ديدگاه صدرالدين قونوي دربارهي عصيانهاي تركمنها در زمان سلجوقيان آناتولي
بديهي است صدرالدين قونوي به عنوان يك متصوّف بسيار مهم تركمن نميتوانست نسبت به اين مسئله بيتفاوت بوده باشد. ميدانيم كه صدرالدين قونوي با تعدادي از دراويش تركمن و شيوخ ،روابط نزديكي داشته است. با شيخ اوحدالدين حامدكرماني، موسّس جنبش فتوّت در آناتولي؛ با جانشين او زينالدّين صدقه؛ بااخي اورن موسّس تشكيلات اخي و با تاجالدين كاشي تاجر و دیگران در ارتباط بوده است. بهنگامي كه مغولان در آناتولي دست به قتل عام گشوده بودند، پسر و برخي از دوستانش به قتل رسيدند. ما تلاش مينماييم با تكيه بر مسئلهي مكاتبات او با شرفالدّين خاطر اوغلو- كه عليه مغولان به شورش پرداخته بود- موضع صدرالدّين قونوي دربارهي عصيان تركمنها را مورد بررسي قرار دهيم.
واژگان كليدي: صدرالدين قونوي، اوحدالدين كرماني، عصيان باباييها، اخي اورن، تركمن
* * * *
در اواسط قرن 13/م دولت سلجوقيان آناتولي گرفتار آشفتگيهاي بسيار زيادي شده بود. در سال 1237/م. پس از اينكه علاءالدّين كيقباد اوّل به دست پسرش، غياثالدّين كيخسرو دوم مسموم و مقتول گرديد، غياثالدّين بر تخت سلطنت سلجوقيان آناتولي جلوس نمود. كشوري كه در زمان پدر از لحاظ سياسي، اجتماعي و اقتصادي به بالاترين درجات ترقي رسيده بود، به علت عدم شايستگي و سوء مديريت سلطان جديد، شاهد آغاز دگرگونيهاي كلّي و همه جانبه ای شد.
سعدالدين كوپك، وزير غياثالدّين كيخسرو دوم، براي اينكه دولت و اقتدار خويش را بيشتر تقويت نمايد، افزون بر ارتكاب جنايات سياسي و انجام فعاليتهاي نامشروع، تعدادي از افراد و شخصيتهاي برجسته ی اخيها را به زندان افکند. مجموع اين اقدامات به بروز ناآرامي و آشفتگي در ميان تركمنهاي آناتولي منجر گرديد.(1) نتيجهي اين ناآراميها، وقوع عصيان بزرگي در آناتولي بسال 638/ه ـ1240/م بود، كه به نام «عصيان بابائيها» شناخته شده است.(2) حركت شورشي بابائيها در اطراف حلب و در كفرسود Kefersud آغاز شده بود.(3) اخيها و تركمنها مورد تعقيب و آزار قرار گرفتند. بسياري از ايشان به مناطق مرزي كوچ نمودند. متعاقب اين حوادث باپیروزی مغولان در جنگ «كوسه داغ»(4) بسال 641هـ/1243 يك بار ديگر در معرض كشتاري سهمگين و بزرگ قرار گرفتند. مغولان در قيصريه تعداد بسياري از اخيها را به قتل رساندند و دهها هزار اخي و باجي را به اسارت گرفتند.(5)
بديهي است فلاكتهايي كه بر سر آناتولي نازل شد، بايد صدرالدين قونوي را رنجانيده باشد. بويژه كشتار اخيها در قيصريه به دست مغولان، صدرالدين قونوي را عميقاً متاثر نموده است. مغولان فاطمه خاتون (فاطمه باجي) دختر استادش اوحدالدين كرماني و همسر دوستش اخي اورن نصيرالدين محمود را در قيصريه به اسارت گرفتند.(6)
ما شاهد حضور صدرالدين قونوي بهنگام آغاز عصيان باباييهابسال 638/ه- 1240/م در شهر حلب ميباشيم.(7) ميتوان انديشيد كه صدرالدين قونوي در سال هاي 641- 640هـ/ 1243- 1242/م وبه هنگام اقامت در حلب، قصد كرده بود به آناتولي برگردد، اما به علّت ناكامي و شكست عصيان باباييها و به خاطر سلطهي مغولان بر آناتولي ازبازگشت منصرف شده است. حال براي اينكه درك بهتري از طرز نگرش صدرالدين قونوي دربارهي عصيانهاي تركمن ها پيدا نمائيم، موضوعات چندي را به صورت عنوانهاي بررسي و پژوهش خويش مطرح مينمائيم:
صدرالدين قونوي و اوحدالدين كرماني:
اوحدالدين كرماني به عنوان يك شيخ تركمن، پدرزن اخي اورن شيخ نصيرالدين خويي و پدر فاطمه باجي، رهبر تشكيلات باجيها بود. او از طرف خليفهي عباسي به عنوان شيخ الشيوخ تشكيلات فتوت آناتولي اعزام شده بود. به عبارت ديگر او تشكيلات فتوّت آناتولي را سازماندهي كرده بود.(8) بدين سبب با جنبشهاي وابسته به خویش ارتباط داشته است. بنابراين روابط و دوستي صدرالدين قونوي با اوحدالدين كرماني و وابستگان او و تركمنها، ميتواند طرز نگرش وي را نسبت به عصيان تركمنها، تا حدودي روشن نمايد.
نويسندهي كتابي با عنوان «مناقب اوحدالدين كرماني» -كه صدرالدين قونوي را به خوبي ميشناخت و معاصر وي بود-هنگامي كه از قونوي صحبت ميكند، از عبارت «آموزگار سلاطين و همسر مجدالدين اسحاق و مادر قونوي- چون مادرش در نكاح محي الدين ابن عربي بود و قونیوي زماني در خدمت وي،- استفاده ميكند.(9)
صدرالدين قونوي بهنگام اقامت در مصر با پدر خواندهاش رابطه نداشت،مااز ماهيّت مسئلهاي كه باعث اين امر شده بود، اطلاعي نداريم. در همين زمان (630/ه ـ 1234/م) شيخ اوحدالدين كرماني-از دوستان نزديك پدرش- به مصر آمد. صدرالدين وقتي از آمدن اوحدالدين كرماني به مصر مطّلع ميشود به ملاقات او ميرود و براي رفع كدورت پديد آمده با پدرخوانده اش، از وي تقاضا مساعدت مينمايد. بنابراین اوحدالدين كرماني با ابنالعربي ديدار ميكند و به شكلي بسيار مناسب ميكوشد خشم و عصبانيت او را عليه صدرالدين فرو نشاند. اين امر بعداً به ملاقات با ابن العربي و ترميم و اصلاح رابطهاش با صدرالدين منجر ميگردد.(10)
در اين تاريخ اوحدالدين كرماني نيز مدتي در شهر شام حضور داشته است. يكبار ابنعربي، صدرالدين را نزد اوحدالدين ميآورد و از وي درخواست می نماید مراقب ارشاد و تعليم صدرالدين- كه بيشتر از پسر، عزيزش ميداشت- باشد.(11) بنابراين صدرالدين بهنگام اقامت در شام از محضر كرماني ،كه دوست پدرش بوده است، بهره ميبرد. روايت شده كه او هنگامي كه بزرگتر شد، مكرّر به اطرافيانش - با اشارهي تلويحي به ابنعربي و اوحدالدين كرماني- اظهار ميداشت كه من از شير دو مادر خوردهام.(12)
لذا در وصيتنامهاش ذكر كرده كه پس از مرگش، پيراهن محيالدين ابن عربي را به عنوان كفن بر تنش كنند و سجادهي اوحدالدين كرماني را بر روي او انداخته، دفنش نمايند. ميدانيم كه يكبار اوحدالدين به هنگام سفر به حلب، در معيّت سعدالدين حمويي (Hammui) (650/ه- 1252/م) از شاگردان نجمالدين كبري (618/ه-1221/م) به حضور كرماني رسيدهاند.(14) در آن ايام مستنصر (640-623/1243-1225) خليفهي عباسي، اوحدالدين كرماني را به عنوان اميرالحاج منصوب كرده بود.(15)
او براي انجام وظيفه عازم سفر حج گرديد. در اين سفر كه در سال 1233/م- 630/ه.ق به وقوع پيوست، صدرالدين قونوي در كنار اوحدالدین بود و به عنوان همپالكي كرماني، سوار بر يك شتر، ماه هايي را در هم صحبتي با كرماني گذراند.(16)
از بين مريدان اوحدالدين كرماني، صدرالدين قونوي از شهرت بسياري برخوردار بود. قدر مسلّم اینكه قونوي در آن هنگام كه در ملاطيه بود، نزداين شخص تلمّذ نموده است.در كتاب مناقب اوحدالدين كرماني،آمده است كه قونیوي 16 سال تمام در خدمت كرماني بوده است.(17) كرماني در طي سياحتهايش مكرر به بغداد هم ميرفته است. احتمالاً قونوي هم يك و يا چند بار، به بغداد رفته است،امادراين خصوص به مطلبي برنخوردهايم.كرماني بسال 632/ه- 1235/م، پس از آنكه شهابالدين سهروردي، شيخالشيوخ تشكيلات اخوت درگذشت ( 635/ه-1238/م) به جاي او، به مقام شيخالشيوخي منصوب شد و تا زمان درگذشتش (635-1238) در بغداد اقامت داشت.(18) بنابراين قونوي هم بعد از سال 632/ه-1232/م بايد كلاً در شام و نزد پدر خواندهاش بوده باشد. با تكيه بر اين اطلاعات بنظر ميرسد بتوان اظهار نمود كه صدرالدين قونوي، پسر دوست اوحدالدين كرماني و شاگرد محبوب او بوده است.
صدرالدين قونوي و اخي اورن
شيخ نصيرالدين محمود خويي، كه با نام اخي اورن شناخته ميشود، جزو عالماني بود كه توسط پدر صدرالدين قونوي به آناتولي دعوت شد. ميدانيم كه او دوست پدرش مجدالدين اسحاق و در عين حال داماد اوحدالدين كرماني بوده است. اخي اورن كه در سال 602/ه-1205/م در قيصريه رحل اقامت افكنده بود، در سال 625/ه-1227/ه.ق به قونيه عزيمت نمود و در آنجا مسكن گزيد و به عنوان شيخ خانقاه ضياء و خانقاه«لالا» تعيين گرديد. ميدانيم كه تعداد فراواني از طلبه ی معتبر برگرداو جمع آمده بودند.(20)
صدرالدين قونوي هم در سال 624/ه-1227-1226/م از ملاطيه به قونيه نقل مكان كرد.لیکن اقامتش در اين شهر به درازا نكشيد و به شام، نزد پدر خواندهاش ابنعربي، عزيمت نمود. اما در سالهاي بعد از مرگ پدر خوانده اش، به آناتولي بازگشت و در پايتخت دولت سلجوقيان، قونيه اقامت گزيد. بدين خاطر است كه به او قونوي اطلاق شده است. از اين به بعد 645/ه-1247/م سراسر زندگي او در قونيه سپری گشت. بنظر ميرسداودرقونیه از محضراخي اورن شيخ نصيرالدين محمودخويي بهره برده است. همچنين شاهد آمدن زينالدين صدقه و عمادالدين ملاطي از دوستان صدرالدين قونوي به قونيه ميباشيم.(21)
پس از عزيمت اخي اورن به «كرشهر» ارتباط او با صدرالدين قونوي نگسست. روابط و مناسبات قونوي با اخي اورن از سال 645/ه-1247/م به بعد بسيار افزايش مييابد. در بين ايشان نامهنگاريهاي طولاني آغاز ميگردد.
مدت ها تصور ميشد كه مكاتبات صدرالدين قونوي با فيلسوف،منجم و رياضيدان مشهورايراني،خواجه نصيرالدين طوسي صورت ميگرفته است، در خصوص اين مسئله پرفسور دكتر ميكائيل بايرام اطلاعات تازهاي ارائه نموده، تعدادي از اطلاعات مبهم را توضیح داده و موضوع مكاتبه با اخي اورن را به ميان كشيده است.(22) در اين مكاتبات دربارهي موضوعات علمي مباحثاتي متقابل انجام مي گرفته است. اخي اورن به سوالات و اعتراضات صدرالدين پاسخ ميدهد. در اینجا شاهد تاثيرات متقابل آنها بر يكديگر هستيم، ضمن اينكه حتي هر از چند گاهي ملاقاتهايي نيز با يكديگر داشتهاند. در نامهي اخي اورن به صدرالدين قونوي آمده:« هر ماهي كه ملاقاتت نمی نمایم، چون هزار سال و هر روزي كه نميبينمت بسان هزاران روز به طول ميكشد». يا « تفصيل اين موضوع را بهنگام ديدارمان توضيح خواهم داد»(23) اين عبارات نشان دهنده و مويّد موضوع است.(24)
گليبولولي علي مورخ ،وقتي كه از اخي اورن صحبت ميكند، مينويسد: منظور حقير اينست كه نامبرده زماني در قونيه ساكن شده، گاه و بيگاه به سايهي خدمات حضرت صدرالدين قونیوي انتساب ميجست، او بدين طريق، ملاقاتها و ديدارهاي اين دو عالم را متذكر شده است.(25) هم چنين ابن بيبي نيز از عزيمت صدرالدين قونیوي به «كرشهر» خبر ميدهد.(26) اين روايتها مبين آنست كه قونوي چندين بار به حومهي كرشهر رفته و بنابراين با اخي اورن ديدارهايي داشته است.پروفسور ميكائيل بايرام مينويسند ، اخي اورن دو اثر قونوي را به زبان فارسي ترجمه نموده است.(27) حاجي بكتاش در مناقب نامهاش، از منقبتهاي متعددي كه بين اخي اورن و صدرالدين قونوي مبادله شده، تعريف نموده است.(28) صدرالدين قونوي نيز در كتاب « ولايت نامه» شرح مفصلي در خصوص چگونگي آمدنش به دنيزلي براي بردن اخي اورن دارد.(29) البته ما از آمدن اخي اورن به دنيزلي اطلاع داريم(30) (642/ه- 1245/م) تعدادي از نامههايي كه شيخ بهاءالدين دوغان تركمن، از شاگردان حاجي بكتاش به صدرالدين قونوي نوشته، دركتابخانهي موزهي مولانا موجود ميباشد.
از يكي از نامههاي بهاءالدين دوغان، قرابت او به اوحدالدين كرماني استنباط ميگردد.(31) حتي ميدانيم كه صدرالدين قونوي با شيخ شهابالدين چوبان، از خليفههاي اوحدالدين كرماني در اريگلي ديدار داشته است.(32) آقسرايي نيز اطلاعاتي در خصوص وجود مناسبات صدرالدين قونوي با تركمنهاي مناطق مرزي ارائه نموده است.
در اينجا آقسرايي از طايفهي فريبكار و دغلبازي بحث ميكند كه گرد صدرالدين قونوي جمع آمده بودند و از تصوف دم ميزدهاند.(33) تمام اين موارد از نظر نشان دادن قرابت و نزديكي محيطهاي تركمن با صدرالدين قونیوي ارزش و اهميت دارند.
سعدالدين چلبي، پسر صدرالدين قونوي و از شاگردان زينالعابدين صدقه ميباشد.او احتمالاً بايد به دست مغولان به قتل رسيده باشد. ميدانيم كه صدرالدين قونوي دختري به نام سكينه و پسري به اسم سعدالدين چلبي داشته است. اينكه غير از اينها فرزنداني داشته يا نه، اطلاع بيشتري نداريم. نسل او از طرف دخترش سكينه تداوم يافته است، زيرا پسرش سعدالدين چلبي در جواني به قتل رسيده بود. زينالدين صدقه معروف ترين خلیفه ی اوحدالدين كرماني و وكيل و نمايندهي او در آناتولي بود.(34)
صدرالدين قونوي به همراه او در ملاطيه نزد اوحدالدين كرماني تلمّذ كرده بود. همان گونه كه شيخ نصيرالدين محمود (اخي اورن) دوست پدرش، شيخ خانقاه ضياء و خانقاه لاله بود، زينالدين صدقه، هم شاگرديش نیز به عنوان نمايندهي اوحدالدين كرماني، به امر ارشاد و تدريس در مدرسهي حكيم صدر اشتغال داشت.(35) قونوي امر تعليم و تربيت پسرش سعدالدين را بر عهدهي دوستش زينالدين صدقه گذاشته بود.
امراي سهگانه، معين الدين سليمان پروانه، وزير تاج الدين معتز و فخرالدين علي، پس از آنكه ركنالدين قليچ ارسلان چهارم را به قدرت رساندند، به ادارهي كشور پرداختند، و امراء و افراد برجستهي طرفدار عزالدين كيكاووس را مستحق قتل و كشتار شمردند.(36) علي اورن از دوستان نزديك صدرالدين قونیوي و نزديكان او، در كرشهر به قتل رسيدند.(37) حاج تاج الدين كاشي، از حاميان صدرالدين قونوي كه بازرگاني معتبر بود، در اين ميان به قتل رسيد.(38) زينالدين صدقه نيز در ميان كشته شدگان اين مقطع ميباشد. بنظرميرسد كه حتي سعدالدين چلبي پسر صدر الدین قونوی نیز در جریان این کشتار ها به قتل رسیده باشد.زیرا کشته شدن سعد الدین چلبی در سال 660/ه - 1262/م نميتواند امري تصادفي باشد. بنظر منطقي ميآيد كه او به همراه استادش زينالدين صدقه به قتل رسيده باشد. همچنين تعداد زيادي از دوستان و نزديكان صدرالدين قونوي نيز كشته شده بودند. در جريان اين وقايع آنكه از صدرالدين قونیوي پشتيباني كرد و از او در مقابل اين فتنه و فساد محافظت نمود، معينالدين سليمان پروانه بود.
وصيت نامه ی صدرالدّين قونوي ونامهاش به شرفالدين خاطراوغلو
در وصيت نامه ی صدرالدين قونوي آمده است: پس از مرگ در قونيه دفن شود. گنبدي بر روي مقبرهاش ساخته نشود، علاوه بر كفن سفيد، لباس شيخ او ( ابن عربي) را بر تنش كنند و سجادهي اوحدالدين كرماني را بر رويش قرار دهند و بدين گونه دفنش نمايند؛ كتاب هاي فلسفی فروخته شده، پولش را به فقراء بدهند؛ كتب مرتبط با علوم ديگر را بفروشند و پولش را در شام وقف نمايند. ضمناً توصيه نموده بود كه رجال برجسته و جوانان، آناتولي را ترك نمايند و به شام هجرت كنند.(39) بدينگونه به روشني ديده ميشود كه صدرالدين قونوي، پيشاپيش از ويرانگري و كشتار مغولان در آنادولي آگاه بوده و ميخواسته تا به مردم تركمن هشدار بدهد. اين موضوع در نامهاي كه به شرفالدين خاطر اوغلو فرستاده،(40) به روشني به چشم ميخورد. شرفالدين خاطر اوغلو جزو كساني بود كه نزد صدرالدين قونوي درس خوانده بود. در اين نامه ضمن توصيههايي، براي پيروزي وي در جنگ دعا كرده بود.(41) ميدانيم كه شرفالدين خاطر اوغلو عليه مغولان شورش نمود(675/ه-1276/م ) و در پايان دستگير شد و اعدام گرديد.(42)
«نتيجه»
در شورش بابائيها كه در آناتولي رخ داد و در جريان عصيانهايي كه بعدها صورت گرفت، دولت سلجوقيان آنادولي و مردم تركمن رو در روي هم قرار گرفتند. در طي سركوب اين عصيان ، دهها هزار انسان به قتل رسيدند. در شهرهاي متعددي قتل و كشتار صورت پذيرفت. صدرالدين قونوي به عنوان انساني انديشمند و عالم، در چنين اوضاع و احوالی و در ميانهي حوادثي اين گونه رنجآور ميزيست و ضرورت داشت در مقابل اين وقايع موضعگيري روشني داشته باشد. در متن توضيح داديم كه اوحدالدين كرماني و اخي اورن، چه شخصاً و چه توسط اتباعشان در مبارزات ضد مغولي مشاركت نمودهاند. در خصوص روابط بسيار نزديك آنها با يكديگر توضيح داديم. در مقاله در خصوص ميزان دين صدرالدين قونیوي نسبت به اوحدالدين كرماني و رابطهي دوستي نزديكش با اخي اورن بحث نموديم. همچنين دربارهي مكاتبات صدرالدين قونوي با شرفالدين خاطر اوغلو، امير مرزي و اينكه چگونه علناً خواستار توفيق او در مبارزه با مغولان شده بود، توضيح داديم. اين اطلاعات از لحاظ بيان ديدگاه و منظر او در خصوص عصيانهاي تركمنها اهميت دارد. همچنين دربارهي صدرالدين قونوي و عصيانهاي گوناگوني كه عليه مغولان صورت پذيرفت و در مورد قتل عامها و كشته شدن احتمالي اخي اورن، دوست پدر و رفيق و همكلاسياش زينالدين صدقه ،و حامي و پشتيبانش، بازرگان معتبر حاج تاجالدين كاشي و سعدالدين چلبي پسرش، به دست مغولان توضيح لازم ارائه گرديد. امكان ندارد كه همهي اين موارد ناشي از تصادف بوده باشد.
طبيعي است كه اين حوادث قونوي را بسيار رنجانده ، مكدّر نموده و تا حدودي به سمت بدبيني سوق داده است. اين وضع نقطهي عطفي در شرايط و اوضاع علمي و فكري او پديد آورد. زيرا پس از اين شاهدیم كه صدرالدين قونوي ديگر، نه با تصوّف و به ويژه با فلسفهي وحدت وجود، كه با علم حديث مشغول ميشود .اينكه در وصيت نامهاش خواستار كوچ كردن افرادي كه توانايي دارند، از آناتولي ميشود، بدين سبب بوده است. لذا اين اطلاعات از اين نظر كه مبيّن حمايت قلبي او از عصيانهاي تركمنهاي آناتولي ميباشد،ارزشمنداست.