خزان و برگ‌ريزان در آلماتي بسيار ديدني است، هرچند خيلي كوتاه هم، در دو دهه‌ي آخر ماه مهر، تنوع رنگ‌آميزي در برگ‌هاي درختان، بسيار زيبا و خيره‌كننده است. در خيابان‌هايي كه به كوه‌هاي حاشيه‌ي شهر منتهي مي‌شود، ديدن صحنه‌هاي پاييزي بسيار شگفتي‌آور است. آميختن رنگ سرخ، زرد و نارنجي، تابلوهاي نقاشي متعدد و متنوعي را جلوي چشم بيننده مي‌گذارد. 

اين زيبايي‌ها زودگذر است و با بارش اولين برف محو مي‌شود. به همين دليل ديروز و با شتاب (چون شنيده بودم به زودي برف مي‌آيد)، با جناب "بهنام" دوست و همكار من در رايزني رفتيم به "مدئو" كه منطقه‌اي است كوهستاني با طبيعت و آب‌وهوايي بسيار مطبوع و در كنار آلماتي واقع شده است. درختاني با برگ‌هاي كاملاً زرد با درخشش طلايي كه در ميان انبوهي از درختان با پوشش نيمه سبز قرار گرفته‌اند و همچنين برخي درختان با برگ‌هاي كاملاً سرخ در آغوش انبوهي از برگ‌هاي سبز و زرد، جلوه‌هاي مست‌كننده‌اي از زيبايي ايجاد مي‌كند. 

من از ديدن اين مناظر سير نمي‌شوم. از همه جذاب‌تر ماهورهاي كوچك و بزرگ است كه در آن درختان، در آغوش هم تنيده و مجموعه‌اي از رنگ‌ها از زرد و سرخ و سبز در مراتب بسيار مختلفش را به نمايش مي‌گذارد. من از سال گذشته كه اين مناظر را ديده‌ام، هم چنان منتظر و آرزومند ديدن دوباره‌ي آن بوده‌ام.هم‌چنان كه پيوند شكوفه‌ها در سيبستان‌هاي آلماتي در اوايل ماه اردي‌بهشت، بسيار مرا متاثر كرده و انتظار بهار آينده‌ام. از اين رنگ‌اميزي خزان براي "بهنام" –كه سال گذشته در اواخر آبان ماه به ما پيوسته است- بسيار گفته بودم. هر چند متاسفانه در طول اين دو هفته،‌ اشتغالات فراوان اجازه نداد و تنها ديروز با هم به سرعت سري به طبيعت زديم. "بهنام" را از دوره‌ي فوق ليسانس در دانشگاه تهران،‌دانشكده‌ي حقوق و علوم سياسي در سال‌ةاي ۱۳۷۱-۱۳۷۳ مي‌شناسم. وي دانشجوي نمونه‌ي دانشكده در دوره‌ي ليسانس و پس از آن مسئول جهاد دانشگاهي دانشكده بود. تابستان سال گذشته، پس از چند ماه كار در قزاقستان، وي را در دانشكده به صورت اتفاقي ديدم و از او دعوت كردم براي كار در رايزني به قزاقستان بيايد. او كه مقدمات رفتن به "كانادا" را براي ادامه‌ي تحصيل فراهم مي‌كرد، اين پيشنهاد برايش غيرمنتظره بود، قدري وقت خواست و فكر كرد. بعد كه علاقه‌مندي و اصرار مرا ديد و با اين اميد كه پس از چند سالي با هم به ادامه تحصيل مشغول شويم، به جمع ما پيوست. اواخر آبان ماه سال گذشته بود كه وارد آلماتي شد و محض ورود به اتاق من در سفارت، با نگاه به درختاني كه با پوششي از برف از پنجره اتاق پيدا بودند، اين جمله از شعر زمستان "اخوان ثالث" را خواند: "درختان اسكلت‌هاي بلور آجين، زمين دلمرده و ..." 

حضور او براي من بسيار مغتنم است،‌ زيرا علاوه بر يك همكار كاملاً جدي و پركار، دوست و هم سخن من است. با ادب و اخلاق و تواضعي كه در اوست و دانش و فرهيختگي كه از آن برخوردار است، جايگاه خوبي هم در جمع پيدا كرده و بسياري او را دوست دارند. 

آلماتي كه تا پيش از اين و به تلفظ روسي "آلماآتا"يش مي‌گفتند، پايتخت و بزرگ‌ترين شهر قزاقستان با حدود يك ميليون و دويست هزار نفر جمعيت است. اين شهر در سال ۱۸۴۵ ميلادي در محل واحه‌اي به نام "آلماتو" (درخت سيب) در سر راه جاده‌ي ابريشم تاسيس شده است. تا اوايل قرن بيستم قريه‌اي كوچك بود و "ورني" نام داشت است. آلماتي داراي ساخت جديد و خيابان‌هاي منظم است. ساختار خيابان‌بندي آن شطرنجي است و گفته مي‌شود در خيابان‌هاي شهر يك گردش غير نود درجه وجود ندارد. هرچند بازسازي نشدن خيابان‌هاي شهر و عدم رسيدگي در سال‌هاي پس از فروپاشي از زيبايي آن بسيار كاسته است، اما به هر حال آلماتي زيبايي‌هاي طبيعي بسياري در خود دارد. 

آلماتي شهري است به معناي واقعي سرسبز بلكه شايد بتوان گفت جنگلي است كه در آن ساختمان‌ها و خيابان‌هايي بنا شده است. بهترين بخش از اين طبيعت زيبا سيبستان‌ها و بيشه‌هاي واقع در شمال شهر است. منظور از شمال از جهت شهرسازي است؛ يعني منطقه‌اي كه داراي سطح مرتفع‌تري است، خانه‌هاي بهتري در آن هست و آب‌وهواي بهتري دارد كه از جهت جغرافيايي جنوب و جنوب شرقي شهر مي‌شود. اين منطقه پر است از درختان سرسبز، كاج‌هاي سوزني و ماهورهايي با سيبستان‌هاي بزرگ. خيابان "لنين" –كه طولاني‌ترين خيابان شهر نيز هست- از مركز شهر رو به اين منطقه‌ي سرسبز حدود بيست كيلومتر امتداد مي‌يابد. حاشيه‌ي خيابان لنين را درختان سرسبز و بلند احاطه كرده‌اند و هرچه رو به بالا مي‌رود، اين طراوت و سرسبزي افزايش مي‌يابد تا اين كه به منطقه "مدئو" –كه مجموعه‌اي است تفريحي و ورزشي- منتهي مي‌شود. 

"مدئو" دره‌اي است وسيع كه تا به حال چندين بار باران‌هاي تند كوهستاني در اين دره تبديل به سيل شده و موجب ويراني در شهر گرديده تا اين كه در سال‌هاي دهه‌ي شصت، بر روي اين دره، سدي خاكي بسته و پشت اين سد، مجموعه‌ي ورزشي بسيار زيبايي از استخر و پاتيناژ اسكي روي يخ، شهر بازي و ... ساخته شده است. از سينه‌ي اين سد خاكي با طي نهصد پله مي‌توان از راه پله‌اي كه ساخته شده، بالا رفت و به بالاي سد رسيد. كوهستان‌هاي دو سوي اين دره در همه‌ي فصل‌ها از زيبايي خاصي برخوردارند. حدود ده كيلومتر بالاتر از اين سد خاكي، منطقه‌ي "چيم بولاق" است در دل كوهستان كه مجموعه‌اي از هتل و رستوران در خود دارد و محل استراحت است. در زمستان نيز با دو خط تله كابين، ميدان خوبي براي اسكي‌بازان است. "مدئو" در جنوب شرقي شهر و در دامنه‌ي كوه "آلاتاو" قرار دارد. در دامنه‌ي اين كوه‌ها، از زاويه‌ي جنوب شرقي گرفته تا جنوب غربي شهر، ماهورهاي بسيار سرسبز و سيبستان‌هاي فراواني قرار دارد. سيب‌هاي اين باغات جنگلي است، مانند سيب شميراني خودمان و استفاده از آن براي عموم آزاد است و اصلاً حصار و محافظي ندارد. مردم شهر هر يك به سهم خود براي مربا و ترشي زمستانه از اين سيب‌ها چيده و به خانه مي‌برند. با اين حال بخش بيشتري از سيب‌ها هم چنان بر روي درختان مي‌ماند. اين سيبستان‌ها در اوايل اردي‌بهشت و هنگام شكوفه كردن درختان و طي چند روز زيبايي خيره‌كننده‌اي دارد. 

آلماتي علاوه بر سرسبزي، پرآب نيز هست. در هر گوشه از اين كوه و تپه‌ها، چشمه‌اي جاري است. آب اين چشمه و رودها بسيار سرد است و آب لوله‌كشي شهر نيز –كه از همين منبع گرفته مي‌شود- در تابستان و زمستان خنك خنك است؛ مثل آب چشمه‌هاي كوهستان تا آن اندازه كه اگر آب گرم قطع شود استفاده از آب سرد لوله به تنهايي براي شستشو به علت سرد بودن آن بسيار دشوار است. در سمت جنوب غربي شهر نيز خيابان بلندي به منطقه‌ي "آلمارستان" منتهي مي‌شود كه در دو سوي آن كوه‌ها با كاج‌هاي سوزني قامت برافراشته‌اند. در گوشه و كنار اين تپه‌ها و كوه‌ها و در مسير مسافرين، كافه و رستوران‌هاي موقت و دائم فراواني هست كه از همه‌ي آن‌ها دود ششليك به هواست. روزهاي يكشنبه نيز كه تعطيل است، خانواده‌هاي فراواني براي استراحت به دامنه‌ي اين تپه‌ها و كنار چشمه‌ها مي‌آيند و تن‌هاي نيمه عريان خود را آفتاب مي‌دهند و به آب سرد اين رودخانه‌ها مي‌زنند. 

در قزاقستان شستن بدن با آب خيلي سرد، يك عادت است كه معتقدند براي سلامتي بدن مفيد است؛ به خصوص در آغاز فصل سرما و در آمادگي براي زمستان طولاني، چند بار ظرف پر از آب خيلي سرد را روي سر و بدن خود مي‌ريزند. برخي از مردم قزاق حتي در سرماي ده تا بيست درجه زير صفر نيز در رودخانه‌ها يخ را شكسته و وارد آب مي‌شوند. صندوق "بوبك" كه موسسه‌اي است براي حمايت از كودكان و "سارانظربايوا" همسر رئيس جمهور آن را مديريت مي‌كند، نيز اين عادت را تشويق و ترويج مي‌كند. گاهي در تلويزيون نشان مي‌دهند كه كودكان تحت سرپرستي بوبك در زمستان و سرماي شديد روي برف خود را برهنه كرده و سطل‌هاي پر از آب سرد را روي سر و تن خود خالي مي‌كنند. قزاق‌ها نوزاد را هم دقايقي پس از تولد آبتني مي‌دهند و با آب خيلي سرد مي‌شويند. 

زواياي ديگر شهر نيز با فاصله‌ي بيشتري به جنگل و سرسبزي منتهي مي‌شوند. در جاده آلماتي به بيشكك چند تپه است كه در اردي‌بهشت ماه يك‌دست با رنگ سرخ شقايق پوشيده شده و بسيار زيبا و ديدني است. در هفتاد كيلومتري آلماتي درياچه‌اي است به نام "كابچگاي" كه در فصل گرما بسيار مورد توجه مردم است و مردم با اجاره‌ي آپارتمان‌هايي در شهرك كنار درياچه –كه به همين نام است- و آبتني و آفتاب دادن بدن در كنار درياچه استراحت مي‌كنند. متاسفانه ما تا به حال اين درياچه را از نزديك نديده‌ايم، اما گفته مي‌شود در زمستان –كه اطراف آن سوت و كور و آرام است- در ساحل، روي صخره‌ها، مجسمه‌هاي زيبايي از يخ و برخي اوقات نيز قنديل‌هاي متعددي به شكل درخت با شاخه‌هايي از برف و يخ پديد مي‌آيد. 

يكي از ويژگي‌هاي آلماتي اين است كه چهار فصل به خوبي در آن درك مي‌شود. از شكوفه‌هاي بهار گرفته و سرسبزي درختان كه تمام خيابان‌هاي شهر را تبديل به كوچه و باغ مي‌كند تا گرماي اندك تابستان در طول تير و مرداد كه بر مردم به ويژه خانم‌ها سخت مي‌آيد و با كم كردن لباس، فشار گرما را مي‌كاهند. خزان پاييز نيز در تابلوي رنگ روغني از برگ‌هاي زرد، صورتي و سرخ و نارنجي در سيبستان‌هاي شهر به خوبي منعكس مي‌شود. فصل سرما هم نزديك به پنج ماه طول مي‌كشد و دماي هوا در آن تا بيست درجه زير صفر نيز مي‌رسد. 

منبع: ره‌آورد ماوراءالنهر،‌سيري در تاريخ، آيين‌هاي قومي و فرهنگ مردم قزاق و قرقيز؛ سفرنامه‌ي دكتر
 مهدي سنايي

ماخذ:www.iras.ir