حکومت تزارها و«جدید»ها

نخستین مراحل فرمانروائی روسیه در قرن نوزدهم مانند دیگر موارد حکومت استعماری بود.فتوحات روسها به آسیاس میانه سازمان ارضی و اداری جدیدی بخشید.روسها ایالتهای مسلمان نشین را قطعه قطعه کردند و منطقه را به دو حاکم نشین بزرگ تقسیم نمودند؛یکی استپهای قزاقستان و دیگر سرزمینی که از آن پس آسیای مرکزی یا ترکستان روس خوانده شد.1 دولتهای خود مختار وابسته در بخارا و خیوه باقی ماند.

روسها در آغاز نسبت به سازماندهی مذهبی مسلمانان نظر مساعد داشتند.در بخارا،تشکیلات مذهبی بسیار منظمی با حمایت دولت تمامیت اقتصادی و اجتماعی خود را حفظ کرد.نظام آموزشی مسلمانان همچنان به صورت مکتب و مدرسه بود.ناظران و معلمان را حکام محلی بر می گزیدند. شیخ الاسلام و قضات مسئول نظارت بر مدارس بودند.دانشجویان و دانشکده(طرب و حوزه علمیه)از عواید وقف مقرری می گرفتند و فارغ التحصیلان معمولا به عنوان معلم،امام مفتی و قاضی مشغول کار می شدند.نقش روحانیون مسلمان در میان قبایل و روستائیان همچنان ادامه داشت.زیارت و احترام زیارتگاهها جنبه محوری خود را در عبادات 2Lمسلمانان آسیای میانه حفظ کرد.

در سرزمینهای تحت حاکمیت مستقیم روسیه،تزارها معمولا سازمانهای مذهبی مسلمانان را به منظور اعمال کنترل خود بر آنها توسعه می بخشیدند.در 1788،کاترین نخستین تشکیلات مذهبی اسلامی را در «اوفا»(Ufa)

برای مسلمانان اروپا و سیبری تاسیس کرد.«مفتی گری» دیگری در کریمه به سال 1794 بر پا شد.در 1872 هیاتهای جداگانه سنی و شیعه در ماوراء قفقاز شکل گرفت.مقامات روس،شیخ الاسلام شیعه و مفتی سنی،قضات و سران مجالس مذهبی را تعیین می کردند.تشکیلات اداری تزار انتصاب مفتی ها را برای مساجد محلی تنظیم می کرد(بسیاری از این مساجد خالی ماند)،حقوق آنان را می پرداخت،بر فعالیتهای آنان نظارت می کرد،و آنان را ملزم می ساخت که از لحاظ سیاسی وفادار باشند. رژیم بر انتشارات مسلمانان نیز نظارت داشت.به این ترتیب،تزارها تشکیل «سلسله مراتب اداری»مسلمانان را تشویق کردند و در اصل آن را به کنترل دولت در آورند.خطمشی تزارها شبیه حاکمان مسلمان بخارا و امپراتوری عثمانی بود؛جز آن که تحت سرپرستی رژیمی غیر مسلمان اجرا می شد.

به هر حال،اختیارات تشکیلات روحانیت دولتی محدود بود.در نواحی روستایی و کوچ نشین،قاضی ها را خان ها بر می گزیدند؛امّا اینان تنها تاثیر محدودی بر کاربرد شریعت در امور مربوط به ارث،زمین،آب و مشکلات و مسائل خانوادگی داشتند.روحانیون و مدارس در درجه دوم اهمیّت بودند. بزرگان صوفیه که مستقل بودند و«ایشان»خوانده می شدند،از حمایت و وفاداری توده مردم برخوردار بودند و شکلی از اعتقادات اسلامی را حول محور احترام به مقدسین ترویج می کردند که در زیارتها و مراسمی که آمیزه ای از شعائر اسلامی و«شمنی»(کاهن پرستی)بود،تجلی می یافت. برای مثال،در ترکمنستان مردم با پیوستگی های دودمانی و قبیله ای تشکیل می یافتند و صوفیان مورد احترام در مقام میانجی بین قبایل در حال جنگ و میان خانها و قبایل عمل می کردند.گاهی صوفیها رهبر شورش ترکمن ها در برابر اقتدار ایران یا خیوه بودند.صوفیان به عنوان حافظان مکانهای مقدس، معلم،اداره کننده قبرستانها،رابط با مردگان مقدس و متخصص طبّ عامیانه نیز خدمت می کردند.آنان دارائی شخصی به صورت حقوقی در زمینه آب یا زمین نداشتند؛بلکه زندگی خود را از راه فروش طلسم و تعویذ و دریافت پول برای انجام مراسم مذهبی می گذارندند.

1Lبرجسته ترین و شگفت انگیزترین موضوع در جامعه ترکمن،«اولاد»یا دودمانهای مقدسی هستند که از نسل پیامبر(ص)و چهار خلیفه اول دانسته می شوند.نسل حضرت محمد(ص)و عثمان و علی(ع)از طریق دختران حضرت محمد،سید خوانده می شدند2و زادگان ابوبکر(رض)و عمر(رض)را خواجه(خوجه)می خواندند؛اعتقاد بر این بود که سیدها و خواجه ها قدرتهای مذهبی اسلاف مقدس خود را به ارث برده اند.این دودمانها در واقع فرزندان پیشوایان صوفی واسطه اولیایند.برای مثال، « گزلی آتا»بنیانگذار احتمالی دودمان«آتا»از صوفیان قرن چهاردهم [میلادی یا هشتم هجری ]بود که به سلسله«یسوی»مربوط می شد.در ترکمنستان،همچون مصر،مراکش و بسیاری از دیگر نقاط جهان اسلام، سیادت و صوفیگری در هم آمیخت.این دودمانهای مقدس،منزّه و واجب الاحترام تلقی می شدند و مصون از تعرض و دستبرد بودند.اعتقاد بر این بود که آنها از قدرت«شمنی»برخوردارند و می توانند ارواح خبیثه را بیرون رانند.مراسم ذکر آنان شفای روح بود و شور و جذبه در آن تجلی می یافت.ستایش دودمان های مقدس از سوی مردم عادی ترکمن،به پرستش نیاکان در عهد پیش از اسلام شباهت داشت.

به طور کلی،پیدایش تشکیلات استعماری روسیه،استقرار پادگان های روس،باز شدن منطقه به روی تجارت روسها،و رواج سیاستهای فرهنگی و آموزشی روسی به تحولات عمیقی انجامید.با این حال،ملزومات و عوارض حاکمیت روسها در هر یک از مناطق تحت سلطه آنان متفاوت بود و این امر به اهداف محلی سیاست روسها و ماهیت جوامع محلی مسلمان بستگی پیدا می کرد.

در ترکمنستان،اشغالگری روسها به تغییرات مهمی در ساختار مذهبی منجر شد.روسها برخوردها و درگیریهای ترکمنها را فرو نشاندند،مالکیت خصوصی اراضی را تشویق کردند؛انتقال به زندگی یکجا نشینی را ترویج نمودند؛و به این ترتیب ضرورت واسطه گری مذهبی و همبستگی قبیله ای را از میان بردند.در همین حال مساجد،محاکم قضایی،مدارس و زیارت جنبه عمومی تری یافت.با تجمع و تمرکز قدرت سیاسی،حتی در دست غیر مذهبی ها،گذار از نقش واسطه ای صوفیها به رهبری سازمان یافته روحانیون صورت گرفت.این امر همانند تحولات در مراکش و هند بود که ورود حاکمیت اروپایی،اقتدار صوفیان روستایی را به نفع روحانیون از میان برداشت.

در مناطق قزاق نشین،3روسها کوشیدند ساختار کهن اجتماعی را در هم شکنند و جامعه ای مستعمره مستقر سازند.رواج اقتصاد بازار و مالیات مستقیم،موقعیت بزرگان قزّاق را در برابر حاکمیت روسها و رقابت منشیان و تجار تاتار متزلزل ساخت.کوچ نشینان ناگزیر از یکجا نشینی شدند و مستعمره نشینان روس با محدود کردن کوچ نشینان به اراضی کوچکتر، توانستند در استپها سکنی گزینند.تا پیش از 1868 حکومت روسیه تنها خواهان سکونت و استقرار قزاقها4یا سرباز-کشاورزان بود؛امّا پس از تصرف ترکستان،به کشاورزان روستایی نیز اجازه مستعمره نشین شدن داد.آزادی«سرفها»(دهقانان روسی)در 1861،گسترش دامنه تصرفات روسها را ممکن ساخت و افزایش جمعیت در روسیه اروپایی به این کار2Lکمک کرد.در فاصله سالهای 1868 و 1880،حدود 4000 خانواده روس در «سمریچ»استقرار یافتند و مستعمره نشینان تاتار و ازبک بیشتری از ترکستان سرازیر شدند.تا سال 1889،حکومت روسیه می کوشند مستعمره نشنینی را محدود کند،امّا ایجاد تشکیلاتی در زمینه سکونتگاهها در روسیه در سال 1896،احداث راه آهن ماوراء سیبری و پشتیبانی حکومت از تصرف سرزمینهای اضافی یا دست نخورده متعلق به قزاق ها، امواج بزرگی از مهاجرت روسها بویژه پس از سال 1905 پدید آورد.تا سال 1912،بیش از 5/1 میلیون روس 40 درصد جمعیت استپهای قزاق نشین را تشکیل دادند.در روندی پیوسته،جمعیت فزاینده روسها،قزاقها را به فضاهای محدودتری راند و تمرکز قزاقها هر چه بیشتر به مستعمره نشینی روسها کمک کرد.از نگاه روسها،مستعمره نشینی امکان تغییر کاربری این منطقه استپی حاصلخیز را از شبانی به کشاورزی فراهم می آورد؛آن را در برابر شورشهای احتمالی ایمن می ساخت و فشار جمعیت در رسیه مرکزی و غربی را کاهش می داد.از دید قزاقها،این امر به معنی تخریب جامعه آنان بود.قزاقها به برخوردهای هر روزه با کوچندگان روس کشانده شدند و راههای کوچ و مهاجرت،آب و اراضی خود را از دست دادند.

بر عکس،در ترکستان،روسها سیاست کمترین مداخله را در پیش گرفتند تا صرفا کنترل نظامی و سلطه تجاری را تضمین کنند و صرف نظر از این موارد،در اقتصاد محلی،سازمان اجتماعی،آموزش و حیات فرهنگی مداخله نکردند.در حالی که روسها همه سطوح بالای حکومت در این سرزمین را در دست داشتند،تا حدودی امکان خود گردانی در سطوح محلی را فراهم ساختند.روسها دوره سه ساله ای برای بزرگان روستاها تعیین کردند و مقرر داشتند که سران ناحیه از طرف اهالی انتخاب شوند،هر چند امکان بر کنار شدن آنان از طرف مقامات روس وجود داشت.محاکم قضایی سنّتی و اسلامی کماکان به کار خود ادامه می داد.با این حال تشکیلات اداری روسها روسای مذهبی و ریش سفیدان روستاها را تحت کنترل مرکز در آورده بود،هر چند این امر در سطح محلی فراگیر نبود.

به هر روی،تاثیر روسها بر اقتصاد ترکستان اهرم اساسی تحولاتی بود که در پی آمد.در حالی که راه آهن کرانسودوسک-خزر-سمرقند (88-1881)-تاشکند(1898)عمدتا اهمیت نظامی داشت،خط تاشکند- ارنبورگ که در سال 1906 به پایان رسید،راه را بر مهاجرت کارگران ماهر و کارکنان روسی گشود و بر پائی شهرهای جدید روسی را در کنار شهرهای قدیمی مسلمانان موجب شد.تاشکند،پایتخت ترکستان،صاحب مدارس، موزه ها،کتابخانه ها،روز نامه ها،رصد خانه و دیگر موسسات شد و به صورت الگوئی برای تجدد روسی در آسیای میانه در آمد.سایر شهرهای ماوراء خزر و سمیرچ نیز جمع کثیری از روسها را در خود جای داد. مستعمره نشینی روسها در نواحی روستایی،بر خلاف استپهای قزاق نشین، به این علت محدود بود که ترکستان جمعیت روستایی محلی زیادی از قبل سکونت داشتند.احداث راه آهن همچنین به افزایش شگرف تولید پنبه انجامید.با راه آهن،امکان حمل گندم شمال از او کراین و غرب سیبری فراهم آمد تا اراضی آسیای مرکزی هر چه بیشتر به پنبه زار تبدیل شود.در نتیجه، سطح زیر کشت پنبه در فرغانه 5از 14 درصد اراضی مزروعی در 1885 به 44 درصد در 1915 رسید و جای گندم،سوگرم(ذرّت خوشه ای)،یونجه و برنج را گرفت.با این حال،در مورد ترکستان تنها 13 درصد زمینهای قابل کشت به پنبه اختصاص یافت و این به علت فقدان زهکشی و آبیاری کافی، استفاده صحرانشینان از زمینها و وجود قطعات وسیعی از اراضی غیر آماده بود که در مالکیت حاکم(امیر)بخارا قرار داشت.در 1912،پنبه ترکستان 6/63 درصد کل ذخایر پنبه روسیه را تشکیل می داد و در صنعتی شدن روسیه نقشی حیاتی داشت.با این وصف،ترکستان،زیر فرمانروائی روسها،دارای اقتصادی تک محصولی شد که ابریشم،خشکبار،انگور، شراب و چغندر قند آن را تکمیل می کرد.صنعتی شدن در آسیای مرکزی،

پیش از 1917،بیشتر به صنایع فرآوری پنبه محدود می شد که در آن همه کارگران ماهر روس بودند.به این ترتیب،با اقتصاد ترکستان همچون اقتصاد مستعمره ای رفتار شد که از مواد خام آن به سود قدرت استعماری بهره برداری می شد و صنعتی شدن آن تابعی از منافع صادراتی بود.

سیاستهای ارضی روسها همچنین پیامدهای دراز مدت مهمی داشت.در 1886 رژیم تزاری زمینهای وقف را در زمره اموال اجاره کنندگان آن قرار داد و موارد وقف جدید را موکول به تصویب دولت کرد.در 1913،همه اراضی تصرفی ملک مستاجران،و تمامی چراگاهها و زمینهای بلا استفاده اموال دولتی اعلام شد.تا سال 1913 حدود 90 درصد اراضی قابل آبیاری در ترکستان به صورت املاک خرده مالکان در آمده بود.گر چه تغییرات داده شده در قانون ارضی،روستاییان را به مالک تبدیل کرد،امّا آنان را در برابر اقتصاد مبتنی بر پول و وسوسه های بازار جهانی آسیب پذیر ساخت. روستاییان ناگزیر بودند برای خرید ابزار،گاونر(برای شخم زنی)و بذر، سرمایه ای بیابند و برای روبرو شدن با سالهای نامساعد از نظر فروش پنبه پولی تهیه کنند.در نتیجه،بسیاری مقروض شدند،زمین خود را به وام دهندگان واگذاردند و به صورت کشتکاران مشاعی در آمدند.نتیجه کلی تغییرات در قوانین ارضی،تمرکز مالکیت در دست طبقه جدیدی از اربابان،بازرگانان،رباخواران،و گاه افراد موفق از اشراف سابق بود. متمرکز شدن اراضی در ترکستان به انسجام نخبگان زمیندار نوبورژوا انجامیند و در دراز مدت برای دهانان سود بخش نبود.

در حکومت تحت الحمایه بخارا،مداخله روسها اثرات مشابهی داشت. احداث راه آهن،[دروازه های ]بخارا را به روی سرمایه روسی گشود و آن را سخت به اقتصاد روسیه پیوند زد.اقامتگاههای دائمی برای کارگران روسی راه آهن در بخارا،ترمذ و سایر شهرها تاسیس شد و بانکها و بنگاههای تجاری روس افتتاح گردید.روسیه در مقام شریک تجاری عمده،جای ایران و هند را گرفت.بخارا به صدور پنبه،پوست برّه،پشم،ابریشم،چرم،خشکبار و فرش می پرداخت و منسوجات،فلزات،شکر و چینی آلات روسی وارد می کرد.روسیه اداره گمرک بخارا را به دست گرفت و مسکوکات روسی را رایج ساخت.تغییر مسیر تجارت به سود تجّار و دستفروشان تمام شد؛امّا پارچه بافان و صنعتگران محلی از آن زیان کردند.تولید فرش و ابریشم از این پس به صورت شغلی تجملی در آمد.سرمایه روسی،دهقانان بخارا را نیز از پای انداخت.دهقانان و روستاییان بخارا برای ادامه حضور خود در بازار جهانی پنبه ناگزیر از گرفتن وامهایی با بهره های کلان شدند و محصول پنبه را به بهای ناچیز پیش فروش می کردند.بسیاری از آنان زمین خود را از دست می دادند.همچنان که طبقه بورژوا از راه تجارت به صورت واسطه ای میان روسها و جمعیت بومی یا به عنوان کار گزار بنگاههای تجاری روسی رونق می گرفت و زمینهایی به دست می آورد،صنعتگران و دهقانان زیان می دیدند.

عامه مردم و بورژوازی جدید،واکنشهای متفاوتی در برابر حاکمیت روسها نشان می دادند.توده مردم،کم و بیش واکنشی انفعالی داشتند. صحرا گردان،با وجود اسکان داده شدن و به فقر افتادن،عملا در استپهای قزاق نشین بین سالهای 1869 تا 1916 و در ماوراء خزر در فاصله سالهای 1881 تا 1916 مقاومت نظامی از خود نشان ندادند.تنها در ماوراءالنهر و فرغانه مخالفتهای پراکنده ای به رهبری صوفیان و راهزنی هایی بوسیله دهقانان رخ داد.در 1892 شورشهایی در تاشکند به وقوع پیوست که محرک آن اقدامات پزشکی برای جلوگیری از شیوع و با شامل تزریق به زنان و ممنوعیت خاکسپاری در گورستانهای مسلمانان بود.در سال 1898، محمّد الخلیفه کبیر(98-1856)معروف به«ایشان مادالی»،در حدود 2000 نفر شورشی را تقریبا تا لحظه شکست رهبری کرد. مادالی شهرت و اعتباری در محل کسب کرده بود،نخست به عنوان فردی ساده لوح و سپس در مقام مردی مقدس.او در 1884 به زیارت مکّه رفت و پس از بازگشت موسسات خیریه ای برای فقرا سازمان داد.وی به کمک پیروان خویش مدرسه،مسجد،خانه ای بزرگ،انبارها،آشپزخانه ها و اتاقهایی برای 2Lهمسران خود ساخت که خوشه وار در محوطه ای بزرگ قرار داشت. روحانیون ناراضی و صاحب منصبان پیشین،بخشی از پیروان او را تشکیل می دادند.در سال 1898 افراد وی به چند پادگان روسی حمله بردند.آنان می خواستند روسها را قلع و قمع کنند و خانات خوقند(خان نشین خوقند)را دوباره بر پا دارند،امّا بسرعت پراکنده شدند و مادالی اعدام گردید.با این حال مقاومت در ترکستان یکسره از میان نرفت.در فاصله سالهای 1906 و 1910 همزمان با حملاتی که دهقانان رانده شده از زمینها بوسیله رباخواران، به مستعمره نشینان روسی صورت دادند،راهزنیهای پراکنده افزایش یافت.

جنگ جهانی اول،نخستین طغیانهای گسترده مسلمانان را پیش انداخت.در 1916 در اوج زمان برداشت پنبه،روسها کوشیدند 000،240 کارگر مسلمان را برای خدمت در گردانهای کارگری بسیج کنند.بیشترین مقاومت در مناطقی پیش آمد که جمعیت مستعمره نشین زیادی داشت یا در آن جا اسکان و تصاحب اراضی به زور صورت گرفته بود.بی تردید فلاکت اقتصادی طولانی به این ناآرامی دامن می زد.قزاقها به ساختمانهای حکومتی،مدرسه ها،ادارات پست،خطوط آهن و تلگراف،غیر نظامیان روس و دیگر نمادهای حضور روسها حمله می کردند؛امّا دهقانان روس با تصرف املاک و اموال بومیان و واداشتن آنها به فرار،دست به تلافی می زدند.قبل عامهای فرقه ای وحشتناکی از هر دوسو جریان داشت. قرقیزها نیز دست به شورش زدند و بسیاری به چین رفتند.امّا دیگر مناطق مسلمان نشین در مجموع آرام بود.

طبقات متوسط،به جای مقاومت،منادی بیداری سیاسی و فرهنگی تازه ای شدند.از آغاز قرن نوزدهم،دانشگاه قازان به مرکز اصلی ارتباط فرهنگ روس با فرهنگ تاتارها و قزاقها تبدیل شده بود و پس از میانه قرن، روسها تلاشهای آموزشی خود را به گونه ای گسترش دادند.«نیکلای ایلمینسکی»مدارسی ایجاد کرد که به تاتارها آموزشی روسی و اروپائی می داد و در آنها مربیان بومی با استفاده از زبانهای بومی نقش داشتند. در حالی که بعضی از تاتارها به علت ترس از روسی شدن تحمیلی در برابر این برنامه مقاومت می کردند و برخی از روسها نگران آموزشی بودند که می توانست به تشویق زبانهای ملی و جدایی خواهی بینجامد،بسیاری از تاتارها از آموزش نوین به مثابه وسیله ای برای گسترش نو گرایی و ورود به حیات دولت روس استقبال می کردند.

در ترکستان،آموزش و پرورش روسی در نتیجه اعمال سیاستهای متفاوتی به مسلمانان رسید.در این جا فرماندار کل،«فون کوفمن»تصمیم به ایجاد مدارسی برای سکنی گزینان روس گرفت(1876)که گرایش مذهبی خاصی نداشتند و منتظر ماند که مسلمانان داوطلبانه در آنها ثبت نام کنند و راه تمدّن برتر روسی را در پیش گیردند.7در 1884 نخستین مدرسه بومی روسی برای آموزش زبان روسی،حساب،جغرافیا،تاریخ،ادبیات و دیگر مواد درسی غیر مذهبی در صبح،و دین اسلام و زبانهای محلی در بعد از ظهر تاسیس شد.تعداد کمی مدرسه کافی بود تا گروهی روشنفکر،معلم و مترجم مسلمان پرورش یابد.امّا به طور کلی مسلمانان از این مدارس راضی نبودند،چرا که آموزش متون اسلامی در آنها ضعیف بود و این ترس وجود داشت که فرزندانشان از اسلام جدا شوند.تا سال 1917 آموزش اسلامی هنوز عمدتا در دست روحانیون بود.

به هر حلا،فتوحات و استعمارگری روسها به پیدایش بورژوازیی بومی انجامید و آموزش و پرورش روسی،و نیز افکار و آرمانهای تازه از ترکیه و ایران،این اندیشمندان کم کم خواستار اصلاح رفتار مسلمانان، خود بالندگی،روشنگری فرهنگی و سرانجام خود مختاری سیاسی شدند. برخی از اندیشمندان نسل نو بر توسعه ملی،و گروهی بر رفورم مذهبی پای می فشردند.با ورود به قرن بیستم،هواداری از سوسیالیسم نیز دیده می شد.

مهمترین گرایشهای فرهنگی نوین،«اصول جدید»یا برنامه اصلاح آموزشی بود که بتدریج به جنبشی سیاسی بدل شد.اصول جدید از میان

1Lتاتارهای ثروتمند و کاملا اروپایی شده [شهر]قازان و[شبه جزیره ]کریمه ریشه می گرفت که غالبا در دانشگاه قازان تحصیل کرده و نه تنها رنگ فرهنگ روسی به خود گرفته بودند،بلکه نسبت به میراث اسلامی خود نیز حسّاس و از پیشینه و گذشته خویش آگاه بودند.بورژوازی تاتارهای ولگا و کریمه،مفاهیم و برداشتهای تازه را به قزاقستان،ترکستان و بخارا انتقال داد و در آن جا بر دیگر اندیشمندان مسلمان اثر گذارد.امّا در مناطق اخیر، تاثیر[اصول ]«جدید»اندک بود برتری نفوذ آموزشی و مذهبی روحنیون سنّت گرای مسلمان حفظ شد.

تجدید حیات فکری تاتارها در اوایل قرن نوزدهم به رهبری«ابونصر قرصاوی»(1814-1783)شروع شد.وی جوانی بود که در یکی از مدارس بخارا الهیّات تدریس می کرد و مدعی برتری تعقل بر جزمیت بود.او تبعید شد،امّا نظرات و دیدگاههایش را«شهاب الدین مرجانی»(89-1818)فرا گرفت.مرجائی خواستار آزادی تعقل و آزادی قضاوت مستقل در امور مذهبی،رها کردن جزمیّتهای ثابت گذشته،آموزشی نو بر پایه تعالیم قرآن، حدیث و تاریخ اسلام،و آموزش زبان روسی و دانش نوین شد.برنامه وی در جهت اصلاح تعالیم و اعتقادات اسلامی و نوسازی و ادغام اسلام و فرهنگ روسی بود.به این ترتیب،مرجانی ترکیبی از جهت گیریهای اصلاح طلبانه نوگرایانه را به نمایش گذاشت.

سهم اصلی در ایجاد ادبیات اسلامی و برقراری ارتباط با افکار و اندیشه های نوین،از آن«عبدالقیّوم نصیری»(1904-1824)بود.او که فرزند یک معلم مذهبی روستایی بود،در مدارس قازان و بخارا تحصیل کرد،به عربی،فارسی و چغاتی درس خواند،روسی آموخت و زمانی در یک مدرسه دینی روسی به تدریس پرداخت.نصیری در 1871 این مدرسه را ترک گفت و مدرسه خود را گشود.وی بر اساس مفاهیم و برداشتهای تربیتی 2Lخود،نه تنها متون اسلامی،بلکه زبان روسی،حساب،جغرافیا،تاریخ، موسیقی و طراحی را آموزش می داد.نصیری در این اقدام تهور آمیزش، متون مخصوص به خود شامل صرف و نحوی برای تاتارهای آموزنده زبان روسی و لغت نامه ای تاتاری روسی تهیه کرد.او در زمینه علوم اروپایی نیز مطالبی نگاشت و آثاری درباره تجارت و صنعت انتشار داد.وی فولکلوریستی بود که افسانه ها و آوازهای تاتاری را گرد آورد و آموخته های اعتقادات پیش از اسلام را حفظ کرد.گرچه او با رهبران مذهبی محافظه کار و برداشتهای آموزشی و تربیتی آنان مخالفت می ورزید،امّا در حقیقت مسلمان پارسایی بود و آثار مذهبی بسیاری شامل مطالعاتی در زندگی پیامبر(ص)و داستانهایی از اولیا و بزرگان اسلام انتشار داد.نصیری در دوره زندگیش چندان شناخته نشد،امّا در مقام مولف دائرةالمعارف و یک ساده نویس،در پیوند دادن اصلاح طلبی اسلامی به نو گرایی اسلامی، پیشگام بود.

نامدارترین رهبر«جدید»،«اسماعیل غصپرانسکی»(1914-1851)از تاتارهای کریمه بود که تحصیلات اروپائی داشت و به عنوان روز نامه نگار در استانبول و پاریس کار می کرد.وی در 1883 شروع به انتشار«ترجمان» کرد که بیانگر اصلی مبارزات«جدید»در راه نوسازی و یکپارچگی ملل مسلمان بود.غصپرانسکی بیش از آن که اصلاح طلب باشد،جهت گیری نو گرایانه داشت.او استدلال می کرد که مسلمانان باید از غرب وام گیرنده، تا حیات فکری و اجتماعی خود را احیاء کنند.اسلام در عین حال که می توانست نظامی فلسفی و الهی باقی بماند،ملل مسلمان می بایست به صورت بخشی از تمدن فنی نوین در آیند.وی نمونه مثبت جامعه کوچک تاتار را در لهستان که از نظر مذهب مسلمان،امّا از جنبه های دیگر کاملا جذب [شده در تمدن غرب ]بود،و نمونه منفی بخارا را به عنوان یک جامعه مسلمان

1Lعقب مانده و ناآگاه،معرفی می کرد.

غصپرانسکی در راه اندازی مدارس«جدید»پیشگام بود.تا 1905 قازان،ارنبورگ،باغچه سرای و باکو به مراکز مهم آموزش«جدید»تبدیل شده بود.غصپرانسکی همچنین کوشید تا بر اساس [زبان ترکی ]عثمانی، زبان ادبی ترکی سنجیده ای به وجود آورد و آن را جانشین کاربرد سنتی عربی،فارسی و چغانی کند.هدف نهایی غصپرانسکی انتقال فرهنگ اروپایی به ملل مسلمان و متحد ساختن آنان بر اساس زبانی مشترک،شکلی عقلانی از مذهب و سهمی از تمدن نوین بود.

روشنفکران و بازرگانان تاتار،مدارس«جدید»را در تاشکند و بخارا به راه انداختند و در این شهرها بود که تجار محلی پنبه و وام دهندگانی که آموزش روسی دیده یا در معرض افکار روسی قرار گرفته بودند،کار آنان را ادامه دادند.مدارس تاشکند و«تورکستان نیتیوگازت»[نشریه ملی ترکستان ]که یک نشریه رسمی دولتی در زمینه ادبیان ازبکی همراه با ترجمه روسی بود، ابزارهای اصلی گسترش علاقه و توجه به نوگرایی به شمار می رفت.

بخاراییان که از انقلاب 1906 ایران [انقلاب مشروطه 1285]و کودتای«ترکان جوان»در 1908 انگیزه یافته بودند،خود مدارس دیگری بنیان نهادند که بر مذهب تاکید داشت و امکان مطالعات تکمیلی در زبان روسی،حساب،جغرافی،فیزیک و شیمی را فراهم می ساخت.این مدارس با مدارس اصلاح طلبان در کریمه و قازان که در آنها بیش از آموزش مذهبی بر آموزش غیر مذهبی تاکید می شد،تفاوت داشت.در 1910 انجمن جدیدی موسوم به«اتحاد بخارای شریف»تاسیس شد و دست به چاپ مجله و توزیع متون ادبی زد.

این«ینی بوخارلر»[بخاراییان جدید]شامل روشنفکرانی از میان تجار و روحانیون بود که بیشتر در استانبول درس خوانده بودند.آنان اصلاح طلبی از نوع ترکان جوان را با«جدید گرایی»تاتار و احساسات پان اسلامی،ضد روسی و پد فئودالی در هم می آمیختند.

نظریه پرداز برجسته اصلاح در بخارا«عبدالرئوف فطرت»بود.او استدلال می کرد که تمدن مسلمانان در بخارا به سرآشیب افتاده و روحانیون محافظه کار مسئول آن هستند.او مدّعی بود که این روحانیون تعالیم پیامبر را تحریف کرده،اسلام را به خدمت طبقات مسلط در آورده و آن را رودر روی پیشرفت قرار داده اند.او این بحث را مطرح کرد که تولد دوباره جامعه مسلمان نیازمند شناخت تازه ای از اسلام است.فطرت معتقد بود که تجدید حیات جامعه مسلمان تنها با نو شدن روحی و معنوی افراد،بر پایه اصلاح [نظام ]آموزش و پرورش همراه با انقلابی سیاسی که به تسلّط بیگانگان و حضور نخبگان سیاسی فاسد پایان دهد،امکان پذیر است.وی نخستین متفکر بخارا بود که بر عمل سیاسی تاکید داشت و هویت اسلامی را بر مبنای مفاهیم«وطن»و«ملت»مطرح کرد.

جنبش«جدید»در روسیه تزاری همسان جنبشهای اصلاح طلبانه در دیگر بخشهای جهان اسلام بود.این جنبش به لحاظ خاستگاه اجتماعی،جنبش اندیشمندان برخاسته از میان طبقات بورژوا و بازرگان اجتماع بود،جنبشی که به نخبگان جابجا شده تعلّق نداشت بلکه از آن نخبگان سیاسی بلند پرواز محصوب می شد.در حالی که این جنبش با تاکید خود بر قرآن،سنت و اجتهاد بازتاب اصلاح طلبی روحانیون بود،امّا«جدید گرایی»در درجه نخست به صورت جنبشی نوگرا ظاهر شد که می کوشید اسلام را با تعبیر دیگری از تمدن فنی و ملی نوین بیان کند.از این لحاظ،انی جنبش بیش از اصلاح طلبی صوفیه به نوگرایی امپراتوری عثمانی و«سید احمد خان»در هند نزدیک بود.

بعلاوه،ملاحظات فرهنگی بزودی به سیاست گرایید.در دوران جنبش «جدید»،و همراه با آن،تاتارها بحث درباره هویت سیاسی و گفتگو در این باره را که آیا تاتارها ترک هستند یا ملتی جداگانه آغاز کردند.مهاجران به ترکیه نظرات پان تورانی را اخذ کردند که به موجب آن ملل تاتار،ترک،مغول و فینو-اوگاری( Finno-Ugaric

)ملت یگانه ای را تشکیل می دادند که به 2Lفتوحات آتیلا،چنگیز خان و نتیمور لنگ افتخار می کرد.تاتارهای درون روسیه عموما بر این نظر بودند که تاتارها ملّت مشخصی هستند و خواهان شرایط برابر در جامعه روسیه بودند آنان می خواستند مسلمانان و روسها از نظر فردی برابر باشند و آینده ای توام با همکاری دو ملت را تصویر می کردند.«رشیدابراگیمف»[ابراهیمف ]فکر تشکیل فدراسیونی روسی- مسلمان طبق الگوی [امپراتوری ]اتریش-هنگری را در سر می پروراند. افکار و عقاید سوسیالیستی نیز کم کم در میان روشنفکران مسلمان قازان، کیف،تفلیس و ارنبورگ اشاعه می یافت.تاتارها که جمعیتی پراکنده بودند و امید چندانی به جرایی ارضی از روسیه نداشتند،بیش از همه زمینه تایید حرکتهای پان اسلامی یا پان ترکی را دارا بودند.

همچنین،قزاقها برداشتهای ناسیونالیستی و مساوات طلبانه پیشرفته ای داشتند.تعداد کمی از قزاقها در ارتش و سازمانهای اداری روسیه خدمت می کردند و به مدارس روسی می رفتند.آنان از سر دشمنی با تجار تاتار و نفوذ فرهنگی تاتارها،خواستار اشتراک مساعی با آموزگاران روس بودند.«ایلمینسکی»و شاگرد او«ابراگیم [ابراهیم ]آلتین سارین» (89-1841)در ترویج آموزش و پرورش از نوع روسی به زبان قزاقی و افتتاح مدارس تربیت معلم با استفاده از الفبای سیریلیک همیاری ورزیدند. «آلتین ساربن»در سالهای 1879 تا 1883 چهار مدرسه قزاقی تاسیس کرد که این امر با ایجاد کالج معلمان قزاق برای آموزش نخستین افراد بومی پی گرفته شد.این دوره از مشارکت و همکاری قزاقها و روسها،با نخستین موج عظیم مستعمره نشینی روسها در سالهای 1896 تا 1910 پایان یافت.از آن زمان به بعد،روشنفکران قزاق بذر آگاهی ملی جداگانه را افشاندند. «آلایش اردا»(نام گروه افسانه ای قزاق)در 1905 تاسیس شد،اگر چه تا 1917 فعالیت سیاسی نداشت.در 1907 اولین روز نامه ها انتشار یافت. روشنفکران قزاق همچنان طرفدار آموزش و پرورش اروپایی و نوین بودند، امّا با روسی شدن فرهنگ و مستعمره نشینی روسها از در مخالفت در آمدند. در میان رادیکالها،نخستین زمزمه ها درباره خود مختاری سیاسی و آزادی قزاق ها شنیده شد.

سالهای انقلابی 5-1904در روسیه،تشکیل«دوما»یا هیات قانونگذاری در 1906،و آزادی موقت سازمانها،مطبوعات و مجلس،انگیزه ای برای پیدایش و گسترش روز نامه ها،احزاب سیاسی و کنگره های مسلمانان شد.چند حزب اسلامی و سوسیالیست-بیشتر از سوی تاتارها و اهالی اران-به وجود آمد.در 1904،دانش آموزان تاتار در مدرسه محمدیه،جنبش الاصلاح را به راه انداختند تا مفاهیم فرهنگی«جدید»را در متن مبارزه برای حقوق سیاسی بگنجانند.در 1905،حزبی مارکسیست-ناسیونالیست به نام«برک» (وحدت)توسط دانش آموختگان مدرسه معلمان سازمان یافت.«برک»با «الاصلاح»ادغام شد و«تنگچی لر»(ستاره صبح)به وجود آمد که گرایش انقلابی سوسیالیستی یا پوپولیستی(عوام گرا)داشت.اعضای الاصلاح، شاخه قزاق حزب سوسیال دموکرات روس را بنا نهادند.تاتارهای دیگر،در 1907«گروه سوسیال دموکرات تاتار»را تاسیس کردند.در همان زمان، حزبی در کریمه به نام«ملی فرقه»(فرقه ملی)تشکیل شد.

در 1905،تاتارهای قازان،کریمه ای ها و ارانی ها کنگره غیر قانونی مسلمانان سراسر روسیه را در«نیژنی نووگرود»برگزار کردند که به ایجاد «حزب سراسری روسیه مسلمانان روسیه»(اتفاق المسلمین)انجامید.در سه کنگره مسلمانان در سالهای 1905 و 1906،رهبران تاتار کوشیدند اتحادیه ای از مسلمانان روسیه به وجود آورند که برای سلطنت مشروطه، برابری و همکاری میان روسها و مسلمین،آزادی آموزش و پرورش و مطبوعات و انتشارات مسلمانان،و احترام به مالکیت خصوصی تلاش کند.با وجود یکپارچگی ظاهری این کنگره ها،نمایندگان در واقع اختلافات عمیقی داشتند.«غصرپرانسکی»و رهبران قدیمی تاتار با اقدام سیاسی مخالف بودند و تمرکز در امور مذهبی و فرهنگی را می طلبیدند.مسلمانان

1Lنزدیک به سوسیالیستهای روس،با یک حزب مذهبی مخالف بودند.اکثریت، خواهان اقدام سیاسی مسلمانان بر مبنایی ملی و مذهبی بودند و از سیاستی طرفداری می کردند که در پی حقوق مدنی،تساهل با اقلیتها،برابری اقوام و خود مختاری فرهنگی-و نه استقلال ارضی-بود.در اران،نفوذ ارامنه و روسها با محافظه کاری مذهبی ترکیب شد و به ترقی اندیشمندان رادیکال و ضد مذهبی انجامید.[حزب ]«همت»که در 1904 در باکو تاسیس شد، هوادار بلشویکها بود.باکو مکان مطلوبی برای یک حزب پرولتری [کارگری ]مسلمان محسوب می شد؛چرا که از یک طبقه کارگر صنعتی شاغل در صنعت نفت،سنّت لیبرال اسلامی،و برخوردها و تماسهای فراوان با جریانهای سیاسی رادیکال در خارج از اسلام برخوردار بود.

به هر حال،تا سال 1907 دوره کوتاه لیبرالی روسیه جای خود را به واکنش داد و اندیشمندان مسلمان به لحاظ سیاسی در عزلت ماندند. تلاشهای آنان در اتحاد با لیبرالهای روس به شکست انجامید و از سوی توده های مسلمان نیز حمایت نشدند.با وجود آسیبهایی که گلّه داران قزاق بر اثر جابجا شدن توسط مستعمره نشینان روس دیده بودند و دهقانان ترکمن در نتیجه فقر ناشی از سیاستهای مربوط به اداره زمین از سوی روسها متحمل شده بودند،توده مردم همچنان در جوامع روستایی و دودمانی تحت اقتدار روسای قبیله ای و مذهبی زندگی می کردند.در آستانه انقلاب 1917،شمار اندیشمندان مسلمان اندک ماند و آنان بر اثر گرایش به ایدئولوژیهای مذهبی، سوسیالیستی و ناسیونالیستی در تفرقه و محروم از پشتیبانی مردمی به سر می بردند.

دوران انقلاب

بروز انقلاب 1917 در روسیه به معنی برچیدن ناگهانی رژیم تزاری و شروع مبارزه قدرت میان روسها و بین روسها و مسلمانان بود.حکومت موقت روسیه که فوریه 1917 برقرار شد،زمینه استقرار رژیمی شورایی (شوروی)را فرهم ساخت.دکترین حزب کمونیست رسما حق همه ملل استعمار زده را در مورد خود تصمیم گیری اعلام داشت و حق انفصال را برای آنان تضمین کرد.هنگامی که انی ملل در 1917«کمیساریای امور ملیت»را(به ریاست استالین)تاسیس کردند،شوراها در صدد بودند در زمینه خود مختاری فرهنگی یا سیاسی بیندیشند،امّا در 1919 حزب تصمیم گرفت حاکمیت خود را بر مسلمانان اعلام دارد.کمونیستها خود را وارث مناطقی یافتند با سکنه روسی فراوان و سرزمینها و مللی برخوردار از اهمیت استراتژیک و اقتصادی فراوان که تمایلی به تسلیم شدن نداشتند. مردم روس در آسیاس میانه،صرف نظر از دیدگاههای سیاسی،برای جنگیدن در راه حفظ برتری نژادی روس نیز آماده بودند.

در حالی که روسهای سرخ و سفید(کمونیستها و تزاریستها)درگیر جنگ داخلی بودند،اندیشمندان مسلمان و دیگر رهبران منطقه ای و محلی می کوشیدند از در هم شکسته شدن دولت روسیه بهره گیری کنند.از 1917 تا 1920 مسلمانان باشقیرستان،قزاقستان،اران و قفقاز بر سر استقلال منطقه اس مبارزه می کردند.در مناطق اورال و باشقیر،مردمی کاملا مرتبط با تاتارها که زندگی خود را از راه دامپروری،جنگلداری و کشاورزی در سطح محدود می گذرانیدند،در راه خود مختاری سیاسی می جنگیدند تا از مخاجرت روسها جلوگیری کنند و زمینهای اشغالی توسط روسها را به صاحبان باشقیری بازگردانند.در 1917 آنان«شورای ملی باشقیر»را تشکیل دادند و از کنگره مسلمانان سراسر روسیه بیرون آمدند.استالین در آغاز خواهان تشکیل جمهوری باشقیر به عنوان نمونه ای از چگونگی حمایت شوراها از ملل مسلمان بود،امّا تاتارهای محلی که در رویای دولت متحد تاتار بودند،با خود مختاری باشقیر مخالفت ورزیدند.باشقیرها که برای رسیدن به خواسته های خود بسیار ضعیف بودند،نخست با روسهای سفید و سپس با روسهای سرخ متحد شدند،امّا در 1920 تاتارها و روسهای محلی با2Lپشتیبانی ارتش سرخ،این جمهوری نوپا را در هم شکستند.

در قزاقستان،سومین کنگره سراسری قزاقها در دسامبر 1917 تشکیل منطقه ای خود مختار را با دو پایتخت در«سمی پالاتینسک»و«جمبیتی2 اعلام کرد و تشکیلات روحانی مستقل مسلمانان قزاق را سازمان داد. قزاقها خواستار توقف کوچ روسها و استرداد زمینهای تصرف شده بوسیله مستعمره نشینان شدند.آنان،هم از سوی بلشویکها و هم از جانب منتقدان پان اسلامی ترکستانی مورد حمله قرار گرفتند و خود را درگیر جنگ داخلی پیچیده ای با روسهای سفید و سرخ یافتند.سرانجام،«آلاش اردو»شکست خورد و یک«جمهوری خود مختار شوروی سوسیالیستی»در 1920 اعلام شد.در اران و قفقاز نیز جنبشهای خود مختاری محلی سرنوشت مشابهی داشتند.

در سایر مناطق،مسلمانان نه تنها به تلاش برای کسب استقلال کامل دست زدند،بلکه برای خود مختاری فرهنگی و سیاسی محدود در چارچوب روسیه-شوروی نیز کوشیدند.در منطقه ولگا مسلمانان احزاب سوسیالیست بورژوایی معتدلی تشکیل دادند که اغلب حاصل انجمنهای تاسیس شده پس از انقلاب 1905 بود.کنگره های مسلمانان در مه،ژوئیه و نوامبر 1917 در مسکو و قازان تشکیل شد تا در این باره به بحث بپردازد که آیا باید در پی خود مختاری فرهنگی در درون کشور روسیه برآمد یا به دنبال تشکیل فدراسیونی از کشورها(یا ایالتهای)مسلمان بود.نمایندگان به تفرقه افتادند،امّا کنگره های پیاپی گامهای شجاعانه ای در راه سازماندهی نیروهای مسلمان برداشت.

نخستین کنگره،«شورای ملی»و«کمیته اجرایی»را به وجود آورد. کنگره دوم،«شورای نظامی»را به رهبری تاتارها و باشقیرها تشکیل داد و کنگره سوم یا«مجمع موسسان»را فرا خواند که این کنگره،تشکیل کشور (یا دولت)تاتار«ایدل-اورال»را اعلام داشت.این کشور موعود،در 1918 به دست بلشویکها منقرض شد.استالین از طریق«کمیساریای مرکزی امور مسلمانان»موفق به جذب کمونیستهای ملی و سوسیالیستهای تاتار به درون حزب [کمونیست ]روسیه شد و در 1920 شوراها«جمهوری خود مختار شوروی سوسیالیستی تاتار»را تشکیل دادند.در کریمه نیز، حاکمیت شوروی در نتیجه ائتلافی میان«حزب کمونیست روسیه»و«حزب فرقه ملّی»برقرار شد.«جمهوری دموکراتیک تاتار»که در 1917 تاسیس شده بود زیر سلطه شوروی در آمد و در 1921 به نام«جمهوری شوروی کریمه» تجدید سازمان یافت.

در ترکستان،حاکمیت شوروی مسیری پر پیچ و خم یافت.انقلاب فوریه 1917 به تشکیل یک حکومت موقت کاملا روسی انجامید.رهبران روشنفکر مسلمان در واکنش به این امر در آوریل 1917 در جوّی متاثر از مسلمانان سبعانه شورشهای 1916،قحطی و کشمکش آشکار میان مسلمانان و روسها بر سر کنترل اراضی،فراخوان کنگره ای را اعلام داشتند تا به بحث و گفتگو درباره آینده سیاسی خود بپردازند.بیشتر شرکت کنندگان را روشنفکران تحصیلکرده در روسیه و بازرگانان تاتار تشکیل می دادند که بیش از استقلال سیاسی خواهان خود مختاری فرهنگی بودند.نمایندگان جسور،از خود مختاری ارضی در محدوده یک روسیه فردال طرفداری می کردند.همه نمایندگان به امید اتحادهای آتی با روسهای لیبرال و رادیکال،مواضع مسالمت آمیزی اتخاذ کردند.آنان همچنین از قدرت رهبران مذهبی محافظه کار که می توانستند هر جنبش اسلامی مستقلی را اداره کنند و روشنفکران اصلاح طلب را شکست دهند، در هراس بودند.در نتیجه،کنگره به دو گروه تقسیم شد.یکی«شورای اسلامی»را تشکیل داد که گرایشهای«جدید»را نمایندگی می کرد و در صدد تشکیل کشوری نوین و فدرالی بر مبنای برابری با دولت روس بود؛ و دیگری انجمنی از روحانیون را سازمان داد که در درجه نخست به تفوق شریعت نظر داشت.

1Lدر اکتبر 1917 شوراها قدرت را در ترکستان به دست گرفتند و به این بهانه که مسلمانان نماینده پرولتاریا نیستند،از مشارکت دادن آنان در حکومت خودداری ورزیدند.مسلمانان در واکنش به این امر،در نوامبر 1917«جمهوری خود مختار ترکستان»را به پایتختی«خوقند»اعلام کردند؛ این جمهوری بر شریعت متکی و قرار بود به صورت فدرالی،متحد و هم پیمان روسیه باشد.حکومت خوقند در حیات کوتاه خود مدارس جدیدی به راه انداخت،نیروی شبه نظامی(میلیشیا)ایجاد کرد،زمینها را به دهقانان بازگرداند،اراضی رقفی را تقسیم کرد و به فقرا غلّه و خواربار داد.امّا در فوریه 1918 به دست نیروهای روس سرنگون شد.به این ترتیب،از دو انقلاب در ترکستان،یکی پرولتاریایی اروپایی و دیگری بورژوایی مسلمان،قدرت نظامی برتر کاملا به پیروزی رسید و ترکستان،یک «جمهوری خود مختار شوروی سوسیالیستی»اعلام شد.

در 1919،مسکو که نگران شووینیسم روس و دشمنی مسلمانان با رژیم جبّار روسی بود،کمیسیون ویژه ای را مامور کرد که قدرت را تمرکز بخشد و پایه ای برای همکاری با مردم محلی ایجاد کند.روسها به منظور کسب پشتیبانی«جدیدیها»آزادی مذهب را تضمین و کمیساریایی برای خود گردانی ترکستان منصوب کردند.رهبران«جدید»،دستجمعی به حزب کمونیست پیوستند و در جهت تعدیل سیاستهای روسی برای تامین نیازهای مسلمانان کوشیدند.نخستین موضوع مورد توجه آنان،مبارزه با قحطی و بیماری بود.

در حالی که اندیشمندان«جدید»سعی داشتند از درون در رژیم نفوذ کنند،مقاومتهای شبه راهزنانه روستایی در روستاها شکل می گرفت. واحدهای نظامی قبلی و خشمگین خوقند،زمینداران،تجار،متنفذان روستایی و طایفه ای،سران قبایل،صوفیها،کشاورزان اجاره کار بیکار شده و کارگران در پشت سر مقاومت روستایی موسوم به«باسماچی»قرار داشتند که به نام شریعت،پیامبر اسلام(ص)و حکم جهاد صورت می گرفت.در 1920 گروه های متعدد مستقل و نافرممان باسماچی به دست روسها به دور افتاده ترین نواحی روستایی رانده شدند.با این حال،مقاومت باسماچی در هم نشکست.باب شدن سیاستهای مذهبی ضد اسلامی،به تحریک و تجدید مقاومت انجامید.در 1921 و 1922 انورپاشا وزیر جنگ پیشین عثمانی کوشید جنبش را متحد کند.امّا انور در اوت 1922 کشته شد و این فرصت از دست رفت.در همین زمان روسها تشخیص دادند که اقدامات نظامی در سرکوب باسماچیها کافی نیست و تصمیم به اعطای امتیازات سیاسی گرفتند.اراضی وقفی اعاده شد،مدرسه ها بازگشایی گردید،امکان تشکیل محاکم شرعی فراهم شد و نیز مصادره پنبه و دیگر محصولات به حالت تعلیق در آمد.باسماچیها که بر اثر تفرقه درونی ضعیف شده،در نتیجه امتیازات شوروی به تزلزل افتاده و در برابر قدرت نظامی روسیه از پای در آمده بودند،مضمحل شدند.مقاومت پراکنده بار دیگر در اواخر دهه 1920 و اوایل دهه 1930 پدیدار شد،امّا تا سال 1924 ترکستان کاملا در اختیار شوروی قرار گرفته بود.

بخارا و خیوه مراحل مشابهی از همکاری شورویها-مسلمانان و سرانجام تجدید سازمان و جذب شدن در دولت شوروی را تجربه کردند. مبارزه در بخارا با مخالفت دیرپا میان امیر[سید عالم خان ]و نخبگان مذهبی و اداری محافظه کار مسلمان از یک سو و اصلاح طلبان«جدید»از سوی دیگر،آغاز شد.انقلاب فوریه به«جدید گراهای»معتدل این جسارت را داد که در پی تشکیل سرویس غیر نظامی حقوق بگیر،جدا کردن خزانه عمومی از هزینه های شخصی امیر،و بر کناری قاضی القضات که مانعی بر سر راه اصلاحات بنیادی بود،برآیند.«بخاراییهای جوان»رادیکال،خواستار تاسیس پارلمانی برای محدود کردن اختیارات حکومت،آزادی آموزش و انتشارات و اخراج وزرای مرتجع از کابینه شدند.آنان،در اتحاد با شورای تاشکند،کوشیدند دیگران را به پذیرش برنامه خود وادارند،امّا بر اثر تظاهرات متقابل توده ای به رهبری روحانیون محافظه کار شکست خوردند.2Lبا این حال،در سال 1920 رادیکالهای بخارا با کمک نظامی روسیه «جمهوری شوروی خلق بخارا»را تشکیل دادند که مورد حمایت خانواده های بازرگان ثروتمند بود.رژیم تازه،یک دموکراسی مردمی متعهد به اسلام و شریعت اعلام شد.این رژیم حق مالکیت و آزادی اجتماعات، انتشارات و معتقدات مذهبی را تضمین کرد و قول اصلاحات سیاسی، تقسیم زمین و اعطای حقوق مدنی به زنان را داد.امّا این تعهدات نتوانست عملی شود،چرا که این رژیم فاقد نیروی انسانی برای جایگزینی نخبگان قدیمی بود.

ائتلاف روسی-بخارایی بزودی به دست حکومت کاملا کمونیستی در هم شکست.تحکیم قدرت شوروی،با نفوذ روسها و تاتارها به درون ارتش، نظام آموزشی،دستگاه گمرکی،و تشکیلات شبه نظامی،پلیس و واحدهای اداری و اجرائی آغاز شد.معاهدات تجاری،انحصار واقعی تجارت بخارا را به شورویها داد.در 1923«شورای اقتصادی آسیای مرکزی»تشکیل شد تا مناطق بخارا را در شبکه های پولی،حمل و نقل و ارتباطات اتحاد شوروی ادغام کند.حزب کمونیست روسیه،حزب [کمونیست ]بخارا را به عنوان حزبی با گرایشهای ناسیونالیست بورژوا،پان اسلامی و پان ترکی متهم ساخت؛به دستگیری مقامات حکومتی بخارا پرداخت؛حزب را پاکسازی کرد و حزب پرولتاریایی تازه ای سازمان داد که با اسلام و آثار بورژوازی سر دشمنی داشت.اصلاح طلبان بخارا به سادگی شکست خوردند،چرا که نماینده منافع طبقاتی منسجمی نبودند و نتوانستند پشتیبانی توده ای جمعیتی را که هنوز به مفاهیم اسلامی محافظه کارانه متعهد بودند،برانگیزند.در پی این وضع،در سال 1924 پیوستن به اتحاد شوروی به عنوان یک جمهوری شوروی سوسیالیستی صورت گرفت.خیوه پیش از این،در سال 1923[در اتحاد شوروی ]ادغام شده بود.

در بیشتر این موارد،اندیشمندان مسلمان ناچار به همکاری با حزب کمونیست روسیه بودند،زیرا مسلمانان قدرت سیاسی برای تشخیص اهداف فرهنگی و ایدئولوژیک خود به صورت مستقل را نداشتند.در میان آنان تفرقه ژرفی حاکم بود؛فاقد قدرت سازماندهی بودند؛توان نظامی نداشتند و از تماس مستقیم با توده ها بی بهره بودند.علاوه بر این،با رجال و روسای محلی و رهبران مذهبی محافظه کار نزاع داشتند.در حالی که برخی از آنان با روسها خصومت می ورزیدند،بسیاری نیز کاملا استحاله شده بودند و آینده ای مبتنی بر همکاری را در روابط مسلمانان و روسها مجسّم می کردند.وعده های لنین به خود تصمیم گیری و مهارتهای دیپلماتیک استالین در حفظ امید به یک نظام روسی فدرال و اینکه کمونیستها به مسلمانان جایگاهی برابر خواهند داد،آنان را به حزب کشانید.بعضی به اشتباه انقلاب روسیه را با«اصلاحات جدید»یکی گرفتند.به این ترتیب، بسیاری از فئودال های برجسته سابق،بازرگانان ثروتمند،روحانیون اصلاح طلب و روشنفکران با این انتظار که به برابری با روسها و آزادی ملی دست یابند،به حزب بلشویک پیوستند.از مهمترین رهبرانی که به همکاری با رژیم پرداختند،«میر سعید سلطان گالیف»(؟1928-1880)رهبر تاتاری، «احمد بایتورسان»(1937-1873)نویسنده قزاق و بنیانگذار آلاش اردو، «عبدالرئوف فطرت»(متوفی به سال 1938)از رهبران ایدئولوژیک جنبش «بخارای جوان»،«فیض اللّه خوجایف»(1938-1896)بخارایی جوان،و «نریمان نریمانف»(1933-1870)سوسیال دموکرات و بنیانگذار[حزب ] «همّت»بودند.بیشتر کمونیستهای مسلمان،سیاستمدارانی عملگرا بودند که اهداف اقتصادی و سیاسی کوتاه بردی را تعقیب می کردند.آنان حاکمیت روسها را به عنوان امری بدیهی و مقدر می پذیرفتند و در این باره که سامان سیاسی مسلمانان در وضعیت پس از انقلاب چه خواهد بود،نظر خاصی نداشتند.با این حال،آرمانهای مسلمانان در سالهای 1919 تا 1923 به نوعی شکل بندی و نظم رسید.«سلطان گالیف»و سایر کمونیستهای مسلمان، کمونیسم را نه به مثابه نظریه انقلاب پرولتاریایی،بلکه به عنوان آموزه ای

1Lعملی می شناختند که چگونگی سازماندهی جنبشی زیر زمینی،اغتشاش، آموزش توده ها،کسب پشتیبانی سیاسی و تنظیم حقوق ملی را توضیح می داد.آنان پافشاری مارکسیستی به مبارزه طبقاتی و مرکزیت پرولتاریا را کنار نهادند تا استدلال کنند که ملل استعمار زده،صرف نظر از تقسیمات درونی،مللی پرولتاریا هستند و وظیفه اصلی آنها نیل به استقلال است. انقلاب ملی،ناگزیر به پیشی گرفتن از نبرد طبقاتی بود.انقلاب در نگاه آنان،بیشتر بوسیله دهقانان رهبری می شد تا کارگران و به جای شهرها در نواحی روستایی تمرکز می یافت.نخستین اولویت آنان،آزادی ملی بود که کشورهای مسلمان را قادر می ساخت مرحله سرمایه داری(کاپیتالیستی) تحول تاریخی را بگذرانند و مستقیما وارد سوسیالیسم شوند.سلطان گالیف،که بیانگر بدگمانی تقریبا عمومی به روسها بود،به این ادعای روسیه که سوسیالیسم به استعمار خاتمه خواهد بخشید،با خوش بینی نمی نگریست و بر این نظر بود که ملت تجاوزگر کاپیتالیست پیشین،زیر لوای سوسیالیسم نیز ملت سوسیالیست متجاوزی خواهد بود.او با تاکید بر عنصر ملی دیدگاههای سیاسی خود،اعتقاد داشت که سوسیالیسم و اسلام سازگارند.

این آموزه انقلاب بین المللی و آزادی ملل استعمار زده،عوارض مهمی در نظام شوروی داشت.تعبیر ملی مسلمانان از کمونیسم،به رهبران مسلمان امکان داد که در برابر مداخله روسها در امور محلی مقاومت ورزند و با سیاستهای پیشبرنده مبارزه طبقاتی به مخالفت برخیزند،با این زمینه که اسلام تخاصم طبقاتی را به حداقل می رساند و آزادی ملی از قید حاکمیت استعماری اولویت دارد.این امر اشتیاق به بیرون راندن مهاجران استعمارگر روس و آزادی از سلطه سیاسی روسها را نیز نظام و نسق بخشید. همچنین بعضی از ناسیونالیستهای مسلمان اندیشه نفوذ مسلمانان در حزب کمونیست،به دست گرفتن امور آموزش و پرورش و پیشبرد آرمانهای پان اسلامی و پان ترکی را دامن زدند.

«حزب کمونیست روسیه»شدیدا به مخالفت با گرایش ملی مسلمانان برخاست.به منظور مقابله با کمونیستهای مسلمان،استالین به سختی کوشید سازمانهایی بر پا دارد که گروههای مسلمان را جذب و استحاله کند. نظر استالین-که تنها یک حزب کمونیست می تواند در اتحاد شوروی وجود داشته باشد،مبارزه طبقاتی جزءلاینفّک مبارزه ملی یا مقدّم بر آن است،و انقلاب به جای آسیا نخست باید در اروپا دنبال شود-غلبه یافت.در 1923 دوازدهمین کنگره حزب کمونیست روسیه،کمونیستهای ملی گرجی را محکوم کرد و خواستار تبعیت احزاب منطقه ای از اهداف [حزب ]مرکزی شد.به سلطان گالیف اتهاماتی وارد شد و وی به عنوان مخالف قدرت سیاسی متمرکز،خصری برای امنیت شوروی در مناطق مرزی و مروّج ناسیونالیسم های محلی،از حزب اخراج گردید.او در 1928 به اردوگاه زندانیان فرستاده شد و ناپدید گشت.

به این ترتیب،در مناطقی که ناسیونالیستهای شوروی و مسلمان اتحادی تشکیل داده بودند،روسها رقبای مسلمان خود را خلع ید کردند و مقاومت مسلحانه را در هم شکستند.در حالی که رهبران اصلاح طلب و ناسیونالیست مسلمان در بیشتر کشورهای جهان سوم نسلهایی داشتند که جایگاه آنان را تحکیم می کردند،توده ها را به حمایت بر می انگیختند،به استقلال دست می یافتند،و هویتی ملی بر مبنای خواستهای خویش بنا می کردند،در اتحاد شوروی رهبران مسلمان شکست خوردند و سلطه دولت روس استقرار بافت.تا سال 1920 شورویها جمهوری های سوسیالیستی تاتار،کریمه،قزاق،ترکستان و آذربایجان و دو جمهوری خلق در خیوه و بخارا مستقر ساخته بودند.دو جمهوری اخیر در سالهای 1923 و 1924 به جمهوریهای شوروی سوسیالیستی تبدیل شد.در 1924 محدوده سرزمینی ترکستان،بخارا و خوارزم مورد تجدید نظر قرار گرفت و چهار جمهوری آسیای میانه-ازبکستان،ترکمنستان،قزاقستان و قرقیزستان-تشکیل شد.2Lاین جمهویها بر اساس همانندیهای قومی و زبانی مردم آنها تاسیس گردید، امّا بخشی از این طرح به منظور تقسیم مسلمانان بود.همه این جمهوریها به اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی تعلق داشتند.آنها در اصل کشورهای مستقلی بودند که برای مقاصد دفاعی،سیاست خارجی و مدیریت اقتصادی،به صورت فدرالی متحد می شدند؛امّا طبق قانون اساسی شوروی [سابق ]قوانین شوروی بر قوانین محلی مرجح بود و همه این سرزمینها قلمرو حکومت اتحاد شوروی به شمار می آمدند.این جمهوریها در عمل شدیدا تحت کنترل حزب کمونیست و تشکیلات دولتی مرکزی قرار داشتند.9

نظام حکومت های ملی«خود مختار»،به دیگر گروههای مسلمان بسط یافت.طبق تقسیم بندی شورویها،ملل مسلمان یعنی مردمی که از تاریخ، زبان،هویّت فرهنگی و تشکیلات سیاسی-ارضی مشترک برخوردار بودند، شامل قزاقها،آذریها،تاجیکها،ترکمنها،قرقیزها،باشقیرها،چچین ها، اُست ها،آوارها،لزگیها،کابارده ها و قره قالپاقها می شدند.دیگر گروههای کوچکتر که بر وحدت مردم قبیله ای با زبان مشترک کنکی هستند،امّا همه ویژگیهای ملتها را ندارند،در دسته ملّیت ها(narodnosti)

جای می گرفتند.از سال 1936 ملل و ملیتهای مختلف در شش جمهوری شوروی سوسیالیستی متحد(ازبکستان،آذربایجان،قزاقستان،ترکمنستان،تاجیکستان و قرقیزستان)و هشت جمهوری شوروی سوسیالیستی خود مختار شامل تاتارستان،باشقیرستان،داغستان و دیگر واحدهای قفقاز سازمان یافتند.در قفقاز چهار استان خود مختار کوچکتر نیز وجود دارد.

*

پاورقی ها

(1).آنچه ترکستان روس(در برابر ترکستان چین)خوانده می شد،در واقع بخشی از خراسان بزرگ بود که بر اثر دستیابی ترک زبانان مغول تبار بر آن سامان،ترکستان نام گرفت.بخش اعظم این سرزمین،همان فرا رود یا ورز رود(ماوراءالنهر)است که در مقابل زیر رو قرار دارد و به سرزمینهای آن سوی جیحون(آمودریا)گفته می شده-م.

(2)گر چه عثمان بن عفّان با دو تن از دختران پیامبر(ص)ازدواج کرد(و از این رو به ذوالنّورین ملقّب شد)،امّا از این دو همسر عثمان فرزندی به جای نماند و نسل پیامبر (ص)(سادات)تتنها از طریق دختر دیگرش فاطمه(س)و همسر او حضرت علی بن ابیطالب(ع)تداوم یافت-م.

(3)قزاق(Kazakh)

به مردمی از تبار ترک گفته می شود که در قزاقستان کنونی واقع در جنوب شرقی روسیه سکونت دارند-م.

(4)قزاق(Cassak)

به گروهی از اهالی روسیه اطلاق می شود که در جنوب غربی آن سرزمین زندگی می کنند و از روحیه و عادات سلحشوری و جنگاوری بر خوردارند. روسها اینان را غالبا به عنوان نظامی به خدمت می گرفتند و در اواخر عصر قاجار در ایران نیز فوج یا تیپ ویژه ای به تقلید از نیروهای قزاق روسیه تشکیل شده بود-م.

(5)درّه ای بین سه جمهوری ازبکستان،تاجیکستان و قرقیزستان-م. (6).مرکز جمهوری خود مختار تاتارستان در روسیه-م. (7).طبیعی است که این برتری،نظر شخص نویسنده است-م. (8).این حزب که دو سال پیش از انقلاب مشروطیت ایران از سوی برخی سوسیال دموکراتهای قفقاز به رهبری محمد امین رسول زاده در مجاورت مرزهای شمال غربی ایران ایجاد شده بود،بر رخدادهای انقلابی ایران در آن دوران تاثیر بسیار داشت. چگونگی شکل گیری نخستین احزاب کمونیستی در ایران(از جمله احزاب عدالت و کمونیست)را در تبلیغات و فعالیتهای این حزب و رهبران آن بویژه رسول زاده می توان پی گرفت-م.

(9).چنان که می دانیم با فروپاشی و تجزیه اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی، جمهوریهای پانزده گانه این اتحاد رسما استقلال یافتند و کنترل مسکو و روسها بر جمهوریهای غیر روس پایان پذیرفت.از آن پس اتحادها و ائتلافهای منطقه ای همراه با جنگهای برون مرزی میان جمهوریهای مختلف و جنگهای درون مرزی در برخی از این جمهوریها شکل گرفت و در همین حال ارتباط جمهوریها از طریق پیمانی به نام کشورهای مستقل مشترک المنافع حفظ شد-م.

  منبع :www.humanitiesportal.com