس اسمندي سمرقندي در سده ششم هجري از نامآوران اين علم بودند (1/1046). در اين علم به فقه وكتابت و عرف توجه ميشد و هدف آن نيز حفظ حقوق و اموال مردم، پايان بخشيدن به منازعات حقوقي و جلوگيري از انجام معاملات فاسد حقوقي بود. با توجه به محتواي مباحث اين علم كه از فروعات علم فقه است ميتوان آن را راه و رسم تهيه قراردادهاي حقوقي و ثبت معاملات اقتصادي ناميد. اسمندي سمرقندي فقيه نيمه سده ششم كتاب الشروط و علوم الصكوك را درباره اين علم نگاشته است. مباحثي چون راههاي شناسايي متعاقدين و انواع مبيع، چگونگي انجام معاملات در شهرها و كيفيت نشاني دادن منزل، مغازه، باغ و بوستان و قريه، ابزار آلات مشاغل گوناگون با وصف كامل هر يك از آنها و نيز انواع اجاره با ارائه قرارداد نامههاي حقوقي به روشني آمده است (سمرقندي، همانجا، 59 ـ 62، 69، 94، 95، 101، 108، 119 و 165). اينگونه بهرهگيري از فقه و كتابت و عرف در متون حقوقي و واشكافي دقيق معاني الفاظ و تعيين ميزان كاربرد مفهومي هر يك از آنها در هنگام تنظيم قراردادها، از شاخصههاي ارتقاء كيفي دانش فقه محسوب ميشود كه در عهد ايلك خانيان رواج يافته بود. 4. علم الخلاف از آنجا كه پيروان مذهب حنفي در صدد اثبات برتري مذهب خود بر ديگر مذاهب فقهي اهل سنت بودند به علم الخلاف نيز خود را مجهز كردند. در اين علم ضمن طرح آراء فقهي مذاهب ديگر و دلايل آنها كوشش ميشد تا با نقد اين دلايل، به اثبات آراء فقهي مذهب حنفي يا هر مذهب ديگري پرداخته شود كوپريزاده نخستين فقيهي را كه از علم الخلاف سخن گفته و در اين باره كتاب نوشته، دبوسي (د. 430 هـ) ميداند كه در استخراج حجت و برهانهاي عقلي ضرب المثل بوده است (مفتاح السعاده، 2/133). علاوه بر او فقيهاني چون حصيري (د. 500 هـ) و اسمندي سمرقندي (د. 552 هـ) از ماوراء النهر برخواستند كه در اين ميان سمرقندي 203 مسئله اختلافي ميان حنفيها و شافعيها را مورد بررسي قرار داده و ضمن طرح ديدگاه شافعيان و دلايل آنها به اثبات ادعاهاي خود پرداخته و ايرادهاي ديگران را پاسخ گفته است؛ مباحث او در كتابي به نام طريقة الخلاف بين الاسلاف به چاپ رسيده است. با توجه به آنچه گفته شد ميتوان از بهبود كمي و كيفي دانش فقه در قلمرو ايلك خانيان سخن گفت و آنچه را كه بارتولد در تركستان نامه با عنوان كلي انحطاط فرهنگ و دانش در عهد حكومت ايلك خانيان از آن ياد كرده (تركستان نامه، 1/68) دست كم درباره دانش فقه نپذيرفت.
منبع:http://islamicdatabank.com/ViewArticle.aspx?ArticleID=12078085
+ نوشته شده در یکشنبه ۱۳۹۵/۰۹/۱۴ ساعت 11:53 توسط محمد قجقی
|