برخلاف آنچه شنيده بودم با ديدن آق ملا به نظرم آمد اين شهر ظرفيت پايتخت شدن را دارد. در حال حاضر از جهت امكانات چيزي است در حد عشق‌آباد و كمي هم بهتر. ميدان اصلي شهر –كه هتل‌ها هم در كنار آن واقع بود- ساختمان‌هاي وزارت امور خارجه، خانه‌ي ملت و رياست جمهوري در حال ساختمان و نزديك به تكميل هستند. نكته‌ي ديگر اينكه در اين سفر قوم پرستي و ملت دوستي قزاق‌‌ها را در طول گفت‌وگوهاي فراواني كه با افرادي از قشرهاي مختلف داشتيم، بيشتر احساس كرديم. ميزبانان ما تعريف و تمجيد بي حساب كردند از ملت خود و از شهر آق ملا. البته طبيعي است كه پايتخت شدن آق ملا خود به معناي قزاقي شدن كشور است و اهالي اين‌جا با اشتياق خود را آماده كرده‌اند براي اينكه در مركز حكومت قرار گيرند. همين تعصب بوده كه هويت سنتي قزاق‌ها را پس از سه قرن اختلاط با روس‌ها حفظ كرده است. جالب است اينكه قزاق‌ةا موفق بوده‌اند در گرفتن مظاهر مثبت تمدن روسي از صنعت و اقتصاد و رفاه و در عين حال فرهنگ و سنن قومي خود را نيز به مقدار زيادي حفظ نموده‌اند. در خانه‌ي خود، همان قزاق هستند با نواختن "دمبرا"، خوردن "بس برماق" و نوشيدن "قومس". افتخار هم مي‌كنند به اين‌ها و سعي مي‌كنند براي هريك از سنت‌هايشان، تاريخي چند هزار ساله نيز پيدا كنند. امروز در توضيحاتي كه كارمند موزه‌ي "سكين سيفولين" از تاريخ قزاقستان به ما مي‌داد، همين تعصبات آشكار بود. سكين سيفولين –كه موزه اصلي شهر به نام اوست- يك انقلابي كمونيست بوده كه در شمال قزاقستان فعاليت داشته است. وي به دنبال پاكسازي‌هاي استاليني در سال ۱۹۳۸ دستگير و اعدام شده است. عجيب است كه در كشتارهاي استاليني بين سال‌هاي ۱۹۳۲ تا ۱۹۳۷، هرچه آدم روشنفكر، متدين، ثروتمند و خلاصه همه‌ي آناني كه سرشان به تن‌شان مي‌ارزيده است را به اتهام‌هاي مختلف از بين برده‌اند. پاكت نامه‌اي كه حكم اعدام سيفولين در آن قرار داشته، در موزه بود و هم‌چنين نشان مهري كه بر روي پاكت خورده‌بود، از اجرا شدن حكم حكايت مي‌كرد. نامه‌ي ديگري نشان مي‌داد كه در جواب شكايت همسرش در سال ۱۹۵۸، سيفولين از اتهام خيانت به حزب –كه به همان اتهام اعدام شده بود- تبرئه شده است. در اين سال‌ها بسياري از متهمين تبرئه شدند.

راهنماي موزه پس از ذكر تاريخچه‌ي كوتاهي از منطقه‌ي آق ملا و زندگي سيفولين، بسيار در زيبايي و خوش‌سيما بودن سكين سيفولين سخن گفت. ديروز و امروز هم چند جاي ديگر شنيدم كه وي نمونه‌ي مرد زيباي قزاق بوده است. البته در تابلوهاي نقاشي موزه اين طور نشان مي‌داد مردي بلندقامت، خوشرو با سبيل ديدني، مثل يك پرنس بريتانيايي يا نجيب‌زاده‌ي فرانسوي؛ اما جالب اينكه عكس‌هاي او –كه داخل ويترين موزه گذاشته شده بودند- كال چيز ديگري بود و هيچ ربطي به مرد خوشگل داخل تابلوها نداشت!! يكي از همراهان امروز مي‌گفت در ميان قزاق‌ةا اين ضرب‌المثل معروف است كه "زيبايي سيفولين"، "عقل آباي" و "صداي بي بي". به ادعاي خانم راهنماي موزه، "سكي" اختصار كلمه‌ي سعد وقاص است؛ يعني نام او سعد وقاص سيفولين بوده است. دو سال پيش نيز صدمين سالروز تولد او را جشن گرفته‌اند و اين موزه هم به همين مناسبت بنا شده است، يعني دو سال پيشينه دارد. يكي از سنت‌هاي حسنه‌اي كه در زمان شوروي گذاشته شده بناي موزه در همه شهرهاست. جالب است در برخي جاها –كه سابقه‌ي چندان و تاريخ كهني هم ندارند- به هر صورت كه شده، موزه‌اي را شكل داده‌اند. در اكثر شهرها موزه‌هاي متعددي است به گونه‌اي كه به محض ورود به شهر، مي‌توان تاريخچه‌ي كامل و ويژگي‌هاي آن شهر را با بازديد از يكي از موزه‌ها دريافت.

ميزبانانمان با محبت تمام ما را بدرقه كردند و در فرودگاه كوچك شهر تا هنگام عبور ما از سالن گمرك، هم‌چنان ايستادند. در هواپيما در صندلي بغل دست من، يك روس نيمه مست است كه به محض ورود به هواپيما –در حالي كه خيلي شنگول هم به نظر مي‌رسد- شروع كرد به شلوغ كردن و دنبال هم‌صحبت مي‌گشت. ابتدا رو كرد به من كه: "چهره‌ات آشناست و فكر كنم در آمدن شما را ديده‌ام." من كه خيلي خسته بودم اصلا جواب ندادم كه فكر كند زبان نمي‌دانم و راحت شوم. بعد از محمد سلام -مترجم رايزني كه در اين سفر همراه من است- پرسيد: "اهل كجاييد؟" و به بغل دستي ديگرش كه كويتي بود و ديگري كه افغاني بود و حسابي سر حال قدري شلوغ كرد؛ اما كسي اعتنا نكرد و همه سر در لاك خود فرو بردند. بالاخره هرچه اين طرف و آن طرف نگاه كرد، كسي توجه نكرد و نهايتا خسته شد و گرفت خوابيد. حال خوشي داشت بينابين! نزديك به خواب كه بود، قدري هم به من نگاه كرد. طوري كه انگار به لال نگاه مي‌كند و لبخند مي‌زند. به اين معنا كه خوب چه كار كنم. افسوس كه نمي‌توانيم هم‌سخن شويم.
امروز هم روزنامه‌ي "عظمت تايمز" گزارش ديدار ما با دانشجويان دانشگاه كشاورزي آق ملا را همراه يك تصوير بزرگ رنگي چاپ كرد. جالب است در آلماتي -با وجود تنوع و فراواني مطبوعات- چنين روزنامه‌اي (رنگي و با كيفيت) نداريم. در ميان نشريات قزاقستاني «پراودا» به روسي و «يگمندي قزاقستان» به قزاقي مرتب چاپ مي‌شوند و ارگان دولت هستند. بسياري ديگر با اين كه نام روزنامه دارند و زماني مرتب چاپ مي‌شده‌اند، اكنون هفته‌اي يك يا دوبار منتشر مي‌شوند. امروز گفتند راديوي جمهوري، خبر سفر و ديدار با دانشگاهيان را پخش كرده و در ادامه با توجه به تاكيد دولت به فراگيري زبان قزاقي و شكايت برخي مسوولان و دانشگاهيان -مبني بر اين كه برخي قزاق‌ها زبان مادري خود را نمي‌دانند- چند بار در بخش‌هاي مختلف خبري تاكيد كرده است: "رايزن فرهنگي ايران علي‌رغم دانستن روسي به زبان رسمي وطن خود سخن گفته و اين قابل ستايش است." تلويزيون محلي هم طي اين دو روز، گزارشي از ديدارها و برخي ملاقات‌ها را در خبر شب پخش نموده است.

منبع: ره‌آورد ماوراءالنهر، ‌سيري در تاريخ، آيين‌هاي قومي و فرهنگ مردم قزاق و قرقيز؛ سفرنامه‌ي دكتر مهدي سنايي

منبع:www.iras.ir