این نبرد درسال 1310 د رمنطقه (دهلی بابا)ی ترکمنستان رخ داد. پس از تعقیب و گریز فراوان د راین منطقه محاصره شدیم، قریب به 300 خانوار بودیم، با احشام و بار و بنه و همین امر کار را برای نبرد مشکل می کرد.من در آن موقع 16 سال داشتم. مردان با اسلحه هایی که قابل مقایسه با تجهیزات دشمن نبود به نبرد پرداختند. مقاومت ها و جان فشانی هایی که آنان ا زخود نشان دادند برایتان غیر قابل تصور است. د راین نبرد 2000 نفر زن و کودک و... به شهادت رسیدند. پدر بنده بای محمد (بای کوله) که پهلوان بود د راثر اصابت گلوله به زمین افتاد، دویدم و خواستم سرش را بلند کنم و آبی بدهم ولی رو به قبله جان داده بود. مادرم نیزدر نبردها ی تن به تنی که زنان با قشون روس داشتند، به شهادت رسید. مردان که مقاومتشان در برابر قشون مجهز تحلیل رفته بود با دیدن نبرد تن به تن زنان غیور  قدرتشان چند برابرشد. زنان با فلاخن(ساپان) و با بستن قیچی پشم زنی (غئرقئلئق) به نوک اووق (چوب های دراز درآلاچیق) و سنگ، با سربازان بی رحم به نبرد پرداختند و به شهادت رسیدند ولی با این حال همین زنان 100 سرباز لشکرخصم را به هلاکت رساندند. از لشکر مقابل  نزدیک 1000 نفر به دست مردان و زنان غیور کشته شدند.د رآن صحرای سوزان مردم آواره و عزادار بودند.و جهنمی به پا شده بود که هنوز هم که هنوزه دلم را به درد می آورد. پس از پایان نبرد افراد بالای 18 سال را جدا کردند و گفتند که تیر باران باید بشوند. پس ا زآن بقیه  را د ر صحرا رها کردند. سربازان چاه ها را مسموم کرده بودند و کسانی که از آن می نوشیدند، که اکثرا" کودکان بودند جابه جا می مردند. دوستان،غرض از نگاشتن این چند سطر فقط وفقط زنده نگه داشتن یاد و نام آن دلاوران و زدودن خاک فراموشی از تاریخ غنی و با شکوهمان است.

با احترام فراوان:  بای محمد چندری

منبع: www.chenderi.blogfa.com