سفرنامه قونیه (شرکت در کنفرانس بین المللی سعید نورسی و مولانا 2-7 خرداد 1392)
پرواز تهران به استانبول تاخیر نداشت، اما پرواز استانبول به قونیه با تاخیری یک ساعته همراه بود که انگار علت آن وزش شدید باد بود. این "روزگار" (ترکها به باد روزگار می گویند) شدید را روز بعد یعنی جمعه در قونیه دیدیم. انقدر شدید بود که امکان راه رفتن را از آدم می گرفت. اما این روزگار شدید هم نتوانست مانع انجام تصمیمی که گرفته بودم بشود. هتل ریکسوس (محل استقرار ما و محل برگزاری کنفرانس) جنب دانشگاه خصوصی و تازه تاسیس مولانا بود. تصمیم گرفتم برای اقامه نماز جمعه به جمع دانشگاهیان بروم. نماز در داخل بنای اصلی دانشگاه و در کنار کتابخانه و در میان کلاس های درس برگزار می شد. یعنی مسجد بنای مستقلی نبود بلکه در درون بنای اصلی دانشگاه، سالن خیلی بزرگی به این کار اختصاص یافته بود. دو نکته توجه مرا به خود جلب کرد: نخست اینکه وقتی وارد شدم هیچ صدایی از داخل مسجد به بیرون نمی رسید و بنابراین مزاحمتی برای کسانی که در کلاس ها و یا کتابخانه مشغول تحصیل و مطالعه بودند، ایجاد نمی کرد. دوم اینکه: داخل مسجد به این بزرگی جایی برای نشستن و نماز خواندن پیدا نمی کردم. استقبال دانشجویان، استادان و کارمندان آنقدر گسترده بود که مرا به تعجب واداشت. البته به خاطر سفرها و تجربه های متعددم، این استقبال باشکوه از نماز برایم تعجب آور نبود، اما در درون دانشگاه، چنین استقبالی از دانشگاهیان برای من تازگی داشت. حضور استادان شرکت کننده در کنگره هم که از کشورهای مختلف و خود ترکیه آمده بودند، نکته قابل تاملی بود.
پس از اقامه نماز و برگشت به هتل آماده حرکت به سمت "مرکز فرهنگی مولانا"، محل برگزاری افتتاحیه کنفرانس شدیم. این مرکز فرهنگی هم حدود ده سالی است که به دست شهرداری قونیه بنا شده است. مشاهده اشعار فارسی مولانا که بر دیواره های آن نقش بسته، برایم بسیار خوشحال کننده بود. انگار قرار بود برای مراسم افتتاحیه احمد داووداغلو هم بیاید ، ولی نیامد و پیامش قرائت شد. از رایزن فرهنگی ایران هم طبق معمول خبری نیست. یعنی آنها از برگزاری این کنفرانس بین المللی که یک طرف آن مولاناست، بی خبرند؟!!! نمی دانم، ولی حتما مشغله های مهم تری دارند که اینجا پیدایشان نیست.!!
برگزار کنندگان این کنفرانس، شهرداری قونیه، آکادمی رساله و آکادمی مطالعات وقف قونیه اند. در کل فضای بسیار مذهبی و اسلامی در این کنفرانس حاکم بود. مراسم با دعوت از یک قاری محترم برای تلاوت آیاتی چند از کلام الله مجید آغاز شد. ظاهر و تیپ قاری محترم برایم جالب بود: کت و شلوار خیلی شیک آبی رنگ با کراوات نارنجی و صورت کاملا اصلاح شده! در سالن کنفرانس هیچ عکس و تصویری از کسی بر در و دیوارها نیست. معمولا در این مکان های دولتی تمثالی از آتاتورک دیده می شد ولی اینجا خبری نبود. برنامه افتتاحیه با سخنرانی چند تن از استادان بنام ترک ادامه یافت. پروفسور ابراهیم اوزدمیر در باره نسبت دین و طبیعت سخن گفت و در میان صحبت هایش اشاره کرد به این که در دایره المعارف دین و طبیعتEncyclopedia of religion and nature سه مدخل "پیامبر اسلام و طبیعت"، "مولانا و طبیعت" و "نورسی و طبیعت" را به نگارش درآورده است.
سخنران بعدی پروفسور سایین دالکران بود که در باره نورسی و وهابیت سخن گفت. به اعتقاد او نورسی انتقادات زیادی را به وهابی ها وارد کرده است؟ صریح از آنان می پرسد که از تخریب اماکن متبرکه به دنبال چه هستید؟ به زعم پروفسور دالکران، وهابی ها تفاوتی با خوارج ندارند. ریشه سیاسی دارند و نه مذهبی و علمدار خوارج در دوره معاصرند.
در حاشیه کنفرانس با اسماعیل بنک Benek عضو هیات علمی آکادمی رساله، گفتگوهای خوبی داشتیم. ایده های خوبی دارد. در سخنرانی خود سخن از تاسیس دانشکده ای گفت که در آن رساله نوریه و مثنوی معنوی به زبان های اصلی عربی و فارسی برای ترک ها آموزش داده شود. از من هم قول گرفت در این پروژه کمک شان کنم.
برای من بسیار دلچسب بود که وقتی با این استادان ترک اسلامگرا صحبت می کنم، هیچ سخن از برتری های نژادی، قومی در میان نیست و همواره سخن از تلاش برای اعتلاء بخشیدن به اندیشه های اسلامی است. این نکته، تفاوت اصلی کنفرانس های اسلامگراها با کمالیست ها و ناسیونالیست در ترکیه است. اما با کمال تعجب دیدم در یکی از پنل ها یکی از استادان ترک که در حال حاضر در مرکز مطالعات اسلامی مالزی شاغل است، دیدگاه های شوونیستی عجیبی به نورسی و مولانا چسباند و در نهایت از ترکیه بزرگ سخن گفت و اینکه حالا چشم همه مسلمانان دنیا به ترکیه است و....ازین حرفها. عجیب تر اینکه نورسی را هم به عنوان یک ملی گرا معرفی کرد. واکنش استادان ترک حاضر در پنل جالب بود. خیلی محترمانه رییس جلسه و یکی دیگر از استادان در رد این دیدگاه سخن گفتند و حتی طرح چنین سخنانی را مذموم دانستند. اما تعجب من بیشتر ازین بود که این استاد ترک یک تیپ کاملا مذهبی بود. با بسم الله و آیه ای از کلام الله مجید آغاز به سخن کرد و در متن سخنرانی اش هم به زیبایی قران می خواند، اما نتیجه گیریهایش عجیب بود. بسیار با احساس، هیجانی و ادبیاتی حماسی از امید به شکل گیری ترکیه بزرگ در اینده نزدیک سخن گفت. پس از پایان پنل از ایشان پرسیدم چه فرقی بین این حرفهای شما و آراء پان تورانیستی ضیاء گوک آلپ وجود دارد؟ جز این که تو ظاهری مذهبی داری و گوک آلپ نداشت و علنا می گفت دین موجب تباهی است؟!! جز توجیه، پاسخ قانع کننده ای نداشت. کنفرانس در هتل رکسوس در سالن های قونیه و سلجوق همزمان برگزار می شد. ترجمه همزمان هم به زبان های ترکی، انگلیسی و عربی انجام می شد. سخنرانی من هم برخلاف کنفرانس قیصریه، به زبان انگلیسی بود، با عنوان: The Relationship Between Mysticism and Politics: Case study: Mevlana and Saied Nursi. در این مقاله با تقسیم بندی تاریخ تصوف در تمدن مسلمانان به سه دوره تکوین، نظری و عملی، براساس نظریه تحلیل گفتمان لاکلا و موفه سعی کردم نشان بدهم که مولانا متعلق به دوره نظری و نورسی هم متعلق به دوره عملی است و ازین حیث می توان عدم دخالت جدی مولانا و دخالت جدی و فراگیر نورسی در مسایل سیاسی زمانه را تبیین کرد. پس از پایان پنل، گفت و گوی خوبی هم درگرفت که برای خود من هم مفید و آموزنده بود. عصر شنبه پس از پایان سخنرانی ها، فرصت پیدا کردم سری به بازار بزنم تا خریدی داشته باشم. از یکی از مغازه ها داشتم لباس می خریدم که فروشنده نگاهی از سر کنجکاوی بهم کرد و پرسید؟ سوریه ای هستی؟ گفتم کجام شبیه سوریه ای هاست؟ گفت همین جوری گفتم. گفتم ایرانی هستم. بلافاصله پرسید: از انتخاباتتان چه خبر؟ هاشمی رفسنجانی با قدرت به میدان آمده! ....حوصله گفتگو در باره سیاست نداشتم، با گفتن این که تخفیف زیادی می خواهم وگرنه نمی خرم، حواسشو پرت کردم که بی خیال شود. مردم عادی هم در ترکیه به مسایل سیاسی کشور ما حساس اند اما اطلاعاتشان به روز نیست. چون در زمانی که او در باره هاشمی سخن می گفت، رفسنجانی در ایران با قدرت توسط شورای نگهبان صلاحیت اش احراز نشده بود.
یکشنبه روز آخر کنفرانس دکتر علی تمیزال و خانم ذریه چلیک هم آمدند. از هر دری صحبت کردیم. از هردو برای نگارش مداخل دانشنامه جغرافی شهرهای جهان اسلام حوزه آناتولی و بالکان دعوت کردم. علی تمیزال خیلی استقبال کرد. نکته دیگری هم که در این کنفرانس برایم جالب بود و امروز یکشنبه نمونه های زیادی را دیدم، استفاده برخی از سخنرانان از تصویر بود. مثلا یکی از استادان وقتی صحبت از دورویی و نفاق می کرد، چند نقاب نقاشی شده را نشان می داد. یا آن زمان که سخنرانی از وجود مار نفسانیت و هوس در وجود انسان سخن می گفت، عکس مار ترسناکی را به نمایش می گذاشت. استادی در باره قلت طعام در آراء مولانا و نورسی سخن می گفت، در طول سخنرانی اش انواع میوه ها و سوپ ها را به مناسبت به نمایش می گذاشت. جالب بود، البته به شرطی که گرسنه نباشی و هوس این همه خوردنی جورواور را نکنی تا اصل بحث فراموشت نشود.
روز آخر کنفرانس از سوی اسماعیل بنک دعوت شدم برای شرکت در جلسه ای با حضور 5 تن از استادان که قرار بود در باره دستاوردهای این کنفرانس و ارائه پیشنهادهای جدید برای همایش های آتی تبادل نظر کنند. موضوعات مختلفی مطرح شد، پیشنهاد من "اندیشه تساهل و تسامح و همزیستی مسالمت آمیز در آثار مولانا" بود که مورد استقبال قرار گرفت و در بیانیه پایانی کنفرانس هم گنجانده شد. با توجه به اینکه خطر افراطی گری، بنیادگرایی و طالبانیسم در حال حاضر یک تهدید جدی به حساب می آید و رگه هایی هرچند ضعیف ازین نوع گرایش ها را در نزد برخی از اسلامگرایان ترک می بینم، این پیشنهاد را مطرح کردم.
پس از پایان کنفرانس، یک نصفه روز به گردش در شهر اختصاص یافته بود. شهر قونیه را می توان مذهبی ترین شهر ترکیه دانست. شاید حدود 70 درصد بانوان این شهر محجبه اند. در رفتار و گفتار مردم این شهر می توان به وفور نمادهای تعصبات مذهبی و سنت گرایی را مشاهده کرد. پس از زیارت مزار مولانا، برای خرید سوغات به بازار رفتم. پس از انجام کار طاقت فرسای خرید، برای رفع خستگی وارد یک ساندویچ فروشی شدم تا دونر کبابی بخورم. جوانی آذری وقتی متوجه شد من از آذری های ایران هستم، بسیار من را تحویل گرفت و نگذاشت سفارشم را حساب کنم و پیشتر رفت و حساب کرد. دانشجوی جامعه شناسی بود و از شهر شکی آمده بود و برای گذران زندگی در ساندویچ فروشی کار میکرد. بسیار خوشحال بود که پس از دو سال برای دومین بار یک آذری تو قونیه دیده است. آذری ها میانه خوبی با ترکها دارند ولی آنها را از جنس خودشان نمی دانند. از ایشان تشکر و خداحافظی کردم.
کار خرید سوغات هم تمام شد. باید به هتل برمیگشتم و آماده حرکت به سمت فرودگاه. پرواز به استانبول و از استانبول به تهران. آه...بازم پرواز. چرا پرواز پرنده ها را در آسمان آبی خدای مهربون دوست دارم ولی از پرواز خودم -البته با طیاره- حس خوبی ندارم. نمی دانم شاید کمبود ویتامین D دارم که از ارتفاع می ترسم..
منبع:www.hassanhazrati.blogfa.com