يكي از اين ايلات مهم در تاريخ اين سرزمين،تركمنها بودندكه اينان در طول تاريخ ايران خود باني حكومتهايي چون سلجوقيان و سلسله هاي آق قويونلو و قراقويونلو بودندو مضافا"براينكه در طلوع و غروب بسياري از حكومتها در طول تاريخ ايران نقش بسزايي داشتند.

در مورد پيشينه موضوع تحقيق نيز بايد گفته شود كه تاكنون دربارة مسائل و اوضاع سياسي، اجتماعي منطقۀ استرآباد و تركمن صحرا در قرن دهم تا اواسط قرن دوازدهم هجري قمري  هيچ پژوهش كاملي انجام نشده است

حال با اين مقدمات ،بنده سعي كردم خاستگاه و نقش تركمنها را در تاريخ ايران دوره اسلامي بررسي نمايم.

فرضيه:

 با توجه به حكومتهاي متعددي كه بصورت مستقيم و غيرمستقيم توسط تركمنهاوتركان اغوذ در طول تاريخ ايران تشكيل شد سعي مي شود به اين موضوع پرداخته شود كه تركمنها چه تاثيري در تشكيل حكومت قاجار داشته اند؟

سؤال اصلي تحقيق اينگونه بيان شده است:« نقش تركمنان استراباد درحمايت از قاجارها قبل از رسيدن به قدرت چه حد و اندازه بوده است؟"

با توجه به سؤال تحقيق مي توان فرضيه اي اصلي بصورت زير ارائه داد كه:

"تركمنان استراباد بازوي نظامي قاجارها در دست يابي به قدرت بودند."

و" در تعامل نظامي قاجارها با حكومتهاي قبل از خود، روحيه مبارزاتي تركمنان يموت وموقعيت ممتاز جغرافيايي آنها نقطه قوت واتكاء براي قاجارها به شمار مي رفت."

در اين باره ارمينيوس وامبري سياح اهل مجار در سيحتنامه خود اينچنين مينويسد:

«اگر شمشير تركمنها نبود آغا محمد خان هرگز موفق نميشد خاندان خود را برقرار كند چادرنشينان {تركمانان}اين مطلب را بخوبي ميدانندو غالبا"از بيوفايي قاجارها كه از زمان فتحعليشاه به كلي آنها را رها نموده و حتي مستمري ساليانه بعضي ازرؤساي آنها را قطع كرده اند شكايت دارند.»[2]

 به اين ترتيب در اين تحقيق سعي بر اين است كه نقش تركمنها را در ارتباط با زمينه هاي پيدايش حكومت قاجاريه مورد بررسي قرار داده شود.

وجه تسميه و اصل و نسب تركمنان:

تركمنها معتقدند كه حضرت نوح(ع) سه پسر داشته به نامهاي سام،حام و يافث كه موقع مرگ جهان رابين سه فرزند خود تقسيم كرده است.يافث جد و پدر تركان،مغولان وچينيها محسوب ميشودوبدين ترتيب اقوام متععدي از آنها بوجود آمدند. تركمنان كه در آغاز شاخه اي از تركان بودند،خود را به پسر سوم نوح(ع) منسوب  ميدارند.[3]

اكثر مورخين وجغرافي نويسان مسلمان ،تركمنها را از قبايل" اغوذ "  ميدانند. اغوذها بصورت قبيله اي از نه قبيله (تغزغز) در تاريخ ظاهر شدندكه بخش مهمي از اتحاديه تركان شرقي را تشكيل دادند.در طي قرن دوم هجري اتحاديه اغوذها از قلب تركان شرقي،ناحيه "ارخون"  چين به سوي غرب تا نواحي اورال وسير دريا كوچ كردند ودر سر راه خود جيحون و صحراي "قره قوم" تركستان و دشتهاي كرانه خزر رسيدند.[4]

در باره اسلام آوردن تركمنان آمده است:

«در زمان عباسيان در ميان تركهايي كه تركمنان منسوب به آنان هستند،بعد از" سالور" ،" چاپان خان" فرزند" تاج خان" حكومت را بدست گرفت.لقب وي"  قراخان" بود وي از اولين تركهايي است كه اسلام را قبول كردودر سال300ه-ق\999م حدود دوهزار خانوار از اين افراد به اسلام روي آورده ومسلمان شدند، به همين خاطر انان را "تركمن"(مخفف ترك باايمان)ناميدند،كه با گذشت زمان به صورت تركمن درآمده و از آن دوران به بعد شاهد هستيم نام تركمن برآن ايلات ترك با ايمان اطلاق گرديده است.»[5]

 چگونگي استقرار تركمنها تركمنها در استراباد:

اجداد سلجوقيان همراه ساير اوغوزها در دشتهاي آسياي ميانه به زندگاني بيابانگردي روزگار مي‌گذراندند. در رابطه با اصل و نسب سلجوقيان، ابوالغازي بهادر، خان خيوه (1051-1074 ق/ 1641-1664 م)، طايفه قنيق را كه سلجوقيان بدان تعلق دارند از نواده‌هاي اوغوزخان، نياي كليه قوم ترك مي‌داند. در ديوان اللغات الترك كاشغري كه در سال 466 ق / 1073 م مدون شده است طايفه قنيق ( قنق) در ميان اوغوزها طايفه شاهي به شمار مي‌آمده است. جد سلجوقيان دقاق (تقاق) در ميان قبايل دشت خزر به تميرياليغ[6]شهرت داشت كه به معناي كمان آهنين و احتمالاً به مناسبت مهارت وي در تيراندازي بوده است. دقاق در مقام سوباشي در خدمت يبغو فرمانرواي اوغوزها بوده است كه از قشلاق خود در ينگي كند بر تمام تركها از سيحون تا ولگا حكم مي‌راند.[7]

خانم لمبتون در مورد طوايف تركمان در دوره سلجوقيان اظهار ميدارد:

«تراكمه اي كه در زمان سلطان سنجر در گرگان وحول و حوش آن ماندگار شده بودند،تحت نظارت ديوان مركزي خودشان بودند.ماموري كه ديوان انها را برعهده داشت نيز شحنه ناميده ميشد. وظايف او در در درجه اول حفظ نظم وآرامش وجلوگيري از هجوم قبايلي بود كه به همسايگان انها دست درازي ميكزدندو نيز جمع آوريمرسومات چراگشت انها وساير مالياتها براي دولت بود.»[8]

دردوران شاه تهماسب اول صفوي قبايل وعشاير تركمنان  مشهور به  "يقه" و همچنين "صاين خاني" مثل اخلو،گوكلان،ايمور و سا لور كه در كنار اترك و گرگان چادر زده بودند.در انجا به زراعت مشغول واز رعاياي صفويه شدند.[9]

بعدها در دوران شاه عباس اول و به دعوت شاه، تركمنان به صورتي روزافزون به ناحيه استراباد آمده اند تا در آنجا مقيم شوند. سرانجام در دوران شاه سلطان حسين ناحيه اي از دورترين حدود گرايلي و حاجيلر(مينودشت فعلي درشرق گرگان)تا مرز استرابادوگرگان تا وسط دشت فسحت اباد يعني در حدود ده روز مسافت(منزل)،در عرض و طول از خيمه هاي تركمنان پوشيده بود.چندين سلطان و داروغه كه مامور وصول ماليات بودند براي اداره امور طوايف و قبايل معين شدند.[10]

ايلات و طوايف تركمنان:

     از احاظ ساختار اجتماعي ، قوم مجموعةبزرگي از يك نژاد است كه به چند ايل يا طايفه تقسيم مي شود. طوايف نيز به چند زير مجموعه يا شاخة كوچكتر بنام تيره(عشيره) تقسيم ميشود. قوم تركمن  بطور كلي به 9 طايفه(ايل) بزرگ تقسيم مي شود كه در ذيل تقسيمات عشيره اي و محل سكونت آنها معرفي مي گردد:

ت-  تركمنهاي ارساري: در ساحل چپ آمودريا الف- تركمنهاي عالي ايلي(آل علي): مسكن عمدةآنها «اندخوي» درشمال افغانستان است و البته بخش كوچكي از آنها در قوچان و دره گز ايران زندگي مي كنند و از تركمنهاي كم جمعيت به شمار مي روند و .

ب- تركمنهاي آتا: در ولايت خيوه  زندگي مي كنند و به چهار تيره تقسيم مي شوند كه عبارتند از؛ نورآتا- گوسل آتا- عمرآتا و اويماك آتا

پ-  تركمنهاي چاودار:   منطقة بين منقيشلاق و خيوه  محل اسكان آنهاست.[11] اين گروه از تركمنها به هفت تيره تقسيم مي شدند: ابدال- ايگدر- اسنلو(حسنلو)- قره چادر- بزاچي- بورون جق-شيخ.

از بخارا گرفته تا بلخ و سرزمين داخل افغانستان سكونت داشتند.ارساري ها يكي از طوايف كثيرالعده تركمن در آسياي ميانه و خراجگزار امير بخارا بودند. مهمترين تيره هاي اين طايفه شامل: قارا- باكاول- آلاچل- اوكا بودند.

ث- تركمنهاي سالور: سالورها در سرزمين بين سرخس و رود مرغاب مي زيستند. در اواخر دوران صفوي آنها در ناحيه«اتك» و آخال مسكن گرفتند و بعد از مرگ نادرشاه حركت تدريجي خود را به سوي خراسان آغاز كردند.آنها به سه تيره تقسيم مي شوند: يالواچ- كارامان(قهرمان)- آنه بولاغي.

ج- تركمنهاي ساريق: در كنار رود مرغاب ،شرق سالورها زندگي مي كردند.تيره هاي معروف آن عبارتند از: بيراش- قانلي باش- دوياچي- خراسانلي- كاچاعالي.

چ- تركمنهاي تكه[12]: بزرگترين و نيرومندترين طايفه تركمنهاست. آنها در آخال و واحه هاي مرو(منطقه اتك) و اندكي از آنها در استرآباد زندگي مي كنند.تاريخ قطعي استقرار تكه ها در آخال پس از كشته شدن نادرشاه و احتمالاً در عهد سلطنت عادلشاه است. حركت تكه ها به سوي شمال خراسان و استرآباد  تدريجي بودبه اين معني كه در آغاز در حاشيه مرزهاي ايران مي زيستند و هر قدر بر هرج و مرج داخلي افزوده مي شد به داخل مرزهاي ايران سرازير مي شدند. تكه ها به دو تيره عمده تقسيم مي شوند: توختاميش و اوتاميش.

ح-  تركمنهاي گوكلان[13]: در درة گرگان بين كوپت داغ و سلسلة البرز زندگي مي كنند. تيره هاي مهم آن، يانقاق-  چاقر بيگدلي-  قريق- اركك لي- آي درويش- بايندرگركز- قايي- سنگريك-  قره اويلي- نوروزعلي آجن قانجق و قريب علي خان هستند.

د- تركمنهاي يموت(يمود): يك طايفة كثيرالعده كه ساكن مناطق استراباد تا قزل سو در تركمنستان را شامل مي شوند و حتي در اطراف خيوه پراكنده شدند.يموت ها اين مناطق را در ايام چنگيزخان و تيمورلنگ در دست گرفتند و بعد از آن خدمت خان خيوه و بخارا ميكردند.در لشكركشي تيمور بعضي از رؤساي آنها مثل«قرايوسف» شركت داشتند.يموتها به چهار تيره بزرگ تقسيم مي شوند:

1- آتاباي شامل صحنه- دوگونچي- تانه- كسه- قشه و تمق

2- جعفرباي بر دو شاخه يارالي و نورالي تقسيم مي شودو شامل: ايري توماچ- قزل – سقلي- چوكان- برقاز(قان يوقماز)- آريق- اونق- حسنقلي لي- پانگ- كتوك- كر مي باشد.

3- شرف شامل: دوواجي- قارااوي- الگاي-باگا است

4- چوني شامل: داز- باتراك(بدراق)- مشرك- كوچك – خوجه- ايمر- قانقيرما است.[14] 

تركمنها كه به صورت ايلياتي زندگي مي كردند، كاملاً وابسته به قبايل خود بودند و از آن دفاع مي كردند. هر تيره و طايفه و قبيله هم، علامات«اونقون» خاصي داشت كه نشانگر هويت و شناسايي آنها بود و از نظر شيوة زندگي به دو نوع تقسيم مي شوند:

الف- «چمور» : يعني طوايفي كه به گوسفندداري و كشاورزي مشغول بودند و به كارهاي تجاري نيز اشتغال داشتند.

ب- «چاروا» : طوايفي كه فقط شغلشان ،پرورش شتر بود و به كار گله داري نيز مشغول بودند و زندگي آنها ، سنتي تر از چمورهاست.

البته غارت و ايلغار و تهاجم به نواحي آباد و دزدي اموال و برده گيري و فروش آنها در دشت قبچاق به روسها به عنوان يكي از منابع اصلي امرارمعاش و تثبيت قدرت در منطقه محسوب مي شد.

تمام دهات استراباد بدون استثناء از قديم الايام رسم است كه به طوايف تركمان يموت ، نقطۀ مقابل و هم سامان خود ، باجيه و ساخلوي مي دهند تا از مخاطرات و محظورات آنها ايمن باشند.[15]  در دوره شاه طهماسب اوّل صفوي به «تركمنان يقه» و «صاين خاني» اشاره شده كه آنها  قبايلي مثل ايمور، اوخلو،گوكلان و سالور را شامل مي شدند.كه در اطراف مابين رود گرگان و اترك اقامت داشتند.[16]                                       

امروزه تركمنهاي استراباد وگرگان از طوايف گوكلان،يموت وتكه تشكيل شده اند  كه هركدام به زيرشاخه هاي متعددي تقسيم ميشوند. در منابع دوره صفوي نيز به اين تعداد طوايف تركمنان اشاره شده است واطلاعات بيشتري در مورد انها بدست نميدهند. اين امر شايد نتيجه كوچهاي مداوم تركمنها  بخاطر دست يابي به مراتع مناسب باشد.

استقرارقاجارها در استرآبادو پيوند سياسي-نظامي با تركمنان:

درتاريخ ايران تنها از اواسط قرن دهم هجري به كلمه قاجار برميخوريم. قاجار (قجر)شاخه هاي از نزاد تركان بودند كه در تركمنستان زندگي ميكردند،همزمان با لشكركشي هلاكوو سپس تيمور به حدود آسياي صغير ،شام وغرب ايران آمده وتا اواخر عهد صفوي در انجا سكونت داشتند.به هنگام تشكيل سلسله صفوي توسط شاه اسماعيل اين طايفه نيز در شمار ايلاتي بودند كه به ياري وي پرداختند وبعدها در جرگه قزلباشها درامدند.

كار قاجارها در دوران زمامداري شاه اسماعيل و تهماسب صفوي بالا گرفت وبه مقامات كشوري ولشكري دست يافتند.به جهت قدرت يافتن بيش از پيش قزلباشان و تعارض آن با قدرت مركزي،شاه عباس اول در كوتاه كردن دست ايشان از امور مملكتي كوشيد. وي از كثرت و عدت قاجارها بيمناك بودو تجمع ايشان را در يك محل خلاف "شريعت سلطنت"يافت"و"جمعيت آنان را متفرق ساخت."[17]

شاه عباس صفوي بدين سبب قاجارها را به سه دسته تقسيم كرد:يك دسته را به گنجه براي مقابله با لزگيها،دسته ديگر را در مروبراي جلوگيري از ازبكان،بقيه را در استراباد اسكان دادتا آنان تاخت و تاز تركمنان را دفع كنند وبا مشغول كردن قاجارها در مقابل اين اقوام  از قدرت انها بكاهد.اما از ميان انها دسته سوم كه به استراباد كوچ داده شدند اهميت بيشتري يافتند.[18]

شاه عباس اول،قاجار ساكن استر آباد را در دو سوي رود گرگان و اطراف قلعه مبارك(آق قلعه فعلي)جاي داد.اين قلعه گنجايش تمامي آنان را نداشت.[19]

چون روداز وسط قلعه عبور ميكرد پلي سنگي چهار دهنه در انجا احداث نمود. گروهي كه در قسمت جنوبي رود جاي گرفتند ملقب به قاجار يوخاري باش و دسته اي كه ساكن در قسمت شمالي رود به قاجار اشاقه باش معروف شدند.اين عده در اين نقطه سكونت داده شدند تا سدي در مقابل تركمنان يموت باشند واز هجوم و غارت استراباد توسط انها جلو گيري نمايند.در اين جابجايي گروه اشاقه باش در مجاورت و همسايگي تركمنهاي يموت قرار گرفتند.[20]

قاجارها در پي همجواري با تركمنان ارتباط تنگاتنگي با آنان برقرار كردند.به رغم انگيزه هاي اوليه صفويان در انتقال قاجارها به استراباد كه همانا رويارويي آنها  با حملات تركمنها بود،نزديكي جغرافيايي قاجارها با تركمنان يموت موجب ايجاد ارتباطاتي چون دادوستد،تجارت ودر نهايت همكاريهاي نظامي گرديد.مهمترين عامل در ايجاد اتحادقاجارهاي اشاقه باش باتركمنان يموت، صرفنظر از همجواري ودادوستدوتجارت،شجاعتو جلادت يموتها بود.از همين روست كه يموتها در استراباد سراسر قرن دوازدهم هجري بعنوان يكي از بازوهاي اصلي نظامي قاجارها درامدند. اوبه هاي تركمن نيز در موقع اضطراري مقر وپناهگاهي مطمئن براي انان بشمار مي آمد.

بدين ترتيب قاجارها در آستانه سقوط صفويان برخلاف قاجارهاي گنجه و مرو نه تنها در محيط زيست جديد رو به تحليل نرفتند،بلكه در سازش با تركمنها تقويت شده ،بعنوان نيروي تازه نفس ونسبتا"قدرتمند در ايالت استراباد سربلند كرده و نخستين فعاليتهاي خود را در جهت كسب قدرت نظامي و سياسي به ياري تركمنان آغاز كردند.

فتحعليخان قاجار و تفکر کشورگشایی به یاری تركمنهاا:

فتحعليخان قاجار نخستين فرد شناخته شده از شاخه اشاقه باش قاجار است كه در منابع قاجاري و معاصر از وي نام برده شده است. فتحعليخان فعاليت خود را با تصرف شهر استرابادو بطور دقيقتر قلعه مبارك آباد(اق قلعه)مقر حكومتي بيگلربيگي استراباد آغاز كرد.

به گزارش ناسخ التواريخ در اين ايام محمدخان قزويني از طرف دولت صفويه بيگلربيگي استراباد بود.وي به اغواي ميرزا احمد قزويني نايب خود به فكر قلع وقمع فتحعليخان افتاد. چندتن از بزرگان قاجار يوخاري باش را با خود همدست كردودر نهان تجهيز لشكر كرده، نيمه شب به قلعه مبارك حمله برد،فتحعليخان رابا دو برادرش دستگير وزنداني نمود. فتحعلي خان در فرصتي از زندان گريخت وپس از عبور از اب گرگان به تركمنان يموت سوين خاني پناه برد ولي برادرانش به قتل رسيدند. محمدخان قزويني از بيم خونخواهي فتحعلي خان، جهت حفظ قلعه مبارك اباد اصلمش خان را مامور حفاظت ان قلعه گماشت.

فتحعلي خان در نهان با اصلمش خان  پيمان دوستي بست و انگاه از مردم تركمن يموت لشكري تهيه ديد مانند سيل بنيان كن بسرعت صبا وسحاب به كنار قلعه مبارك اباد آمده  اصلمش خان سركشيك قلعه دروازه ها را بر روي آنها گشود. مهاجمين دست به كشتار وسيع زدند. محمدخان حاكم استراباد و ميرزااحمد باشمشير تكه تكه شدند. سپس فتحعلي خان به جانب استر اباد رفت.[21]

طهماسب ميرزا كه به دنبال گردآوري لشگرياني براي دفاع از تخت پادشاهي بود در اين زمان  وقايع دوران پاياني دولت صفوي با آغاز دولت نادرشاه درهم آميخته بود، در اين زمان شاه طهماسب هم بدنبال جذب نيروهاي داخلي براي دفع افغانها بود و همچنين براي دفع تهاجم افاغنه از دولت روسيه استمداد كرد و وقتي طهماسب در قزوين زمام امور حكومت را بدست گرفت فرستاده اي به روسيه اعزام داشت و با انعقاد قرارداد 1135/1723م (مرداد 1102ش)، استرآباد در اختيار روسيه قرار گرفت.[22] 

اين وضعيت ،«به فتحعلي خان فرصت داد تا وفاداري خود را به صفويان به اثبات برساند.»[23] و فتحعليخان خدمت به شاه طهماسب را پذيرفت و قرار شد كه بيشتر از سابق به انتظام امور تراكمه گرگان بپردازد و بعد از اطمينان از حفظ ولايت استرآباد، با نيروهاي خويش به حمايت و تقويت اردوي شاه طهماسب اقدام نمايد.[24]  بعد از آن با جمعي از سواران دلير و مردان هژير از طايفۀقاجار و تراكمه و اهالي استراباد و كتول و فندرسك و كرايلي بقصد خدمت شاه طهماسب كه در طهران بود از راه دامغان و سمنان ايلغار كرده، به حوالي طهران آمد.[25] اما هدف فتحعليخان در پيوستن به طهماسب دوم ، كمك و امداد نبود بلكه به منظور غارت خزانه و اسباب و اموال پرارزش كه طهماسب دوم همراه خود داشت بود.[26]

در اين زمان نادرقلي افشار در «مرو» شورشي را فرونشانده و به طرف مشهد در حركت بود و طهماسب شخصي به نام «حسن علي بيگ معيرالممالك» به نزد نادر فرستاد كه آوازة شهرتش در شمال ايران پيچيده بود و حتي قبلاً اطلاعاتي را از «محمدخان تركمن»، كه با نادر عليه ملك محمود همكاري كرده بود، راجع به او دريافت داشته بود و نادر قلي افشاربه سال 1138ق در خبوشان با نيروي افشارها و كُردها به آنها پيوست.

نادر كه به دنبال تبديل شدن به قدرت برتر در ايران بود هرگز نمي توانست وجود رقيبي مثل فتحعليخان را در كنار خود تحمل كند پس؛ «درخراسان وجود او را نادرشاه مخلّ كار خود مي دانست و در نزد شاه طهماسب وسوسه كرد و بالاخره شاه و طهماسب قلي در دفع و رفع وكيل السلطنه قاجار موافقت كردند و حكم به قتل او صادر گرديد.»[27]

محمدحسن خان قاجار و تركمنها:

خبر كشته شدن فتحعليخان باعث بهت و حيرت مخصوصاً در اردوي قاجار شد و در هرج و مرجي كه برپا گرديد ، محمدحسن خان بزرگ ترين فرزند فتحعليخان كه كودك يازده ساله اي بيش نبود ، رو به فرار نهاد و به تركمان هاي يموت پناه برد.[28]

« شورش استراباد كه به رهبري محمدحسن خان و با كمك چهار پنج هزار  نيروي تركمان يموت و با الحاق نيروهاي ناراضي حكومتي به خود صورت گرفت ، مقر حكومتي نادر در استراباد در اواخر 1156ق/ ژانويه 1744م تسخيرشد و تركمن ها ذخاير شاه را به غارت بردند و از همه مهمتر كمپانيهاي روس و انگليس كه در اين شهر شعبه داشتند نيز مورد تجاوز و غارت واقع شدند. نادر كه همواره از قدرت طلبي ايل قاجار و شورش تركمنها در هراس بود خواست در دشت اتك پايگاهي ايجاد كند ولي اين امر بعلت نبودن آب به تعويق افتاد.»[29] 

محمد حسن خان قاجار بعد از شكست شورش استرآباد دوباره به ميان تركمنان يموت و طايفۀ داز پناهنده گرديد:

« در سنوح اين حوادث محمدحسن خان  توقف خود را در استرآباد مصلحت نديده ، لهذا متعلقين خود را كوچ داده ،از شهر بيرون رفته،ازگرگان گذشته، به دشت تركمان نهضت فرما گرديد و به صحراي تركمان رسيده و در ميان تركمانان نشيمن ساخت. و با ايل و حشم و چاكر و خدم خيمۀ جلالت برافراخته، با حوادث روزگار ساخته، منتظر لطيفۀ غيبي و امداد لاريبي همي بود، مدّتي دير برنيامد كه از  تركمانان سپاهي ملازم حضرت ساخته، به شهر استراباد تاختن آورد و آن بلده را فروكوفت.»[30]

در پي قتل نادرشاه در 1160/1747 (1126ش) محمدحسن خان يك بار ديگر كوشيد تا استرآباد را تسخير كند؛ «خان جلالت نشان محمدحسن خان دلاوران طوايف قاجاريه و سروران ايلات تركمانيه را بتشريف و منشور و اكرام و انعام مشعوف و مسرور كرده روز بروز بحشمت و ابهت افزود و از صحراي تركمان حركت كرده بر لب رودگرگان آمد.»[31] 

«[ در زمان حملۀ كريم خان زند به استرآباد] تنها اميد محمدحسن خان قاجار به نيروهاي تركمن يموت بود كه آنان را مرخص كرد و خود در پايگاه خويش داخل قلعۀ استرآباد حصاري شد سرانجام اين نيروهاي تركمن بودندكه از پشت سر اردوي زنديان را تحت فشار و حملات ايذايي خود قرار دادند به گونه اي كه برخي از آنان را پراكنده ساخت.»[32]  

سرانجام جنگ سرنوشت ساز سقاخانه، دشتي واقع در حوالي اشرف (بهشهرفعلي) با پيروزي كريم خان زند و حذف كامل رقيب قاجاري يعني محمدحسن خان پايان پذيرفت. محمدحسن خان در حين گريز از صحنۀ جنگ در رود ملاساق (بين بهشهر و كلباد فعلي) پاي اسبش در گِل فرورفت و دشمنانش سر رسيدند ومحمدحسن خان قاجار  در جمادي الثاني 1172ق  به دست سبزعلي بيگ كه از ملازمان زند بود كشته شد و سرش را جدا كردند و يكي از قاجارها آنرا در توبره اي گذاشته و نزد كريم خان در طهران آورد. كريم خان از ديدن سرِمحمدحسن خان متأثرشد و با احترام در بقعة شاهزاده عبدالعظيم به خاك سپرده شد. كريم خان طي حكمي شيخعلي خان زند را مأمور كرد تا به استراباد رفته و تمام دارالمرز را به تصرف و انقياد خويش درآورد. كريم خان اندكي بعد محمدحسين خان قاجارپرتجربه را به حكومت استراباد نشاند و در سال 1173ق نيز براي تسلط بيشتر بر نواحي استراباد ،برادر خود زكي خان را با لشكريان بسيار به حكومت مازندران و تمشيت امور استراباد فرستاد. در همين سال برخي از طايفه هاي قاجار نيز بهمرامي افغانها  در استراباد سربه شورش نهادند كه از سوي لشكريان زكي خان سركوب گرديدند. زكي خان تا اواخر تابستان 1173 به انتظام امور استراباد و مازندران پرداخت.«خانوادۀ محمد حسن خان مقتول از استراباد مهاجرت كرده و راه صحراي تركمان را پيش گرفت. »[33] 

نتيجه گيري:                                    

نگارش تاريخِ تركمانان يموت در تأسيس حكومت قاجار بدليل همجواري آنها با يكديگر از زمان صفويان و درگيري و كشمكش آنها با نيروهاي خارج از منطقه حتي با افشاريان كه آنها نيز تركمن بودند از اهميت بسزائي در روشن نمودن قسمتي از تاريخ ايران دارد.

ايالت استراباد به دليل موقعيت حساس جغرافيايي و استراتژيك حضور تركمانان و مجاورت با ازبكان در دورة صفوي مورد توجه حاكمان ايران قرار داشت و آنان سعي ميكردند تا با كنترل منطقه استراباد و صحراي تركمن امنيت شمال و شمال شرق كشور را تضمين كنند.

سياستهاي حاكمان صفوي در منطقة استراباد باعث ايجاد مشكلات و درگيريها مي شده است. حاكمان صفوي بدون توجه به سابقۀ تاريخي تركمنها در اين منطقه مي خواستند آنها را به بهانه هاي شورش و فتنه انگيزي از بين ببرند و گهگاه نيز موفق مي شدند. موارد اختلافات صفويان با تركمنها به اختلافات ارضي، مذهبي ، ميل به توسعه طلبي و شرارتها و فتنه انگيزيهاي برخي عناصر حكومتي باز مي گشت كه ممكن بود هر يك به درگيريهاي پردامنه اي منجر شود.نمونه اي از اين دست،  فريدون خان چركس اميرالامراي استراباد در زمان شاه عباس بود.

شورش ها و تاخت و تاز تركمانان منطقة استرآباد از جمله دغدغه هاي سلاطين صفوي بود كه شاه عباس سعي كرد با اتخاذ سياست كوچ اجباري بخشي از قاجارهاي قراباغ به استرآباد، تركمانان ناآرام را كنترل نمايد. قاجارها از قرن يازدهم هجري ضمن ايجاد ديوار دفاعي در برابر تركمانان مهاجم، با نزديك شدن به تركمانان همجوار به نوعي اتحاد ايلي با آنان دست يافتند. اين اتحاد كه بيش از همه ميان قاجارهاي اشاقه باش و يموتها ايجاد شد در نهايت منجر به تأسيس سلسلة قاجاريه در ايران شد.

حضور ايلات و عشاير  مختلف در صحنه سياسي و نظامي كشور ايران باعث ايجاد تحولات زيادي در سرنوشت تاريخي اين سرزمين شده است.

در دوران تاريخي ايران نقش تركمنها بسيار برجسته استطوريكه هر خانداني كه با اين قوم پيوند دوستي و اتحاد ميبست موجب افزايش قدرت نظامي انها ميشد كه حتي اين وحدت باعث تثبيت حكومتشان ميشد. منطقه اي كه تركمنان در انجا زندگي ميكردند مامن و پناهگاهي مطمئن براي مدعيان قدرت بود كه در هنگامه شكستها يا احساس خطر جان بدانجا پناه ميبردند و با رفع خطر در فرصتي مناسب به ياري تركمنان به تكاپوهاي بعدي خود ميپرداختندوبه اهداف اصليشان كه همانا رسيدن به قدرت بود ميرسيدند.

فهرست منابع ومآخذ:

1- دنبلي، عبدالرزاق، مآثر سلطانيه ،به كوشش غلامحسين صدري افشار،1351، تهران ابن سينا

2- هدايت، رضاقلي، روضه الصفاي ناصري،1339 ،انتشارات خيام-جلد نهم

3- ميرزاابراهيم، سفرنامه استرابادومازندران وگيلان ،به كوشش:مسعود گلزاري-بنياد فرهنگ ايران

      4- سپهر، محمد تقي، ناسخ التواريخ ،به اهتمام جمشيد كيانفر ،1377،انتشارات اساطير-چاپ اول

      5- آن. لمبتون، سيري در تاريخ ايران بعداز اسلام،ترجمه يعقوب آژند، 1363 ،انتشارات اميركبير

6- ميرنيا  ، سيد علي، طوايف تركمان دردشت گرگان وخراسان، 1366 ،مشهد:انتشارات اطلس

7- ساراي ، محمت، تركمنها در عصر امپرياليسم ،ترجمه قدير وردي رجايي،1378،نشر مترجم

8-سايت باشگاه انديشه

www.yapragh.com-9      

      10  - تنگلي، عبدالرحمان، فضائل التركمان، 1364،گنبد –كتابفروشي بازيار

      11  - گلي ، امين ا... ، سيري در تاريخ سياسي-اجتماعي تركمنها  ، 1366،نشرعلم

     12 - دورديف ، مرد ،تركمنهاي جهان ،ترجمه: امانگلدي ضمير،1379،انتشارت درخت بلورين

     13  - وامبري ،ارمينيوس، سياحت درويشي دروغين در خانات اسياي ميانه- -ترجمه فتحعلي                      خواجه نوريان،1365،   شركت انتشارات علمي و فرهنگي

      14 - شعباني ، رضا، مباني تاريخ اجتماعي ايران، 1369، نشرقومس

      15-    ذبيحي ،مسيح ،استرآباد نامه  ، 1348 ، تهران: اميركبير

       16  -  تركمان ،اسكندربيگ منشي ،تاريخ عالم آراي عباسي ، 1350 ، جلد دوم، تهران: اميركبير

      17 -  نيستاني ، جواد، استراباد،مجلۀ دانش نامه گلستان ،دفتراول ،خرداد1385، مركز دانش نامه گلستان ،

      18- همبلي ، گاوين ، كمبريج ،قسمت قاجاريان، ج7 ، 1387، ترجمه مرتضي ثاقب فر، تهران: ديبا

      19  -  مستوفي، محمدمحسن، زبده التواريخ ، 1375.

      20-    لاكهارت، انقراض سلسلة صفويه،1344، ترجمه اسماعيل دولتشاهي ، بنگاه ترجمه و نشر كتاب

       21 -  جوناس هنوي، زندگي نادرشاه،1364، ترجمه اسماعيل دولتشاهي ، بنگاه ترجمه و نشركتاب

      22-  ادريسي، تاريخ تحولات سياسي اجتماعي اقتصادي فرهنگي ايران در دورة افشاريان و زنديان ،1385 ، انتشارات دانشگاه پيام نور


  1- شعباني، رضا، مباني تاريخ اجتماعي ايران ،نشرقومس ،صفحه:68

 1 - وامبري، آرمينيوس،1365 ، سياحت درويشي دروغين در خانات آسياي ميانه ،(ترجمه فتحعلي خواجه نوريان )، تهران:شركت انتشارات علمي و فرهنگي

 1-  تنگلي ، عبدالرحمان ،فضائل التركمان، ص 3-4

2- گلي ، امين الله ، سيري در تاريخ سياسي اجتماعي تركمنها، ص30

3-دورديف، مرد ، تركمنهاي جهان ، ص5

      1-  Tamir-Yaligh

2 -  سايت باشگاه انديشه

 3- آن. لمبتون، سيري در تاريخ ايران بعداز اسلام،ترجمه يعقوب آژند ،انتشارات اميركبير-صفحه:54

 4- ميرنيا، سيد علي ،طوايف تركمان دردشت گرگان وخراسان، انتشارات اطلس-صفحه:73

    1تركمنها در عصر امپرياليسم-محمت ساراي-ترجمه قدير وردي رجايي-نشر مترجم-صفحه:18

 2 -  قسمت جنوبي منطقه اي بين درياي خزر و درياي آرال

1 - در زبان تركمني تكه به معني «بُز نر» است كه هدايت كنندة گله است.

2- گوك به معني سبز و لان به معني جا و مكان است.

3 - گلي ،امين الله، سيري در تاريخ سياسي اجتماعي تركمنها، 1366، ص210-226؛ ساراي ،محمت، تركمنها در عصر امپرياليسم، 1378،ص 9-16.

1-  ذبيحي ،مسيح ،استرآباد نامه  ، 1348، ص42.

2 -  تركمان ،اسكندربيگ منشي ،تاريخ عالم آراي عباسي ، 1350 ، جلد دوم،  ص580.

1دنبلي ، عبدالرزاق ،مآثر سلطانيه،به كوشش غلامحسين صدري افشار- تهران ابن سينا-صفحه:7

 2 -  همان-صفحه :7

 3هدايت، رضاقلي ،  روضه الصفاي ناصري ،انتشارات خيام-جلد نهم –صفحه:7

 4-  ميرزاابراهيم ،سفرنامه استرابادومازندران وگيلان ،به كوشش:مسعود گلزاري ،بنياد فرهنگ ايران،صفحه72

 1-  سپهر ، محمد تقي ،ناسخ التواريخ ،به اهتمام جمشيد كيانفر-انتشارات اساطير-چاپ اول-صفحات:12-11

 1-  نيستاني ، جواد، استراباد،مجلۀ دانش نامه گلستان ،دفتراول ،خرداد1385، مركز دانش نامه گلستان ، ص 31 ؛ همبلي ، گاوين ، كمبريج ،قسمت قاجاريان، ج7 ، همان،ص 34.

 2  كمبريج ، همان،ج7،ص143.

3-  هدايت ، روضه الصفا ،جلد8 ،ص 508 ؛

4 -  هدايت ،همان، ص509

5 -  مستوفي، محمدمحسن، زبده التواريخ ، 1375، ص 144.

1-  هدايت، روضه الصفا ، جلد8 ،ص517 ؛ ذبيحي،استراباد نامه ، ص12.

2-  لاكهارت، انقراض سلسلة صفويه،ص 270.

3 -   گلي، سيري در تاريخ سياسي اجتماعي تركمنها ،1366،ص101 ؛ ادريسي، همان، ص108  ؛ جوناس هنوي، زندگي نادرشاه،ص294 ؛ كمبريج، همان ، ج7،ص 146.

 4-  سپهر، ناسخ التواريخ،ج1 ،ص15؛  هدايت، روضه الصفا ،جلد8 ،ص561؛  ذبيحي، استرآباد نامه  ، ص15.

 1-  هدايت ، روضه الصفا ،جلد9 ،ص 15.

2-  ادريسي، تاريخ تحولات سياسي اجتماعي فرهنگي ايران در دورة افشاريان و زنديان ،ص182.

3-  گور، ژان ، خواجه تاجدار ، ص250.

منبع:وبلاگ گروه تاریخ متوسطه شهرستان علی آباد کتول

توضیح: مقاله در سال 1389 تالیف شده است.