در ميان جمهوري‌هاي آسياي مركزي تنها در قزاقستان است كه لباس سنتي زنان –كه حجاب مقبول و معقولي بوده و تمام اعضاي بدن به جز قرص صورت را مي‌پوشانده- كاملا از صحنه‌ي اجتماع حذف شده است. اين لباس هم اكنون تنها در تئاترها، جشن‌ها ورقص وآوازهاي سنتي ديده مي‌شود. اين در حالي لست كه به عنوان نمونه در ازبكستان، تركمنستان و تاجيكستان، بخش عمده‌اي از زنان، ‌لباس محلي خود را به تن دارند. مردان قزاق نيز در حالي به ازدواج درون قومي و حفظ خون معتقدند كه بسياري از آنان در ايجاد روابط آزاد، محدوديتي پيش روي خود نمي‌بينند. به نظر مي‌رسد قزاق‌ها به راحتي به زندگي جديد و شرايط زندگي صنعتي تن داده‌اند، اما مقابله‌ي تاريخي آنها با روس‌ها و غيرت حفظ قوميت موجب شده كه آثار بسياري از زندگي سنتي و قومي خويش را هم حفظ كنند. به هر حال اين جالب است كه يك قزاق ثروتمند يا داراي مقام و يك دانشمند قزاق در حالي كه از جهات متعدد، جلوه‌هاي زندگي‌اش همان جلوه‌هاي زندگي يك روس است، اما در رستوران يا در منزلي بسيار مجلل با "بس برماق" از ميهمان خود پذيرايي مي‌كند. يكي از دوستان مي‌گفت به نظر او مرد قزاق يك مرد كاملا شرقي است كه كت و شلوار غربي پوشيده است. اما به نظر مي‌رسد كه تاثير تجدد و توسعه در زندگي قزاق‌ها بيشتر از اين‌هاست. همين مرد قزاق –در حالي كه بچه‌هايش به زبان انگليسي نيز مسلط شده‌اند- موسيقي غربي گوش مي‌دهد و ... در پايان سفره هم به رسم قزاقي و به عنوان شكرگزاري، دو دست خود را به نزديك صورت مي‌برد و يك الله (اداي ناقص الله اكبر) هم مي‌گويد. بعد "دمبرايش" را برداشته و آوازي را مي‌خواند. آوازي كه چه بسا سال‌ها پيش، چوپان قزاق به دنبال گوسفندانش در دشت و صحرا سر مي‌داده است. حفظ اين روحيات سنتي نشان مي‌دهد كه حكومت شوروي نيز در همان چهارچوب "هويت نوين سوسياليستي" اجازه داده كه اقوام مختلف، فرهنگ، سنن و آداب محلي خود را حفظ نمايند؛ اما با اين بازار مكاره‌ي فرهنگ و موسيقي غربي -كه در سال‌هاي پس از فروپاشي در اين جمهوري‌ها رونق و گسترش يافته- معلوم نيست كه در صورت ادامه‌ي اين روند، دين، فرهنگ و سنن محلي چقدر دوام خواهند آورد!!


يكي از پديده‌هاي حياتي در زندگي اجتماعي و سياسي قزاقستان، وجود تقسيمات قومي است كه همه‌ي شؤون حيات كشور را تحت تاثير قرار مي‌دهد. "ايل قزاق" از سه "جوز" شكل مي‌گيرد: "بزرگ"، "متوسط" و "كوچك". تاريخ قزاقستان هميشه متاثر از روابط درون قومي و وجود قبايل و جزءهاي سه‌گانه بوده است. حتي در شرايط حاضر كه روند انتقال جدي به اقتصاد بازار به طور آشكار مشاهده مي‌شود، در عين احترام به پارامترهاي غالب سياسي، اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي، ديده مي‌شود كه قزاقستان نسبت به خصوصيت سنتي خود پايدار مانده است. در گذشته، خانواده‌هاي مستقل قزاق در شرايط صحرانشيني به دلايل اقتصادي و امنيتي به تنهايي نمي‌توانستند ادامه حيات دهند و در چهارچوب قبايل مختلفي متحد مي‌شدند. اين گرو‌هاي كوچك زمينه‌ي فكري يك جامعه‌ي قبيله‌اي را با شجره‌نامه‌ي خويشاوندي براي هر قبيله فراهم نمود. "روابط خوني"، سلسله مراتب قدرت و ارشديت و همچنين ساختار اشتراكي قومي مبتني بر ماهيت نظامي و سياسي،‌ از مباني تشكيل اين جامعه بود. جلب توجه است كه وجود تقسيمات قومي در تاريخ گذشته‌ي برخي جوامع –از جمله رم باستان، در شمال امريكا و برخي قبايل آفريقا- وجود داشته است، اما اين تنها قزاق‌ها هستند كه اين قزاق‌ها هستند كه اين تقسيمات را به صورت آشكار تا زمان حاضر حفظ كرده‌اند. در مورد اين كه چگونه قوم قزاق به سه جزء مستقل تقسيم شده است، صرف نظر از سنت‌ها و افسانه‌هاي قومي -كه رقمشان به هشت نوع مي‌رسد- ديدگاه‌هاي مختلف علمي نيز وجود دارد. بهترين نظريه‌ي قابل اعتماد اين است كه در قزاقستان از جهت شرايط اقتصاد چادر نشيني و چراگاهي، سه منطقه‌ي طبيعي وجود داشت: قزاقستان غربي و شمال غربي با استپ‌هاي هموار و گسترده، قزاقستان شمالي و مركزي با دشت‌ها و چراگاه‌هاي فراوان و قزاقستان جنوبي و جنوب شرقي با رودها و درياچه‌ها. در گذر دوران اين سه قلمروي طبيعي به صورت مناطق اقتصادي درآمدند كه طوايف هر منطقه در ميان خود اتحاد نسبي و يك جزء را شكل دادند و به ترتيب: جزء كوچك، متوسط و بزرگ در اين سه قلمرو شكل گرفتند. در داخل جزء، واحدهاي قبيله‌اي به وسيله‌ي منافع سياسي، اقتصادي و نظامي به هم پيوسته و توسط خويشاوندي، شجره‌نامه و ازدواج‌هاي درون قبيله‌اي متحد مي‌شدند. به اين وسيله ساختارهاي جزء به صورت حياتي در آمدند و –حتي در دوراني كه مردم در جايي نيز مسكون شدند- جايگاه خود را هم‌چنان حفظ كردند. ايده‌ي اصلي روابط سياسي قزاق‌ها در بقاي يك تعادل مستدل و معقول ميان ساختار قبيله‌اي و سازمان دولتي نهفته است. چنين تعادلي در جريان پيوستن قزاقستان به روسيه به هم خورده بود. در اين دوران تفرقه در ميان نخبگان سياسي قزاق به يك مبارزه‌ي جدي ميان قدرت‌هاي قبيله‌اي و جزءها منتهي شد. با نفوذ روسيه به قلمرو قزاقستان،‌ابتدا مناطق غرب و شمال غربي، جزء كوچك سپس مناطق شرق و شمال شرقي، جزء متوسط و در نهايت مناطق مركزي و غربي به روسيه پيوستند. با پيوستن روسيه به قزاقستان طوايف و قبايل به سرعت تقويت و بازسازي شدند؛ هرچند سياست مهاجران دادن قزاق‌ها توسط حكومت تزار، قدري احساس همبستگي ميان طوايف قزاق را جريحه‌دار كرد. در حال حاضر نيز مشاهده مي‌شود كه قلمرو جزءهاي مختلف از جهت اقتصادي داراي شرايط مختلفي هستند. جزء كوچك در "قزاقستان غربي"، "آترا"، "منگستاو" و "آكتيوبينسك" بيشتر غير شهرنشين است و كشاورزي و صنعت اكتشاف نفت، ويژگي اصلي و اقتصادي آن را شكل مي‌دهد. جزء بزرگ در "قزاقستان جنوبي"، "تالدي قورغان"، "آلماتي"، "جامبول"، "قزل اورده" بيشتر به تجارت و كشاورزي مشغول است؛ در حالي كه جزء‌ متوسط در "قزاقستان شرقي" و "سمي پالاتينسك" بيشتر شهرنشين و صنعتي است. در اين زمينه –كه تاثير اين تقسيمات قبيله‌اي در جامعه‌ي فعلي قزاقستان تا چه اندازه است؟- نظرات مختلفي وجود دارد. البته روشن است كه روابط ميان جزء– قبيله، قانونمند نيست، اما در نفوذ و تاثير پنهاني خود بر پروسه‌هاي اجتماعي، نابرابري‌هاي طبيعي و اجتماعي را تشديد مي‌كند.

در جواب به اين پرسش كه: اين تقسيمات چه تاثيري بر حيات سياسي و اجتماعي كشور دارند؟ نزديك به ۴۰% معتقد بوده‌اند كه اين تاثيرات به سوي واگرايي و منفي است و نزديك به ۳۰% گفته‌اند كه تاثيرات منفي آن بيشتر از اثرات مثبت آن است. تنها ۷% پاسخ‌دهندگان معتقد بوده‌اند كه اين روابط هيچ‌گونه تاثيري ندارد. حتي نزديك به ۳۵% از متخصصين فكر مي‌كنند در سطح سياست كلان كشوري نيز منافع جزء‌ها مستولي است. اين متخصصين حضور نمايندگان هر جزء را در قلمروهاي مختلف قدرت در كشور نيز تخمين مي‌زنند. بر اين اساس هميشه سياست كشور به صورت اصولي در دست جزء ارشد قرار داشته و رئيس جمهور كشور از ميان اين گروه انتخاب شده است. در حوزه سياست، جزء بزرگ ۷۷% حضور دارد، در حالي كه جزء كوچك و متوسط هر يك به ترتيب ۱۶% و ۷% را به خود اختصاص مي‌دهند. به گفته‌ي كارشناسان حوزه‌ي اقتصاد و فرهنگ هم، چنين سيطره‌ي اصلي‌اي در دست نمايندگان جزء بزرگ است. بر اساس اين نظريات، تنها در بخش علوم و تخصص است كه جزء متوسط –به دليل صنعتي‌تر بودن مناطق قلمرو اين جزء- پيشرو مي‌باشد. روابط قبيله‌اي و ارتباط ميان طوايف يك جزء، در سطح مديريت كشور نيز به خوبي محسوس است. چنان كه گاهي اين معيار، وجود شايستگي‌ها را تحت تاثير قرار مي‌دهد. بر اساس نظريه‌ي "ت. آي. سلطانوف" محقق برجسته د رزمينه‌ي تاريخ قزاقستان در قرن هفدهم و اوايل قرن هجدهم ميلادي، سه جزء قزاق مشتمل بر صد و دوازده قبيله، طايفه و خاندان فرعي بوده است. اما بر اساس تحقيقات موجود، ‌تعداد اين طوايف هم‌اكنون به صد و پنجاه مي‌رسد. برخي از پژوهشگران خواسته‌اند خودشناسي جزء-قبيله‌اي را در ميان قزاق‌ها يكسره انكار كنند، اما عده‌ي بيشتري معتقدند كه نه تنها اين واقعيت وجود دارد كه فكت‌هاي متعددي حضور آن در صحنه‌ي سياسي و اقتصادي كلان كشور را نيز نشان مي‌دهد. عموم كارشناسان معتقدند اين تقسيمات، تاثير منفي در حيات سياسي و اجتماعي كشور دارد و ممكن است زماني نتايج غير قابل پيش‌بيني به بار آورد. برخي هم احتمال توسعه‌ي موازي جامعه‌‌ي تقسيم‌شده را در كنار نوسازي كشور با استفاده از تجربه‌ي جهاني به عنوان يك جريان دوجانبه‌ي يكي از سناريوهاي ممكن در زمينه‌ي آينده‌ي اين كشور مي‌دانند. به هر حال مبحث جزءها و تاثير آن را به اين منظور آوردم كه روشن شود چگونه جامعه‌ي قزاقستان از يك سو پاي در روند رشد و توسعه‌ي جهاني و صنعتي شدن –با اخلاق و فرهنگ خاص آن گذاشته- و از سوي ديگر پاي در عمق چهارچوب‌هاي سنتي و روابط قبيله‌اي، طايفه‌اي و خوني خود دارد. 

منبع: ره‌آورد ماوراءالنهر، ‌سيري در تاريخ، آيين‌هاي قومي و فرهنگ مردم قزاق و قرقيز؛ سفرنامه‌ي دكتر مهدي سنايي

منبع: www.iras.ir