پدیده ی بازیافت ضایعات در سیزده قرن قبل

   ابوسعید مانع از این می شد که خادمش آشغال و خاکروبه را از منزل بیرون ببرد و دستور می داد آشغال و خاکروبه های همسایه ها را هم به منزل او بیاورند، و پس از مدتی می نشست به جستجو میان آشغال ها،اگر پول یا زینت آلاتی می یافت که حالش معلوم است، اما در مورد بقیه:تکه های پشم را جدا روی هم جمع می کرد و می فروخت،ژنده  قطعات پارچه را روی هم گرد آورده به سینی فروشان می داد [شاید برای باربندی] هرچه پوست انار می یافت سوا می کرد و به دباغان و رنگرزها می داد،شیشه خرده ها را به شیشه گران و هسته های خرما را به علیق فروشان ، و هسته شفتالو را به نهال کاران و میخ و آهن پاره را به چلنگران، پاره کاغذ را به طرازان، پاره چوب ها را به کجاوه سازان، استخوان ها را برای سوختن، و پاره اجر ها را برای کار بنایی کنار می گذاشت ،و باقی مانده را گرد می آورد و به اهل خانه می گفت هرچه آب مصرف می کنند روی آن بریزند و از آن خشت می زد و می فروخت.

منبع: زندگی و آثار جاحظ ، نویسنده: علیرضا ذکاوتی قراگزلو، چاپ دوم: 1382 ، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی

توضیح:مطلب از بخش نهم کتاب« زندگی و آثار جاحظ» نوشته ی استاد ذکاوتی قراگزلو، با عنوان اندر احوال بخیلان- سیری در کتاب البخلاء جاحظ، صفحات 117 و 118 اخذ گردید.

نکته ی بسیار مهم در این مطلب، وجودافراد ویا بهتر بگوییم پدیده ای در جامعه ی اسلامی حدود 13 قرن می باشد که حتی با معیار های امروزه هم ،در تفکیک زباله ها و بازیابی و استفاده ی مجدد از آن ها، می تواند الگو باشد. نکته ی دیگر این که هم جاحظ سیزده قرن قبل و  هم امثال من نوعی این دوره، کار تفکیک زباله و بازیابی را به بخل و بخیلان نسب داده و می دهیم.