بررسی و تحلیل شعر « شوندا دیر»/ تنقر قلی یلقی
در باره ی هر اثر ، از همه ی پژوهش ها و نوشته هایی که تا زمان تدوین اثر ، امکان دستیابی بدانها هست ، بهره جویی گردد. چنان که در گزینش نهایی این شعر این کار انجام شد . شعر « شوندا دیر » در نسخه های ذیل و در صفحات قید شده آمده است : 1 ـ عشق آباد 57 ( 416 ) // 2 ـ عشق آباد 58 ( 416 ) // 3 ـ عشق آباد 59 ( 354 ) // 4 ـ عشق آباد 76 ( 621 ) // 5 ـ عشق آباد 77 ( 621 ) // 6 ـ عشق آباد 83 جلد 2 ( 111 ) // 7 ـ عشق آباد 94 ( 11 ) // 8 ـ قاضی 69 ( 428 ) // 9 ـ قاضی 72 ( 166 ) // 10 ـ قاضی 79 ( 387 ) // 11 ـ بجنورد ( 95 ) // 12 ـ بخارا ( 55 ) // 13 ـ عثمان آخوند ( 55 ) // 14 ـ تاشکند ( 51 ) // 15 ـ لاهور ( 41 ) // 16 ـ محمد امانی ( 45 ) // 17 ـ ملا میرزا ( 45 ) // 18 ـ طلایی ( 113 ) // 19 ـ قره بابک ( 3 ).
یاغشی لار توتموش بنانی1 ، شهری2 گؤردوم ـ شوندا دیر.
عشق متاسی3 ساتیلان4 بازاری گؤردوم ـ شوندا دیر.
اِرسی گُل دک5 پری لر فرخاری6 گؤردوم ـ شوندا دیر.7
خوب شجرلر بوی چکیپ دیر، باری8 گؤردوم ـ شوندا دیر.
یوز کرشمه ـ شیوه لی9 دلداری گؤردوم ـ شوندا دیر.
قایم اولسانگ ایسته مزلر، گیتسنگ10، آواز ایله ییر،
سؤزله سنگ برمز صدا، سؤیله مه سنگ11، راز12 ایله ییر،
کؤنگلونگنی13 بند ایله ییپ، اؤزونگنی14 پرواز ایله ییر،
بیر پری پنهان اوتورمیش، « گلمه ! » دیییپ نأز ایله ییر،
اول پری پیکر صفتلی15 یاری گؤردوم ـ شوندا دیر.
اول خضر، الیاس16 ایلن17 احمد، سلیمان آندا بار،
اول سلیم شاه مکّه خانی ابن سلطان آندا بار،
بایزید، سلطان ویس، خرقانی گیگِن18 آندا بار،
بیر نیچه مجنون کیبی چاکِ گریبان آندا بار،
دانیال19، موسی عصاسی ـ ماری گؤردوم ـ شوندا دیر.
بحر اِرا20 بالیق ایچینده راحت ایلأپ اوقلانان21،
امتحان اوچین آنگا کرمِ کلان لار22 بِکله نن23،
دوست اولوپ24 اللهینا، دوشمان قولوندا25 ساقلانان،
منجنیق غا باغلانیپ، پُر26 آتش ایچره اوقلانان،
کعبه بنیاد ایله گن27 معماری گؤردوم ـ شوندا دیر.
یوز ییگریمی دؤرت مونگ ینه28 یدی یوز پیغمبری29،
اوچ مونگ30 اون اوچ مُرسل آنلارینگ ، وحی، تاجِ سری31،
یوز ییگریم دؤرت مونگ دُردأنه نینگ سن32 باش گوهری33،
اُمّت نینگ شافعی، مختومقلی نینگ منظری،
اول محمّد احمدی34 ، مُختاری گؤردوم ـ شوندا دیر.
اشاره ها
وزن : هجایی ، پانزده هجایی .
قافیه ـ الف : واژگان قافیه : شهری، بازاری، فرخاری، باری، دلداری، یاری، ماری، معماری، مختاری .
ب : حروف قافیه : اصلی ( ار ) ، الحاق ( ی ) . با توجه به این توضیح آوردن واژه ی « شهری » به عنوان قافیه خالی از اشکال نیست .
ردیف : گؤردوم ـ شوندا دیر .
قالب : مسمّط مخمّس ، « بأش لِمه » ( شعر در پنج بند پنج مصراعی سروده شده است).
موضوع : وصف آرمان شهر ، شهر خوبان ، مدینه ی فاضله ، بهشت ، آنجا که همه ی خوبان سرانجام از آن ســـر در می آورند. شهری که شاعر آرزوی رسیدن به آن شهر آرمانی را دارد و این آرزو ي خود را به طور غیر مستقیم بیان می کند.
اطّلاعات : مدینه ی فاضله ، مدینه ای است آرمانی ، مدینه ای که ساکنان آن کوشش می کنند ، سعادت حقیقی را به دست آورند. اداره ی چنین مدینه ای به دست حکیمان و فاضلان است .
توضیحات :
( بند اوّل )
1/ 1 ـ یاغشی لار: پیامبران ، خوبان ، عارفان. // توتموش : ساختن ، آماده کردن . // شهر : شهر عشق ، عالم ملکوت ، عالم ارواح ، باغ بهشت ( استعاره ).
1/ 2 ـ عشق متاسی : اضافه ی تشبیهی . // « متا ، ساتیلماق ، بازار » آرایه ی مراعات نظیر را ساخته اند.
1/ 3 ـ اِرسی : نمدار ، شبنم نشسته. // ارسی گل : گلی که بر گلبرگ هایش شبنم نشسته باشد. // دک : از ادات تشبیه ؛ // « ارسی گل دک » یعنی مانند گلی که بر گلبرگ هایش شبنم نشسته . // پری : در اصل به معنی جن مؤنّث است ؛ امّا در اینجا استعاره از زن زیبا روست و از این واژه معنی مثبت گرفته شده است . // « پری لر » به « ارسی گل » تشبیه شده است . // فرخاری : نام شهري است در تركستان كه زيبا رويان آن مشهور است ، نام بتخانه در آن شهر ، مجازاً به معناي آرايش و آراستگي هر چيز باشد .
1/ 4 ـ شجر : درخت . // بوی چکمک : قد کشیدن ، رشد کردن ، بالیدن . // بار : میوه ، بر ، نتیجه .
1/ 5 ـ کرشمه : اشاره به چشم و ابرو ، غمزه . // شیوه : ناز ، کرشمه ، خوی ، عادت . // شیوه لی : شیوه گر ، معشوقی که به همه ی فنون عاشقی آگاه است و ناز و کرشمه به کار می برد ، حیله گر.
( بند دوم )
2/ 1 ـ قایم( قائم) اولماق : ثابت و برقرار گشتن . // بین « قایم اولماق » و « گیتمک » تضاد وجود دارد. // آواز ایله مک : صدا زدن، خواستن ، فرا خواندن .
2/ 2 ـ برمز صدا : کنایه از جواب ندادن ، بی توجهی کردن ، اهمیت ندادن . // « سؤیله مک » کاربرد کهن واژه ی« سؤزله مک » است به معنی هم صحبت شدن . هم نشینی // واژه های « سؤزله سنگ » و « سؤیله مه سنگ » با هم تضاد دارند . // راز ایله مک : حفظ کردن راز ، راز داری ، پنهان شدن .
2/ 3 ـ کؤنگل : دل ، قلب . // بند ایله مک : کنایه از اسیر و گرفتار ساختن است . // « کؤنگلونگنی بند ایله مک » آرایه تشخیص دارد و استعاره است . // پرواز ایله مک : کنایه از آزاد ساختن است .
2/ 4 ـ پنهان اوتورماق : پنهان شدن ، خود را کنار کشیدن ، از دیگران جدایی طلبیدن ( کنایه ) .
2/ 5 ـ پری پیکر صفتلی : در حروف « پ ـ ف » واج آرایی دارد . // آن یاری که پیکری چون پری دارد ( تشبیه ). // صفتلی : در بعضی از نسخه ها به جای این واژه از « صفتلیغ » استفاده شده است که صورت کهن واژه صفتلی است .
* قافیه های فرعی این بند عبارتند از: آواز، راز، پرواز، نأز . // واژه ی « ایله ییر » به صورت ردیف فرعی آمده است .
( بند سوم )
3/ 1 ـ خضر : نزد مسلمانان ، نام یکی از انبیاست که موسی (ع) را ارشاد کرده و نزد صوفیان نیز مقامی ممتاز دارد. محققان غربی در تشخیص هویت او اختلاف دارند ؛ بعضی گویند دو شخصیت « ایلیا » ی نبی و « جرجیس » قدیس به صورت خضر در آمده . به موجب روایات اسلامی وی یکی از جاویدانان است. // الیاس : پیامبر یهود در زمان آخاب و ایزابل. الیسع شاگرد وی بود . وقایعی از زندگانی او نقل می کنند ، از جمله : تغذیه ی معجزه آسای الیاس به وسیله ی کلاغان ، زنده شدن پسر زن بیوه ی سارپتا ، صعود پیامبر به آسمان به وسیله ی گردونه ای آتشین ، جبه ای که الیاس به الیسع بخشید تا او نیز بتواند معجزات وی را انجام دهد ( تورات ). در اسلام وی یکی از چهار نبی جاویدان به شمار رفته است . // ایلن : کاربرد کهن واژه ی « بیلن » است . // احمد : یکی از نام های پیغمبر اسلام ، محمّد (ص ) . // سلیمان : ابن داود ، پادشاه یهود . وی پسر و جانشین داود بود و در اسلام از انبیای بنی اسرائیل محسوب می شود . او برای تعمیر بیت المقدّس اقدام کرد. عقل و کیاست وی مشهور و زبانزد عموم است . امثال وحکم سلیمان در عهد عتیق ( تورات ) معروف است. در روایات ، وی حاکم بر جن و انس شناخته شده است. // آندا : آنجا .
3/ 2 ـ سلیم شاه : ( ابن بایزید دوم ) یکی از سلاطین عثمانی ، وی بسیار جسور وسفاک بود . وی ظرف هشت سال سلطنت خود ، شاه اسماعیل صفوی را مغلوب کرد و کردستان و دیاربکر را به ممالک عثمانی ملحق ساخت . شام و مصر و عربستان را در سال 923 هـ . ق. از ممالیک جدا کرد و کمی بعد بر حرمین سیادت یافت و خلیفه ی عباسی مصر را مطیع خود کرده اشیای مقدّس متعلّق به پیغمبر اسلام را از او گرفت و حق خلافت را به خود اختصاص داد. از این تاریخ است که سلاطین عثمانی لقب امیر المؤمنین را اختیار کردند. وی با همه ی سنگدلی از علم و ادب بی بهره نبود و به فارسی شعر می گفت و مجموعه ای از اشعار پارسی او در دست است . علمای دینی و اهل ادب را گرامی می داشت و در مذهب تسنن متعصب و در سیاست سختگیر و زود کش بود . // ابن سلطان : چون سلیم شاه فرزند سلطان بایزید دوم بوده ، احتمالاً شاعر از این عنوان یعنی از « ابن سلطان » استفاده کرده است .
3/ 3 ـ بایزید : ( بایزید بسطامی ) طیفور بن عیسی بن سروشان بسطامی ملقب به سلطان العارفین و متوفی در حدود 262 هجری قمری از مشایخ صوفیه است و در حق خود می گفت : سبحانی ما اعظم شأنی . « . . . و یکبار در خلوت بود بر زبانش برفت که : سبحانی ما اعظم شأنی ». ( تذکره الاولیا ) شیخ فرید الدین عطّار گوید: « قطب عالم بود و مرجع اوتاد و ریاضات و کرامات و حالات و کمالات او را اندازه نبود و در اسرار و حقایق نظری نافذ و جدی بلیغ داشت و دائم در مقام قرب و هیبت بود و غرقه ی انس و محبت بود . پیوسته تن در مجاهده و دل در مشاهده داشت و روایات او در احادیث عالی بود و پیش از او کس را در معانی طریقت چندان استنباط نبود که او را ». // سلطان ویس : ( اویس قرنی ) ابن عامر بن جزء بن مالک از طایفه ی بنی مراد یکی از پارسایان و از تابعیان است . اصل وی از یمن است . او زندگانی حضرت رسول ( ص ) را درک نکرد و به هم صحبت شدن با آن حضرت موفق نگردید و در زمان حضرت عمر بن خطاب وارد مدینه شد و در جنگ صفین با حضرت علی بن ابیطالب بود وبیشتر عقیده دارند که وی در همین واقعه به سال 37 هجری کشته شد( 657 میلادی) . ابن بطوطه می گوید: قبر او را در دمشق زیارت کرده است و باز می گوید : در کتاب « المعلم فی شرح صحیح المسلم قرطبی » خوانده ام که اویس با جماعتی از صحابه از مدینه به شام می رفت و در راه در بریه ای که در آنجا نه آب و نه آبادی بود وفات کرد. همراهان در کار او درماندند . ناگاه حنوط و کفن و آب حاضر دیدند و در شگفتی شدند . پس او را شسته و کفن پوشیده و بر او نماز کرده به خاک سپردند و سوار شدند . یکی از آنان گفت : باز گردیم و نشانه ای بر قبر او گذاریم . چون بازگشتند ، از قبر اثری نیافتند . برخی از سلسه های صوفیه خود را به او منسوب می دارند . در حدیث نبوی است که : اِنّی أشّمُ رائحهَ الرحمن من طَرَفِ الیمن . یعنی : ( من از جانب یمن بوی خدا را می شنوم ) . گفته اند که سلمان از پیغمبر پرسید : اشاره ی شما به کیست ؟ و پیغمبر فرمود : اویس قرنی . ( در شعر فارسی مقصود از باد و نسیم یمن ، یعنی باد یمانی و باد یمن ، بادی است که از آن بوی ایزدی به مشام می رسد و چون نفس عیسی زنده کننده است .) // خرقه : قطعه ای از پارچه ، تکّه ای لباس . جامه ای که از قطعات مختلف دوخته شود . جبّه ی درویشان که آستر آن پوست گوسفند یا خز و سنجاب است. // خرقانی گه یمک : خرقه پوشی ، درویشی ، صوفی گری ، تصوّف .
3/ 4 ـ مجنون : قیس بن ملوح عامری که برطبق روایات افسانه ای از طفولیّت به دختر عموی خود لیلی محبت سرشاری داشت و چون پدر و مادر لیلی از ملاقات آن دو ممانعت می کردند ، قیس دچار جنون شد و سر به بیابان گذاشت و با حیوانات محشور گردید . لیلی از دوری مجنون بیمار شد و جان داد . وقتی خبر مرگ لیلی را به مجنون دادند به سر قبر معشوق رفت و آن قدر شعری را که دوست می داشت ، خواند و ندبه کرد تا همانجا بمرد و به معشوقه پیوست . او را کنار قبر لیلی دفن کردند. زندگی مجنون را بین سالهای 65 یا 68 یا 80 هجری نوشته اند . // کیبی : مانند ، از ادات تشبیه است . // چاکِ گریبان : کنایه از در عشق کسی سوختن ، بی خویشتن شدن . // مصراع دارای آرایه ی تشبیه است .
3/ 5 ـ دانیال : یکی از چهار پیغمبر بزرگ بنی اسرائیل ( قرن هفتم قبل از میلاد ) . وی یکی از اسرائیلیان جوان بود که آنان را به اسارت به بابل بردند. او به سبب هوش و ذکای خود نزد « نبوکدنصر » ( بخت نصر ) و جانشینش « اویل مردخ » تقرّب یافت . روحانیان از توجه پادشاه نسبت به او خشمگین شدند و او را به گودالی که شیران در آن بودند ، انداختند ، ولی روز بعد او را سالم یافتند . در روایات اسلامی دانیال مخترع « رمل » به شمار می رود . // موسی : موشا ، پیغمبر بنی اسرائیل که در زمان فرعون به دنیا آمد و مادرش تا سه ماه او را مخفیانه نگه داشت و بعد ، از ترس فرعون وی را در زنبیلی قیر اندود گذاشت و در میان نیزار رود نیل رها ساخت . دختر فرعون موسی را برداشت و بزرگ کرد. موسی در سن چهل سالگی به رسالت از طرف خداوند برگزیده شد و مدت چهل شبانه روز در کوه سینا به راز و نیاز با خداوند مشغول بود و از این نظر او را کلیم الله لقب داده اند . عمر موسی را صد و بیست سال نوشته اند . // عصا : چوبدستی که در موقع راه رفتن بدان تکیه کنند ، دستواره .
* هر یک از مصراع های این بند دارای آرایه ی تلمیح است .
** قافیه های فرعی این بند عبارتند از : سلیمان ، سلطان ، گیگِن ، گریبان ( قافیه بودن گیگِن با سه واژه ی دیگر خالی از عیب نیست .) // واژه های « آندا بار » به عنوان ردیف فرعی به کار رفته است .
( بند چهارم )
4/ 1 ـ بحر : دریا // اِرا : میان ، درون ، داخل // بحر اِرا : در میان دریا // مصراع تلمیحی بر داستان حضرت یونس دارد. // یونس : پسر متّی ملقّب به ( ذوالنون ) یکی از انبیای بنی اسرائیل . نبوّت او احتمال دارد که در زمان سلطنت « یربعام دوم » و یا پیش از سلطنت او که در سال 825 ق. م. بوده ، اتّفاق افتاده باشد . هنگامی که از « یانا » به کشتی سوار شد و قصد « ترشیش » ( مکانی در ساحل شرقی افریقا و نیز بندر معروفی در جنوب اسپانیا بوده است ) را داشت ، دچار طوفان عظیمی شد و به دریا افتاد و ماهی عظیمی معجزه آسا وی را بلعید و پس از سه روز به ساحلی که احتمالاً به « صیدون » ( یکی از بندر های فینیقیّه ، ما بین کوه های لبنان و دریای متوسط ) نزدیک بوده ، افکنده شد . // اوقلانان : فعل در معنی ( خوابانده شد ) به صورت متعدی به کار رفته است که در اینجا مجهول است ؛ کسی که در دل دریا در درون ماهی خوابانده شد . حفظ شد .
4/ 2 ـ آنگا : شونگا ، به آن . // کرم کلان : کرم های بزرگ ، خطرناک ، بسیار آزار دهنده . // بِکله نمک : بسته شدن ، گرفتار ساختن . // مصراع تلمیحی بر داستان حضرت ایوب دارد. // ایوب : از انبیای مذکور در تورات . وی به شکیبایی در بلایا و محنت ها نامبردار است . ذکر او در قرآن آمده است . سفر ایوب : یکی از اسفار عهد عتیق که در آن قصه ی ایوب و تجارب و صبر او و مجادلاتش با دوستان به تفصیل حکایت شده است .
4/ 3 ـ « دوست » و « دوشمان » با هم تضاد دارد . // اولماق : بولماق ، شدن . // « دوست اولوپ اللهینا » تلمیح به دوستی و نزدیکی زیاد حضرت موسی (ع) و هم صحبت شدن وی با خداوند دارد . // « دوشمان » مجازاً به معنی فرعون به کار رفته است. // « دوشمان قولوندا ساقلانان » تلمیح دارد به این که حضرت موسی (ع) در نزد و در خانواده ی دشمن خدا ، فرعون پرورش یافت .
4/ 4 ـ منجنیق : آلتی مرکب از فلاخن مانندی بزرگ که بر سر چوبی قوی تعبیه می شد و در جنگ های قدیم به وسیله ی آن سنگ و آتش به طرف دشمن پرتاب می کردند. // پُر آتش : آتش پر شعله ، آتش بسیار سوزاننده ، پُر صفتی است برای آتش . // ایچره : کاربرد کهن واژه ی « ایچینه » است . // مصراع تلمیحی دارد بر به آتش انداخته شدن حضرت ابراهیم (ع) . // ابراهیم : پیغمبری از بنی سام ملقّب به خلیل ، خلیل الله ، خلیل الرحمن ، جدّ اعلای بنی اسرائیل و عرب مستعربه و از انبیای یهود . در روایات اسلامی او را پسر « آزر » بت تراش دانسته اند و به « ابن تارخ یا تارح یا ترح » معروف است . وی در حدود دو هزار سال پیش از میلاد در قریه ی « اور » از توابع کلده در مشرق بابل به دنیا آمد. ابراهیم طایفه ی خویش را به خدای یگانه دعوت کرد و « نمرود » فرمان داد آتشی بزرگ افروخته ، او را در آتش افکندند ؛ ولی آتش بر او سرد شد و وی سالم ماند. لوط برادر زاده ی اوست . ابراهیم سفری به مصر و فلسطین کرد و در صد و بیست سالگی به ختان ( ختنه ) خویش مأمور گشت . خانه ی کعبه ساخته ی اوست . خداوند به ابراهیم قربان کردن پسر خود اسماعیل ( به روایت مسلمانان ) و یا اسحاق ( به روایت یهود ) را امر فرمود و آنگاه که به اجرای امر خدا می پرداخت ، به ذبح گوسفندی به جای پسر فرمان داده شد. گویند که وی در صد و هفتاد سالگی در گذشت . او دو پسر داشت : اسحاق از ساره پدر بنی اسرائیل ، و اسماعیل از هاجر جدّ اعلای عرب عدنانی .
4/ 5 ـ کعبه : بیت الله الحرام ، بیت العتیق ، خانه ی خدا ، بنایی است به صورت ظاهر شبیه به انگشتری و طرح آن تقریباً مکعب غیر منتظم می باشد . با این همه اطاقی که در وسط مسجد الحرام واقع است و دور آن طواف می کنند ، به شکل کعب ( مکعب ) است ( وجه تسمیه ). این خانه را حضرت ابراهیم بنا نهاد و آن را خانه ی خدا قرار داد . پس از آن در دوره ی قبل از اسلام بتخانه ی قبایل مختلف عربی گردید و بت های بزرگی مانند : « لات » ، « عزی » ، « هبل » و « ود » در آن جای داشتند و آن زیارتگاه بت پرستان بود. پس از ظهور اسلام حضرت محمّد ( ص ) پیغمبر اسلام آن را قبله گاه و زیارتگاه مسلمانان قرار داد و زیارت آن را بر مسلمانان واجب گردانید. // بنیاد ایله مک : بنیاد کردن ، تأسیس ، بنا کردن ، ساختن . // معمار : کسی که طرح و نقشه ی ساختمانی را بکشد و در بنای آن نظارت بکند . بنّا ، عمارت کننده ، تعمیر کننده ، آبادانی کننده. // مصراع تلمیح دارد به حضرت ابراهیم که کعبه را بنا کرد.
* قافیه های فرعی این بند عبارتند از : اوقلانان ، بِکله نن ، ساقلانان ، اوقلانان . // مصرا ع ردیف ندارد .
( بند پنجم )
5/ 1 ـ مصراع به تعداد پیامبران الهی اشاره دارد که در این جا صد و بیست و چهار هزار و هفتصد پیامبر ذکر شده است . در بعضی نسخه ها این آمار فرق می کند ؛ مثلاً در نسخه ی تاشکند تعداد آنان صد و بیست و چهار هزار و هفده نفر آمده است؛ یا در نسخه های عشق آباد 76 / 77 تعدادشان مبهم است .
5/ 2 ـ مرسل : فرستاده شده ، ارسال شده ، پیغمبر صاحب کتاب. ( توضیح : پیغمبران را به سه طبقه تقسیم می کنند : الف ـ مرسل : پیغمبر صاحب کتاب . ب ـ غیر مرسل : پیغمبر نفس خویش است ، و مأمور ارشاد خلق نیست . ج ـ اولوالعزم : پیغمبران عمده که برای اجرای امور عهد کرده ی خود و سپرده ی خدای تعالی تلاش و کوشش کردند و آنان مؤسّس ادیان بزرگ و صاحب کتاب آسمانی هستند و عبارتند از : نوح ، ابراهیم ، موسی ، عیسی ، محمد .) // آنلار : آنان ، آنها . // وحی : پیام خدا به پیغمبر ، پیامی که از جانب خدا به پیغمبر رسد. // تاج سر : بزرگ ، گرامی ، سرور ، ارجمند.
( استعاره ) // وحی آنلارینگ تاج سری : بزرگی آنان به خاطر وحی الهی است . // شاعر تعداد پیغمبران مرسل را سه هزار و سیزده نفر دانسته است.
5/ 3 ـ دُردأنه : استعاره از پیغمبران است . // در این مصراع شاعر تعداد پیغمبران را صد و بیست و چهار هزار نفر قید کرده است در حالی که در مصراع 5/ 1 تعداد آنان را صد و بیست و چهار هزار و هفتصد نفر دانسته بود . و این جای بحث دارد . // باش : زبده ، خالص ، ناب ، بهتر ، ارزشمند ، بزرگ . // گوهر : جوهر ، هر یک از معدنیات ، کانی ، هر یک از سنگ های قیمتی، مروارید ، لؤلؤ . // باش گوهری : گوهر یکدانه ، گوهر بی نظیر و منحصر به فرد . کنایه از شخص گرانمایه و بی نظیر و در اینجا استعاره از پیغمبر اسلام ، حضرت محمد ( ص ) است . // مصراع تلمیح دارد به حدیثی که در آن حضرت محمد ( ص ) را در نزد خداوند سرور همه ی پیغمبران دانسته اند .
5/ 4 ـ اُمّت : پیروان ، پس روان ، گروه . اینجا مجازاً به معنی مسلمانان به کار رفته است . // شافع : شفاعت کننده ، خواهشگر . // منظر : محل نظر ، نظرگاه ، جای نگریستن ، جایی که بر آن نظر افتد . // شافع اُمّت و منظر مختومقلی کنایه از پیغمبر اسلام است . // « اُمّت نینگ شافعی » تلمیح به یکی از احدیث دارد که می گوید در روز قیامت حضرت محمد
( ص ) شافع همه اُمّت خود در نزد خداوند است .
5/ 5 ـ مختار : دارنده ی اختیار ، صاحب اختیار ، برگزیده . نامی از نام های پیغمبر اسلام ( محمد مختار ، پیغمبر مختار ).
* قافیه های فرعی این بند عبارتند از : پیغمبری ، تاجِ سری ، گوهری ، منظری . مصراع ردیف ندارد .
عضو گروه بررسی اشعار مختومقلی فراغی بندرترکمن