: «شبي با فراغي» نشست کتابخوانی جمعیت فرهنگی هنری مختومقلی کلاله«قمرالدین سیدی»
«زر می دهد»
به خاک دهی گر کیمیا زمین زخاک زر می دهد
گر افکنی خس و خاشاک خسی ز خود بر می دهد
خوب و بدان در اختلاط هر کس به خود چیند بساط
فرصت رسد بر مبطلات ظلمش ز دم شر می دهد
گم نکنند خوبان رهی به جهد نگردد نه دهی
حسرت به رزق کار تُهی بر توکل پُر می دهد
سخا شوی بهر زمان حرمت کند کون و مکان
از خوی بد طلب امان خوش خلق بوی یار می دهد
مختومقلی ساز کن کن غیرت به دل حیا به تن
ظالم شود حاکم وطن بر بال جور پَر می دهد
«سخنی چند در مورد شعر «بهم ادر» فراغی»
اگر با تفکر عمیق و تأمل تمیز و با اخلاص فراوان به زمین که یکی از نعمات خدادادی است بپردازیم
و
با کنکاش درون و برداشت برون به آن نظری نفیس بیفکنیم بی شک عاید آن کیمیا
و فواید آن جز زر و سیم و متاع با ارزش چیز دیگر نخواهد بود و بالعکس اگر
به آن توجه خاص نکنیم و حتی در هنگام کشت آن بذری نارس و آغشته به خَس و
خاشاک را بر آن بیفکنیم حاصل و ثمره آن مطلوب نبوده و در نتیجه همان بذر
نارس، حاصل نارس و بی ارزش را به ما عرضه خواهد نمود.
در اینجا
شاعر(فراغی) در نگارش و نظم این ابیات حدیث: «الدنیا مزرعه الاخره» را مطمح
نظرِ دل و دیده خویش قرار داده و بصورت نظم و شعر بیان می کند که دنیا
کشتگاه و محل بذرافشانی آخرت است و هر کس در این دنیای دون تخم نیکی و
احسان را در دل زمین گونه خود و انسانهای خود گونه بنهد و بدور از اغتشاش
مکان و انحنای زمان در جاده و صراط مستقیم، با اخلاق خوش و حسنه، اسب
خوشیال خویش را با متانت و سلامت بتازد بی شک در میدان محشر و در فصلِ
برداشتِ اعمال جز خوشه نیک و خرمن خرم چیز دیگری عایدش نخواهد بود.
ولی
حیف است و افسوس که در این دنیای مغشوش و مدهوش تشخیص خوب و بد دشوار
گردیده و همه چیز در التقاط و اختلاط مطلق غور خورده و صافی اعمال که همان
«وجدان» انسانهاست به خوبی عمل نمی کند و در نتیجه هر کس با چِندرغازعلمِ
نارسای خویش، خویشتن را عالم دهر و قواص بحر زمان تلقی می نماید و در این
حین نیز میدان برای مانور تازیانه جبر ظالمان مهیا می گردد و در نتیجه سال
به سال در این دنیای گردِ توپ گونه انسانها فساد و بی عفتی بیداد نموده و
شرور بی ضرور نیز با آن چهره زشتِ پُر غرور خود نـِمو می کند.
و ما
انسانها باید این را ملکه ذهن خویش قرار دهیم که هیچوقت و هیچ زمان
انسانهای خدایی و خوب و وارسته ره گم نمی کنند و قلم ذوق به بطلان نمی کشند
و از صراط مستقیم به ضلالت و گمراهی منحرف نمی گردند. و به این اصل
معتقدند که قسمت انعام و ارزاق روزی بدست اوست و با دست پا زدنهای بیحد و
جهد بیخود تدبیر در تقدیر نمی گنجد و قسّام انعام که همان خداوند لایزال
است به تقلیل و تزیید در این امر نمی پردازد و هزاران جهد و تلاش و غم و
غصه مثالِ آب در هاون کوفتن است و ثمرهای ندارد ولی بهترین جهد و تلاش به
همراه توکل بر خدای مهربان است. اگر انسانها با توکل به خداوند، سفره دل و
بساط انعام خویش را چون حاتم طائی بگسترانند در انظار عموم، عزیز گردیده و
همه کس به لحاظ احترام و حرمت در رکاب او پابوس می گردند ولی بالعکس
انسانهای بدخوی و خلق علاوه بر دشمنان محیطی همان اخلاق زشت و ناپسندشان
بزرگترین دشمن آنان محسوب گردیده و همه از او در انزجار و انفجار بسر می
برند و نتیجه اخلاق انسانهای خوب یاران و دوستان بی شمار است که در همه حال
در گرداگرد او حلقه می زنند.
در اینجا مختومقلی خویشتن خویش را مورد خطاب قرار داده و می گوید:
ای
مختومقلی آگاه باش که به زبان می توان دنیا را به تغییر و تبدیل وا داشت
ولی برای مبارزه با ناملایمات روزگار و ظلم بی حد و پیروزی بر آن شهامت و
شجاعت و جرأت و غیرتِ دل و جهت مبارزه با شهوات و نفس اماره و شیطانی که در
چشم طمعران شهوتپیشه نااهلان هویداست غیرتِ حیا و شرم بیریا را می
طلبد. و اگر روزگار بدین سلک و منوال پیش برود. روز بروز ظالمان جتر ظلم را
بر سرمان می گسترانند و در نتیجه ظلم و ستم لحظه به لحظه ما را به کام
مخوف خود کشیده و به اضمحلال وجود و استثمار کنوز وا میدارد.
شعر «بهم
اِدر» فراغی از نظر مضمون و محتوا شعری اخلاقی و اجتماعی بوده و در قالب و
سبک مربع (قوشوق) و بر وزن هشت هجایی سروده شده و شامل ده بیت می باشد که
بنده با توجه به بضاعت اندیشه که نقصان قلم به حتم در نزد عالمان صناعت
پیشه مشهود و محسوس است به تقریر و تحریر آن پرداختم که بیشتر و بهتر از
این ، مجال و توان سخن نیست.
منبع: جمعیت فرهنگی هنری مختومقلی کلاله