تأثیرات اقتصادی نظام سرمایه داری غرب بر نظام ایلی عشیرتی ایران . علی زاده، محمد علی
پیدایش
نظام سرمایه داری غرب را می توان از تغییر شیوه تولید در دوران قرون وسطای
اروپای غربی به حساب آورد و نه از پیدایش تجارت یا مردمان سرمایه دار
ثروتمندی که خود مستقیماً وابسته به تولید بودند. به شهادت تاریخ، تولد
این دوران در نیمه ی دوم قرن 16 و اوایل قرن 17 در کشور انگلستان صورت
پذیرفته است، آن هنگامی که سرمایه داری در انگلستان در سطحی قابل مقایسه
به گسترش شیوه های نوین تولید و رخنه در مبانی فئودالی پرداخته و دوران
تکامل و ترقی آن در این کشور از دو نقطه عطف تاریخی عبور می کند.
نقطه ی عطف نخست، تغییرات و دگرگونی های اجتماعی و سیاسی قرن 17 این کشور
است. طبق تحقیقات آنوین فرمان انتخاب اعضای شوراهای شهرداری ها و تلاش های
پارلمانی علیه روش استبدادی سلطنت و سرانجام قیام عظیم کرامول اصلی ترین
شکل و نمونه کامل این مسئله هستند. زیرا در هر حالت قدرت پارلمانی جانشین
قدرت مطلقه شد و نقطه ی عطف دوم، انقلاب صنعتی در نیمه ی دوم قرن 18 و
تکامل آن در نیمه ی اول قرن 19 که خود مقدمه رشد عظیم اقتصادی و شکوفایی
ودیرپایی این نظام را به همراه آورد. با این حال نظام سرمایه داری
غرب که خود به منزله روش نوین تولید در مقابل روش تولید سنتی محسوب می شد،
علاوه بر موارد مذکور، حاصل فرایندی است که به اجمال در اثر پیدایش و
گسترش شهرهای دارای قوانین مستقل، توسعه فعالیت های تجار وصنعتگران آزاد،
پیشرفت های عظیم علمی و حتی رشد و رواج صنعت و بازرگانی، بسط و یکپارچگی
بازارهای داخلی و انقلاب و تحولات عمیق اجتماعی و فرهنگی و فنی به وجود آمد
که این تحولات در عین حال با کشور گشایی و تسخیر سرزمین های دیگرو غارت
همه جانبه ی منابع مستعمرات نیز قرین است. این فرایند در عرصه
سیاسی-اجتماعی، معمولاً به زوال حکومت های استبدادی و اقتدار دولت هایی
انجامیده است که ضمن حفاظت از منافع سرمایه داران بومی (به طور اخص) رشد و
توسعه اقتصادی کشور را تسهیل و آزادی های نسبی فردی واجتماعی را تأمین
کرده اند. اما همین مناسبات سرمایه داری در کشور ایران در دامن نظام
سنتی زمینداری (که به طور کلی با فئودالیسم اروپای غربی تفاوت بنیادی
دارد) زاده شده و کمابیش همساز با حاکمیت استبدادی رشد یافت و در جریان
گسترش نیز، قبل از آن که بر اثر فعل و انفعالات و ستیز و
برخوردهای درونی نیروها و طبقات موضع استواری پیدا کند، با موانعی ناشی از
سلطه سیاسی اقتصادی قدرت های استعماری بر کشور، هرج و مرج و ایستایی
اجتماعی و سرانجام ناهماهنگی های ساختارهای داخلی ایران از قبیل استبداد
سیاسی، دگرگونی طبقات اجتماعی و ساختار ایلاتی- عشیرتی ایران مواجه شد. به
رغم بروز نهضت های ضد استعماری و استبدادی در مقاطع مختلف سرمایه داری
بومی در مجموع به مسیر سرمایه داری خارجی کشانده شد و بیش ترین گسترش را
در قلمرو بازرگانی خارجی و خدمات به دست آورد. به طور کلی باید
اذعان کرد که استقرار مناسبات سرمایه داری در ایران نه تنها با تغییرات و
تحولات مناسب در ابعاد سیاسی و فرهنگی قرین نشد، بل که در بعد اقتصادی نیز
جامعیت نیافت و هیچ گاه نتوانست در قالب طبقه ای مستقل و متشکل جامعه
ایران را به سوی تحولات بنیادین در امر تولید سوق دهد. ساخت سیاسی جامعه
ایران حتی پس از تغییرات احتراز ناپذیر ناشی از تسلط مناسبات سرمایه داری
در این کشور و در پهنه جهان، به صورت استبدادی متمرکز و در عین حال وابسته
باقی ماند.1 آن چه در این مقاله بدان پرداخته می شود، نگاهی به
وضعیت بخشی از جامعه ایران یعنی ایلات و عشایر است که در فاصله دوران
قاجار تا پهلوی اول به گونه ای هم متأثر از نظام صنعتی سرمایه داری جدید
غرب بوده اند و هم به عنوان یکی از موانع اساسی توسعه صنعتی ایران عمل
کردند. اثرات سرمایه داری غرب بر ساختار ایلی- عشیرتی ایران عصر قاجار
در زبان فارسی و در جامعه ما «ایل» و «عشیره» دو اصطلاح اند که از یک زبان
دیگر گرفته شده و غالباً به یک معنی به کار برده می شوند. عشیره لغت عربی
از ریشه عشر به معنی دهه و در اصطلاح عرب یک گروه اجتماعی همخویشاوند
(پدر تبار) است که معیشت آن ها بیش تر از طریق پرورش شتر (مبتنی بر کوچ)
تأمین می شود و ایل لغتی ترکی به معنی طایفه، قبیله، عشیره، قوم، جماعت،
الوس و اویماق آمده است که به معنای اولاد و تبار نیز در عرف عشایر به کار
می رود.2 ایلات و عشایر ایران بخش قابل ملاحظه ای از جمعیت کشور را
تا دوران معاصر تشکیل می دادند و عمدتاً در رشته دامپروری مشغول بودند و
به مقتضای فصل و به علت کثرت عدد گله ها و رمه های خود در منطقه معینی
تغییر مکان می دادند تا همیشه از چراگاه های طبیعی برای تغذیه دام
های شان استفاده کنند. ایلات و عشایر فارس، آذربایجان و خراسان مهم ترین
تولید کنندگان محصولات دامی از قبیل پشم، پوست و گوشت و لبنیات بودند.3
به هر صورت مفهوم ایل در ایران می باید تمامی طوایف و عشایری را در بر
گیرد که افزون بر داشتن قلمرو معین دارای ساخت اجتماعی، سیاسی و شیوه
معیشت مبتنی بر تولیدات دامی و کشاورزی محدود و نظام کوچ و یکجانشینی
باشند. این جامعه ایلاتی دارای اقتصاد محدود، مبتنی بر یک یا دو
شیوه تولید (زراعت و دامپروری) است و طبیعی است که این شیوه معیشت،
همخانواده های عشایر کوچنده را در بر می گیرد و هم خانواده های عشایر
اسکان یافته. بنابراین بین کوچ و اقتصاد یک رابطه ساختی، عملکردی باید
برقرار باشد. نقش زراعت به طور کلی در زندگی عشایر تأمین نان خانوار است.
به همین جهت خانواده عشایری محصول اضافی ای ندارد تا به بازار عرضه کند و
فعالیت عمده اقتصادی و شیوه معیشت عشایر بر پرورش دام و دوام دامداری سنتی،
مستلزم کوچ مستمر است. بنابراین دامداری و کوچ در ارتباط متقابلند و
دامداری اساس اقتصاد عشایر را تشکیل می دهد. به کار بردن اصطلاح «دولت» در
میان عشایر برای «دام» گویای این واقعیت است که دام ثروت اصلی و عمده مرد
ایلاتی است و هر چه دام بیش تر باشد، ثروت نیز افزون تر است.4 این
نوع زندگی چادر نشینی و کوچ هرگز محیط مساعدی برای انباشت تدریجی عناصر
مدنیت و رشد آن نبوده است. لذا این عشایر در سطحی از جهت مدنی نازل تر از
اهالی ساکن در شهر زیست می کردند و همواره یکی از عوامل رکود مدنی و تخریب
و بی ثباتی دائمی در تاریخ ایران بوده اند. یورش های مداوم و مناقشات
خوانین آن ها همواره نظام ظریف آبیاری را که رگ و جان تولید کشاورزی ایران
بود در هم می شکست و آبادی هایی را که کار پر مشقت و رعیت پدید آورده
بود، در کساد و خرابی فرو می برد.نظام عشایری و ایلاتی اعم از قبایل
کوچکنده و نیمه کوچکنده و یا اسکان یافته، در زمینه نظامی بسیار نیرومند
بوده است و اگر به نقش حیاتی رهبران ایلات در ساخت ارتش در مجموعه اشرافیت
زمیندار توجه داشته باشیم، نفوذ آن ها در سرنوشت کشور بیش تر آشکار می
شود. همین عشایر خود عامل مهم تجزیه قدرت سیاسی مرکزی به شمار میرفتند و
رؤسای عشایر چون افشار و زند و قاجار و بختیاری و غیره طی بیش از 60 سال
بزرگ ترین ناثباتی، خونریزی و ویرانی و تیره روزی را برای شهرنشینان و
روستاییان پدید آوردند.5 در دوران اسلامی به دلیل آن که سرزمین
ایران به طور مداوم در معرض تهاجم ایلات و عشایر قرار می گرفت، قدرت سیاسی
و قدرت اقتصادی، یعنی تصرف اراضی و منابع آبی دائما دست به دست می شد و
این امر خود باعث شد که هرگز اشرافیت ریشه داری نظیر آن چه در فرنگ پدید
آمده بود، در ایران شکل نگیرد تا با قدرت در حفظ موازین و آداب و قواعد
مربوط به روابط و رفتارهای مراتب و درجات اجتماعی کوشا باشد. دیگر این که
ایلات و عشایری که به تناوب به قدرت می رسیدند، نظام اجتماعی ساده ای
داشتند و چندان پای بند سنت های اشرافی که خود نیز چندان استوار و پابر جا
نبودند، نمی شدند.6 این ایلات و عشایر، با تهدیدهای مداوم خطری جدی
برای جامعه روستا نشین بودند و آنان را به حمایت نظامی خوانین متکی می
ساختند، که خود این مسئله یکی از عواملی بود که در کنار مسائلی همچون
پراکندگی زمین های قابل کشت، کمبود باران و مشکل تأمین آب زراعی و استقرار
نظام سهم بری،نسق داری و عدم کشت ثابت مزارع و از سوی دیگر شهرنشینی
اربابان، آن پویایی لازم برای تحولات درونزا را از روستاهای ایران سلب
کرد. بیش تر روستاها در واقع صرفا منبع تأمین نیازهای شهرنشین ها بودند و
با وجود بروز قحطی های ادواری، نشانه هایی از جنبش ها و تحولات بنیادی در
روستاهای ایران کم تر دیده می شود.7 در حوزه اقتصاد صنعتی نیز،
وجود صنایع دستی در میان عشایر بسیار محدود و ناشی از شکل زندگی طبیعی آن
هاست. مواد این صنایع کلاً از مواد دامی (پشم، مو و پوست) فراهم می شود و
مهم ترین آن ها ریسندگی پشم و مو، بافتنی دوار (پارچه مخصوص چادر)، نمد
(که از پشم و مو ساخته می شود)، بافتن گلیم، خورجین، جاجیم، به چند رنگ که
از مواد طبیعی به دست می آیند و جنبه هنری آن ها ملهم از طبیعت و زندگی
ساده ایلیاتی است و همین امر عامل عمده عرضه آن به جوامع غیر ایلی است.8
از آن جایی که ایلات و عشایر در حدود نیمی از جمعیت کشور را تشکیل می داده
اند (هر چند که در خصوص جمعیت ایلات در قرن 19 اختلاف هایی وجود دارد)،
برآوردهای مختلف این رقم را از 25 تا 50 درصد را نوسان می کند [گیلبار این
رقم را 33 درصد تخمین می زند ]9 و تولید شبانی همواره یکی از اجزاء مهم
ساخت اقتصادی ایران بوده و اشتغال بخش بزرگی از جمعیت را فراهم آورده است.
به رغم اطلاعات آماری موجود، محصولات ایلات مسلماً تا آخرین دهه های قرن
19 عمدتاً منبع مبادلات کالایی در داخل کشور بوده و حتی بخش بزرگی از
کالاهای صادراتی را تشکیل می داده است. به گونه ای که در یک گزارش محرمانه
ملکم زیر عنوان MELVILLEPA PERS از انواع مختلف ابریشم پارچه ای، پنبه ای
ضخیم، پارچه های کم رنگ و پر رنگ، قالی، نمد، شال کرمان، پارچه های زری و
...، چرم، ادوات شیشه ای، گوسفند، پوست بز و غیره به عنوان کالاهای تولید
ایران که مورد نظر امپراطوری انگلیس است، یاد می کند.10 جان فوران
معتقد است که ایلات ایران با بازارها و بازرگانان محلی، منطقه ای و خارجی
به مراوده می پرداختند. صادرات پوست گوسفند وچرم گاو وشتر نیز درسال های
1179تا 1279 با آهنگ فزاینده ای ادامه یافت وقالی های بافت عشایر که توسط
بازرگانان خریداری می شد، در بازار داخلی به فروش می رسید یا صادر می شد.
البته نفع عمده این معامله به جای آن که عاید افراد ایل شود به جیب رییس
ایل و بازرگان عمده سرازیر می شد. بدین ترتیب شبانکارگان نیز به مدار
بازارهای جهانی و کشوری کشیده شدند، هر چند تأثیری راکه تماس با بازار بر
زندگی دهقانان و پیشه وران باقی می گذاشت، در زندگی ایل نشینان مشاهده نمی
کنیم.11 روابط اقتصادی ایلات با دولت از طریق مالیات و سربازگیری
بود. گزارش های مختلف حکایت از آن دارند که مالیات ایل نشینان به صورت
پولی پرداخت می شد، یعنی به ازای هر دام زنده مبلغ ثابتی می پرداختند. در
ازای هر شتر سه قران، در ازای هر گوسفند یا بز یک قران و در ازای گاو و
الاغ و اسب نیز به همین ترتیب مبلغ معینی می دادند. این موضوع نشان می دهد
که ایل نشینان در اقتصاد پولی وارد شده بودند اما به موازات آن، پرداخت
مالیات جنسی نیز ادامه داشت. رؤسای قبیله ها و ایلات این مالیات ها را
گردآوری می کردند و پر واضح است که مبلغی بیش از آن چه به دولت می
پرداختند، از افراد ایل وصول می کردند و ما به التفاوت را برای خود نگاه
می داشتند. در دوره قاجار جنگاوری و نظامیگری در انحصار ایلات و
عشایر باقی ماند. «مهارت ایلاتی ها در اسب سواری و تیر اندازی، سازمان
نسبتاً مناسب قبیله ای و روح همبستگی ایلی، عواملی بودند که ایل بزرگ به
رهبری یک ایلخان پر تحرک و فعال را به صورت یک واحد نظامی قوی و در می
آوردند.»12 در اوایل سده نوزدهم افراد قبایل مختلف در ارتش های
قاجاری شرکت داشتند و از دهه 1260 به بعد فوج قزاق از شاهسون ها، کردها و
سایر ایلات تشکیل شد. اما حرفه نظامیگری در مجموع به نوعی رکود
دچار شد و افراد قبایل سعی کردند هر چه بیش تر از آن دور بمانند و این خود
نشانه روابط خصمانه آن ها با دولت بود. در عوض از قدرت نظامی خود برای
حمله به کاروان ها، آبادی ها ومقاومت در برابر مقام های محلی استفاده
کردند. خرید تفنگ توسط ایلات نشان می داد که آن ها با اقتصاد بازار در
تماس هستند. در مجموع باید گفت، ایلات و عشایر در چارچوب قدرت دولتی محدود
شدند اما در محدوده خود از نوعی خود مختاری برخوردار بودند. بر خلاف
قزلباش های صفوی، افغان ها، افشاریه، زندیه و قاجاریه که توانستند کنترل
دولت مرکزی ایران را به دست گیرند، ایلات درعهد قاجار موفق به چنان کاری
نشدند به ناچار سطح توقعات خود را پایین آوردند. قاجاریه در راستای سیاست
«تفرقه بینداز و حکومت کن» از چند شیوه استفاده می کردند.«ضعف تشکیلاتی»
سران قبایل که مانع از به هم پیوستن و اتحاد ایلات می شد، اجرای سیاست فوق
را تسهیل می کرد.13 لمبتون بر این باور است که در اوایل قرن نوزدهم
ایلاتی که نیروی سواران نامنظم را تشکیل می دادند، در بسیاری موارد در
ازای خدمات نظامی، زمین هایی را به عنوان عطیه دریافت می کردند و در
استفاده از مراتع آزاد بودند، و درآمد و دارایی اکثر آنان از گوسفند به
دست می آمد. بعضی ها نیز اسب یا شتر پرورش می دادند، در سال های آغازین
قرن، ایل بنی شیبان در طبس، میر اسماعیل خان در قائن و اسحاق خان در تربت
حیدریه تعداد زیادی شتر داشتند که به تجاری که در کار تجارت محلی و تجارت
ایران و هند بودند، اجاره می دادند و خود در تجارت آنان شریک می شدند.14
از آن جا که همین ایلات و عشایر ایران را به قطعات مختلفی تقسیم کرده
بودند، یکی از علل اساسی فقدان وحدت عمیق در دولت و بی نظمی های مداوم
داخلی محسوب می شدند. غالباً از میان رهبران قبایل، افرادی را به عنوان
گروگان در دربار نگهداری می کردند تا تضمینی برای رفتار مناسب قبایل شان
باشند. حق قبایل در استفاده از مراتع نیز، در بسیاری از موارد به حکم عرف و
عادت به وجود آمده بود و در مواردی دیگر، این حق به رهبران قبایل تعلق
داشت و از اعطای سلطنتی، ارث، خرید و غلبه یا منصب ناشی می شد.15
خوانینی که مناصب حکومتی را در دست داشتند، حق تحصیل زمین را آسان تر به
دست می آوردند و در این امر موقعیت آنان اساساً با موقعیت دیگر مقامات
حکومتی تفاوتی نداشت. به طور کلی حکومت قادر نبود که مناطق عشایری را
مستقیماً اداره کند. دولت در قبایل بزرگ تر و مهم تر ایلخانی و
خان بیگی منصوب می کرد، اما در عمل جز تأیید رهبران موروثی در مقام خود
هیچ کاری نمی توانست انجام دهد، هر چند گاهی تلاش می کرد که با حمایت از
یک طایفه علیه دیگری، ایل را تضعیف کند. حکومت با انتصاب مقام ایلخانی و
ایل بیگی حداقل به لحاظ ظاهری، حکومت ایلات را وارد سازمان اداری کشور می
کرد. اثر این عمل از یک سو تقویت قدرت ایلخانی و ایل بیگی در برابر ایل و
از سوی دیگر تشویق خانواده های آنان به آرامش بود و این امر به علت نیاز
آنان به معامله با مقامات حکومتی در مراکز ایلات بود که آنان را در ردیف
زمینداران بزرگ قرار می داد.16 راهیابی رؤسای ایلات به طبقه حاکم
موجب می شود تا ایل خود را بخشی از دولت مرکزی و طبقه های حاکم بداند و با
توجه به حمایت ها و مساعدت هایی که رییس ایل به اعضای آن می کند، قشربندی
درونی ایل و قبیله دستخوش دگرگونی می شود. ایل قاجار به رغم آن که خود
بخشی از نخبگان حاکم ایران را تشکیل می داد، در نهایت رو به انحطاط رفت.
رؤسای ایلات قشقایی، بختیاری و ایل تازه تأسیس خمسه را پادشاه تعیین می
کرد و ایلخان نامیده می شدند. حسین قلی خان ایلخانی، نخستین ایلخان
بختیاری، از زمینداران بزرگ بود. مناصب دولتی داشت و با این ابزارها قدرت
عظیمی را بر ایل اعمال می کرد، اما در عین حال تابع دولت مرکزی بود. او در
سال 1257 به ناصرالدین شاه نوشت: «اکنون سی سال است که شب و روز به حکم
وظیفه خدمت می کنم و زحمت می کشم تا توانسته ام بختیاری های سرکش و متمرد
را مانند دهقانان لنجانی رام سازم.»17 قبایل و عشایری که نهاد
ایلخانی یا معادل آن را نپذیرفتند، یعنی کردها، عرب ها و ترکمن ها چندان
از حکومت قاجاریه تأثیر نمی پذیرفتند و به خصوص ترکمن ها در حوزه ی
جغرافیایی خویش کاملاً آزاد بودند. ایلات و عشایر نیز مانند دولت قاجار با
قدرت های خارجی همچون روسیه، بریتانیا و آلمان مناسباتی برقرار کردند.
دولت بریتانیا به بعضی از عشایر و ایلات هدایا و سلاح می داد تا از آن ها
در راستای هدف های خود بهره گیری کند. همچنین به ایل بختیاری عوارض
راهداری می داد تا اجازه دهد کالاهای انگلیسی از منطقه اش عبور کنند. این
موارد نمونه ای از روابط ایلات با خارجیان به شمار می روند.18 با ضعف
حکومت سلسله ی قاجار، در اواخر قرن نوزدهم روس ها از شمال و انگلیسی ها از
جنوب به سوی ایران هجوم آوردند. روس ها در تعقیب آرزوی دیرینه خود برای
دست یافتن به آب های گرم در صدد بودند به طرف جنوب ایران و خلیج
فارس سرازیر شوند. انگلیسی ها هم می خواستند خلیج فارس و جنوب ایران را
برای خود نگاه دارند تا راه ارتباطی آن ها با هندوستان از هر خطری مصون
بماند. هر دو قدرت خارجی در ایران به کمک عشایر و گروه های سیاسی وابسته به
خود علیه دیگری توطئه می کردند.19 در دوره ی انقلاب مشروطه نیز،
ایل نشینان در به ترین حالت خود اجزای کمکی انقلاب بودند و به خاطر وجه
تولیدی وانزوای جغرافیایی با انقلاب ارتباط چندانی پیدا نکردند. اما رؤسای
ایلات فعال تر بودند. در فاصله سال های انقلاب رؤسای قبایل و ایلخانان
ایران به ایفای نقش های متنوعی پرداختند. عده زیادی از آن ها درگیر انقلاب
نشدند و عده ای با استفاده از فضای انقلاب به راهزنی پرداختند و سهم بیش
تری از محصولات مازاد محلی را تصاحب کردند. معدودی نیز سودای قدرت را در
سطح ایلات یا کشور در سر می پروراندند. مردم قبایل و ایلات نیز عموماً از
رؤسای خود اطاعت می کردند. گاهی مدعی حمایت از انقلاب نیز می شدند، اما در
نهان خواهان استقلال در منطقه خود بودند و گاهی هم بازیچه دست حاکمی
سلطنت طلب قرار می گرفتند. معمولاً برای دولت مرکزی برقراری نظم بر این
قبیل مناطق دشوار بود و عملاً توان این کار را نداشت. محمد علی شاه در سطح
کشور از ترکمانان، کردها، شاهسون ها و دیگران علیه مشروطه خواهان تبریز
استفاده کرد و بعد از سقوط از قدرت نیز به منظور باز پس گرفتن تاج و تخت
به همین قبایل متکی شد. ارتش های ایلاتی تنها بر اساس چشم انداز غارت و
تاراج عمل می کردند. لیاخوف به قشونی که در اکتبر 1908 (مهر-آبان 1287)
عازم محاصره تبریز بود، گفت: «همه ثروتی که در پشت دیوارهای تبریز وجود
دارد از آن شما خواهد بود.» از سوی دیگر، بختیاری های ایلات اصفهان در
1288 به خاطر پشتیبانی از مشروطه به یک قدرت ملی تبدیل شدند. البته در
معدودی موارد رهبران بختیاری انگیزه های آزادی خواهانه داشتند، اما در عین
حال دوستی با بریتانیا و تصمیم به تضعیف نفوذ روسیه نیز در این میان نقش
داشته است. از نظر مادی نیز قطع تجارت موجب کاهش در آمدهای مادی بختیاری
ها شده بود.20 با این حال می توان گفت که قبایل و ایلات ضمن این که انگیزه
چندانی برای جنگیدن به نفع یکی از دو طرف نداشتند، اما در بی ثبات کردن
اوضاع کشور در فاصله سال های انقلاب مشروطه نقش خود را ایفا کردند و این
امر بر افزایش مشکلات داخلی تأثیر گذاشت و اوضاع را برای مداخله قدرت های
ضد انقلاب آماده ساخت. با فروکش کردن شور و تب انقلابی، از پس آشفتگی های
سیاسی، در هم ریختگی اجتماعی، فقر اقتصادی، از هم گسیختگی وحدت ملی، دسته
بندی های پارلمانی و دخالت های امپریالیستی، کشور آمادگی شرکت مؤثر و
منظم در نظام جدید را نداشت. نظام جدید بسیاری از شیوه ها و عادات قدیم را
در خود داشت. اوضاع اقتصادی به علل داخلی و خارجی بدتر می شد. استقلال
بیش تر مناطق و ایلات به سرعت به گسترش کینه های ایلیاتی و راهزنی سازمان
یافته بدل شد و دخالت آشکار و نهان قدرت های امپریالیستی گرایش های فوق را
تشدید کرد و به دسته بندی و فساد میان نخبگان سیاسی جدید دامن زد. از
درون خاکسترهای شریف ترین امیدها و آرزوهای هر چند خوش باورانه انقلاب
مشروطه بود که گرایش های مختلف ناسیونالیسم نوین ایرانی آفریده شد. بعد از
انقلاب مشروطه عمده ترین شکل فعالیت سیاسی نیروهای غیر شهری حضور رهبران
ایلات و عشایر در رهبری انقلاب و پس از آن در مجلس بود.21به باور کاتم:
«عدم اطاعت ایلات از قوانین مملکتی تأثیر مهمی بر ناسیونالیسم ایران داشت.
نخست این که در اثر ناامنی ایجاد شده توسط راهزنان ایلی، ایلات دور و
نزدیک به پایتخت مالیات های خود را نمی پرداختند و دولت مرکزی با مشکلات
مالی مواجه بود، مضافاً به این که مبالغی هم صرف سرکوب راهزنان و ایجاد
امنیت راه ها می شد. دوم این که با قطع ارتباط ایالت ها با تهران در اثر
ناامنی، این اطمینان حاصل می شد که ناسیونالیسم مسئله ای خاص تهران باقی
خواهد ماند و بنابراین از دامنه نفوذ و قدرت آن کاسته می شود. سوم ناتوانی
دولت مشروطه در استقرار امنیت داخلی این تردید را در ذهن بسیاری از
ایرانیان بر انگیخت که مبادا ایران هنوز آمادگی قبول دموکراسی لیبرالی را
ندارد و همین امر زمینه استقرار دیکتاتوری رضا شاهی شد. چهارم ناامنی کشور و
ناتوانی دولت مرکزی در حفظ نظم، مداخله روس و انگلیس را به خاطر حفظ
منافع تجاری شان گریز ناپذیر می نمود.»22 گروهی بر این باورند که
سیاست عشایری استعمار بریتانیا در ایران دو مرحله متمایز را طی کرده است؛
نخستین مرحله دورانی را در بر می گیرد که نفوذ انگلیس در دولت مرکزی قاجار
با رقابت شدید روسیه تزاری مواجه بود. انگلستان از طریق عمالش همچون
«اردشیر جی» کوشید تا راه نفوذ خود را از طریق قدرت های عشایری هموار کند.
بدین منظور در پی آن برآمد تا در نواحی شمال شرقی، مرکزی و جنوبی ایران
نوعی تمرکز در قدرت های عشایری پدید آورد. به تبع این سیاست بود
که در ایلات بختیاری عشایر عرب خوزستان (به رهبری شیخ خزعل ) و ایلات خمسه
فارس (به رهبری خاندان قوام شیرازی) نوعی شبه دولت های خود مختار شکل
گرفتند و در شمال شرق و شرق ایران توسط خاندان علم یک قدرت مبتنی بر ایلات و
قبایل به منظور انسداد راه توسعه طلبی روسیه به سمت هندوستان پدیدار شد.
این قدرت ها از زمان خود در واقع الگوهای کوچک تری از دیکتاتوری بعدی
رضاخان بودند و همان کارکرد را در مقیاس کوچک ایفا می کردند. ولی زمانی که
امکان تأسیس یک دولت مرکزی توانمند و مدافع مطلق منافع امپراطوری
بریتانیا در ایران پدید آمد، دومین مرحله از سیاست عشایری انگلیس در قالب
سیاست عشایری رژیم پهلوی آغاز شد که در جهت برچیدن شبه دولت های ایلیاتی
فوق به طور اخص و امحاء جامعه کوچ نشین ایران به طور اعم عمل می کرد.23
البته بررسی منصفانه تری هم امکان دارد و آن این که ایدئولوژی
ناسیونالیستی متضمن استقلال کامل هر کشوری از مداخله خارجیان است و در
مورد ایران این زمان مداخله خارجیان در امور داخلی کشور به آن حد رسیده
بود که هیچ ناسیونالیستی یارای تحملش را نداشت، چه رسد به رضاشاه. از سوی
دیگر ایلات وعشایر ایران هم تقریباً به صورت یکپارچه خواهان آزاد شدن از
قید نظارت انگلستان بودند. در خلال جنگ جهانی اول آلمان ها عوامل خود را
به میان ایلات و عشایر فرستادند و در آغاز امر هم توانستند در زمینه ایجاد
جو ضد انگلیسی به موفقیت هایی دست یابند. لرهای غرب مرکزی ایران
نمایندگانی نزد کردها در کرمانشاه فرستادند و پیشنهاد کردند که با همکاری
یکدیگر و در کنار عثمانی، آلمان و ناسیونالیست های ایران علیه روس و
انگلستان وارد جنگ شوند. ایل قشقایی در فارس با انگلیسی ها به نبرد پرداخت
و در یک نبرد بزرگ شکست سختی به آن ها وارد کرد. این پیروزی موجب غرور
ایرانیان شد. اما به تدریج که پیروزی انگلیسی ها در جنگ جهانی قطعی شد
خوانین ایلات به قبول واقعیت ها تن در دادند و روابط سابق خود را با
انگلیسی ها پذیرفتند. اما این مسئله نشان داد که ایلات و عشایر ایران از
هر فرصتی برای بیرون ریختن انگلیسی های مورد تنفر، استفاده می کنند.24
با این حال همان گونه که اشاره شد، موانع داخلی رشد سرمایه داری در دوره
قاجاریه به طور کلی از خصوصیات بنیانی نظام سیاسی و اقتصادی ایران نشأت می
گرفت که طی قرون متمادی با نوسان هایی همچنان پابرجای بود. لکن در دوره ی
قاجاریه وضع خاصی پدید آمده بود که به نوبه خود آن را شدت می
بخشید. یکی از این عوامل اساسی ناامنی ناشی از وجود ایلات متعدد و پراکنده
بودن آنان در مناطق مختلف کشور بود. ایلات و عشایری که غارت کاروان های
تجاری را در قلمرو سلطه خود و از امتیازات مشروع خویش می دانستند، معمولاً
امنیت راه های تجاری را به خطر می انداختند و مال التجاره های تجار را
غارت می کردند. نه تنها راه های تجارتی، بل شهرها نیز از دستبرد سارقان و
دسته های دزدان در امان نبودند و دائماً در معرض چپاول این گونه عناصر
قرار داشتند. طبق گزارش نمایندگان سیاسی بریتانیا در ایران، در فاصله سال
های 1326 تا 1330 شرکت های تجارتی و تجار انگلیسی 64 بار مورد راهزنی قرار
گرفته اند که 42 مورد آن به وسیله عشایر، 15 مورد به وسیله روستاییان و 3
مورد به وسیله قراولان راه و 4 مورد نامعلوم است.25 از سوی دیگر
سلطه سیاسی و نظامی جوامع ایلی بر اجتماعات شهری و روستایی موجب سکون
اقتصادی در جامعه شد. زیرا از یکسو مانع رشد تولیدات کشاورزی و سبب کندی
جریان آن به اجتماعات شهری شده و از سوی دیگر محدودیت هایی برای رشد و
توسعه درونزای سرمایه داری از بطن بازارها فراهم ساخت. از نظر سیاسی نیز
حضور پر قدرت عشایر در جامعه و ادغام آنان در نظام سیاسی نوعی توازن میان
نهادهای قدرت مرکزی که در ایران سابقه کهن داشت و نیروهای عشایری پدید
آورد و در نتیجه موانع مضاعفی در راه رشد سیاسی سرمایه داری ملی در
اجتماعات شهری بر پا کرد. زیرا که حضور عشایر نیرومند و سلطه آنان بر
اجتماعات شهری، روستایی و ایلی در منطقه نفوذشان، مانع اساسی برای تداوم
سلطه کامل قدرت مرکزی که از لوازم رشد و توسعه سرمایه داری است پدید آورد و
جریان سرمایه را در دوران ماقبل سرمایه داری دشوار ساخت و سبب کندی
فعالیت های تولیدی در زمینه های کشاورزی و صنایع دستی و نیز دشواری
مبادلات بازرگانی شد.26 با وجود نقش مؤثر تولید شبانی در اقتصاد
کشور و امکانات مبادله فراورده های دامی عشایر، این شیوه دیرپای تولید، هم
با تولید کشاورزی و هم با اقتصاد شهری تعارضی بنیادین و تزاحمی اجتناب
ناپذیر داشته است، زیرا عشایر و به خصوص ایلات کوچنده مانعی جدی برای
گسترش کشاورزی به مناطقی بودند که به نحوی از انحا به عنوان مرتع یا
چراگاه مورد استفاده آنان بودو از طرف دیگر هنگام وقوع خشکسالی، ایلات گله
های خود را برای چرا به سرزمین های کشاورزی روستاهای نزدیک می بردند که به
منازعات محلی فراوان می انجامید و همواره امنیت کشاورزی در مناطق
نزدیک به گذر ایلات را از بین می برد. ایلات به دلیل شیوه زیست متناسب با
تولید شبانی، یعنی تحرک و سازمان پذیری و همچنین به دلیل همبستگی های
قومی و نژادی از قابلیت و آمادگی رزمی قابل توجهی برخوردار بودند که از یک
سو فعل و انفعالات و رشد نیروهای مولد را خنثی می کرد و از سوی دیگر
«ایلخانان» با اتکا بر قابلیت رزمی ایل و نظام قدرت مبتنی بر پدرسالاری
معمولاً مناطقی از کشور را تحت سیطره سیاسی خود داشتند و با وجود تقبل
حاکمیت مرکزی و یا حاکمیت منطقه ای، قلمرو خود را حفظ و از پیوستگی آن با
سایر مناطق به اشکال مختلف جلوگیری می کردند و این امر یکی از موانع اساسی
یکپارچه شدن بازار داخلی و پیدایش و بسط مناسبات سرمایه داری بود.27
با روی کار آمدن رضا شاه بخش جمعیتی ایلی شدیداً از سیاستگزاری دولت تأثیر
پذیرفت. تجربه رضا شاه در فرونشاندن ناآرامی های قبیله ای و ایلی بعد از
سال 1300 وی را به این نتیجه گیری رسانده بود که ایلی ها «وحشیانی نا به
هنجار، سرکش و بی سوادند که در وضعیت طبیعی بدوی خود رها شده اند.»28
لمبتون می گوید این قبیل گرایش ها یا دست کم سیاست گزاری دولت بر پایه آن
ها «از حمایت عمومی عناصر غیر ایلی کشور برخوردار بود.»29 در چنان جو فکری
دولت با تمام نیروی خود به جنگ ایلات رفت. ابتدا کوشید آن ها را تابع
قدرت مرکزی سازد. این امر یک بار برای همیشه در سراسر دهه 1300 با جنگی
مداوم حاصل شد. سپس رضا شاه تصمیم به متمدن ساختن آن ها گرفت و کوشید از
طریق برنامه اسکان اجباری [تخته قاپو کردن] آنان را به دنیای نوین و متمدن
وارد سازد. در فاصله سال های 1311-1306 نافرمانی ایلات قشقایی، عرب، لر و
بقیه سرکوب شد. به دنبال خلع سلاح عشایر، مسیر ییلاق و قشلاق آن ها بسته
شد تا مجبور به اقامت در یک منطقه شوند، به کشت و زرع بپردازند و دست از
شبانکارگی بردارند. گاه به منظور تشویق، زمین های دولتی را به آن ها واگذار
می کردند یا می فروختند و بذر در اختیارشان می گذاشتند. البته زمین ها در
مناطقی دور از مسیر کوچ ایل بود و ارزش کشاورزی چندانی نداشت. فرمانداران
نظامی را به مناطق ایلی می فرستادند، از افراد ایل سرباز وظیفه می
خواستند، کسانی که مقاومت می کردند جریمه می شدند، به زندان می افتادند یا
اعدام می شدند. دستاویز این قبیل اعمال آن بود که افراد ایل از
قانون سال 1307 و پوشیدن لباس متحدالشکل سرپیچی کردند. راه سازی و احداث
راه آهن بر قدرت مراقبت دولت و کنترل ایلات افزود و با اسکان ایلات مسئله
جمع آوری مالیات ها آسان تر شد.30 به گفته جوزف آپتون: «هدف رضا شاه
این بود که از اعمال غارتگرانه سنتی عشایر که بر سر جوامع اسکان یافته
آوار می شدند، جلوگیری کند و آن ها را به سه طریق یعنی سرباز گیری، خلع
سلاح و اسکان تحت نظارت حکومت مرکزی در آورد. تحت شرایطی که وجود داشت
تنها راهی که دولت می توانست خدمت نظام اجباری را در میان عشایر به کار
بندد اغناء آن ها از طریق تعلیم و تربیت ویا زور بود. روش زور به کار
گرفته شد و عشایر چادر نشین برای مدتی همراه با تلفاتی از دو طرف در هم
شکستند، مع الوصف بعد از این شکست ها آثار شدید و مهم سیاست های دولت و
اعمال ارتش آشکار شد. در این نواحی قوانین نظامی بر قرار گشت و قبایل کم و
بیش تحت چپاول و بی عدالتی منظمی فرو رفتند.همین اعمال بود که موجب طغیان
گروه های عشیره ای شد که به خرابکاری انجامید. این طغیان ها با وحشیگری هر
چه تمام تر خوابانده شد. به علاوه با این اعمال و یا دسایس و رشوه های
دولت و زندانی کردن، تبعید و یا قتل رهبران عشایر وحدت عشیره ای از هم
پاشید به طور کلی طرز عمل عشایر چادر نشین فصل پستی در عصر رضا شاه بود و
ناگزیرانه سایه عمیقی بر شهرت و اعتبار ژنرال ها و کلنل ها که دارای
مسئولیت زیاد بودند افکند. بنابراین جای تعجب نبود که تبعید رضا شاه مورد
رضایت عشایر قرار گیرد و امید را به آن ها برگرداند.»31 این قبیل
سیاست ها تأثیرات متفاوتی بر مردم ایلات گذاشت، اما باید گفت این تأثیرات
در مجموع مخرب و خانمان بر انداز بود. طبیعتاً مقاومت هایی وجود داشت، لیکن
مبارزه با منابع روز افزون نظامی، اقتصادی و اداری نظام پهلوی روز به روز
دشوارتر می شد و یا در شرایط نابرابرانه تری صورت می گرفت. با این وضع از
جمعیت و تولید عشایری در حد چشمگیری کاسته شد. آمار و ارقام در مورد
تلفات نفوس ایلی بدان گونه که باریر ذکر می کند، تکان دهنده است. او می
گوید از 2470000جمعیت شبانکاره در سال 1279 تنها 1 میلیون نفر در سال 1311
باقی مانده بود (و بقیه یا یکجا نشین شده یا مرده بودند).32 این شکل
تلفات به طور جدی اقتصاد شبانکارگی را تضعیف کرده و از عرضه فراورده های
دامی در سطح کشور کاست.تولید گوشت، پوست، چرم و فراورده های لبنی دچار کاهش
شد. تعداد دام های مورد استفاده درحمل و نقل نیز کاهش پیدا کرد.
اسکان اجباری بدان معنا بود که فرد ایلی نمی تواند مانند سابق به همان
تعداد دام داشته باشد. زمین نامرغوبی که به ایلاتی ها داده می شد و به حال
خود رها شدن آن ها بی هیچ پشتوانه مالی بر روی هم، موجب شد گذار از زندگی
شبانکارگی به یکجانشینی بسیار پر مشقت باشد و «دهقانان» قبیله ای به حاشیه
ترین مکان جامعه رانده شوند.33 مطابق آمار منتشره روزنامه ی
اطلاعات (دوازدهم دسامبر1941) ساختار تولید ملی در سال 1316 و در سال 1320
بدین ترتیب تغییر کرد: کشاورزی از 3/65 درصد تولید کل به 9/58 درصد رسید،
دامداری از 7/12 به 6/11 درصد، صنایع از 8/9 به 4/18 درصد، صنایع خانگی و
پیشه وری از 7/6 به 6/4 درصد و رشته های دیگر تولید از 5/5 به 5/6 درصد.
هرچند این ارقام به روشنی افزایش تولید صنعتی را در تولید کل ملی نشان می
دهد، اما همان گونه که مشخص است وضعیت دامداری 1/1 درصد کاهش تولید داشته
است.34 دو طبقه اساسی تشکیل دهنده وجه تولید شبانکارگی و چادر نشینی
را خان ها و افراد عادی ایل تشکیل می دادند و هردو از اثرات ویرانگرانه
جریان اسکان اجباری آسیب دیدند. شیوه زندگی شان سخت لطمه دید، اما باز هم
در رابطه شان با مازاد تولید فاصله ی زیادی این دو طبقه را از هم جدا می
کرد. خان های قشقایی، بختیاری، بویراحمدی و ممسنی به خاطر مقاومت در برابر
اقتدار دولتی بهای سنگینی پرداختند. آن ها تبعید شدند، در خانه های شان
در تهران تحت نظر قرار گرفتند، اموال شان مصادره شد، به زندان افتادند و
سرانجام کشته شدند. سایر خان ها نیز گردنکشی را کنار گذاشتند و با دولت
دمسازی نشان دادند و دولت هم رفتار آشتی جویانه ای با آن ها در پیش گرفت
یا آن ها را به جمع هیئت حاکمه افزود. به خانواده قوام شیرازی در ازای
زمین های غصب شده شان، زمین هایی در خراسان ومازندران داده شد. آنان و
بسیاری دیگر از همتایان شان ثروت کلانی اندوختند، ولی دیگر خان قبیله
محسوب نمی شدند و تنها زمینداری بزرگ بودند. آن هایی که در تهران به عنوان
گروگان نگاه داشته شدند، زندگی آسوده ای داشتند و آرام آرام دگردیسی حاصل
کردند و از طریق فرزندان شان که در تهران و یا فرنگ تحصیل می کردند، به
صورت بخشی از اعضای هیئت حاکمه درآمدند.35 بی شک
تجربه شاق اسکان اجباری عشایر از سوی دولت تأثیرش را بر گرایش های قبیله ای
و آگاهی سیاسی بر جای نهاد. رژیم پهلوی به جای آن که با ادعای مشروعیت
قوی بر عشایر حکومت کند با زور اسلحه یا تهدید بر آن ها حکومت کرد. سرکوب
باعث شد که بسیاری از قبایل به آگاهی سیاسی دست یابند و هویت خویش را در
رابطه با مسیر کوچ، فرهنگ، رسوم و سنت ها و زبان جست وجو کنند. اقلیت های
قومی به تعبیری، یک ائتلاف واقعی در برابر روند (فارسی سازی) رژیم به وجود
آوردند و چون در معرض پدیده های صنعتی سرمایه داری و شهری قرار گرفتند
(نظیر بختیاری هایی که در حوزه های نفتی خوزستان کار می کردند) با افکار
سیاسی جدید همچون آزادی و برابری آشنا شدند و این امر در پاره ای قیام ها
نقش مسلمی ایفا کرد. پوشالی بودن موفقیت رژیم در قلمرو این سیاست ها در
شهریور 1320 معلوم شد که به دنبال کناره گیری رضا شاه بسیاری از مردم
ایلاتی و عشایری که اسکان یافته بودند، دیگر بار زندگی شبانکارگی را از سر
گرفتند و بسیاری از خوانین تبعید شده به مناطق عشایر خود باز گشتند.
بدین شکل مشخص شد که چند ساختی بودن اقتصاد در ایران پایداری عجیبی از خود
نشان داده و نظام سرمایه داری غرب به زحمت موفق می شود که سیطره کامل خود
را بر این اقتصاد به دست آورد و بتواند انواع ساخت ها را در معده خود هضم
کند. با آن که تشکیل بازار جهان شمول در دوره رضا شاه به پیش می رود،
بازار داخلی به علت رژیم ارباب رعیتی به فقر موحش در ده، شهر و ایلات و
عشایر محدود است و تنها قادر است مقدار اندکی کالا به بازار عرضه کند.
تفاوت فاحش بین صادرات و واردات، پیوسته یکی از مشخصات بارز داد و ستد
خارجی ایران بوده و کماکان است. بدین ترتیب دیده می شود که شکل گیری
سرمایه داری در اثر موانع متعددی که بر سرراه دارد همچون امپریالیسم
خارجی، استبداد داخلی، قدرت مالکان و ناهماهنگی ساختارهای داخلی منجمله
ساختار ایلی- عشیرتی، به مجرای به هنجار خود نمی رود و به دنبال سود آوری
سریع، شانس خود را در مسیرهای دیگر همچون بازرگانی واردات، سفته بازی
زمین، پیمانکاری و انواع شیوه های متقلبانه دیگر می جوید و نتیجه آن می
شود که هرگز پی ریزی محکم و جا افتاده ای که نظام سرمایه داری در اروپای
غربی به دست آورد، در کشور ایران در مقطع مورد نظرشکل نگیرد و نظام
اقتصادی حاکم به مسیر سرمایه داری کمپرادور یا وابسته هدایت شود.
1. رجوع شود به باریر، اقتصاد ایران 1349 – 1279/1970 – 1900، ترجمه مرکز
تحقیقات تخصصی وحسابداری، تهران، سازمان برنامه، 1363، مقدمه. 2. طبیبی، حشمت الله، مبانی جامعه شناسی و مردم شناسی ایلات و عشایر، تهران، دانشگاه تهران، 1371، ص 5-132. 3. شمیم، علی اصغر، ایران در دوره سلطنت قاجار، تهران، مدبر، 1374، ص 371. 4. طبیبی، پیشین، ص 172-169.
5. نظری، محسن، بررسی علل و موانع تاریخی رشد صنعتی در ایران، (بخش دوم )،
اطلاعات سیاسی– اقتصادی، سال 4، ش6، خرداد و تیر1369، ص 50. 6. اشرف، احمد، مراتب اجتماعی در دوره قاجار، کتاب آگاه و مسائل ایران و خاورمیانه، جلد1، تهران، آگاه،1360،ص 7-86.
7. عبدالله اف، کارگران ایران در اواخر قاجاریه، ترجمه، مارینا کاظم زاده،
کتاب آگاه و مسائل (ایران وخاورمیانه) ج 1، تهران، آگاه، 1360، ص 40-237. 8. طبیبی، پیشین، ص 4-173. 9. فوران، جان، مقاومت شکننده، ترجمه احمد تدین، تهران، رسا، 1378، ص 207. 10. معتضد، خسرو، تاریخ سرمایه گذاری و تجارت ایران، تهران، جمال زاده، بی تا، ص 243. 11. فوران، پیشین،ص 207. 12. پیشین، ص 208. 13. پیشین، ص 209. 14. لمبتون، آن.، ایران عصر قاجار (ترجمه وگفتاری در باب ایران شناسی)، ترجمه سیمین فصیحی، جاودان خرد، 1375، ص 78. 15. لمبتون، پیشین، ص 79. 16. فوران، پیشین، ص 209. 17. پیشین، ص 209. 18. پیشین، ص210. 19. روبین، باری، جنگ قدرت ها در ایران، ترجمه محمود مشرقی، تهران، آشتیانی، 1363، ص13. 20. فوران، پیشین، ص 279.
21. همایون کاتوزیان، محمدعلی، اقتصاد سیاسی ایران از مشروطیت تاپایان
سلسله پهلوی، ترجمه محمد رضا نفیسی و کامبیز عزیزی، تهران، مرکز 1374 ، ص
6-345. 22. کاتم، ریچارد، ناسیونالیسم در ایران، ترجمه احمد تدین، تهران، کویر،1371 ، ص 9-58. 23. فردوست، حسین، ظهور و سقوط سلسله پهلوی، جلد2، تهران، اطلاعات، 1374، ص 7-166. 24. کاتم، پیشین، ص 2-61. 25. اشرف، احمد، موانع تاریخی رشد سرمایه داری در ایران دوره قاجار، تهران، زمینه، 1359، ص 9-38. 26. اشرف، پیشین، ص 38. 27. باریر، پیشین، ص مقدمه.
28. آبراهامیان، یرواند، ایران بین دو انقلاب، ترجمه کاظم فیروزمند و حسن
شمس آوری و محسن مدیر شانه چی، تهران، مرکز، 1382 ، ص 129. 29. فوران، پیشین، ص 348. 30. پیشین، ص 348. 31. آپتون، جوزف ام.، نگرشی برتاریخ ایران نوین، ترجمه یعقوب آژند، تهران، نیلوفر، 1359، ص 131-130. 32. باریر، پیشین، ص 286. 33. فوران ، پیشین، ص 349. 34. طبری ، احسان، « جامعه ایران در دوره رضاشاه »، تهران ، خلق، 1356، ص 9-78. 35. فوران ، پیشین، ص 50-349. منبع:www.humanitiesportal.com مقدمه
سیاست های رضا شاه پهلوی درقبال ایلات و عشایر
نتیجه
یادداشت ها