بیداری فکری در شعر دوران شوروی تاجیک نويسنده: بهروز ذبيحالله
کثر محققان ادبیات محکومیت کیش شخصیتپرستی استالینی در شوروی را آغاز تحول جدید در ادبیات ارزیابی کردهاند. پرفسور رحیم مسلمانیان قبادیانی در این زمینه مینوسد: «در پایان دهه پنجم قرن ۲۰ (۱۹۵۹) نيکیتا خروشچف رهبر وقت حزب کمونیست و حکومت اتحاد جماهیر شوروی در بیستمین کنگره حزب کمونیست با انتقاد از شخصیتپرستی استالین ناخودآگاه پرده از اسرار دیکتاتوری نظام شوروی برداشت و به دنبال این اقدام سیاسی، اهل ادب و هنر آزادی نسبی به دست آوردند و سخنوران تاجیک هم توانستند دریچهاي به سوی ادب و فرهنگ ایران و افغانستان باز کنند.»[۱]
ارژ بیچکا، ادبیاتشناس چک نیز همین حادثه سیاسی را آغاز تحول تازه در ادبیات شوروی از جمله ادبیات تاجیک میداند. او در این باره میگوید: «آشکار شدن کیش شخصیت و بی قانونیهای دوران دیکتاتوری استالینی از سالهاي شصتم بر ادبیات اتحاد شوروی و همچنین ادبیات تاجیک بیتأثیر نبود. این امر در آغاز به نوعی مداراگری راه برد که البته در زمانهای بعد تضعیف گردید.»[۲]
البته، محکوم کردن کیش استالینیسم هرگز به معنی تغیر موضع دستگاه ایدیولوژی شوروی نسبت به ادبیات و فرهنگ نبود بلکه بر خلاف انتظار و تصور روشنفکران نظارت از بالای ادبیات همچنان با شدت خود ادامه داشت. اما به هر حال حادثه مذکور تأثیر غیرمستقیم خود را در بخش ادبیات گذاشت. در حقیقت، محکومیت کیش استالینی یک نوع تصفیه حساب سیاسی در داخل حزب کمونیست شوروی بود، نه تغیير موضع در ایدئولوژی حاکم بر این جامعه. برعکس از نظر ایدئولوژی نظارت و سانسور در بخش ادبیات شدیدتر شد. به قول ارژ بیچکا «به ادبیات همچنان گذشته چون اهرام ایدئولوژی نگرسته میشد.»[۳]
با این وجود، بر اثر این تحول سیاسی ادیبان نیز با روشهای مختلف و توجیه اهداف خود نظرات تازهای را وارد عرصه ادبیات کردند. در این زمینه کیت هچینسکی مینویسد: «مرگ استالین و روند استالینزدايي نويسندگان تاجیک را ترغیب کرد که تنوعی در زمینه موضوعی به وجود آورند و بیشتر به اشکال و تکنیکهای هنری بپردازند گرچه حزب همچنان به آنها یادآور میشد که آنان همواره باید در صف مقدم تلاش در راه پیروزی کمونیسم انجام وظیفه کنند. در اواخر دهه ۱۹۵۰ و اوایل دهه ۱۹۶۰ که دست نويسندگان تاجیک در خلاقیتهای هنری اندکی باز گذاشته شده بود، آثار مطبوع بسیاری عرضه شد.»[۴]
شاید در هیج دوره و زمانی فرهنگ و زبان فارسی تاجیکی این قدر در معرض رکود و نابودی قرار نگرفته بود. در این دوره حتی علما، شعرا و کلاً روشنفکران تاجیک در جمع خانوادههای خود به زبان روسی حرف میزدند و این امر را برای خود یک نوع پرستیژ اجتماعی میدانستند. پرفسور ارژی بیچکا محقق ادبیات تاجیک در اروپا که سال ۱۹۵۸ برای شرکت در جشن ۱۱۰۰ سالگی استاد رودکی به تاجیکستان سفر کرده بود، طي مصاحبهاي از وضع فرهنگ و زبان تاجیکی و فرهنگیان تاجیک اظهار تعجب و تاسف کرده است. او در کتاب "ادبیات فارسی در تاجیکستان" در باره سیاست فرهنگی دولت شوروی در برابر اقوام و ملیتهای تابع این امپراتوری نوشته است: «بر خلاف آنچه که رسماً اعلام میکرد کوشش بر آن بود که زبان روسی تنها زبان همگانی شود و زبانهای بومی تنها وسیلهای برای تفهیم و تفاهم در محیط خانواده به کار رود. نظارهگر خارجی پس از اقامت کوتاه در تاجیکستان متوجه این تناقض نظر و عمل میشد. کتابهای مهمی در رشته زبانشناسی تاجیک نوشته میشد و از دیگر سو مردم تاجیکستان به تکلم روسی رو میآوردند و نه تنها کلمات زبان روسی را به زبان خود راه میدادند بلکه حتی عبارتهای کامل آن زبان را جایگزین نوع تاجیکی میکردند. چه بسا فرزندان متصدیان برجسته فرهنگی که زبان مادری خود را به درستی نمیدانستند !»[۵]
آکادمسین محمدجان شکوری بخارای نیز در این زمینه مینويسد: «سیاست ملی استعمارگران مسکو نیز به رشد زبان تاجیکی آسيب وارد كرد. در زمان شوروی زبان تاجیکی از معاملات رسمی تماماً بیرون ماند. در شهر دوشنبه همین که از خانه برآمدیم زبان تاجیکی دیگر به کار نمیآمد. زبان تاجیکی در معاملات رسمی استفاده نمیشد. عقیدهای پیدا شد که گویا آموزش زبان مادری به آموزش علم زمان و زبانهای دیگر خلل میرساند. میگفتند که چون در کشور شوروی آثار علمی در همه رشتهها به زبان روسی به وجود میآیند دانستن زبان روسی کفایت ميكند و اگر روسی را نغز آموختن لازم باشد خود را از نفوذ زبان مادری بیرون باید کشید تا به آموختن زبان روسی خلل نرساند. این البته فکر باطل بود.»[۶]
در این دوره سیاست حزب کمونیست تحت شعار "انقلاب مدنی" با هدف ساختن انسان نو در حال اجرا شدن بود. در واقع، انگیزه و هدف انقلاب مدنی مورد نظر کمونیستها ادغام فرهنگ و ارزشهای دیگر ملیتهای شوروی با فرهنگ روسی از طریق تبلیغ برتری فرهنگ حاکم در آن جامعه بود. «رژیمی که موجودیت خود را از دست داد بر آن بود که یک "ملت واحد شوروی" و یک "انسان واحد شوروی" بپروراند.»[۷]
در همین دورهي اسفبار نسل جوانی وارد عرصه ادبیات میشود و از وضعیت بسیار بد فرهنگ و زبان تاجیکی بانگ خطر میزند. به نظر اکثر محققان ادبیات مومن قناعت و بعداً بازار صابر و لایق شیرعلی اولین افرادی بودند که در پیکر راکد شعر تاجیک جان تازه دمیدند و تغیر و تحول جدید ایجاد کردند. آکادمسین محمدجان شکوری بخارای در این باره مینويسد: «پس از مرگ استالین ۱۹۵۹ و انجمن بیستم حزب کمونیست (۱۹۵۶) در سیاست شوروی اندک نرمی پیدا شد. در ادبیات تمام جماهیر شوروی و نیز تاجیکستان جوانانی کوشا و بلندهمت شروع به فعالیت نمودند و کوشیدند به اصالت پیشین شعر دست یابند. از دهههای شصت و هفتاد صده بیست به ویژه جستارهای ایجادکارانه مومن قناعت، لایق شیرعلی، بازار صابر و بعدها گلرخسار صفی، گلنظر کلدی، اسکر حکیم و چندی دیگر بسیار پرثمر ادامه داشت. اندیشه کلیشهی دهههای شصت و هفتاد مانعی برای پیشرفت بود ولی با این همه شعر جوانان در این دوره به پایههای بلند رسید. اندیشه ملی باز به شعر راه یافت، به جای اصل "ستایش و نکوهش" که تصویری به رنگهای سفید و سیاه بیشتر نداشت اندیشه گسترده روا گردید. بازتاب سلسله اندیشههای پراحساس تضاد تاریخ و روزگار و هستی انسان، شعر را رنگی فلسفی داد.»[۸]
این نکته بسیار مهم است که جنبش بیداری و خشم فروکشیده ملت تاجیک با مسئله زبان آغاز شد. «... به وجود آمدن اندک فضای آزاد در دهه شصت، شاعران تاجیک را بیدار کرد تا در جستجوی گمگشتههای خویش به تقلا شوند. یکی از این گمگشتهها زبان فارسی است که برای ایرانیتباران فرارودان عزیزتر از این چیزی نبوده است.»[۹] همان زبان شیرین و بزرگی که در نتیجه سیاست خصمانه و طراحی شدهی دولت شوروی در حال نابودی قرار گرفت، زبانی که از ریشه بریده شد و پایه آن را زبان کوچه و بازار قرار دادند و بعداً آن را با اصطلاح "زبان ادبی حاضره تاجیک" و زبانی مستقل و مجزا از زبان فارسی-دری معرفی کردند. مومن قناعت نیز بر علیه همین سیاست هدفمند و با اشاره به افراد خودباختهای که فارسی، دری و تاجیکی را سه زبان کاملاً مستقل و جداگانه تبلیغ میکردند و با این نیرنگ بازی این زبان بزرگ را در معرض نابودی قرار داده بودند، در شعر "به هواداران زبان تاجیکی" (۱۹۶۲ ) چنین پاسخ داد:
فارسی گوی دری گوی ورا
هر چه میگوی بگو
لفظ خوب دلبری گوی ورا
هر چه میگوی بگو
بهر من تنها زبان مادری است
همچو شیر مادر است
بهر او تشبیه دیگر نیست نیست
چنکه مهر مادر است! [۱۰]
بازار صابر هم اعتراض خود را علیه وضع موجود با موضوع زبان شروع میکند. شعر "زبان مادری" بازار در حقیقت روایت دردناک تاریخ ملت تاجیک در آسیای مركزي بود. پارهای از این شعر را با هم میخوانیم:
هرچه او از مال دنیا داشت داد
خطه بلخ و بخارا داشت داد
سنت والا و دیوان داشت داد
تخت سامان داشت داد!
در حد و سرحد شناسی جهان
سرحد تاجیک زبان تاجیک است
تا زبان دارد وطندار است او
تا زباندار است بسیار است او. [۱۱]
نکته مشترک در این گونه اشعار این است که از دست دادن زبان سختترین مصیبت برای یک ملت است. تاجیکان در طول تاریخ نعمتهای فراوانی را از دست دادهاند اما با حفظ فرهنگ و زبان گرانمایه خویش مصیبت از دست دادن سرزمین و دولت خود را تحمل کردند، حالا بر اثر سیاستهای دولت شوروی باارزشترین نعمت هستی تاجیکان یعنی زبان مادریشان در حال نابودی قرار گرفته بود. لایق شیرعلی در شعر "زبان گم کرده" تبعات همین مصیبت را میخواهد به گوش افراد جامعه برساند:
باک نی گر داوری گم کرده است
یا امید سروری گم کرده است
زهر بادا شیر مادر بر کسی
کو زبان مادری گم کرده است...[۱۲]
در این شعر تمام ابعاد مصیبت از دست دادن زبان ملی با احساس بلند و اضطراب تکاندهنده توسط شاعر به تصویر کشیده شده است. خطر از دست دادن زبان تنها عنصر تاییدکننده اصالت شخصی و حیثیت ملی، شاعران آگاه تاجیک را به تشویش آورده بود. از این رو جنبش بیداری دور محور زبان و فرهنگ ملی شکل گرفت. بانوی شعر تاجیک گلرخسار نیز در این زمینه میگوید:
ای زبان جاودان رودکی
سنت و مهر و سنان رودکی
از دهان واژگان افتادهای
در زمان صد زبان رودکی
خاک بازی آسمانت داد نیست
پیکر بی روح جانت داد نیست
ای مقام دولت سامانیان
کیست آنی که مقامت داد، نیست
ای زبان قدسیان اندر زمین
معبد و محراب و دین من توی
انقلاب اول از بهر که بود
انقلاب آخرین من تویي! [۱۳]
گفتنی است تا سال ۱۹۸۹ به غیر از حزب کمونیست احزاب و سازمانهای دیگری حق موجودیت نداشتند که از فرهنگ و ارزشهای ملی خود دفاع کنند. این نقش را در آن روزگار همین چند شاعر بیدار ايفا کردند و تاجیکان قبل از فروپاشی شوروی در سال ۱۹۸۹ با راهاندازی یک جنبش خودجوش و مردمی حکومت وقت کمونیستی را وادار کردند که زبان مادری آنها را به عنوان زبان دولتی اعتراف کند و اولین قانون زبان فارسی-تاجیکی در همین سال به تصویب رسید.
منابع: [۱] قبادیانی، ستاره های پامیر، ص ۲۰
[۲]ارژی بیچکا، ادبیات فارسی در تاجیکستان، ص ۲۱۱
[۳] ارژی بیچکا، ادبیات فارسی در تاجیکستان، ص ۲۱۱
[۴] کیت هچینسکی، ادبیات تاجیک از انقلاب اکتبر تا دوره استالین زدای، مجله ادبستان، شماره ۶، ۱۳۶۹، ص ۱۸
[۵] ارژی بیچکا، ادبیات فارسی در تاجیکستان، ص ۲۲۷
[۶] م. ش. بخارای، خراسان است این جا، ص ۱۱۹
[۷] ارژی بیچکا، ادبیات فارسی در تاجیکستان، ص ۲۲۷
[۸] م. ش. بخارای، شعر تاجیک به کدام سو می رود، فصلنامه رودکی ۱۵-۴-۱۳۸۴
[۹] روزنامه "پیام مجاهد"، چاپ کابل، ۱۶ سپتامر ۲۰۰۷
[۱۰] مومین قناعت، گزیده اشعار، ص ۸۱-۸۲
[۱۱] بازار صابر، برگزیده اشعار، تهران ۱۳۷۳، ص ۴۳-۴۶
[۱۲] لایق شیرعلی، من و دریاٌ ، ص ۳۱-۳۲
[۱۳] گلرخسار، گلچین اشعار، تهران ۱۳۷۳، ص ۸۵-۸۶
نويسنده: بهروز ذبیحالله
منبع:www.iras.ir