اين تاثر چنان بود كه يك ماه از اين ملاقات نگذشته، گروه آماده شده سه قطعه تواشيح، سرود ملي جمهوري اسلامي ايران و جند سرود ديگر را اجرا مي‌كردند. اولين اجرا در مرداد سال گذشته در كاخ دوستي قزاقستان در جشن ميلاد پيامبر اكرم بود كه در آن مفتي قزاقستان و «سارا نظربايو» همسر رئيس‌جمهور هم حضور داشتند. خانم قمبت داراي احساسات عجيبي است. با تمام وجود كار مي‌كند و به بچه‌هاي گروه-كه نوباوگان قزاق هستند- همچون فرزندان خود عشق مي‌ورزد. 

اين گروه تا به حال در برنامه‌هاي مختلف ما اجراي برنامه داشته كه بارها نيز از تلويزيون پخش شده است. سرودهاي انگليسي، عربي، ايتاليايي و بلغاري نيز اجرا مي‌كنند و از همه مهم‌تر سرودهاي زيباي قزاقي و روسي كه مي‌خوانند. شنيدن اين سرودهاي مردمي از زبان اين پسران نوجوان بسيار دلچسب است. برخي سرودها مضاميني بسيار عاميانه و مردمي دارند. از همه جالب‌تر براي من سرود «دستارخان» است كه اين طور هم آغاز مي‌شود: «دستارخان و دستارخان» «بركالا دستارخان» كه «بركالا» همان بارك‌الله و احسنت است. اين سرود مردمي تنعم و گستردگي خوان و دستارخان را بيان مي‌كند. من از شنيدن اين سرود كه شكرانه‌اي است به درگاه پروردگار براي نعمت‌هاي فراواني كه در سفره مي‌گسترد، بسيار لذت مي‌برم و اين را بچه‌هاي گروه مي‌دانند و معمولا با ديدن من با هم سرود «دستارخان و دستارخان» سر مي‌دهند. 

اين را هم اشاره كنم كه واسطه‌ي اولين ديدار ما با خانم قمبت، يك خانم ديگر است به نام «ژيبيك امرخانوا» رئيس خانه‌ي دوستي قزاقستان. خانه‌ي دوستي يك نهاد مهم در جمهوري‌هاي شوروي است كه كار اداره‌ي انجمن‌هاي دوستي اين كشور با ساير كشورها را به عهده دارد. خانم ژيبيك هم يكي از اولين آشنايان ماست كه همكاري خوبي با او داشته‌ايم و تا به حال مراسم مشترك متعددي را با هم برگزار كرده‌آيم. وي زني كاردان و با‌تجربه‌ است و پيش از فروپاشي، سال‌ها معاون شهردار آلماتي بوده است. ديشب خيلي به ما خوش گذشت. شوهر خواهر قمبت هم- كه عسگر نامي است- در جلسه حضور داشت. وي از «آكتاتو» آمده بود. وي نيز «دمبرا» به دست، چند سرود مردمي به زبان قزاقي و روسي خواند. اين سرودهاي مردمي با مفاهيم اجتماعي و عاميانه‌اي كه دارند، بسيار دلچسب‌اند. قمبت به ما نيز اصرار مي‌كند كه چند تا از سرودهاي مردمي‌تان را بدهيد تا بچه‌هاي گروه كر اجرا كنند. چيزي كه متاسفانه هم اكنون در كشور ما نيست و چيزي كه در بسيار كشورها هست. سرودهايي كه وقتي به گوش مي‌رسند، همه‌ي مردم كوچه و بازار با آن هم‌صدا مي‌شوند. 

موسيقي يكي از عناصر اصلي زندگي قزاق‌هاست و موسيقي قزاقي نيز عموما برگرفته از تصاويري از صحرا، دشت، حيوانات و پرندگان، اسب‌سواري و نبرد است. هر قزاقي «دمبرايي» در خانه دارد و خواننده نيز هست. بدون توجه به اين كه خوش صدا است يا نه، هر مرد قزاق خواننده است و در مهماني كه به ديگران مي‌دهد، در پايان دمبرايش را مي‌آورد و آوازي مردمي مي‌خواند. حتي مقامات و روسا و رئيس‌جمهور هم از اين موضوع مستثني نيستند. آهنگ دمبرا و آوازها و مفاهيمي كه در ميان قزاق‌ها رايج است، متناسب با فرهنگ قزاق يعني چادرنشيني و كوچروئي است. اين آهنگ‌ها شنونده را مي‌برد به دشت و سبزه‌زار و دنبال اسب‌هايي كه قزاق‌ها به آن‌ها خيلي علاقه‌مند هستند. خانم‌هاي جلسه با اين كه در خانه خود بودند، به احترام ما حجاب داشتند و روسري سر كرده‌بودند. قاعده‌اي كه خانم قمبت در همه برنامه‌هاي ما آنان را به خوبي رعايت مي‌كند. 

علي‌رغم بضاعت اندكش، سفره‌ي خانم قمبت بسيار گسترده و شامل انواع و اقسام غذاها بود. در اين‌جا سفره‌ها معمولا خيلي مفصل‌اند. انواع و اقسام مرباها، خشكبار و شكلات‌ روي ميز و چند نوبت غذاهاي مختلف كه به پلو ختم مي‌شود. پلويي با گوشت و هويج آميخته است. معمول مهماني‌هاي قزاق‌ها دو الي سه ساعت است كه همه‌ي آن روي سفره صرف مي‌شود. برخي دوستان ايراني و هيات‌ها كه به اينجا مي‌آيند، عادت ندارند كمي حوصله كنند و همان ده دقيقه‌ي اول سير مي‌خورند و بعد بايد دو ساعت با ناراحتي ناظر باشند كه انواع پختني‌ها روي سفره مي‌آيند. 

در مورد غذاهاي ويژه‌ي اين قوم و سبك سفره، جاي ديگري به تفصيل اشاره خواهم كرد. احترام به سفره به ويژه نان خيلي جدي است و حتي آن‌هايي كه از انجام هيچ منكري ابايي ندارند، امكان ندارد به نان بي‌احترامي كنند. شيوه‌ي نان‌خوري و نان نگهداشتن ما براي اين‌ها بسيار عجيب مي‌نمايد. يكي از اين‌ها كه در مشهد ديده‌بود آقايي بيست‌تا نان لواش را ترك دوچرخه‌اش گذاشته، باور نمي‌كرد اين همه ادعاي مسلماني و بعد اين‌جور نان بردن. نان فروش‌ها حتما دست‌كش به دست دارند و ناني را كه مي‌فروشند، دست نمي‌زنند و نان‌خر هم آن را داخل پاكت يا كيفش مي‌گذارد.
 
البته نان‌ها و نوع مصرف آن طوري است كه اصولا دور ريخته نمي‌شود؛ چيزي كه ما در پايان قرن بيستم هنوز به آن تن نداده‌ايم!! يك سنت پسنديده‌ي ديگر جمهوري‌هاي آسياي مركزي، دعاي پس از سفره است. در ميهماني‌ها اين حتمي است؛ چه در سره‌ي تركمني- كه روي زمين پهن مي‌شود و به تعداد افراد در كنار سفره بالش گذاشته مي‌شود كه لم داده و غذا بخورند و گفت‌و گو كنند- و چه در سفره‌ي قرقيزي و قزاقي كه روي ميز چيده مي‌شود. دعاي پايان سفره‌ي قزاق‌ها گاهي در همين حد است كه با شتاب دستي به صورت كشيده، مثل همان دو دستي كه ما در پايان دعا به صورت خود مي‌كشيم. برخي يك الله اكبر در همين حال مي‌گويند كه بيشتر تنها الله آن به گوش مي‌رسد. به محض ورود مهمان هم سفره پهن مي‌شود و انواع خشكبار و مربا در سفره گذاشته مي‌شود. حتي براي پذيرايي در حد يك چاي هم پهن شدن سفره قطعي است. 

كار با گروه سرود و تواشيح، يكي از بخش‌هاي لذت‌بخش فعاليت ما است. همچنين مشاهده‌ي چهره‌هاي معصوم نوجوانان قزاق، شنيدن سرودهاي مردمي كه مي‌خوانند، رهبري خانم قمبت با تمام وجود در مقابل آنان، نگاه محبت‌آميز برخي والدين بچه‌ها به آن‌ها هنگام اجراي برنامه و تاثيرات شگرفي كه در برخي جلسات گذاشته‌اند. در جلسه‌ي ميلاد پيامبر كه سال گذشته با مشاركت خانه‌ي دوستي گرفته‌بوديم- حتي مفتي جمهوري شگفت‌زده شده‌بود كه اين بچه‌ها اين سرودهاي مذهبي را كجا آموخته‌اند؟ در آن جلسه پنجاه تن كودك با لباس سفيد، جليقه‌ي قزاقي و كلاه(عرقچين) سفيد مقابل جمعيت ظاهر شدند. در مراسم گشايش هفته فرهنگي ايران در آلماتي نيز- كه مقامات و سفراي ساير كشورها نيز مشاركت داشتند و در موزه‌ي هنرهاي معاصر آلماتي برگزار شد- حضور يافته و شمع به‌دست و با آرايشي بسيار زيبا برنامه اجرا كرده‌اند. 

حضور اينان در آن برنامه، مشكلي را هم رفع كرد. به هنگام تنظيم برنامه‌ها، با تلاوت قرآن در شروع جلسه مخالفت شد، اما اجراي اين گروه در آغاز برنامه- كه سرود ملي دو كشور و همخواني قرآن بود- با آرامش و ملايمت و استقبال همه دست‌اندركاران همراه شد. 

منبع: ره‌آورد ماوراءالنهر، ‌سيري در تاريخ، آيين‌هاي قومي و فرهنگ مردم قزاق و قرقيز؛ سفرنامه‌ي دكتر مهدي سنايي


ماخذ:www.iras.ir