«بررسی شعر داستانی در اشعار کریم قربان نفس(براساس دیوان یورک پایاماسی)»
کریم قربان نفس شاعر ترکمنی است که به هنر شعر داستانی( اشعار قصصی) اهتمام ویژهای داشته است. او در اشعارش توانسته تمامی اسالیب داستانی از قبیل وصف، گفتگو و خطاب را بکار گیرد و اشعاری را در این قالب بسراید که حامل خبر، تفسیر و تحلیل، رمز و نماد و نیز تأثیرگذاری خاص بر خوانندهی آن است. او با قدرت بیان فوق العادهی خود، عناصر شعر و داستان را به شیوهای ماهرانه و زیبا به نحوی ترسیم میکند که هرکدام تصویرگر مثالهایی انسانی، موضوعاتی متنوّع و مسائل زندگی ملّتها است به گونهای که معانی پنهان و پوشیده را در خلال تأمّلات ذاتی و موضعگیریهای شاعرانه و ماهرانهی خود در قالب الفاظ هنری و زیبا ارائه میکند. در این مقاله محقق براساس دیوان «یورک پایاماسی» درصدد بررسی زوایای این هنر شعری نزد شاعر است.
کلمات کلیدی:کریم قربان نفس، شعر، داستان،شعر داستانی
مقدمه
پیوند و رابطهی میان شعر و داستان از همان قدیم، پیوندی محکم بودهاست: به گونهای که داستان در دامان شعر رشد و پرورش یافت تا جایی که میتوان گفت بوجود آمدن داستانهای هنری و پیشرفت آن، به نخستین حماسهها و نمایشنامههای شعری برمیگردد.[1]
تشابه و تفاوت میان شعر و قصّه چندان عمیق است که برخی پژوهشگران قصّه را نوعی از انواع شعر شمردهاند و چنین استدلال کردهاند که موضوع شعر در همهی انواع آن، به تصویر کشیدن عملکردها و وقایع است و قصّه نیز مانند سایر فنون شعر برای ترسیم همین اعمال آفریده می شود.با این تفاوت که قصّه، ترسیم همهی اعمال را برعهده ندارد؛ چون تنها یک فنّ از فنون شعری است و باید به تصویر نوعی خاص از انواع عمل و فعالیت اکتفا کند و بقیه را به دیگر فنون شعر واگذارد.[2]
قصه مانند شعر از طریق آفرینشگری و الهام و تأثیر، غایت خود را بیان میکند؛ به همین دلیل در هنرهای نمایشی زمینهای مهم و اساسی را تشکیل میدهد و با روح و موضوع خود آن ها را قوام میبخشد. قدرت تصویرپردازی و الهامبخشی – هم در شعر و هم در قصّه – نقش اصلی و اولیه و مستقیم را دارد؛ از این رو قصه نیز میتواند به اندازه ی شعر این دو پدیده را جلوهگر سازد و این کار را از طریق عبارتهای شعری لبریز از خیال و آهنگ و تصویر انجام میدهد، به این بیان، قصّه هم مانند شعر نیازمند نیروی تخیّل قوی است و قصّهنویس نیز مانند شاعر، باید از چنین قدرتی برخوردار باشد تا داستان، تنها به ثبت و نقل حوادث واقعی اکتفا نکند؛ زیرا در این صورت تعبیری گزارشگونه و سست خواهد بود نه یک اثر هنری.[3]
وجه تشابه دیگری نیز میان قصّه به – به مفهوم فنّی آن – و شعر وجود دارد و آن پیگیری جزئیات تجربهی ادراکی هنرمند است که از طریق داستان یا شعر انتقال می یابد و در شعر تجربهی شعری خوانده میشود، امّا در قلمرو داستان نویسی بهتر است همان اصطلاح تجربهی ادراکی بر آن اطلاق گردد. شاعر و نویسندهی قصّه، هردو مشاعر و احساسات و مکنونات درونی خود را در ساختاری منسجم که به تدریج و گام به گام شکل میگیرد، بیان میکنند، به گونهای که دیگران – مخاطبان اثر هنری – در آن عواطف و احساسات با آن ها مشارکت کنند و به همان فضای ادراکی وارد شوند.[4]
با این همه، تفاوتها میان شعر و قصّه نیز از قدرت تعبیر و بیان سرچشمه میگیرد، قدرت تعبیر، تنها پدیدهی اصلی است که ارزش اثر شعری- هنری را تعیین میکند؛ چرا که قالب تعبیر هم در شعر و قصّه و هم در سایر هنرهای ادبی، فقط وسیلهای خارجی برای انتقال و ارائه ی اثر ادبی است. تفاوت میان شعر و قصّه به لحاظ تعبیر و بیان، در دو مورد است: زمینه و میدان تعبیر و زبان آن. زمینهی تعبیر از تجربهی ادراکی- روانی در داستان، گستردهتر و وسیعتر است، شیوهی بیان داستانی، به نویسنده این امکان را میدهد که همهی احوال ادراکی و لحظهها و گذرهای ذهنی و ظرافتهای احساسی و عاطفی و شرح و تفصیلهای مورد نیاز را به تصویر کشیده وبیان کند، در حالی که شعر چنین زمینهی گستردهای را در اختیار ندارد و فاقد گستردگی و شمول قصّه است، بنابراین به بیان حالاتی خاص و احساساتی معین اکتفا میکند و بدون شرح وتفصیل گسترده و شاخهپردازی، با تعبیری الهام گونه و اشارتی پرمعنا به بیان آن میپردازد.
زبان تعبیر نیز در شعر و داستان متفاوت است: البته مقصود آن نیست که شعر زبان خاص یا الفاظ ویژهی خودش را دارد و داستان چنین نیست، کاربرد الفاظ و عبارات معین در شعر یا قصّه، در درجهی اول بستگی به توانمندی نویسنده و مهارت و سبک سخنوری و اصالت اندیشهی او دارد، امّا به شکل کلّی اغلب، زبان و سبک قصّه، آشنا، آسان و رایج تر است اما در شعر، شیوه بیان و زبان، برتر و برگزیده است.[5]
داستان منظوم: تعریف ها و ویژگی ها
داستان منظوم(شعر داستانی،فن قصصی)، شعری است که حوادث و رویدادهای یک داستان – خواه خیالی و خواه واقعی- را در قالب شعر بیان میدارد و با دخالت عنصر خیال و به زیبایی از آن سخن میراند.
داستانهای شعری، موضوعات متنوّعی را دنبال میکنند و معمولاً یک موضوع عنوان غالب قصّه را تشکیل میدهد . آفرینش این نوع زیبای هنری، نیازمند توان ذهنی والایی است که هم حوادث و رویدادها را به زیبایی به تصویر بکشد و هم شخصیّتهای داستانی بیافریند و هم زبانی برای آن انتخاب گردد که اوج تأثیرگذاری را در خواننده داشته باشد.
شعر قصصی ( داستانی)، شعری است که مقدمتا بر ذکر وقایع و به تصویر کشیدن حوادث و حتی احساسات شخصی و ملی-اجتماعی شاعرسروده می شود و در واقع شعر شاعر و حوادثی که به تصویر کشیده می شود واکنشی است به برانگیخته شدن احساسات وی ، بنابراین شاعر آن حوادث را به صورت قصه و در قالب شعر به زیبایی به تصویر می کشد که این گونه شعر می تواند حاوی پیام های مختلفی از جانب شاعر باشد،پیام های نظیر پیام های ملی و قومی،اجتماعی و بیان دردها و آلام زمانه و ... . بنابراین قصیده ی داستانی یک هنر مستقل به حساب می آید که بیشتر از اینکه به عنصر خیال تکیه داشته باشد با واقعیت سرو کار دارد و این عیب و نقص هنری به شمار نمی آید؛ چون نهایتا شاعر برای خلق یک اثر هنری مثل شعر عنصر خیال را نیز وارد می کند،شاید این سؤال پیش بیاید که قصیده ی قصصی شعر است یا قصه؟در جواب بدون تعمق و تفکر فراوان می توان گفت که به اعتبار قصیده بودنش و دخالت عنصر خیال شعر است و از نظر داستانی بودنش قصهای را برای ما نقل می کند که حاوی پیام های ارزشمندی است؛ بنابراین قصیدهی قصصی در آن واحد هم شعر است و هم قصه.
داستان شعری (قصهی شعری) اصطلاحی است که در برابر"narrative poetry" اختیار شده است و بر هر داستانی که زبان شعر برای روایت آن برگزیده شدهباشد، اطلاق می شود. این اصطلاح در زبان پژوهشگران و منتقدان معاصر عرب معمولا به همین صورت( القصّة الشعریّة)و (الشعر القصصي)، مورد استفاده قرار می گیرد که معادل فارسی دقیقی که مورد اتفاق همه باشد، وجود ندارد. ظاهراً شعر کهن فارسی به دو نوع عمدهی حماسی و غنایی تقسیم می شود که داستان شعری را در هر دوی آنها می توان یافت، در آراء و گفتارهای نقدی پارسیشناسان معاصر نیز کاربرد اصطلاحی خاصّی برای مفهوم مورد نظر مشهود نیست.[6]
این نوع شعر، یکی از انواع شعر موضوعی و قصیدهای به شکل داستان و یا داستانی است که عنصر خیال و شعر، در ترسیم حوادث و شخصیت ها و محیط، دخیل است. بدین ترتیب شاعر، توصیف خود از اشیا و سیر داستانی گفتگوی قهرمانان را در قالب شعر بیان می دارد،
آنچه واضح و مبرهن است، این است که قصیدهی داستانی یک نوع ادبی متمایز و مشخص به شمار میرود که بنا بر طبیعت حال، داستانی را حکایت میکند که عنصر خیال در ترسیم واقعیّات آن، پررنگتر و برجستهتر جلوهگری میکند که این عیب و نقص هنری به شمار نمیرود؛ زیرا طبیعی است که شاعر برای خلق اثر هنری، به عنصر خیال تکیه می کند. امّا اینکه وقتی قصیده ی داستانی را میخوانیم، داستان خوانده ایم یا شعر؟! بدون کنکاش و تأمّل فراوان باید گفت که همانطور که از نام آن "شعر داستانی(قصصی)" پیداست، از این نظر که داستانی را برای ما حکایت می کند، قصّه و به اعتبار دخیل بودن عنصر خیال و قصیده بودنش، شعر است؛ بنابراین قصیدهی داستانی، در آن واحد و به مقداری مساوی و برابر هم شعر است و هم داستان، که به منظور اثربخشی بیشتر و به خاطر تصاویر زندهی شعری، در قالب و ساختار شعر بیان میشود که در این صورت ساختاری گیرا پیدا می کند.[7]
نوع شعر، سابقه ای طولانی در یونان باستان و ترسیم قهرمانیها دارد، یکی از ویژگیهای آن این است که برخی قصائد آن بسیار طولانی و گاه به هزاران بیت نیز میرسد که شامل بخشهای بسیاری است که بیشتر یک قهرمان و دیگر قهرمانان اطراف او را به تصویر می کشد. تسلسل داستانی این نوع شعری بسیار دقیق ومنظّم و انتقال بین اجزای مختلف آن منطقی و محکم است که در آن، شاعر خود را به فراموشی سپرده و به کمک خیال خویش، در قالب یک شعر قصصی(داستانی) از قهرمان سخن می گوید. شایان ذکر است که "ارسطو" در کتابش "بوطیقا" ادبیّات را به دو بخش تقسیم کرده است: 1. داستانهای شعری 2. آثار نمایشنامهای.[8]
آفرینش یک قصّهی شعری به عنوان یک اثر هنری حقیقی، نیازمند بلوغ و توان ذهنی برتری است که هم حوادث را به تصویر کشیده و شخصیتهای داستانی را بیافریند و هم شیوهی زبانی برگزیده و برتری را ارائهدهد؛ تا مخاطب را قادر سازد تا در اعماق و زوایای باطن و روان انسانی سیر کرده و در پی کشف رازهای هستی برآید، چنین آفرینش هنری در ساختاری آهنگین و خیال انگیز پرداخته میشود. وقتی قصّهای شعری را می خوانیم که عاطفه و احساس ما را برمیانگیزد و روح ما را با صور خیال و مفاهیم عمیق متأثّر می سازد، این سوز و تأثّر حاصل هر دو بُعد این هنر- شعر و داستان- است. وزن و قافیه و موسیقی و فضای شعری، اثری مستقیم و غیر قابل انکار بر روح مخاطب دارد امّا در عین حال، داستان نیز به عنوان یک هنر در عمق و شدّت این تأثیرات عاطفی سهیم است و نقشی فعّال ایفا میکند.[9]
قصّههای شعری موضوعات متنوعی دارند و غالبا یک موضوع عنوان غالب قصّه را تشکیل می دهد امّا از آنجا که قصّهی بلند شعری، زوایا و ابعاد متعددی را مورد نظر قرار میدهد، معمولاً بیش از یک رنگ و نشان بر آن حاکم است و می تواند در یک زمان، داستانی عاطفی، اسطورهای، وجدانی، تاریخی، اجتماعی یا سیاسی باشد یا برخی از این اوصاف را با هم داشته باشد. ساختار قصّهی شعری بلند، برحسب نوع و موضوع اصلی آن، و البته براساس توانمندی و مهارت شعری شاعر، تعیین میشود. قصّههای تاریخی بر شیوهی روایت و حکایت استوار است و قصّههای عاطفی بر صور خیال و تصویرپردازی تکیه می کند، داستانهای شعری اجتماعی به شخصیتهای داستان اهتمامی ویژه دارد و تطور حادثه را به سمت اوج آن در کنار ترسیم دقیق شخصیت ها به وسواس نشان می دهد.[10]
قصّهی شعری حادثهای واقعی یا خیالی را به هدف پند و موعظه و تعبیر از موضعی در مقابل اوضاع سیاسی- اجتماعی معیّن روایت میکند و از شعر به عنوان ابزار آن جهت تفصیل وقایع و رویدادها و اثرپذیری بیشتر استفاده می شود. این فنّ، نوعی کتابت است که ادیب یا شاعر برای بیان حالتی که اشاره و صحبت در مورد آن به صورت مستقیم ممکن نیست، ناگزیر از آن استفاده می کند. این نوع ادبی بر زبان حیوان و گیاه و دیگر مظاهر طبیعت به صورت شعر و گاهی نثر بیان میگردد که از دیرباز و از زمان جاهلی در ادبیات عربی وجود داشته و طیّ عصور مختلف نیز، تغییر و تحوّل یافته است، بارزترین این نوع "کلیله و دمنه" است که "عبدالله بن مقفّع" آن را به زبان عربی برگرداند که بعدها این اثر به صورت شعر درآمد، "لافونتین"- شاعر فرانسوی- نیز با اقتباس از همین اثر، مجموعهای از خرافات را بر زبان حیوانات و به صورت شعر نگاشت، او در این زمینه می گوید : " حکایتی اخلاقی که بر زبان حیوان بیان میگردد، دارای دو بخش اساسی است که یک بخش را میتوان جسم و دیگری را روح نامید، جسم همان حکایت است و روح همان معنای اخلاقی.[11]
شرح حال کریم قربان نفس
کریم قربان نفس، شاعری نوپرداز ترکمن، مترجمی توانا و روزنامه نگاری نکته سنج در 18 اکتبر سال 1929 میلادی در روستای«ییلانلی» از توابع بخش گوگ تپه ترکمنستان متولد شد. وی در سن هفت سالگی اولین شعرش را سرود و نخستین بار، شعر وی در روزنامه«صدای کالخوزچی» به چاپ رسید. در سال 1942 پس از ناکامی در عشق، شعر «یاشلیق دراماسی» را سرود که درباره عشق شکست خوردهاش میباشد. این شعر در بین مردم بیشتر با نام «منینگ یگیت وقتیم، سنینگ قیز وقتینگ» مشهور است و از سرودههای محبوب وی در بین جوانان است که در سال 1968 چاپ شد و به زبانهای مختلفی ترجمه گردید. کریم قربان نفس در دانشگاه« آ.م.گورکی» ترکمنستان موفق به اخذ لیسانس ادبیات شد و به خاطر برخورداری از درک عمیق سیاسی دوبار به نمایندگی مجلس انتخاب گردید.
وی با کار در یکی از نشریات دولتی و قلم فرسایی در آن و نیز در اثر همکاری نزدیک با نویسندگان و مترجمان مشهور ترکمنستان همچون آنا مخداف، مرد صوفیاف و کاکا بای مراداف در زمینه ادبی به تجارب گرانقدری دست یافت که موجب نبوغ و درخشش ادبی او شده است. از جمله فعالیتهای ادبی او ترجمه است. وی علاوه بر ترجمه بیش از بیست کتاب از زبان مادری خود به دیگر زبانها، آثار «ش، پتته اف »، «ق، کنیه»، «ج، پودار» را به زبان خود ترجمه کرد.
وی با بیشتر نویسندگان و مترجمان مشهور ترکمن چون « آنه مخداف »، « اله بردی هایدیف »، « بردی کربابایف »، « ب، سیتاکوف » و ... و با نویسندگان و گویندگان روس و اوکراین ارتباط تنگاتنگ داشت.
اولین مجموعه آثار او به نام« گویجومینگ گوزباشی/سرچشمه نیروی من » در سال 1951 میلادی منتشر شد. او بعد از مدتی اندک، در سال 1953 میلادی مجموعه اشعار« سالدات یوره گی/قلب سرباز » را به مشتاقان آثار خود عرضه نمود. منظومه داستانی «تایماز بابا » ( 1960 میلادی ) به عنوان اثری مبتکرانه دارای جایگاه خاصی در ادبیات ترکمن است.
اثر « قوشغولار و پایامالار/شعرها و منظومه های داستانی » ( 1958 میلادی ) کریم قربان نفس بیانگر تکامل اوست. شاعر با خلق منظومههای معروف خود، سبک خاصی را در ادبیات ترکمن به وجود آورد.
او در سال 1967 میلادی عنوان نویسنده خلق ترکمن (عنوانی که از سوی دولت به بهترین شاعران و نویسندگان اهدا میشود ) را از آن خود کرد.
در سال 1977 میلادی کتابی به عنوان « قیرق/چهل» را منتشر میکند که شامل تمامی اشعار سروده شده او بین سالهای ( 1967- 1957) او میشود. کریم قربان نفس، اساسا در اشعار خویش به وقایع مشهور تاریخی و نقش آفرینان آن وقایع و نیز لحظههای ماندگار زندگی نظر دارد.
منظومه داستانی« قومدان تاپیلان یورگ/قلبی که از صحرا پیدا شد» سرگذشت دختر یتیم صحرا و زن برادر اوست. اشعار کریم قربان نفس مملو از احساسات لطیف شاعرانهای است که آنها را با قدرت هر چه تمامتری بیان داشته است.
شاعر، اشعار و منظومههای اواخر عمر خود را در کتابهای«انصاف بیلن انسان/انصاف و انسان »، «یورگ پایاماسی/ منظومه دل »، «رباعی پایاما/ رباعی، منظومه »، «اوغول/ فرزند » و «وپا/وفا» آورده است.
شاعر دارای احساسی قوی و سالم است، بطوریکه همین احساس او را به تکامل وصف ناشدنی در ادبیات ترکمن رسانده است. دو اثر حجیم کریم قربان نفس به نامهای«توپراق / خاک » ( 1978 ) و «منزیل/منزل»شاهد این مدعاست. او به شعر ترکمن خدمت شایانی نمود و جزء شاعران صاحب سبک شعر ترکمن بشمار میرود. ایشان دارنده نشان بین المللی « مختومقلی » به خاطر اشعار جذاب خویش محبوبیت خاصی پیدا کرده است. این شاعر بزرگوار، سرانجام در 1 سپتامبر 1988 در سن 59 سالگی دار فانی را وداع گفت.
از جمله آثار او که در ایران به چاپ رسیده اند می توان به کتابهای«فراغینگ قاشیندا» و«یورگ پایاماسی» اشاره کرد که هر دو به کوشش آقایان مراد دوردی قاضی و محمود عطاگزلی چاپ شده اند.
همچنین در کتاب«ایمان ترکمن» که منتخبی از اشعار سه شاعر ترکمنستانی (کریم قربان نفس، بردی خدای نظر، قربان نظر عزیز) است، میتوان ترجمه 35 شعر از او را یافت. انتخاب و ترجمه این اشعار توسط آقای عبدالرحمن دیه جی به انجام رسیده که شایسته تقدیر است.[12]
بررسی هنر شعرداستانی در شعر کریم قربان نفس
کریم قربان نفس به هنر شعر داستانی( اشعار قصصی) اهتمام ویژهای داشته که این مسأله را به وضوح در دیوانهای شعری و قصائد او میتوان دید. او در اشعارش توانسته تمامی اسالیب داستانی از قبیل وصف، گفتگو و خطاب را بکار گیرد و اشعاری را در این قالب بسراید که حامل خبر، تفسیر و تحلیل، رمز و نماد و نیز تأثیرگذاری خاص بر خوانندهی آن است. او با قدرت بیان فوق العادهی خود، عناصر شعر و داستان را به شیوهای ماهرانه و زیبا به نحوی ترسیم میکند که هرکدام تصویرگر مثالهایی انسانی، موضوعاتی متنوّع و مسائل زندگی ملّتها است به گونهای که معانی پنهان و پوشیده را در خلال تأمّلات ذاتی و موضعگیریهای شاعرانه و ماهرانهی خود در قالب الفاظ هنری و زیبا ارائه میکند.
دیوان شعر "یورک پایاماسی" همانگونه که از عنوان آن برمیآید شامل اشعار منظومهای یا همان شعر قصصی میباشد. این اشعار در دیوان کریم قربان نفس بر دو نوع است: یک نوع به گونه ایست که یک شعر بطور مستقل به این فن اختصاص داده، یعنی شاعر از ابتدای شعر تا انتهای آن به داستان سرایی میپردازد و این قصه کل شعر را شامل میشود. امّا نوع دوم بدینگونه است که شاعر در قسمتی از شعر- کوتاه یا بلند و اکثراً بلند- به این فن میپردازد و قصهای را در میان شعر خود میآورد که این نیز براساس اقتضای شعر است و این قصه در میان شعر به مثابه نیاز مبرم تلقی میشود که به نوبه خود شعر را قابل فهمتر و ملموستر و به زندگی شنوندگان نزدیکتر میسازد. اشعار (آلتینینگ بیری، اوقیجینینگ «آلتینینگ بیری» حقینداقی سوال لارینا جوغاب، یاراپ بورقا، قوملی گلین، منینگ گلینیم، عمریمده بیر گزک یالان سوزلهدیم، اؤزومه، یاسدا، گوللر، یاشلیق دراماسی، یازماسی آغیر دوشن قوشغی، یادلامادان ) از نوع اول فن قصصی است که این اشعار در مضامین مختلفی سروده شده است و در ادمه به این تقسیم بندی نیز خواهیم پرداخت. امّا نوع دوم فن قصصی را در اشعار( یورک پایاماسی ص28 تا ص33، ص 35 تا ص36) مشاهده میکنیم.
اشعار فن قصصی را می توان از لحاظ مضمون به چند دسته تقسیم کرد:
1- عاشقانه ( آلتینینگ بیری، اوقیجی نینگ «آلتینینگ بیری» حقینداقی سوال لارینا جوغاب، یاشلیق دراماسی، یادلامادان )
2-اجتماعی (منینگ گلینیم، گوللر، یازماسی آغیر دوشن قوشغی، یاسدا)
3-واقعگرا(عمریمده بیر گزک یالان سوزلهدیم، قوملی گلین، گوللر، یازماسی آغیر دوشن قوشغی، یاسدا).
از ویژگی های فن قصصی در نزد کریم قربان نفس این است که او بعنوان یک شاعر توصیف گر، ابتدا به توصیف و آماده سازی ذهن خواننده برای ورود به موضوع اصلی میپردازد و از راه توصیف دقیق و پردازش ابتدائی خواننده را با خود به درون شعری میکشاند که همچون قصه و فیلمی است که او درصدد بیان آن برآمده است و با ضرس قاطع میتوان گفت وی در این زمینه استادی توانا است و این توانایی را در دو شعر« یازماسی آغیر دوشن قوشغی و یاشلیق دراماسی» به وضوح میتوان دید.
از ابزارهای دیگر شاعر در این فن استفاده از تشبیهات است. او از تشبیهات برای عینیت بخشیدن و تصویر سازی ذهنی بیشتر استفاده میکند مثل تشبیه :« ییلدیریم دِک چاقیپ گیتدی»[13]، «بیری داغا منگزار بأشی قایا»...
اینگونه تشبیهات را میتوان در اشعار دیگر این شاعر به عینه دید. بطور کلی تشبیه در شعر علاوه بر زیباسازی آن، باعث عینیت بخشیدن به شعر و نزدیکی دنیای شعر و واقعیت و فهم پذیرتر شدن شعر می شود و شاعر –با آگاهی کامل- این نکته را در اشعار خود رعایت نموده است.
از خصوصیات دیگر اشعار شاعر این است که وی معمولاً در ابتدای شعر، با توصیفگری خود، زمان حادثه را مشخص میکند تا بدینگونه تجسم و تصور برای خواننده شعرش آسانتر شود و خواننده بدینگونه شعر را بهتر درک کند. مثلاً در شعر« آلتینیگ بیری » آنجا که شاعر اینچنین میسراید:«بیر شاخه دا آلتی نارا/منگزأاپ دؤران آلتی جؤرا/ایشدن گلیپ آغشام آرا،/قویی دان سوو چکیپ گیتدی»[14]
یا در شعر«یاراپ بورقا»در ابتدای شعر، به زمان حادثه که همان نوروز بوده است اشاره می کند:«ترناولاردان سوولار یاقیپ،/ نوروز قاری إراپ دؤرقا».[15]
بررسی جداگانه اشعار
شعر« منینگ گلینیم »را میتوان از اشعار طنز اجتماعی بهحساب آورد، شاعر در این شعر خود از روایت گری خود میکاهد و دیگران روایتگر قبلی نیست امّا به جای آن با استفاده از اسامی غذاها و وسایل و اصطلاحات آشپزی:«آش، ککره، چاپادی، اوناش، خمیر، پلاو، کسمک، چورک، چیشیلیک، بورک...» فضای یک زندگی زناشویی و خصوصی را ترسیم میکند. او در این شعر یا زبان طنز به مادران و دختران جامعه تلویحاً میگوید که هر چیزی باید جای خودش باشد و زندگی بدینگونه است که در مسیر واقعی خود قرار میگیرد و برایمان لذت بخش و تحمل پذیر میشود. او در این شعر میخواهد به نسوان جامعه بگوید درست است که جامعه تغییراتی داشته است و زنان و دختران در جامعه نقشهای جدیدی را بعهده گرفتند ولی براساس مسایل ژنتیکی و فرهنگی و اجتماعی هنوز زنان و دختران نقشهای در زندگی مشترک مانند مادر و کدبانویی دارند که این نقشها را نمیتوان یک شبه عوض کرد چون که یک شبه بوجود نیامدند که اینگونه نیز از بین بروند و ندیده انگاشته شوند. بنابراین زنان و دختران با قبول نقشهای جدید خود نباید بعضی از وظایف خانوادگی خود را در قبال خانواده و در مرحله بالاتری جامعه از یاد برده و نادیده انگارند.
او در طنز اجتماعی خود- بخصوص در دو شعر« منینگ گلینیم و گوللر »- روش جالبی برای بیان سخن خود دارد و آن بدینگونه است که از ابتدای شعر خوانده را با خود همراه می کند و در صحنه آخر قصه که همانا ابیات پایانی شعرش است، حرف اصلی خود را میزند و بدینگونه در یک لحظه خواننده خود را غافلگیر و ذوق زده میکند و توجه خواننده را به نکته جالب و اساسی اجتماعی معروض میدارد. چنانچه در شعر« منینگ گلینیم » در دو بیت آخر مادران را مخاطب خود قرار داده و اینچنین میگوید:«آلچاقلیق، بألچیک لیک، الی چپرلیک/قیزلار اوچین جودا گرکدیر ولین،/جان انه لر، کأته قیزلارینگیزا/ ناهار بیشیرمأنِم اؤوره دِورینگ.»[16]
شعر «عمریمده بیر گزک یالان سوزله دیم» از جمله اشعار واقعی وی محسوب میشود که در آن به یک واقعه تاریخی که در زندگی رخ داده است و او توصیفگر یک واقعه تاریخی است که در این شعر خود به بازسازی آن میپردازد و تاریخ آن را در پایین شعر خود میآورد.
شعر «اؤزومه» شعریست که در آن شاعر زندگی خود را در آن توضیح میدهد و به اتفاقاتی که در این سالها برایش اتفاق افتاده است، میپردازد.
شعر «یاسدا»را نیز یک شعر اجتماعی می توان محسوب کرد و شاعر در این شعر مراسم عزاداری بین دو زن به تصویر می کشد که در آن یکی با عجله خود را به مراسم رسانده فلذا لباس قرمزی(رنگ شاد) بر تند کرده است و دیگری با لباس سیاه(لباس غم) در این مراسم حضور پیدا کرده است. در ادامه زن سیاه پوش، به زن قرمز پوش ایراد میگیرد و متذکر میشود لباس قرمز رنگ برای این مراسم مناسب نیست و این مراسمی نیست که در آن لباسهایی با رنگ شاد پوشید امّا زن ملبس به رنگ قرمز در جواب او اینگونه میگوید: «من هرچند لباس قرمز پوشیدم ولی در این لباس قرمز بیشتر از تو ناراحت و عزادار هستم». شاعر با بیان این واقعه میخواهد بگوید که ارزش و احساسات انسان بالاتر از آن است که از ظواهر پی به آن برد و می گوید که نشان آدمی به لباس فاخر نیست بلکه به انسانیت است:
تن آدمی شریفست به جان آدمیت نه همین لباس زیباست نشان آدمیت ( سعدی )
او درصدد آن است که بیان کند، برای انسان صداقت و احساس همدلی و یکدلی بیشتر اهمیت دارد تا ظاهر سازی و ریا و ما نباید در قید و بند ظواهر باشیم بلکه باید به باطن و نیت توجه کنیم که باطن و نیت اصل است و ظاهر فرع.
شعر«گوللر» را هم میتوان از جمله شعرهای واقعی و طنز اجتماعی شاعر بهحساب آورد: واقعی از آن جهت که برای خود شاعر بهوقوع پیوسته است و طنز اجتماعی از آن نظر که نگاهی منتقدانه و طنزگونه در آن نهفته است. شاعر در این شعر آمدن مهمانی را به شعر در میآورد که به گلهایی که شاعر در حیاط خانه کاشته است خیره شده است و لحظهای از آن چشم برنمیدارد؛ شاعر با دیدن این صحنه فکر میکند که او عاشق و شیفته گلهاست و اگر لب به سخن بگشاید بیشک سخنی عجیب و نغز در مورد گلها خواهد گفت. او در این اوهام خود سر میکند که مهمان بالاخره لب به سخن گشوده و حرف جالبی را بر زبان میآورد که باعث میشود کاخ آرزوهای شاعر ویران و دریای امید او به سراب تبدیل شود زیرا که مهمان خطاب به شاعر میگوید: «به جای هدر دادن این زمین با کاشتن گلها در آن! نمیتوانستی گوجه فرنگی در آن بکاری؟!»
همانگونه که در شعر مشخص است شاعر در این شعر طنز خود را مانند شعر«منینگ گلینیم» بکار برده است که ابتدا با توصیف و قصهپردازی خواننده را با خود تا آخر شعر همراه میسازد و در پایان نکته و سخن نغز و اصلی خود را میگوید و خواننده را غافگلیر و مجذوب میکند به قولی به او تلنگری می زند تا بدینگونه در وی بیشتر تاثیر بگذارد و او را به فکر فرو برد.
شاعر در ورای این شعر میخواهد تفکر مادی گرایان و دنیاپرستان را به نقد بکشد- همانگونه که این نکته در بسیاری از گوشههای دیگر دیوانش به چشم میآید- او میخواهد با در مقابل هم قرار دادن یک مادیگرا(مهمان) و یک زیبای دوست(صاحبخانه یا همان شاعر)، نشان دهد که تفاوت تفکر این دو چگونه است؟ و همچنین درصدد این است که در لفافه قصهپردازی خود به این نکته اشاره کند که آنچنان که مادی گرا فکر می کند نیست و همه چیز سود و منفعت نیست بلکه گاهی اوقات زیبایی و لذت معنوی و هنر نیز ارزش والایی دارد و نقش بسزایی در زندگی افراد ایفا میکند. او با طرح این قصه درصدد بیان آن است که صرف تفکر مادی باعث میشود که ما از دیدن زیبایی های طبیعی غافل شویم و نتوانم از نعمات خداوند لذات معنوی و بهره وافی ببریم و چه نیک از عهده این کار برآمده است با داستانی بسیار ساده و با زبانی نزدیک به زبان عوام مردم و تصویرسازی نزدیک به ذهن که این خود مؤیّد هنر شاعریت این شاعر توانا است.
معمولاً شعرا در دیوان و کارنامه شعری خود شاهکارهای دارند، کریم قربان نفس نیز از این قاعده مستثنی نیست؛ اونیز شاهکارهای شعری دارد که بدون شک یکی از آنها «یاشلیق دراماسی» است که در طی این سالین دراز در گنبد دوار زندگی از این شاعر به یادگار مانده است.
شاعر در این شعر به ماجرای عشق میپردازد و وی در این شعر از قدرت شاعری خود برای فضاسازی شعر به بهترین شکل بهره میگیرد. او در ابتدای شعر خود به فضای غمناک، ماتمزده و خالی از شور و نشاط و در هوای جنگ و دود و آتش میپردازد و گویی میخواهد مثل کارگردانی است که میخواهد فیلمی را براساس افسانهای در قرون وسطی بسازد و او این فضا را با استفاده از کلمات و عبارتی چون «اوروش، حسرات بولچولیقدی، هزیللیک قاحاط، یاویز ییلار، داری لر یانیاردی، ایس کوپلیأردی، گیدیانلر گلیأندن خاص کوپلیاردی، تویلار آزالیاردی یاس کوپلیاردی» به عینینت میبخشد. در چنین فضای سرد و ماتم زده ایست که حادثه ای شیرین و دلکش بوقوع میپیوندد و این حادثه چیزی نیست جز حادثه شکفتن عشق که به قول خود شاعر تحت لوای هیچ حکم و دستور و شرایطی قرار نمی گیرد و خود حاکم و فرامانرواست.
او در این شعر ، تصویرهای شاعرانه خلق می نماید که با آمیختن به شهد عشق ،جذابیتی دو چندان پیدا میکند. تصاویر دیدارهای پنهانی عاشق و معشوق، خلوت و صحبتهای عاشقانه میان آن دو، وصف طبیعت پیرامون آن دو، وصف روز عروسی و حوادث آن.
نکته ی دیگری که در شعر و تصویرپردازی آن بهچشم میخورد؛ استفاده ی شاعر از آرایه ی تشخیص در شعر خود است که در چند جای شعر ما با این مسأله روبرو میشویم که، گویا این عشق را ماورائی می کند و حرمت و پاکی این عشق را از طرف موجودات زنده و زبان بسته نیز تایید مینماید؛ جایی که «تورانگی» را در حال پرواز بهسخن وا میدارد و یا آنجا که دریا نیز زبان به شکوه این عشق باز می کند، یا در جایی دیگر «بورگوت» در آسمان بال زنان با آن دو زوج مناسب به سخن مینشیند... اینها همه باعث ایجاد فضای خیالی و شاعرانه و رمانتیکی میشود که این حادثه را شاعرانهتر و احساسیتر مینماید.
شاعر در توصیف معشوق خود راه به سوی غزل اباحی نمیبرد، بلکه او را در کمال ادب و حرمت، و همانند شاعرانی که غزل عفیفانه میسرایند ،وصف میکند. توصیفهای شاعر در مورد معشوق به دو گونه است: توصیفهای صفات ظاهری معشوق و توصیفهای صفات معنوی معشوق.
از توصیفات عفیفانه صفات ظاهری معشوق میتوان به این ابیات اشاره کرد:
«بوینونگدان گلردی جنگلینگ ایسی/ قوینونگدان اوراردی توممولینگ ایسی/ دمینگدان کؤکأردی مونگ گولونگ ایسی»
امّا توصیفات معنوی معشوق، آنجا که از حجب و حیای معشوق میگوید:«کم-کم دن قولایلاپ لبینگه لبیم/چابیراپ باشلاندا دمینگه دمیم/نأز بیلن ایتردینگ هانی ادبینگ؟/سؤیگی بولاشمازمی/ادب آز وقتی؟...»
از نکات بارز این شعر طنین تکرار بیت«منینگ ییگیت وقتیم/ سنینگ قیز وقتینگ» است که شاعر با استفاده از این ترکیب و عبارات شعر خود را آهنگین میسازد ، که این خود باعث لذت بیشتر خواننده نیز میگردد. البته در این لذت بردن ،بیشک بهره گرفتن از ضمایر اول شخص مفرد و دوم شخص مفرد نیز نقش بسزایی دارد زیرا شعر را برای خواننده-همچون شاعر- قابل لمستر میسازد و خواننده احساس نزدیکی بیشتری میکند و به عبارتی دیگر خواننده همزاد پنداری میکند.
شاعر کریم قربان نفس بیشک فردی با روحی بزرگ و نوع دوست است. او مثل ترانههای امروزی که در فضای موسیقی کشور شاهد آن هستیم پس از جدایی از معشوق، لب به لعن و نفرین نمیگشاید بلکه آرزوی خوشبختی یار را میکند تا جایی که اینگونه میگوید که به خاطر خوشبختی و شادی بچه هایت، شوهرت سرزنده باشد و این خود دال بر بزرگی روح شاعر است؛ روحی که پس از این جدایی هنوز دوستدار معشوق میباشد و حتی تحمل فرو رفتن خاری بر دستان معشوق ندارد حال آنکه خود خاری بر دلش نشسته است. او هنوز یار برایش همان یار قدیمی است یار باارزش و دوست داشتنی و ارجمندی که روزگار دیگر چنین دختری به خود نخواهد دید مگر هر صد سال فقط یکبار به دنیا خواهد آمد آنهم در ساعات پاک و معنوی سحرگاهان.
شاعر در این شعر به آفرینش تصاویر خیال انگیز و ادبی میپردازد که در کل باعث میشود این اثر به شاهکاری مبدل گردد تصاویری مثل:«سویوشمک دوشمه جیک یالی ده یادا/بوینونگدان گلردی جنگلینگ ایسی/کم-کم دن قولایلاپ.../شل ماحاحا یوقاردان گلدی بیر آواز.../ دریا هم سسلندی اتمانگ أتیأج.../آسماندا پل-پللأب بیر قوجا بورگوت.../ بیر قوجاق آلین ساچ.../ایچرده اتورسام-یورهگیم قیسیار.../کیم بولسادا سانگا ساتاشان کیشی.../ چومدورسه الینگخ یکه جه تیکن.../ینه شونی بیلسین اول بختلی اوغلان../قانگالی هم اوتیر اونگی یرینده...»
گویا شاعر همچون جواهر سازیست که با استفاده از این مرواریدها، گردنبندی را لایق عاشقان ساخته و آنرا تقدیم همه عشاق نموده است:«شیغریما دوشونر عشق یوکون چکن/ چگمهدیک ییتیریر/ اوز عزیز وقتین.»
در کل، می توان به ضرس قاطع گفت که این شعر از جمله کامل ترین اشعار است و شاعر با قدرت شاعریت خود و همچنین با آشنایی کامل خود به این موضوع و ماجرا، شعری را سروده است که هیچ کم و کاستی ندارد و نمونه اعلاء و واقعی یک شعر عاشقانه در ادبیات ترکمنی است.
امّا، شعر«یازماسی آغیر دوشن قوشغی» نیز شعر دیگریست که شاعر در آن از فن قصصی استفاده نموده است.این شعر که جزو اشعار واقعگرایانه و اجتماعی شاعر بهحساب میآید، مربوط به مراسم خاکسپاری یک مادر پیر است که همه شرکت کنندگان در مراسم- چه فامیل، آشنا و غریبه و...-منتظر رسیدن فرزند این مادر هستند و شاعر در اثنای این شعر به بازگویی چگونگی رشد و بالیدن این فرزند و رسیدن به جایگاه و مقام مهم کنونی وی میپردازد و زحمات و نقش مادر او را در پیشرفت و ترقی فرزند ترسیم میکند و در نهایت نمک نشناسی فرزند را به تصویر میکشد(بیان میکند).
شاعر در این شعر نیز مانند بسیاری از اشعار دیگر خود، به فضاسازی ابتدائی شعر خود اهمیت زیادی می دهد؛ او ابتدا فضایی از حالت انتظار همگانی و چشم انتظاری-آشنا و غریبه- را با هنرمندی هر چه تمامتر به دقت در پیش چشم خواننده مینمایاند. او حالت انتظار، جمع شدن آشنا و غریبه، ماشین های جمع شده از اطراف با رنگهای متفاوت و تصویر سازی محیط اطراف را نشان می دهد و سپس به بحث اصلی –خاکسپاری- اشاره میکند.
او با بیان مصراع«اول هنیزم گله نوق» چندین مرتبه در اثنای شعر خود، به این نکته اشاره میکند که همه هنوز در انتظار آمدن این پسر هستند و همچنین تاکید دارد که این چشم انتظاری به درازا کشیده است.
شاعر در این شعر به چگونگی رسیدن این پسر به مراتب عالی با حمایت و زحمت مادر میپردازد و نقش مادر را در این راه پرمشقت بسزا میشمارد و تصریح میکند که این مادر او بود که باعث شد تا وی به این درجه برسد امّا او اکنون فارغ از این نکته به زندگی خود مشغول شده است و یادی از این مادر فداکار نمیکند و حتی به دلایل واهی و بیعاطفگی در مراسم خاکسپاری او نیز حاضر نشده است.
در قسمتی از شعر، آنگاه که اتوبوس سبز رنگ وارد میدان سبز رنگ میشود گویی شاعر میخواهد امید را به این مراسم ماتم زده بیاورد و با استفاده از رنگ سبز گویی نوید دهنده آمدن بهاری است بعد از زمستان سخت وطولانی_چشم انتظاری برای آمدن پسر- و گویی رنگ به رخساره پدر میآید ولی دیری نمیپاید که این امید نیز به ناامیدی بدل میگردد برگهای سبز امیدواری رنگ باخته و با خبر نیامدن او توسط راننده اتوبوس، به زردی میگرایند و باعث گریه مردی میشود که در طول هفتاد سال عمر خود، اشکی نریخته است و سپس نیشخندی میزند که به قول شاعر تلخی آن نیشخند هرگز از یاد نمیرود.
شاعر در هنگامی که میخواهد جنازه و تابوت و متعلقاتش را بیان کند، تشبیهات زیبایی میآراید که این علاوه بر اینکه باعث زیباسازی شعر میشود به تصویر سازی و ذهنیت بخشی این صحنهها نزد خواننده کمک شایانی می کند و با این زیباسازی شعر خود از تلخی شعر میکاهد.
شعر یاد شده، با اینکه موضوع غمانگیزی دارد ولی به زیبایی هر چه تمامتر سروده شده است و همانگونه که میگویند خنداندن کار سختی است و گریاندن از آن سختتر! شاعر یک تراژدی غمناک را با هنرمندی و قدرت شعری خود به تصویر کشیده است.
امّا شعر«یادلامادان» آخرین شعر از این دیوان، و آخرین شعریست که شاعر در دیوان، در آن از فن قصصی استفاده کرده است. این شعر نیز مربوط به جوانی است که عاشق دختری میشود و به ماجراهای این عشق میپردازد. شاعر در پایان این شعر با شوخطبعی خود، خطاب به خود میگوید که دیگر خاموش باش و سخن مگو که آتش این عشق به خاموشی گراییده و دیگر سراغ گرمای این عشق نگردد و تو دیگر پدربزرگ شده ای و دندانهای شیری نوه عزیزت درآمده است.
نتیجه گیری:
- او در اشعارش توانسته تمامی اسالیب داستانی از قبیل وصف،
گفتگو و خطاب را بکار گیرد و اشعاری را در این قالب بسراید که
حامل خبر، تفسیر و تحلیل، رمز و نماد و نیز تأثیرگذاری خاص بر
خواننده ی آن است. او با قدرت بیان فوق العادهی خود، عناصر شعر
و داستان را به شیوهای ماهرانه و زیبا به نحوی ترسیم میکند که
هرکدام تصویرگر مثالهایی انسانی، موضوعاتی متنوّع و مسائل
زندگی ملّتها است به گونهای که معانی پنهان و پوشیده را در
خلال تأمّلات ذاتی و موضعگیریهای شاعرانه و ماهرانهی خود در قالب
الفاظ هنری و زیبا ارائه میکند.
- این اشعار در دیوان کریم قربان نفس بر دو نوع است: یک نوع
به گونه ایست که یک شعر بطور مستقل به این فن اختصاص داده،
یعنی شاعر از ابتدای شعر تا انتهای آن به داستان سرایی می
پردازد و این قصه کل شعر را شامل میشود. امّا نوع دوم بدینگونه
است که شاعر در قسمتی از شعر- کوتاه یا بلند و اکثراً بلند-
به این فن میپردازد و قصهای را در میان شعر خود میآورد که این
نیز براساس اقتضای شعر است و این قصه در میان شعر به مثابه
نیاز مبرم تلقی می شود.
- اشعار فن قصصی را می توان از لحاظ مضمون به چند دسته تقسیم
کرد: عاشقانه- اجتماعی- واقعگرا
- از ویژگی های فن قصصی در نزد کریم قربان نفس این است که او
بعنوان یک شاعر توصیف گر، ابتدا به توصیف و آماده سازی ذهن
خواننده برای ورود به موضوع اصلی میپردازد.
- از خصوصیات اشعار شاعر این است که وی معمولاً در ابتدای شعر،
با توصیفگری خود، زمان حادثه را مشخص میکند تا بدینگونه تجسم
و تصور برای خواننده شعرش آسانتر شود و خواننده بدینگونه شعر
را بهتر درک کند.
منابع:
-1 باقرزاده فسنقدیس، نسرین: "العناصر القصصیة فی دیوان الصادح و الباغم لأبن الهباریّة"، ژانویه 2010م.، اینترنت:
http://aladab.mihanblog.com/post/html
-2 خسروی نسری، راضیه: "بررسی گرایشات فکری و ادبی ایلیا ابوماضی"، پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه تربیت معلّم سبزوار، شهریور 1386ﻫ ش.
3-دیه جی، عبدالرحمن : ایمان ترکمن، (منتخبی از اشعار سه شاعر ترکمنستانی کریم قربان نفس اف، بردی نظر خدای نظرف، قربان نظر عزیزف)، ناشر: موسسه فرهنگی دُرچه،چاپ اوّل:زمستان 1376ه.ش
4- رجایی، نجمه: " قصه ی شعری در ادب عربی"، مجلّهی دانشکده ادبیات و علوم انسانی مشهد(علمی- پژوهشی)، شماره 145، تابستان1383ﻫ ش.
5-شیخه، سامان: " بررسي هنر شعر داستاني در شعر عمر ابو ريشه"، پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه تربیت معلّم سبزوار، خرداد 1390ﻫ ش.
6- عبدالله، جواهر: "القصّة الشعریّة عند العقّاد"، رسالة لنیل درجة الدکتوراه فی الأدب، جامعة أُمّ القری للمملکة العربیّة السعودیّة، 1429ﻫ ق/2008م. http://eref.uqu.sa/files/thesis/ind5471.pdf
7-عزّالدین، اسماعیل: الشعر العربي المعاصر قضایاه و ظواهره الفنیة، الطبعة الخامسة، بیروت، دارالعودة، 1998م.
8-غنیمی هلال، محمّد: الادب المقارن، ط 1، بیروت، دارالعودة، دون ت.
9- قرباننفس،کریم: یورک پایاماسی: قوشغولار،به کوشش مراددوردیقاضی، محمود عطاگزلی، گنبدکاوس: ایلآرمان،1380ه.ش
10- قرباننفس،کریم: فراغینگ قاشیندا (مجموعه اشعار کریم قربان نفس) به کوشش مراد دوردی قاضی، محمود عطاگزلی.
11- مریدن، عزیزه: القصّة الشعریّة فی العصر الحدیث، لاط، بیروت، دارالفکر، 1984م.
[1] جواهر، عبدالله: "القصّة الشعریّة عند العقّاد"، رسالة لنیل درجة الدکتوراه فی الأدب، جامعة آمّ القری للمملکة العربیّة السعودیّة، 1429ه ق/2008م.ص1،اینترنت12/9/1389http://eref.uqu.sa/files/thesis/ind5471.pdf-برگرفته از: شیخه، سامان: " بررسي هنر شعر داستاني در شعر عمر ابو ريشه"، پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه تربیت معلّم سبزوار، خرداد 1390ﻫ ش.ص 51
[2] . عزیزه، مریدن: "القصّة الشعریّة فی العصر الحدیث"، لاط، بیروت، دارالفکر، 1984م.ص20، به نقل از ه چارلتون: فنون الأدب، ترجمه ی نجیب،محفوظ، ص116- برگرفته از: شیخه، سامان: " بررسي هنر شعر داستاني در شعر عمر ابو ريشهص 51
3. نجمه، رجایی: " قصّه ی شعری در ادب عربی"، مجلّهی دانشکده ادبیات و علوم انسانی مشهد(علمی- پژوهشی)، شماره 145، تابستان1383ﻫ ش، ص176
[4] . همان منبع، همان صفحه با اندکی تلخیص.
[5] . نجمه، رجایی: " قصه ی شعری در ادب عربی"، صص177-176 با اندکی تلخیص
[6] . نجمه، رجایی: " قصه ی شعری در ادب عربی"، ص 193-
[7]. اسماعیل، عزّالدین: الشعر العربي المعاصر قضایاه و ظواهره الفنیة، الطبعة الخامسة، بیروت، دارالعودة، 1998م.، صص301-300- برگرفته از: شیخه، سامان: " بررسي هنر شعر داستاني در شعر عمر ابو ريشهص29
[8] . نسرین، باقرزاده فسنقدیس: "العناصر القصصیة فی دیوان الصادح و الباغم لأبن الهباریّة"، ژانویه 2010م.، صص2-1، اینترنت 12/8/1389http://aladab.mihanblog.com/post/html- برگرفته از: شیخه، سامان: " بررسي هنر شعر داستاني در شعر عمر ابو ريشهص 50
[9] . نجمه، رجایی: "قصّه ی شعری در ادب عربی"، صص178-177- برگرفته از: شیخه، سامان: " بررسي هنر شعر داستاني در شعر عمر ابو ريشهص 50
[10] . نجمه، رجایی: "قصّه ی شعری در ادب عربی"، ص 189.
[11] . راضیه، خسروی نسری: "بررسی گرایشات فکری و ادبی ایلیا ابوماضی"، پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه تربیت معلّم سبزوار، شهریور 1386ﻫ ش.، ص156 به نقل از محمّد، غنیمی هلال: الادب المقارن، ط 1، بیروت، دارالعودة، دون تاریخ،ص 190.
[12] - قرباننفس،کریم: یورک پایاماسی: قوشغولار،به کوشش مراددوردیقاضی، محمود عطاگزلی، گنبدکاوس: ایلآرمان،1380ه.ش
قرباننفس،کریم: فراغینگ قاشیندا (مجموعه اشعار کریم قربان نفس) به کوشش مراد دوردی قاضی، محمود عطاگزلی.
دیه جی، عبدالرحمن : ایمان ترکمن، (منتخبی از اشعار سه شاعر ترکمنستانی کریم قربان نفس اف، بردی نظر خدای نظرف، قربان نظر عزیزف)، ناشر: موسسه فرهنگی دُرچه،چاپ اوّل:زمستان 1376ه.ش
[13] -قرباننفس،کریم: یورک پایاماسی: قوشغولار ص9، ص11
[14] . قرباننفس،کریم: یورک پایاماسی: قوشغولار ،ص10
[15] . قرباننفس،کریم: یورک پایاماسی: قوشغولار ،ص15.
[16] . قرباننفس،کریم: یورک پایاماسی: قوشغولار ،ص21