انوشتكين شيرگير دایره المعارف بزرگ اسلامی جلد: 10 شماره مقاله:4085
اَنوشْتَگينِ شيرْگير (مق 525ق/1131م)، از امرا و اتابكان مشهور سلجوقى. از آغاز كار او اطلاعى در دست نيست، اين قدر مىدانيم كه از جمله امراي سلطان محمد سلجوقى بود و چون سلطان در 504ق آوه و ساوه و زنجان را به پسر خود طغرل داد، امير شيرگير را نيز اتابك او گردانيد ((ابن اثير، 10/547، قس: 10/527، كه از انوشتگين شيرگير به عنوان صاحب آوه و ساوه و بلاد ديگر ياد كرده است).
سلطان محمد كه باطنيه را سخت دشمن مىداشت، پس از چيرگى بر احمد بن عبدالملك عطاش و دژهاي باطنيان اصفهان، خواست الموتيان را نيز به زير كشد. از اينرو، انوشتگين شيرگير را بدين كار گماشت (رشيدالدين، 126؛ حسينى، 168). وي در آغاز 503ق، بر در قزوين فرود آمد و به لمهسر تاخت و اندكى بعد هم با پسر خود عمر و امرايى چون احمديل و جاوولى سقا و قراجه ساقى، الموت را به محاصره گرفت (حافظ ابرو، 214). چنين مىنمايد كه اين محاصره مدتى به درازا كشيد، چنانكه در 505ق توانست تنها برخى از دژهاي الموت را تسخير كند. او در اطراف الموت جايگاهها ساخت و لشكريان را در آنجا مسكن داد تا از درازي محاصره تنگدل نشوند. سلطان محمد نيز همواره ساز و برگ و مال و مرد مىفرستاد و انوشتگين هم در تسخير الموت پاي مىفشرد، تا كار بر الموتيان سخت شد. اما در اين ميان خبر مرگ سلطان محمد در رسيد (511 ق) و امراي سلجوقى به رغم مخالفت انوشتگين محاصره را ناتمام گذاشتند و عقب نشستند (ابن اثير، 10/528، 529). افزون بر اين از گزارش حافظ ابرو (ص 213- 216) هم بر مىآيد كه انوشتگين مدت 8 سال از 503 تا 511 ق الموتيان را به محاصره داشته است. اما از آنجا كه در فاصلة اين سالها از او در منابع ياد نشده، بعضى از مورخان پنداشتهاند كه انوشتگين در 511 ق به الموت تاخته است (جوينى، 3/212؛ خواندمير، 2/468).
به هر حال پس از مرگ سلطان محمد، تا 513 ق از انوشتگين خبري در دست نيست و چنين مىنمايد كه او همچنان به عنوان اتابك طغرل در اقطاعات او روزگار مىگذرانيد تا در اين سال سلطان محمود او را از اتابكى طغرل عزل كرد و امير گنتغدي را اتابكى داد و اين نيز انوشتگين را گرفته، به حبس افكند، اما سلطان سنجر او را آزاد ساخت و انوشتگين به زنجان رفت (ابن اثير، 10/547، 597 - 598). ظاهراً به همين سبب وقتى در 515 ق ميان سلطان مسعود و برادرش محمود خلاف افتاد، انوشتگين به مسعود پيوست و به جنگ محمود رفت (ميرخواند، 4/304)؛ و از آن پس هم آق سنقر احمديلى كه پس از مرگ گنتغدي در 515ق خواهان اتابكى طغرل شد و او را برضد محمود برانگيخت، از شيرگير مدد خواست. او هم به ايشان پيوست، اما كار به صلح انجاميد (ابن اثير، 10/597 - 598). ظاهراً انوشتگين پس از اين واقعه به محمود پيوست و باز به اتابكى طغرل منصوب شد. چه حسينى (ص 194) آورده كه در 521 ق سلطان سنجر به ري رفت و شيرگير را از اتابكى طغرل برداشت و قراسنقر را منصوب كرد. از اين پس خبري از انوشتگين در دست نيست، جز آنكه اندكى پيش از مرگ سلطان محمود در همدان (شوال 525) ابوالقاسم درگزينى اَنَس آبادي وزير، انوشتگين - پرهيزكارترين اميرسلجوقى (حسينى،171) - و پسرششرفالدوله عمر را، به سبب بيمى كه از آن دو داشت، در جماديالا¸خر 525 به قتل رساند (ابن اثير، 10/669 -670). به نظر مىرسد اين كار خواست باطنيان بود كه درگزينى ظاهراً به ايشان گرايش داشت (حسينى، 203؛ نيز نك: شرف، 160-161) و در بعضى از قتلهاي سياسى ديگر كه در همين ايام به دست وزير صورت گرفت هم دست باطنيان پيداست (نك: ه د، آق سنقر احمديلى). اما درگزينى نيز چندان نماند و در 527ق كه طغرل از سلطان مسعود شكست خورد، بر وزير خشم گرفت و گفت او را به دار بياويزند و چون ريسماندار پاره شد، يكى از غلامان انوشتگين بدو حمله برد و به قتلش رسانيد (حسينى، همانجا). به گفتة ابن اثير (10/687) چون طغرل راه ري در پيش گرفت، غلامان انوشتگين به وزير تاختند و او را كشتند.
مآخذ: ابن اثير، الكامل؛ جوينى، عطاملك، تاريخ جهانگشاي، به كوشش محمد قزوينى، ليدن، 1937م؛ حافظ ابرو، مجمعالتواريخ السلطانيه، به كوشش محمد مدرسى زنجانى، تهران 1364ش؛ حسينى، على، زبدة التواريخ، به كوشش محمد نورالدين، بيروت، 1405ق؛ خواندمير، غياثالدين، حبيبالسير، به كوشش محمد دبيرسياقى، تهران، 1353ش؛ رشيدالدين فضلالله، جامعالتواريخ (قسمت اسماعيليان و فاطميان و نزاريان)، به كوشش محمدتقى دانشپژوه و محمد مدرسى زنجانى، تهران، 1356ش؛ شرف، طه احمد، دولة النزارية، قاهره، 1369ق؛ ميرخواند، محمد، روضةالصفا، تهران، 1339ش. بخش تاريخ
سلطان محمد كه باطنيه را سخت دشمن مىداشت، پس از چيرگى بر احمد بن عبدالملك عطاش و دژهاي باطنيان اصفهان، خواست الموتيان را نيز به زير كشد. از اينرو، انوشتگين شيرگير را بدين كار گماشت (رشيدالدين، 126؛ حسينى، 168). وي در آغاز 503ق، بر در قزوين فرود آمد و به لمهسر تاخت و اندكى بعد هم با پسر خود عمر و امرايى چون احمديل و جاوولى سقا و قراجه ساقى، الموت را به محاصره گرفت (حافظ ابرو، 214). چنين مىنمايد كه اين محاصره مدتى به درازا كشيد، چنانكه در 505ق توانست تنها برخى از دژهاي الموت را تسخير كند. او در اطراف الموت جايگاهها ساخت و لشكريان را در آنجا مسكن داد تا از درازي محاصره تنگدل نشوند. سلطان محمد نيز همواره ساز و برگ و مال و مرد مىفرستاد و انوشتگين هم در تسخير الموت پاي مىفشرد، تا كار بر الموتيان سخت شد. اما در اين ميان خبر مرگ سلطان محمد در رسيد (511 ق) و امراي سلجوقى به رغم مخالفت انوشتگين محاصره را ناتمام گذاشتند و عقب نشستند (ابن اثير، 10/528، 529). افزون بر اين از گزارش حافظ ابرو (ص 213- 216) هم بر مىآيد كه انوشتگين مدت 8 سال از 503 تا 511 ق الموتيان را به محاصره داشته است. اما از آنجا كه در فاصلة اين سالها از او در منابع ياد نشده، بعضى از مورخان پنداشتهاند كه انوشتگين در 511 ق به الموت تاخته است (جوينى، 3/212؛ خواندمير، 2/468).
به هر حال پس از مرگ سلطان محمد، تا 513 ق از انوشتگين خبري در دست نيست و چنين مىنمايد كه او همچنان به عنوان اتابك طغرل در اقطاعات او روزگار مىگذرانيد تا در اين سال سلطان محمود او را از اتابكى طغرل عزل كرد و امير گنتغدي را اتابكى داد و اين نيز انوشتگين را گرفته، به حبس افكند، اما سلطان سنجر او را آزاد ساخت و انوشتگين به زنجان رفت (ابن اثير، 10/547، 597 - 598). ظاهراً به همين سبب وقتى در 515 ق ميان سلطان مسعود و برادرش محمود خلاف افتاد، انوشتگين به مسعود پيوست و به جنگ محمود رفت (ميرخواند، 4/304)؛ و از آن پس هم آق سنقر احمديلى كه پس از مرگ گنتغدي در 515ق خواهان اتابكى طغرل شد و او را برضد محمود برانگيخت، از شيرگير مدد خواست. او هم به ايشان پيوست، اما كار به صلح انجاميد (ابن اثير، 10/597 - 598). ظاهراً انوشتگين پس از اين واقعه به محمود پيوست و باز به اتابكى طغرل منصوب شد. چه حسينى (ص 194) آورده كه در 521 ق سلطان سنجر به ري رفت و شيرگير را از اتابكى طغرل برداشت و قراسنقر را منصوب كرد. از اين پس خبري از انوشتگين در دست نيست، جز آنكه اندكى پيش از مرگ سلطان محمود در همدان (شوال 525) ابوالقاسم درگزينى اَنَس آبادي وزير، انوشتگين - پرهيزكارترين اميرسلجوقى (حسينى،171) - و پسرششرفالدوله عمر را، به سبب بيمى كه از آن دو داشت، در جماديالا¸خر 525 به قتل رساند (ابن اثير، 10/669 -670). به نظر مىرسد اين كار خواست باطنيان بود كه درگزينى ظاهراً به ايشان گرايش داشت (حسينى، 203؛ نيز نك: شرف، 160-161) و در بعضى از قتلهاي سياسى ديگر كه در همين ايام به دست وزير صورت گرفت هم دست باطنيان پيداست (نك: ه د، آق سنقر احمديلى). اما درگزينى نيز چندان نماند و در 527ق كه طغرل از سلطان مسعود شكست خورد، بر وزير خشم گرفت و گفت او را به دار بياويزند و چون ريسماندار پاره شد، يكى از غلامان انوشتگين بدو حمله برد و به قتلش رسانيد (حسينى، همانجا). به گفتة ابن اثير (10/687) چون طغرل راه ري در پيش گرفت، غلامان انوشتگين به وزير تاختند و او را كشتند.
مآخذ: ابن اثير، الكامل؛ جوينى، عطاملك، تاريخ جهانگشاي، به كوشش محمد قزوينى، ليدن، 1937م؛ حافظ ابرو، مجمعالتواريخ السلطانيه، به كوشش محمد مدرسى زنجانى، تهران 1364ش؛ حسينى، على، زبدة التواريخ، به كوشش محمد نورالدين، بيروت، 1405ق؛ خواندمير، غياثالدين، حبيبالسير، به كوشش محمد دبيرسياقى، تهران، 1353ش؛ رشيدالدين فضلالله، جامعالتواريخ (قسمت اسماعيليان و فاطميان و نزاريان)، به كوشش محمدتقى دانشپژوه و محمد مدرسى زنجانى، تهران، 1356ش؛ شرف، طه احمد، دولة النزارية، قاهره، 1369ق؛ ميرخواند، محمد، روضةالصفا، تهران، 1339ش. بخش تاريخ
+ نوشته شده در پنجشنبه ۱۳۸۹/۰۳/۲۰ ساعت 11:48 توسط محمد قجقی
|