رهآورد ماوراءالنهر (بخش شانزدهم) سفرنامه دكتر مهدي سنايي
«جناب
رئيس: از شما خواهش مي:نم كه در چنين زمان دشواري به من كمك كنيد. روزگار
بر من و سه فرزندم بسيار دشوار مي"ذرد و به من و فرزندانم جز خداوند كسي
كمك نمي:ند. سال گذشته شوهرم را از دست دادم و اكنون در يك اداره، كفشويي
ميكنم و حقوق من كفايت نان خالي براي بچهها را نميكند. پدربزرگم نيز
سخت مريض است و همراه ماست و همه در يك اتاق در خوابگاه زندگي ميكنيم.
برادرم نيز در اثر تشعشعات پايگاه اتمي «سيميپالاتينسك» فوت كرد و پنج
فرزند او نيز بيسرپرست هستند. من گاهي غذاي روزانهي كودكان را نميـوانم
تهيه كنم. خواهش مي:نم كمك و مساعدت كنيد.»
اين نامه نشان دهندهي
وضعيت دشوار اقتصادي پس از فروپاشي است؛ اما بيشتر از آن، حكايت از موقعيت
بدتر زنان در اين جمهوريها دارد. يك هنر بزرگ شوروي اين بوده كه زنان را
به صحنهي اجتماع كشانده، آموزش رانيز برابر با مردان در ميان آنان گسترش
داده است. هماكنون عموم كارها در ادارات در دست خانمهاست و گويي جميعت
آنها نسبت به مردان بسيار بيشتر هم هست.
از جهت قوانين، حقوق خوبي
براي زنان تامين شده است؛ اما دو واقعيت، غيرقابل چشمپوشي نيست: ابتدا
اين كه- به ويژه در جمهوريهاي آسياي مركزي-بسيار مورد ظلم قرار گرفته و
ميگيرد. در اينجا از كارهاي سخت در كارخانجات تا جارو كشيدن خيابانها را
خانمها انجام ميدهند. مسئوليت عمدهي زندگي در طبقات پايين و متوسط نيز
به عهدهي آنهاست. اين از برخي جهات يك معضل فرهنگي است. بسيار ديده ميشود
كه مرد خانه، عياشي و خوشگذراني ميكند و زن خانه با مشقت تمام زندگي را
اداره ميكند. اينها نشانهي رشد و توسعهي ناقص است. زني كه تحصيلات
عاليه دارد، حالا بايد شوهرش بيكار بگردد و خودش براي تامين معاش، دست به
كارهاي سخت بزند. ديگر اينكه زنان در اين جمهوريها خيلي مسئوليتپذيرتر
هستند؛ به اين دليل اين كه مردان خوب در مقايسه كمتر پيدا ميشوند، زنان به
زندگي با هر كسي تن ميدهند. آمار طلاق نيز پس از فروپاشي سرسامآور است و
قوانين قبلي نيز كه در دورهي پيش از زن پس از طلاق حمايت مي:ردهآند عمل
نميشوند. شراب افيون خانمانسوز در اين جمهوريهاست. به جز در طبقه بالا و
تحصيل كرده جامعه اين يك درد عمومي در ميان مردان است. بدون ترديد نقش
زنان در اقتصاد جامعه و خانواده بيش از پنجاه درصد است. در دو طبقه معدود
زنان از شرايط بهتري برخوردارند. يكي طبقه مرفه و تحصيل كرده و ديگر در قشر
سنتي جامع قزاق كه زن از احترام خاص خودش يرخوردار است. به جديت ميتوان
گفت كه در قشر متوسط جامعه زنان پذيرفته اند كه به سختي بايد روزگار
بگذرانند و اگر زياد شدت نيابد، اعتراضي هم ندارند. همين شرايط موجب شده كه
دخترها به راحتي تن به ازدواج با خارجيها ميدهند و گاهي در اين جهت از
بسياري شرايط خود صرفنظر ميكنند.
حضور زن قزاقي در صحنهي اجتماع،
دلايل تاريخي هم دارد. با توجه به كوچرو بودن اين قوم، زن قزاق هميشه پا
به پاي مردان در همهي صحنههاي زندگي حضور داشته است. من در مطالعهاي كه
در مورد «خواجه احمد يسوي» صوفي بزرگ قزاق و مراجعهاي كه در مورد طريقت
«يسويه» به برخي منابع داشتم، برايم بسيار جالب بود كه ديدم زنان در كنار
مردان حتي در حلقهي ارادت و ذكرگويي خواجه احمد نيز حضور
داشتهاند. شايد همين در صحنهي اجتماع بودن دختران
ترك موجب شده كه معشوقه(خيالي)در شعر كلاسيك ما، هميشه دختران ترك
بودهاند. ازدواج نيز در ميان قزاقةا آداب و سنن خاص خود را دارد. قزاقةا
به ازدواج درون قومي بسيار پايبند هستند و همين ويژگي موجب شده در حالي كه
سه قرن است با روسها آميزش دارند و مليتهاي مختلف در اين كشور زندگي
ميكنند.، تنها هفت درصد ازدواج برون قومي در ميان آنها وجود داشته است.
به نظر ميرسد قزاقها در حفظ دين، آداب و سنن قومي خود بسيار جدي
بودهاند و بسياري از نويسندگان نيز اعتراف ميكنند كه شايد هر قوم ديگري
بود، در فرهنگ غالب حل شده بود و اثري از رسوم و آداب ويژه آن نميماند.
قزاقها ازدواج فاميلي هم ندارند و براي آميخته نشدن خون تا هفت پشت و
تيره، ازدواج با فاميل را جايز نميدانند. به همين دليل امكان ندارد كه يك
مرد قزاق با دخترعمو، دخترعمه، دختردايي، دخترخاله و حتي فرزندان و
نوههاي آنان ازدواج كند و همهي آنها در محاورات نيز خواهر او تلقي
ميشوند، منتها خواهر غيرتني. يك سنت ديگر در بحث ازدواج در ميان قزاقها و
قرقيزها، «دختر دزدي» است. در اين روش پسر به كمك دوستانش، دختر را به
صورت ناگهاني ميربايد و به محل نامعلومي ميبرد و به اين صورت، خويشان
دختر مجبور به رضايت دادن به ازدواج آنةا ميشوند. «دختردزدي» در تاريخ
علل خاصي داشته اما كمكم به صورت يك روش و سنت درآمده است و حتي بسياري از
دانشگاهيان و دكترها را كه اهل شهرها و روستاها هستند ديدهآم كه مي"ويند
اينگونه ازدواج كردهاند. در همين سالها هم حتي در ميان دانشجويان دختر
زبان فارسي، مواردي داشتهايم كه ربوده شدهآند. البته اين روش، در پايتخت
كمتر وجود دارد و در ميان مردم ساير مناطق كه هنوز سنتيترند. بيشتر پيدا
ميشود. قزاقةا اعتقاد داشتهآند كه دختر بايد با «آق جاولق» از خانه پدري
برود و با كفن از خانهي شوهر بيرون بيايد. طلاق در ميان آنان بسيار منفور
بوده و مثلي هم دارند كه «در دنيا چه چيزي بد است؟ دشمني كه دگربار حمله
كند و دختري كه از خانه پدر رفته، دوباره برگردد». با استفاده از چنين
اعتقادي، گروهي آداب ربودن دختر و ازدواج از اين طريق را پايه نهادند. چون
ميدانستند هيچ خانواده قزاقي دوست ندارد دختري كه يك شب بيرون از خانهي
پدر بوده، به خانه برگردد. البته در اين زمينه، ريشهها و علل ديگري نيز
بيان شده كه به برخي از آنها اشاره ميشود:
در قرون گذشته بسيار
رخ ميداد كه دختران زيباي قوم، مورد توجه پيران ثروتمندان قرار ميگرفتند و
آنان با ثروت خود والدين دختر را راضي ميكردند كه دختر را خويش را به
نكاح آنان درآورد. در چنين شرايطي چنانچه دختر، دل به كسي ديگر سپرده
باشد- با پسر جوان تصميم ميگرفتند، بگريزند و شايعه ميشد كه دختر از سوي
پسر جوان ربوده شده است. يا اينكه قزاقهاي سنتي در شوهر دادن دختران خود
بسيار سخت"ير بوده و شيربهاي كلاني را مطالبه ميكردند و به صورت طبيعي
جواناني كه تمكن تامين اين هزينهها را نداشتند، با اطمينان به راضي شدن
والدين، دختر را ميربودند. در مواردي نيز در خانه دختر بزرگتري است كه
ازدواج نكرده و جوان با ربودن دختر كوچكـر كه مورد علاقهي اوست خود را از
انتظار طولاني رهايي ميبخشد. معمولا در علاقههايي كه بين دختري از«آق
سويك» و پسري از مردم عوام پيدا ميشده، خويشان دختر به اين ازدواج تن
نميدادند و در نتيجه به ربودن دختر ميانجاميده است. در مواردي ديگر جوان
به دختري علاقهمند است و او با ازدواج موافقت نميكند كه باز كار به ربودن
دختر ختم ميشود. معمولا ربودن دختر ختم ميشود. معمولا ربودن دختر با
دخالت ريشسفيدان و با توجه به باورهايي كه گفته شد و رايج است، فيصله
مييابد؛ چه در مواردي كه با توافق خود دختر يا با تكيه به ميل دختر انجام
شده و چه در موراردي كه جوان با فريب و حيله دختر دلخواه خود را ربوده است.
در همهي موارد، پسر قبل از دست زدن به اين كار، اقوام، خويشان و دوستان
خود را نيز خبر و بلافاصله پس از ربودن دختر اقدام به اعزام ريش سفيد نزد
خانهي دختر مينمايد. گاهي اوقات اين كار به تراژدي بزرگ تبديل ميشود كه
براساس آن داستانهاي فراواني ساخته و نوشته شده است. فاجعه وقتي رخ ميدهد
كه طرف داماد، نمايندگان خود را به سوي خانوادهدختر راهي ننمايد؛ چون در
اين صورت به غيرت خانوادهي دختر برميخورد و اين«غيرت»، نقطهي مشترك و
عامل وحدت كل فاميل و طايفهي اوست. در اين حالت طرف دختر شورايي در
طايفهي خود تشكيل و جواناني از بين خود براي تعقيب جواني كه هتك حرمت
نموده، اعزام مينمايد. در برخي موارد به حوادث خونيني نيز ميانجامد.
ادامه دارد ...
منبع: رهآورد ماوراءالنهر، سيري در تاريخ، آيينهاي قومي و فرهنگ مردم قزاق و قرقيز؛ سفرنامهي دكتر مهدي سنايي
ماخذ: www.iras.ir