«اسلام غيررسمي» در كنار «اسلام رسمي» قرار دارد و منظور از آن ادارات ديني رسمي است كه حكومت شوروي پس از سركوب شديد مذهب و تخريب مساجد در اوايل قرن بيستم، پس از مقاومت جدي مسلمانان و رشد نهضت‌هاي اسلامي و به منظور تحت كنترل درآوردن جريان اسلام ايجاد نمود. نبايد نقش «ادارات قاضيات رسمي» را در نشر اسلام يكسره انكار كرد،‌ زيرا اين ساختارها امكانات خوبي براي آموزش اسلام در مدارس ديني، تربيت طلاب و چاپ و نشر برخي كتب ايجاد نمود. در مجموع بايد گفت وجود روحيات مذهبي خودجوش، فعاليت روحانيوني كه از نظر مراكز مذهبي رسميت نداشتند، حفظ ارتباط و علقه با مقدسات اسلام و فعاليت جدي طريقت‌هاي عرفاني و تصوف بود كه آداب و باورهاي ديني را در عمق زندگي مردم نگهداري نموده و دوام بخشيده است. 

يكي از طريقت‌هايي كه نقش بسيار مهمي در گسترش و حفظ اسلام در اين منطقه داشته است، طريقت يسويه است. خوب است در اينجا نگاهي هرچند گذرا به زندگي رهبر اين طريقت بياندازيم: «خواجه احمد يسوي» حدودا در اواخر قرن پنجم هجري شمسي متولد شد و در اين زمان، «يسه» -كه بعدها تركستان نام گرفت- يكي از مراكز فعال ديني محسوب مي‌شد و طريقتي تحت شيخوخيت فردي به نام «ارسلان بابا» در جريان بود. احمد يسوي معلومات خود را در بخارا نزد «شيخ يوسف همداني» -كه در آن زمان سرآمد صوفيان منطقه بود- فرا گرفت. به همين دليل «يسويه» ادامه دهنده‌ي سلسله‌ي تصوف ايراني است. بايد توجه داشت كه از قرن چهارم هجري (يازدهم ميلادي) انديشه‌ي تصوف –كه محصول تفكر عرفاني ايران و خراسان بود- به عقايد مسلمانان آسياي مركزي راه يافت. اين انديشه –كه بعدها شكل منسجم‌تري يافت- تركيبي بود عرفاني از عقايد «نوافلاطوني» و «گنوسيسم» كه قصد داشت پيام دروني و سر نهفته‌ي در قرآن را باز گويد. خواجه احمد يسوي پس از تلمذ كافي نزد شيخ يوسف همداني تا زمان فوت وي (۱۱۴۰ ميلادي) و پس از آن –كه رسما از جانب شيخ به عنوان يكي از چهار جانشين وي معرفي شد- به «يسه» برگشت و طريقتي ويژه را در ميان قزاق‌ها و قرقيزهاي استپ‌نشين بنا نهاد. درويشان حلقه‌ي خواجه احمد نيز تعليمات استاد را در تمام خطه‌ي تركستان و تا اقصي نقاط ولگا، قفقاز و آسياي صغير گسترش دادند. يسويه با نيرو گرفتن از زبان و فرهنگ منطقه، حيطه‌ي نفوذ خود را تا آناتولي و بلغار نيز گسترش داد،‌ اما با ظهور و پيشرفت فرقه‌ي «نقشبنديه» در قرن هشتم هجري (۱۵ م) از نقش آن كاسته شد. مهم‌ترين نكته در انديشه و طريقت يسوي، امتزاجي است كه ميان يك نوع فرهنگ برگرفته از تصوف ايراني و زبان و شيوه‌اي كه در ميان اقوام ترك كاربرد داشت، صورت گرفته است. خواجه احمد براي تعليم احكام اسلام به مردم و انديشه‌ي تصوف به مريدانش، اشعاري را با زبان ساده و قابل فهم با شيوه و نظم عاميانه سرود. اين‌گونه اشعار –كه بزرگترين اثر خواجه احمد يسوي است- «حكمت» ناميده مي‌شود. اين حكمت‌ها مجموعا در كتابي به نام «ديوان حكمت» گردآوري شده است. قطعاتي مانند پند و اندرزهاي اخلاقي، توصيه به اجراي دقيق احكام ديني، شكايت از وضع دنيا، مدح پيامبر گرامي اسلام(ص) و حكايت‌هايي از احوال بهشت و دوزخ، از جمله حكمت‌هاي اين ديوان است. طريقت يسويه –كه از فرقه‌هاي تصوف اهل سنت به حساب مي‌آيد- تمام سنن و عقايد سنت را پذيرفته و اجراي كامل احكام شريعت توسط پيروانش را از شرايط ورود در طريقت مي‌داند. «معرفت‌الله»، «مروت»، «راستگويي»، «فناء في‌الله» و «توكل كامل»، احكام اساسي طريقت را تشكيل مي‌دهند. با وجود نقش گسترده‌ي يسويه در اين منطقه، اين طريقت از نفوذ و شهرت فراواني در جهان اسلام برخوردار نيست و به جز پژوهشگران تصوف،‌نام اين فرقه و خود خواجه احمد براي بسياري از دانشمندان مسلمان ناشناخته است. منابع قابل دسترسي در مورد تاريخچه و ساختار اين فرقه نيز بسيار اندك و كمياب هستند. 

مقبره‌ي خواجه احمد يسوي پس از مرگ وي، زيارتگاه مشتاقاني بوده است كه با حاجات و نذورات راهي تركستان مي‌شده‌اند. مراسم خاصي به ويژه در فصل زمستان در گرد مقبره‌ي او برگزار مي‌‌شود. «فضل ابن روزبهان خنجي» صاحب كتاب «مهمان‌نامه بخارا» در اين زمينه سروده است:
اي تو گرفتار غم ناكسي
دست تو و دامن قطب يسي 
همچنين وي درباره‌ي مقبره‌ي خواجه احمد گفته است:
از سر صدق ني ز بوالهوسي
مسجد خان نگر به شهر يسي
طاق او جفت طاق گردون است
بلكه گردون به نزد او دون است 
مقبره‌ي خواجه احمد در اواخر قرن هشتم هجري تقريبا دويست و سي سال بعد از وفات وي به فرمان تيمور و توسط استادان ايراني ساخته شد. در اين باره داستان‌هايي نيز ميان مردم نقل شده است. گفته مي‌شود پس از اين كه تيمور فرمان تجديد بناي مقبره را داد، چندين نوبت بناي مقبره پس از قامت برافراشتن به ناگهان ويران شد تا اين كه شبي تيمور در خواب ديد كه اگر مي‌خواهد مقبره‌اي مجلل برا ي خواجه احمد بسازد، ابتدا بايد ساختماني بر روي قبر «ارسلان بابا» استاد خواجه احمد بنا كند. تيمور اين كار را كرد و پس از آن بارگاه خواجه احمد يسوي را بنا نمود. مقبره‌ي ارسلان بابا (اكنون «ارسلان باب» گفته مي‌شود) در سي كيلومتري شهر تركستان و نزديك به شهر اترار واقع شده است. گنبدهاي رو به آسمان اين بنا در پهن دشت جنوب قزاقستان بسيار ديدني است؛ هر جند بارگاه خواجه احمد بسيار مجلل و مفصل‌تر است. هم‌اكنون بر طبق سنت، زائران ابتدا مقبره‌ي ارسلان بابا را زيارت مي‌كنند و سپس عازم تركستان براي زيارت خواجه احمد مي‌شوند. بسياري از زائران يك شب را در ارسلان باب بيتوته كرده و صبحگاهان پياده عازم تركستان مي‌شوند. صاحب «مهمان‌نامه‌ي بخارا» -كه اين مقبره را زيارت كرده- در اين كتاب مي‌گويد: "مسجدي كه طاق رفيع او به اوج رسيده و بناي منيع او مردمان را صورت بيت‌الاقصي در ديده كشيده، صفوفش از صفوف معابد عباد ياد مي‌دهد و ابوابش بر چهره‌ي آمال عابدان درِ ثواب مي‌گشايد و جامع كبير يسي امروز آن مسجد عالي مسند است." 

نام استادان ايراني كه اين بنا را ساخته‌اند و نيز نام يكي از آنها –كه استادي تبريزي بوده- در جاهاي مختلف بنا به ويژه روي ديگ برنزي به اين صورت حك شده است: «اوستا عبدالعزيز شرف‌الدين تبريزي». 

قطر اين ديگ –كه شايد مانند آن در جهان انگشت شمار باشد- ۴۵/۲ متر و داراي دو تن وزن است. ريخته‌گري، نقوش گل نيلوفري و حرو ف عربي –كه بر روي اين ديگ وجود دارد- حكايت از مهارت نادر استادانش در آن دوران دارد. ساختمان زيارتگاه شش قرن در شكل اوليه‌ي خود محفوظ مانده و سرماي خشك، خورشيد سوزان و بلاهاي طبيعي فراواني چون سيل و زلزله را پشت سر گذاشته است. ساختمان گنبد اصلي زيارتگاه داراي ۲/۱۸ متر قطر است و از سطح مقبره تا نوك گنبد، ۵/۳۷ متر ارتفاع دارد. مردم منطقه سه بار زيارت خواجه احمد را معادل يك سفر حج مي‌دانند. به همين دليل زوار با اشتياق فراوان و نذر و نياز عازم تركستان مي‌شوند و پس زاز بازگشت هم‌چون زائران خانه‌ي خدا از آنان پذيرايي به عمل مي‌آيد. 

براي قزاقستان، خواجه احمد و تركستان بسيار حائز اهميت است چرا كه در واقع اين بخش جنوبي قزاقستان است كه در خود امكنه و آثار تاريخي را با قدمت فراوان جاي داده است و بنابراين بايد تاريخ مكتوب پيش از قرن بيستم اين كشور را در همين ناحيه كاوش كرد. خواجه احمد يسوي براي قزاقستان وسيله‌ي خودشناسي ملي و اسلامي است كه هم قزاق‌ها را از فرهنگ روس منفك مي‌كند و هم سدي است در مقابل نفوذ ساير طريقت‌ها و جريان‌هايي كه در ازبكستان، قرقيزستان و تاجيكستان وجود دارد. تركيه نيز به اين ناحيه به عنوان يكي از مراكز قديمي ترك‌ها اهميت مي‌دهد كه پيش‌تر به فعاليت‌هاي اين كشور در اين منطقه و دانشگاه بزرگي كه بنا نموده، اشاره كردم. مقبره‌ي خواجه احمد يسوي –كه با دستان هنرمند استادان ايراني بنا شده- متاسفانه هم‌‌اكنون توسط سرمايه و استادان ترك در حال مرمت و بازسازي است. 

هرچند اسلام در قزاقستان، كم رنگ‌تر از آن چه در ازبكستان و تاجيكستان و حتي قرقيزستان است، اما ترديدي نيست كه قزاق‌ها در گذر از بحران هويت ملي خويش پس از فروپاشي شوروي، به صورت جدي دست به دامن اسلام زده‌اند و در اين مسير تكيه‌گاه اصلي، طريقت يسويه و شخص خواجه احمد يسوي است. چنان كه اشاره شد، در نزديكي شهر تركستان هم‌اكنون خرابه‌هاي شهر «اترار» -كه زادگاه ابونصر فارابي است و پيش از اين «فاراب» نيز ناميده مي‌شده- هم‌چنان باقي است. قزاق‌ها فارابي را قزاقستاني مي‌دانند و دانشگاه ملي خود را به نام او گذاشته‌اند. پيكره‌ي وي را در همين محوطه‌ي همين دانشگاه نصب كرده و برخي اسكناس‌هاي خود را با تصوير او چاپ نموده‌اند. با اين حال فارابي هيچ‌گاه در سطح يك شخصيت ملي قزاق، مانند خواجه احمد، آباي، جامبول و ديگران مطرح نشده است. علت اين امر هم پيداست. فارابي بر فرض اين كه متولد اين سرزمين هم بوده باشد،‌ اما هيچ آثاري از قزاق بودن وي در آثار، نوشته‌ها و زندگيش در دست نيست. وي دوران نوجواني و پس از آن را در اين مرز و بوم سپري كرده و مدفن او نيز با هزارها كيلومتر فاصله در يك حوزه‌ي تمدني و فرهنگي ديگر قرار دارد. سطح شناخت نسبت به اسلام و معارف آن هم بين اين مردم چندان نيست كه بتوان فارابي را از اين جهت كه معلم ثاني است و يك فيلسوف بزرگ در تاريخ اسلام به شمار مي‌رود، به عنوان يك شخصيت مردمي مطرح كرد. اين نكته را نيز نبايد فراموش كرد كه اسلام در قزاقستان بسيار رنگ قومي و سنتي دارد و هم‌اكنون نيز قزاق‌ها آن را در چهارچوب قوميت و هويت ملي خود گسترش مي‌دهند. 

منبع: ره‌آورد ماوراءالنهر، ‌سيري در تاريخ، آيين‌هاي قومي و فرهنگ مردم قزاق و قرقيز؛ سفرنامه‌ي دكتر مهدي سنايي