زندگي، آثار  و  روش‌شناسي ارنست نولته
نولته در ١١ ژانويه ١٩٢٣ به دنيا آمد. در سال ١٩٤١ به‌خاطر مشكلي كه دست‌هايش داشت، از خدمت سربازي معاف شد. شروع به خواندن فلسفه و زبان‌شناسي در دانشگاه‌هاي مونستر، برلين و فرايبورگ كرد. در دانشگاه فرايبورگ زير نظر مستقيم مارتين هايدگر فلسفه خواند و حتي بنا بود يك سال مانده به جنگ دوم جهاني، رساله دكترايش را با راهنمايي هايدگر بنويسد كه با آغاز جنگ اين امر محقق نشد. از سال ١٩٤٤ به‌بعد، از نزديك‌ترين دوستان هايدگر بود. بعد از جنگ در اوايل دهه ١٩٥٠ دوباره سراغ هايدگر رفت تا رساله‌اش را كامل كند، اما اين‌بار هايدگر دانشجو نمي‌پذيرفت و در نهايت رساله‌اش را زير نظر همكار او، اوگن فينك، نوشت و در سال ۱۹۵۲ در دانشگاه فرایبورگ از آن دفاع كرد. رساله نولته با تمركز بر آراي كارل ماركس، درباره ماركسيسم و ايده‌آليسم آلماني بود. در همين راستا، دغدغه اصلي‌‌ نولته در سال‌هاي بعد كاملا متمركز بر مطالعات تطبيقي فاشيسم و كمونيسم بود. او به‌عنوان يك دانشگاهي محافظه‌كار از اوايل دهه ١٩٦٠ كه كار خود را در دانشگاه ماربورگ آغاز كرد و از سال ١٩٧٣ تا ١٩٩١ كه از دانشگاه آزاد برلين بازنشسته شد، در دانشگاه‌هاي ديگري چون ام‌آي‌تي، كمبريج، لاهه و ييل نيز تدريس كرد و آثار متعددي در زمينه فاشيسم‌پژوهي نوشت ازجمله: «ماركس و نيچه در موسوليني جوان»، «فاشیسم در عصر خويش»، «سه چهره از فاشيسم»، «آلمان و جنگ سرد»، «مارکسیسم و انقلاب صنعتی»، «جنبش‌های فاشیستی»، «وجود تاریخی»، «تفكر تاريخي در قرن بيستم»، «ريشه‌هاي روسي نازيسم» و «واپسین تأملات». روش‌شناسي و فرضيه كار نولته در تمام آثارش ريشه در سنت «فلسفه تاريخ» آلمان داشت؛ فرمي از تاريخ فكري كه به‌دنبال كشف و فهم «بعد فراسياسي» تاريخ است؛ بُعدي كه در نظر نولته تاريخ را به پيش مي‌راند. به باور او این بُعد فراسیاسی تنها از سوي کسانی کشف و فهم می‌شود که تربیت و بینشی فلسفی دارند. او در این راه به روش پدیدارشناسانه روی آورد. نولته با روش‌شناسی و پديدارشناسي خاص خود محتوایی را در ایدئولوژی‌های دوران مدرن شناسایی كرد که به شرایط تاریخی و اجتماعی اروپا وابسته بود و در سراسر اروپا در قالب‌های متفاوتی ظاهر شد. ازاين‌رو، ماحصل تلاش نولته، رديابي ریشه‌های تاریخ ایدئولوژی در اروپا بود. نگرش نولته باعث شد تا او را نه يك مورخ صرف بلكه به‌عنوان تاریخ‌نگاری فیلسوف بشناسند؛ او خود را بيشتر فيلسوف مي‌دانست تا مورخ و شايد به‌همين‌دليل خود را متفکر تاریخ مي‌ناميد؛ شكلي از تاريخ‌نگاري که صرفا تاریخ را روایت نمی‌کند، بلکه با فلسفه‌ورزي همراه است و آن را تحلیل و تفسیر می‌کند. نولته در سال ١٩٦٣ كتاب «فاشيسم در عصر خويش» را منتشر مي‌كند كه مهم‌ترين و معروف‌ترين كتاب اوست. او در اين كتاب و همچنين در كتاب «سه چهره از فاشيسم» كه در سال ۱۹۶۵ منتشر شد معتقد است فاشيسم به‌عنوان شکلی از مقاومت و در واكنش به مدرنيته به وجود آمد. نولته در این کتاب با روش پدیدارشناختی خاص خود در تعريف فاشيسم سراغ سه پدیده يا مرحله اصلي آن مي‌رود: نخست، فاشيسم اوليه در آكسيون فرانسس در فرانسه (اين جنبش به رهبري معنوي اديب فرانسه به نام شارل موراس در اواخر قرن نوزدهم (١٨٩٥) شكل گرفت)، دوم فاشيسم بهنجار در ايتاليا و سوم فاشيسم افراطي در آلمان. او طبق شناخت فلسفی- تاريخي خود با كمك از الگوی منسوب به هگل، هر يك از اين مراحل را به‌ترتيب تز، آنتي‌تز و سنتز جنبش فاشيسم تعريف كرد. نولته در اين كتاب مي‌كوشد نشان دهد فاشيسم و ظهور آن در قالب نازیسم زمینه‌ای تاریخی دارد که برای ردیابی عوامل شکل‌گیری آن حداقل باید تا اواخر قرن نوزدهم به عقب برگشت. در نظر او فاشيسم در سه سطح عمل كرد: نخست در جهان سياست در مقام مخالفت با ماركسيسم، دوم در سطح جامعه‌شناختي در جايگاه مخالفت با ارزش‌هاي بورژوازي و سوم در جهان فراسياسي (metapolitical) به‌عنوان «مقاومت در برابر تعالي». تعالي در زبان آلماني به معناي روح مدرنيته هم هست كه منظور نولته همين معناست. نولته در اين كتاب معتقد است روح مدرنيته در مقام يك نيروي فراسياسي منجر به دو تغيير شده است: نخست، «تعالي عملي» است كه پيشرفت مادي، تغييرات تكنولوژيك، برابري سياسي و پيشرفت اجتماعي را به ارمغان آورد و دوم، تعالي نظري كه تلاشي بود براي فراتر رفتن از جهان موجود به‌سوي آينده‌اي جديد. او فاشيسم را واكنشي مي‌داند به هر دو سطح. نولته كشتار يهوديان را نيز با همين منطق توجيه كرد: در نظر او فاشیسم یکی از اشکال مقاومت و واکنش در برابر مدرنیته بود و چون آدولف هیتلر یهودیان را با مدرنیته یکسان و هم‌هویت می‌پنداشت، پس نسل‌کشی یهودیان را به‌منزله مقابله با مدرنیته در سیاست‌های حزب نازی موجه مي‌دانست. ادعاي او در اين كتاب - كه به‌زعم بسياري، يكي از منابع مهم در زمينه فاشیسم‌پژوهی است - به‌طور خلاصه اين بود: هراس از کمونیسم بود که نازیسم را به وجود آورد. البته نولته در اين كتاب مدعي شده بود كه زمینه جنبش فاشیستی خيلي قبل‌تر از انقلاب اکتبر در روسیه به وجود آمد. فرضيه‌اي كه با كتاب‌ها و مقالات جنجالي او در دهه ١٩٨٠ چندان سازگار نبود.
بعد از دو كتاب «فاشيسم در عصر خويش» و «سه چهره از فاشيسم» كه جايگاه او را به‌عنوان يك فاشيسم‌پژوه تثبيت كرد، ديگر كتاب‌ نولته «آلمان و جنگ سرد» در سال ١٩٧٤ منتشر شد. نولته در اين كتاب كه تقريبا همزمان بود با حمله ايالات متحده آمريكا به ويتنام، كشتار ويتنامي‌ها را با استناد به هولوكاست بررسي كرد. كتاب مهم بعدي‌ نولته، «ماركسيسم و انقلاب صنعتي» در سال ١٩٨٣ منتشر شد. نولته اين كتاب را ادامه پروژه فاشیسم‌پژوهی خود مي‌دانست. او در اين كتاب همان سير تحليلي خود را در رديابي عوامل شكل‌گيري فاشيسم درباره ماركسيسم به كار مي‌گيرد. همان‌طور که در اثر قبلي در پي تبيين ارتباط فاشيسم و ماركسيسم، آن را واكنشي به انقلاب‌هاي ماركسيستي مي‌دانست، با همين رويه تحليلي، در اين كتاب ماركسيسم را واكنشي به انقلاب صنعتي تعريف كرد؛ انقلابي كه در نظرش بسيار پايه‌‌اي‌تر بود. کتاب مهم ديگر نولته در حوزه فاشیسم‌پژوهی «جنبش‌هاي فاشيستي: بحران نظام ليبرالي و تكامل فاشيسم» است. او در اين كتاب - كه به فارسي نيز ترجمه شده است - بيشتر به تحليل و تفسير تاريخ فاشيسم مي‌‌پردازد و كمتر آن را روايت مي‌كند و مي‌كوشد به موقعيت تاريخي تمام اروپا بین سال‌های ١٩١٨ تا ١٩٤٥ بپردازد. او در اين دوره، که آن را دوران فاشیسم می‌نامد، مصادیق دور و نزديك پدیده‌ای را که در کتاب اول خود تعریف کرده بود در کل اروپا شناسایی می‌كند. نولته در «جنبش‌هاي فاشيستي» درصدد است بنا به ادعاي خود، تفسیري علمی از فاشیسم ارائه كند. از نظر او، كشتار یهودیان توسط نازي‌ها ما‌با‌ازایی بود برای اقدام بلشویک‌ها در نابودی بورژوازی. او در اين كتاب نيز در ادامه آثار قبلي خود فاشيسم را در مقام پديده‌اي عام بررسي می‌كند؛ موضعي تحليلي كه در ابتدا بسياري از نظريه‌‌پردازان و هم‌فكران او را دچار سوءتفاهم كرد مبادا روش تحليلي نولته نيز برگرفته از سنت ماركسيسم باشد. اما ماحصل كار نولته روشن كرد چنين نيست و او تفسير و تحليل خود را از منظر ايدئولوژي‌‌شناختي صورت مي‌دهد؛ او كار خود را «پديدارشناسي فاشيسم» ناميد كه به‌وضوح رد پاي فلسفه هايدگر در آن روشن بود. نولته با «پديدارشناسي فاشيسم» خود، فاشيسم را ادامه منطقي انقلاب روسيه مي‌دانست كه اگر در كار نبود، اگر جنبش‌هاي ماركسيستي انقلابي راديكال به وجود نمي‌آمد، فاشيسمي هم در كار نبود. پيش‌فرض تحليلي نولته اين بود كه امر چپ مقدم بر امر راست است و اول جريان‌هاي چپ‌گرا براي تغيير شرايط مي‌آيند و بعد جناح‌هاي راست در تقابل با آن شكل مي‌گيرند. از اين‌رو، براي نولته جريان چپ تقدمي وجودي در تاريخ معاصر داشته است و به‌ اين اعتبار هرچه جريان چپ راديكال‌تر باشد، واكنش جريان راست نيز راديكال‌تر خواهد بود. او در سال ١٩٩١، همزمان با فروپاشي اتحاد جماهير شوروي، كتاب «تفكر تاريخي در قرن بيستم» را منتشر كرد و در آن رژيم اسرائيل را در كنار آلمان و شوروي يكي از سه‌ رژيمي توصيف كرد كه نحوه تشكيل آنها در موقعيتي استثنايي رقم خورده و اسرائيل در ميان آنها تنها رژيمي است كه همچنان به صورت غيرعادي به حيات خود ادامه مي‌دهد. او در همين كتاب هشدار داده بود كه رژيم اسرائيل به رژيمي فاشيستي و ماشين كشتار و نسل‌كشي فلسطيني‌ها بدل خواهد شد.
نولته با همان مدل مفهومي-تاريخي و با پديدارشناسي خاصي كه ساخته بود، بعد از حوادث يازده سپتامبر در آثار متأخرش، به‌ويژه  از سال ٢٠٠٦، و به تفصيل در آخرين كتابش «جنبش مقاومت رادیکال سوم» كه در سال ٢٠١١ منتشر شد بنيادگرايي را شق سوم «مقاومت در برابر تعالي» يا همان روح مدرنيته تعريف كرد. بعد از اين كتاب بود كه مقصود نولته از مقاومت در برابر روح مدرنيته معناي دقيق‌تري پيدا كرد: اين مقاومت تمامیت‌خواهی است؛ تلاش برای دستيابي به همه چیز است كه با ارزش‌گذاری مطلق بر روی یک چیز به دست مي‌آيد.
جدل مورخان
نولته در ۶ ژوئیه ۱۹۸۶ مقاله‌ای در روزنامه فرانکفورتر آلگماینه منتشر کرد تحت عنوان «گذشته‌ای که نمی‌گذرد» و در ادامه پروژه فاشيسم‌پژوهی‌اش در اين مقاله مدعي شد كشتار یهودیان از سوي نازی‌ها واکنشی بود به كشتار طبقاتي بلشویک‌ها در روسيه. او همچنين معتقد بود كه بايد نسل‌كشي نژادي هيتلر در آشويتس را با كشتار استالين در گولاك مقايسه كرد. استدلال او در مقاله حاضر اين بود كه مسئله منحصربه‌فرد در آشويتس نه حجم كشتار و نسل‌كشي نژادي بلكه فقط‌ و فقط تكنيك فني استفاده از اتاق‌هاي گاز در اين واقعه بود؛ همین قضیه مرزي اخلاقي بين «نابودي اجتماعي» در گولاگ و «نابودي بيولوژيكي» در آشويتس كشيد. يک ماه بعد، هابرماس، فیلسوف زنده آلمانی، پاسخ مفصلی به آن مقاله داد و سه تاریخ‌نگار را متهم به احياي نازیسم، توجیه جنايات آن و هویت ملی و نژادپرستانه آلمانی كرد. خيلي زود روشن شد كه طرف صحبت هابرماس ارنست نولته بود و در واقع جوابيه او واكنشي بود به تفسير نولته از تاريخ فاشيسم. ادعاي هابرماس اين بود كه نولته منحصر‌به‌فردبودن كشتار یهودیان را زیر سؤال برده و در پي تبرئه آن است. در نظر او، نولته و همفكرانش مي‌كوشيدند تاريخ يكتا و استثنايي رايش سوم را به پس‌زمینه توسعه اروپايي و جهاني بكشانند. همچنين هابرماس مخالف هم‌ارزي اخلاقي‌‌اي بود كه نولته بين نسل‌كشي يهوديان و نسل‌كشي‌ها و كشتارهاي ديگر برقرار مي‌كرد. نولته در جواب معتقد بود اگر پدیده‌اي با پدیده‌های متناظر مقایسه نشود نمی‌توان منحصربه‌فرد‌بودن آن را اثبات کرد. با تمام اين اوصاف جدل مورخان جدالي فلسفی، سیاسی، فرهنگی و علمی بود: از اختلافات سياسي تا تضاد در نگرش نسبت به تاريخ و امر تاريخي، اختلاف بر سر هويت ملي و همچنين در معرفت‌شناسي نظریه علمی محل مناقشه دو طرف دعوا بود. بحثی كه به جدل مورخان شهرت يافت و مضمون آن جدال بر سر تعیین جایگاه ناسیونال‌سوسیالیسم و هولوکاست در تاریخ آلمان و شايد اروپا بود، اما هابرماس و ديگر منتقدان بر اين باورند كه تز نولته دست به تجدیدنظر درباره ریشه و جایگاه تاریخی رژیم هیتلر می‌زند و با توضیح ماهیت رژیم نازي‌ها به‌عنوان واکنش در برابر مدرنيته، آن را موجه مي‌كند. «جدل مورخان» حدود یک سال به طول انجاميد. در كنار دعواي نظري هابرماس و نولته، تعداد قابل‌توجهي از چهره‌های دانشگاهی و روشنفکری و همچنين خوانندگان مقالات در آن بحث شرکت كردند، اما همين بحث بر سر تاریخ معاصر، بعد از ٢٥ سال جایگاهی تاریخی پيدا كرد و اسناد اين جدل در قالب کتابي جمع‌آوري شد كه نسخه فارسي آن نيز در دسترس است؛ اسنادي كه دست‌كم براي آشنايي با قضاوت‌هاي گوناگون درباره نازيسم بسيار ضروري است.
نولته در بوته نقد
فاشیسم در تحليل تاريخي- مفهومي نولته، یک ضدجنبش بزرگ بود: ضد ‌لیبراليسم، ضد ‌کمونیسم، ضد ‌سرمایه‌داری و ضد بورژوازی. براين‌اساس، فاشیسم با رد هرآنچه مدرن است به پدیداری ذاتا منفی و سلبی تبدیل می‌شود. او در كتاب جنبش‌های فاشيستي می‌نویسد: «نظریه فاشیسمی که از این رویکردها سربر‌می‌آورد با نظریه‌های فاشیسم مارکسیستی، یا نیمه‌مارکسیستی اساسا متفاوت است. فاشیسم، آنتی‌مارکسیسمی است که می‌کوشد خود را از طریق ایجاد یک ایدئولوژی مطلقاً متضاد، اما در‌عین‌حال همسایه و همچنین از طریق به‌کارگیری روش‌های تقریبا همسان، اما در‌عین‌حال به شکل شاخصی بازسازی‌شده نابود کند». درحالي‌كه بسياري از منتقدان نولته با اين نظر كه فاشيسم را صرفا به يك واكنش تقليل مي‌دهد موافق نيستند. منتقدان همچنين معتقدند اگرچه نولته فاشیسم را به‌عنوان ضدلیبرالیسم تعریف مي‌كند، اما در «جدل مورخان» پای تمام ضد‌هاي فاشيسم را به ميان مي‌كشد جز لیبرالیسم. غالب منتقدانش از هابرماس سوسيال‌دموكرات تا دومنیکو لوسوردو راديكال و بسياری از روشنفكران چپ، اين ناديده‌گرفتن را به ساختار نظري تحليل نولته برمي‌گردانند و از اين طريق پارادوكس دروني نظام تحليلي او را برجسته مي‌كنند. در نظر منتقدان، نولته نسبت به بستر وقوع اين اتفاقات بي‌توجه بوده است؛ اين بستر تاريخي سرمايه‌داري نام دارد. انكار يا ناديده‌گرفتن اين بستر در آثار نولته به یک ارزش‌گذاری بنیادی بازمی‌گردد. چراكه نولته هرآنچه را كه جنبش مقاومت در برابر روح مدرنيته مي‌ناميد، پديده‌اي غیرعادی مي‌دانست و درمقابل، سرمایه‌داری که ذاتا لیبرال است، عادی، طبیعی و متعارف. در نظر منتقدان هرچه نگاه نولته به تاريخ فاشيسم تجدیدنظرطلبانه‌تر مي‌شد، بيشتروبيشتر جنبه‌هاي هولناك نازيسم و استعمارگرايي را انكار مي‌كرد و پس مي‌زد. شايد به همين دليل بود كه نولته باوجود آنكه فاشيسم را يك جنبش «ضد» راديكال تمام‌عيار در برابر تمام وجوه مدرنيته تعريف‌ می‌كند، به‌سادگي در نظريه جنجالي‌‌اش از كنار ليبراليسم مي‌گذرد و پيوند دروني با زمينه‌اي را نادیده می‌گیرد كه تمام كشتارها در آن رخ داد: سرمايه‌داري.

اطلاعات این کتاب

نام کتاب: جنبش هاي فاشيستي
موضوع: تاریخ 
نویسنده: ارنست نولته
مترجم: مهدي تديني
مجموعه:
قیمت: 280000 ريال
شابک: 978-600-278-093-5
سال چاپ: 1394
نوبت چاپ: 2
نوع جلد: شوميز
قطع کتاب: رقعي
تعداد صفحات: 496
وزن کتاب: 0
توضیحات کتاب:(بحران نظام ليبرالي و تكامل فاشيسم)
در پايان جنگ جهاني اول تعبير «فاشيسم» در اروپا تعبيري بيگانه بود. اما چهار سال بعد تقريباً هر اروپايي نام حزبي را مي‌دانست كه در ايتاليا، پس از درگيري‌هاي سخت و طولاني كه به جنگ داخلي مي‌مانست از طريق عملياتي موسوم به «رژه به سوي رم» قدرت را به چنگ آورده بود آن هم به رهبري مردي كه در سال‌هاي پيش از جنگ رهبر «حزب سوسياليست ايتاليا» و شناخته شده‌ترين انقلابي كشور قلمداد مي‌شد. او كسي نبود جز «بنيتو موسوليني». تنها در عرض چند سال، كمابيش در سرتاسر اروپا احزابي پديدار شدند كه خود را «فاشيست» مي‌ناميدند يا به تعبيري شبيه آن خود را نامگذاري مي‌كردند.
«نولته» متفكر و انديشمند معاصر در كتاب جنبش‌هاي فاشيستي با همان سبك و سياق خاص خود بيشتر به تحليل و تفسير تاريخ فاشيسم پرداخته تا روايت آن. شايد در نگاه اول فهم كتاب براي مخاطب فارسي زبان كمي دشوار باشد لذا به همين خاطر مترجم كوشيده است با افزودن برخي داده‌هاي تاريخي به صورت پانوشت خوانندگان را در اين مهم ياري كند. نولته نخستين تفسير فراگير علمي از فاشيسم را در گسترة كامل مظاهر تاريخي آن در اين كتاب مطرح مي‌كند.