در دوران جدید نیز باید مولفه‌ی نفت و گاز و مناسبات اقتصادی ایران با آسیای مركزي را به این موارد اضافه کرد. شایان ذکر است که جاده ابریشم و گذر آن از ایران و آسیای مركزي نقش اساسی در مناسبات اقتصادی و فرهنگی ایران با آسیای مركزي در دوره‌های تاریخی داشته است. این تحقیق در پی این است تا زمینه‌های تاریخی و مولفه‌هایی که عامل ارتباط با آسیای مركزي به ویژه پس از فروپاشی شوروی را با نگاهی تحلیلی مورد مداقه قرار دهد. 

مقدمه 
اقوام آسیای مرکزی در تاريخ دارای سهم مهمی بوده‌اند، این بخش از تاریخ در نتیجه کمی مدارک و اسناد در ایران ناشناخته مانده است. در تاریخ کشور خود، بارها به نام اقوامی مانند ماساژت‌ها، سکاها و آلان‌ها برخورده‌ایم، مثلا می‌دانیم که کورش علیه ماساژت‌ها به جنگ پرداخته و ضمن مبارزه با آن‌ها به قتل رسید. خواننده کنجکاو مایل است درباره این اقوام و سایر اقوام کم‌شناخته کهن اطلاعاتی به دست آورد، ولی جز در برخی از منابع مانند "تواریخ" هرودت اخبار فراوانی از آنها نمی‌توان کسب کرد.(بهزادی، ۱۳۷۳، ص ۱۲) بنابراین نخستین آگاهی‌های تاریخی مربوط به آسیای مركزي و مردم این سرزمین را هرودت در اختیار ما می‌گذارد که بخش عمده‌اي از اطلاعاتش را در ضمن سفرهایی که به آسیای غربی انجام داده، گرد آورده است. در این باره منبع بسیار قدیمی‌تری نیز وجود دارد که همان کتاب اوستا می‌باشد.(بلنتیسکی، ۱۳۷۱، ص۷۹) منابع پراهمیت کتیبه‌شناسی مزبور به تاریخ دوره‌های نخستین مردم آسیای مركزي را، کتیبه‌های مختلف شاهان هخامنشی که بر روی صخره‌ها و بناها کنده شده‌اند، تشکیل می‌دهد که مهم‌ترین آن کتیبه بیستون است و از دیگر منابع کهن که مطالبی راجع به آسیای مركزي در کتاب خود آورده است کتزیاس پزشک یونانی در دربار اردشیر دوم شاه هخامنشی (در ۳۵۹-۴۰۵) می‌باشد و طبق این منابع ما به نفوذ عمیق تمدن دوران هخامنشیان در تمامی زمینه‌ها بر روی حیات ساکنان آسیای مركزي پی می‌بریم. سازمان و تشکیلات اداری و حکومتی ایران تا آسیای مركزي گسترش می‌یابد. چنان که مناطق مختلف در داخل ساتراپ‌ها ادغام می‌گردد. هرودت هم‌چنین گزارش می‌کند که قبایل آسیای مركزي مانند خوارزمی‌ها، بلخی‌ها و ساکاها نیروی نظامی را که در سرزمین‌های غربی امپراطوری هخامنشی‌ها نبرد می‌کردند، تامین می‌ساختند.(همان، ص ۷۹-۸۲) 

با وجود این در دوره اسلامی نیز آسیای مرکزی نشان‌دهنده عمق تعامل فرهنگی و تاریخی بین ایران و این منطقه است. در آسیای مرکزی شهرهای تاریخی ایرانی از جمله نسا، اورگنج، مرو (در ترکمنسان)، خیوه، خوارزم، بخارا، سمرقند (در ازبکستان)، پنجکنت، اسروشنه، حصار شادمان، سغد و خجند (در تاجیکستان) قرار دارد. این سرزمین زادگاه بزرگانی چون رودکی، خوارزمی، فارابی، ابوعلی سینا بوده است. رها شدن کشورهای آسیای مرکزی بعد از ۷ دهه حکومت کمونیستی اتحاد جماهیر شوروی فرصتی را پیش آورد تا کشورهای آسیای مرکزی تعاملات فرهنگی، اقتصادی و سیاسی خود را با کشورهای اطراف که ایران از جمله آنها می‌باشد، گسترش دهند. روابط ایران با کشورهای آسیای مرکزی به ویژه دو کشور تاجیکستان و ترکمنستان ریشه در ادوار تاریخی گذشته دارد. از جمله مولفه‌های روابط خارجی ایران با کشورهای آسیای مركزي زبان پارسی، آداب و رسوم مشترک و تعاملات اقتصادی مشترک می‌باشد و احیای پیوندهای دیرینه ایرانیان و مردمان آسیای مرکزی به ویژه تاجیکستان برگرفته شده از یک رابطه واقعی است که امتیاز اشتراکات فرهنگی، تاریخی و زبانی در آنها نمایان‌تر است. 

در این ارتباط مواردی چون قرابت جغرافیايی، هم‌آيینی و هم‌کیشی، اشتراکات فرهنگی (رودکی، فردوسی، بوعلی، شیخ نجم‌الدین کبری، فارابی، ابوسعید ابوالخیر، زمخشری، انوری ابیوردی، خوارزمی، خواجه یوسف همدانی از جمله مشاهیری هستند که این منطقه هویت فرهنگی خود را مدیون ایشان می‌دانند)، اشتراک زبانی با برخی از اقوام که در این بین مردم تاجیکستان عموما پارسی زبانند و تکلم به پارسی دری می‌کنند، در پیوستگی فرهنگی ایران و آسیای مرکزی تاثیرگذارند. 

به نظر می‌رسد آسیای مرکزی در طول تاریخ دوره اسلامی دارای فراز و فرودهای زیادی بوده است و در فاصله سده‌های ۱۶ تا ۱۹ م. ماوراءالنهر و ترکستان غربی از تاریخ سیاسی مشترکی برخوردار نبودند از این رو باید هر یک از دولت‌های گوناگون را به صورت جداگانه مورد بررسی قرار دهیم. اما وجوه مشترک بسیاری از آنها را نباید از خاطر برد. پاره‌ای از وجوه مشترک آن چنان بود که مرزهای سیاسی را در هم می‌نوردید. به طور مثال می‌توان به مساله آيین مشترک اشاره کرد. اقدامات عام‌المنفعه که اسلام مقرر می‌داشت شرایط مادی زندگی را تسکین می‌بخشید، اقداماتی بود که تنها به مسجد و مدرسه محدود نمی‌شد و تشکیلاتی چون خانقاه صوفیه برای اطعام مساکین و امور آموزشی و غیره را در بر می‌گرفت.(اشپولر، ۱۳۷۶، ص۲۶) 

لازم به ذکر است که روس‌ها بعد از تحمیل مفاد عهدنامه ترکمانچای از امتیازاتی که به موجب آن عهدنامه به آن‌ها واگذار شده بود، نهایت استفاده را کردند و نفوذ نظامی خود را در ترکستان غربی افزایش دادند(شمیم، ۱۳۷۵، ص۳۵۱) و در ۲۱ سپتامبر ۱۸۸۱ در دوره ناصرالدین شاه به موجب پیمان سرحدی آخال ایران از کلیه دعاوی خود نسبت به ترکمنستان و ماوراءالنهر صرف نظر نمود و رود اترک به عنوان مرز بین دو کشور تعیین گردید و به موجب آن خانات ترکستان و ماوراءالنهر که از زمان صفویه کما بیش تابع شاهان ایران بوده‌اند از قلمرو ایران جدا گردید.(هوشنگ مهدوی، ۱۳۷۵،ص۲۸۶-۲۸۷). 

زبان پارسی عامل اتحاد فرهنگی ایران و آسیای مركزي 
زبان پارسی به عنوان یکی از مهم‌ترین مولفه‌ها در زمینه روابط فرهنگی است و حضور این زبان را در جغرافیای آسیای مركزي به خوبی می‌توان دید. پسوند یا قید مکان پارسی "آباد" را در بیشتر نقاط آسیای مركزي می‌توان یافت حتی واژه‌های روسی "کلخوز" و "کومسول" همراه با واژه پارسی "آباد" در نام‌گذاری شهرهای کلخوزآباد و کومسول‌آباد در تاجیکستان به کار رفته است و پایتخت ترکمنستان نیز نام پارسی عشق‌آباد را برخود دارد.(شانه‌چی، ۱۳۷۸، ص۱۰۲) 

گذشته از حضور و نمود زبان پارسی و واژگان آن در جغرافیای آسیای مركزي شاعران و ادیبان و سخنوران زبان پارسی نیز محوری اساسی در اشتراکات فرهنگی و هویتی ایرانیان و مردم آسیای مركزي می‌باشند. امیرعلی‌شیر نوايی که از سویی ادبیات منظوم و مکتوب ترکی به نام او آغاز می‌شود و از سویی دیگر از مهم‌ترین شعرای ادب پارسی است، در واقع انتقال‌دهنده میراث ادبی زبان پارسی به زبان ترکی است. اساسا تیموریان یا گورکانیان که امیرعلی‌شیر نوايی از وزرای آنان بود با جذب در زبان و فرهنگ و هویت تاریخی پارسی و ایرانی به تدریج پارسی زبان و ایرانی شدند و در شمار حامیان ادب پارسی در آمدند حتی افرادی چون فضل‌الله روزبهان خنجی که از خنج پارس بود، پس از مهاجرت به ماوراءالنهر علی‌رغم حمایت و تقویت ازبکان، آثار خود را هم‌چون مهمان نامه بخارا و سلوک‌الملوک را به پارسی نگاشت.(شانه‌چی، ۱۳۷۸، ص۱۰۵) 

در جستجوی زمینه‌های نزدیکی، دوستی و ارتباط منطقه‌ای، گذشته از همه اشتراکات و پیوستگی‌های دینی، تاریخی، جغرافیایی و اجتماعی ایرانی‌ها و ساکنان آسیای مركزي به ویژه پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، زبان پارسی را می‌توان از مهم‌ترین محورهای هم‌گرایی و وحدت فرهنگی ایران و آسیای مركزي خواند. 

زبان پارسی در ایالت ترکستان پیشین تا اواخر سده ۱۹ و اوایل سده بیست به عنوان زبان آموزش به طور گسترده مورد استفاده قرار می‌گرفته است. برای تصور کردن سطح و مقیاس بهره‌برداری از زبان پارسی یادآوری این نکته ضروری است که بنا به برخی اطلاعات در سال‌های دهه نود سده ۱۹ نزدیک به دویست مدرسه (حوزه علمیه یا مدرسه عالی) از پنج هزار تا ده هزار مکتب (دبیرستان) فعالیت می‌کردند. طبیعی است که در همه آنها از زبان پارسی تا حدی استفاد شده است. علاقه به زبان شرقی از جمله زبان پارسی در ترکستان بعد از برقراری رژیم شوروی نیز کاهش نیافت. یکی از اصلی‌ترین علل این علاقه‌مندی این بود که برای شگل‌گیری و برقراری مناسبات و روابط با کشورهای خارجی شرق در دوران جدید (بعد از انقلاب اکتبر) شرق‌شناسی به یک امر ضروری مبدل گردید و انجام این کار بدون یاد گرفتن و آموزش زبان‌های شرق از جمله زبان‌های پارسی و عربی مشکل بود.(خواجه‌یف، ۱۳۷۸، ص ۹۷-۱۰۰) 

از ادوار پیشین در ازبکستان زبان پارسی جایگاه ویژه‌ای داشت. در دوره محمد شیبانی با وجود این که با شاه اسماعیل صفوی مناسبات خوبی نداشت، اما این شاه ازبک به زبان پارسی آشنایی زیادی داشت و او می‌کوشید تا شاعران و نویسندگان پارسی زبان را در دربار خود گرد آورد و از هنرمندانی مانند خلیل هراتی حمایت می‌کرد.(میراحمدی، ۱۳۷۲،ص۷۳-۷۹) 

افراد خارجی که به ازبکستان سفر می‌کنند، از اینکه بیشتر مردم نه تنها در سمرقند و بخارا بلکه در پایتخت نيز پارسی زبان هستند، تعجب می‌کنند. در صورتی که پس از ازبک‌ها، تاجیک‌ها از نظر تعداد و علايم فرهنگی که از جمله آن‌ها زبان است در شهرهای بزرگ ازبکستان به صورت قابل توجهی زندگی می‌کنند.(یاوری، ۱۳۷۵، ص۷۳) 

در مجموع در ازبکستان نیز آموزش زبان‌های شرقی، از جمله زبان پارسی در مدارس متوسط ازبکستان تاثیر خوبی بر مردم بخشیده و نقش مثبتي در رشد روابط خارجی ازبکستان داشت. در سال ۱۹۷۸ در جلسه شورای مشورتی وزارت آموزش عمومی مورد بررسی قرار گرفت و به تصویب این شورا رسید. 

به طور کلی از سال‌های دهه ۱۹۷۰ به بعد در ازبکستان علاقه‌مندی به زبان پارسی به طور منظم و مرتب افزایش یافته و بدین ترتیب آموزش زبان پارسی روز به روز گسترش می‌یابد و کتاب‌های درسی جدیدی برای آموزش و یادگیری تهیه و تالیف می‌شود. یکی از علل مهم توجه روزافزون به زبان پارسی، علاقه‌مندی ملت ازبک به ارزش‌های تاریخی و کوشش آنها برای شناختن ملل هم‌جوار و احراز مقام مناسب خود در میان آنها می‌باشد.(همان، ص ۱۰۲-۱۰۴) لازم به ذکر است که در ازبکستان، فرغانه و سمرقند همواره پارسی زبان بوده‌اند و در ترکمنستان نیز گذشته ادبی و مدنی آنان با زبان پارسی پیوند خورده است. امروزه نیز هم‌نژادان و هم‌زبانان مردم ترکمنستان در دو کشور پارسی زبان ایران و افغانستان زندگی می‌کنند و ترکمن‌ها برای ارتباط با آنها ناگزیر از پیوند با زبان و فرهنگ ایرانی هستند.(شانه‌چی،۱۳۷۸ ص۱۲۶) 

در تاجیکستان نیز زبان پارسی از ادوار پیشین به عنوان زبان رسمی و نوشتاری آنها کاربرد داشته است و از این زبان می‌شود به عنوان عامل بازسازی هویت ملی در تاجیکستان استفاده کرد. علی‌رغم تاخت و تازهای فراوانی که در تاجیکستان صورت گرفت باز، زبان پارسی توانست موجودیت خود را حفظ کند، اما نباید فراموش کرد که بوستان زبان و ادب پارسی در آسیای مرکزی در طی ۷۰ سال حاکمیت رژیم کمونیستی آسیب‌های فراوانی دید و هم‌چنین حرکتي گسترده برای جمهوری‌های غیره روس آغاز شد. در تاجیکستان این تغییر با تغییر الفبای عربی و پارسی به نوعی الفبای اصلاح شده عربی، پارسی آغاز شد. سپس مدتی الفبای لاتین رواج داده شد و در آخر در سال‌های ۱۹۳۹-۴۰ حروف الفبای سریلیک روسی جای حروف الفبای پارسی و عربی را گرفت. (مرتضویان، ۱۳۷۴، ص۴۲-۴۳) 

در جمهوری قرقیزستان نیز پس از فروپاشی شوروی سابق تلاش‌هایی به منظور احیاي مجدد این زبان از جانب علاقه‌مندان در این جمهوری به عمل آمد که از جمله آن‌ها تاسیس کرسی زبان پارسی در سال ۱۹۹۲ در دانشکده شرق‌شناسی دانشگاه علوم انسانی بیشکک بود که کار خود را با پذیرش ۱۰ دانشجو شروع کرد. در حال حاضر تعداد دانشجویان زبان پارسی در این دانشکده به حدود ۳۵ نفر می‌رسد که در مقاطع اول تا چهارم مشغول می‌باشند. مرکز دیگری که به امر تعلیم و ترویج زبان پارسی در قرقیزستان مشغول است دانشکده شرق‌شناسی دانشگاه ملی قرقیزستان است که در سال ۱۹۹۵ با پذیرش ۸ نفر دانشجوی دختر فعالیت خود را شروع نمود. در ضمن لابراتور زبان پارسی این دانشگاه در روز ۱۹ ارديبهشت ۱۳۷۵ در محل این دانشکده با حضور اعضای سفارت جمهوری اسلامی ایران در قرقیزستان و نماینده فرهنگی کشورمان در آلماتی افتتاح شد.(معظمی گودرزی، ۱۳۷۷، ص۱۵۹-۱۶۰) 

هم‌چنین بین ادبیات قزاقی با ادبیات پارسی نیز ارتباط زیادی وجود دارد. با ظهور دین اسلام ارتباط ادبیات قزاقی با ادبیات پارسی بیشتر شده است و آغاز این ارتباط به سده‌های ۹ و ۱۰ باز می‌گردد. شباهت نزدیکی فرهنگ، ادبیات شفاهی و اسطوره از نشانه‌های دیرینه دو ملت می‌باشد. آشنایی قزاق‌ها با ایرانیان را با ادبیات یکدیگر از قرن ۹ م. به بعد مشاهده می‌کنیم و ما نام قزاق را اولین بار در شاهنامه فردوسی با نام قوم و خان می‌خوانیم.(امیراحمدیان، ۱۳۸۳، ص ۱۷۶) 

ادامه دارد... 

نويسنده: دكتر محمد حسن‌نيا

منبع:www.iras.ir