این گونه بود که «مزار» (محل زیارت و دیدار) پدید می آمد که بعضاً مورد احترام مردم منطقه ای وسیع می گشت. اما گذر زمان و بروز حوادث ویران گر طبیعی و سیاسی گاه باعث از بین رفتن این مزارات و نشانه های اشخاص مدفون در آنها می شد. از این رو افرادی از فضلا و مطلعین سعی می کردند با تألبف کتاب هایی، مانع از فراموشی یاد و نام آنان و حتی محل دفن شان شوند که این چنین تألیفاتی بیشتر به «مزارات» شهرت یافتند.
این کتاب ها علاوه بر کاربرد اصلی خود، از سویی نوعی تاریخ محلی نیز به شمار می رفته اند که در برگیرندهٔ بسیاری از اخبار و روایات و آگاهی ها دربارهٔ حیات فرهنگی و اجتماعی محل مورد بحث بوده اند. از میان این گونه کتاب ها می توان به تذکرة الاولیا اثر محرابی دربارهٔ مزارات کرمان، مقصد الاقبال سلطانیه (مزارات هرات)، تذکرة القبور (مزارات اصفهان)، تاریخ ملازاده (مزارات بخارا)، قندیه و سمریه (تاریخ مزارات سمرقند)، روضات الجنان و جنات و الجنان اثر حافظ حسین کربلایی، روضة الاطهار اثر محمد امین حشری تبریزی و منظرالاولیا اثر محمّد کاظم تبریزی (در تاریخ مزارات آذربایجان و خصوصاً تبریز) اشاره کرد.
در همین راستا به تازگی کتاب مزارات خوی تألیف آقای محمّد الوانساز خویی در سلسله انتشارات کتابخانهٔ مجلس شورای اسلامی به چاپ رسیده است.
کتاب از یک مقدمهٔ کوتاه دو صفحه ای، سه فصل با عناوین 1. امامزادگان، 2. بقاع متبرکه، 3.مشاهیر مدفون در خوی، و بخش الحاقات (تصاویر و اسناد) و نمایه ها تشکیل شده است.
رسول جعفریان، رئیس کتابخانهٔ مجلس شورای اسلامی، در یادداشتی در ابتدای کتاب، ضمن تأکید بر شناخت فرهنگ و عالمان شهرهای مرزی کشور و نیز ستایش از نقش و سهم آذربایجان در تاریخ ایران، دربارهٔ اهمیت تألیف کتاب هایی از این دست نوشته است:
اهمیت این گونه کتاب ها، نه فقط برای امروز، بلکه برای روزگارانی است که بسا دست حوادث، بسیاری از آن آثار را از میان برده و نام و نشانی از آنچه امروز و دیروز وجود داشته است باقی نخواهد گذاشت.
نویسندهٔ اثر، مقدمهٔ خود را با این جملات آغاز کرده است:
از سال هایی که در دارالصفای خوی ـــ از شهرهای آذربایجان غربی ـــ مشغول تحصیل بودم، همیشه آرزوی قلبی ام بودکه کتابی در خصوص امامزادگان، بقاع متبرکه و آرامگاه های موجود در زادگاهم را به رشتهٔ تحریر درآورم. بنابراین از همان زمان مشغول فیش برداری و جمع آوری اطلاعات شدم... (ص سیزده)
او در ادامه ضمن اشاره به مشکلات فراروی چنین تصمیمی از جمله نبود اطلاعات کامل در این خصوص در تاریخ های محلی و نیز فوت مطلعین در سال های قبل از آغاز تحقیق، منبع بسیاری از یافته های خود را تحقیقات میدانی و گردآوری اطلاعات شفاهی ذکر می کند؛ به گونه ای که خود در تک تک این مزارات و بقاع حضور یافته و از قبور رونوشت و تصویر تهیه کرده است؛ کاری که نزدیک به ده سال طول کشیده است.
بعد از این مقدمهٔ کوتاه، فصول اصلی کتاب آغاز میشود.به نظر می رسد اگر مؤلف محترم قبل از آغاز فصول در مقدمه ای چند صفحه ای خوانندهٔ ناآشنا با شهر خوی را از موقعیت فرهنگی ـ مذهبی شهر و منطقه و نیز سیر حوادث تاریخی آن مطلع می ساخت، بسی بهتر بود؛ چرا که هر یک از مزارها و قبور موجود با فصلی از تاریخ شهر خصوصاً تاریخ مذهبی آن در ارتباط هستند.
در فصل نخست کتاب با عنوان «امامزادگان»، تعداد بیست مقبره و زیارتگاه از آن اولاد مطهر امامان شیعه (ع) معرفی شده است. حدود 15 نفر از این افراد، ساداتی هستند که طی قرون اخیر در شهر خوی و روستاهای اطراف آن زندگی می کرده اند و پس از درگذشت، آرامگاهشان محل زیارت مردم گشته است. تاریخ زندگی پنج کس دیگر نیز معلوم نیست، امّا گویا قدمتی بیش از مزارات دیگر دارند.
مهمترین امامزادهٔ مورد احترام مردم خوی همانا امامزاده سید بهلول است که بنا به روایات شفاهی از نوادگان امامهادی (ع) است. مؤلف توضیحات نسبتاً کاملی در خصوص این امامزاده ارائه کرده است. آنچه در این جا ذکرش لازم می آید اشاره به سنگ قبری است که در 1276ش. در این امامزاده یافت شده و فعلا نیز در همان جا نگهداری می شود. متن آن این گونه است:
المرحوم المغفور سلالة السادات العظام آقا سید میر جلال ابن امام علی النقی ابن سید علی سنه 327. (نک: نصیری، 1381: 114).
به گمان علی صدرایی خویینیز سه مزار امامزاده سید بهلول،بالا امامزاده (امامزاده کوچک یا سید محمّد) و سید حسن (در محله یدیلر) متعلق به فرزندان سید محمّد بن امام علی النقی (ع) هستند که در کتاب بحرالانساب از آن ها با نام های سید اسحاق، سید محمود، سید جعفر و سید اسکندر نام برده شده و چنین ذکر گردیده که به خوی و سلماس مهاجرت کرده و در آن جا به شهادت رسیده اند (وبلاگ شخصی sadraiy.blogfa.com).
نکتهٔ قابل تأمل آن که مزار بالا امامزاده، که به اعتقاد مردم محل برادر کوچک تر امامزاده سید بهلول است، قبلا در داخل مسجدی قرار داشته که طی سال های اخیر بی هیچ توضیحی تبدیل به حسینیه شده و نام آن نیز به امامزاده سید محمّد تغییر یافته است (نک: ص 17).
از آنجا که در صفحهٔ 19 در ذکر بقعهٔ سید تاج الدین موسوی از تپهٔ غضنفر (غضنفر داغلاری) نام برده شده، این نکته نیز ذکر شود که این کوه گویا محل دفن وارتان مامیکنیان سرکردهٔ شورشیان ارمنی بوده است که در سال 451 م. به دست سپاه یزدگرد دوّم ساسانی کشته شد. البته بعدها جسد او را قبیلهٔ مامیکونی از آنجا برده اند ولی به گفتهٔ حبیب زاهدی محل قبر هنوز هم در بالای کوه از فاصله چند کیلومتری نمایان است (نک: رئیس نیا، 1379: 1/483).
در فصل دوّم کتاب با عنوان «بقاع متبرک» تعداد 17 مزار، بقعه و تکیهٔ شهرستان خوی معرفی شده است که از میان آنها می توان به بقعه های آخوند نوایی، پیرولی و آستانه علی (علی آستاناسی)، ذهبیه، اجاق حضرت ابوالفضل و شمس تبریزی اشاره کرد. درباره مطالب این فصل ـــ که به نظر میرسد ارزشمندترین فصل کتاب نیز باشد ـــ موارد زیر به عنوان تکلمه و گاه نقد خاطر نشان می شود:
1. در این فصل در سه موضع (بقعهٔ امیر جمشید، بقعهٔ پیرولی و منار شمس تبریزی) سخن از دنبلیان به میان می آید؛ طایفه ای که به نوشتهٔ شرف الدین بتلیسی در شرفنامه (تألیف در 1005 ق) در زمان حکمرانان آق قویونلو (قرن نهم) در ناحیهٔ سکمن آباد خوی اسکان داده شده اند و در دورهٔ صفوی، حکومت خوی را عهده دار شده اند؛ حکومتی که تا اوایل دورهٔ قاجار تداوم داشته است. البته مرحوم دکتر محمّد امین ریاحی زمان ورود آنها به منطقهٔ خوی را اوایل قرن هفتم میداند (نک: ریاحی، 1378: 119) که صحیح به نظر نمی رسد .متأسفانه بعدها ودر پی انعام ها وپاداش هایی که یکی از زردشتیان هند به نام مانوک جی هاتریا در دورهٔ ناصری در قبال تألیف کتاب هایی با مقاصد معلوم (!) به برخی نویسندگان می داد، کتاب هایی با عناوین «تاریخ دنابله (دنبلیان)» پدید آمد که نسب آنان را به برمکیان و ساسانیان می رسانند و امرای دنبلی را خداپرست و مسلک معرفی میکرد (نک: مزارات خوی، مقالهٔ دکتر ریاحی، ص 134).
در این میانوجود مزار پیران مختلف در خوی با اسامی گوناگون دستاویز خوبی بود تا همان ها را با عنوان امیر در سلسله نسب امرای دنبلی قرار دهند. این گونه است کهدر این سلسله نسب به اسامی ای چون موسی، ولی، ابراهیم، جمشید، بهلول و شمس بر می خوریم. حال آنکه مستندات تاریخی حاکی از آن هستند که در طول تاریخ، چنین افرادی با چنان مناصب پرطمطراق همچون دنبلیان حضور داشته اند (برای آگاهی بیشتر، نک: ریاحی: 1378، 112 ـ 116).
2. دربارهٔ بقعهٔامیر جمشید فرزند امیر ابراهیمدر روستای سیه باز، آنچه آقای الوانساز در کتاب خود آورده است (صص 83 ـ 14)، نقل قولی است از صدرالاسلام امامی خویی و عبدالعلی کارنگ که هر دو نوشته های خود را از تواریخ جعلی دنبلیان گرفته اند. این تواریخ امیرابراهیم پسر امیراحمد را حکمران آذربایجان در دورهٔ ایلخانیان معرفی می کنند و پسرش امیر جمشید را معاصر غازان خان می دانند که سرانجام به دست وی کشته شد. جالب آنکه امیرجمشید مذکور در نقل قول کارنگ حدود 200 سال بعد از امیرجمشید منقول در سخن امامی می زیسته است!! جناب الوانساز ذکر نکرده اند که اهالی روستای سیه باز، شخص مدفون در مزار را به چه میشناسند! به هر حال آنچه مسلم است این که این مزار به امیرجمشید بن امیرابراهیم تعلق ندارد، چرا که اساساً چنین شخصی بر ساختهٔ جاعلین سلسله نسب دنبلی است!
3. این مسأله جعل سلسله نسب در موضوع کیستی فرد مدفون در بقعهٔ پیرولی نیز خود را نشان می دهد. در این بخش، مؤلف کتابترجیح داده است به سبب فضل تقدم، متن مقالهٔ آقای علی صدرایی خویی درباره بقعهٔ پیر ولی و علل انتساب آن به پوریای ولی را عیناً بیاورد. جناب صدرایی در مقاله ای که ابتدا در روزنامهٔ مهد آزادی (اسفند 1378، ش 2771، تبریز) و بعدها در جاهای دیگر چاپ شد، با دلایلی مدعی انتساب بقعه پیر ولی واقع در شهرستان خوی به پهلوان نامدار پوریای ولی شده اند. شاید مهمترین بخش مقالهٔ ایشان تمیز دادن شخصیت پهلوان محمود قتالی ـــ مدفون در خیوه ـــ و پوریای ولی از یکدیگر باشد. یعنی اینکه اساساً این دو تن پسر و پدر بوده اند و نه یک شخص واحد. دلایلی در دست است که نشان می دهد پوریای ولی (که در منابع به صورت پوربای، یکبار، و پوریار آمده است) زاده و اهل خوی بوده است. مهم ترین این اسناد طوماری قدیمی است که او را اهل خوی ـ سرماس معرفی می کند. ( برای آگاهی بیشتر، نک: نصیری، 1390: 3)
این که پهلوان پوریای ولی را اهل و حتی مدفون در خوی بدانیم با توجه به دلایل موجود، امری است پذیرفتنی، اما آیامیتوان بقعهٔ واقع در محلهٔ قاضی (و یا غازی) خوی را مدفن او دانست؟ به نظر نگارندهٔ این سطور، دلیل کافی در دست نیست!
صدراسلام امامی خویی در کتاب مرآت الشرق، سنگ مزار بقعهٔ پر ولی را چنین قید می کند:
و منهاه قبر امیر ولی ویعرف الحالبه پیر ولی و هوامیر ولی بن امیر محمود بن امیر منصور الشهیر به شاه منصور بن امیر بهلول بن امیر جمشید بن امیر ابراهیم دنبلی... مات سنه 820.
به نظر می رسد این سنگ مزار پس از جعل سلسله نسب حکام دنبلی آماده شده تا باور آن برای عموم راحت تر باشد. بر این اساس شخص مدفون در بقعهٔ پیر ولی نوهٔ نوهٔ امیر جمشید مدفون در روستای سیه باز است!!
حتیاستناد به این دلیل برای انتساب بقعهٔ پیر ولی به پهلوان پوریای ولی با توجه به تاریخ در گذشت موجود (820 ق) امری نادرست به نظر می رسد چرا که تذکره نویسان سال های زندگی پهلوانان پوریای ولی و محمود قتالی را در قرون هفتم و هشتم ذکر کرده اند، نه نهم. (نک: عروج نیا، 1379: 790)
4. ردپای این جعل سلسله نسب برای امرای دنبلی را به شکلی واضح تر و البته زیان بارتر در مسألهٔ مزار شمس تبریزی می بینیم. با آنکه در گذشته های دور، چه در منابع مکتوب و چه در حافظه مردم، مزار و منار (و یا منارهای) موجود در قسمت غربی شهر خوی با نام شمس تبریزی (در اصطلاح محلی شمیش دیبی) شناخته شده است، ذکر نام شخصی مجهول به نام شمس الملوک دنبلی در سلسله نسب دنبلی و نسبت دادن ساخت منارهای مزین به شاخ و کله های قوچ های وحشی به او، سبب شد تا مدت ها این مکان مورد بی توجهی عالمان و مولوی پژوهان قرار گیرد. چرا که مرحوم محمّد علی تربیت در کتاب دانشمندان آذربایجان با استناد به کتب جعلی دنبلیان ـــ و بدون آنکه از جعلی بودن آن آگاهی داشته باشد ـــ مزار و منار شمس تبریزی در خوی را از آن شمس الملوک دنبلی دانسته بود. شمس الملوکی که همان تواریخ جعلی مدعی ذکر نام و مدیحه اش در دیوان خاقانی بودند؛ حال آنکه چنین چیزی اصلاً وجود خارجی نداشته و نامی از او در دیوان خاقانی نرفته است.
مؤلف کتاب،جناب الوانساز، در بحث از مزار و منار شمس تبریزی، باز به سبب فضل تقدم، مقالهٔ مرحوم دکتر محمّد امین ریاحی با عنوان «تربت شمس کجاست؟» را آورده است؛ مقاله ای که ابتدا در مجلهٔ کلک (خرداد 1375) چاپ شده و بعداً در ضمیمهٔ کتاب تاریخ خوی نیز درج گردید. در مقالهٔ مزبور دکتر ریاحی با استناد به نوشته ها و اشارات منابعی چون مجمل فضیحی خوافی، منشأت السلاطین فریدون بیگ، تاریخ پچوی، سفرنامهٔ ونیزیان و سفرنامهٔ جیمز موریه ثابت کرده اند که مزار شمس تبریزی در خوی واقع است. با توجّه به اینکه در ٱن مقاله دو سند نویافته در این خصوص وجود ندارد، به طور اختصار به آنها اشاره میشود:
الف. در کتاب تاریخ عثمان پاشا در شرح لشکر کشی عثمانیان به آذبایجان و در ذکر ورود به خوی (اواخر قرن دهم)، ابراهیم رحیمی زاده چاوشی می نویسد:
اکنون مرقد حضرت شمس تبریزی ـــ نورالله مرقده ـــ در خوی است. شکر و سپاس خدای را که زیارت آن مرقد شریف میسر شد.
(ابوبکر عبدالله، 1387: 106)
ب. صاری عبدالله افندی در کتاب ثمرات الفؤاد فی المبدأ و المعاد (به ترکی، تألیف شده در 1033ق) در شرح حال ابوحامد حمیدالدین آقسرایی معروف به سومونجوبابا (د. 815 ق) و بیان سال هایی که او در خوی در خدمت خواجه علاءالدین علی از مشایخ طریقت صفوی (در قرن 8 هجری) بوده تصریح می کند که چون علاءالدین خواست حمیدالدین را خلیفهٔ خود سازد، به مکانی که در قصبهٔ خوی به «مقام شمس تبریزی» معروف و زیارتگاه و تفرّجگاه درویشان بود رفتند و سه روز در آن جا مشغول ذکر شدند (نک: مقدم، 1389 ب).
5. دربارهٔبقعهٔ منسوب به پیر عمر نخجوانی نیز تردیدهایی می توان داشت. از یک سو قطعیت وجود مزار پیر عمر در خوی محل سؤال است و از سوی دیگر تعلق مزار موجود در روستای پیر کندی به پیر عمر نخجوانی محل ردید است. یعنی چیزی در حدّ حدس و گمان است و دلیل روشنی بر این تعلق در دست نیست! در اینجا نیز مؤلف محترم کتاب تنها به نقل نوشته های دکتر ریاحی اکتفا کرده و از تحلیل و بررسی آنها اجتناب ورزیده است؛ امری که دربارهٔ بقاع فوق الذکر نیز شاهد بودیم.
یکی از بقاعی که در همین روستای پیرکندی در 23 کیلومتری شمال شرقی خوی قرار دارد و مؤلف کتاب تنها در صفحهٔ 86 به آن اشاره کرده و توضیح بیشتر نداده است، زیارتگاه «تپه ننه» است. از آنجا که اطلاعات مکتوب دربارهٔ این زیارتگاه را آقایان پرویز یکانی زارع و علی ظفرخواه در کتاب هایشان به ترکی نوشته اند، ذکر خلاصه ای از آن اطلاعات به فارسی خالی از فایده نخواهد بود:
زیارتگاه تپه ننه در شمال روستا و در فاصلهٔ یک کیلومتری آن، در کنار درختان توت قرار دارد. به اعتقاد اهالی روستای بانوی مدفون در آنجا از اولاد امامان است. زنان روستای پیرکندی و حتی روستاهای اطراف در اواسط بهار به زیارت آن قبر می روند و یک روز تا عصر در کنار آن به زیارت و رقص و شادی می پردازند. جالب آن که آقایان حق شرکت در این مراسم را ندارند.
روستاییان برخی از معجزات به صاحب مزار نسبت می دهند و معتقدند اگر سالی به زیارتش نروند، ضرر و زیان فراوانی به اهالی روستا می رسد. زنان روستا حاجات خود را از صاحب مزار می خواهند؛ برای مثال زنی که بچه دار نمی شود گهواره ای پارچه ای به اندازهٔ کبریت به بوتهٔ کنار مزار می بندد (نک: یکانی زارع، 1377: 205ـ208؛ ظفرخواه، 1383: 79ـ83)
6. در کتاب مزارات خوی، به برخی زیارتگاه های منطقهٔ خوی اشاره نشده است که از آن جمله می توان به موارد زیر اشاره کرد:
الف. زاویهٔ پیر سالتوق در روستای «شخ لر زاویه سی» واقع در جنوب غربی خوی. صاحب مزار، پیر سالتوق، از اولاد حاجی بکتاش ولی است که به احتمال زیاد در دورهٔ آق قویونلوها و قره قویونلوها زندگی می کرده است. وقف نامهٔ این زاویه در دفاتر تحریر دولت عثمانی موجود است که نگارندهٔ این سطور در مقاله ای آن را به طور کامل معرفی کرده است (نک: مقدم، 1389 الف).
ب. در روستای خاکمردان سه زیارتگاه (اجاق) با نام های اوجاق اوستو، چله خانه، و پیر رشید (پیر لشید) وجود دارد (نک: ظفرخواه، 1390: 292). البته آقای الوانساز از بقه ای در واقع در روستای خاکمردان بدون ذکر نام خبر داده است. (نک: همو، همان: 97)
ج. در منطقه ای که امروزه به نام «بابا داش آتدی» معروف است ما بین محلهٔ شوونه (شهانق) و قاضی، تا چند سال پیش مزار پیری به نام بابا داش آتدی (آتلی) وجود داشته که امروزه از بین رفته است.
د. اجاق (زیارتگاه) های ارنلر ( aranlar ) و صوفی در روستای دیزجدیز، کورابابا ( korababa ) و پیر قمبر (قنبر) در میان دو روستای کرمه دره و ممیشخان، اولاش بابا در محلهٔ تاختاکؤرپو (پل چوبی)، بابانور در الند، چانقیل باب در بین دو روستای زاویه (زیوه) و دیبه در منطقه سکمن آباد، و پیر عنبر در بالای کوهی در بین دو روستای گولدور و کاپوت از جملهٔ مزارات منطقهٔ خوی هستند.
هـ. در موزهٔ خوی نیز سه سنگ مزار نگهداری می شود: 1. سنگ قبر حاج خداویردی پاکدات،‌به تاریخ 1195 هـ ق؛ 2. سنگ قبر شیرین قره باغی، به تاریخ 1335 هـ ق؛ 3. سنگ قبر خورشید خان ابن مرحوم محمّد آقا شکاک، به تاریخ 1336 هـ ق ( با تشکر از دوست عزیزم جناب رضا بایرام زاده کارشناس موزه خوی که اطلاعات این سه سنگ مزار را در اختیارم گذاشتند )
فصل سوم کتاب با عنوان « مشاهیر مدفون در خوی»، به معرفی 61 (و در اصل 60) فرد مدفون در خوی می پردازد که از میان آنها سه تن در قرن 13، دو تن در قرون 13 و 14 هجری و بقیه در سال های اخیر در گذشته اند.شرح حال ملامحمّد حسین انیس خویی (ص 155) بار دیگر به اشتباه با عنوان ملا محمّد چورسی در ص 175 آورده شده است. نکته ای که در نگاه کلی به لیست مشاهیر مدفون در خوی به نظر می رسد آن است که مزار و قبر بسیاری از نام آوران بر خاسته از این شهر، در نقاط دیگر واقع است و این خود جای تأمل دارد.
نکتهٔ دیگری که برای نگارنده جای سؤال است وجود برخی نام ها در این لیست بود که با تعاریف مشخصی از تعاریف و مشاهیر وجود دارد قاعدتاً ذکر نام و ذکر مزار آنها نباید در این جا می آمد. داشتن پست دولتی و یا رابطهٔ خویشاوندی با مؤلف و حتی صرف معمّم بودندلیل مناسبی برای نام آور بودن نمی تواند باشد.
برخی اشتباهات جزیی در ذکر تاریخ های شمسی و قمری دیده می شود که امید است در چاپ های بعدی تصحیح شوند؛ از جمله در صفحه 139، باید 1352 قمری باشد یا در صفحهٔ 151، تاریخ تولد مرحوم اعلمی سال 1290 ق صحیح است. (نک: فاضلی، 1389: 136)
تصاویر و اسناد، در بیش از یکصد صفحه، بخش پایانی کتاب مزارات خوی را تشکیل می دهند. تعدّد تصاویر مقابر، سنگ قبرها و اشخاص، خود گویای زحمتی است که مؤلف محترم در گردآوری آن ها متقبل شده است و البته توانسته آرشیو بسیار ارزشمند و ماندگاری تهیه کند.
در انتهای کتاب نیز نمایه ها و منابع آورده شده است که کتاب شناسی برخی کتاب های نام برده در متن کتاب در آن به چشم نمی خورد. از جمله اعتاب متبرکه خوی، شعر و مناجات و دانشمندان گمنام در صفحات 8، 12 و 13.
در پایان لازم است از مؤلف کتاب به پاس ثبت و ماندگار کردن مزارات خوی، قدردانی گردد و برای تلاش های ده سالهٔ ایشان ارج نهاده شود.
منابع
- ابوبکر عبدالله، تاریخ عثمان پاشا (شرح یورش عثمانی به قفقاز و آذربایجان و تصرف تبریز)، به کوشش یونس زیرک، ترجمه نصرالله صالحی، تهران: طهوری، 1387.
- رئیس نیا، رحیم، 1379، آذربایجان در سیر تاریخ ایران، چاپ سوم، تهران: انتشارات مبنا.
- ریاحی، محمدامین، 1375، «تربت شمس کجاست؟»، کلک، ...
ـــــــــــــــ 1378، تاریخ خوی، تهران: طرح نو.
- ظفرخواه، علی، 1383، ائل بیگی ثروتیمیز، تبریز: نشر یاران.
- ظفرخواه، علی، 1390، کؤکلوحیاتیمیز، تبریط: نشر هادی.
- عروج نیا، پروانه، 1379، «پوریای ولی»، در دانشنامه جهان اسلام، زیر نظر غلامعلی حداد عادل، تهران: بنیاد دائرة المعارف اسلامی، صص 789-791.
- فاضلی، شیخ جابر، 1389، تذکرة الفضلا، قم: نشر قسیم.
- مقدم، علیرضا، 1389 (الف)، «وقف نامه زاویه بکتاشی در خوی»، در: وقف میراث جاویدان، شماره 70.
ـــــــــــــــ 1389 (ب)، «شمس: نشانی دیگر – اشاره ای کهن به حضور شمس تبریزی در خوی»، روزنامه اطلاعات، 12 آبان ماه، شماره 24889.
- نصیری، بهروز، 1381، خوی در گذر زمان، خوی: قراقوش.
ـــــــــــــــ 1390، «پوریای ولی تکیه دار دارالصفا»، دوهفته نامه شهامت، سال اول، ش 1 و 2، مرداد ماه.
- یکانی زارع، پرویز، 1377، آذربایجان شفاهی ائل ادبیاتینا بیر باخیش، تهران: اندیشه نو.
وبلاگ www.sadraiy.blogfa.com
علیرضا مقدم

منبع: پایگاه خبری خوی نیوز ---www.khoynews.ir