مسأله القاب یعنی داشتن نام دیگری غیر از نامی که در هنگام تولّد بر فرزند نهند مطلبی تازه یا منحصر به ایران نبوده است، بلکه در کشورهای مختلف چنین امری سابقه طولانی داشته کما این که ما در دوره اسلامی القاب سیدالشهداء (حمزه پیغمبر) و جعفر طیّار یا غسیل الملائکه و اسدالله و ذوالشهادتین و ذوالیمینین و ذوالریاستین وامثال آن را در بطون کتب تاریخ و سِیَر و مغازی می بینیم و بعدها هم به القابی مثل امیر شهید و امیر سدید و امیر ماضی و امیر الجیوش و صاحب دیوان و صاحب عیار و صاحب قران و اعتمادالدوله و امثال آن برمی خوریم. در کشورهای اروپایی نیز از این القاب و

عناوین بسیار است مثل ریشارد شیر دل و ژان بی زمین وفیلیپ نوبل سن نویی و خورشید شاه Rai saleilلویی چهاردهم، و در کشور عثمانی یعنی ترکیه امروز هم به ایلدرم بایزید و سلیم یاوز و محمد فاتح و سلیم دائم الخمر (پسر سلیمان قانونی و به اصطلاح اروپاییان سلیمان شکوهمند lemagusigin).

اما اوج القاب در کشور ما، عصر قاجاری بود. چنان که بیش از هشتاد درصد رجال و شاهزادگان و روحانیون و تجّار و کارمندان اداری صاحب لقب بودند و حتّی بعضی از آنان در طول زندگی خود به علّت بریز و بپاش و رشوه و پیشکشی دو یا چند لقب داشتند که لقب اخیر آنان ملاک قرار می گرفت و گاه آن القاب متعدّد، در هنگام گرفتن شغل مهمی، به لقب مهمتری بدل می شد و القاب قبلی به ترتیب اهمیت به فرزندان شخص مورد توجّه می رسید و البته عکس آن نیز وجود داشت، چنان که اگر فرد صاحب لقبی مورد خشم و غضب پادشاه قاجار قرار می گرفت، لقب او نیز مانند سایر امتیازات از نشان و مدال و تمثال همایون و گاه اموال و خانه و مایملک او به تصرّف دولت درمی آمد و شاه بعد از آن، لقب فرد مغضوب را به شخص دیگری می بخشید که مورد توجّه بود. چنان که لقب رکن الدوله اول بار از جانب فحتعلی شاه به علینقی میرزا پسر هشتم وی داده شد، امّا چون او در هنگام مرگ فحتعلی شاه با سلطنت محمدمیرزا ولیعهد مخالفت کرد، لقب رکن الدوله از او گرفته شد و به اردشیرمیرزا پسر عباس میرزا برادر محمدشاه واگذار شد و چون او درگذشت، لقب رکن الدوله به محمّد تقی میرزا برادر صلبی ناصرالدین شاه قرار گرفت و بعد از او به پسرش علینقی میرزا و بعد به پسر وی تعلّق یافت که شاهزادگان بعدی لقب رکن الدوله را برای خود برگزیدند.

بعضی القاب هم مربوط به شغل بود مثل مشیرالدوله که در واقع تقلیدی از ترکان عثمانی بود که به وزیر خارجه مشیر می گفتند و ما در تاریخ قاجاریه شش مشیرالدوله می بینیم. نخست سیدجعفرخان مشیرالدوله. وی هر چند وزیر خارجه نشد، ولی در قراردادهای سرحدی و تعیین حدود و ثغور کشور مستقیما با ترکان عثمانی سینه به سینه بود و از این روی می بایست لقبی در این حد داشته باشد. پس از وی میرزاحسین خان قزوینی مشیرالدوله شد که سمت وزارت خارجه و حتی صدارت عظمی داشت، و وقتی او مُرد، یحیی خان معتمدالملک برادرش به مقام وزارت خارجه و لقب مشیرالدوله رسید. وی در 1309 ه . ق درگذشت. بعدها لقب وی به شیخ محسن خان معین الملک رسید که در روزگار مظفرالدین شاه، در صدارت دوم امین السلطان به

وزارت خارجه و لقب مشیرالدوله نایل گردید، و بعد از او این لقب نخست به میرزا نصراللّه خان نایینی (پیرنیا) رسید و چون اودرگذشت پسرش میرزا حسن خان مشیرالملک به وزارت خارجه و بعدها به صدارت ترقی کرد و لقب مشیرالدوله یافت و او آخرین مشیرالدوله است، زیرا پایان عمر او مصادف شد با سلطنت رضاشاه و در زمان این پادشاه طبق قانونی همه القاب ملغی گردید و هر کس موظّف شد که برای خود نام خانوادگی انتخاب کند و بعضی خانواده ها از همان عناوین و القاب قدیم ترکیبی جدید ساختند مثل بازماندگان علاءالدوله محمدرحیم خان نسقچی باشی که نام خانوادگی علامیر را انتخاب کردند و این کلمه ترکیبی است از جزء اول علاءالدوله و امیرنظام که هر دو لقب نیای آنان بود. و بعضی هم زرنگی کردند و به نحوی لقب قدیم را در نام خانوادگی جدید زنده کردند مثل دکتر امیر خان آشوری که لقب امیراعلم داشت و وقتی قرار شد نام خانوادگی انتخاب کند، کلمه اعلم را برگزید که به همراه اسم او شد امیر اعلم.

باری، نکته مهم این بود که وقتی کسی لقبی می گرفت، همه او را به همان لقب می خواندند و دور از ادب بود که کسی آنان را با نام و نسب قدیم مخاطب قرار دهد و این امر اغلب باعث می شد که نام نخستین وی از خاطره ها محو شود و دیگر کسی از نام قدیم وی یاد نکند و وقتی این امر با تعلّق لقب در طول زمان به افراد مختلف درهم می آمیخت، اغلب موجب اشتباه می شد. بدین معنی که خواننده متون تاریخی دچار تردید و گاه لغزش می شد که منظور کیست. اجازه بفرمایید باز هم توضیح عرض کنم:

لقب معتمدالدوله اوّل بار به سیّد عبدالوهاب نشاط اصفهانی داده شد و پس از آن منوچهرخان گرجی معتمدالدوله لقب یافت و بعد عباسقلی خان جوانشیر و بعد فرهاد میرزا پسر عباس میرزا نایب السلطنه و بعد پسرش سلطان اویس میرزا و بعد برادر سلطان اویس میرزا به نام عبدالعلی میرزا و بعد پسر عبدالعلی میرزا به نام سنجر میرزا. حال اگر کسی در متون تاریخی به لقب معتمدالدوله برخورد کند، نمی داند کدام یک از این سید و ارمنی و ترک و شاهزاده و پسرانش مورد نظر بوده اند و این امر از مشکلات تاریخ قاجاریه است و همین امر، مرا بر آن داشت که این القاب را جمع آورم و صاحبان القاب را معرفی کنم تا خوانندگان متون قاجاری و مشتاقان تحقیق در این قسمت از تاریخ ایران را راهنمایی باشد.

اما کار کوچکی نبود. از صدر قاجاریه تا الغاء عناوین و القاب، نزدیک صد و سی

سال متجاوز، روزگار مردم ایران با همین القاب می گذشت و می بایست از آغاز این دوره، کلیه القاب رسمی جمع آید و از آن گذشته غیر از عناوین و القابی که مستلزم صدور فرمان رسمی بود، در جامعه ایرانی نیز افرادی به عناوین و القاب خاصی شناخته شده بودند، مثل سادات اخوی یا سادات نیاکی، چرتی و اکبری و شوهری و ملیجک و علیٌ و شیخ شیپور و سیدریش که لازم بود به آنها اشاره شود.

من خود با مراجعه به کلیه کتب تاریخ قاجاری، در حدود هشت نه هزار فیش تهیه کرده و بعضی از آنها را هم نوشته ام، ولی از عهده من تنها برنمی آید خاصّه آن که چند سال است مریض حالم و پیری و فرتوتی و بیماری مانع از اتمام این کار عظیم است که باید به صورت گروهی انجام شود و من تا زنده ام مسلّما آن گروه را هدایت خواهم کرد.

گر بماندیم زنده بردوزیم جامه ای کز فراق چاک شده است
ور بمردیم، عذر ما بپذیر ای بسا آرزو که خاک شده است

منبع:www.humanitiesportal.com