آیا جنبش مشروطه برای ایران زودرس بود؟ نوشته ی: دکتر محمد صادق زیبا کلام
یکی از متداول ترین پاسخ ها در قبال چرایی عدم موفقیت مشروطه آن است که به لحاظ سیاسی و اجتماعی آن حرکت برای جامعه امروز ایران زود بود و حرکتی بود که توسط برخی از رهبران روشنفکر و (*)دانشیار دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهراناز این نویسنده تا کنون مقالات زیر در مجله دانشکده حقوق و علوم سیاسی منتشر شده است:«حاکمیت قاجارها، امیرکبیر و اصلاحات»سال 79، شماره 50-«بازنگری اقتصاد، سیاست و جامعه ایران در آستانه قرن نوزدهم»، سال 80، شماره 52.اصلاح طلب از غرب الگوبرداری شده بود بدون آنکه شرایط و مقتضیات آن روز جامعه ایران در نظر گرفته شده باشد.این نوشته سودای آن را دارد تا با به چالش کشیدن نظریه متداول فوق نشان دهد که زمینه های اصلاحات و تغییر و تحول در قالب نهضت مشروطه در ایران به وجود آمده بود و رهبران مشروطه درک درستی از مفهوم مشروطه و حاکمیت قانون پیدا کرده بودند.واژگان کلیدی: مشروطه، قانون، دموکراسی، قانون اساسی، پارلمانتاریسم، علما، آزادیخواهی، استبداد، روحانیت، توسعه سیاسی، انقلاب، حکومتیکی از معضلات تاریخ تحولات سیاسی و اجتماعی معاصر ایران بحث و بررسی جامعه شناسانه حرکت مشروطه می باشد.به نظر می رسد عدم موفقیت آن حرکت سبب شده تا بسیاری از مورخین و صاحب نظران که به بررسی آن پرداخته اند از همان ابتدا با دیدی شکاکانه و ناامیدانه به آن نگریسته و به گونه ای پیرامون آن به تجزیه و تحلیل پرداخته اند که گویی آن نهضت سرنوشتی به جز ناکامی نداشت.به عبارت دیگر، در پاسخ به این پرسش که«چرا مشروطه به جایی نرسید؟»به گونه ای پاسخ داده اند که اساسا مشروطه نمی توانست موفق شود.زیرا حرکت زودرس و عجولانه ای بود که صرفا از جوامع اروپایی اقتباس شده بود، بدون انطباق جدی و عمیقی با مقتضیات جامعه ایران.قبل از آغاز بحث بایستی اشاره داشت که اساسا پیرامون چرایی عدم موفقیت مشروطه مطالعات عمیق و موشکافانه ای صورت نگرفته است.کارهای موجود بیشتر حالت فرعی و جانبی داشته و در سایه یا پرتو مطالعات دیگر قرار دارند.به علاوه در بسیاری از آنان رعایت متدولوژی تاریخ نگاری علمی، روش و متد واقع گرایانه کمتر صورت گرفته است.بسیاری از این آثار بیشتر حالت«نظریه پردازی»، «کلی گویی»و«ذهنی گرایی»دارند.شماری نیز«ایدئولوژیک» زده هستند.این دست منابع بالاخص بعد از پیروزی انقلاب اسلامی رایج شده اند.ویژگی دیگر بسیاری از این آثار آن است که مشروطه را اساسا یک جریان اصیل، ملی و خودجوش ندانسته و بالطبع برای آن حاصلی جز شکست نمی بایستی انتظار داشت.یکی از جدی ترین و در عین حال فراگیرترین رویکردها به انقلاب مشروطه، رویکرد ماکسیستی است که در آن نویسندگان مارکسیست یا متمایل به مارکسیسم تلاش کرده اند تا انقلاب مشروطه را در یک چارچوب مارکسیستی تجزیه و تحلیل نمایند.بر اساس این تحلیل، مشروطه جنبشی از سوی«بورژوازی ملی»علیه اشراف و ملاکین یا نظام فئودالیته می بوده که به دلیل ماهیت ضعیف و سازشکارانه بورژوازی، این حرکت نمی توانسته به یک جنبش اجتماعی فراگیر بدل شود.«جنبش مشروطیت مبارزه خونین طبقات متوسط و سرمایه داری شهری ایران علیه فتودالیزم بود.این جنبش...(سرانجام)با سازش میان این فتودالیزم و بورژوازی و سرمایه داری بزرگ تجاری که یک پایش به زمین چسبیده بود خاتمه پذیرفت.انقلاب مشروطیت ایران...می بایست استعمار روس و انگلیس را بیرون براند و از سرمایه داری ملی کشور حمایت و آن را تقویت کند.اما سرانجام به سازش میان قوای حاکمه با استعمار انگلیس و سلطه بلامعارض این استعمار بر پهنه ایران خاتمه پذیرفت». (2)رویکرد مارکسیستی در قبال تحولات سیاسی و اجتماعی ایران بالاخص در زمینه مشروطه به جریانات چپ(مارکسیستی و شبه مارکسیستی)منحصر نشده و به تدریج وارد گفتمان جریانات غیرمارکسیستی اعم از مذهبی یا ملی-مذهبی نیز شده است. (3)از گفتمان چپ که بیرون بیاییم، مهم ترین پاسخ را شماری از مورخین و صاحب نظران عصر مشروطه و یکی، دو دهه بعد از آن ارائه داده اند.برخی از رجال فهیم تر قاجار ضمن آنکه بر ضرورت تغییر و تحول اذعان داشتند اما با مشروطه موافق نبودند زیرا آن را حرکتی زودرس و خارج از ظرفیت و توان جذب جامعه ایران می دانستند و از همان ابتدا نهضت امیدی به موفقیت آن نداشتند.ناصرالملک پسر عمه ناصرالدین شاه که پس از عزل محمد علی شاه به پیشنهاد مشروطه خواهان نایب السلطنه پادشاه خردسال(احمد شاه)گردید، در زمره این گروه بود.ناصرالملک که نخستین فارغ التحصیل ایرانی از دانشگاه آکسفورد انگلستان در قرن نوزدهم بود، ضرورت تغییر و اصلاحات را در نظام قاجار به فراست دریافته بود، اما مشروطه را پاسخ مناسبی برای اصلاحات نمی دانست. (4) او در یک نامه تاریخی به سید محمد طباطبایی مجتهد پایتخت و یکی از دو رهبر مشروطه می نویسد:«این حرف ها(مشروطه و بر پایی مجلس شورای ملی)که در همه جای دنیا عصاره سعادت است، به عقیده بنده در ایران امروز مایه هرج و مرج و خرابی و ذلت و عدم امنیت و هزاران مفاسد دیگر خواهد بود، زیرا که برای استقرار و اجرای ترتیبات جدیده هنوز علم و استعداد نداریم...کبک نشدیم کلاغی هم از یادمان رفت.»در ادامه نامه اش به طباطبایی می گوید:«برای مجلس و ترتیبات جدید حکومتی شما لااقل به هزارنفر فرد و تحصیل کرده و عالم نیاز دارید ولی آیا شما می توانید حتی دویست نفر را بشمارید که آگاهی لازم(را)برای پیشبرد مملکت داشته باشند؟»ناصرالملک معتقد بود مشروطه بالمره نمی تواند موفق شود و مملکت را از آن وضع نجات دهد زیرا قبل از انجام هر حرکت سیاسی می باید افراد عالم، آگاه و وارد به مقتضیات عصر تربیت کرد.النهایه نتیجه گیری می کند که:«در غیر این صورت مشروطه مانند فروکردن ران شتری به حلق بیماری می باشد که مدت هاست به واسطه بیماری تغذیه نشده و روده هایش خشک است، نه تنها حال بیمار بهبود نخواهد یافت، بلکه وضعیتش خراب تر نیز خواهد شد». (5) احمد کسروی نیز علی رغم آنکه یکی از غنی ترین تاریخ نگاری نهضت مشروطه را خلق نموده مع ذالک در ریشه یابی عدم ناکامی مشروطه تحلیلی نظیر ناصرالملک ارائه می دهد.او عدم موفقیت مشروطه را ناشی از بی اطلاعی مردم و حتی رهبران آن جنبش از معنا و مفهوم درست مشروطه می داند. (6)گروه چهارم شامل طیف وسیعی از نویسندگان می شود که عدم موفقیت مشروطه را ناشی از توطئه و جنایت های افراد و عناصر منافقی می دانند که پس از پیروزی اولیه مشروطه همراه آن شدند اما در دل با آن نبوده و مشروطه خواهی شان از سر فرصت طلبی و منفعت جویی بود.این افراد که منافعشان با دربار و اشراف قاجار پیوند خورده بود پس از تثبیت موقعیت خود در میان مشروطه خواهان و درآمدن به لباس مشروطه خواهی از وارد آوردن هیچ لطمه و ضربه ای به مشروطه خودداری نکردند. (7)گروه پنجم را رویکردی تاریخی-جامعه شناسانه می بایست توصیف نمود.بر اساس این تحلیل مشکل مشروطه در تقلیدی بودن آن بود.مشروطه خواهان که با ایده مشروطه و نظام پارلمانتاریزم در غرب آشنا شده بودند بدون در نظر گرفتن ملزومات و پیش زمینه هایی نظام دموکراسی آن را صرفا از غرب تقلید کرده و در جریان انقلاب مشروطه تلاش کردند تا آن نظام را در ایران مستقر نمایند.مدافعین این نظریه معتقدند که حاکمیت قانون و نظام پارلمانتاریسم که در طول قرون هیجدهم تا نوزدهم در غرب استقرار یافت، بر روی یک پیشینه تاریخی ساخته شد.به عبارت دیگر، پارلمانتاریسم و حکومت مشروطه مولود تحولات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی چند قرن گذشته مغرب زمین بود و پدیده ای نبود که غربی ها یک شبه آن را انتخاب کرده باشند.غرب از مراحل مختلف تکامل اجتماعی عبور کرد.رنسانس، انقلاب علمی، عصر خردگرایی یا روشنگری، انقلاب صنعتی و پیدایش سرمایه داری مراحل مختلف تاریخی بود که غرب از قرن پانزدهم تا قرن بیستم مرحله به مرحله از آن عبور نمود.مشروطه و نظام پارلمانتاریسم در غرب در یک فرایند تاریخی پانصد ساله ظهور نمود اما در ایران عملا ما یک شبه به مشروطه رسیدیم، هیچ یک از مراحل تاریخی که غرب از آن عبور نمود، در ایران اتفاق نیفتاد.نه رنسانس، نه انقلاب«تجاری» 1 ، نه انقلاب علمی، نه انقلاب صنعتی و نه هیچ کدام دیگر از تحولات تاریخی اروپا در ایران اتفاق نیفتاد.«عده ای اصلاح طلب آن مدل و الگو را بدون در نظر گرفتن پیش شرطها یا پیش زمینه های تاریخیش به گونه ای قالبی وارد ایران نمودند.طبیعی بود که چون شرایط سیاسی و اجتماعی لازم برای تشکیل حکومت مشروطه یا نظام سیاسی مبتنی بر انتخابات در ایران به وجود نیامده بود، آن نهالی که نشاندند به بار ننشست و اندکی بعد خشک شد». (8)این دیدگاه در راستای نظارت کسروی، ناصرالملک و دیگرانی است که علت عدم موفقیت مشروطه را در ذات و ارادتی آن دانسته و معتقدند که مجموته شرایط جامعه شناسی ایران پذیرای آن پارادایم نبود.در نقد این دیدگاه بایستی گفت که از یک سو کامل است ولی از سوی دیگر و علی رغم ظاهر منطقیش چنان هم بی عیب و نقص نیست.در اینکه حاکمیت قانون، نظام پارلمانتاریسم و حکومت مشروطه یا مبتنی بر قانون یک شبه در غرب به وجود نیامد و حاصل یک پروسه تاریخی چند صد ساله از رنسانس در قرن پانزدهم به این سو بود تردیدی نیست.اما دو نکته در نقد کاربرد این نظریه در جوامع غیر اروپایی قابل طرح است.نخست آنکه دموکراسی و نظام های مردم سالارانه در برخی جوامع دیگر که در آنها هیچ یک تحولات اروپا صورت نگرفته به وجود آمده و موفق هم بوده است.هند، ژاپن و برخی کشورهای دیگر در آسیا، آمریکای لاتین و افریقا نمونه هایی هستند که در آنها دموکراسی تحقق یافته بدون آنکه مراحل تاریخی که در غرب اتفاق افتاده در آنها به وقوع پیوسته باشد.نه در هند، نه در ژاپن، نه در ترکیه، نه در افریقای جنوبی و نه در هیچ یک از کشورهای دیگری که امروزه در آنها دموکراسی نهادینه شده، نه رنسانس اتفاق افتاد، نه انقلاب علمی و نه عصر روشنگری اروپا را تجربه کردند.در عین حال در بسیاری از این کشورها حکومت مشروطه و مبتنی بر قانون به صورت نهادینه در آمده است.بنابراین، هیچ دلیل منطقی وجود ندارد که چرا در ایران نیز دموکراسی نتواند همچون هند یا ژاپن به اجرا درآید بدون آنکه نیازی به عبور از مراحل تاریخی اروپا باشد.(1)-.mercantalism.نکته دوم که در نقد طرفداران نظریه نامناسب بودن مشروطه یا تقلیدی بودن آن می توان گفت آن است که برخلاف آنچه که در این نظریات آمده، مشروطه یک گرته برداری صرف از غرب نبود.این طور نبود که عده ای روشنفکر به غرب سفر کرده و با ساختار و مناسبات سیاسی آن آشنا شده و در بازگشت به ایران به فکر ایجاد مشروطه افتاده باشند.مشروطه در حقیقت پاسخی بود به بن بست تلاش هایی که برای اصلاح طلبی در ایران از اوایل قرن نوزدهم با استقرار حاکمیت قاجارها صورت گرفته بود.در تمامی یک صد سال قرن نوزدهم(1900-1800)شماری از نخبگان سیاسی ایران که درون حاکمیت قاجار بودند مجدانه تلاش کردند تا بتوانند اصلاحاتی را در نظام به وجود آورند.قائم مقام ها(میرزا بزرگ و میرزا ابوالقاسم)را می بایستی نخستین سر حلقه اصلاح طلبان عصر قاجار دانست که در آغازین سال های قرن نوزدهم در صدد تغییرات و اصلاحات برآمدند.بعد نوبت به نایب السلطنه عباس میرزا رسید که با اعزام نخستین دسته از محصلین ابتدایی به اروپا تلاش کرد تا ایران را با دانش های مدن آشنا سازد.تلاش های اصلاح طلبی در اواسط قرن نوزدهم به هنگام صدارت میرزا تقی خان امیر کبیر به اوج خود رسید.کمتر جنبه ای از زندگی سیاسی، اجتماعی و اقتصادی ایران را می توان سراغ گرفت که مصون از امواج اصلاح طلبانه امیر مانده باشد. (9) چندی خود ناصرالدین شاه که مدت ها می شد به ضرورت اصلاحات پی برده بود تلاش کرد تا تغییر و تحولاتی در مملکت به وجود آورد. (10) دو دهه بعد سکان اصلاح طلبی در دست حاج میرزا حسین خان سپهسالار افتاد.در این میان بسیاری از شخصیت ها و رجال دیگر قاجار را نیز می توان سراغ گرفت همچون امین الدوله، صنیع الدوله، مشیرالسلطنه، شاهزاده ملک آرا(عموی ناصرالدین شاه)و بسیاری دیگر که فردا تلاش می کردند تا از طریق ترغیب شاه به اصلاحات زمینه های پیشرفت و ترقی را فراهم آورند.این تلاش ها به دلایل مختلفی که خارج از حوصله نوشتار ما می باشد نتوانستند موفق شوند.فی الواقع انقلاب مشروطه پاسخی یا واکنشی در قبال عدم موفقیت جریانات اصلاح طلب یک قرن قبل از خود بود.اینکه آیا مشروطه توانست موفق شود یا خیر و دلایل عدم موفقیت آن کدام بودند، بحث دیگری است.آنچه که بیشتر مراد ما می باشد درک این واقعیت است که زمانی که انقلاب مشروطه در ایران به وقوع پیوست بیش از یک صد سال می شد که شماری از رجال فهمیده و آگاه تر قاجار به دنبال تغییر و تحول و اصلاحات بودند.آنان به فراست دریافته بودند که آن نظام و نظم و نسق دیگر چاره ساز نیست.ده سال جنگ در نخستین دهه قرن نوزدهم به عباس میرزا و برخی دیگر از اعضاء الیگارشی حاکم فهماند که عصر و زمانه آن نوع قوای مسلحه که در ایران وجود داشت به سر آمده است.یک دهه جنگ(1228-1218/1813-1803)با امپراتوری نیمه اروپایی روسیه به یک باره مجموعه بیش از دو قرن پیشرفت و ترقی اروپا پس از رنسانس و انقلاب صنعتی را به گونه ای عریان و آشکار در مقابل چندین قرن در جازدن و عقبگرد ایرانیان قرار داد.به گفته یکی از مورخین، جنگ با روسیه و شکست های پی درپی ایرانیان به گونه ای دردناک اما اجتناب ناپذیر چشمان امثال عباس میرزا را بر روی بسیاری از واقعیت ها گشود.این شکست ها به همراه از دست دادن بخش های وسیعی از شمال ایران کمتر به این خاطر بود که در طول جنگ ایرانیان رشادت، پایمردی و فداکاری کمتری نسبت به روس ها از خود نشان داده بودند.نه رشادت، مقاومت و دلاوری ایرانیان کمتر از روس ها بود و نه تعداد آنها. (11) اما فداکاری و از خود گذشتگی ایرانیان به تنهایی نمی توانست پاسخ مناسبی برای توپخانه جدید و تسلیحات پیشرفته روس ها باشد.تهور و غیرت طایفگی و عشایری قوای ایران نمی توانست عکس العمل کافی در مقابل انسجام، نظم و سلسله مراتب فرماندهی ارتش مدن روسیه به حساب آید.فرماندهان ایرانی بالاخص عباس میرزا به عنوان فرمانده کل قوا به تدریج در می یافتند که نوع جنگ ها دیگر عوض شده است.مقولاتی همچون طرح، نقشه، استراتژی، تسلیحات مدن و...سازمان نظامی مدن و متحول خاص خود را می طلبد.این سازمان مدن یا همان«ارتش»به هیچ روی مناسبتی با تشکیلات نیروهای نامنظم قبیلگی و عشیرگی ایران که پیاده نظامش را دسته جات شاهسون ها یا ذوالفقاری ها تشکیل می دادند و سواره نظامش سواد کوهی ها یا ایل بیگی ها بودند، نداشت.جنگ های جدید سلسله مراتب فرماندهی، دانش نظامی جدید و انضباط می طلبید، در حالی که تنها نظم و سلسله مراتب نظامی در قوای ایران نظم و سلسله مراتب«ریش سفیدی»، «کدخدامنشی»و«ایلخانی»طایفگی بود.نفرات و سربازان ارتش ایران قبل از آنکه تحت امر افسران و مقامات مافوق باشند، تحت امر سنت ها و مناسبات طایفگی و عشیرگی بودند.دسته جمعی و به صورت قبیلگی، عشیرگی و طایفگی وارد پیکار می شدند و به دلیل مخالفت ها، رقابت ها یا اختلافات قبیله ای و عشیره ای قهر کرده و دست از جنگ می کشیدند.شاهسون ها به دلیل اختلافات سنتی خود با ذوالفقاری ها نمی توانستند وارد عملیات مشترکی با آنها شوند و چهارلنگه ها بنا بر خصومت های دیرینه شان با دشمن زیاری ها یا جلالوندها حاضر با همکاری با آنان نبودند.مجموعه این مسائل سبب گردید تا عباس میرزا به تدریج در طول ده سال جنگ با قدرت نیمه اروپایی روسیه دریابد که دوره ارتش های نامنظم متکی به ساختار عشیرگی و قبیلگی دیگر به سر آمده است.چنین شد که عباس میرزا به کمک فرانسوی ها در صدد ایجاد قوای نظامی مدنی به نام«نظام جدید»برآمد که امروزه آن را به نام ارتش می شناسیم.سربازان و سپاهیان«نظام جدید»دیگر وابستگی قومی و قبیلگی نداشتند.آنان به استخدام نظام جدید در می آمدند و حقوق دریافت می کردند.عضویت آنان دائمی بود و پس از فراغت از عملیات یا به هنگام کشت محصول یا کوچ فصلی طایفه و یا بروز اختلافات محلی و جنگ های«حیدری نعمتی»جبهه را رها نمی کردند.نظام جدید دارای سلسله مراتب فرماندهی، یونیفورم و درجات نظامی به همراه نظم و دیسیپلن ارتش های جدید بود.مشکل بعدی عباس میرزا تهیه تسلیحات برای«نظام جدید2 بود.در پی تأمین تسلیحات او مجبور بود کارخانه هایی ایجاد نماید.آن گاه بود که دریافت پیش نیاز ایجاد صنعت پدیده ای است به نام علم و دانش، صنعت و تکنولوژی.بدین ترتیب در نتیجه جنگ های ایران و روس نخستین دسته از محصلین ایرانی برای فراگیری علوم و فنون جدید از پزشکی، داروسازی، فیزیک، شیمی و چاپ گرفته تا متالوژی، توپ ریزی، آموزش زبان های اروپایی، ایجاد نظام مالی و مالیاتی جدید و...راهی اروپا شدند.عباس میرزا همچنین در مطبوعات انگلستان به منظور آنکه مهاجرین و متخصصین کشاورزی بتوانند به ایران آمده و در منطقه مهاباد«مستعمره نشین»ایجاد نمایند، اعلام آگهی داد. (12) به علاوه، تلاش نمود تا در تبریز توسط میسیونرهای مذهبی مدرسه جدیدی ایجاد نماید تا مسلمانان و مسیحی ها با هم در آنجا به تحصیل بپردازند. (13)چنین ملاحظات و اندیشه هایی در نخستین سال های آغازین قرن نوزدهم یعنی درست یک صد سال قبل از انقلاب مشروطه بود که وارد ایران شده بود.به سخن دیگر فکر تغییر و ضرورت اصلاحات بیش از یک قرن می شد که کم و بیش در ایران و در میان نخبگان سیاسی حاکم به راه افتاده بود.اینکه عباس میرزا، قائم مقام ها و یا میرزا تقی خان امیرکبیر چه میزان توانستند به افکار و آرا و خواسته های اصلاح طلبانه شان جامه عمل بپوشانند بحث دیگریست، مسئله اساسی آن است که به هر حال و از همان نخستین سال های آغازین قرن نوزدهم بسیاری در ایران پی برده بودند که تغییر و تحولاتی در ایران می بایستی به وجود می آمده اما نیامده و در صدد اجرای ان تغییر و تحولات یا اصلاحات برآمدند.بنابراین نمی توان این نظریه را پذیرفت که عده ای رفتند به خارج یا با غرب آشنا شدند و چون تحت تأثیر آنچه که در غرب دیدند قرار گرفتند، در برگشت به ایران تلاش کردند تا آنها را در ایران ایجاد نمایند.درست است که نخبگان سیاسی ما چه آنان که درون حاکمیت قاجار بودند و چه آنان که مستقل از چارچوبه حاکمیت قاجارها بودند تحت تأثیر غرب قرار گرفتند و نظام سیاسی و اجتماعی که در چارچوب مشروطه تلاش کردند در ایران ایجاد نمایند برگرفته از فلسفه سیاسی مدرن غرب بود اما زمینه های فکر تغییر و ضرورت اصلاحات بیش از یک قرن می شد که در ایران به وجود آمده بود.از عباس میرزا در دهه نخستین قرن نوزدهم گرفته تا امین الدوله، مشیرالسلطنه، صنیع الدوله، میرزا ملکم خان، سید محمد طباطبایی، سید عبداللّه بهبهانی، سید جمال واعظ و صدها تن دیگر یک صد سال بعد از عباس میرزا دریافته بودند که جامعه ایران با مشکلات و مصائب سیاسی، اجتماعی و اقتصادی عمیقی روبه روست که ضرورت تغییر و اصلاحات را اجتناب ناپذیر می سازد.در خلال این فاصله می بایستی از امیرکبیر و میرزا حسین خان سپهسالار و حتی خود ناصرالدین شاه نام برد که آنان نیز پی به ضرورت اصلاحات برده و لزوم تغییر و تحول در مملکت را حس کرده بودند.می رسیم به نقد نظریه مهمی که توسط ناصرالملک، کسروی و بسیاری دیگر پیرامون مشروطه مطرح شده است.اینکه مشروطه برای ایران زود بود و مردم عادی که جای خود دارند حتی رهبران مشروطه نیز به درستی نسبت به اینکه مشروطه چیست و حکومت مشروطه چه نوع حکومتی است و ملزومات و سازوکارهای آن کدام هستند، پی نبرده نبودند.اینکه سردمداران مشروطه اعم از چهره های روحانی و غیر روحانی آن تا چه میزان با فلسفه جدید غرب و بنیان های فکری و فلسفی آن بالاخص اندیشه سیاسی مدرن آشنایی داشتند قابل بحث است.با قوت می توان گفت کسانی همچون عبدالرحیم طالبوف، میرزا فتحعلی آخوندزاده، مستشارالدوله، تقی زاده، میرزا آقاخان کرمانی، احتشام السلطنه، میرزا ملکم خان، سید جمال واعظ، سید محمد طباطبایی، سید عبداللّه بهبهانی، و سایر رهبران فکری مشروطه آشنایی وسیع و عمیقی با بنیان های اندیشه مدرنیته نداشتند.شاید در میان آنان کمتر کسی پیدا می شد که بداند توماس هابز، جان لاک، جان استوارت میل، ژان ژاک روسو یا ماکیاولی دقیقا چه گفته اند و چه اندیشیده اند.اما آنان روح و یا به تعبیر امروزه پیام فلسفه سیاسی جدید را درک کرده بودند.این درک را در تک تک آنان می توان ملاحظه نمود.رساله درس میرزا محمد علی خان ذکاءالملک، یکی از اولین اساتید علوم سیاسی در ایران تحت عنوان حقوق اساسی یعنی آداب مشروطیت دول که حول و حوض انقلاب مشروطه تنظیم شده بود و به گفته مهدی ملک زاده پسر مرحوم ملک المتکلمین یکی از رهبران برجسته نهضت مشروطه و مولف تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، آن رساله بدل به یکی از رساله های آموزشی مشروطه خواهان شده بود، به بهترین نحو درک اصولی مشروطه خواهان را از بنیان حکومت جدید نشان می دهد.ذکاءالملک در آن رساله می نویسد:3در جامعه متمدن امروز...اساس حق ملت است و بس.یعنی ملت حق دارد هرگونه اساسی که می خواهد برای دولت خود معین کند.هر ملتی که این حق را داشته باشد می گویند دارای سلطنت ملی است...پیش از این تصور می رفت که یک نفر یا یک جماعت باید صاحب اختیار مطلق عموم ناس باشد وامور ایشان را هر طور می خواهد و مصلحت می داند اداره کند.و مردم حق ندارند در اداره امور خودشان مداخله و چون و چرا نمایند.حتی در بعضی ممالک سلاطین مدعی بودند که از جانب خدا هستند، به این واسطه امر ایشان امر الهی و واجب الاطاعه می باشد.رعایا هم همین اعتقاد را داشتند.اما حالا متجاوز از صد سال است که حکما و دانشمندان، بلکه اکثر عوام از این رأی برگشته و معتقد شده اند که هیچ وقت یک نفر یا یک جماعت حق ندارد صاحب اختیار یک قوم و یا یک ملت بشود.و صاحب اختیار ملت باید خود ملت باشد و امور خویش را اداره کند.بعبارة اخری، سلطنت متعلق به ملت است و بس...بنابراین، امروز کلیه اختیارات را ناشی از ملت می دانند و هیچ کس را صاحب قدرت نمی شناسند، مگر به این عنوان که قدرت از جانب ملت به او مفوض باشد». (14)ممکن است بگوییم ذکاءالملک چندان به فلسفه سیاسی مدرنیته اشراف نداشته اما آیا می توان گفت به عنوان یکی از پدرخوانده های جریانات نوین در ایران، او معنی مشروطه و مشروطیت و اینکه در تفکر جدید، حکومت مشروعیت خود را از رأی مردم می گیرد را به درستی متوجه نشده بوده؟این فقط رهبران فکری غیر مذهبی مشروطه نبودند که به معنای درست مشروطه و نظام پارلمانتاریسم پی برده بودند.علما و رهبران دینی مشروطه نیز همچون همتایان غیر مذهبی خود به فراست دریافته بودند که مشروطیت چیست و حکومت مشروطه دربرگیرنده کدام الزامات است.مرحوم سید محمد طباطبایی یکی از دو رهبر اصلی انقلاب مشروطه و یکی از مجتهدین طراز اول پایتخت در سخنرانی مفصلی که پیرامون خواست علما و مردم از حکومت می نماید، پس از آنکه ضرورت و نیازهای زندگی دسته جمعی را از نظر شرع برای مردم تشریح می کند به مسأله حکومت و انواع آن وارد می شود و می گوید:شاید در گذشته یک نفر می توانسته، برای یک جمع تصمیم گیری نماید، اما به دلیل پیچیدگی های جامعه امروز، همان طور که یک نفر نمی تواند همه احتیاجات جامعه را برآورده نماید، به همان قسم نیز یکنفر نمی تواند همه امور را در دست خود بگیرد.به گفته حامد الگار، این تفکر روند جدیدی در نگاه علمای شیعه به حکومت بود. (15) تغییر و تحول در نگرش علما نسبت به حکومت، مفاهیم جدید سیاسی، حق حاکمیت مردم، استبداد و محدودیت قدرت حکومت به قانون و خلاصه تغییر در گفتمان سیاسی علما و مراجع شیعه در نتیجه نهضت مشروطه خواهی را مرحوم دکتر عبدالهادی حائری در اثر تاریخی اش تحت عنوان تشیع و مشروطیت با استادی تمام نشان داده است. (16) او آشکارا نشان می دهد که برداشت و تلقی علما و رهبران دینی مشروطه چه در نجف و چه در ایران از مشروطه و فلسفه سیاسی جدید، به هیچ روی یک برداشت سطحی و مقلدگونه از گفتمان سیاسی مدرن مغرب زمین نبود.این نگاه جدید در گفتمان علما و مراجع طرفدار مشروطه در خصوص اینکه مشروطه چیست و حکومت مشروطه چه نوع حکومتی است را در بهترین شکلش می توان در آراء طباطبایی سراغ گرفت.او در تشریح معنی مشروطه و حکومت مشروطه بالای منبر برای مردم این گونه توضیح می دهد:«عقلا و دانشمندان یک نفر را مشخص و معین و انتخاب نمودند برای حفظ نوع خود و گفتند ما مال و جان می دهیم که تو ما را حفظ کنی از اینکه به یکدیگر ظلم و ستم و اجحاف و تعدی نماییم...پس پادشاه یعنی کسی که از جانب ملت منصوب شود و مالیات و سرباز بگیرد و برای حفظ رعیت از ظلم کردن به یکدیگر.این پادشاه مادامی که حفظ کند رعیت را و ناظر به حال رعیت باشد، رعیت باید مال و جان بدهد.اما اگر به وظایف خود عمل نکرد، رعیت باید کس دیگری را حاکم کند...پس سلطان یعنی کسی که داد مظلوم را از ظالم بگیرد.نه اینکه هر کار دلش بخواهد بکند و مردم را عبید و اما خود داند...بابا جان، پادشاه هم مثل ما یک نفر است.مگر در اروپا پادشاه نیست کی این کارها که در این مملکت اتفاق می افتد آنجا می باشد.روز به روز کارشان بهتر و مملکتشان آبادتر.هر چه خرابی و ظلم است بر سر این یک مشت ایرانی بیچاره است و این هم به واسطه این است که نمی توانیم معنی سلطنت را.تمام انبیاء برای عدل و داد آمدند، این همه شورش در خارجه برای عدل است و ما هر چه داد و فریاد داریم به واسطه و به خاطر عدل است». (17)همان طور که در مورد رهبران فکری غیرمذهبی مشروطه متذکر شدیم، در خصوص رهبران مذهبی مشروطه یعنی علما هم همان ملاحظه اصلی مصداق پیدا می نماید.به عبارت دیگر، پیرامون مرحوم سید محمد طباطبایی هم می توان این سوال را مطرح نمود که او چه میزان با تفکر سیاسی لیبرال دموکراسی غرب آشنایی داشته؟حتی در مورد رهبران مذهبی ممکن است بگوییم که درک و آشنایی آنان از مبانی فلسفه سیاسی مدرن مغرب زمین از همتایان غیرمذهبی شان کمتر هم بوده اما نکته مهم آن است که آنان نیز همچون رهبران غیرمذهبی مشروطه روح و پیام فلسفه سیاسی مدرن را درک کرده بودند.وقتی طباطبایی در بالای منبر خطاب به مردم می گوید:«...پس پادشاه یعنی کسی که از جانب ملت منصوب شود...»؛و یا می گوید:«اگر پادشاه به وظایف خویش(که خدمت به مردم است)عمل نکرد، رعیت باید کس دیگری را حاکم کند...»، آیا می توان گفت که او معنی مشروطه را نمی فهمیده؟همان طور که حامد الگار، حائری و دیگران نشان داده اند، در نگاه علما و روحانیت مشروطه خواه یک تحول اساسی و یک دگرگونی جدی مثبت به مفهوم سلطنت و حکومت صورت گرفته بود.کدام مرجع و فقیه شیعه در گذشته پادشاه را منتخب مردم دانسته و به مردم تکلیف می کرد اگر او به وظایف خود عمل نکرد، پادشاه دیگری را برگزینید.واقعیت آن است که این مفهوم و تعریف از پادشاه و حکومت یک فاصله زیاد و بنیادی از تعریف سنتی و کلاسیک شیعه از پادشاه و حکومت بود که بر طبق آن شاه سایه خدا بر روی زمین بود. (18)نتیجه گیری همان طور که ملاحظه شد، مشروطه نه حرکتی زودرس بود و نه رهبران مشروطه با معنی عمیق تر آن بیگانه بودند.ضرورت تغییر و تحول یا اصلاحات یا هر عنوان دیگری که برای آن قائل شویم، شماری از نخبگان فهیم تر قاجار از همان نخستین سال های به قدرت رسیدن قاجارها دریافته بودند که جامعه ایران نیاز یک تغییر و تحولات اساسی و ایجاد نهادها و سازمان های مدرنی دارد.جنگ های ده ساله با امپراتوری روسیه و شکست های سهمگینی که بر ایران وارد گردید چشمان شماری از دولتمردان آگاه تر قاجار را بر ضرورت تغییر باز نمود.به عبارت دیگر، این گونه نبود که صرفا شماری از روشنفکران، تحصیل کردگان و نخبگان سیاسی قاجار که با مغرب زمین آشنا شدند به سمت و سوی اصلاحات و مشروطه خواهی بروند بدون آنکه ضرورت ها و الزامات تغییر و تحول درون جامعه ایران پیش نیامده باشد.درست است که مشروطه خواهان الگویی که برای تغییر مطرح کردند برگرفته از غرب بود، اما ضرورت تغییر یا نیاز به تغییر بیش از یک قرن می شد که در اشکال مختلف در ایران به وجود آمده بود.این سخن نیز که رهبران مشروطه درک درستی از مشروطه داشتند و یا درکی از آن نهضت نداشتند نیز چندان سخن درستی نیست.رهبران مشروطه، اعم از مذهبی و غیرمذهبی، ممکن است که شناخت عمیق و گسترده ای نسبت به فلسفه سیاسی مدرن غرب نداشتند، اما فهم آنان از مشروطه، نظام پارلمانتاریسم و فلسفه حکومت انتخابی 1 ، درست و اصولی بود.هدف آنان از نهضت مشروطه ایجاد نظامی بود که برای نخستین بار در آن حکومت از ناحیه مردم برگزیده شده و جدای از آنکه اختیاراتش محدود می شد به آنچه که در آن قانون اساسی آمده بود و فراتر از آن قدرت و اختیاری نداشت، بلکه در قبال نمایندگان مردم یا به تعبیر مشروطه خواهان«مبعوثین ملت»نیز می بایستی پاسخگو می شد.چنین نگاهی به حکومت بدون تردید، نگاهی جدید بود اگرچه این نگاه مبتنی و برگرفته از گفتمان مدرن سیاسی غرب بود.یادداشت ها:(1)-nikki.r.keddie,roots of revolution,yale university press,)u.s.,1891(,p.31.(2)-به عنوان نمونه نگاه کنید به:تاریخ بیست و پنج ساله، جلد دوم، نوشته بیژن جزنی(بی نا، بی تا)؛ عین الدوله و رژیم مشروطه، نوشته باقر مومنی، انتشارات پگاه(تهران، 1354)؛تاریخ جنبش های دموکراتیک در ایران، از آثار حزب توده ایران، (بی نا، بی تا)، ایران در آستانه انقلاب مشروطه، نوشته باقر مومنی، انتشارات شبگیر، چاپ هشتم، (تهران، 1352)؛تکوین سرمایه داری در ایران، محمد رضا فشاهی، انتشارات گوتنبرگ، (تهران، 1360).(3)-به عنوان نمونه نگاه کنید به:تاریخ جنبش ملی ایران، نوشته عزت اللّه سحابی، شرکت سهامی انتشار، (تهران، 1363)؛سرآغاز نواندیشی معاصر(دینی و غیردینی)، مقصود فراستخواه، شرکت سهامی انتشار، (تهران، 1374)؛نخستین رویارویی های اندیشه گران ایران با دو رویه تمدن بورژوازی غرب، انتشارات امیرکبیر، (تهران، 1367).(4)-ابراهیم صفایی، رهبران مشروطه، دوره دوم، انتشارات جاویدان، (تهران، 1362)، ص 475.(5)-احمد کسروی، تاریخ مشروطه ایران، دو جلد، چاپ چهاردهم، انتشارات امیرکبیر، (تهران، 1375)، جلد اول، صص 95-90.(6)-کسروی، تاریخ مشروطه، ج 1، ص 239.(7)-زاوش، ح.م.رابطه فراماسونری با صهیونیسم و امپریالیسم، جلد اول جلد دوم تحت عنوان نقش فراماسون ها در رویدادهای تاریخی و اجتماعی ایران، نشر آینده(تهران، 1361).(1)-.representative government. (8)-صادق زیباکلام، سنت و مدرنیته:ریشه یابی علل ناکامی اصلاحات و نوسازی سیاسی در ایران عصر قاجار، چاپ سوم، انتشارات روزنه، (تهران، 1379)، ص 438.(9)-فریدون آدمیت، امیرکبیر و ایران، چاپ پنجم، انتشارات خوارزمی، (تهران، 1353)، صص 220-218.(10)-غلامرضا ورهام، تاریخ سیاسی و سازمان های اجتماعی ایران در عصر قاجار، انتشارات معین، چاپ دوم، (تهران، 1369)، صص 157-95.(11)-سعید نفیسی، تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران، دو جلد، انتشارات بنیاد، چاپ هشتم، (تهران، 1368)، جلد اول، صص 130-127.(12)-حامد الگار، دین و دولت در ایران:نقش علما در دوره قاجار، ترجمه دکتر ابوالقاسم سری، چاپ دوم، انتشارات توس، (تهران، 1369)، ص 132.(13)-جان الدر، تاریخ میسیون های آمریکایی در ایران، ترجمه سهیل آذری، انتشارات نور جهان، (تهران، 1311)، ص 97.(14)-فریدون آدمیت، ایدئولوژی نهضت مشروطیت ایران، انتشارات پیام، (تهران، 1355)، ص 120.(15)-hamid algar,the oppositional role of the ulama in twentieth century irani,in nikki r.keddie)eds(,scholars,saints and sufis:muslim,religious institutions since 0051,university of california press,)u.s.,2791(,p.732.(16)-عبدالهادی حائری، تشیع و مشروطیت در ایران و تقش ایرانیان مقیم عراق، چاپ دوم، انتشارات امیرکبیر، (تهران، 1362).(17)-ناظم الاسلام کرمانی، تاریخ بیداری ایرانیان، به اهتمام علی اکبر سعیدی سیرجانی، دو جلد، چاپ چهارم، انتشارات آگاه، (تهران، 1362)، صص 450-448.(18)-برای آگاهی از کلیاتی پیرامون نگاه تشیع به حکومت و مقام سلطنت نگاه کنید به:درآمدی فلسفی بر تاریخ اندیشه سیاسی در ایران، سید جواد طباطبایی، ناشر دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی وزارت امور خارجه، (تهران، 1367).
منبع :www.humanitiesportal.com