شما چطور بین این دو ارتباط برقرار می‌کنید؟ 
بستگی دارد.این دو کار اغلب مزاحم یکدیگر نمی‌شوند. من اغلب در نقش یک دیپلمات فعال فعالیت داشته‌ام، در مجامع و اجلاس بین‌المللی شرکت می‌کنم. اگر چه مرا بیش‌تر به عنوان نویسنده می‌شناسند. دیپلمات بودن به عنوان یک شغل برای من هیچ گونه نارضایتی به ارمغان نیاورده است و باعث محدودیت من در هیچ گونه چارچوبی نشده است. تنها چیزی که باعث ناراحتی من می‌شود کمبود وقت است. گاهی پیش می‌آید که آدمی امکانات خلاقیتش را فدای مسایل دیگر می‌کند...

در میان دیپلمات‌ها، بسیاری می‌دانند که من ادیب هستم. به خصوص در کشورهایی چون آلمان، اتریش، سوئیس و هلند. کتاب‌های زیادی از من در اروپا به چاپ رسیده است، اروپایی‌ها آن‌ها را می‌خوانند. در سال‌های اخیر بیش از یک میلیون نسخه از کتاب‌هایم به زبان آلمانی به چاپ رسیده است. این تعداد شمارگان چاپ برای اروپا رقم کمی نیست. هم‌چنین کتاب‌های من در ژاپن، چین و صد البته روسیه انتشار یافته است. قبل‌تر در آمریکا نیز کتاب‌های من ترجمه و چاپ شده بود؛ چیزی که بعدها اتفاق نخواهد افتاد، این را می‌دانم.

کدام ویژگی‌های شخصیتتان به شما در زندگی کمک کرده و یا حتی مزاحمتان شده و اذیتتان کرده است؟
گفتنش سخت است. من به خودم اجازه نمی‌دهم که به شدت صحبت کنم، کسی را متهم کنم و یا وارد جر و بحث شوم. من بیشتر سعی می‌کنم که آدم مهارکننده‌ای باشم و خودم را کنترل کنم.

شما با کدام یک از نویسندگان احساس نزدیکی می‌کنید؟
ارنست همینگوی از کودکی بر من تاثیر بسیار زیادی گذاشته است. زمانی که من سردبیر روزنامه «ادبیات خارجی» بودم، داستان‌های زیادی از نویسندگان آمریکایی منتشر می‌کردیم. اخیرا در آلمان یکی از داستان‌های من به نام "سگ خالدار در حال دویدن در کنار دریا" به شکل اپرا به روی صحنه رفت و با عنوان "پسر و دریا" که مشابه نام یکی از داستان‌های همینگوی (منظور داستان پیرمرد و دریا) است، معرفی شده بود. این کتاب نیز با همین عنوان به چاپ رسیده اما در روسیه با عنوان اصلی‌اش چاپ شده و در اینجاست که ارتباط با ادبیات کلاسیک آمریکا مشهود می‌شود. در داستان همینگوی هم داستان در دریا اتفاق می‌افتد با این تفاوت که در داستان همینگوی سرنوشت یک پیرمرد مطرح است و در داستان من سرنوشت یک پسربچه. من از این قرابت و موازی بودن افکار بسیار خشنودم. از نویسندگان ادبیات جهان نیز مارکز، جیمز جویس، پروست و از نویسندگان کشور خودمان قرقیزستان فاضل اسکندر به من نزدیک هستند.

در مسکو کنفرانس بین‌المللی قلم برگزار شده بود که شما مهمان افتخاری آن بودید. چه احساسی نسبت به آن داشتید؟
به نظر من این گونه اجلاس لازم است. این مهم ضروری است که نویسندگان جهان در جایی دور هم جمع شوند و درباره اتفاقات و وقایعی که در جهان و اطراف زندگی خودمان می‌گذرد صحبت کنیم و از همه مهم‌تر راجه به اینکه این اتفاقات در آثار و ادبیات ما چگونه بیان می‌شوند، به صحبت بپردازیم. به طور طبیعی در این گونه مسایل نمایشنامه، شعر و سینما نیز مطرح است. چرا که هر سوژه فیلمی برای خود یک سناریو دارد. این اجلاس کنگره قلم می‌توانست در هر شهر دیگری از دنیا برگزار شود ولی برگزاری آن در مسکو برای من معنی خاصی دارد.

یکی از موضوعات مورد علاقه‌ی نوسندگان انجمن قلم، مساله و مشکلات ادبیات جهانی است. شما مشکل ادبیات جهان را در چه می‌بینید؟
پاسخ دادن به این سوال بسیار مشکل است. بدون شک هر نویسنده‌ای که می‌نویسد از اعماق قلبش سعی می‌کند زندگانی انسان را بیان کند. من فکر می‌کنم انسان در مقابل چهره تجربیات قرار می‌گیرد و این تجربه‌ها با درگیری‌های جهانی، جنگ‌ها و غیره در ارتباط هستند. اینکه چطور نویسنده شما را در آن شرایط و تجربیات قرار می‌دهد مساله اصلی است و کار بسیار دشواری است. شاید بتوان آن را با چند کلام کلی بیان کرد اما در عمل بسیار دشوار است.

در کتاب‌های شما؛ چه درام و چه تراژدی روابط میان زنان و مردان وجود دارد. شما عشق را نوعی پدیده فرازمینی توصیف می‌کنید، درست است؟
زندگی مدرن نشان می‌دهد که زنان و مردان باید با یکدیگر برابر باشند، چه از لحاظ شخصیتی و چه از هر لحاظ دیگر و آن زمان است که آن‌ها می توانند به اهداف خود در زندگی دست یابند. به درستی این عشق است که پایه و اساس زندگی را تشکیل می‌دهد. عشق و دیگر احساساتی که به آن مرتبط است و بدون آن احساسات زندگی انسان هیچ گونه ارزشی نخواهد داشت.

زن ایده‌آلِ شما کیست؟
من داستانی دارم به نام «جمیله». بسیاری تا به حال آن را خوانده‌اند. حتی در اروپا می‌گویند که به افتخار قهرمان‌های این داستان عده‌ای نام دختر خود را جمیله و پسر خود را دانیار گذاشته‌اند. من حتی دانیار ایتالیایی نیز شنیده‌ام. به صورت ایده‌آل زن‌ها برای من همیشه با هوششان سنجیده می‌شوند.

به یاد دارم که زمانی انجمنی داشتید که نویسندگان مطرح از تمام نقاط جهان به دیدار شما می‌آمدند.
بله، خیلی چیزها بودند که در حال حاضر دیگر نیستند. به طور مثال آرتور میلر به ملاقات من می‌آمد. بعدها این دیدارها به شکل انجمن بین‌المللی آیتیماتوف درآمد. ما با یونسکو و دیگر سازمان‌های بین‌المللی همکاری می‌کردیم، نشست‌هایی برگزار می‌کردیم و در آن‌ها به آثار نویسندگان جوان از تمام کشورهای دنیا می‌پرداختیم. بدین صورت این فعالیت‌ها ادامه داشت.

موضوعات مورد علاقه‌ی شما بیشتر در ادبیات کدام کشورهای جهان انعکاس پیدا کرده است؟
برای من بالاترین مرکز ادبیات جهان، ادبیات روسیه است. ادبیات روسیه در شکل و فرم و زبان ادبی‌اش عمیق و غنی است. کلاسیک همیشه کلاسیک می‌ماند.


منبع: وب‌سایت رسمی چنگیز آیتیماتوف
http://aytmatov.com/index.php?option=com_content&view=category&layout=blog&id=۸۸&Itemid=۲۷۷

مترجم: میترا راد، عضو شورای فرهنگی ایراس

منبع:www.iras.ir