ابن تغری بردی دایره المعارف بزرگ اسلامی جلد: 3 شماره مقاله:1004
اِبْنِ تَغْري بِردْي ابوالمحاسن جمالالدين يوسف بن تغري بردي ابن عبدالله ظاهري حنفى (ح 812 -874ق/1409- 1469م)، مورخ مسلمان. وي در خانة امير منجك، جنب مدرسة سلطان حسن در قاهره زاده شد (مرجى، 1/10) و به گفتة خود ابن تغري بردي در النجوم (14/118) تولدش تخميناً پس از 811ق بوده است. نام تغري بردي مركب است از دو واژة تركى تغري (تنگري) و بردي (بيردي يا ويردي) كه جمعاً به معناي «خداداد» است و اكنون نيز ترك زبانان، به ويژه تركان خاوري، الله ويردي و خداي ويردي و مانند آنها را در نامگذاريها به كار مىبرند. تغري بردي پدر ابوالمحاسن را - كه از غلامان ترك نژاد رومى بود - ملك ظاهر برقوق پادشاه مصر در اوايل سلطنتش خريد و آزاد ساخت و او از خاصگى و ساقيگري كار را آغاز كرد تا به اتابكى (فرماندهى) سپاه مصر و نيابت شام رسيد و سرانجام در 815ق درگذشت. از تغري بردي 10 فرزند - 6 پسر و 4 دختر - ماند و يوسف كوچكترين فرزندان او بود (ابن تغري بردي، 14/115- 118). پس از درگذشت پدر، تربيت يوسف را ناصرالدين محمد، معروف به ابن عديم يا ابنابىجراد كه شوهر خواهر او بود، به عهده گرفت. وي قاضىالقضاة مصر بود.
خواهر يوسف، پس از درگذشت ابن عديم (819ق) به عقد شيخالاسلام قاضى القضاة جلال الدين عبدالرحمان بلقينى شافعى (762-824ق/1360-1421م) درآمد و تربيت يوسف نيز بر عهدة وي قرار گرفت. ابن تغري بردي از حق تربيت بلقينى بر خويشتن به صراحت ياد مىكند و از ابن عديم در برابر نكوهشهاي مقريزي به دفاع مىپردازد (همو، 14/143-237؛ مرجى، 1/10). بلقينى حفظ قرآن را به ابن تغري بردي آموخت. يوسف مختصر قدوري را نيز از بر كرد و باز به جست و جوي دانش پرداخت. وي فقه را از شمسالدين محمد رومى حنفى و بهاءالدين ابوالبقاء حنفى، قاضى مكه، و بدرالدين محمود عينى حنفى فرا گرفت و نحو را از تقىالدين شمنى آموخت و ملازمت وي داشت و در فقه نيز از او استفاده برد و تصريف را از علاءالدين رومى و ديگران فراگرفت. مقامات حريري را نزد علامه قوام الدين حنفى خواند و بديع و ادبيات را از علامه شهاب الدين احمد بن عربشاه دمشقى حنفى آموخت (مرجى، 1/10-11) و معانى و بيان و شرح عقايد سعدالدين را نزد محيىالدين كافيهجى خواند (ابن صيرفى، 176) و مقدار زيادي از اشعار شيخ الاسلام شهاب الدين احمد بن حجر عسقلانى (773- 852ق/1371- 1448م) را نزد او نوشت و در درسش حاضر شد و از مجالس وي سود برد. همچنين نزد ابن ظهيره قاضى مكه (789-827ق/ 1387-1424م) از شعر او و ديگران نوشت و نيز از شاعران مكه، علامه بدرالدين بن عليف (ز 794ق/1392م) و قطب الدين ابوالخير بن عبدالقوي (782-852ق/1380- 1448م) استفاده برد (مرجى، 1/11-12). نجمالدين غزي (1/94) محمد توزي را نيز از استادان ابن تغري بردي شمرده و نوشته است كه در طلب كيميا نزد او خدمت كرده است. بسياري از دانشمندان ياد شده و نيز مقريزي، محمود بن احمد عينى، عبدالرحمان زركشى، عبدالرحيم ابن فرات، شمسالدين محمد نواجى و جز آنان براي وي اجازه نوشتند كه مرجى تركمانى، دوست و شاگرد و كاتب وي، از آنان به تفصيل ياد كرده است (1/14- 15). اين تغري بردي خود نيز اشاراتى به بعضى از اجازههاي خود دارد، مثلاً اجازة مفصل ابن عربشاه را در النجوم الزاهرة نقل كرده است (15/549 -551). از مسموعات وي سنن ابوداوود، جامع ترمذي، شمايل المصطفى ترمذي، مشيخة فخر بن بخاري، مسند ابن عباس و فضل الخيل دمياطى را ياد كردهاند. وي از ابن قريج (768- 845ق/1366-1442م)، ابن بردس (762-846ق/1360-1443م) و ابن ناظر (762- 849ق/1360-1446م) حديث شنيد و اجازه گرفت (مرجى، 1/13).
ابن تغري بردي به دانش تاريخ دل بست و ملازمت مورخان روزگار خود عينى و مقريزي را اختيار كرد و در اين امر جهد فراوان به كار بست، جودت ذهن و فهم صحيح، ابن تغري بردي را ياري كرد تا در اين علم سرآمد شد و به تأليف و تصنيف پرداخت (همو، 1/12). وي همچنين در موسيقى، فنون جنگى چون تيراندازي و نشانهزنى و گوي و چوگان نيز مهارت يافت. مرجى تركمانى (1/16). ديانت، خويشتنداري، عفت، كنارهگيري از مردم، دوري از اعيان دولت، خوش مشربى و حشمت و حياي وي را ستوده و ابن اياس او را از نوادر شمرده است (3/46). سخاوي، با وجود اعتراف به دانش و شخصيت ستودة ابن تغري بردي، مؤلفات وي را داراي «وهم كثير» و سقطات و حذف و تكرارهاي بىجا و قلب و تصحيف و تحريف دانسته و براي هر مورد مثالى ذكر كرده است ( الضوء اللامع، 10/306- 308). البته سخاوي بر نام بسياري از بزرگان روزگار خويش انگشت انتقاد گذارده و بر بسياري آزار روا داشته است، چنانكه بزرگترين مورخ اين روزگار، مقريزي را به قصور و ضعف روايت و بيان متهم كرده است ( التبر المسبوك، 21-24). همچنين ابن خلدون و بقاعى محدث نيز از نيش قلم وي در امان نبودهاند و سيوطى اين عمل وي را در رسالة مقامة الكاوي على تاريخ السخاوي نكوهش كرده است (عدوي، 22-24). ابن صيرفى نظم ابن تغري بردي را در مرتبهاي پست مىداند و او را عامى مىشمارد و در تاريخ نويسى به تعصب متهم مىسازد و در چند مورد مثال مىآورد (ص 177-182).
مهمترين اثر ابن تغري بردي كتاب النجوم الزاهرة فى ملوك مصر و القاهرة در تاريخ مصر است. اين كتاب از فتح مصر و فرمانروايى عمروعاص در آنجا (20ق/641م) آغاز شده و تا رخدادهاي 872ق/1467م يعنى دوران سلطنت ملك اشرف قايتباي محمودي را در بردارد. اين كتاب به ترتيب تاريخى حكومت واليان، خلفا و سلاطين مصر تأليف شده و در آن وقايع مربوط به دوران حكومت هر فرمانروا و رخدادهاي آن عهد چه مربوط به مصر و چه متعلق به ديگر نواحى جهان اسلام به ويژه سرزمينهاي نزديك به مصر آمده و در پايان هر سال وضع آن رودنيل ثبت شده است. مطالب اين كتاب به ويژه آن قسمت كه در عصر مؤلف اتفاق افتاده و خود شاهد آنها بوده است، براي محققان تاريخ مصر و جهان اسلام از اهميت خاص برخوردار است. زيرا هم مؤلف، خود پيوند نزديك با حكام داشته و هم حوادث را مفصلتر از همة مورخان نوشته است. فهيم شلتوت، دانشمند مصري، در مقدمة مجلد شانزدهم النجوم الزاهرة مؤلف را به «صدق در احكام و شجاعت در اعلان آنها» مىستايد (ص «و»). ابن تغري بردي در اين اثر بارها از مقريزي نقل قول كرده است. در كتاب النجوم الزاهرة شماري از اصطلاحات ديوانى مصر كه اغلب ريشة فارسى دارند، آمده است؛ مثلا: استادار، استاداريه، اميرآخور، بشخاناه، جمدار، خشداش و خجداش، خاصگى، خَوَنْد، دوادار، رنگ (اشعار)، ركبخاناه، زردخاناه، لالا و جز آنها.
اين كتاب كه قبلاً قسمتهايى از آن به نام تاريخ ابوالمحاسن ابن تغري بردي (از سال 20 تا 356ق/641 -976م، در دو مجلد به كوشش يوينبل و ماتس، ليدن، 1855-1861م و از سال 366 تا 566ق/977-1171م و 746 تا 872ق/1345-1467م به كوشش پاپر، بركلى، 1909- 1929م) چاپ شده بود، اكنون به نام النجوم الزاهرة فى ملوك مصر و القاهرة در 16 مجلد به چاپ رسيده است (قاهره، 1348-1392ق/1929- 1972م). حاجى خليفه، (2/1933) مىنويسد كه چون سلطان سليم مصر را فتح كرد، اين تاريخ را ديد و پسنديد و به احمد بن سليمان بن كمال پاشا (د 940ق/1533م) دستور داد آن را به تركى ترجمه كند. ابن كمال پاشا در آن زمان قاضى عسكر آناتولى بود. او در هر منزل جزئى از كتاب را ترجمه و حسن آشچىزاده آن را پاكنويس مىكرد. ابن تغري بردي خود، كتاب النجوم الزاهرة را تلخيص كرده، آن را الكواكب الباهرة من النجوم الزاهرة نام نهاده است.
اثر ديگر وي المنهل الصافى و المستوفى بعد الوافى است. مؤلف در اين كتاب، تقريباً شرح حال 3 هزار تن از سلاطين، امرا، وزرا، دانشمندان، شعرا، مورخان، خطاطان و مهندسان را ياد كرده است. اينان عبارتند از كسانى كه در مصر و شام زندگى مىكردهاند و نيز معاصران آنان از مغولان گرفته تا بزرگان عراق، يمن، حجاز، مغرب، اندلس و غيره. در اين كتاب حتى شرح حال بعضى از شاهان اروپا چون لويى نهم و بعضى از زنان چون شجرة الدر، همسر ملك صالح، و مونسه خاتون دختر سلطان ابوبكر عادل ايوبى نيز آمده است. المنهل الصافى به ترتيب حروف معجم تأليف شده و با شرح حال رجالى كه در 650ق/1252م در عهد عزالدين ايبك تركمانى درگذشتهاند، آغاز گرديده و تا 855ق/1451م ادامه يافته است. مؤلف، خود اين كتاب را در يك مجلد مختصر ساخته و آن را الدليل الشافى على المنهل الصافى نام گذاشته است. نسخهاي از اين كتاب كه به خط يونس بن سودون در حيات مؤلف در 860ق/1456م كتابت شده در كتابخانة قره چلبى سليمان بهشماره 226 نگهداري مىشود (ابوالفضلابراهيم،ص«و»). منهل در مصر طبع شده است.
اثر ديگري ابن تغري بردي حوادث الدهور فى مدي الايام و الشهور است كه ذيل السلوك لمعرفة دول الملوك مقريزي است. اين كتاب چنانكه مؤلف نيز در مقدمه ياد مىكند از وقايع 845ق/1441م آغاز مىشود. منتخباتى از اين كتاب به كوشش پاپر از سوي انتشارات دانشگاه كاليفرنيا در سالهاي 1930-1942م چاپ شده است.
مورد اللطافة فى من ولى السلطنة و الخلافة كتاب ديگري است كه ابن تغري بردي آن را با ميلاد پيامبر(ص) آغاز كرده، سپس به ذكر غزوات و احوال آن حضرت و خلفاي راشدين تا خليفة معاصر خويش القائم بامرالله، از خلفاي عباسى مصر پرداخته و سرانجام احوال ملوك مصر را، از آغاز حكومت سلاطين ايوبى تا دولت اينالى، آورده است. جزئى از اين كتاب با ترجمة لاتينى آن به كوشش كارلايل در كمبريج در 1793م چاپ شده است. مرجى (ص 17) اين كتاب را مختصر منهل الصافى دانسته است.
آثار ديگر ابن تغري بردي عبارتند از البشارة كه تكملة اشارة ذهبى است؛ البحر الزاخر فى علم الاول و الا¸خر؛ حلية الصفات فى الاسماء و الصناعات؛ نزهة الرائى و رسالهاي در موسيقى و جز آنها (همانجا؛ ابن صيرفى، 178؛ عدوي، 27- 28). ابن تغري بردي در نزديك تربت اشرف اينال براي خود مدفنى ساخت و كتب و تصانيفش را وقف مسجد آن كرد. وي سرانجام پس از تحمل تقريباً يك سال بيماري قولنج درگذشت.
مآخذ: ابن اياس، محمد، بدايع الزهور، به كوشش محمد مصطفى، قاهره، 1404ق؛ ابن تغري بردي، المنهل الصافى، به كوشش احمد يوسف نجاتى، قاهره، 1375ق/ 1956م؛ همو، النجوم؛ ابن صيرفى، على، انباء الهصر بابناء العصر، به كوشش حسن حبشى، قاهره، 1970م؛ ابوالفضل ابراهيم، محمد، مقدمة المنهل الصافى (نك: ابن تغري بردي، در همين مآخذ)؛ حاجى خليفه، كشف الظنون، استانبول، 1941م؛ سخاوي، محمد، التبر المسبوك، قاهره مكتبة الكليات الازهرية؛ همو، الضوء اللامع، قاهره، 1355ق؛ شلتوت، فهيم، مقدمة النجوم (نك: ابن تغري بردي، در همين مآخذ)؛ عدوي، احمد زكى، مقدمة جلد اول النجوم (نك: ابن تغري بردي، در همين مآخذ)؛ غزي، نجمالدين، الكواكب السائرة باعيان المائة العاشرة، به كوشش جبرائيل سليمان جبور، بيروت، 1945م؛ مرجى، تركمانى، احمد، مقدمة النجوم (نك: ابن تغري بردي، در همين مآخذ). محمدآصف فكرت (رب) 2/9/76
خواهر يوسف، پس از درگذشت ابن عديم (819ق) به عقد شيخالاسلام قاضى القضاة جلال الدين عبدالرحمان بلقينى شافعى (762-824ق/1360-1421م) درآمد و تربيت يوسف نيز بر عهدة وي قرار گرفت. ابن تغري بردي از حق تربيت بلقينى بر خويشتن به صراحت ياد مىكند و از ابن عديم در برابر نكوهشهاي مقريزي به دفاع مىپردازد (همو، 14/143-237؛ مرجى، 1/10). بلقينى حفظ قرآن را به ابن تغري بردي آموخت. يوسف مختصر قدوري را نيز از بر كرد و باز به جست و جوي دانش پرداخت. وي فقه را از شمسالدين محمد رومى حنفى و بهاءالدين ابوالبقاء حنفى، قاضى مكه، و بدرالدين محمود عينى حنفى فرا گرفت و نحو را از تقىالدين شمنى آموخت و ملازمت وي داشت و در فقه نيز از او استفاده برد و تصريف را از علاءالدين رومى و ديگران فراگرفت. مقامات حريري را نزد علامه قوام الدين حنفى خواند و بديع و ادبيات را از علامه شهاب الدين احمد بن عربشاه دمشقى حنفى آموخت (مرجى، 1/10-11) و معانى و بيان و شرح عقايد سعدالدين را نزد محيىالدين كافيهجى خواند (ابن صيرفى، 176) و مقدار زيادي از اشعار شيخ الاسلام شهاب الدين احمد بن حجر عسقلانى (773- 852ق/1371- 1448م) را نزد او نوشت و در درسش حاضر شد و از مجالس وي سود برد. همچنين نزد ابن ظهيره قاضى مكه (789-827ق/ 1387-1424م) از شعر او و ديگران نوشت و نيز از شاعران مكه، علامه بدرالدين بن عليف (ز 794ق/1392م) و قطب الدين ابوالخير بن عبدالقوي (782-852ق/1380- 1448م) استفاده برد (مرجى، 1/11-12). نجمالدين غزي (1/94) محمد توزي را نيز از استادان ابن تغري بردي شمرده و نوشته است كه در طلب كيميا نزد او خدمت كرده است. بسياري از دانشمندان ياد شده و نيز مقريزي، محمود بن احمد عينى، عبدالرحمان زركشى، عبدالرحيم ابن فرات، شمسالدين محمد نواجى و جز آنان براي وي اجازه نوشتند كه مرجى تركمانى، دوست و شاگرد و كاتب وي، از آنان به تفصيل ياد كرده است (1/14- 15). اين تغري بردي خود نيز اشاراتى به بعضى از اجازههاي خود دارد، مثلاً اجازة مفصل ابن عربشاه را در النجوم الزاهرة نقل كرده است (15/549 -551). از مسموعات وي سنن ابوداوود، جامع ترمذي، شمايل المصطفى ترمذي، مشيخة فخر بن بخاري، مسند ابن عباس و فضل الخيل دمياطى را ياد كردهاند. وي از ابن قريج (768- 845ق/1366-1442م)، ابن بردس (762-846ق/1360-1443م) و ابن ناظر (762- 849ق/1360-1446م) حديث شنيد و اجازه گرفت (مرجى، 1/13).
ابن تغري بردي به دانش تاريخ دل بست و ملازمت مورخان روزگار خود عينى و مقريزي را اختيار كرد و در اين امر جهد فراوان به كار بست، جودت ذهن و فهم صحيح، ابن تغري بردي را ياري كرد تا در اين علم سرآمد شد و به تأليف و تصنيف پرداخت (همو، 1/12). وي همچنين در موسيقى، فنون جنگى چون تيراندازي و نشانهزنى و گوي و چوگان نيز مهارت يافت. مرجى تركمانى (1/16). ديانت، خويشتنداري، عفت، كنارهگيري از مردم، دوري از اعيان دولت، خوش مشربى و حشمت و حياي وي را ستوده و ابن اياس او را از نوادر شمرده است (3/46). سخاوي، با وجود اعتراف به دانش و شخصيت ستودة ابن تغري بردي، مؤلفات وي را داراي «وهم كثير» و سقطات و حذف و تكرارهاي بىجا و قلب و تصحيف و تحريف دانسته و براي هر مورد مثالى ذكر كرده است ( الضوء اللامع، 10/306- 308). البته سخاوي بر نام بسياري از بزرگان روزگار خويش انگشت انتقاد گذارده و بر بسياري آزار روا داشته است، چنانكه بزرگترين مورخ اين روزگار، مقريزي را به قصور و ضعف روايت و بيان متهم كرده است ( التبر المسبوك، 21-24). همچنين ابن خلدون و بقاعى محدث نيز از نيش قلم وي در امان نبودهاند و سيوطى اين عمل وي را در رسالة مقامة الكاوي على تاريخ السخاوي نكوهش كرده است (عدوي، 22-24). ابن صيرفى نظم ابن تغري بردي را در مرتبهاي پست مىداند و او را عامى مىشمارد و در تاريخ نويسى به تعصب متهم مىسازد و در چند مورد مثال مىآورد (ص 177-182).
مهمترين اثر ابن تغري بردي كتاب النجوم الزاهرة فى ملوك مصر و القاهرة در تاريخ مصر است. اين كتاب از فتح مصر و فرمانروايى عمروعاص در آنجا (20ق/641م) آغاز شده و تا رخدادهاي 872ق/1467م يعنى دوران سلطنت ملك اشرف قايتباي محمودي را در بردارد. اين كتاب به ترتيب تاريخى حكومت واليان، خلفا و سلاطين مصر تأليف شده و در آن وقايع مربوط به دوران حكومت هر فرمانروا و رخدادهاي آن عهد چه مربوط به مصر و چه متعلق به ديگر نواحى جهان اسلام به ويژه سرزمينهاي نزديك به مصر آمده و در پايان هر سال وضع آن رودنيل ثبت شده است. مطالب اين كتاب به ويژه آن قسمت كه در عصر مؤلف اتفاق افتاده و خود شاهد آنها بوده است، براي محققان تاريخ مصر و جهان اسلام از اهميت خاص برخوردار است. زيرا هم مؤلف، خود پيوند نزديك با حكام داشته و هم حوادث را مفصلتر از همة مورخان نوشته است. فهيم شلتوت، دانشمند مصري، در مقدمة مجلد شانزدهم النجوم الزاهرة مؤلف را به «صدق در احكام و شجاعت در اعلان آنها» مىستايد (ص «و»). ابن تغري بردي در اين اثر بارها از مقريزي نقل قول كرده است. در كتاب النجوم الزاهرة شماري از اصطلاحات ديوانى مصر كه اغلب ريشة فارسى دارند، آمده است؛ مثلا: استادار، استاداريه، اميرآخور، بشخاناه، جمدار، خشداش و خجداش، خاصگى، خَوَنْد، دوادار، رنگ (اشعار)، ركبخاناه، زردخاناه، لالا و جز آنها.
اين كتاب كه قبلاً قسمتهايى از آن به نام تاريخ ابوالمحاسن ابن تغري بردي (از سال 20 تا 356ق/641 -976م، در دو مجلد به كوشش يوينبل و ماتس، ليدن، 1855-1861م و از سال 366 تا 566ق/977-1171م و 746 تا 872ق/1345-1467م به كوشش پاپر، بركلى، 1909- 1929م) چاپ شده بود، اكنون به نام النجوم الزاهرة فى ملوك مصر و القاهرة در 16 مجلد به چاپ رسيده است (قاهره، 1348-1392ق/1929- 1972م). حاجى خليفه، (2/1933) مىنويسد كه چون سلطان سليم مصر را فتح كرد، اين تاريخ را ديد و پسنديد و به احمد بن سليمان بن كمال پاشا (د 940ق/1533م) دستور داد آن را به تركى ترجمه كند. ابن كمال پاشا در آن زمان قاضى عسكر آناتولى بود. او در هر منزل جزئى از كتاب را ترجمه و حسن آشچىزاده آن را پاكنويس مىكرد. ابن تغري بردي خود، كتاب النجوم الزاهرة را تلخيص كرده، آن را الكواكب الباهرة من النجوم الزاهرة نام نهاده است.
اثر ديگر وي المنهل الصافى و المستوفى بعد الوافى است. مؤلف در اين كتاب، تقريباً شرح حال 3 هزار تن از سلاطين، امرا، وزرا، دانشمندان، شعرا، مورخان، خطاطان و مهندسان را ياد كرده است. اينان عبارتند از كسانى كه در مصر و شام زندگى مىكردهاند و نيز معاصران آنان از مغولان گرفته تا بزرگان عراق، يمن، حجاز، مغرب، اندلس و غيره. در اين كتاب حتى شرح حال بعضى از شاهان اروپا چون لويى نهم و بعضى از زنان چون شجرة الدر، همسر ملك صالح، و مونسه خاتون دختر سلطان ابوبكر عادل ايوبى نيز آمده است. المنهل الصافى به ترتيب حروف معجم تأليف شده و با شرح حال رجالى كه در 650ق/1252م در عهد عزالدين ايبك تركمانى درگذشتهاند، آغاز گرديده و تا 855ق/1451م ادامه يافته است. مؤلف، خود اين كتاب را در يك مجلد مختصر ساخته و آن را الدليل الشافى على المنهل الصافى نام گذاشته است. نسخهاي از اين كتاب كه به خط يونس بن سودون در حيات مؤلف در 860ق/1456م كتابت شده در كتابخانة قره چلبى سليمان بهشماره 226 نگهداري مىشود (ابوالفضلابراهيم،ص«و»). منهل در مصر طبع شده است.
اثر ديگري ابن تغري بردي حوادث الدهور فى مدي الايام و الشهور است كه ذيل السلوك لمعرفة دول الملوك مقريزي است. اين كتاب چنانكه مؤلف نيز در مقدمه ياد مىكند از وقايع 845ق/1441م آغاز مىشود. منتخباتى از اين كتاب به كوشش پاپر از سوي انتشارات دانشگاه كاليفرنيا در سالهاي 1930-1942م چاپ شده است.
مورد اللطافة فى من ولى السلطنة و الخلافة كتاب ديگري است كه ابن تغري بردي آن را با ميلاد پيامبر(ص) آغاز كرده، سپس به ذكر غزوات و احوال آن حضرت و خلفاي راشدين تا خليفة معاصر خويش القائم بامرالله، از خلفاي عباسى مصر پرداخته و سرانجام احوال ملوك مصر را، از آغاز حكومت سلاطين ايوبى تا دولت اينالى، آورده است. جزئى از اين كتاب با ترجمة لاتينى آن به كوشش كارلايل در كمبريج در 1793م چاپ شده است. مرجى (ص 17) اين كتاب را مختصر منهل الصافى دانسته است.
آثار ديگر ابن تغري بردي عبارتند از البشارة كه تكملة اشارة ذهبى است؛ البحر الزاخر فى علم الاول و الا¸خر؛ حلية الصفات فى الاسماء و الصناعات؛ نزهة الرائى و رسالهاي در موسيقى و جز آنها (همانجا؛ ابن صيرفى، 178؛ عدوي، 27- 28). ابن تغري بردي در نزديك تربت اشرف اينال براي خود مدفنى ساخت و كتب و تصانيفش را وقف مسجد آن كرد. وي سرانجام پس از تحمل تقريباً يك سال بيماري قولنج درگذشت.
مآخذ: ابن اياس، محمد، بدايع الزهور، به كوشش محمد مصطفى، قاهره، 1404ق؛ ابن تغري بردي، المنهل الصافى، به كوشش احمد يوسف نجاتى، قاهره، 1375ق/ 1956م؛ همو، النجوم؛ ابن صيرفى، على، انباء الهصر بابناء العصر، به كوشش حسن حبشى، قاهره، 1970م؛ ابوالفضل ابراهيم، محمد، مقدمة المنهل الصافى (نك: ابن تغري بردي، در همين مآخذ)؛ حاجى خليفه، كشف الظنون، استانبول، 1941م؛ سخاوي، محمد، التبر المسبوك، قاهره مكتبة الكليات الازهرية؛ همو، الضوء اللامع، قاهره، 1355ق؛ شلتوت، فهيم، مقدمة النجوم (نك: ابن تغري بردي، در همين مآخذ)؛ عدوي، احمد زكى، مقدمة جلد اول النجوم (نك: ابن تغري بردي، در همين مآخذ)؛ غزي، نجمالدين، الكواكب السائرة باعيان المائة العاشرة، به كوشش جبرائيل سليمان جبور، بيروت، 1945م؛ مرجى، تركمانى، احمد، مقدمة النجوم (نك: ابن تغري بردي، در همين مآخذ). محمدآصف فكرت (رب) 2/9/76
+ نوشته شده در پنجشنبه ۱۳۸۹/۰۳/۱۳ ساعت 9:55 توسط محمد قجقی
|