الب دایره المعارف بزرگ اسلامی جلد: 9 شماره مقاله:3829
اَلْب، يا اَلْپ و آلب، كلمهاي است تركى كه در گويشهاي گوناگون اين زبان به معنى پهلوان، جنگاور، دلير و بهادر (كاشغري، 1/44، 112؛ كاظم قدري، 2/125-126) به عنوان لقب و صفت دلاوران و قهرمانان و شاهزادگان ترك (كوپرولو، «تشكيل...1»، به كار مىرفته است. در ميان اقوام كهن ترك به كسانى كه عقاب را با تير شكار، و پر آن را بر كلاه خويش نصب مىكردند و يا پلنگ را كشته، دم آن را بر بازوي خود مىپيچيدند، نيز الب گفته مىشد (پاكالين، .(I/47 همچنين اين لقب از عناوين رسمى برخى دولتمردان ترك (كوپرولو، همانجا) بوده، و نيز در تشكيلات و سازمان قبيلهاي به اشراف نظامى نيز اطلاق مىشده است I/379) .(IA, بسياري از قهرمانان ملى و اساطيري ترك نيز به اين لقب ملقب بودند، چنانكه اَرتنكا كه ايرانيان او را افراسياب مىنامند، الب ارتنكا خوانده مىشد (كاشغري، 1/44).
اين لقب و صفت كه دست آورد زندگانى كوچندگى است، در ادبيات ترك جايگاه ويژهاي داشته است و به دست آوردن اين عنوان افتخار بزرگى شمرده مىشد. حتى بر گردن اسبهاي البها كه از خود فداكاري نشان مىدادند، نشانى از طلا مىآويختند (كوپرولو، «متصوفان...2»، و از بدگويى دربارة البها به شدت پرهيز مىكردند (كاشغري، 1/124). در دولتهاي ترك تأمين امنيت و حراست از نواحى مرزي برعهدة البها بود (كوپرولو، همان، .(189
اين لقب از آسياي ميانه تا آسياي صغير و حتى شبه قارة هند همراه با نام دولتمردان، اميران و بنيانگذاران سلسلههاي ترك ديده مىشود؛ چنانكه الب تكين مؤسس سلسلة غزنويان، الب ارسلان سلجوقى، قيا الب نياي خاندان عثمانى (عاشق پاشازاده، 2)، همچنين اميرانى از سلجوقيان و خوارزمشاهيان مانند الب سنغر (رشيد وطواط، 195)، محمود الب از ايل باشيان سيواس در دورة سلجوقيان آسياي صغير ( مختصر...، 78)، الب خان از اميران محمد خوارزمشاه (ابوالغازي، 110)، الب خان فرمانرواي مولتان در هند (برنى، 363)، نوح الب، الب ارغون و غيره I/380) با اين لقب معروف بودند. البى صورت ديگري از اين واژه و لقب نجمالدين على البى و عمادالدين البى از اميران آل ارتق بوده است (نك: ه د، 1/567 -570).
كلماتى چون الپائو، الپائوت (الباغوت)، الپاووت و يلپائو را كه در الواح اورخون موجود است، مشتق از اين واژه دانستهاند ، IA) همانجا). اين كلمه در نام برخى مكانهاي جغرافيايى نيز، مانند الپ قلعه، الب كوي، الپاووت كوي (همان، در تركيه، ديده مىشود. اولياچلبى سياح سدة 11ق/ 17م در توصيف شهر توقات از تكيهاي به نام الب غازي نام برده است (5/60، 68). وجود آرامگاه الب آتا (پدرْ الب) در تورخان تركستان كه گفته مىشود از نوادگان محمد حنفيه است، نشان دهندة قدمت اين لقب و نيز اسلامى شدن آن است (كوپرولو، همان، .(63
در قرون متأخرتر اسلامى، واژة الب همراه با «غازي» به كار برده مىشد (همو، «تشكيل»، 146 )، چنانكه والى غوريان در هرات، ملك ناصرالدين الب غازي نام داشت (منهاج، 121؛ نظامى، 45؛ قزوينى، 184) و اتابك زنگى ابن آق سنقر را نيز الب غازي مىخواندند (ابن قلانسى، 284).
با گسترش فرهنگ اسلامى و با جوشش احساسات جهاد دينى و انديشههاي صوفيانه، پيروان طريقتها و متصوفان نيز در زمرة البها درآمدند و به الب ارن معروف شدند. اينان با شركت در جنگهاي مذهبى حتى رهبري معنوي سپاه را نيز بر عهده گرفتند (كوپرولو، «متصوفان»، .(253-254
عاشق پاشا شاعر صوفى كه در نيمة اول سدة 8ق/14م مىزيست، براي ورود به جرگة البها والب ارنها داشتن 9 خصلت را ضروري شمرد: دلى استوار يعنى شجاعت، نيروي بازو، غيرت، اسب نيكو، لباس مخصوص، تير و كمان، شمشير، نيزه و يار موافق (كوپرولو، همان، 244 ، «تشكيل»، .(152 فعاليت اين گروه از البها، و اشتهار آنان، محيط اجتماعى آسياي صغير را سخت تحت تأثير قرار داده بود و شاعران و نوازندگان با شعر و ساز خود دلاوريهاي آنان را مىستودند (همو، «متصوفان»، .(245
داستانهاي قهرمانيهاي البها در كتاب دده قورقوت و اوغوزنامهها به تفصيل بيان شده است. آنچه عاشق پاشازاده مؤلف تواريخ آل عثمان تحت عنوان «غازيان روم» آورده است، بدون شك همان البهاي مسلمان هستند (نك: كوپرولو، «تشكيل»، همانجا). لقب الب به تدريج در اواسط حكومت عثمانى منسوخ شد.
مآخذ: ابن قلانسى، حمزه، ذيل تاريخ دمشق، به كوشش آمدرز، بيروت، 1908م؛ ابوالغازي بهادرخان، شجرة ترك، به كوشش دمزون، آمستردام، 1970م؛ اولياچلبى، محمد، سياحتنامه، استانبول، 1315ق؛ برنى، ضياءالدين، تاريخ فيروزشاهى، ترجمة معين الحق، لاهور، 1991م؛ رشيد وطواط، ديوان، به كوشش سعيد نفيسى، تهران، 1339ش؛ عاشق پاشازاده، تواريخ آل عثمان، استانبول، 1332ق؛ قزوينى، محمد، تعليقات بر چهار مقاله (نك: هم، نظامى عروضى)؛ كاشغري، محمود، ديوان لغات الترك، استانبول، 1332ق؛ كاظم قدري، حسين، تورك لغتى، استانبول، 1928م؛ مختصر سلجوقنامة ابنبىبى، به كوشش هوتسما، ليدن، 1902م؛ منهاج سراج، عثمان، طبقات ناصري، به كوشش ويليام ناسوليس، كلكته، 1864م؛ نظامى عروضى، احمد، چهار مقاله، به كوشش محمد قزوينى، ليدن، 1327ق/1909م؛ نيز:
IA; K N pr O l O , M. F., Osmanl o imparatorlugunun kurulusu, Ankara, 1972; id, T O rk edebiyat o 'nda ilk mutasavv o flar, Ankara, 1976; Pakalin, M. Z., Osmanl o tarih deyimleri ve terimleri, Istanbul, 1983.
علىاكبر ديانت
اين لقب و صفت كه دست آورد زندگانى كوچندگى است، در ادبيات ترك جايگاه ويژهاي داشته است و به دست آوردن اين عنوان افتخار بزرگى شمرده مىشد. حتى بر گردن اسبهاي البها كه از خود فداكاري نشان مىدادند، نشانى از طلا مىآويختند (كوپرولو، «متصوفان...2»، و از بدگويى دربارة البها به شدت پرهيز مىكردند (كاشغري، 1/124). در دولتهاي ترك تأمين امنيت و حراست از نواحى مرزي برعهدة البها بود (كوپرولو، همان، .(189
اين لقب از آسياي ميانه تا آسياي صغير و حتى شبه قارة هند همراه با نام دولتمردان، اميران و بنيانگذاران سلسلههاي ترك ديده مىشود؛ چنانكه الب تكين مؤسس سلسلة غزنويان، الب ارسلان سلجوقى، قيا الب نياي خاندان عثمانى (عاشق پاشازاده، 2)، همچنين اميرانى از سلجوقيان و خوارزمشاهيان مانند الب سنغر (رشيد وطواط، 195)، محمود الب از ايل باشيان سيواس در دورة سلجوقيان آسياي صغير ( مختصر...، 78)، الب خان از اميران محمد خوارزمشاه (ابوالغازي، 110)، الب خان فرمانرواي مولتان در هند (برنى، 363)، نوح الب، الب ارغون و غيره I/380) با اين لقب معروف بودند. البى صورت ديگري از اين واژه و لقب نجمالدين على البى و عمادالدين البى از اميران آل ارتق بوده است (نك: ه د، 1/567 -570).
كلماتى چون الپائو، الپائوت (الباغوت)، الپاووت و يلپائو را كه در الواح اورخون موجود است، مشتق از اين واژه دانستهاند ، IA) همانجا). اين كلمه در نام برخى مكانهاي جغرافيايى نيز، مانند الپ قلعه، الب كوي، الپاووت كوي (همان، در تركيه، ديده مىشود. اولياچلبى سياح سدة 11ق/ 17م در توصيف شهر توقات از تكيهاي به نام الب غازي نام برده است (5/60، 68). وجود آرامگاه الب آتا (پدرْ الب) در تورخان تركستان كه گفته مىشود از نوادگان محمد حنفيه است، نشان دهندة قدمت اين لقب و نيز اسلامى شدن آن است (كوپرولو، همان، .(63
در قرون متأخرتر اسلامى، واژة الب همراه با «غازي» به كار برده مىشد (همو، «تشكيل»، 146 )، چنانكه والى غوريان در هرات، ملك ناصرالدين الب غازي نام داشت (منهاج، 121؛ نظامى، 45؛ قزوينى، 184) و اتابك زنگى ابن آق سنقر را نيز الب غازي مىخواندند (ابن قلانسى، 284).
با گسترش فرهنگ اسلامى و با جوشش احساسات جهاد دينى و انديشههاي صوفيانه، پيروان طريقتها و متصوفان نيز در زمرة البها درآمدند و به الب ارن معروف شدند. اينان با شركت در جنگهاي مذهبى حتى رهبري معنوي سپاه را نيز بر عهده گرفتند (كوپرولو، «متصوفان»، .(253-254
عاشق پاشا شاعر صوفى كه در نيمة اول سدة 8ق/14م مىزيست، براي ورود به جرگة البها والب ارنها داشتن 9 خصلت را ضروري شمرد: دلى استوار يعنى شجاعت، نيروي بازو، غيرت، اسب نيكو، لباس مخصوص، تير و كمان، شمشير، نيزه و يار موافق (كوپرولو، همان، 244 ، «تشكيل»، .(152 فعاليت اين گروه از البها، و اشتهار آنان، محيط اجتماعى آسياي صغير را سخت تحت تأثير قرار داده بود و شاعران و نوازندگان با شعر و ساز خود دلاوريهاي آنان را مىستودند (همو، «متصوفان»، .(245
داستانهاي قهرمانيهاي البها در كتاب دده قورقوت و اوغوزنامهها به تفصيل بيان شده است. آنچه عاشق پاشازاده مؤلف تواريخ آل عثمان تحت عنوان «غازيان روم» آورده است، بدون شك همان البهاي مسلمان هستند (نك: كوپرولو، «تشكيل»، همانجا). لقب الب به تدريج در اواسط حكومت عثمانى منسوخ شد.
مآخذ: ابن قلانسى، حمزه، ذيل تاريخ دمشق، به كوشش آمدرز، بيروت، 1908م؛ ابوالغازي بهادرخان، شجرة ترك، به كوشش دمزون، آمستردام، 1970م؛ اولياچلبى، محمد، سياحتنامه، استانبول، 1315ق؛ برنى، ضياءالدين، تاريخ فيروزشاهى، ترجمة معين الحق، لاهور، 1991م؛ رشيد وطواط، ديوان، به كوشش سعيد نفيسى، تهران، 1339ش؛ عاشق پاشازاده، تواريخ آل عثمان، استانبول، 1332ق؛ قزوينى، محمد، تعليقات بر چهار مقاله (نك: هم، نظامى عروضى)؛ كاشغري، محمود، ديوان لغات الترك، استانبول، 1332ق؛ كاظم قدري، حسين، تورك لغتى، استانبول، 1928م؛ مختصر سلجوقنامة ابنبىبى، به كوشش هوتسما، ليدن، 1902م؛ منهاج سراج، عثمان، طبقات ناصري، به كوشش ويليام ناسوليس، كلكته، 1864م؛ نظامى عروضى، احمد، چهار مقاله، به كوشش محمد قزوينى، ليدن، 1327ق/1909م؛ نيز:
IA; K N pr O l O , M. F., Osmanl o imparatorlugunun kurulusu, Ankara, 1972; id, T O rk edebiyat o 'nda ilk mutasavv o flar, Ankara, 1976; Pakalin, M. Z., Osmanl o tarih deyimleri ve terimleri, Istanbul, 1983.
علىاكبر ديانت
+ نوشته شده در چهارشنبه ۱۳۸۹/۰۳/۱۹ ساعت 19:45 توسط محمد قجقی
|