غذا در قرون میانه
پس
از سال هزار میلادی به دست آوردن غذا برای کشاورزان سختتر از پیش شد.
گوشت که پیش از این نیز به ندرت در سفرههای کشاورزان وجود داشت کمیابتر
شد زیرا حیوانات اندکی که برای خانوادهها باقی مانده بود باید روی زمینها
کار میکردند. بنابراین گندم و بلغور مهمترین غذای مصرفی بخش عظیمی از
مردم بود. ماهی و میوههای دریایی که بیشتر در بخشهای شمالی اروپا مصرف
میشد نیز یکی از محصولاتی بود که اغلب برای فروش به ثروتمندان توسط فقرا
تهیه میشد. هر چند مردم عادی نیز میتوانستند پس ماندهی بازارها را برای
مصرف خریداری کنند. با این وجود قوانین و محدودیتهای زیست محیطی در قرون
میانی وجود داشت که ماهیگیری را محدود و منوط به پرداخت هزینهای برای
دریافت مجوز میکرد. بیشتر این قوانین در کشورهای شمالی و به خصوص بریتانیا
که تراکم جمعیتی بالایی داشت اعمال میشد.
در اروپا جنگلها و
درختها و تنوع گونههای حیوانی نیز بسیار بود. اما شکار نیز در دسترس همه
نبود زیرا مجوز شکار در قبال مبلغی واگذار میشد و این مساله شکار را نیز
بیش از روشی برای تهیهی غذای روزانه به فعالیتی تفریحی برای ثروتمندان
تبدیل میکرد.
مصرف گوشت، به عنوان یک غذای لوکس و گرانقیمت نشانی
از منزلت اجتماعی و قدرت بود. خودداری از مصرف گوشت معمولا نشان از ضعف و
حقارت فرد داشت؛ طوری که استشمام بوی گوشت پخته از آشپزخانهی یک خانه
میتوانست برای یک خانواده منزلت اجتماعی به بار آورد. گرایش به مصرف گوشت
در میان اشراف و خانوادههای سلطنتی گاهی به حد افراط میرسید طوری که شارل
مانی، علی رغم رنج بردن از بیماری نقرس و لزوم دوری از خوردن گوشت، هر روز
در وعده های غذای متعدد گوشت سرخ کرده مصرف میکرد.
غذا در بیشتر
دوران قرون میانه در میان همهی گروه های اجتماعی با دست خورده میشد.
خانوادههای اشرافی روی سینیهای بزرگ غذا میخوردند اما گاه غذای خود را
روی لایهای نازک از خمیر مصرف میکردند و اجازه میدادند که آب گوشت و سوپ
و سایر خوردنیها روی این خمیر چکه کند و بعد خمیر مذکور به عنوان صدقه به
مردم اهدا میشد. در اواخر قرون میانی وسیلهی جدیدی برای خوردن غذا
اختراع شد. چنگال که در این دوران فقط دو دندانه داشت برای زنان اشراف
جایگزین دست شد. با این وجود استفاده از دست برای خوردن غذا در میان مردان
هم چنان مرسوم باقی ماند زیرا استفاده از چنگال نشان از ضعف در مردانگی به
شمار میآمد.
گروه دیگری که در غذا خوردن در حدفاصل میان اشراف و
مردم عادی قرار داشتند، راهبان مذهبی بودند. تا پیش از قرن یازدهم میلادی،
راهبان اگرچه استطاعت آن را داشتند که زیاد غذا بخورند از این کار صرف نظر
میکردند؛ زیرا خوردن و توجه به لذات دنیوی در جهانبینی مسیحی عملی
گناهآلود بود و کمخوری راهی برای رسیدن به معنویت؛ چراکه بدن انسان مانع
اوج گرفتن روح و هم چون سدی در برابر رستگاری محسوب میشد. گوشت حیوانات
خون گرم در این دوران، اولین مادهی غذایی بود که راهبان از خوردن آن صرف
نظر کردند چرا که نشان دهندهی ستمگری انسان بود که با گرفتن جان موجودات
زندهی دیگر خود را سیر میکرد. با این وجود وضعیت غذای راهبان از غذای
مردم عادی بهتر بود چراکه معمولا حبوبات، ماهی، تخم مرغ و پنیر در
آشپزخانههای دیرها به وفور یافت میشد و خوراکیهای بسیاری توسط مردم به
این مکانها اهدا می شد.
پس از قرن یازدهم میلادی سلطهی اشراف بر
کلیسا بیش از پیش افزایش یافت و سبک زندگی راهبان نیز به تبع این
تاثیرگذاری تغییر یافت. گوشت که پیش از این خیلی به ندرت مصرف میشد، اکنون
در اعیاد و روزهای دارای معنای مذهبی (که تعدادشان کم نیست) به مصرف
میرسید. صرف غذا که پیش از این در میان راهبان تنها برای زنده ماندن بود
به مناسکی روزمره و دارای آداب و اسباب به خصوص بدل شد؛ تعداد وعده های
غذایی افزایش پیدا کرد و ظروف قیمتی و تنوع غذایی به سفرههای راهبان اضافه
شد.
نوشیدنیای که بیشترین مصرف را در این دوران داشت، پس از آب
آبجو بود. آبجو که نام آن در زبانهای لاتین از واژه ی غلات برگرفته شده
است (مشابه نام ایزدبانوی رومی که مظهر درو و زندگی بخش به زمین است)، مصرف
عمومی داشت. در مورد منشا آبجو نظریههای متعددی وجود دارد. ژرمنها در
این دوران اختراع آبجو را به یکی از پادشاهان خود نسبت میدادند و برای
اختراع این نوشیدنی عنوان «قدیس» به این پادشاه تعلق گرفته بود. اشعار
عامیانهای در میان ژرمنها وجود داشت که به تقدیر و بزرگذاشت از این
پادشاه میپرداخت. با این وجود در مورد واقعی بودن وجود چنین پادشاهی در
تاریخ تردیدهایی وجود دارد و گمان میرود که داستان اختراع او نیز
افسانهای بیش نباشد. چرا که چنان چه از روایات بر میآید این فرد باید با
شارل مانی هم دوره بوده باشد. اما نشانههایی وجود دارد که پیش از این
دوران جنگجویان گل از این نوشیدنی که تحت عنوان «نوشیدنی جو بربرها» یاد
میشد استفاده میکردند. شراب نیز یکی دیگر از نوشیدنیهایی بود که تقریبا
بهطور یکسان در دسترس همگان قرار داشت.
در قرون میانه داروسازی یا
علم گیاهان دارویی نیز به محصولات کشاورزی و گیاهان فصلی وابسته بود.
مراکزی برای یادگیری این علم در بولونیا و سالرنو وجود داشت که نحوهی
آمیختن گیاهان دارویی برای تهیه داروها را آموزش میدادند. این علم که با
خرافات و باورهای عامیانه آمیخته بود، بیش از آن که به خواص دارویی گیاهان
وابسته باشد، به رنگ و شکل ظاهری گیاهان تکیه داشت و از این باور غلط که
«هر چیزی مشابه خودش را تولید میکند» (مثل این که دست زدن به قورباغه سبب
تولید زگیل میشود) پیروی میکرد. این علم به خصوص در سال های ۱۳۰۰ که
طاعون اروپا را درنوردید وارد بحران شد. زیرا درمانهای دارویی رایج
نتوانستند بر درمان هیچ یک از انواع طاعون موثر واقع شوند.
منبع: انسانشناسي و فرهنگ