فرهنگهاي فارسي دايرة المعارف كتابداري و اطلاعرساني(نسخه آزمایشی)
نخستين فرهنگ در زبان فارسي را بايد فرهنگ قطران تبريزي شاعر قرن پنجم دانست كه از آن با عنوان تفاسير فيلغه الفرس ذكر شده و بنابر گفته محمد بن هندوشاه مشتمل بر سيصد لغت بوده است (:14 8). گفته ميشود او اين فرهنگ را پس از ديدارش با ناصر خسرو در تبريز و شنيدن توضيحات وي درباره برخي واژههاي دري تأليف كرد (:5 16). در اصالت كتابي كه امروز با عنوان فرهنگ قطران شناخته ميشود، ترديد وجود دارد، چرا كه تعداد مدخلهاي آن بسيار بيشتر از سيصد است.
اما نخستين فرهنگ موجود در زبان فارسي لغت فُرس اسدي طوسي شاعر قرن پنجم هجري است. وي پس از سرودن كتاب گرشاسبنامه فرهنگ لغتي تأليف كرد تا راهنماي شاعران بخشهاي غربي ايران باشد كه با پارسي آشنايي كامل نداشتند، بهويژه شاعران سرزمين آذربايجان. نسخههاي دستنويس موجود از لغت فرس، تفاوتهاي فراواني با يكديگر دارند، بهگونهاي كه تشخيص متن اصلي اثر از افزودههاي آن بسيار دشوار است (:2 5). در اين فرهنگ،
واژهها بر اساس حرف آخرشان تنظيم شدهاند تا سرايندگان بتوانند از آن براي قافيهپردازي استفاده كنند. در لغت فرس براي واژهها شواهد شعري آمده است و سرودههايي را معرفي ميكند كه در هيچ منبع ديگري به آنها اشاره نشده است. فرهنگنويسان قرون بعد، از لغت فرس بسيار تأثير پذيرفتهاند.
فرّخنامه جمالي، نوشته ابوبكر جمالي، اثر ديگري است كه در 580 ق. در شانزده بخش (مقالت) تدوين شده است. موضوع اصلي آن علوم طبيعي است، اما در فصلي از مقالت دهم آن 266 واژه دري معني شده است. فرهنگ مهم بعدي در ايران در قرن هشتم بهدست شمسالدين محمد هندوشاه نخجواني، مشهور به شمس منشي، با نامصحاحالفُرس تأليف شد. او از نزديكان خواجه غياثالدين وزير، فرزند خواجه رشيدالدين فضلالله بود و اثر خود را در 728 ق. به وي تقديم كرد. صحاحالفرس نزديك به 2300 مدخل دارد و ابياتي از 140 شاعر را بهعنوان شاهد مثال آورده است و به اشتباهات لغت فرس اسدي اشاره كرده است. معيار جمالي، فرهنگ ديگري از قرن هشتم است كه در چهار بخش (فن) عروض، قوافي، بديع، و لغت تنظيم، و به جمالالدين ابواسحاق اينجو تقديم شده است. نويسنده آن شمس فخري است كه در 745ق. اثر خود را تأليف كرده است. وي از آوردن واژههاي عربي پرهيز داشته و به همين دليل، حروف هشتگانه مخصوص الفباي عربي، يعني ث، ح، ص، ض، ط، ظ، ع، و ق در اين فرهنگ ديده نميشود. فرهنگمجموعهالفرس نوشته عبدالمؤمن جاروتي، معروف به صفي كحال، نمونه ديگري از فرهنگهاي قرن هشتم است كه بيش از 1500 لغت را دربرميگيرد. مؤلف انگيزه اصلي خود از تأليف اين اثر را وجود الفاظ مشكل در شاهنامه فردوسي بيان كرده است(47:5).
از قرن نهم تا اواخر قرن سيزدهم، فرهنگنويسي فارسي در ايران رونق چنداني نداشت. در اين پنج قرن چهار فرهنگ قابل ذكر وجود دارد. نخستين آنها فرهنگ تحفه الاحباب از حافظ اوبهي است كه در 936ق. نگاشته شده. اين اثر نوعي رونويسي از يك فرهنگ قديمتر (احتمالا تأليف شده در هند) است كه در آن تغييرات جزئي صورت گرفته است (:6 38). ديگر، فرهنگ ابراهيم ميرزاست كه در اواخر قرن دهم هجري توسط ابراهيم ميرزا، از خوشنويسان دوره شاه طهماسب صفوي (930-984ق.)، به رشته تحرير درآمده و مقدمهاي درباره حروف و مباحث دستوري نيز دارد (:5 83). سوم فرهنگ مجمع الفرس معروف به فرهنگ سروري، تأليف محمدقاسم بن حاجي محمد كاشاني است كه تحرير نخست آن در 1008ق. و بازنويسي آن در 1028ق. صورت گرفته
است. تعداد واژههاي آن بيش از ده هزار است و از 310 شاعر ابياتي بهعنوان شاهد مثال آورده است. سروري در ابتداي كتاب فهرستي از 16 فرهنگ از پيشينيان بهدست ميدهد (:5 127). آخرين فرهنگ اين دوره كه بيش از 250 سال بعد نگاشته شده، فرهنگ انجمنآراي ناصري است كه آن را نويسنده سرشناس دوره قاجاريه، رضاقليخان هدايت (1218-1288ق.)، تأليف كرده و در 1288ق. در تهران به چاپ رسيده است (:12 167).
در اين پنج قرن به سبب آنكه زبان عربي در ايران و زبان فارسي در هند، زبان مراودات علمي بودند، تدوين فرهنگهاي عربي (يك زبانه و دو زبانه) در ايران و فرهنگهاي فارسي در هند رواج داشت.
1-2. فرهنگهاي معاصر. كاستيهاي موجود در فرهنگهاي فارسي نگاشته شده در هند و آشنايي نويسندگان و اهل ادب ايراني با واژهنامههاي دو زبانه تدوين شده در غرب، دو انگيزه مهم براي تأليف فرهنگهاي فارسي بود. اين فرهنگها به خاطر سادگي تنظيم الفبايي و اشتمال بر لغات فرنگي و اصطلاحات علمي براي خوانندگان ايراني قابل استفادهتر بودند. نخستين نمونه از اين نسل را بايد فرهنگ فرنودسار يا فرهنگ نفيسي يا فرهنگ ناظم الاطباء تأليف ميرزاعلياكبرخان نفيسي، مشهور به ناظم الاطباء (1263-1342ق.)، دانست. اين فرهنگ در حيات مؤلف به چاپ نرسيد. پس از مرگش فرزند او سعيد نفيسي (-1274 1345ش.) آن را در پنج جلد (تهران، 1318 تا 1343ش.) چاپ كرد. تعداد واژههاي آن بيش از 000,158 است و در بين آنها اعلام هم ديده ميشود. مؤلف براي اثر خود عنوان "فرنودسار" به معناي (جميع حكمت و علوم) را انتخاب كرده بود. فرهنگ ناظمالاطباء، نخستين فرهنگ در زبان فارسي است كه براي تلفظ كلمات از الفباي لاتين استفاده كرده است. سعيد نفيسي خود نيز قصد تدوين فرهنگي را داشت، ولي تنها موفق به انتشار جلد نخست آن با نام فرهنگنامه در 1319 شد.
مهمترين و مفصلترين واژهنامه در زبان فارسي، لغتنامه دهخداست كه بهنام مؤلف آن، علياكبر دهخدا (-1258 1334ش.) مشهور است. او پس از سالها فعاليت در عرصه سياسي، به كارهاي علمي و فرهنگي روآورد و پس از تصحيح متون كهن و ترجمه آثاري از تمدن غرب، تصميم به تدوين لغتنامه گرفت. روش دهخدا در جمعآوري اطلاعات، دقيق و در عين حال بسيار وقتگير بود. او تمام متون نظم و نثر فارسي را كه ميشناخت، با دقت مطالعه و لغات جديد را استخراج ميكرد و هريك را بر روي برگه، يا به اصطلاح خود
او فيش، مينوشت. وزارت فرهنگ نخستين مؤسسهاي بود كه در سال 1313ش. قراردادي را براي چاپ لغتنامه با مؤلف منعقد كرد، ولي با بروز پارهاي مشكلات كار متوقف شد. در 1324ش. مجلس شوراي ملي هزينههاي چاپ كتاب را برعهده گرفت. چاپ دوره كامل لغتنامه دهخدا كه از 1366ش. به دانشگاه تهران واگذار شده بود، 35 سال به درازا كشيد. در اين دوره طولاني، استادان صاحبنامي نظير جلالالدين همايي، احمد بهمنيار، ابوالحسن شعراني، محمد دبير سياقي، محمد پروين گنابادي، ذبيحالله صفا، حسن احمدي گيوي، و حسن انوري با آن همكاري داشتهاند. سرپرستي مؤسسه لغتنامه پس از مرگ دهخدا با محمد معين و پس از او با سيدجعفر شهيدي بوده است. لغتنامهدهخدا از ابتدا بهصورت جزوات جلد نشده و با فاصله منتشر ميشد و بنابر نوع تجليد، دورههاي 30، 44، يا 50 جلدي از آن وجود دارد. چاپ جديد لغتنامه در 1373 با تغييرات اساسي در حروفچيني و صفحهبندي به 14 جلد تقليل يافت.
لغتنامه دهخدا را واژهنامهاي دايرهالمعارفگونه دانستهاند، زيرا مدخلهاي بسياري در آن به اعلام تاريخي و جغرافيايي اختصاص يافته است. از ويژگيها و ارزشهاي مهم كه موجب افزايش حجم آن نيز شده، آوردن شاهد مثالهاي متعدد در ذيل لغات است كه از متون مختلف نظم و نثر پارسي استخراج شده است. در حال حاضر لغتنامه دهخدا بر روي لوح فشرده نيز موجود است.
محمد معين (1291-1350ش.) در مؤسسه لغتنامه دستيار علياكبر دهخدا و سپس سرپرست اين مؤسسه بود. وي با هدف تأليف فرهنگي مختصرتر از لغتنامه و قابل استفادهتر براي عموم، فرهنگ فارسي را در شش جلد در دهه چهل شمسي منتشر كرد. علاوه بر مقدمه مبسوط جلد اول، فرهنگ فارسي از سه بخش تشكيل يافته است. جلدهاي اول، دوم، سوم، و تا نيمي از جلد چهارم به لغات؛ نيمه دوم جلد چهارم به تركيبات خارجي؛ و جلدهاي پنجم و ششم به اعلام اختصاص دارد. محمد معين براي نشان دادن تلفظ واژهها از الفباي لاتين استفاده كرده است، روشي كه پيش از اين در فرهنگ ناظمالاطباء بهكار رفته بود.
از آثار مهم ديگر در زمينه فرهنگنويسي معاصر بايد به لغتنامه فارسي اشاره كرد. هدف تهيهكنندگان آن ارائه فرهنگي جامع بوده كه صرفآ به لغات ميپردازد (:11 شش). از اين مجموعه كه زيرنظر سيدمحمد دبير سياقي و توسط مؤسسه لغتنامه دهخدا تهيه ميشود، تاكنون (1383ش.) 23 جزوه از حرف الف منتشر شده است.
فرهنگ تاريخي زبان فارسي (1357) كه تنها جلد نخست آن (از حرف آ - ب) منتشر شده است، به شناسايي دگرگونيها و تحولات معاني واژهها و تركيبات زبان فارسي (اعم از كنايات، استعارات، تعبيرات، و اصطلاحات) و كاربرد آنها در قرن چهارم هجري پرداخته است. مآخذ اين فرهنگ، 13 متن نظم و نثر مربوط به قرن چهارم است كه به ترتيب تاريخي عبارتند از: اشعار پراكنده قديميترين شعراي زبان فارسي؛ اشعار رودكي؛ مقدمه شاهنامه ابومنصوري؛ تاريخ بلعمي؛ نسخه چاپي ترجمه تاريخ طبري؛ ترجمه تفسير طبري؛السواد الاعظم؛ حدودالعالم؛ شاهنامه فردوسي؛ هديهالمتعلمين فيالطب؛ تفسير قرآن پاك؛ ابنيه عن حقايق الادويه؛ لغت شهنامه عبدالقادر بغدادي (:9 120). اين جلد زيرنظر محسن ابوالقاسمي و در مجموعه انتشارات شعبه فرهنگهاي فارسي بنياد فرهنگ ايران در 1357 تهيه شد (:8 بيست و هشت).
فرهنگ بزرگ سخن، عنوان فرهنگ مفصلي در هشت جلد است كه زيرنظر حسن انوري در 1381 منتشر شد. تأكيد بر واژگان رايج در زبان روزمره و استفاده از متون جديد در استخراج شاهد مثالها، وجه تمايز اين فرهنگ با نمونههاي مشابه است. فرهنگ سخن، از زمان انتشار مورد استقبال بسيار قرار گرفته است و صاحبنظران آن را مهمترين واقعه در فرهنگنويسي فارسي بعد از لغتنامه دهخدا ميدانند.
در سالهاي اخير توجه خاصي به تأليف فرهنگهاي عمومي براي كودكان و نوجوانان شده است. نمونه برجسته اين فرهنگ، فرهنگ دبستاني تأليف گيتي شكري است. از ديگر فرهنگهاي كودكان ميتوان به فرهنگ مصور دانشآموز تأليف محمدعلي غلامپور دلاور، فرهنگ دانشآموز سخن تأليف حسن انوري اشاره كرد.
2. فرهنگهاي تأليف شده در شبه قاره هند. رواج روزافزون فرهنگ و ادبيات فارسي در سرزمين هند از اوايل قرن هشتم، بهويژه از قرن نهم، و نياز گويندگان و سرايندگان به فهم دقيق معاني و كاربرد واژههاي اين زبان، مرحله درخشان و پرباري در تأليف و تدوين فرهنگهاي فارسي در هند پديد آورد كه تا چند قرن ادامه يافت. با رواج زبان انگليسي در هند بهدنبال مستعمره شدن آن در پايان قرن هجدهم، زبان فارسي جايگاه خود را در شبه قاره بهتدريج از دست داد و به تبع آن فرهنگنويسي براي زبان فارسي نيز از رواج افتاد. به هررو، دورههاي مختلف فرهنگنويسي در شبه قاره را به سه مرحله تقسيم ميكنند (:15 ج 4، ص 1964).
2-1. پيش از حكومت بابري (تا 937ق.). نخستين فرهنگ اين دوره كه به احتمال قوي نخستين فرهنگ فارسيِ نوشته شده در هند است، فرهنگ قواس نام دارد كه نويسنده آن فخرالدين مبارك شاه قواس غزنوي است. مطالب اين كتاب در پنج بخش تنظيم شده و زمان تأليف آن اواخر قرن هفتم بوده است (:10 6). استفاده مؤلفان فرهنگهاي بعدي از اين اثر آشكار است كه از آن جمله ميتوان به دستور الافاضل في لغات الفضايل، نوشته شده در 743ق. اشاره كرد. مؤلف آن حاجب خيرات، معروف به رفيع دهلوي است. شمار لغات آن بالغ بر دو هزار، و فاقد واژههاي عربي است.
از ديگر فرهنگهاي مهم اين دوره ميتوان به اين نمونهها اشاره كرد :بحرالفضايل في منافع الافاضل از افضلالدين محمد بدر خزانهاي در نيمه اول قرن نهم؛ لسانالشعرا از شخصي بهنام عاشق در اوايل قرن نهم؛ ادات الفضلاء از قاضي بدرالدين محمد دهلوي در 822ق.؛ زبان گويا و جهان پويا (زبان گويان و جهان پويان) از بدرابراهيم در 837ق.؛شرفنامه مَنيَري از شيخ ابراهيم قوام فاروقي مَنيَري در 882ق.؛ و مؤيدالفضلاء از محمد لاد در 925ق. كه حدودآ بيست هزار لغت را دربرميگيرد؛
2-2. دوره بابريان (تا قرن سيزدهم قمري). اشتياق فراوان شاهان بابري به اشاعه زبان و ادب پارسي كه موجب مهاجرت گويندگان و نويسندگان ساير سرزمينها از جمله ايران به مقر حكومت ايشان شد، شكوفايي و رونق فرهنگنويسي فارسي را در پي داشت. مجمع اللغات از ابوالفضل علاّمي، وزير دانشمند اكبر شاه گوركاني، كه در 994ق. نوشته شده است، و مدارالافاضل از اللهداد فيضي سرهندي در 1001ق. دو اثر باارزش در اين دوره هستند.
ديگر، سرمه سليماني از تقيالدين اوحدي بلياني، از نويسندگان و شعراي پركار اهل اصفهان است كه اواخر عمر خود را در هندوستان به سر برد. او صاحب اثر مشهورعرفاتالعاشقين است. سرمه سليماني شامل 5850 واژه است كه مؤلف، همه آنها را لغات فارسي پنداشته در حالي كه كلمات عربي، هندي، و تركي نيز در آنها ديده ميشود (:3 هفده).
فرهنگ جهانگيري از جمالالدين حسين اينجوي شيرازي نيز يكي ديگر از فرهنگهاي برجسته اين دوران است. وي نويسنده دربار اكبر و جهانگير و صاحب منصب بود و فرهنگ خود را به فرمان اكبرشاه تأليف كرد كه دوازده سال طول كشيد (سال 1017ق.) و چون جهانگير، فرزند اكبر، در آن زمان پادشاه بود، اثر خود را فرهنگ جهانگيري نام نهاد و به وي تقديم كرد. ويژگي مهم اين فرهنگ نخست تحقيق نويسنده در معناي لغات و كوشش او در حذف تحريفات رايج و ديگر آوردن مباحث دستوري در ابتداي كتاب است. فرهنگ جهانگيري، حدودآ ده هزار لغت و چهار هزار اصطلاح و استعاره را دربرميگيرد. سروري كاشاني (قرن يازدهم)، صاحب فرهنگ مشهور مجمعالفرس، در بازنويسي مجدد اثر خود از فرهنگ جهانگيري بهره فراوان برده است (:5 121، 131).
اثر باارزش ديگر فرهنگي بهنام چهار عنصر دانش از امانالله حسيني است كه در نيمه اول قرن يازدهم هجري در چهار بخش (عنصر) تنظيم شده است.
برهان قاطع از محمدحسين بن خلف تبريزي، تأليف شده در 1062ق. مشهورترين و بحث برانگيزترين فرهنگ فارسي نگاشته شده در هند است كه تا مدتهاي مديد پر استفادهترين در نوع خود بود. تعداد واژگان آن بيش از بيست هزار است كه پس از ذكر مقدمهاي مبسوط، به ترتيب الفبا آمده است. آنچه كه شهرت روزافزون برهان قاطع را قوت بخشيد، آثار متعددي بود كه در تأييد يا ردّ آن در هندوستان نگاشته ميشد (:14 131-144). اين كتاب به تركي نيز ترجمه شده است.
فرهنگ رشيدي از ملاعبدالرشيد تتوي در 1064ق. تأليف شد. اين فرهنگ، كه بيش از هشت هزار واژه را دربرميگيرد، با استفاده از فرهنگهايي چون جهانگيري و مجمعالفرستدوين شده است. نخستين دستور زبان فارسي چاپ شده در اروپا را ژان شاردن[1] (1643-1713)، جهانگرد فرانسوي، با استفاده از مقدمه فرهنگ رشيدي نگاشته است (:5 153).
سراجاللغات از سراجالدين عليخان آرزو در 1147ق. در نقد برهان قاطع و هم حجم آن است. چراغ هدايت، اثر ديگري از سراجالدين عليخان آرزوست و به نوعي ادامهسراجاللغات محسوب ميشود. چراغ هدايت 31 باب دارد كه دربرگيرنده تمام حروف الفباي فارسي بهجز حرف "ژ" است. بهار عجم تأليف راي تيكچند در 1152ق. نمونه برجسته ديگري است. بهار، تخلص مؤلف بود و نام كتاب نيز برگرفته از آن است. اين فرهنگ از جمله فرهنگهاي شاهد مثالدار و در مجموع، اثري جامع و كم غلط در بين نمونههاي مشابه بهشمار ميرود.
شمساللغات از مؤلفي گمنام، يكي از فرهنگهاي باارزش است كه در 1219ق. زيرنظر فردي انگليسي بهنام جوزف بريتو جيز در دو جلد منتشر شده است.
هفت قُلزُم، تأليف غازيالدين حيدر در 1229ق. است. مؤلف پادشاه منطقه لكهنو نيز بود. وي در اثر خود نزديك به 000,28 لغت را برحسب حروف الفباي آغاز و پايان كلمات آورده است.
غياثاللغات از غياثالدين محمد شرفالدين رامپوري در 1242ق.، تأليف شده است و تعداد واژگان آن نزديك به پانزده هزار و فاقد شاهد مثال است. ظاهرآ مؤلف بر چاپ نخست كتاب خود نظارت داشته است. از اين اثر، ترجمهاي به زبان اردو با عنوان نصيراللغات وجود دارد (:7 ج)؛ و
2-3. دوره جديد (قرن چهاردهم هجري). اين دوره مصادف با استيلاي امپراتوري بريتانيا بر شبه قاره هند است. تلاش انگليسيها در رواج زبان انگليسي و ظهور زباني بهنام اردو موجبات ضعف روزافزون زبان و ادب پارسي در شبه قاره را پديد آورد. بهرغم اين، در اين دوره نيز چند فرهنگ قابل توجه نوشته شد.
يكي از اينها، فرهنگ آنندراج از منشي محمد پادشاه متخلص به شاد است كه در 1306ق. و به توصيه مهاراجه ميرزا آنند كجپتي راجمنه نوشته و به هزينه او چاپ شد. وجه تسميه كتاب نيز به همين سبب است. فرهنگهاي پيشين بهويژه بهار عجم مورداستفاده مؤلف قرار داشته است. اين كتاب در هند در سه مجلد، و در تهران در هفت مجلد بهچاپ رسيده است.
فرهنگ نظام از سيدمحمدعلي داعي الاسلام در 1346ق. به چاپ رسيد. اين فرهنگ را بايد آخرين و در عين حال كاملترين فرهنگ در بين فرهنگهاي نوشته شده در هند دانست. ابتكار نويسنده در آوردن واژگان جديد و محاورهاي و كاربرد روش انتقادي در ذكر مطالب و ذكر مقدمهاي سودمند در ابتداي جلد اول و جلد پنجم از جمله مزاياي فرهنگ نظام است. اين كتاب نزديك به سي هزار واژه دارد و در پنج جلد به چاپ رسيده است.
فرهنگ تخصصي كه شامل فرهنگهاي زير ميشود:
1. فرهنگهاي آثار خاص. اين گروه فرهنگهايي را دربرميگيرد كه درباره واژگان يك متن خاص نوشته شدهاند. نظير مجموعه كارهاي صادقكيا در مورد واژههاي معرب فرهنگهايبرهان قاطع، كنزاللغات، فرهنگ جهانگيري، و منتهيالارب كه فرهنگستان زبان ايران در دهه 1350ش. به چاپ رسانيده است. برخي از فرهنگهاي آثار كه در ساليان اخير نگاشته شده عبارت است از:
فرهنگ جامع شاهنامه از محمود زنجاني (1372)؛فرهنگ نامهاي شاهنامه از منصور رستگار فسائي (1370)؛ شرح لغات و مشكلات ديوان انوري از سيدجعفر شهيدي (1364)؛فرهنگ لغات و تعبيرات ديوان خاقاني شرواني از ضياءالدين سجادي (1374)؛ فرهنگ نوادر لغات و تركيبات و تعبيرات آثار عطار نيشابوري از رضا اشرفزاده (1367)؛ فرهنگ واژههاي غزليات سعدي از مهيندخت صديقيان (1378)؛ فرهنگ لغات و تعبيرات مثنوي از سيدصادق گوهرين (1362)؛
فرهنگ اشعار حافظ از احمدعلي رجائي بخارائي (1364)؛ فرهنگ اشعار صائب از احمد گلچين معاني (1373).
2. فرهنگهاي موضوعي. در بين متون پيش از قرن 14ق.، آثاري يافت ميشود كه بر آنها فرهنگگونه نام نهادهاند (:5 425). در اين دسته از منابع كه در رشتههاي علمي مختلف و بهويژه در موضوعات پزشكي و شناخت داروها تدوين شدهاند، اصطلاحات خاص آن موضوع همراه با شرح هريك آورده شده است. از آن جمله ميتوان به كتاب مشهور الابنيه عن الحقايق ادويه تأليف امام هروي (قرن 5 ق.) اشاره كرد. ولي فرهنگهاي موضوعي به سبك نوين، تاريخچهاي طولاني ندارند و بسياري از آنها در ساليان اخير منتشر شدهاند. برخي فرهنگهاي موضوعي تأليف شده به زبان فارسي عبارتند از: اصطلاحات ديواني دوره غزنوي و سلجوقي اثر حسن انوري (1355)؛ ترمينولوژي حقوق اثر محمدجعفر جعفري لنگرودي (1346)؛ فرهنگ ادبيات جهان، زهرا خانلري (1375)؛ فرهنگ ادبيات فارسي، زهرا خانلري (1366)؛ فرهنگ اساطير و اشارات داستاني در ادبيات فارسي، محمدجعفر ياحقي (1369)؛ فرهنگ علوم تجربي - رياضي، حسين دانشور (1373)؛ فرهنگ علوم رفتاري، علياكبر شعارينژاد (1375)؛ فرهنگ لغات و اصطلاحات و تعبيرات عرفاني، سيدجعفر سجادي (1350)؛ فرهنگ واژگان و اصطلاحات خوشنويسي، حميدرضا قليچخاني (1373)؛ واژهنامه نسخهشناسي و كتابپردازي، حسن هاشمي ميناباد (1379)؛ وواژهنامه هنر داستاننويسي، جمال ميرصادقي (1377).
3. فرهنگهاي عاميانه. اين دسته از فرهنگها تنها ناظر بر لغات و واژهها نيستند، بلكه اصطلاحات و كنايات رايج در زبان عامه مردم را هم دربرميگيرند. بسياري از متون پيشينيان، خصوصآ آثار طنز نويسندگاني چون عبيد زاكاني (قرن 8ق.)، منابع مهمي در شناخت فرهنگ عاميانه زمان خود هستند. ولي نخستين فرهنگ به معناي امروزي در 1330ش. با عنوان فرهنگ عاميانه منتشر شد. نويسنده آن يوسف رحمتي و مقدمهنويس آن سعيد نفيسي بود. اثر مهم ديگر در 1341 منتشر شد و فرهنگ لغات عاميانه نام داشت كه سيدمحمدعلي جمالزاده (1270-1376ش.) با همكاري محمدجعفر محجوب آن را تأليف كرد و ايرج افشار بر آن مقدمهاي نوشت (:4 24).
چند اثر ديگر در حوزه فرهنگ عاميانه فارسي عبارتند از: فرهنگ عوام از اميرقلي اميني در سه جلد (1339)؛ فرهنگ لغات عاميانه و معاصر از منصور ثروت و رضا انزابينژاد (1377) كه در چاپ نخست با عنوان فرهنگ معاصر منتشر شده بود (1366)؛ فرهنگ اصطلاحات عاميانه جوانان از
مهشيد مشيري (1381)؛ فرهنگ لغات زبان مخفي از مهدي سمائي (1382)؛ و كتاب كوچه از احمد شاملو (1304-1379). اين اثر كاملترين فرهنگ عاميانه در زبان فارسي است كه تاكنون (1383) يازده جلد آن، تا پايان حرف ج، منتشر شده است. از جمله ويژگيهاي كتاب كوچه، استفاده از شماره رديف براي هر مدخل است كه ارجاعات نيز بر اساس اين شمارهها صورت ميگيرد. دو اثر باارزش ديگر عبارتند از: فرهنگ فارسي عاميانه از ابوالحسن نجفي در دو جلد (1378)؛ و فرهنگ جبهه از سيدمهدي فهيمي كه اثري است ابتكاري بر اساس محاورات، شوخطبعيها، كنايات، و اصطلاحات رايج بين رزمندگان ايراني در طول جنگ ايران و عراق (1359-1367) و تاكنون نزديك به سي جلد از آن منتشر شده است.
4. فرهنگهاي لهجهها و گويشها. هرگاه در منطقهاي، در نحوه گفتار و كاربرد واژههاي زباني تغييراتي صورت گيرد، به آن لهجه[2] يا گويش خاصي[3] از زبان مادر گفته ميشود. در ايران بهدليل وجود انواع گويشها، فرهنگهاي متعددي براي بسياري از آنها تدوين شده است؛ واژهنامه طبري از صادقكيا (1327ش.) يكي از اين نوع فرهنگهاست.
مآخذ: )1 ابن نديم، محمد بن اسحق. الفهرست. ترجمه محمدرضا تجدد. تهران: ابن سينا، ؛1343 )2 اسدي، علي بن احمد. لغت فرس. لغت دري. به تصحيح و تحشيه فتحالله مجتبايي، علياشرف صادقي. تهران: خوارزمي، 1365؛ )3 اوحدي بلياني، تقيالدين محمد بن محمد. سرمه سليماني. به تصحيح و حواشي محمود مدبري. تهران: مركز نشر دانشگاهي، 1364؛ )4 جمالزاده، محمدعلي. فرهنگ لغات عاميانه. به كوشش محمدجعفر محجوب؛ با مقدمه ايرج افشار. تهران: فرهنگ ايران زمين، ؛1341 5) دبيرسياقي، محمد. فرهنگهاي فارسي و فرهنگ گونهها. تهران: اسپرك، 1368؛ )6 صادقي، علياشرف. "آيا فرهنگ تحفهالاحباب از حافظ اوبهي است؟" نشر دانش. س.هجدهم، 1 (بهار 1381): 38-46؛ 7) غياثالدين رامپوري، محمد بن جلالالدين. فرهنگ غياث اللغات. به كوشش محمود دبيرسياقي. تهران: كانون معرفت، ؛1337)8 فرهنگ تاريخي زبان فارسي. فراهم آورده شعبه تأليف فرهنگهاي فارسي. تهران: بنياد فرهنگ ايران، 1357؛ 9) فهرست توصيفي انتشارات مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگي. تهران: وزارت فرهنگ و آموزش عالي، مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگي، 1366؛ 10) قواس، فخرالدين مباركشاه. فرهنگ قواس. به اهتمام نذير احمد. تهران: بنگاه ترجمه و نشر كتاب، ؛1353 )11 لغتنامه فارسي. محمد دبيرسياقي و ديگران. تهران: مؤسسه لغتنامه دهخدا، 1361؛ 12) معين، محمد. "فرهنگ انجمن آرا". در مقدمه لغتنامه دهخدا. تهران: دانشگاه تهران، مؤسسه انتشارات و چاپ، 1373، ص. 167؛ )13 نفيسي، سعيد. "فرهنگهاي پارسي". در مقدمه برهان قاطع. تهران: اميركبير، 1357، ص. شصت و چهار - هفتاد و هفت؛ 14) نقوي، شهريار. فرهنگنويسي فارسي در هند و پاكستان. تهران: ادارهكل نگارش، 1341؛ )15نوشآبادي، تاجالدين. "فرهنگنويسي فارسي در شبه قاره". دانشنامه ادب فارسي. ج :4 ادب فارسي در شبه قاره. ص. 1963-.1980
غلامرضا اميرخاني
[1]. Jean Chardin
[2]. Accent
[3]. Dialect