درمانگران منطقهء ترکمن اغلب مرد هستند،زیرا جامعهء ترکمن جامعه‌ای کاملا سنتی و با ویژگیهای فرهنگی مردسالارانه است.اما ویژگی درون همسری است که باعث می‌شود آداب و رسوم از نسلی به نسل دیگر همچنان باقی بماند و تکرار شود.در بطن چنین جامعه‌ای حضور زنان‌ درمانگر همچون عقیقی می‌درخشد و توجه بیننده را به خود جلب می‌کند(همان).
اولین زن درمانگر،زنی پنجاه ساله است؛بیماران را با لبخند می‌پذیرد و با جان و دل به سخن‌ آنها گوش می‌دهد.آنگاه با کلماتی شمرده لب به سخن می‌گشاید.او دستهای شفابخشی دارد و با دقت و ظرافت نقاط خاصی از بدن بیمار را ماساژ می‌دهد.زیرا بنا به گفتهء خودش این کار باعث‌ جابه‌جایی نیرو در بدن و دفع انرژی جمع شده در یک ناحیه از آن می‌شود؛چیزی که نهایتا منجر به تسکین مواضع درد می‌گردد.او از روش سنتی گیاه درمانی نیز بهره می‌برد(همان).
دومین زن،زنی با اندامی نسبتا درشت و حدودا چهل ساله است.زن درمانگر با شور و حال‌ زیادی دربارهء درمانگریهای خود حرف می‌زند.یکی از بیماران او چندی پیش دچار افسردگی‌ شدیدی می‌شود و وقتی از درمان پزشکان ناامید می‌گردد،در اوج ناامیدی نزد این زن درمانگر می‌آید و پس از روشهای درمانی این درمانگر،آثار بهبودی در حالش پیدا می‌شود.او یکی از بیماران خود را این‌گونه درمان می‌کند:بیمار ساکت و بی‌حرکت در وسط اتاق می‌نشیند.درمانگر شروع به خواندن آیه‌هایی از قرآن می‌کند.در ضمن خواندن قرآن به دور پیرزن می‌چرخد.رنگ‌ رخسارش پریده می‌نماید و چشمانش حالت خاصی دارد.بیمار نیز گویی به حالت خلسه فرو رفته‌ است،کم‌کم شروع به پیچ‌وتاب دادن خود می‌کند.پس از ختم قرائت قرآن بیمار به تدریج از حرکت می‌ایستد و حالش نیز خوب است(همان).
سومین زن درمانگر،زن میانسالی است که قدی کوتاه و هیکل نسبتا چاقی دارد.این درمانگر از طایقهء پرخوان است.در سن پانزده سالگی پرخوان با او ارتباط روحی برقرار نموده و او را وارد دنیای خارق العادهء خود کرده است.او از آن زمان ظاهرا دارای نیروهای خاصی می‌شود که قادر به درمان بیماران و خصوصا بیماران روحی-روانی می‌گردد.این زن درمانگر برای دفع نیروهای‌ منفی نوار دو تاری را پخش می‌کند.از دیگر روشهای او اجرای یک سری حرکات نمایشی است. این حرکات ظاهرا تأثیر مهمی در جلب نظر و متمرکز نمودن افراد دارد.روش دیگر او بردن برخی‌ از بیماران به تکیه بابا1است.این سفر درمانی معمولا چهارشنبه و پنجشنبه‌ها و به صورت جمعی‌ انجام می‌گیرد.او می‌گوید که حضور در تکیه بابا و کسب انرژی‌های موجود در آنجا سبب درمان‌ بیماران افسرده می‌شود(همان).
شمن(جادو درمانگر)
از آغاز قرن بیستم اصطلاحات«شمن»،«پزشک مرد»،«جادوگر»را به کسانی اطلاق کرده‌اند که‌ دارای قدرت جادویی-مذهبی بوده و در همهء جوامع اولیه دیده شده‌اند.شمن جادوگر و درمانگر است(الیاده،4691،ص 3).
لفظ شمن‌ (shaman) تونگوزی‌2است(مغولی‌ (Kami و شاید در اصل با واژهء سنسکریت‌ s?ramana (پالی‌3 samana ،چینی‌ sha-mien ،تخاری‌4 shamane ،سغدی‌5 s?aman ،فارسی‌ دری شمن)که به راهبان بودایی اطلاق می‌شد،مربوط باشد(همان،ص 594-694).
در شمال و مرکز آسیا خلسه‌6نمود مذهبی است و شمن استاد بزرگ خلسه است.شمن جادوگر است،اما هر جادوگری را نمی‌توان شمن نامید.و نیز هر پزشک مردی درمانگر است،اما شمن برای‌ درمان کردن روش خاص خود را به کار می‌برد.
شمن برای خلسهء شمنی،انواع مختلف خلسه را که در تاریخ مذاهب آمده،به کار نمی‌برد،پس هر خلسه‌ای خاص شمن نیست.
روح شمن در حالت جذبه‌7جسمش را ترک،به آسمان صعود یا به زیر زمین نزول می‌کند. اختلاف دیگر شمن با پزشک مرد در این است که شمن با ارواح در ارتباط است.این ارواح شامل‌ روح فرد در گذشته،روح طبیعی،و روح جانوران است.شمن می‌تواند ارواح را تحت کنترل‌ درآورد و با مردگان،دیوان،ارواح طبیعی ارتباط برقرار کند(همان،ص 3-31).
خلسهء شمنی
شمن را با دو نوع تعلیم می‌شناسند:خلسه،که شامل رؤیا و جذبه است،و سنّت،که شامل روش‌ شمنی،نام و نقش ارواح،اسطوره،نژادشناسی اجداد و زبان رمزی است.در خلسه روح اجداد در خواب بر شمن ظاهر می‌شوند و گاهی اوقات او را به اعماق زمین می‌برند.فرد منتخب شمنی تحت‌ نظارت بزرگان قوم به مطالعه می‌پردازد.او سنّتها،اسطوره‌ها و واژه‌ها را می‌آموزد.شمن در خلسه‌ سروده‌های شمنی را می‌خواند و بدین وسیله با جهان دیگر ارتباط برقرار می‌کند(همان،ص 31).
تجربهء خلسه که تعیین‌کنندهء آیندهء شمن است،شامل مراسم آغازی،رنج،مرگ و رستاخیر است.اولین تجربهء خلسه همیشه شامل جدا شدن از جسم-که به دنبال نوسازی اعضای درونی بدن‌ خواهد بود-عروج به آسمان و گفت‌وگو با خدایان و ارواج،فرود به زمین و صحبت با روح‌ شمنهای درگذشته،تحول مذهبی و اسرار شمنی است(همان،ص 33).
شمن پیوتر ایوانف‌ (Pyotr Ivanov) می‌گوید که اعضای بدن شمن را برمی‌دارند و بر قلاب‌ آهنی می‌زنند،استخوانها را پاک می‌کنند،گوشت را با چاقو می‌برند،جسم را دور می‌اندازند و چشمان را از حدقه بیرون می‌کشند.بعد از این عمل همهء استخوانها را جمع‌آوری می‌کنند و با آهن به‌ هم می‌دوزند.طبق گفتهء شمن تیموفی رومانوف‌ (Timofei Romanov) مراسم جداسازی بدن سه‌ تا هفت روز طول می‌کشد که طی این مدت شمن مثل مرده‌ای باقی می‌ماند و در جایی تنها تقریبا نفس هم نمی‌کشد.
گاوریل الکسیف‌ (Gavril Alekseyev) می‌گوید که هر شمنی یک پرندهء صیاد مادر دارد.این‌ پرنده شبیه پرندهء بزرگی با منقار آهنی است و چنگالهای قلاب شده و دم دراز دارد.این پرندهء اسطوره‌ای دوبار خود را نشان می‌دهد:زمان تولد روحانی شمن و هنگام مرگش.پرنده روح او را می‌گیرد،به زیر زمین می‌برد و آن را آنجا می‌گذارد تا بر روی شاخهء کاج تیره رشد کند.زمانی که‌ روح به بلوغ می‌رسد.پرنده آن را به زمین برمی‌گرداند،بدن شمن را تکه‌تکه می‌سازد و این تکه‌ها را بین ارواح شیطانی بیماری و مرگ توزیع می‌کند.هریک از ارواح قسمتی از بدن را که سهمش‌ است،می‌بلعد.این کار در آینده به شمن قدرت می‌دهند که بیماریها را درمان کند.ارواج شیطانی بعد از بعلیدن بدن عزیمت می‌کنند.پرندهء مادر استخوانها را به مکان اصلی باز می‌گرداند و شمن از خواب‌ عمیق‌تر برمی‌خیزد.
موضوع اصلی در این نمونه‌ها،جداسازی اعضای بدن و بازسازی آنهاست:مرگ آیینی که به‌ دنبال آن رستاخیز می‌آید(همان،ص 63).
دیدن روح
دیدن روح چه در خواب باشد یا بیداری،نشانهء آن است که شمن به شرایط روحانی رسیده است؛ یعنی اینکه به شرایطی فراتر از شرایط انسانی دست یافته است.دیدن روح به شمن قدرت‌ جادویی می‌دهد.یکی از شمنهای استرالیایی از قبیلهء یارالده‌ (Yaralde) دیدن روح را این‌گونه‌ توصیف می‌کند:«زمانی که دراز کشیده‌ای تا آنها را ببینی،وقتی آنها را دیدید،نترسید،زیرا وحشتناک‌اند،در ذهن و روان‌اند،بعضی از آنها ارواج شیطان‌اند،بعضی شبیه مار،بعضی شبیه‌ اسب با سر انسانی،بعضیها ارواح انسانهای شیطانی که شبیه آتش می‌سوزند.شما می‌بینید که‌ خیمه‌تان در حال سوختن است و جوی خون جاری است،رعد و برق و باران،زمین در حال‌ حرکت،حرکت تپه‌ها،آبهای در حال حرکت و درختانی که ایستاده‌اند و می‌چرخند.نترسید،اگر برخیزید این صحنه‌ها را نخواهید دید.ممکن است مردگانی را ببینید که به سوی شما می‌آیند و شما صدای به هم‌خوردن استخوانهایشان را خواهید شنید.اگر بشنوید و نترسید،هیچ وقت از چیزی‌ نخواهید ترسید.شمنهای درمانگر قادرند روح مردگان را در اطراف گورهایشان ببینند و آنها را بگیرند.پس از این ارواح یاوران آنها خواهند بود و مردان درمانگر در طی درمان شمنی آنها را به‌ جاهای دوردست خواهند فرستاد تا روح خیزان فرد بیمار را برگرداند(همان،ص 07)
جامه و ابزار شمنی(ماسک،آینه،کلاه،طبل)
در زمستان شمن آلتایی‌8لباس شمنی را روی پیراهن و در تابستان روی بدن برهنه‌اش می‌پوشد. تونگوزها لباس را در زمستان و تابستان روی بدن برهنه می‌پوشند.
شمنهای اسکیمو کمربندی بر روی جامهء خود می‌بندند که احتمالا مفهوم مذهبی دارد.لباس‌ کاملا نمادین است و شمن با این جامهء دست‌دوز بر فضای کفرآمیز بیرون فائق می‌آید و برای ورود به دنیای روحانی آماده می‌شود.جامه را نباید از قبیله خارج کرد،زیرا در قبیله آماده شده و با ارواح ترکیب شده است.جامه نیز نظیر دیگر چیزها احساس ترس و درک ارواح را برمی‌انگیزد. زمانی که جامه می‌پوسد،آن را روی درختی در جنگل آویزان می‌کنند،تا ارواحی که در آن‌ ساکن‌اند آن را ترک کنند و به جامهء نو بپیوندند(همان،ص 541-841).
ماسک شمنی:در بین اشیایی که شمنهای بوریات‌9 (Buryat) به کار می‌برند،ماسک هیولا نیز دیده می‌شود.در بین آلتاییها (Altaian) و گوتیها01 (Goti) شمن صورتش را با پیه اندود می‌کند تا ارواح او را نشناسند.باید به خاطر داشت که رسم روغن مالی کردن صورت با چربی در بین‌ انسانهای نخستین نیز مرسوم بوده است.این روش آغازی است برای شرکت جادویی در جهان‌ ارواح(همان،ص 561-761).
آینه و کلاه شمنی:در بین گروههای مختلف منچوری‌11شمالی آینه‌های مسی نقش مهمی را بازی‌ می‌کنند.مفهوم جادویی آینه‌ها از قبیله‌ای به قبیلهء دیگر متفاوت است.آینه به شمن کمک می‌کند تا مکان ارواح را ببیند و نیازهای انسان را بازتاب کند.واژهء آینه در منچویی -تونگوزی‌ panaptu است که از pana گرفته شده و به معنی«روح»است و در مفهوم دقیق‌تر به معنی«سایهء روح»است.شمن با نگاه‌کردن به آینه می‌تواند روح شخص درگذشته را ببیند.
کلاه نیز یکی از لباسهای مهم شمنی است.شمنها می‌گویند که بیشترین قسمت قدرت آنها در این کلاه‌ها پنهان است.در سیبری غربی کلاه دارای نوار پهنی است که به دور سرپیچیده شده و با روبانهای بی‌شماری تزیین می‌شود.معمولترین شکل آن کلاهی با شاخهای گوزن شمالی است.در دیگر جاها در شمال(در بین سامواییها)و در جنوب(در بین آلتاییها)کلاه شمنی با پر عقاب،قو و جغد تزیین شده است(همان،ص 351-651).
طبل شمنی:طبل شمنی نقش مهمی در مراسم شمنی دارد.نقش جادویی طبل بسیار متنوع است.در جلسه‌ شمنی،طبل،شمن را به مرکز جهان می‌برد،به او قدرت پرواز در هوا می‌دهد،ارواح زندانی را احضار می‌کند،و یا شمن با طبل‌زدن می‌تواند تمرکز کند،تماس دوباره با دنیای روحانی برقرار کند و برای سفره‌ آماده شود.شمن‌ها پوست طبل را از شاخهء درخت کیهانی‌21می‌سازند.مفهوم نمادین آن چنین است:
درخت کیهانی ارتباط بین آسمان و زمین است،یعنی با محوری که از مرکز جهان عبور می‌کند. چون پوست طبل از چوب این درخت است،شمن با طبل‌زدن به طور جادویی به درخت نزدیک‌ می‌شود.پس او به مرکز جهان می‌رود و می‌تواند به آسمان صعود کند(همان،ص 861-961).
نقش شمن
نقش شمنها در زندگی مذهبی شمال آسیا و آسیای مرکزی مهم است،اما محدودیتهایی نیز دارد.
قربانی کردن نذورات از وظایف شمن نیست،اما در زمانهای خاصی او برای خدایان آب،جنگل و خانواده قربانی می‌کند.در آلتایی،شمن‌کاری با مراسم تولد،ازدواج و مرگ ندارد،مگر اینکه مورد غیر عادی رخ دهد،مثلا شمن در مورد نازایی و تولد فرزندی که مشکل است،دخالت می‌کند.در شمال آسیا گاهی اوقات شمن را برای مراسم تدفین دعوت می‌کنند تا از بازگشت روح درگذشته‌ جلوگیری کند.او همچنین در عروسی حضور می‌یابد تا از زوج جدید در مقابل ارواح شیطان‌ حمایت کند.
نقش شمن در چنین مواردی محدود به دفاع جادویی است.یعنی وجود شمن در هر مراسمی که با روح انسان در ارتباط است مانند روح ناپایداری که می‌خواهد بدن را ترک کند و شکار آسانی‌ برای دیوها و جادوگران باشد،ضروری است.به همین علت است که شمن در سراسر آسیا و امریکای شمالی و دیگر جاها نقش پزشک و درمانگر را ایفا می‌کند،او بیماری را تشخیص می‌دهد، روح ناپایدار بیمار را جستجو می‌کند،آن را تسخیر می‌کند و وامی‌دارد به جایگاهش(بدنی که‌ ترک کرده)باز گردد(همان،ص 181-281).
نقش مهم شمن در شمال و مرکز آسیا نقش درمانگری جادویی اوست.در این منطقه اعتقادات‌ مختلفی در مورد علت بیماریها هست،اما اعتقاد به نابودی روح قوت بیشتری دارد.علت بیماری را به‌ منحرف شدن یا دزدیده شدن روح نسبت می‌دهند و درمان شامل پیدا کردن و گرفتن روح و برگرداندن آن به جایگاهش است.
مردم شمال آسیا مانند مردم نخستین به سه یا حتی هفت روح معتقدند.به هنگام مرگ یکی از آنها در گور باقی می‌ماند،دیگری به قلمرو سایه‌ها نزول،و سومی به آسمان صعود می‌کند.
عده‌ای دیگر معتقدند حداقل یکی از روحها در هنگام مرگ ناپدید یا توسط دیوها خورده‌ می‌شود.روحی که در هنگام مرگ توسط ارواح شیطانی خورده می‌شود،به سرزمین مردگان نزول‌ می‌کند و به هنگام زندگی زمینی با خروج از بدن تولید بیماری می‌کند.فقط شمن است که می‌تواند چنین بیماری را درمان کند.زیرا اوست که ارواح را می‌بیند و می‌تواند آنها را با سحر بیرون کند.او می‌داند که روح گریخته است،در خلسه آن را می‌گیرد و به بدن باز می‌گرداند.در مورد قربانی‌ کردن شمن تصمیم می‌گیرد که آیا به قربانی نیاز است و چه نوع قربانی‌ای باید انجام شود(همان،ص‌ 512-612).
همان‌طور که گفته شد در مقالهء خانم دکتر مقصودی روشهای درمانی زنان درمانگر در منطقهء ترکمن‌صحرا بررسی شده است.باتوجه به بررسی شمن و روشهای درمانی او(با استفاده از نظرات‌ میرچه الیاده در کتاب شمنیسم،4691)می‌توان نتیجه گرفت که بین شمنها و درمانگران ترکمن‌صحرا ارتباط وجود دارد،زیرا زنان درمانگر نیز همانند شمنها از روشهای مشابهی برای‌ درمان بیماران جسمی و روحی استفاده می‌کنند.
زنان درمانگر در ترکمن‌صحرا مانند شمنها نقش درمانگری-جادوگری دارند،زیرا:
1.آنها با لمس اعضای بیمار،خواندن آیه و قدرت نگاه نافذ به درمانگری می‌پردازند و شمنه نیز با استفاده از خلسه و جذبه با تحت سلطه درآوردن روح بیمار به درمانگری می‌پردازند.
2.همان‌طور که گفته شد،یکی از زنان درمانگر از طایفهء پرخوان‌هاست.او معتقد است پس از ارتباط با پرخوان در سن پانزده سالگی به نیرویی دست یافته که می‌تواند بیماران را درمان کند. شمن نیز در حالت خلسه،روح اجداد بر او ظاهر می‌شود،سرودهای شمنی را می‌خواند و بدین‌ وسیله با جهان دیگر ارتباط برقرار می‌کند.در این حالت شمن به شرایط روحانی می‌رسد و می‌تواند روح مردگان را ببیند.این ارواح در آینده یاوران او خواهند بود و او به وسیلهء آنها روح‌ فرد بیمار را به جایگاه اصلی خود برمی‌گرداند.
3.یکی از زنان درمانگر با نگاه نافذی که دارد به درمانگری می‌پردازد،شمن نیز با آینه مکان‌ روح را می‌بیند و آینه نیاز انسان را بازتاب می‌کند.
4.یکی از زنان درمانگر با خواندن آیه‌های قرآن به درمانگری می‌پردازد.شمن نیز در مراسم‌ آیینی،با خواندن اورادی خاص در حالت خلسه قرار می‌گیرد و در این حالت روح او به حالت‌ پرواز در خارج از جسم اوست.در این حالت شمن با ارواح یاور31فرد بیمار را درمان می‌کند.
شمنها معتقدند که این روح شیطانی است که بیماری(جسمی-روحی)را به وجود می‌آورد.پس‌ درمانگر برای درمان کردن بیمار(با استفاده از وسایل و روشهای مختلف)باید روح شیطانی را از او دور کند.وقتی روح شیطانی از بیمار دور شود،او درمان شده است.
منابع
-ابو القاسیم،محسن،3731.تاریخ زبان فارسی.تهران،انتشارات سمت.
-انوری،حسن،1831.فرهنگ بزرگ سخن.8 ج،تهران،انتشارات سخن.
-زرشناس،زهره،2831.زبان و ادبیات ایران باستان.تهران،دفتر پژوهشهای فرهنگی.
-عدنانی،مسعود،4831.«آیینهای شمنی و شاهنامه»،نامهء پارسی،سال دهم،شمارهء اول،ص‌ 16-07.
-مصاحب،غلامحسین،5431-4731.دایرة المعارف فارسی،3 ج،تهران،کتابهای جیبی.
-مقصودی،منیژه،2831.«زنان درمانگر بومی در منطقهء ترکمن‌صحرا»،زن و فرهنگ(مقالاتی‌ در بزرگداشت یکصدمین سال تولد بانو مارگارت مید)،به کوشش محمد میر شکرایی-علیرضا حسن‌زاده،تهران،نشر نی،ص 182-033.
-همایون،همادخت،2731،واژنامهء زبان‌شناسی و علوم وابسته.تهران،مؤسسهء مطالعات و تحقیقات فرهنگی(پژوهشگاه).
-Eliade,Mircea,1964.Shamanism,Archaic Techniques of Ecstasy,Translated from French by Willard R.Trask,Princeton University Press.
-Dean,Edward,1995.``Shamanism-General Overview Frequently Asked Question'', Internet.
یادداشتها
--------------
(1).پرخوان:یکی از درمانگران بسیار معروف و نامی ترکمن پیرمرد بسیار پرقدرتی به نام«پرخوان»یا پری‌خوان است.پرخوان بیش از هفتاد سال سن دارد و در منطقه شهرت بسیار زیادی کسب نموده است‌ (مقصودی،2831،ص 182-033).
(2).تونگوز:نام یکی از گروههای نژادی سیبریه که تعدادشان حدود چهل هزار نفر است،و بیشتر آنها در بخش‌ اونکی( evenki ،نام دیگر این گروه)از سرزمین کراسنو پارسک در سیبریهء مرکزی سکنی دارند.تونگوزها با منچوها بستگی نزدیک دارند.به مناسبت بعضی خصوصیات فرهنگی،ممکن است که عده‌ای از سکنهء ژاپن از اخلاف تونگوزها باشند.زبانهای تونگوزی،که شامل زبان ادبی منچو نیز هست،ممکن است با زبانهای مغولی‌ و ترکی که گاه مجموعا زبانهای اورال و آلتایی نامیده می‌شود مرتبط باشد(دایرة المعارف فارسی).
(3).پالی از زبانهای هند و اروپایی هندوستان،دستهء هند و ایرانی،که اکنون متروک است.پالی از لهجه‌های‌ سنسکریت و زبان مذهبی بوداییان است،و گویند زبان مادری بودا بوده است.ادبیات پالی عنوان ادبیات دینی‌ و مقدس بوداییان است(همان).
(4).تخاری نام یکی از زبانهای هند و اروپایی است که در نیمهء دوم هزارهء اول میلادی در تخارستان،میان بلخ و بدخشان رایج بوده است.آثار بازمانده به دو گویش نوشته شده‌اند:تخاری‌ A یا ترفانی،تخاری‌ B یا کوچی‌ (ابو القاسمی،3731،ص 241،پانوشت 3).
(5).سغدی،زبان سغدی زبان مردم نواحی سمرقند و درهء زرافشان(در تاجیکستان امروزی)بوداین زبان از مهمترین زبانهای ایرانی میانهء شرقی،زبان میانگان(زبانی که برای محاورهء کسانی که زبان مشترکی ندارند،به‌ کار می‌رود)جادهء ابریشم در سده‌های ششم تا دهم میلادی و زبان اداری،تجاری و فرهنگی در مناطقی مانند
واحه‌های ترفان در ترکستان شرقی بوده است(زرشناس،2831،ص 97).
(6).خلسه‌ (ecstasy) از واژهء یونانی‌ (ekstasis) گرفته شده که تحت اللفظی به معنی«بیرون قرار دادن چیزی» است.خلسه حالتی است که شخص از خود بی‌خود می‌شود.
سه نوع خلسه شناخته شده است:
-خلسهء شمنی‌ (Shamanic Ecstay) که صعود روح شمنی به بهشت یا نزول آن به جهان زیرین است.
-خلسهء نبوت(پیامبری) (Prophetic Ecstasy) پیامبر در این حالت برای خداوند و با او گفت‌وگو می‌کند.
خلسهء عرفانی‌ (Mystical Ecstasy) در این مورد دانش یا تجربهء الهی به دو روش احساسی و شهودی‌ (دارای قوهء درک مستقیم)قابل درک است‌ (Dean,1995,pp.4,5) .
خلسه:1.درک نوعی لذت عمیق که بر اثر آن،شخص از خود و محیط اطرافش غافل می‌شود.
2.حالت لذت‌بخشی بین خواب و بیداری،که بر اثر استعمال مواد مخدر در فرد به وجود می‌آید.
3.(تصوف)حالتی بین خواب و بیداری،که به سالک دست می‌دهد و حقایقی معنوی بر او آشکار می‌شود (انوری،فرهنگ بزرگ سخن).
(7).جذبه،در اصطلاح صوفیه کشش غیبی که به سبب عنایت خاص حق بر بنده می‌رسد،او را بی‌واسطه و بدون طی مراحل مجاهده به معرفت و مشاهدهء حق می‌رساند(دایرة المعارف فارسی).
(8).آلتایی یا آلتای‌ (Altai) ،سلسله جبال عظیمی به طول حدود 0061 کیلومتر بین مغولستان غربی و ولایت‌ سینکیانگ،و بین جمهوری شوروی و قزاقستان(همان).
(9).بوریات‌ (Buryat) جمهوری خودمختار شوروی سوسیالیستی،کشور خودمختار در جنوب سیبریه‌ کوهستانی و جنگلی است.پنجاه درصد سکنهء آن بوریات و مغول هستند و بیشتر آنها به گله‌داری مشغول‌اند (همان).
(01).گوتی‌ (Goti) ،قومی ژرمنی که مسکن اولیهء آنها احتمالا اسکاندیناوی بوده است،ولی در آغاز سالهای‌ میلادی در ساحل جنوبی دریای بالتیک،در شرق رود وسیتول سکونت داشتند(همان).
--------------
(11).منچوری‌ (Manchuria) در ادوار مختلف جزء امپراتوری چین بوده است.منچوها اصلا از این ناحیه بودند و در دورهء نوهاچو (Norhacu) مملکتی مقتدر تشکیل دادند،بعدا چین را تصرف و سلسلهء منچو از پادشاهان‌ چین را تأسیس کردند.در قرن 71 میلادی که روسیه پیشروی به جانب شرق را آغاز کرد،رود آمور مرز شمالی منچوری تعیین شد.منچوها نام مردی وابسته به تونگوزها که اصلا از منچوری بودند.این قوم در 4461 بر چین استیلا یافت و سلسلهء چینگ(یامنچو)را تأسیس کرد که تا 2191 در آن کشور سلطنت کرد (دایرة المعارف فارسی).
(21).درخت کیهانی ستون و رکن کیهان است،زیرا زمین را به آسمان پیوند می‌دهد.این درخت وسیلهء دست‌ یافتن به عمق آسمان و دیدار و گفت‌وگو با خدایان است و سه سطح جهان را با هم مرتبط می‌کند.ریشهء درخت کیهانی،زیر زمین و جهان مردگان را،ساقه و شاخه‌های پایینی آن،روی زمین و حیات مادی را،و شاخه‌های بالایی درخت کیهانی،آسمان و جهان ایزدی و ارواح را با هم ارتباط می‌دهد.بنابراین درخت‌ کیهانی،به نوعی،مرکز عالم است و بدین دلیل قداستی عظیم دارد(عدنانی،4831،ص 16-07).
(31).می‌دانیم که بین شمن و ارواح ارتباط خویشاوندی وجود دارد.این ارواح را ارواح یاور،دستیار،حامی و آشنا می‌نامند.روح یاور به شکل حیوان ظاهر می‌شود و با شمن به زبان رمزی به گفت‌وگو می‌پردازد(الیاده، 4691،ص 88).


   منبع:www.turkmensesi.net