درباره ی قوم ترکمن نوشته ی: دکتر محمد رضا بیگدلی
نام ترکمان نخستین بار در متون اسلامی سده 4 هجری 10 میلادی و نوشته مقدسی آمده است . این نام به صورت trwkkmm در سند سغدی B1 به دست آمده از کوه مغ ضبط شده که متعلق به سده 8 میلادی 2 هجری قمری است .
مقدسی ترکمانان را ساکن آن سوی منطقه مرزی جهان اسلام در آسیای مرکزی ذکر کرده است . می دانیم سراسر ماوراء النهر بلاد اسلام به شمار می رفت .
محمود کاشغری در سده 11 میلادی 5 هجری قمری این گروه را ساکن آن سوی اسفیجاب نوشته که گویا منطقه ای نزدیک به محدوده ترکمانان بوده است . از دریای خزر تا اسفیجاب ، غزان و از اسفیجاب تا فرغانه قارلوقها سکنی داشتند . از اینجا می توان چنین نتیجه گرفت که غزان و قارلوقها را نام برده و این دو قوم را از ترکمانان دانسته است . وی در مورد قارلوقها متذکر شده است که " آنها قبایل کوچنده ای از ترکان و جدا از غزانند . ولی اینان نیز ترکمان هستند " . در نوشته جوینی نیز به ترکمانان اشاره شده است . بعدها عنوان ترکمان صرفاً به غزان داده شد . ولی رفته رفته نام غز ، جای خود را به ترکمان داد .
در کتیبه ای که از سوی یکی از خانهای ترک متعلق به سده 8 میلادی 2 هجری قمری به دست آمده ، خان مزبور غزان را توغّور – اوغوذ نامید که به معنای 9 غزاست . از اینجا می توان دریافت که غزان به 9 قبیله یا عشیره تقسیم شده بودند . در نوشته های مغولی واژه های غزوتوغّوز – اوغوذ به مفهوم واحدی آمده اند .در تألیفات جغرافی نگاران اسلامی غزوتوغّوز – اوغوذ اقوام جداگانه ای بوده و در نواحی مختلف می زیسته اند . غزان در همسایگی سرزمینهای اسلامی از کرانه دریای خزر تا اسفیجاب سکنی داشتند و توغّوز – اوغوذها در منطقه کنونی ترکستان چین از کوچا به سوی مشرق می زیستند که مرکز آن تورفان بود . بنا به نوشته ابن اثیر ، غزان زمانی از توغّوز – اوغوذها بودند ، ولی در عهد خلیفه مهدی ( 775 – 785 میلادی ، 1373 – 1383 هجری قمری ) از آنان جدا شدند .
غزان در ادوار نخستین همانند ترکان و خزران خان ( خاقان ) نداشتند . این عنوان بعدها از سوی توغّوز – اوغوذها ( یا اویغوران ) در میان غزان پدید آمد . در رأس غزان همانند قارلوقها کسی با عنوان یبغو یا جبغو قرار داشت که زمستانها را در مسیر سفلای سیر دریا ( رود سیحون ) به سر می برد که در همسایگی منطقه فرمانروایی سامانیان قرار داشت . شهر مرزی سامانیان در این منطقه سوران بود .
یبغو فرمانروای مطلق غزان نبود . در میان غزان نیز وحدت سیاسی وجود نداشت . غزان در سده 10 میلادی ( 4 هجری قمری ) همانند ترکانان در سده 19 میلادی از وحدت سیاسی بیزار و با آن بیگانه بودند . هر قبیله رئیس خاص خود را داشت و اغلب میان آنان نفاق می افتاد .
غزان دارای گله های گوسفند بسیار بودند . چنان که بعدها عین این وضع در میان ترکمانها مشهود افتاده است . گاه شماره گوسفندان آنها به یکصد هزار می رسد .
نفوذ اسلام در میان غزان از سده چهارم هجری قمری ، 10 میلادی به کندی و آهستگی صورت گرفت . ابن فضلان یکی از فرمانروایان غزان را که کوچوک اینال لقب داشت ، ملاقات کرده بود . این شخص نخست اسلام آورده بود ، ولی مدتی بعد ، از دین بازگشت و بت پرستی پیشین را اختیار کرد .
زکریای قزوینی در سده 7 هجری قمری ( 13 میلادی ) از وجود مسیحیت در میان غزان یاد کرده است . یکی از سران غز " سلجوق " بود که نام او در تاریخ مشهور است . سلجوق بنا به نوشته ابن اثیر در سال 372 هجری قمری ، 982 میلادی در گذشت . فرزندان او پس از مرگ پدر در سال 375 هجری ، 985 – 986 میلادی به سرزمین سامانیان آمدند و در بخارا نزدیک روستای نور ، سکنی گرفتند . بنا به نوشته ابن اثیر سه فرزند از سلجوق به نامهای ارسلان ، میکائیل و موسی باقی ماندند . میکائیل در پیکار کشته شد . پس از مرگ او فرزندانش طغرل بیگ ، محمد ، و چغری بیگ داوود در نور ، سکنی گزیدند .
غزان رفته رفته از حوالی سیر دریا رهسپار جنوب و اراضی ایران شدند و چندی بعد چنان که در تاریخ آمده است سراسر منطقه آسیای مقدم را به استثنای شبه جزیره عربستان متصرف شدند . اینان در تاریخ به نام جد فرمانروایانشان ، سلجوقیان نامیده شدند . هنگامی که منتصر ، یکی از مدعیان تاج و تخت سامانی با ترکان به پیکار دست زد ، اخلاف سلجوق در حوادث مزبور شرکت ورزیدند . منتصر در سال 394 هجری قمری ، 1003 میلادی از ابیورد به سوی غزان رفت که به قول گردیزی فرمانروای آنان عنوان یبغو داشت . او اسلام پذیرفت و با منتصر خویشاوند شد . راوندی این شخص را موسی فرزند سلجوق نوشته است . منتصر به یاری غزان در منطقه زرافشان پیروزی هایی به دست آورد ، ولی موفق به تصرف سمرقند نشد . غزان پس از کسب پیروزی بی درنگ بازگشتند و به تقسیم غنایم پرداختند . 18 نفر از فرمانروایان را اسیر کردند و آنها را به منتصر باز پس ندادند . شایع شد که غزان قصد دارند از وجود اسیران برای انعقاد پیمان صلح با دشمنان خود استفاده کنند . منتصر با هفتصد تن از نزد غزان گریخت . ولی غزان او را تعقیب کردند . هنگام گذر از جیحون ، یخ رودخانه شکست و گروهی از یاران منتصر غرق شدند و منتصر دیگر نتوانست به یاری غزان امیدوار باشد .
پس از سامانیان ، قراخانیان که از ترکان بودند بر بخشی از ماوراء مسلط شدند . متأسفانه دگرگونی سریع حوادث امکان نمی دهند تا ترتیب فرمانروایی این دودمان حتی بر پایه سکه ها معلوم و مشخص گردد . تنها بیهقی از قول میمندی وزیر سلطان مسعود غزنوی نوشت که علی تکین از اعقاب سلجوق حدود سی سال فرمانروایی کرد . سال 416 هجری قمری ، ( 1025 میلادی ) محمود غزنوی که هفت سال پیش از آن خوارزم را به تصرف در آورده بود ، بر ضد علی تکین لشکر کشید و در نتیجه علی تکین راه گریز در بیابان را پیش گرفت . در رأس غزانی که همراه علی تکین بودند ، ارسلان پسر سلجوق قرار داشت . او از سوی محمود غزنوی به اسارت گرفته شد . او را به هند بردند و در آنجا به زندان افکندند تا در گذشت .
گردیزی در شرحی پیرامون رابطه غزان با محمود و جانشینانش در سال 408 ق ، ( 1017 م ) برای نخستین بار غزان را ترکمان نامید . بیهقی نیز غزان را ترکمان نامیده است . در روزگار محمود غزنوی ، ترکمانان در اوایل قرن پنجم هجری قمری ، ثلث اول قرن 11 میلادی به سبب موافقت آلتونتاش و فرزندش زمستانها را در خوارزم می گذراندند . ترکمانان در سال 426 هجری قمری ، ( 1034 میلادی ) از خوارزم به مرو ، سرخس ، ابیورد ، بادغیس و ولایت ترند رفتند . سال 1035 میلادی ، ( 426 – هجری قمری ) ترکمانان به سرزمینهای شمال غرب افغانستان درآمدند و بر سپاه مسعود غزنوی غلبه یافتند . در سال 431 هجری ، ( 1040 میلادی ) در دندانقان پیروزی بزرگی نصیب ترکمانان شد . آلب ارسلان تا سال 456 هجری ، 1065 میلادی در سرزمینهای غرب آسیا پیروزی های بزرگی کسب کرد . بعدها غزان از راه دانوب به شبه جزیره بالکان حمله بردند .
با پدید آمدن امپراتوری سلجوقی از سوی غزان یا ترکمانان قوم مذکور در جهان اسلام چنان اهمیتی کسب کرد که مشابه آن در سده های میانه از سوی هیچ یک از اقوام ترک مشاهده نگردید .
فهرست تقسیم بندی اقوام غز ، یا ترکمان از طریق دو اثر که با یکدیگر مرتبط نبوده اند به ما رسیده است :
1 ) دیوان لغات الترک محمود کاشغری .
2 ) جامع التواریخ رشیدی شماره قبایل غزرا 24 نوشته ولی نام دو قبیله را ذکر نکرده است . گویا خلج از غزان جدا شده بودند و در زمان او تنها 22 قبیله از غزان باقی بود . هریک از قبایل نام نیای بنیانگذار خود را داشتند . رشیدالدین می نویسد که قبایل غزاز ادوار قدیم تا زمان او 24 بودند و همگی آنها از قبیله غزو اوغوذخان بودند که 6 پسر داشت . هریک از این پسران نیز چهار پسر داشتند . او نام 24 قوم را ذکر می کند که نام 21 قوم آن منطبق با فهرست محمود کاشغری است . محمود کاشغری نام آنها را به صورتی قدیمتر از دیدگاه زبان شناسی ذکر کرده است . نامهای مزبور در این دو نوشته به قرار زیر است .
رشید الدین محمود کاشغری
1 ) کینیک 1 ) کینیک
2 ) کایی 2 ) کاییق
3 ) بایُندور 3 ) بایُندور
4 ) ییوه 4 ) ایوه یا ییوه
5 ) سالور 5 ) سالگور
6 ) اوشار 6 ) افشار
7 ) بیکدیلی 7 ) بیکتیلی - بیگدلی
8 ) بیوک دوز 8 ) بیوک دوز
9 ) یازیر 9 ) یازگیر
10 ) بیات 10 ) بیات
11 ) ایمور 11 ) ایمور
12 )قاراایولی 12 ) قارا بویولوک
13 ) آلکیرایولی 13 ) آلکابویولوک
14 ) یگدِر 14 ) ایگدِر
15 ) اورکیر 15 ) اورکیر یا یورکیر
16 ) دودورقا 16 ) توتیرقا
17 ) اولایونتلی 17 ) اولا یوندلوق
18 ) تورکر 18 ) تورکر
19 ) بیجند 19 ) پچنِگ
20 ) جاوولدور 20 ) جوالدار
21 ) چبنی 21 ) جبنی
محمود کاشغری در شماره 22 از جاروقلوق یا چاروقلوق یاد کرده است . ولی این نام را رشیدالدین نیاورده است . وی در عوض سه نام دیگر ذکر کرده است که در کتاب محمود کاشغری نیامده است . این نامها عبارت اند از : یاییرلی ، کاریک و کارکین .
هر دو مؤلف طمغای این اقوام یا مهر و نشان آنها را که برای داغ کردن گله مورد استفاده بوده ذکر کرده اند .
بنا به نوشته رشیدالدین حتی در دوران اسلامی نمونه هایی از توتمیسم در میان غزان وجود داشته است . هریک از اقوام پرنده خاصی را مورد ستایش قرار می دادند . افراد قوم مربوطه گوشت آن پرنده را نمی خوردند و به آنها آزار نمی رساندند .
رشید الدین و محمود کاشغری هیچ یک از منطقه جغرافیایی اقوام غز ، ذکری به میان نیاورده اند . از سده 11 میلادی ، ( 5 هجری قمری ) تا اوایل سده 14 میلادی ( 8 هجری قمری ) تحولات و دگرگونی هایی در زبان و گویش غزان پدید آمد . می توان دریافت که گویش ترکمانی از گویش ترکی شرقی متمایز است .
بنا به نوشته رشیدالدین ، ترکمانان دقیقاً می دانستند که دودمان فرمانروایانشان از کدام قوم و قبیله بوده اند . به عنوان نمونه می دانستند که سلاطین سلجوقی که حدود 400 سال بر سرزمینهای ایران و توران و از مصر تا چین فرمان راندند ، از قوم کینیک بوده اند .
خواجه نظام الملک درباره خویشاوندی ترکمانان و غزان در فصل 26 کتاب خود می نویسد : " هر چند که از ترکمانان ملالی حاصل شده است و عددی بسیارند ، ایشان را بدین دولت حقی ایستاده است که در ابتدای دولت بسیار خدمتها کرده و رنجها کشیده اند و از جمله خویشانند " .
بار تولد می نویسد که سلطان سنجر " ترکمانان را به استانهای دوردست و مرزی امپراتوری سلجوقیان گسیل داشت تا با بیزانسیها و گرجیان پیکار کنند . بدین روال می توان ترکی شدن تدریجی آسیای صغیر و آذربایجان را توضیح داد (3) .
ترکمانان در کلیه جنگهای توسعه طلبانه سلجوقیان شرکت داشتند و پس از آنها نیز با اتابکان بودند . هنگامی که نورالدین محمود ، اتابک سوریه در سال 560 هجری قمری ( 1164 میلادی ) عزم تسخیر مصر کرد ، ترکمانان گروه کثیری از سپاهیان او را تشکیل می دادند .
ظهیری مؤلف مصری سده 15 میلادی می نویسد قبایل ترکمان از غزّه تا دیار بکر را اشغال کرده بودند . وی محل دقیق سکونت ترکمانان را در این نواحی ذکر کرده است .
قراقویونلوها و آق قویونلوها مدتی بر ایران ، آسیای صغیر و قفقاز فرمانروایی داشتند .
قراقویونلوها از قبیله بهارلو و آق قویونلوها از قبیله بایندور بودند که کاشغری بدان اشاره کرده است . بار تولد می نویسد : چنین به نظر می رسد که در عهد ترکمانان آق قویونلو داستانهای مرتبط با نام قورقود پدید آمده باشد . در این داستانها فرمانروای همه غزان بایندورخان بود .
در تاریخ ممالک اسلامی از دولتهای جداگانه بسیاری تا زمان نادرشاه افشار یاد شده است که دارای منشأ ترکمانی بوده اند . اینان از قبایلی بوده اند که در کتاب محمود کاشغری ، مذکور است . یکی از آنها دودمان اتابکان سلغریان بوده که در فاصله سالهای 543 – 686 – هجری قمری ، ( 1148 – 1287 میلادی ) بر فارس حکومت داشته است . ولی رابطه این دودمان با قبیله سلغرکه اکنون سالور نامیده می شوند ، مشخص نیست . بعضی مورخان برآنند که سلغر نام سر دودمان این قبیله بوده است . ولی از نوشته حمد الله مستوفی چنین بر می آید که در روزگار او قرن 9 هجری قمری 14 میلادی آگاهی دقیقی از منشأ سلغریان وجود نداشته است .
غزان به عنوان قوم در آخرین سالهای فرمانروایی سلطان سنجر وارد معرکه شدند . آنان بر سلطان خروج کردند و در سال 548 هجری قمری ( 1153 میلادی ) وی را به اسارت گرفتند و سه سال نزد خود نگاه داشتند . در آن سال سنجر توانست به ترند بگریزد و از آنجا به مرو برود . ولی وی در همین شهر بدرود زندگی گفت . غزها که بر سنجر چیره شده بودند مرو ، نیشابور و چند شهر خراسان را غارت و ویران کردند و تنها در برابر دژ هرات متوقف شدند و ناگزیر عقب نشستند .
این غزان به قبایل بوزوک و اوچوک تقسیم شدند و می توان گفت که شامل مجموع ترکمانان بوده اند . ولی گروههایی نیز در شمال افغانستان و بلخ وجود داشتند که همراه اعقاب سلجوق به ایران نیامدند و در ماوراء النهر باقی ماندند . بعدها ترکان قارلوق عرصه را بر آنان تنگ کردند . فرمانروای غزان بوزوک ، قورقود پسر عبدالحمید ، و فرمانروای غزان اوچوک ، دو پسر داد یک بود که نام شخص اخیر الذکر در مآخذ به صورت دو دو پسر اسحاق بن خضر آمده است . محتمل است که به وی نام اسلامی داده باشند ، زیرا در میان ترکان چنین معمول بود و آنها دو نام داشتند .
در روزگار آتنولتاش ترکمانان مزبور زمستانها را در خوارزم می گذرانیدند . از سرنوشت این دو فرمانروای ترکمان آگاهی روشنی در دست نیست . غزان پس از مرگ سنجر نیز بعضی نواحی خراسان را در دست داشتند که از آن جمله ناحیه مرو بود . اینان در سده 6 هجری قمری ( 12 میلادی ) توسط خوارزمشاه در معرض فشار قرار گرفتند .
در قرن 11 هجری ( 17 میلادی ) ابوالغازی بهادر خان اطلاعات وسیعی پیرامون ترکمانان به رشته تحریر کشید که بعضی مطالب آن بر پایه کتاب رشیدالدین فضل الله و بخشی دیگر بر مبنای گفته های کسان بوده است . ابوالغازی می نویسد که ترکمانان از سواحل سیر دریا ( سیحون ) سرازیر شدند . سرزمین ترکمانان را حوضه سیر دریا نوشته اند . در زمان حمله چنگیز هنوز همه ترکمانان سواحل این رود را ترک نگفته بودند . هنگام حمله مغولان ، جوجی فرند ارشد چنگیز پس از تصرف جندوینگی کند گروهی مرکب از 100 هزار نفر مغول و ترکمان به فرماندهی تاینال سردار مغول به خوارزم فرستاد . ترکمانان بر مغولان شوریدند و یکی از سران مغول را به قتل رسانیدند . تاینال که از ماجرا آگاه شد به خوارزم بازگشت و گروه کثیری از ترکمانان را کشت . بخشی از آنان که نجات یافته بودند به مرو و چار جوی گریختند .
در محدوده سرزمین کنونی ترکمنستان قوم ترکمان یا زیر ، که محمود کاشغری آن را یازگیر نامیده از اهمیت فراوان برخوردار بوده است . شمارۀ یازیرها به اندازه ای زیاد بود که ابن اثیر آنان را به عنوانی قومی بزرگ تلقی کرده است . اینان طی سده های 12 و 13 میلادی ، ( 6 و 7 هجری قمری ) در ترکمنستان کنونی مستقر شدند .
سال 555 هجری قمری 1160 میلادی بخشی از سپاه خوارزمشاه آل ارسلان به یازیرها که در رأس آنها یغمورخان قرار داشت حمله بردند و آنان را درهم شکستند . یغمور از غزان ساکن خراسان یاری طلبید . غزان در سال 556 هجری ، ( 1161 میلادی ) دهستان دگرگان را ویران کردند و بازگشتند . یازیرها که شمارۀ آنان همواره فزونی می یافت به حدود شهرستان " وفراوه " و " مانقشلاق " رفتند و در آن نواحی جای گرفتند .
ابوالغازی بهادرخان می نویسد که یازیرها مدتی دراز در اطراف " درون " سکنی گرفتند و از آن پس به سبب طول اقامت آنان ، سرزمین مزبور " یازیریورت " نام گرفت . گروهی از اینان به کوهستان اطراف درون رفتند و زراعت پیشه کردند . اکنون این گروه ازیا زیرها را " قارداشلی " می نامند . بخش بزرگی از این قبایل ترکمان در منطقه " ایل یالین " مستقر شدند . از وجود یازیرها در سواحل آمودریا و کوچ آنان به چارجوی یاد شده است . در اواخر سده 12 و اوایل سده 13 هجری ، اواخر سده 18 در اوایل سده 19 میلادی آخال تکی ها عرصه را بر یازیرها تنگ کردند .
پس از فروپاشی دولت مغولان در ایران ، در محدودۀ آسیای مرکزی قبایل مختلف از جمله قبیله چونگوربان که محتمل است ترکمان بوده باشند ، فرمانروایی یافتند . در رأس چونگوربان ارغون شاه قرار داشت که بنای دژکلات را به او نسبت داده اند . او گذشته از کلات ، طوس و ابیوردو قوچان و نسا و دامنه مرو را در تصرف خود داشت . پس از او سرزمین تحت تصرف وی میان دو فرزندش محمد بیگ و علی بیگ بخش شد . علی بیگ بعدها با تیمور پیکار کرد و در سال 1362 میلادی ، 764 هجری قمری توسط ترکمانان در مرغاب اسیر شد و مدتی در میهنه ( مهنه ) به سر برد .
یکی از فرمانروایان مهنه مبارک شاه ترکمان بود که در راس قبیله سنجری قرار داشت . اعقاب مبارک شاه در دولت تیمور از امتیازهایی برخوردار شدند . علی بیگ در سال 784 هجری قمری ، ( 1382 میلادی ) به فرغانه تبعید و یک سال بعد در آنجا کشته شد .
ابوالغازی بهادرخان درباره اقوام ترکمان مطالبی ارائه کرده است که گاه متضاد به نظر می رسند . وی در میان قبایل ترکمان مقام عمده ای را برای سالورها قایل است . وی معتقد است که بسیاری از قبایل ترکمان از این گروه منشعب شده اند . ابوالغازی در نوشته خود به اسطوره ها نیز پرداخته و نوشته است که سرزمین ترکمانان از سیر دریا تا آمو دریا و از آن جا تا مرغاب کشیده شد که زمانی در حیطه تصرف علی خان بود و علی خان درینگی کند می زیست . رفتار نادرست فرزند او به نام شاه ملک سبب قیام طغرل شد که سرانجام به قتل شاه ملک منتهی گشت . پس از آن علی خان در گذشت . از این پس در میان ترکمانان اختلاف افتاد و بخشهای بزرگی از آنان در جاهای مختلف سکنی گرفتند . گروهی از اینان به مانقشلاق رفتند که قبیله سالور از آن گروه بود . عده ای از این گروهها به فارس و عراق رفتند . سالورها در عراق بابایندوریان درگیر شدند . گروهی دیگر نیز به قفقاز و منطقه شماخی و کریمه و از آنجا به منطقه ولگا رفتند . ابوالغاری از مبارزات و درگیریهای میان ترکمنان و ازبکان خوارزم مطالب مبسوطی ارائه کرده است . خانهای ازبک ، ترکمانان را تابعان خود می شمردند . گروهی از ترکمانان که تابع ازبکان بودند در اورگنج می زیستند . گروهی از آنان به آذربایجان رفتند . بعدها دودمان صفوی از میان این گروه ترکمان پدید آمدند .
در تاریخ ایران از گروه ترکمانانی یاد شده است که به حدود اترک کوچ کردند . اینان را قبیله صائین خان یا ترکمانان ساحل " بیک ترکمن " می نامیدند . بنا به نوشته اسکندر بیگ ترکمان " منشی " این ترکمانان به دین محمد شاهزاده خوارزم در مبارزه با عبدا . . . خان فرمانروای بخارا یاری رساندند . دین محمد به یاری ترکمانان ، بخاراییان را از آن سرزمین بیرون راند . اسکندر منشی از قیام ترکمانان علیه فرمانروایان استرآباد در سال 957 قمری 1550 یاد کرده است .
در عهد سلطنت شاه عباس ، حاکم نسا و ابیورد ترکمان بود . با وجود قدرتمندی ایران در زمان شاه عباس ، حکام استر آباد نسبت به ترکمانان سیاست تدافعی در پیش گرفته بودند . در سال 1007 هجری قمری ، 1598 میلادی سپاه ایران در حوالی اترک ترکمانان را درهم شکستند و دژ آن ناحیه را بازسازی کردند . در سال 1031 هجری قمری ، ( 1621 میلادی ) فریدون خان والی استرآباد که حدود 18 سال همواره با ترکمانان پیکار می کرد ، در گذشت . در عهد شاهان صفوی ، ترکمانان در ناحیه " درون " می زیستند .
در اواسط سده 11 هجری قمری ، 17 میلادی ترکمانان یارای مقاومت در برابر خانهای ازبک را نداشتند .
در سده های 12 و 13 هجری قمری ، سده 18 و اوایل سده 18 و اوایل سده 19 میلادی روسها با ترکمانان ساکن مناطق آسیای مرکزی ، ارتباط کمی داشتند . گاه پیکارهایی میان روسها و ترکمانان ساکن کرانه دریای خزر روی می داد . سال 1157 هجری قمری ، 1744 میلادی ترکمانان به روسها پیشنهاد احداث قلعه ای برای بازرگانی در ناحیه ما نقشلاق را دادند . سال 1225 هجری قمری ، ( 1810 میلادی ) در هشتر خان ( حاجی طرخان – آستاراخان ) 2300 خانوار ترکمان به تابعیت دولت روسیه در آمدند .
در تاریخ ترکمانان جنب و جوشهایی در مورد تغییر محل ترکمانان در عهد نادرشاه وجود دارد . در اواخر دوران صفوی و ضعف دولت مرکزی ایران ، ازبکان و ترکمانان به خراسان حمله بردند . نادرشاه نه تنها به رفع این حملات توفیق یافت ، بلکه به آنان حمله برد و تا مدتی بخارا و خیوه و ترکمانان این نواحی را به تابعیت واداشت . می دانیم که نادرشاه خود از ترکمانان و از ایل افشار بود که در درگز تولد یافته بود . آن زمان ابیوردیکی از مراکز ایل افشار به شمار می رفت . نادرشاه به همراهی گروهی از یاران خود در روزگار ضعف صفویان ابیورد و دستگرد و درگزو کلات را در اختیار گرفت . کلات بعدها به یکی از پایگاه های سپاه نادرشاه بدل گردید . نادر از کلات علیه ترکمانانی که از محمود سیستانی حمایت می کردند ، لشکر کشید و در بغ آباد نزدیک نسا بر آنها تاخت آورد و ترکمانان مزبور را در هم شکست . او با این اقدام ترکمانان را به تبعیت از خود واداشت .
این زمان در میان ایل قاجار که در حدود مرو به سر می بردند اختلاف افتاد و تاتارها از این وضع بهره گرفتند . تاتارها قبیله یموت را با خود همراه کردند . این گروه از خوارزم به صحرای قراقوم کوچ کرده بودند . قاجارها به یموت حمله بردند ، گروهی را کشتند و گروهی را به اسارت گرفتند . پس از این واقعه تاتارها و ترکمانان دژکلات را متصرف شدند ، برای تاتارها و ترکمانان مشکل آب پدید آمد . از این رو به نادر شاه توسل جستند . نادر نیز به سوی مرو رفت . ولی چون آب رود تجن بالا آمده بود ، نتوانست از رود بگذرد . ناگزیر عازم سرخس شد .
ازبکان و ترکمانان خوارزم پس از سقوط دولت صفویان به خراسان حمله بردند و در عهد شیرغازی خان ( 1128 – 1140 هجری قمری ، 1715 – 1727 میلادی ) حملات خود را ادامه دادند ، ولی توفیقی به دست نیاوردند . شیرغازی خان در سال 1129 هجری ، ( 1716 میلادی ) مشهد را متصرف کرد و از آنجا عازم نیشاپور شد . ولی نتوانست این شهر را تسخیر کند . شیرغازی خان در سال 1130 هجری ، 1717 میلادی مشهد را غارت کرد و یک سال بعد بار دیگر همان شهر را مورد نهب و غارت قرار داد .
سال 1142 هجری قمری ( 1729 میلادی ) نادر هرات را متصرف شد و از آنجا روی به مشهد نهاد . وی تصمیم گرفت زمستان متوجه ترکمانان شود و بهار را در استر آباد بگذراند . ولی اوضاع و احوال ، او را به جنگ با اشرف افغان وا داشت . وی تنها در سال 1143 هجری ، ( 1730 میلادی ) توانست به استرآباد برود . نادر درصدد برآمد ظرف یک روز به هر دو قبیله یموت و گوکلان حمله برد . ترکمانان از قصد نادر مطلع شدند . یموتها توانستند به سوی خیوه بگریزند . گوکانها نیز عازم سومبار شدند . نادر هرگونه رابطه خراسان با ترکمان ها را منقطع اعلام کرد .
بهار سال 1145 هجری ، ( 1732 میلادی ) بنا به دستور نادر قلعه ای برای پادگانی مرکب از سه هزار نفر در چاندیر بنا شد ، تا از آنجا تدابیر قطعی علیه قبیله های یموت و گوکلان در صورت حرکت و حملات آنان اتخاذ گردد . ولی بعدها قلعه مزبور به سبب دوری از آب ویران گردید و بی استفاده ماند . بعدها نادر توانست قبایل یموت و گوکلان را تا اندازه ای راضی کند که یکهزار جوان برای پیکار در غرب در اختیار وی قرار دهند . ولی این خواسته برآورده نشد . لذا نادر به اقدام مجدد علیه ترکمانان دست زد و ضربه هایی بر آنها وارد آورد . نادر تا بلخان و حدود دهستان ، ترکمانان فراری را تعقیب کرد .
سال 1148 هجری ، ( 1735 میلادی ) هنگامی که نادر در قفقاز و ناحیه شمالی بود خبر رسید که ایلبارس خان ، خان خیوه گروهی از قبیله یموت را به تعداد سی هزار نفر فرستاد تا نواحی مرزی خراسان را غارت کنند . در بازگشت ، ترکمانان با سپاهیان ایران مواجه گشتند و بسیاری از ترکمانان در جنگ کشته شدند . ولی در تاریخ خیوه چنین آمده است که ترکمانان حملات سپاهیان ایران را دفع کردند و با غنایم بسیار به خیوه بازگشتند .
سال 1152 هجری ، ( 1739 میلادی ) که نادر به هند رفته بود ، بار دیگر ایلبارس خان همراه با گروه کثیری از ترکمانان و ازبکان به دژکهلان در فاصله میان نسا و ابیورد حمله کردند . فرمانده قلعه از خارج گروهی را گرد آورد تا به ترکمانان حمله کند . آن زمان رضا قلی فرزند نادر در سرخس اقامت داشت .
ایلبارس به گمان این که سپاه مزبور متعلق به رضا قلی است ، با شتاب راه خوارزم در پیش گرفت .
سال 1153 هجری ، ( 1740 میلادی ) نادر خانهای خیوه و بخارا را تابع خود کرد . اتباع خانهای مزبور ، ترکمانان و ازبکان بودند . خان بخارا بدون مقاومت تسلیم شد . با این وصف نادر افراد جنگی ترکمان و ازبک را از خان مزبور گرفت و به سپاه خود ملحق کرد که شماره آنان را بیست هزار نوشته اند
در خیوه نادر با مقاومت ترکمانان مواجه شد که از قبایل یموت و تکین بودند . نادر سرانجام بر آنان غلبه کرد و گروه کثیری را با خود برد . شماره افراد جنگی اسیر از ازبکان را چهار هزار نوشته اند ، ولی شماره ترکمانان اسیر شده مشخص نیست .
در سال مرگ نادر از عصیان ترکمانان در استرآباد یاد شده است که گویا با ایل قاجار همدست شده بودند . محمدحسن خان رئیس ایل قاجار نزد بکنج خان رئیس قبیله یموت گریخت . علی قلی خان جانشین نادرشاه که خود را علی شاه نامیده بود ناگهان به ترکمان حمله برد و آنان را درهم شکست ولی به تعقیب ترکمانان نپرداخت .
در تاریخ خیوه نام بکنج خان رئیس قبیله یموت ، بکنج علی صوفی آمده است . در قرن 19 میلادی خیوه چندین بار مورد هجوم ترکمانان قرار گرفت . ترکمانان گاه در آنجا مستقر شدند و گاه به غارت خیوه و اطراف آن می پرداختند . ترکمانان گاه از اختلاف میان امیر بخارا و فرمانروایان ایران بهره می جستند و به حمله دست می زدند . در سال 1272 هجری قمری ، ( 1855 میلادی ) کوشوت خان رئیس قبیله تکین ترکمان ، در اطراف سرخس به لشکریان خان خیوه حمله برد . در سال 1274 هجری ، ( 1857 میلادی ) قبیله تکین به مرو حمله برد و در سال 1276 هجری ، ( 1859 میلادی ) آن شهر را متصرف گردید . سال 1273 هجری ، ( 1856 میلادی ) قبیله یموت به خیوه حمله برد . در این حمله خان خیوه کشته شد .
در اواخر دوران سلطنت محمد شاه قاجار ، محمد حسن خان حاکم خراسان ضمن استفاده از یاری قبیله های تکین ، گوکلان و یموت علیه دولت مرکزی قیام کرد . قیام مزبور با دشواری از سوی دولت مرکزی سرکوب شد .
سال 1302 هجری قمری ، ( 1884 میلادی ) سپاهیان روس مرو را تصرف کردند .
سال 1298 هجری قمری ، ( 1880 میلادی ) منطقه کنونی ترکمنستان میان دولتهای روسیه ، ایران و افغانستان تقسیم شد . حال آن که اراضی مزبور طی قرون و اعصار به ایران تعلق داشت و بخشی از ایران بود . پس از این واقعه ترکمنهای تابع دولت روسیه ، در حدود مرزهای ایران موقعیت ممتازی کسب کردند .
منابع و ماخذ
1 ) ایرران و ترکان در روزگار ساسانیان ، عنایت ا . . . رضا ، انتشارات علمی و فرهنگی تهران ، 1365
2 ) سفرنامۀ ابن فضلان ترجمۀ ابوالفضل طباطبایی ، بنیاد فرهنگی ایران ، 1345
3 ) ترکمن های ایران، دکتر محمد رضا بیگدلی ( نگارنده مقاله )
4 ) شاهسون های ایران، دکتر محمد رضا بیگدلی ( نگارنده مقاله )
5 ) تاریخ بیگدلی - شاملو " مجلد سوم ،پروفسور دکتر غلامحسین بیگدلی و دکتر محمد رضا بیگدلی
منبع: وبلاگ دکتر محمد رضا بیگدلی