غائله محمدزمان خان حاکم استرآباد در بهار 200سال پیش
فتحعلی شاه در ابتدای امر چندتن از اخوان قاجار را مأموریت داد تا با مکاتبه او را تطمیع نمایند ولی محمد زمان خان امیر خان برادر خود را بهمراهی سی هزار ترکمن یموت و کوکلان که با طاعت وی درآمده بودند بقلعه مازان فرستاد و آنان شروع بتاخت و تاز و تسخیر بعضی از نواحی نمودند عدهای هم برای محافظت محمد زمان خان بدور شهر استرآباد تمرکز یافتند.محمد زمان خان در بحبوحه قدرت خود برجستهترین مردان و عدهء زیادی از اهالیاسترآباد را به بهانههای گوناگون در قلعههیا مخوف زندانی ساخت.در این هنگام یکی از جاسوسان او در لشگرگاه دولتی گرفتار شد ولی شاه جان او را اامن داد و مامور کرد تا مکتوب شاه را از نظر کارفرمایان و علما و بزرگان استرآباد بگذراند و محمد زمان خان را دستگیر کرده باردوی شه بیاورد.پس ار حرکت مأمور مزبور شاه نیز عازم علی بلاغ دامغانگردید.قاصد مخفیانه وارد استرآباد شده مکتوب شاه را از نظر آقا محسن شیخ الاسلامگذراند و او هم با مشورت بزرگان محل زمینه مساعدی بدست آورده ناگهان خانهء محمد زمانخان را بمحاصره درآوردند و پس از زد و خورد شدید با طرفداران او و قتل و دستگیری عدهایاز تراکمه محمد زمان خان را نیز دستگیر و همچنین امیر خان برادر او را در قلعه مارانتوقیف کردند.تراکمه سرکش از شکست محمد زمان خان مضطرب گشته از شهر استرآباد خارج شدند.محمد زمان خان و امیر خان را بدامغان بحضور فتحعلی شاه بردند.شاه بدون تاملبه محمد آقا رئیس زنبورکخانه امر داد که بمجازات وی پردازد.در این موقع تاجی بر سر محمد زمان خان نهادند و او را بر درازگوشی نشاندند و دم الاغ را چون مهاری بدست وی دادند و در اردوگاه بگردش درآوردند تا مورد استهزا و ملامت سربازان واقغ شد که فریاد زنانمیگفتند«این همان شخص است که میخواست شاه بشود»پس از این افتضاح کاری شاه امر داد تا لوطیان وی را بزک نموده بچرخانند و مجبور سازند که در حالت رقص دهنکجی کند و ادا و اصول درآورد و در پایان حضار بسر و صورت او آب دهن انداختند پس از آنپاهای او را در فلکه گذاشته چوب زدند و آخر او را کور کردند.امیر خان را نیز تازیانه مفصلی زدهاز دیدگان محروم ساختند.
پس از رفع غائلهء محمد زمان خان موریه نایب سفارت انگلیس از موقعیت استفاده کرده خواست مسافرتی باسترآباد کند و بدین منظور عملا عازم دماوند گشت و در آنجا آقاخانحاکم دماوند از او پذیرائی نمود.آنگاه رهسپار آئینهورزان و از آنجا به جابون شد و در باغشاه اقامت گزید.بقسمی که شرح میدهد این باغ پانصد پا عرض و بهمان اندازه نیز طول داشتهاست.این باغ در زمان گذشته در فصل تابستان محل توقف عموی شاه«آقا محمد خان خواجه»بوده است و در حوالی آن ده بشکار میرفته و طرز شکار او بوسیله تازی و سک شکاری بودهولی فتحعلی شاه باقوش و تفنگ شکار میکرد و مثل عموی خود زیاد در این محل نمیماند.موریهاز آنجا عازم فیروز کوه شد.مینویسد که«سرحد مازندران از اینجا شروع میشود.اسم مازندرانقبلا مرز اندرون بمعنای سرحد اندر آن بوده است»سپس بفولاد محله که بملا باشی تعلق داشترفت و از آنجا وارد چشمه علی گردید.راجع بچشمه علی مینویسد که این محل از تمام جاهایایران مصفاتر بنظر میرسد.روز بعد به اردوی شاه که در درهای واقع شده بود رسید.هنگامباریافتن بحضور شاه افراسیاب بیک گرجی که از محارم میرزا شفیع صدر اعظم بود باو سفارشنمود که در موقع شرفیابی بحضور شاه در خصوص فرزند او که بتازگی فوت نموده بود لبنگشاید و در صورتیکه شاه سئوالی نماید در این باب جوابی ندهد و یا بگوید وضع مزاجیمریض روبه بهبود است و حتی صدر اعظم دم بدم فراشان خلوت را بقرآن قسم میداد که در این خصوص بشاه حرفی نزنند.آنها نیز با حالتی متأثر و غمگین بقرآن قسم میخوردند کهاز این پیشامد چیزی بشاه نگویند.شاه از دیدار موریه خوشنود گشت و روز بعد در حضور میرزا شفیع وی را از رفتن باسترآباد منع کرد و گفت ترکمانان در گوشه و کنار خود را مخفی مینمایند و ناگهان بر سر مسافرین ریخته آنها را غارت میکنند و میکشند و حتی میرزا شفیع در آنموقع اظهار داشت که ممکن است برای او خطر جانی هم پیش آید و او مجبور شود پنج هزاو تومان خون بها بپردازد.ولی چون قصد موریه ادامهء مسافرت و دیدن سترآباد بود فتحعلی شاه بمصطفی خان که از رؤسای استرآباد بود سفارش کرد تا ده سوار مسلح بهمراهوی روانه دارد و متعاقب این تضمیم موریه رهسپار استرآباد و بعضی از حدود گرگانگردید.(1) در استرآباد در قصری که آقا محمد خان بنا کرده بود اقامت گزید.این قصر مشرفبمیدانی بود که در آنجا سه عراده توپ خمپارهانداز و یک توپ لوله دراز قرار داشت و رویاین توپ نام او رنگ زیب کنده شده و آنرا نادر شاه از هندوستان بآنجا آورده بود.موریهگوید در سواحل خزر صید ماهی منحصر بروسیان است و برای راحت فکر ایرانیان ماهیانهمبلغ یکصد تومان(دو هزار فرانک آن زمان)بحکومت استرآباد میپرداختند و اینماهیگیران چند دستگاه ساختمانی هم برای صید ماهی و اقامت خدو در آنجا بنا داشتند و در آنها خاویار تهیه میکردند.بدنباله مشاهدات خود مینویسد در استرآباد همواره صحبت ترکمانانبر سر زبانها بود.این قبائل عبارتند از طایفه یموت که در هشت فرسنگی استرآباد و سرحد ایران سکونت دارند و طایفه دیگری هم موسوم به گوکلای میباشد که مجموع آنها هشت تا ده هزار خانوار را تشکیل میدهند و تماما تابع و مطیع ایران میباشند و تعهداتی مبنی بر عدمتهاجم و چپاول بدولت مرکزی سپردهاند.این طویف از ابتدای دشت تا رود گرگان زندگانیمینمایند و معمولا اردوهای آنها شامل بیست تا سی چادر میشود و در جوار آنان طایفهدیگری بنام تکه وجود دارد که از حیث قدرت و نفوس بر سایرین برتری دارند ولی این طایفهآن طرف رودخانه اترک زندگانی مینمایند و بیشتر اوقات با یموتیها و گوکلانها در جنگ و جدالبودهاند و هرگاه با یکی از آنان بمخاصمت میپرداخت غالب ولی هنگام نبرد یا هر دو آنها مغلوب میگشت.تراکمه تکه نیز گاهی با قشون دولتی مصاف میدادند و در این موارد طوایف یموت و گوکلان از موقعیت استفاده نموده تکهایها را مورد حمله قرار میدادند.پساز مظفریت غنائمی نیز بدست میآوردند.قدری دورتر طوایفی از ترکمانان کنار رود جیحونسکونت دارند ییلاق آنها در بلخان و ییلاق یموتیها در کنار رود اترک میباشد.
بدین ترتیب موریه از جریان سفر خود به استرآباد یادداشتهائی از اوضاع اقتصادیو وضع زندگانی اهالی آنجا بخصوص ترکمانان جمعآوری نموده که در جلد دوم کتاب خود بطور مشروح نگاشته است چه این قبیل تفحصات و تحقیقات برای این مرد سیاسی خالی از اهمیت نبودده و بواسطه آشنائی به آداب و رسوم ملل و قبائل متنوعه بقدرت و نفوذ آنانپی میبرد.موریه پس از گذراندن مسافرت خود در سواحل شمال شرقی به چشمه علی مراجعتکرد و از آنجا به دماوند رفت و بلوک که سابقا هنگام انعقاد عهدنامه گلستان در ایران حضور داشت مجددا بایرانبازگشت و از جانب دولت انگلیس بجای موریه بسمت نمایندگی مختار تعیین گردید.در آنهنگام باستقبال موریه بدماوند رفته از آنجا باتفاق او به تهران مراجعت نمود.در تهراندر انتظار موقع مناسبی بودند تا بحضور شاه برسند تا آنکه چند روز پس از ورود شاه بپایتختو بلوک حامل عهدنامه گلستان که سال پیش ماموریت یافته بود آنرا بتصدیق و امضاینایب السلطنه انگلستان(2) برساند باتفقا جمس موریه که حامل نامهء مرخصی خود بود بحضور شاه باریافتند بدین ترتیب که قبل از ورود بدربار هنگام عبور از کوچههای تنگ و پیچاپیچ بهشاهزادهء علی شاه و حسنعلی میرزا پسران فتحعلی شاه مواجه شدند.ناگهان مورد خشم و بازخواست نوکران شاهزادگان مزبور واقع شدند که محض رعایت ادب و احترام اربابانخود میخواستند نمایندگان انگلیس را از اسبهای خود بزمین فرود آورند ولی شاهزادگاناز این رفتار خشن مانع گشته راه عبور اراک بدانها دادند.موقع ملاقات شاه میرزا شفیع صدر اعظم نیز در تالار قصر سلطنتی حضور داشت و فتحعلی شاه حسب معمول در گوشه تالار مزبور بروی قالیچهای نشسته بود.و بلوک با احترامات لازمه و تشریفات معموله عهدنامه را توسط صدر اعظم به نظر شاه رساند و موریه نیز میخواست نامهء احضار خود را طبق معمولدر برابر شاه بروی قالیچه قراردهد ولی شاه نظر بمراحمی که بوی داشت پیش دستی نموده نامهاو را بدست خود دریافت داشت آنگاه پس از گفت و شنود و صحبت از اوضاع اروپا باو بلوکبا اشارت سر اجازه مرخصی نمایندگان مزبور را داد.
(1)-تامبرا کوس Tambracas استرآباد و هیرکانی یا هیرکانیا Hyrcanie گرگان میباشد پونیت یا پولینیس Polytc مورخ یونانی متولد 206 قبل از مسیح در کتاب خود بنام یونانی ذکر کرده است.
(2)-ژرژ سوم پادشاه انگلستان ده سال از آخر عمر خود را بحال جنون بسر کرد و در 1820درگذشت در اینمدت ولیعهد او نیابت سلطنت را داشت و چون بپادشاهی رسید بنام ژرژ چهارمخوانده شد.
منبع: ثقفی اعزار، حسین، اوضاع ایران در قرن نوزدهم (۴)، مجله دانش، شماره ۱۰ و ۱۱، دی و بهمن۱۳۲۸، صص۵۶۷ - ۵۷۰ .
ماخذ ما:www.estarbad.blogfa.com