جدالهاي ناگزير صدیقه ( آیلا) جاذبی
ميگويند؛ صيد بيرويه و قاچاق ماهي خزر را در معرض تهديد قرار داده است. ميگويند گميشانيها با صيد بيرويه ماهي خزر را نابود ميكنند. اما از خودشان نميپرسند گميشانيها اگر صيد نكنند چهكار كنند؟ به اين سؤال پاسخ دهند تا بدانند كه گميشانيها از خزر چطور محافظت ميكنند و هرگز تن به خطر رفتن به دريا در سرما و گرما نميدهند. صيد ماهي سختترين كاري است كه ميتوان متصور شد آن هم در شرايط خاص درياي خزر در گميشان.
به اين سؤال پاسخ دهند تا بدانند چطور خزر و گميشان در آغوش هم آرام ميگيرند و اين جنگ ناگزير بين آنها تمام ميشود. اين دو همديگر را دوست دارند، اين دو به هم عشق ميورزند اما چگونه جدالها را ناگزير ميكنند، اما هيچ...... اين جدالهاي ناگزير روزبه روز هر دو را در بهتي عميق فرو ميبرد.
ديگر خزر نايي ندارد؛ اين را ميتوانم بو بكشم. بويش مغزم را سوراخ ميكند؛ ميپرسم چرا خزر من بايد اينطوري بشود؟
خاويار گميشان و الان با برند گلستان بهترين خاويار جهان است و اكنون در معرض تهديد قرار گرفته است؛ چطور بهرههاي بسياري از اين خاويار برده شد؛ ولي هرگز هيچ تأثيري در اقتصاد منطقه نداشت. اكنون خاويار گميشان هم تهديد شده است و ميزان استحصالي كه براي ايران و گميشان از درياي خزر در نظر گرفته شده ناچيز است. اين تهدي طوري جدي شد كه تاجران خاويار در سراسر جهان را نيز نگران كرد.به طوري كه دو سال پيش تاجران خاويار از چند كشور جمع شدند تا با سرمايه گذاري خود راهي براي نجات خاويار گميشان بينديشند. گزارش مبسوطي ز آن نشست كه دريكي از دفاتر استانداري استان گلستان با حضور معاون مالي استانداري تشكيل شد در هفتهنامه همزيستي چاپ كردم.
همه كساني كه در اين عرصه تجارت ميكردند به قدري نگران بودند كه ميگفتند بايد توليد خاويار در اينجا ادامه پيدا كند و قرار شد درياچهاي مصنوعي با سرمايهگذاري كساني كه حضور داشتند ايجاد و درآنجا به پرورش ماهيان خاوياري پرداخته شود كه در آن ئجلسه موسوي معاون استاند چنان گفت كه همه چيز عالي است و از همين حالا ميتوانيد كار را شروع كنيد كه ما خبرنگاران ريز خنديديم و گفتيم سنگ بزرگ علامت نزدن است؛ اما مهمانان كه با اين ضربالمثل آشنايي نداشتند فكر كردند اينجا برنامهها چقدر زود پيش ميرود و الان بعد از دو سال حتما فهميدند جلسات در اينجا گاهي فقط در حد جلسه است.
باري از گفتن اينها منظورم اين بود كه خاويار گميشان آنقدر ارزش داشت كه خيليها از قبل تجارت با آن به ثروت هنگفتي رسيده بودند و الان با تهديد شدن آن، راههايي طولاني را از كشورهاي مختلف آمده بودند تا به نجات آن بينديشند؛ اما اين خاويار براي توليد كنندهاش چيزي نداشت غير از بدبختي؛ براي خزر هم غير از اسم اعتباري نياورد بلكه بلاي جانش شد تا روز به روز مورد هجوم بيشتر واقع شود.
در آن جلسه مثل ساير جلسات كه هميشه دنبال مقصر ميگردند، در نهايت مقصر اصلي نابودي خزر، گميشانيها شدند كه فرهنگ استفاده از دريا را نميدانستد. اين را رييس سازمان جهاد كشاورزي در آن جلسه گفت و من از اين حرفش برآشفته شدم و به عنوان يك خبرنگار متعهد گفتم كه شما چطور دم از فرهنگ ميزنيد درحاليكه لوازم فرهنگ را به آن منطقه نبردهايد؟ به حديثي از پيامبر اشاره كردم و گفتم:" نزديك است كه فقر به كفر منجر شود" من مصداق اين حديث را در منطقه ميبينم. و بسياري از خبرنگاران از صحبتهاي من حمايت كردند و در نهايت بعد از يك بحثي نه چندان طولاني رييس سازمان جهادكشاورزي گلستان رضا داد كه اين مسأله مثل قضيه مرغ و تخم مرغ است. يعيني اينكه هم لوازم فرهنگ بايد برود و هم مردم نبايد به خودشان اجازه دهند بيفرهنگي كنند.
اما هيچ اتفاقي رخ نداد و گميشانيها باز دل به دريا سپردند؛ دريايي كه در اين جدالهاي ناگزي روز به روز كاسته شده بود و از آنطرف سيليهايي بر مردم اين شهر زده بود و گاه قبول كرده بود كه شمشيرش ميتواند جان جوانهايي را بگيرد كه براي مبارزه با فقرشان پا در اين جنگ ميگذارند.
الان بايد بروم و براي نشريهاي كه كار ميكنم، سرمقاله بنويسم. ادامه مطلب را شايد امروز اگر وقت شد و شايد فردا بنويسم.
منبع:www.menturkmen.blogfa.com