فتحعلی شاه در ابتدای امر چندتن از اخوان قاجار را مأموریت داد تا با مکاتبه او را تطمیع نمایند ولی محمد زمان خان امیر خان برادر خود را بهمراهی سی هزار ترکمن یموت و کوکلان که با طاعت وی درآمده بودند بقلعه مازان فرستاد و آنان شروع بتاخت و تاز و تسخیر بعضی از نواحی نمودند عده‏ای هم برای محافظت محمد زمان خان بدور شهر استرآباد تمرکز یافتند.محمد زمان خان در بحبوحه قدرت خود برجسته‏ترین مردان و عدهء زیادی از اهالی‏استرآباد را به بهانه‏های گوناگون در قلعه‏هیا مخوف زندانی ساخت.در این هنگام یکی از جاسوسان او در لشگرگاه دولتی گرفتار شد ولی شاه جان او را اامن داد و مامور کرد تا مکتوب شاه را از نظر کارفرمایان و علما و بزرگان استرآباد بگذراند و محمد زمان خان را دستگیر کرده باردوی شه بیاورد.پس ار حرکت مأمور مزبور شاه نیز عازم علی بلاغ دامغان‏گردید.قاصد مخفیانه وارد استرآباد شده مکتوب شاه را از نظر آقا محسن شیخ الاسلام‏گذراند و او هم با مشورت بزرگان محل زمینه مساعدی بدست آورده ناگهان خانهء محمد زمان‏خان را بمحاصره درآوردند و پس از زد و خورد شدید با طرفداران او و قتل و دستگیری عده‏ای‏از تراکمه محمد زمان خان را نیز دستگیر و همچنین امیر خان برادر او را در قلعه ماران‏توقیف کردند.تراکمه سرکش از شکست محمد زمان خان مضطرب گشته از شهر استرآباد خارج شدند.محمد زمان خان و امیر خان را بدامغان بحضور فتحعلی شاه بردند.شاه بدون تامل‏به محمد آقا رئیس زنبورکخانه امر داد که بمجازات وی پردازد.در این موقع تاجی بر سر محمد زمان خان نهادند و او را بر درازگوشی نشاندند و دم الاغ را چون مهاری بدست وی دادند و در اردوگاه بگردش درآوردند تا مورد استهزا و ملامت سربازان واقغ شد که فریاد زنان‏میگفتند«این همان شخص است که میخواست شاه بشود»پس از این افتضاح کاری شاه امر داد تا لوطیان وی را بزک نموده بچرخانند و مجبور سازند که در حالت رقص دهن‏کجی کند و ادا و اصول درآورد و در پایان حضار بسر و صورت او آب دهن انداختند پس از آن‏پاهای او را در فلکه گذاشته چوب زدند و آخر او را کور کردند.امیر خان را نیز تازیانه مفصلی زده‏از دیدگان محروم ساختند.

    پس از رفع غائلهء محمد زمان خان موریه نایب سفارت انگلیس از موقعیت استفاده کرده خواست مسافرتی باسترآباد کند و بدین منظور عملا عازم دماوند گشت و در آنجا آقاخان‏حاکم دماوند از او پذیرائی نمود.آنگاه رهسپار آئینه‏ورزان و از آنجا به جابون شد و در باغ‏شاه اقامت گزید.بقسمی که شرح میدهد این باغ پانصد پا عرض و بهمان اندازه نیز طول داشته‏است.این باغ در زمان گذشته در فصل تابستان محل توقف عموی شاه«آقا محمد خان خواجه»بوده است و در حوالی آن ده بشکار میرفته و طرز شکار او بوسیله تازی و سک شکاری بوده‏ولی فتحعلی شاه باقوش و تفنگ شکار میکرد و مثل عموی خود زیاد در این محل نمیماند.موریه‏از آنجا عازم فیروز کوه شد.مینویسد که«سرحد مازندران از اینجا شروع میشود.اسم مازندران‏قبلا مرز اندرون بمعنای سرحد اندر آن بوده است»سپس بفولاد محله که بملا باشی تعلق داشت‏رفت و از آنجا وارد چشمه علی گردید.راجع بچشمه علی مینویسد که این محل از تمام جاهای‏ایران مصفاتر بنظر میرسد.روز بعد به اردوی شاه که در دره‏ای واقع شده بود رسید.هنگام‏باریافتن بحضور شاه افراسیاب بیک گرجی که از محارم میرزا شفیع صدر اعظم بود باو سفارش‏نمود که در موقع شرفیابی بحضور شاه در خصوص فرزند او که بتازگی فوت نموده بود لب‏نگشاید و در صورتیکه شاه سئوالی نماید در این باب جوابی ندهد و یا بگوید وضع مزاجی‏مریض روبه بهبود است و حتی صدر اعظم دم بدم فراشان خلوت را بقرآن قسم میداد که در این خصوص بشاه حرفی نزنند.آنها نیز با حالتی متأثر و غمگین بقرآن قسم میخوردند که‏از این پیشامد چیزی بشاه نگویند.شاه از دیدار موریه خوشنود گشت و روز بعد در حضور میرزا شفیع وی را از رفتن باسترآباد منع کرد و گفت ترکمانان در گوشه و کنار خود را مخفی مینمایند و ناگهان بر سر مسافرین ریخته آنها را غارت میکنند و میکشند و حتی میرزا شفیع در آنموقع اظهار داشت که ممکن است برای او خطر جانی هم پیش آید و او مجبور شود پنج هزاو تومان خون بها بپردازد.ولی چون قصد موریه ادامهء مسافرت و دیدن سترآباد بود فتحعلی شاه بمصطفی خان که از رؤسای استرآباد بود سفارش کرد تا ده سوار مسلح بهمراه‏وی روانه دارد و متعاقب این تضمیم موریه رهسپار استرآباد و بعضی از حدود گرگان‏گردید.(1) در استرآباد در قصری که آقا محمد خان بنا کرده بود اقامت گزید.این قصر مشرف‏بمیدانی بود که در آنجا سه عراده توپ خمپاره‏انداز و یک توپ لوله دراز قرار داشت و روی‏این توپ نام او رنگ زیب کنده شده و آنرا نادر شاه از هندوستان بآنجا آورده بود.موریه‏گوید در سواحل خزر صید ماهی منحصر بروسیان است و برای راحت فکر ایرانیان ماهیانه‏مبلغ یکصد تومان(دو هزار فرانک آن زمان)بحکومت استرآباد میپرداختند و این‏ماهیگیران چند دستگاه ساختمانی هم برای صید ماهی و اقامت خدو در آنجا بنا داشتند و در آنها خاویار تهیه میکردند.بدنباله مشاهدات خود مینویسد در استرآباد همواره صحبت ترکمانان‏بر سر زبانها بود.این قبائل عبارتند از طایفه یموت که در هشت فرسنگی استرآباد و سرحد ایران سکونت دارند و طایفه دیگری هم موسوم به گوکلای میباشد که مجموع آنها هشت تا ده هزار خانوار را تشکیل میدهند و تماما تابع و مطیع ایران میباشند و تعهداتی مبنی بر عدم‏تهاجم و چپاول بدولت مرکزی سپرده‏اند.این طویف از ابتدای دشت تا رود گرگان زندگانی‏مینمایند و معمولا اردوهای آنها شامل بیست تا سی چادر میشود و در جوار آنان طایفه‏دیگری بنام تکه وجود دارد که از حیث قدرت و نفوس بر سایرین برتری دارند ولی این طایفه‏آن طرف رودخانه اترک زندگانی مینمایند و بیشتر اوقات با یموتی‏ها و گوکلانها در جنگ و جدال‏بوده‏اند و هرگاه با یکی از آنان بمخاصمت میپرداخت غالب ولی هنگام نبرد یا هر دو آنها مغلوب میگشت.تراکمه تکه نیز گاهی با قشون دولتی مصاف میدادند و در این موارد طوایف یموت و گوکلان از موقعیت استفاده نموده تکه‏ای‏ها را مورد حمله قرار میدادند.پس‏از مظفریت غنائمی نیز بدست میآوردند.قدری دورتر طوایفی از ترکمانان کنار رود جیحون‏سکونت دارند ییلاق آنها در بلخان و ییلاق یموتی‏ها در کنار رود اترک میباشد.

    بدین ترتیب موریه از جریان سفر خود به استرآباد یادداشت‏هائی از اوضاع اقتصادی‏و وضع زندگانی اهالی آنجا بخصوص ترکمانان جمع‏آوری نموده که در جلد دوم کتاب خود بطور مشروح نگاشته است چه این قبیل تفحصات و تحقیقات برای این مرد سیاسی خالی از اهمیت نبودده و بواسطه آشنائی به آداب و رسوم ملل و قبائل متنوعه بقدرت و نفوذ آنان‏پی میبرد.موریه پس از گذراندن مسافرت خود در سواحل شمال شرقی به چشمه علی مراجعت‏کرد و از آنجا به دماوند رفت و بلوک که سابقا هنگام انعقاد عهدنامه گلستان در ایران حضور داشت مجددا بایران‏بازگشت و از جانب دولت انگلیس بجای موریه بسمت نمایندگی مختار تعیین گردید.در آن‏هنگام باستقبال موریه بدماوند رفته از آنجا باتفاق او به تهران مراجعت نمود.در تهران‏در انتظار موقع مناسبی بودند تا بحضور شاه برسند تا آنکه چند روز پس از ورود شاه بپایتخت‏و بلوک حامل عهدنامه گلستان که سال پیش ماموریت یافته بود آنرا بتصدیق و امضای‏نایب السلطنه انگلستان‏(2) برساند باتفقا جمس موریه که حامل نامهء مرخصی خود بود بحضور شاه باریافتند بدین ترتیب که قبل از ورود بدربار هنگام عبور از کوچه‏های تنگ و پیچاپیچ به‏شاهزادهء علی شاه و حسنعلی میرزا پسران فتحعلی شاه مواجه شدند.ناگهان مورد خشم و بازخواست نوکران شاهزادگان مزبور واقع شدند که محض رعایت ادب و احترام اربابان‏خود میخواستند نمایندگان انگلیس را از اسبهای خود بزمین فرود آورند ولی شاهزادگان‏از این رفتار خشن مانع گشته راه عبور اراک بدانها دادند.موقع ملاقات شاه میرزا شفیع صدر اعظم نیز در تالار قصر سلطنتی حضور داشت و فتحعلی شاه حسب معمول در گوشه تالار مزبور بروی قالیچه‏ای نشسته بود.و بلوک با احترامات لازمه و تشریفات معموله عهدنامه را توسط صدر اعظم به نظر شاه رساند و موریه نیز میخواست نامهء احضار خود را طبق معمول‏در برابر شاه بروی قالیچه قراردهد ولی شاه نظر بمراحمی که بوی داشت پیش دستی نموده نامه‏او را بدست خود دریافت داشت آنگاه پس از گفت و شنود و صحبت از اوضاع اروپا باو بلوک‏با اشارت سر اجازه مرخصی نمایندگان مزبور را داد.

(1)-تامبرا کوس Tambracas استرآباد و هیرکانی یا هیرکانیا Hyrcanie گرگان میباشد پونیت یا پولینیس Polytc مورخ یونانی متولد 206 قبل از مسیح در کتاب خود بنام یونانی ذکر کرده است.

(2)-ژرژ سوم پادشاه انگلستان ده سال از آخر عمر خود را بحال جنون بسر کرد و در 1820درگذشت در اینمدت ولیعهد او نیابت سلطنت را داشت و چون بپادشاهی رسید بنام ژرژ چهارم‏خوانده شد.

منبع: ثقفی اعزار، حسین، اوضاع ایران در قرن نوزدهم (۴)، مجله دانش، شماره ۱۰ و ۱۱، دی و بهمن۱۳۲۸، صص۵۶۷ - ۵۷۰ .

  ماخذ ما:www.estarbad.blogfa.com