او فعالیت اداره کل امور عشایر فارس را مانند عملکرد جهاد سازندگی در ابتدای انقلاب اسلامی اثر گذار می‌داند و از اینکه نتایج زحمات خود و همکارانش آن طور که باید دیده نمی‌شود، گله می‌کند.

آزادی می‌گوید:" در حد بضاعت به عشایر رسیدگی می‌شود و با اینکه بی‌آبی و خشکسالی معضل امروز فارس است، با تانکر آب آشامیدنی و آب مورد نیاز دام‌ها را تامین می‌کنیم، البته اشاره به این نکته هم ضروری به نظر می‌رسد که اداره امور عشایر استان آب را خریداری می‌کند اما به صورت رایگان در اختیار این قشر زحمتکش قرار می‌دهد.

او اعتبارات دولت را برای رسیدگی به عشایر کافی نمی‌داند و اضافه می‌کند: با صرفه‌جویی اوضاع را پیش می‌بریم در حالیکه باید به این قشر محروم اما مولد که 25 درصد از گوشت قرمز استان را تامین می‌کنند و برای تهیه مایحتاج خود سربار جامعه و دولت نیستند، توجه بیشتری شود.

آزادی با اشاره به اینکه جمعیت عشایر شیراز بیش از 4800 خانوار است، در خصوص طرح اسکان عشایر می‌گوید: برای اجرایی شدن این طرح باید منابع لازم تامین باشد تا بتوانند با برخورداری از امکانات اولیه در این سکونت‌گاه‌ها مستقر شوند.

از او می پرسم، چرا برای تامین آب مورد نیاز اقدام به حفر چاه نمی‌کنید؟ آزادی که اداره کل امور عشایر فارس را تشکیلاتی منضبط می‌داند پاسخ می‌دهد: پیش تر با دریافت مجوز این کار امکان پذیر بود اما در حال حاضر به دلیل کم آبی مجوزی با این موضوع صادر نمی‌شود، ما حتی برای جاده سازی هم خودسر عمل نمی‌کنیم.

او از مهاجرت عشایر به شهرهای بزرگ به عنوان یک مشکل اساسی یاد می‌کند و یادآور می‌شود: باید از عشایر حمایت شود تا سبک زندگی خود را تغییر ندهند و به شیوه آبا و اجدادی به مملکت خدمت کنند.

مدیر امور عشایر شیراز نسبت به از بین رفتن ایل راهها و رواج یافتن کوچ ماشینی ابراز نگرانی می‌کند و ادامه می‌دهد: به دلیل بروز خشکسالی، چراگاه‌ها سرسبز نیستند بنابراین دام‌ها ضعیف شده‌اند و توان کوچ پیاده را ندارند.

او در خصوص امنیت عشایر نیز که از ملزومات این نوع زندگی است می‌گوید: نیروی انتظامی فارس در حد توان امنیت را برقرار کرده است اما بضاعت آنان پاسخگوی نیازها نبوده و گاهی سود سالیانه یک خانوار از پرورش دام در چند دقیقه دزدیده می‌شود. چندی پیش گروهی سارق با تجهیزات فیلمسازی به بهانه تولید فیلم مستند چند راس دام را سوار نیسان کرده و برده‌اند.

آزادی که از عشایر ایل قشقایی و از آخرین شاگردان مرحوم محمد بهمن بیگی معلم پرآوازه عشایر است با مدرک کارشناسی آب در اداره امور عشایر استان فعالیت می‌کند.

او در پاسخ به این سئوال که آیا اداره امور عشایر فارس توسط عشایر اداره می‌شود؟ می گوید: بیشتر کارکنان از عشایر هستند چرا که بیش از سایر افراد نسبت به شرایط زیست و مشکلات این قشر آگاهی دارند اما به هر حال دیگران هم لطف خود را برای بهبود وضعیت دریغ نمی‌کنند.

اکنون منطقه "گود گپ" که به نام چشمه تلخ هم شهرت دارد پیش چشم‌هایمان نمایان می‌شود.

سگ بی‌آزاری کنار گوسفندها در سایه خوابیده است و اوقات کسالت باری را می‌گذراند. با صدای ترمز ماشین که در خاک کشیده می‌شود شانه می‌چرخاند، پشت چشمش را نازک می‌کند و به ما می‌فهماند که یکی از دلایل دام دزدی از عشایر چه چیزی می‌تواند باشد. بچه‌ها با مشک آبی و چوبدستی‌هایی که از خودشان بزرگتر است و جلوی دست و پایشان را می‌گیرد در حال انجام کارهای روزمره هستند.

صدای زنگوله بزها، آواز لالایی آرام بخش مادری را که گهواره تکان می‌دهد مثل یک ارکستر مطلوب همراهی می‌کند. آن‌سوتر زنی با گیس بافته و لباسی رنگی که چین و گل دارد، با دوک نخ ریسی تصویری زیبا خلق کرده است. چادرها به صورت منظم در فاصله کوتاهی از هم برپا شده‌اند و از ساختمان‌های بدقواره شهری هیچ خبری نیست. عشایر از دور، دست تکان می‌دهند و با قدم‌های کند به سمت ما می‌آیند.

مردان طایفه فارسیمدان از ایل قشقایی، مرد با تجربه‌ای به نام "اکرم دارو برد" را به نمایندگی خود برای گفت‌وگو معرفی می‌کنند. او در ابتدای حرفهایش به مشکل خشکسالی و کمبود آب آشامیدنی اشاره می‌کند و می‌گوید: همه ما برای تامین علوفه و ثبت نام فرزاندانمان در مدارس شبانه روزی به بانک بدهکار شده‌ایم، البته اداره امور عشایر فارس تلاش خودش را می کند اما کافی نیست و باید وضعیت آبرسانی و تحصیل فرزندان بهتر شود.

داروبرد که به تازگی برای ثبت نام 3 فرزند خود 3 میلیون تومان شهریه پرداخت کرده است، ادامه می‌دهد: بچه‌های عشایر درس‌های شش کلاس ابتدایی را در کوچ می‌آموزند اما پس از آن باید به مدارس شبانه روزی بروند که هزینه زیادی دارد و بیشتر خانواده‌ها نمی توانند آن را پرداخت کنند. به غیر از شهریه، هزینه رفت و آمد، پول توجیبی و لوازم تحریر هم به آن اضافه می‌شود که من برای پرداخت این هزینه‌ها وام 4 میلیون تومانی گرفته‌ام.

او که بارها نسبت به سبک زندگی خود ابراز رضایت می‌کند معتقد است: عشایر بودن مایه افتخار است اما دولت باید خدماتی ارائه دهد تا برای مایحتاج اولیه خود مانند سوخت، آب و علوفه در تنگنا قرار نگیریم.

ایجاد امنیت به واسطه نیروی انتظامی از خواسته‌های ویژه داروبرد و دیگران است. او می‌گوید: عشایر در طول روز فعالیت زیادی دارند، در نتیجه شب‌ها با خستگی بسیار به خواب می‌روند و دزدها از این فرصت استفاده می‌کنند و به گله می زنند.

داروبرد می ترسد که حرفهایش طولانی شده باشد، به او اطمینان می‌دهیم که اینطور نیست اما تصمیم‌اش را گرفته است و سکوت می‌کند.

زنان عشایر به زانو و دست‌های خود تکیه میظ کنند. جدا از کارهای روزمره در امور مردانه هم دخالت سودبخش و پرفایده‌ای دارند. آنها به همسرانشان عشق بی واهمه‌ای دارند و در ناگوارترین لحظات، زندگی را جمع و جور می‌کنند. این بانوان امیدوار در مقابل درخواست گفت‌وگو لبخند تحویل می‌دهند اما مقابل دوربین مانند آرتیست‌های تمام عیار ژست می گیرند. دوست ندارند بدون لباس محلی در عکس ثبت شوند، پس آنان که لباس عشایر نپوشیده‌اند به سرعت لباس‌های خود را عوض می‌کنند و بر می‌گردند.

زنان طایفه فارسیمدان مشکل بی‌آبی و علوفه که در تاخیر کوچ تاثیر داشته است را همهمه می‌کنند تا اینکه بانویی با ظاهر شهری و النگوی طلا از دور می‌آید. به او می‌گویم: وضع مالی شما باید از بقیه بهتر باشد، هیچکدام از این خانم‌ها طلا ندارند. "هما یعقوبی" که اجازه نمی دهد تصویری از او داشته باشیم، قلب سوگواری دارد. او می گوید:" بعد از ازدواج در محله کتس بس شیراز ساکن شدم تا اینکه 2 سال پیش شوهرم را در سانحه تصادف از دست دادم، بعد هم به حکم قانون تنها فرزندم به خانواده همسرم سپرده شد و به جمع عشایر برگشتم."

 

این خانم جوان ادامه می دهد: طلا دارم اما دل خوش نه، چه فایده ای دارد وقتی تنها شده‌ام.

به غم و غصه او میدان نمی‌دهیم و با پیش کشیدن سبک عروسی عشایر موضوع را عوض می‌کنیم، داروبرد هم برای پاسخ دادن به جمع اضافه می‌شود.

می پرسم، عروسی عشایر چند روز طول می‌کشد و داماد چه شرایطی را عهده دار می‌شود؟ یعقوبی لبخند آرامی می‌زند و با خونسردی می‌گوید: یک شبانه‌روز به صرف ناهار. داماد باید جدا از هزینه عروسی، پرداخت شیر بهای عروس و خرید سرویس طلا و جهیزیه را نیز فراهم کند، مهریه هم که در همه جا رسم است، عروس هم در ازا کت و شلوار داماد را تهیه می‌کند.

داروبرد که حیرت ما را می‌بیند، توضیح می‌دهد: داماد است دیگر. البته برای شیربها هم اگر ازدواج فامیلی باشد تخفیف می دهیم، برای غریبه‌ها از 5 تا 10 میلیون و برای فامیل از 500 هزار تا 2 میلیون تومان در نظر گرفته می‌شود.

یک سئوال پیش می‌آید: اگر زنان عشایر موقع ازدواج سرویس طلا می گیرند پس چرا حالا طلا ندارند؟ یعقوبی پاسخ می دهد: طلای عروسی می‌رود پای بدهکاری و خرج و مخارج. روز مراسم عروسی، اقوام و آشنایان پول هدیه می‌کنند که آن هم خرج می‌شود، بعضی ها هم کهره و پتو کادو می‌دهند.

از هما یعقوبی که 2 سال است از تجمل و امکانات زندگی شهری دور شده درباره تفریح زنان عشایر می‌پرسم. او می گوید: به امامزاده های مجاور می‌روند، نماز می خوانند و برای رفع خستگی هم قلیان می‌کشند اما غیبت نمی‌کنند.

کلاس‌های درس ابتدایی در چادری روشن با ستون بلند برگزار می‌شود. آقای معلم هنوز نیامده است و دانش آموزان نوبت عصر کتاب هایشان را با اشتیاق ورق می‌زنند. انگار جواب سلام و احوالپرسی ما را از توی کتاب می‌خوانند؛ دست جمعی، بلند، شمرده و دنباله دار پاسخ می‌دهند.

پریسا یعقوبی مبصر نوبت عصر است و کلاس پنجم را سپری می‌کند. او که از "باران کوثری" به عنوان شخصیت محبوبش نام می‌برد و اصرار دارد به ما بگوید در شستن ظرف و دوشیدن شیر به مادرش کمک می‌کند، شغل پزشکی را برای آینده اش در نظر گرفته است.

ابولفضل یعقوبی، دانش آموز کلاس سوم هم که دلباخته "کریستین رونالدو" و "بِن تِن" است، دوست دارد پزشک شود. البته سمانه دودیان، دانش آموز کلاس سوم هم شغل پزشکی را دوست دارد. او "نرگس محمدی" بازیگر نقش ستایش و "باب اسفنجی" را از بین شخصیت‌های سینمایی و کارتونی ترجیح می‌دهد.

زینب یعقوبی دانش آموز کلاس اول اما برای آینده برنامه دیگری دارد. به دلیل محرومیت مداوم از روشنایی و تلویزیون دوست دارد مهندس برق شود. زینب هم در جمع کردن هیزم، ظرف شستن و دوشیدن شیر به مادرش کمک می‌کند. او ترس از سوسک را خنده دار می‌داند و انگار که می خواهد رازی بزرگ را فاش کند، می‌گوید: "بچه‌های عشایر اگر در نزدیکی چادر عقرب و مار ببینند، آن را می‌کُشند."

افشین یعقوبی دانش آموز کلاس ششم، مبصر نوبت صبح است و دلش می‌خواهد در آینده مهندس گاز بشود. او در خصوص برگزاری کلاس‌های مقطع ابتدایی در کوچ ییلاق می‌گوید: "مجموع کلاس‌های صبح و عصر 25 دانش آموز دارد و آقای یعقوبی معلم همه کلاس‌های ابتدایی است که او هم به همراه گروه کوچ می‌کند."

افشین که عاشق فوتبال و "لیونل مسی" است ادامه می‌دهد: ما اینجا از نعمت برق محروم هستیم اما گاهی با موتور برق فیلم و فوتبال‌ها را می‌بینیم. بچه‌های عشایر به تلویزیون علاقه زیادی ندارند، بیشتر بازی را دوست داریم و فکر می‌کنم اگر تلویزیون داشتیم وقتی برای درس خواندن و بازی کردن باقی نمی‌ماند. از چادر بیرون می‌رویم و آنها را با آرزوهایشان تنها می‌گذاریم.

شاید ماجرای اهمیت میرآب را در گذشته‌های نه چندان دور شنیده باشید، "مصطفی حسنی" برای جامعه عشایر چنین حکمی دارد. او به اتفاق چند نفر از همکارانش مسئولیت آبرسانی به عشایر را برعهده گرفته است. روزنامه همشهری برای او یادآور تبلیغات در برنامه خندوانه است و همین موضوع، یخ گفت و گو را از ابتدا می‌شکند. حسنی از وضعیت معیشتی خود راضی نیست و می‌گوید: حقوق و مزایای ما با اینکه راننده ماشین سنگین هستیم و همه وقت خود را در جاده سپری می کنیم روزانه کمتر از 30 هزار تومان است.

او که خود از جمعیت عشایر است ادامه می‌دهد: حمل تانکر آب را به خاطر عشق و علاقه به ایل و رضای خدا بر عهده گرفته‌ام وگرنه درآمد بسیار ناچیزی دارم و در خرج و مخارج زندگی لنگ می‌مانم، همین که عشایر دوستمان دارند و روی ما حساب می‌کنند کافی است.

نداشتن ساعت کاری از دیگر مشکلات حسنی است و از اینکه گاهی اوقات شب‌ها در راه می‌ماند و برای استراحت به خانه نمی‌رود، دلخوری مفصلی دارد.

گلیم و جاجیم هنر عشایر است اما در یکی از چادرها روی فرش ماشینی با چای پذیرایی می‌شویم. یکی از زنان می‌گوید که گلیم بافی در ییلاق تعطیل است. وقت رفتن، مدیر امور عشایر شیراز تماس می‌گیرد تا از سروستان آب به اینجا بیاورند. بچه‌ای با پای برهنه انگشت خود را در توری حصاری قلاب کرده است و از دور به روی ما لبخند می‌پاشد. دختر بچه دو، سه ساله‌ای تب کرده و روی شانه‌های مادر از حال رفته است. مادر دل بی‌قراری دارد و هزینه درمان و دوری راه را دلیل طولانی شدن مدت بیماری او می‌داند، با این حال احساس فلک زدگی ندارد و به شفای خداوند امیدوار است.

در رفتار عشایر نکته آموزنده‌ای وجود دارد. نیازهایشان را می‌گویند اما التماس را مناسب شان خود نمی‌دانند و به رحمت خداوند اکتفا می‌کنند. بی‌توجهی به جامعه عشایر برای آنان جراحتی همیشه تازه است اما زنان در تعارف کوتاهی نمی‌کنند و مردان با دستهای زبر و نیرومند به گرمی دستهای ما را می‌فشارند. هیات عزاداری کوچکی برپا کرده‌اند و پرچم های سیاه برافراشته‌ای را در مرکز آن به زمین کوبیده‌اند.

یک برگ زرد روی شیشه ماشین پرسه می‌زند و از رادیوی "پیکاپ"، تیتر اخبار به گوش می‌رسد؛ سخنگوی دولت تاکید کرد: خودروسازان داخلی باید به افزایش کیفیت توجه کنند، با حضور معاون اول رئیس جمهور از صادرکنندگان نمونه و ممتاز تجلیل شد ....

اما کفش‌های ما غبار بیابانی را برداشته که خشکسالی سر و روی آبادی برایش نگذاشته است و با مردمانی گپ زده‌ایم که افزایش کیفیت خودروی داخلی و به دست آوردن رتبه ممتازی برایشان کمترین اهمیتی ندارد، آنها آب و امنیت می‌خواهند.

گزارش از امیر عفاف خبرنگار ایسنای منطقه فارس