فروپاشی ساختار قدرت غزنویان
تکوین ساختار قدرت غزنویان
هنگامی که سبکتکین در سال 366 هجری به عنوان سپهسالار به طور غیر منتظره ای هجوم سخت ابو علی انوک 1 را به شهر غزنه، در بیرون این شهر، دفع کرد و با شماری اسیر و غنائمی از جمله دو فیل به شهر بازگشت 2 ، سپاهیان که شمار آن ها حدود پانصد تن بود به گرد وی اجتماع کردند و او را به عنوان حاکم و فرمانده خویش به جای بوری تکین برگزیدند. 3 سبکتکین در مقابل از آن ها خواست که آن چه در امکان دارند به حکومت واگذار کرده و آبادی های خود را ترک کنند و مجددا وارد تشکیلات نظامی شوند 4 .این امر موجب تحولی جدید در حکومت غزنه گردید.با این که فتح غزنه در سال 350 هجری توسط الپتکین صورت پذیرفته بود 5 ، لیکن سبکتکین به عنوان سرسلسله حکومت غزنویان شناخته شده است.سیاستی که سبکتکین در ایجاد هسته ای قوی در تشکیلات نظامی حکومت غزنه اتخاذ کرد، از آن پس به عنوان راهبرد حکومتی پی گرفته شد.توسعه قدرت روزافزون غزنویان در زمان سبکتکین و فزرندش محمود، و کسب غنائم فراوان و گران بها از هند متقابلا بر نیرومندی نهاد نظامی غزنویان تأثیر گذاشت، به گونه ای که این نهاد-سپاهیان مزدور-که مهمترین هسته ساخت قدرت را در حکومت غزنویان تشکیل می داد، به عنوان بزرگترین و کارآمدترین نهاد نظامی در منطقه شناخته شد، که هر لحظه موفقیت جدیدی را در جبهه جنگ هندوستان، و نبرد با حکومت های محلی خراسان و فتح نواحی ایران مرکزی نصیب حکومت غزنوی می کرد.همین نهاد نظامی در سلطه مستقیم بر نواحی مفتوحه تأثیر اساسی داشت.
(1).ابو علی انوک(لاوریک)فرزند ابو بکر انوک بود و چون الپتکین شهر غزنه را از دست این خاندان خارج ساخت، آن ها هر از چندی برای دست یافته به این شهر با حکمرانان ترک به جنگ می پرداختند.
(2).منهاج سراج جوزانی:طبقات ناصری، تصحیح عبد الهی حبیبی، تهران، انتشارات دنیای کتاب، چاپ اول، 1364، ص 277.
(3).محمد بن علی شبانکاره ای:مجمع الانساب، تصحیح میر هاشم محدث، تهران، انتشارات امیر کبیر، چاپ اول، 1363، ص 33.
(4).همان، ص 35-34.
(5).عبد الحی گردیزی:تاریخ گردیزی(زین الاخبار)، تصحیح عبد الحی حبیبی، تهران، انتشارات دنیای کتاب، چاپ اول، 1363، ص 355-356.
به موازات پیشرفت حکومت غزنوی در امور نظامی، عواملی چند موجب آسیب پذیری بنیان های حکومتی ایشان گردید.در این مقاله به بررسی این عوامل پرداخته شده است.
حکومت غزنویان توسط غلامان ترکی که در دستگاه نظامی سامانیان بالیده بودند، بنیاد نهاده شده بود، به طور کلی ترکانی که از مناطق ترک نشین شمال ماوراء النهر به اسارت گرفته شده و یا این که به عنوان برده خریداری می شدند، به علت دارا بودن خوی صحراگردی و ناآشنایی به فرهنگ ایرانی و اسلامی نتوانستند مؤانست و پیوندی با عامه برقرار سازند و در نتیجه جایگاه اجتماعی مناسبی نزد عامه مردم پیدا نکردند.حکومت غزنویان با چنین زمینه ای در غزنه شکل گرفت و به نقاط دیگر گسترش یافت.
پس از سقوط سامانیان، سلطان محمود بر خراسان چیره گشت و بلافاصله حکومت او از سوی خلافت عباسی به رسمیت شناخته شد(389 هجری).رسمیت مذهبی-سیاسی از سوی نهاد خلافت برای مشروعیت بخشیدن به حکومت غزنویان از نظر عامه مردم خراسان، اگرچه لازم بود، اما کافی به نظر نمی رسید.بنابراین یکی از دلایل توجه غزنویان به هندوستان تقویت مشروعیت خویش در نزد عامه مردم مسلمان بود.سلطان محمود به منظور کسب وجاهت دینی، به حملات مکرر خود در مناطق بودایی مذهب هندوستان، جنبه دینی می داد و خود را مجاهد در راه اسلام معرفی می کرد و جنگ های خود را در هندوستان به یاد جنگ هایی که پیامبر اکرم(ص)شخصا در آن ها حضور داشت«غزوه»می نامید 1 .اگرچه این امر و امور دیگری نظیر نوازش شعرای فارسی گوی مدیحه سرای 2 ، برای تبلیغ مقبولیت سلطان محمود و جایگاه اجتماعی حکومت ترکان بسیار مؤثر بود، لیکن خصلت نظامی گری سلطان محمود و حکومت ماهیتا نظامی و استبدادی وی (1).ابو اشرف ناصح بن ظفر جزفاذقانی:ترجمه تاریخ یمینی، به اهتمام جعفر شعار، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، چاپ اول، 1357، در صفحاتی که به جنگ سلطان محمود در هندوستان پرداخته شده است.از جمله:ص 208 و 257.
(2).ر.ک.غلامحسین یوسفی:فرخی سیستانی، تهران، انتشارات علمی، چاپ سوم، 1370، ص 316 تا 321.
و ممانعت از ورود مردم در مسائل سیاسی و اجتماعی 1 ، این نوع اقدامات وی را بلااثر می ساخت 2 و بدین گونه بین قشر حکومتگر و رعایا افتراق و جدایی ادامه می یافت.
یکی دیگر از عواملی که سلطان محمود می توانست از طریق آن در میان عامه مردم مقبولیتی کسب نماید متمایل ساختن اعیان و ثروتمندان-در جوامع شهری نظیر بازرگانان و تجار و صاحبان کارگاه ها و در جوامع روستایی بزرگ مالکان و دهقانان-به حکومت خویش بود تا به وسیله آنان که در میان مردم نفوذ داشتند به این مهم دست یابد.اما وی نسبت به نفوذ اعیان و ثروتمندان در میان مردم نیز بی اعتنا بود و به نقش اجتماعی آن ها وقعی نمی نهاد.او با وجودی که هر ساله ثروت هنگفتی از هندوستان با خود می آورد 3 ، با این حال به علت خست ذاتی اش 4 به ثروت ثروتمندان چشم داشت و به بهانه های مختلف اشراف را مورد مؤآخذه قرار می داد و اموال ایشان را به زور از آنان می ستاند.بدین گونه، اشراف محلی نیز دل خوشی از حکومت غزنویان نداشتند.داستان تهمت قرمطی زدن به یکی از اشراف نیشابور به منظور مصادره ثروت او شهرت دارد. 5
(1).ر.ک.ابو الفضل بیهقی:تاریخ بیهقی، به اهتمام غنی و فیاض، انتشارات خواجو، چاپ سوم، 1362، ص 551.لازم به یادآوری است که پیش از این درپاره ای از مناطق مثل سیستان و طبرستان مردم در قالب تشکل هایی مثل مطوعه و عیاران و یا فرقه شیعیان زیدی تا اندازه ای در مسائل سیاسی و اجتماعی عصر خود ایفاء نقش می نمودند.
(2).سلطان محمود در ایجاد تحول مذهبی در هندوستان نتوانست توفیقی به دست آورد.ابو ریحان بیرونی دانشمند بزرگ این عصر با سلطان به مناطق مفتوحه هندوستان سفر کرد.او اعمال سلطان را در هندوستان مورد نکوهش قرار داده می نویسد:«آبادی آن مردمان را خراب کرد و کارهایی شگفت بدان سرزمین از او رخ نمود که آن را«هباء منثورا»گرداند و داستان آن شیوع یافت و بقیه السیف، به نهایت تباعد و تنافر از مسلمین باقی ماندند»؛ابو ریحان بیرونی:تحقیق ماللهند، ج 1، ترجمع منوچهر صدوقی سها، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، [بی چا]، 1362، ص 12.
(3).برای نمونه ر.ک.ابو الفرج عبد الرحمن بن جوزی:المنتظم فی تاریخ الامم و الملوک، ج 15، تحقیق محمد عبد القادر عطا و مصطفی عبد القادر عطا، بیروت، دار الکتب العلمیه، چاپ اول، 1412 ه/1992 م.ص 212
(4).فرخی سیستانی، ص 257.
(5).عز الدین علی بن اثیر:الکامل فی التاریخ، ج 6، تحقیق علی شیری، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ اول، 1408 ه/1989 م، ص 52.
وجود تشکیلات منظم دیوانی و اداری در ساخت قدرت، یکی دیگر از عواملی بود که می توانست در ایجاد پیوند میان حکومت غزنه با مردم، مؤثر واقع شود.حکومت غزنه به وسیله چنین تشکیلاتی می توانست به امور جاری مردم بپردازد و با ایجاد نظم و امنیت اجتماعی و تأمین رفاه حال مردم و رفع تظلمات، قلوب آنان را به حکومت غزنوی تمایل سازد.با وجودی که حکومت غزنویان دارای چنین تشکیلاتی بود و وزرایی هم در رأس آن قرار داشتند، این تشکیلات در حکومت ماهیتا نظامی بر ساخته سلطان محمود، سهم اندکی ایفا می نمود و بیشتر به کارهای اداری همسو با حکومت نظامی می پرداخت.
بحران جانشینی و ناسازگاری در حاکمیت
سلطان محمود نخست در سال 405 هجری مسعود را به سبب قوت بنیه جسمانی و دلاوری هایش در جنگ به عنوان ولیعهد خود معرفی کرد 1 ، لیکن از حدود سال 415 هجری نظر وی تغییر کرد(درباره علت این امر در پایان این مقاله تا حدی که به موضوع مربوط می شود بحث خواهد شد)و عاقبت مسعود از ولیعهدی عزل شد و محمد فزرند دیگر خویش را به جای وی ولیعهد خود اعلام نمود.حسنک وزیر-که در همین سال به وزارت نشست-و شماری از دیوانسالاران و امرای نظامی از این تصمیم سلطان خشنود بودند و از محمد حمایت می کردند.این گروه چون تسلیم رأی و نظر سلطان بودند به جناج«پدریان»یا«محمودیان»شهرت یافتند.اما از آن جایی که مسعود از نظر توانایی های نظامی نسبت به محمد برتری داشت و غالب امرای لشکری او را بر محمد ترجیح می دادند، بسیاری از سیاست گذاران و کارگزاران حکومتی و حتی سلطان محمود نیز خود بر این اعتقاد بودند که پس از سلطان در نزاعی که میان مسعود و محمد در خواهد گرفت، مسعود به حکومت خواهد رسید 2 .به همین منظور سلطان محمود تلاش می کرد که بر قدرت محمد بیفزاید و با ایجاد محدودیت هایی برای مسعود، از قدرت و نفوذ وی بکاهد و یا این (1).ابو الفضل بیهقی، همان، ص 114.
(2).همان، ص 115، منهاج السراج، همان، ص 233.
که او را به مأموریت های دشواری به دور از پایتخت مشغول دارد.با این حال عده زیادی در دستگاه حکومتی سلطان محمود وجود داشتند که در خفا، علی رغم میل سلطان، از مسعود حمایت می کردند.این گروه به جناح«پسریان»یا«مسعودیان»موسوم گشتند 1 .بدین صورت در ساختار حکومتی دو جناح سیاسی پدید آمد.اختلافات میان این دو جناح به مرور ایام شدت یافت 2 و آتش زیر خاکستری شد که بلافاصله پس از مرگ سلطان محمود شعله برکشید.
محمود پیش از حمله به صفحات مرکزی ایران، یعنی ری بیمار گشته بود 3 ، و علی رغم توصیه پزشکان 4 ، به هر صورت ممکن همراه با مسعود به ری تاخت و پس از فتح ری، مسعود را با لشکریانی نه چندان قوی برای فتح دیگر مناطق جبال یعنی اصفهان و همدان باقی گذاشت و خود به سرعت به غزنین بازگشت و در سال 421 هجری درحالی که بر جانشینی محمد فرزندش تأکید می ورزید 5 ، درگذشت 6 .بلافاصله پس از مرگ سلطان محمود و قبل از این که محمد از بلخ- محل حکمرانی اش-به غزنین برسد، در تمام قلمرو محمود در هندوستان و قسمت اعظم خراسان خطبه به نام محمد خوانده شد 7 .لاکن به نوشته ابن فندق در نیشابور و بیهق به نام سلطان مسعود خطبه خوانده شد 8 .
مسعود به هنگام مرگ پدر در دورترین نقطه غربی قلمرو غزنویان یعنی در اصفهان به سر می برد 9 .او پس از گشودن اصفهان مشغول تدارک لشکرکشی به همدان بود که از طرف عمه اش (1).همان، ص 55.
(2).ابن اثیر، همان، ج 6، ص 51 و 52.
(3).گردیزی(زین الاخبار)همان، ص 418؛میر خواند تصریح دارد که سلطان محمود مدت دو سال بیمار بود، نک.میر محمد بن سید برهان الدین خواوند شاه بلخی(میر خواند):تاریخ روضه الصفا، ج 4، تهران، انتشارات پیروز، [بی چا]، 1339، ص 112.
(4).ابن اثیر، همان، ج 6، ص 50:خواند میر، همان، ج 4، ص 112.
(5).همان، همان جا.
(6).ابن جوزی، همان، ج 15، ص 212.
(7).ابن اثیر، همان، ج 6، ص 50.
(8).ابو الحسن علی بن زید بیهقی(ابن فندق):تاریخ بیهق، تصحیح احمد بهمنیار، [بی جا]، کتابفروشی فروغی، [بی چا-بی تا]، ص 267.
(9).ابن اثیر، همان، ج 6، ص 48.
حره ختلی نامه ای دریافت نمود.مسعود توسط آن نامه از مرگ پدر مطلع گردید، و به غزنین فرا خوانده شد 1 .مسعود برای کسب مقام و سلطنت به آرامی و با تأنی پس از این که افرادی را به حکومت ری و اصفهان نشاند 2 ، به سوی خراسان عزیمت کرد.مدت زمانی را که مسعود در این سفر گذراند، فرصت کافی برای تأمل در باب موضع گیری جدید به نفع هریک از این دو شاهزاده از سوی امرای نظامی و کارگزاران حکومتی فراهم آورده بود.از آن رو که اکثر سپاهیان طرفدار مسعود بودند، اینان به فراست دریافتند که در نزاع قریب الوقوع میان دو شاهزاده، محمد، بدون حامی خواهد ماند و مسعود سرانجام بر وی غلبه خواهد کرد.به همین علت دسته های مختلفی از سپاهیان، همراه با برخی از امرا، به تدریج غزنین را ترک گفته و به نزد مسعود شتافتند 3 . حتی خلیفه نیز به خوبی موقعیت برتر مسعود را دریافته و هنگامی که مسعود در نیشابور به سر می برد، توسط رسول خویش برای وی منشور حکومت بر تمام بلاد مفتوحه از سوی سلطان محمود را ارسال نمود 4 .
محمد در مدت کوتاه حکومت خود به وضع اجتماعی مردم رسیدگی کرد.او اخراج پاره های از مناطقی که رو به ویرانی گذاشته بود، بخشید«و رعایا را تألف کرد...و کارهای ولایت بگشاد، و عیش بر مردمان خوش گشت، و نرخ ها ارزان شد، و لشکری و بازاری به یکبار مسرور گشتند و چون خبر توانگری و فراخی غزنین به شهرها رسید، بازرگانان از جاهای دوردست روی به غزنین نهادند...و نرخ ها فرود آمد و ارزان گشت 5 ...»
به نظر می رسد که اگر تا چندین سال از مردم مالیات و خراج گرفته نمی شد، ثروت باقی مانده از سلطان محمود به قدری زیاد بود 6 که برای اداره امور به خوبی کفایت می کرد و همچنین (1).ابو الفضل بیهقی متن این نامه را عینا در ابتدای کتاب خویش آورده است.
(2).همان، همان جا.
(3).تاریخ گردیزی، همان، ص 421.
(4).همان، ص 423.
(5).همان، صص 420 و 421.
(6).ابن جوزی، همان، ج 15، ص 212.
اگر محمد رقیب نظامی قدرتمندی چون مسعود را در پیش رو نداشت، احتمالا می توانست اصلاحاتی در حکومت غزنویان در جهت تعدیل قدرت نظامیان به وجود آورد.در نظام های ماهیتا نظامی، سران نظامی قدرتمند بیشتر از هر قشری منتفع می گردند.به همین علت امرای نظامی برکشیده شده در عصر سلطان محمود، به هیچ وجه حاضر نبودند، موقعیت برتر خود را در حکومت غزنه از دست بدهند.در نظام حکومتی غزنویان غلبه با کسی بود که دارای نیروی نظامی برتر باشد.محمد که گذشت زمان را به نفع خود نمی دید، خوش خیال از ایت که امرا و نظامیانی که در غزنین مانده اند به سود وی با مسعود خواهند جنگید، برای از میان برداشتن مسعود به سوی ری-در هرات-لشکر کشید.اما آن دسته از امرا و نظامیانی که در دل طرفدار مسعود بودند و یا این که از عواقب کار بیم داشتند در میان راه به طور شگفت انگیزی محمد را در تکین آباد (قندهار امروزی)در قلعه ای به نام کوهتیز محبوس کردند و برای پیوستن به مسعود به سوی وی شتافتند 1 .بدین سان مسعود هنوز به غزنین نرسیده، در هرات-که پیش از این در زمان پدرش و دوران ولیعهدی، حکومت آن جا را در اختیار داشت-عملا حکومت را به دست گرفت.
با یک چنین استقبالی از مسعود، انتظار می رفت که او کینه های شخصی گذشته را نسبت به «پدریان»فراموش کند و رفتار گذشته کسانی را که تغییر موضع داده و به فرصت بیشتری احتیاج داشتند تا وفاداری خویش را به اثبات برسانند، مورد اغماض قرار دهد.اما مسعود که در موضع قدرت قرار گرفته بود، اگرچه، در امور نظامی فردی قوی و متبحر بود، برای مملکتداری شایستگی نداشت.او از همان ابتدا نسبت به رجال حکومتی زمان پدر خویش(پدریان)بی اعتماد بود و بیشتر به اقداماتی در جهت تعمیق اختلافات داخلی و برخورد فیزیکی با جناح محمودیان پرداخت 2 .مسعود، محمودیان را یا تبعید می کرد و یا به قتل می رساند.البته این روش او همچنان تا پایان حکومتش ادامه یافت، به گونه ای که در طول ایام حکومت خویش تمام بنایی را که پدرش ساخته بود، از هم فرو پاشید.
(1).منهاج سراج، همان، ص 231.
(2).گردیزی، همان، ص 425.
شکاف در ساخت قدرت
یکی از رجالی که صادقانه خدمات بزرگی به سلطان محمود کرده بود و در سنین پیری به حکومت خوارزم نشسته بود، شخصی بود به نام آلتونتاش.وی در هرات-برای تجدید بیعت-به دیدار مسعود شتافت و در آن جا خیلی زود متوجه شد که مسعود نسبت به رجالی که سالیان دراز در خدمت محمود بودند، کینه به دل دارد و درصدد انتقام جویی از آن هاست.او که عاقبت چنین امری را خطرناک می دید، برای تغییر نظر سلطان سخنانی را به وی عرضه داشت:
«و این جا پیری چند است فرسوده خدمت سلطان محمود، اگر رأی عالی بیند ایشان را نگاه داشته آید و دشمن کام گردانیده نشود که پیرایه ملک، پیران باشند 1 .»
اما این سخنان در فکر خام و جان کینه توز سلطان مسعود اثر نکرد.البته نقش کسانی چون ابو اسهل زوزنی را در شعله ور کردن آتش کینه وی نباید نادیده انگاشت.آلتونتاش وقتی متوجه شد که مسعود همچنان به خصومت ورزیدن با«پدریان»اصرار می ورزد، پنهانی سوی ابو نصر مشکان-صاحب دیوان رسائل-چنین پیغام داد:«این قوم نوساخته نخواهند گذاشت که از پدریان یک تن بماند 2 .»و سرانجام از بیم جان در موقعیتی مناسب از مسعود رخصت طلبیده به خوارزم عزیمت کرد 3 .با توجه به این که منطقه خوارزم، مشرف به ماوراء النهر و قلمرو قراخانیان بود و همچنین با توجه به نزدیکی این منطقه به محل استقرار ترکمانان، مسعود می بایست با حاکم خوارزم با احتیاط و از روی تدبیر رفتار می کرد، لیکن مسعود به جای چنین رفتاری، فردی را برای قتل ناگهانی آلتونتاش به سوی وی گسیل نمود.با وجودی که آلتونتاش از این امر اطلاع یافت و توطئه قتل خود را کشف کرد و عامل مسعود را مورد شناسایی قرار داد، ولی همچنان نسبت به حکومت غزنویان وفادار باقی ماند.او در صورت اعلام استقلال در خوارزم، مشکلات عدیده ای را برای حکومت نوپای سلطان مسعود فراهم می آورد، ولیکن به چنین اقدامی مبادرت نورزید.او (1).ابو الفضل بیهقی، همان، ص 57.
(2).همان، ص 62.
(3).همان، ص 86.
حتی به امر مسعود برای جنگ با علی تکین(حاکم قراخانی ماوراء النهر)به دبوسیه 1 شتافت 2 و سرانجام در میدان جنگ و به طور مشکوک به قتل رسید 3 .اما نوع برخورد مسعود با فرزندان آلتونتاش آن چنان از روی بی تدبیری بود که عاقبت منجر به جدایی سرزمین خوارزم از قلمرو غزنویان گردید.محمد بن علی شبانکاره ای درباره اهمیت نقش آلتونتاش در حکومت غزنویان می نویسد:«آل سلجوق که بر مسعود خروج کردند به واسطه کشتن آلتونتاش بود 4 .»
رفتار کینه توزانه سلطان با دیگر«پدریان»از اهمیتی به همین میزان برخوردار است.علی قریب که سپاهسالاری محمد را یافته بود-به هنگامی که مسعود در هرات به سر می برد-بدان جا رفته و به وی پیوست.سلطان وی را که در میان ترکان و سپاهیان دارای نفوذ زیادی بود و همچنین برادرش منکیتراک حاجب را در بند کرد.در میان امرای نظامی اریاق را که احمد حسن میمندی درباره او گفته است«که اقلیمی ضبط توانستی کرد...و من ضامن او بودمی 5 »و همچنین سپهسالار آسغتکین غازی را که از نخستین کسانی بود که به مسعود پیوست و در تحکیم قدرت وی سهم به سزایی داشت و همچنین امیر یوسف بن سبکتکین-عم خویش-را به بهانه های واهی 6 یکی پس از دیگری از پای درآورد.مسعود اموال خزانه دار پدرش را که احمد ینالتکین نام داشت، مصادره کرد و او را به هندوستان فرستاد.«آن غضب ها و مصادره و رنج و استخفاف ها (1).دبوسیه شهری دارای قلعه بود که میان بخارا و سمرقند قرار داشت.ر.ک.گی.لسترنج:جغرافیای تاریخی سرزمین های خلافت شرقی، ترجمع محمود عرفان، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ دوم، 1364، صص 497.دبوسیه در شانزده فرسنگی شرق بخارا قرار گرفته بود.
(2).ابو الفضل بیهقی، همان، ص 331.غیاث الدین بن همام الدین حسینی(خواندمیر):حبیب السیر، ج 2، به کوشش دبیر سیاقی، تهران، انتشارات کتابفروشی خیام، چاپ دوم، 1353، ص 391.
(3).شبانکاره ای، همان، ص 80.
(4).همان، ص 77.
(5).ابو الفضل بیهقی، همان، ص 231.
(6).همان، ص 247.
که بر احمد ینالتکین رسیده بود، اندر دل احمد بود.چون به هندوستان رسید، سر از اطاعت بکشید و عصیان پدید کرد 1 .»
این طغیان اگرچه عاقبت سرکوب گردید، ولی مشکلات زیادی را در ابتدای حکومت سلطان مسعود پدید آورد 2 .
ماجرای قتل حسنک وزیر را که شهرت بسیار دارد، باید در راستای همین کینه توزی های سلطان مسعود نسبت به«پدریان»مورد تفسیر قرار داد.هرچند ابو سهل زوزنی به سبب استخفافی که پیش از این از حسنک دیده بود، برای گرفتن انتقام و زمینه سازی محاکمه و قتل وی تلاش می کرد، ولیکن بی احترامی های حسنک نسبت به مسعود علت اصلی قتل وی بود.حسنک در زمان سلطان محمود و در موقعی که مسعود ولیعهد و حاکم هرات بود، به او چنین پیغام داده بود:«آن چه کنم به فرمان خداوند خود می کنم، اگر وقتی تخت ملک به تو رسد، حسنک را بر دار باید کرد 3 .»این سخن حسنک وزیر خود نشان دهنده این واقعیت است که وی متفطن به این امر بود که در حکومت هایی با ساختار استبدادی، وجود جناح های مخالف یکدیگر به هرحال با برخوردهای فیزیکی توأم می شود، بیهقی در ادامه می افزاید:«لاجرم چون سلطان پادشاه شد، این مرد بر مرکب چوبین نشست و بو سهل و غیر بوسهل درین کیستند؟ 4 »در لحظه های آخری که حسنک را به پای دار می بردند، فردی از سوی سلطان مسعود، پیغامی برای حسنک آورد:«این آرزوی تست که خواسته بودی که چون تو پادشاه شوی ما را بر دار کن...حسنک البته هیچ پاسخ نداد 5 .»
(1).گردیزی، همان، ص 425.
(2).ابن اثیر، همان، ج 6، صص 71-72 و 76-77.
(3).ابو الفضل بیهقی، همان، ص 180.
(4).همان، همان جا.
(5).همان، ص 187؛نوع برخورد حسنک وزیر با جریان محاکمه اش حکایت از مناعت طبع او دارد.به نظر می رسد که برخورد توأم با عزت نفس و عدم تضرع و التماس و درخواست بخشش از سوی حسنک وزیر موجب گردیده که با دیده احترام به او نگریسته شود.
نابسامانی اوضاع اجتماعی و اقتصادی
چنان که در بحث راجع به تکوین ساختار قدرت غزنویان گفته شد، سلطان محمود حکومتی استبدادی با ماهیتی کاملا نظامی پدید آورد.در این حکومت رسیدگی به اوضاع و احوال مردم و به وجود آوردن زمینه های مساعد برای بهبود شرایط زندگی مردم امری بی معنی تلقی می شد و مردم فقط به عنوان منبعی برای تأمین احتیاجات حکومت مورد بهره کشی قرار می گرفتند.اوضاع اجتماعی و اقتصادی خراسان که در اواخر حکومت سامانیان به علت اختلافات داخلی رو به نابسامانی گذاشته بود، در این دوره به وخامت گرایید.سیاست های سلطان محمود و به تبعیت از آن وزرای او در به وجود آمدن وضعیت اجتماعی و اقتصادی اسفبار مردم خراسان نقش مهمی ایفا می نمود.عتبی مورخ این دوره که خود نظاره گر بسیاری از امور بود درباره فضل بن احمد اسفراینی که تا سال 401 هجری وزارت سلطان محمود را بر عهده داشت، می نویسد:
«و مال بسیار و خزاین فراوان جمع آورد...و از آبادانی و عمارت و رعایت رعیت و آیین داد و انصاف دور بود، ت خراسان آبادان و ولایتی معمور بر دست او خراب شد...چنان که از هیچ روزن دود بر نمی خاست و از هیچ دیه کس بانگ خروس نمی شنید...و فریاد از اقطار و ممالک برخاست و نفیر مظلومان به آسمان رسید 1 .»
حسنک وزیر نیز خود اعتراف می کند که شایستگی امر وزارت نداشت و این تصدی را به اکراه به او دادند.«به ستم وزارت مرا دادند و نه جای من بود 2 »
در دوران سلطان مسعود ظلم و اجحاف نسبت به مردم با شدت بیشتری دنبال شد.در طی سلطنت مسعود، حاکم منطقه مهمی چون خراسان که قلب تپنده حکومت غزنویان محسوب می گشت، شخصی به نام سوری بن معتز بود.همان طور که محمود دست فضل بن احمد اسفراینی را به شرط رسانیدن پول و هدایا به سلطان در خراسان باز گذاشته بود، مسعود نیز به سوری بن معتز اختیار تام داد تا هر آن چه می تواند از ثروت خراسان برای خویش بیندوزد.جور و ستم سوری در (1).جرفاذقانی، همان، ص 328.
(2).ابو الفضل بیهقی، همان، ص 185.
خراسان موجب نارضایتی و تنفر خاطر مردم از حکومت غزنوی گردید، به گونه ای که بزرگان نیشابور از جمله امام موفق هبه اللّه-از علمای صاحب نفوذ این شهر-در نزاع میان سلطان غزنوی و ترکمانان سلجوقی جانب سلجوقیان را گرفتند.افزون بر ظلمی که از سوی سوری در خراسان معمول بود، هر از گاهی لشکریانی از جانب مسعود به منطقه گسیل می شدند.آن ها به هر نقطه ای که می رسیدند برای تهیه آذوقه خود و مرکب هایشان آبادی های آن منطقه را به ویرانه تبدیل می کردند.نمونه ای که در تاریخ بیهق نقل شده است، نشان از نوع رفتار این لشکریان در جای جای قلمرو غزنویان دارد:
«سلطان مسعود حاجی را با آلت و عدت تمام بفرستاد.این حاجب بیامد و بر سر روستای بیهق بنشست...و این وقت فصل زمستان بود، حاجب چوب پسته در تنوره می سوخت.و لشکرش دست به غارت و تاراج برگشاده بودند.پس بفرمود تا از این درخت پسته بسیار ببریدند و گفت دربین چوب دهنیت 1 است و خوش می سوزد، و این درخت های پسته جمله بر اشتر نهاد و با غزنی برد، مردمان خراسان او را«حاجب پاک روب»لقب نهادند 2 .»
بهره جویی دشمنان
سلطان محمود در سال 415 هجری برای رهایی از تهدیدات حکومت قراخانیان و فرود آوردن ضربه ای سخت بر آنان، وارد ماوراء النهر شد.قراخانیان برای مقابله و دفاع، از ترکمانان سلجوقی ساکن در قلمرو خویش که دارای سواره نظام و تیراندازان ماهری بودند، سود جستند.سلطان محمود این ترکمانان را که در صفوف مقدم جنگ علیه او قرار گرفته بودند، بشدت سرکوب نمود و رئیس آنان اسرائیل بن سلجوق را-در مجلس مذاکره یا درحال نبرد-دستگیر و به هندوستان تبعید کرد 3 .پس از شکست سلجوقیان، حاکم قراخانی-علی تکین-از مقابل سلطان گریخت و سلطان محمود از ادامه پیشروی در ماوراء النهر سر باز زد.
(1).دهنیت:چربی و روغن خواه نباتی خواه حیوانی ر.ک.غیاث اللغات.
(2).ابن فندق، همان، ص 273.
(3).نک.و.و.بار تولد:ترکستان نامه، ج 1، ترجمه کریم کشاورز، تهران، انتشارات آگاه، چاپ دوم، 1366، ص 602.
سلطان محمود به منظور پراکندن این قوم سلحشور جنگی که وجودشان در کنار قراخانیان خطری عظیم برای حکومت غزنوی محسوب می شد و برای استفاده از نیروهای سواره نظام آن ها در میان سپاهیان خود و همچنین بهره گرفتن از امکانات اقتصادی آن ها که دارای اموال و احشام بودند، دسته ای از این ترکمانان را به اجبار-یا بنا به روایت گرویزی به درخواست آنان 1 - وارد قلمرو خویش ساخت.سلطان محمود با اتخاذ چنینی سیاستی دیگر از جانب ماوراو النهر آسوده خاطر گردید.اگرچه ترکمانان سلجوقی در منطقه خراسان مزاحمت هایی را برای سلطان ایجاد کردند، ولی به شدت سرکوب شدند.
به روزگار مسعود که در ساخت قدرت غزنویان شکست ایجاد گردید و سلطان از روی بی تدبیری به اقداماتی زیان بار از جمله جنگ در طبرستان اشتغال می ورزید 2 ، دسته های دیگری از ترکمانان سلجوقی ماوراء النهر که در اثر آشوب ها و درگیری های آن منطقه هیچ آرامش و امنیتی نداشتند 3 ، به منظور بهره گرفتن از سرزمین آباد خراسان 4 و یا به منظور تدارک مقدماتی برای انتقام جویی از شکست قبلی خود از سلطان محمود غزنوی از ماوراء النهر کوچ کرده پس از عبور از رود جیحون از مرو گذشته به نسا آمدند 5 .سلطان مسعود در گرگان از ورود آنان مطلع شد و با وجودی که از این امر بسیار بیمناک گردید 6 ، ولیکن به جای این که اقدامی جدی در جهت مهار و یا دفع آنان انجام دهد«به غزنین مراجعت نموده عزیمت دیار هند فرمود و بعضی از امرا و ارکان (1).گردیزی، همان، ص 411.
(2).محمد بن حسن بن اسفندیار:تاریخ طبرستان، ج 2، تصحیح عباس اقبال، تهران، انتشارات پدیده«خاور»، چاپ دوم، 1366، صص 17-18 و همچنین سید ظهیر الدین مرعشی:تاریخ طبرستان و رویان و مازندران، به اهتمام برنهارد دارن، تهران، نشر گسترده، چاپ اول، 1363، صص 199-200.
(3).محمد بن منصور بن سعید(فخر مدبر):آداب الحرب و الشجاعه، به تصحیح و اهتمام احمد سهیلی خوانساری، تهران، انتشارات اقبال، [بی چا]، 1346، صص 250-252؛و همچنین عبد الرحمن بن خلدون:العبر(تاریخ ابن خلدون)، ج 3، ترجمه عبد المحمد آیتی، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، چاپ اول، 1366، صص 547-548.
(4).ابو الفضل بیهقی، همان، ص 471.
(5).همان، ص 470:العبر(تاریخ ابن خلدون)، ج 3، ص 548.
(6).همان، ص 472.
دولت عرضه داشتند که مناسب آن است که نخست به خراسان رفته دفع سلجوقیان کنیم.مسعود این سخن را به سمع رضا نشنود و به جانب هندوستان شتافته در مدت غیبت او سلجوقیان مکنت تمام پیدا کرده 1 ...».ورود و حضور ترکمانان جنگجوی در خراسان به مرور ایام جبهه ای قوی از آنان در مقابل غزنویان فراهم آورد.خراسان از شورش مکرر ترکمانان دچار آشوب شد، لیکن سلطان مسعود غزنوی برای ایجاد امنیت، تدبیر صحیحی نیندیشید.قاطعیتی که سلطان محمود از خود نشان داد و خود شخصا برای سرکوبی آنان اقدام نمود، از سوی سلطان مسعود، مشاهده نگردید.سلطان مسعود به جای این که خود با لشکری قوی به جانب آنان برود، سپاهیانی را به جنگ ترکمانان روانه نمود که عدم توفیق آنان موجب جری تر شدن ترکمانان گردید و روز به روز این تصور که غزنویان توانایی و اقتدار زمان سلطان محمود را از دست داده اند، قوت بیشتری پیدا می کرد.اقدامی که در سال 431 هجری از سوی سلطان مسعود صورت گرفت، می بایستی پنج سال پیش از آن، یعنی به هنگام ورود دسته های جدیدی از ترکمانان به خراسان، انجام می پذیرفت.
تکاپوهای بیهوده
سپاه غزنوی در زمان سلطان محمود هر ساله منطقه جدیدی را فتح می کرد.اما در زمان سلطان مسعود آن چنان دچار رکود و رخوت شده بود که هیچ منطقه جدیدی را نگشود.مسعود در ابتدای سلطنت خود در سال 422 هجری تصمیم گرفت تا از ضعف حکومت آل بویه استفاده کرده و با اعزام لشکریانی کرمان را به تصرف درآورد، لیکن این سپاهیان بدون دست یافتن به پیروزی ناچار به ترک کرمان و بازگشت به خراسان از طریق مناطق کویری گردیدند 2 .نیروهای سلطان در منطقه جبال نیز نتوانستند از اصفهان و ری حراست کنند.این دو شهر یکی پس از دیگری به وسیله دیلمیان از قلمرو سلطان مسعود منتزع می گشت.
(1).خواندمیر، همان، ج 2، ص 392.
(2).ابن اثیر، همان، ج 6، صص 59-60.
ساختار نظامی حکومت غزنویان متشکل از گروه های مختلف ترک، خراسانی، هندی، دیلمی، کرد، غوری، عرب، تاجیک و افغان بود.این چنین ساختاری، در زمان سلطان مقتدری چون محمود موجب تقویت قوای نظامی می شد، زیرا هر گروه برای جلوه بیشتر در نزد سلطان سعی می کرد تا از دیگر گروه های قومی یا نژادی در صحنه های نبرد پیشی گیرد.اما در زمان مسعود، اختلافات میان این گروه ها یکی از اسباب ضعف و نارضایتی نیروهای نظامی مسعود بدل شد. ضربات پی درپی که از سوی ترکمانان بر حکومت سلطان مسعود به هیچ وجه نمی توانست بی تدبیری های گذشته خود را جبران نماید.در جریان جنگ دندانقان که سلطان خود شخصا حضور یافته بود، نیز این از هم گسیختگی سپاهیان به طور غیر منتظره ای ظهور نمود. «یکسوارگان امروز هیچ کار نکردند و هندوان هیچ کار نمی کنند و نیز دیگر لشکر را بدل می کنند و غلامان سرایی باید که جهد کنند که ایشان قلب اند، امروز هیچ کار نکردند...[در روز بعد]کرد و عرب را کس نمی دید 1 .»در حقیقت ترکیب سپاهیان از گروه های نژادی جدا از یکدیگر در زمان سلطان بی تدبیری چون مسعود، موجب خودسری و بی انضباطی نظامیان شده بود.افزون بر این، نحوه عملکرد سلطان مسعود به ویژه با برخی از سران بانفوذ سپاه نظیر امیر یوسف بن سبکتکین، علی قریب، اریاق و آسغتگین که پیش از این یاد شد، به گونه ای سپاهیان را از سلطان دلسرد و ناامید ساخته بود که در جنگ دندانقان«و به یک دفعت سیصد و هفتاد غلام با علامت های شیر بگشتند و به ترکمانان پیوستند 2 .»
در نظام های استبدادی معمولا سلطان در اتخاذ تصمیمات و همچنین درباره نحوه عملکرد خود با وزیر و صاحب نظران به مشورت می نشیند و پس از شنیدن نظرهای متفاوت سرانجام خود تصمیم نهایی را اتخاذ می نماید.تشکیلات اداری و دیوانی متنفذ و کارآمد، در صورت بروز اختلالاتی در نهاد سلطنت در به وجود آمدن امنیت و آرامش می توانست نقش مؤثری ایفا کند. (1).ابو الفضل بیهقی، همان، ص 623.
(2).همان، همان جا.
چنان که در زمان سامانیان تشکیلات منسجم دیوانی موجب گردید که قریب نود سال پس از امیر احمد سامانی-که غالبا امرای کم سن و سال و بی تجربه ای زمام امور را به دست داشتند-از فروپاشی دولت سامانی جلوگیری کند 1 .اما در حکومت ماهیتا نظامی غزنویان نقشی اندک و محدود بر عهده این تشکیلات گذاشته شده بود، به همین دلیل در شرایط بحرانی روزگار مسعود عملا در رفع بحران مؤثر واقع نگشت.
نظام تصمیم گیری در ساخت قدرت از هم فروپاشیده حکومت غزنوی در زمان سلطان مسعود، آن چنان ناکارآمد گردیده بود که حتی در مورد لشکرکشی های بزرگ و سرنوشت ساز، تصمیم صحیحی از آن تولید نمی شد.مسئولیت این امر در درجه نخست بر عهده سلطان بود.او بدون تأمل در عاقبت امور و بدون اعتنا به نظرات کارگزاران حکومتی و امرای نظامی تصمیماتی اتخاذ می کرد که به صلاح حکومتش نبود و به همین علت پس از چندی پشیمان می گردید. احمد بن عبد الصمد شیرازی وزیر می گوید:«بسیار فریاد کردم که به طبرستان و گرگان آمدن روا نیست خداوند فرمان نبرد...ولایتی آرمیده چون گرگان و طبرستان مضطرب گشت و به باد شد و مردمان بنده و مطیع عاصی شدند...و این سلجوقیان را بشوراند و توان دانست که آنگاه چه تولد شود 2 .»ابو الفضل بیهقی می نویسد:«امیر از شدن به آمل سخت پشیمان شد و سلطان مسعود گفت:چه فایده بود آمدن بدین نواحی 3 »چنان که پس از ترک طبرستان و گرگان قبل از این که به کار مهم سلجوقیان بپردازد، به هند لشکر کشید و در سال 428 هجری وقتی«از سفر باز آمد، چون از استیلاء اعداء وقوف یافت از یورش هندوستان پشیمان شد 4 .»
(1).برای اطلاعات بیشتر نک.صالح پرگاری:«علل زوال و فروپاشی حکومت سامانیان»، نامه آل سامان مجموعه مقالات مجمع علمی تمدن، تاریخ و فرهنگ سامانیان، به کوشش علی اصغر شعردوست-قهرمان سلیمانی، [بی جا]ؤ ناشر مجمع علمی تهران، تاریخ و فرهنگ سامانیان، 1387، صص 95-102.
(2).ابو الفضل بیهقی، همان، ص 471.
(3).همان، ص 468.
(4).خواندمیر، همان، ج 2، ص 392.
در سال 429 هجری سلجوقیان شهر نیشابور را به تصرف درآوردند و طغرل بیک در آن شهر خطبه به نام خویش خواند و با به تخت نشستن، حکومت سلجوقیان را رسما تأسیس نمود. حکومت غزنوی در برابر چنین مسئله ای می بایستی تصمیمی شایسته اتخاذ می کرد.اما نظام تصمیم گیری حکومت سلطان مسعود غزنوی نتوانست به طور سنجیده تصمیم بگیرد.در سال 431 هجری سلطان پس از مدت ها تأخیر، به یکباره برای سرکوبی ترکمانان عزم خود را جزم نمود.در این سال خراسان دچار خشک سالی شده بود، به طوری که«مردم همه غمی و ستوه ماندند 1 .»به همین دلیل کشاندن لشکریانی عظیم به مناطقی بدون آب و آذوقه صحیح به نظر نمی رسید. بسیاری از رجال حکومتی با این تصمیم سلطان موافق نبودند و بارها به وی شخصا نظر خود را گفتند و چون مؤثر واقع نمی شد پیغام می فرستادند که در یک چنین وضعیتی، کشاندن سپاهیان به مرو به صلاح نیست«چندان که بگفتند این پادشاه را سود نداشت 2 »و عاقبت در پاسخ چنین گفت: دیگر بار کس سوی من در این باب پیغام نیارد که گردن زدن فرمایم 3 ».بدین گونه وقتی در دندانقان-نزدیک شهر مرو-میان وی و سلجوقیان مصاف افتاد، منهزم گشت.سلطان مسعود به طوری که منابع حکایت کرده اند، جثه ای بسیار قوی و درشت داشت 4 ، وی«به گرز هفتاد منی لعب کردی و به گرز چهل منی جنگ کردی 5 ».ضرباتی که در جنگ فرود می آورد اعجاب آور بود و جنبه افسانه ای داشت:حربه زهرآگین داشت و هرکس را زد نه اسب ماند و نه مرد 6 .»و یا (1).ابو الفضل بیهقی، همان، ص 612.
(2).همان، ص 617.
(3).همان، ص 613.
(4).مؤلف گمنام:مجمل التواریخ و القصص، به اهتمام محمد اصفهانی، تهران، انتشارات کلاله خاور، [بی چا]، 1318، ص 405. 69-آداب الحرب و الشجاعه، ص 268، وزن«من»کوچک برابر با 260 درهم یا 833 گرم(پنج شش کیلوگرم)«تا اواسط قرن هشتم هجری قمری در ایران بدون شک پیشتاز بود»نک.والتر هینس:اوزان و مقیاس ها در اسلام، ترجمه و حواشی غلامرضا ورهرام، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، چاپ اول، 1368، ص 27.
(5).ابو الفضل بیهقی، همان، ص 624.
(6).محمد بن علی بن سلیمان راوندی:راحه الصدور و آیة السرور، تصحیح محمد اقبال، تهران، انتشارات امیر کبیر، چاپ دوم، 1364، ص 101.
این که پس از جنگ دندانقان«چون سلطان مسعود به هزیمت می رفت ترکمانی چند بر اثر او می راند.مسعود از پیل بر اسب نشست و حمله برد و گرز بر سر سواری زد و او را و اسبش را بر جای خود بشکست، هر فوج لشکر که بدان جا می رسید و آن زخم می دید از آن جا نمی گذشت... شخصی در آن حال مسعود را گفت، ای خداوند کسی را که این زخم بود هزیمت رود؟مسعود گفت زخم اینست اما اقبال نیست 1 ».
پاسخ سلطان مسعود درباره علت شکست دندانقان مانند رفتار وی در طول حکومتش از روی بی خردی بود.او درک درست و تحلیل صحیحی از حوادث نداشت.این امر که لازمه مملکت داری است، بی لیاقتی او را در تصدی مقام راهبری جامعه و حکومت، به اثبات می رساند.کینه جویی سلطان مسعود از رجال حکومتی عصر پدرش که با تجربه خویش می توانستند قوام ارکان حکومتی را تداوم بخشند و بی اعتنایی به رأی و نظر آنان که از سر دلسوزی اظهار می شد، سرانجام اسباب زوال امپراتوری غزنوی را فراهم آورد.آلتونتاش پیر و تجربه آموخته در آغاز حکومت مسعود، وقتی شیوه ناصواب وی را در امر مملکتداری مشاهده کرد، چه سنجیده درباره وی و همراهیان چاپلوس او-پسریان یا مسعویان-داوری نمود:«این کار راست نهاده را تباه خواهند کرد 2 .»
اگرچه درباره تغییر سلطان محمود در امر جانشینی خود در سال 415 نظرات متفاوت داده شده است 3 ، اما تأمل در شیوه عمل سلطان مسعود و فساد اخلاقی وی، این نتیجه را به دست می دهد که سلطان محمود از زمانی که او را به حکومت هرات نشانده بود، با دقت در اعمال او با درایت دریافته بود که شخصیت و خوی اخلاقی این شاهزاده برای تصدی امر امپراتوری بزرگی که او پدید آورده بود، اصلا مناسبت ندارد.با وجودی که آثار و پی آمدهای ناگوار تغییر در امر (1).ابو الفضل بیهقی، همان، ص 86.
(2).کلیفورد ادموند باسورث:تاریخ غزنویان، ج 1، ترجمه حسن انوشه، تهران، انتشارات امیر کبیر، چاپ دوم، 1362، صص 234- 235.
(3).ر.ک.صالح پرگاری:«سخنی دیگر پیرامون تاریخ بیهقی»، کتاب ماه تاریخ و جغرافیا، شماره 19، سال دوم، اردیبهشت 1378، صص 22-25
ولایتعهدی بدیهی می نمود، ولی او با علم بدان و سعی در کاستن تبعات سوء آن به چنین اقدامی مبادرت ورزید.ابو الفضل بیهقی این مورد صادق و تیزبین و باهوش و مجرب 1 ، به روزگاری که هنوز نوادگان مسعود بر مسند قدرت بودند و نگارش اعمال زشت مسعود می توانست مخاطراتی برای او داشته باشد، به طرز ماهرانه ای ضمن این که از دلاوری های مسعود در سال 411 هجری در فتح غور سخن می راند 2 ، از فساد اخلاقی مسعود در ساختن مرکز عیش و عشرت برای خود در کوشک باغ عدنانی هرات گزارش میدهد، که چگونه او در نهایت احتیاط و به دور از چشم جاسوسان پدرش به گساری می پرداخت«و مطربان می داشت، مرد و زن که ایشان را از راه های نبهره 3 نزدیک وی بردندی...این خانه را از سقف تا به پای زمین صورت کردند، صورت های الفیه، از انواع گرد آمدن مردان با زنان، همه برهنه 4 .»به هنگامی که مسعود به سلطنت نشست این خوی و خصلت مجددا مجای ظهور یافت.ابو الفضل بیهقی در جای جای کتاب خویش از افراط در می گساری و عیاشی وی پیش چشم عامه مردم سخن رانده است.آن چه درباره تندخویی و اندیشه نکردن در عواقب امور و اتخاذ تصمیمات نابخردانه از سوی سلطان مسعود، پیش از این گفته آمد، بدون تأثیر از یک چنین عادات زشت و ناپسند نبود.پر واضح است که این نوع رفتار را نمی توان در تباهی امر حکومت غزنویان و عاقبت سویی که دچار آن گشت، نادیده انگاشت.
نتیجه گیری
1.توجه به گسترش نهاد نظامی به عنوان راهبرد حکومتی از سوی سبکتکین وقتی با غارت ثروت هندوستان در زمان سلطان محمود توأم گشت، موجب گردید تا حکومت غزنوی به عنوان قوی ترین حکومت ماهیتا نظامی منطقه شناخته شود.
(1).ابو الفضل بیهقی، همان، صص 114-120.
(2).نبهره:پوشیده و مخفی.
(3).همان، ص 121.
(4).برای نمونه نک.همان، ص 240.
2.ترکان غزنوی-غلام-سپهسالاران-پایگاه اجتماعی شایسته ای نداشتند.اقداماتی نظیر ممانعت از ورود مردم در مسائل سیاسی و اجتماعی و بی اعتنایی نسبت به افراد صاحب نفوذ، از سوی سلطان محمود، تلاش وی را از نظر مذهبی-حمله به هندوستان-و تبلیغ شعرای فارسی گوی مدیحه سرا، برای مقبولیت یافتن در نزد مردم بلا اثر می گذاشت.
3.حکومت غزنویان برای تشکیلات دیوانی و اداری در ساخت قدرت سهم اندکی در نظر گرفته بود.این تشکیلات در مواقع بحرانی می توانست نقش مؤثری ایفا نماید.
4.سلطان محمود، برنامه صحیح و مناسبی برای جانشینی خود نداشت و با انتخاب مسعود به عنوان ولیعهد و سپس تغییر نظر خود در این امر، عملا دو جناح سیاسی و نظامی در ساخت قدرت پدید آورد.
5.پس از مرگ سلطان محمود، اکثریت بزرگان حکومتی به مسعود روی آوردند و او را به سلطنت نشاندند.سلطان مسعود نسبت به جناح پدریان که متمایل به او گشته بودند و برای اثبات وفاداری خویش به فرصت بیشتری نیاز داشتند، کینه توزانه رفتار نمود و بدین طریق شکاف در ساخت قدرت حکومتی غزنویان را تعمیق بخشید.
6.حکومت خوارزم که جزئی از قلمرو غزنویان محسوب می شد، می توانست به عنوان سدی قوی در برابر ورود اقوام مهاجم سلجوقی به قلمرو غزنویان، ایفای نقش نماید.اما حکمرانان این منطقه مهم بر اثر رفتار کینه توزانه سلطان مسعود، از غزنویان جدا گشته و اعلام استقلال کردند.
7.رفتار کینه توزانه سلطان مسعود، مشکلات زیادی را برای حکومت وی پدید آورد.او افراد کارآمدی را که نقش مهمی در تحکیم قدرت غزنویان داشتند یا به قتل رساند و یا تبعید نمود.این امر موجب دلسری دیگر کارگزاران حکومتی گشت، به گونه ای که دیگر انگیزه ای برای خدمت نداشتند و بیشتر کارشکنی می کردند.
منابع
آقسرایی، محمود بن محمد:تاریخ سلاجقه یا مسامره الاخبار ء مسایره الاخیار، به اهتمام عثمان توران، تهران، انتشارات اساطیر، چاپ دوم، 1362.
ابن اثیر، عز الدین علی:الکامل فی التاریخ، تحقیق علی شیری، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ اول، 1408 ه/1989 م، ج 6.
ابن اسفندیار، محمد بن حسن:تاریخ طبرستان، تصحیح عباس اقبال، تهران، انتشارات پدیده«خاور» چاپ دوم، 1366، ج 2.
ابن جوزی، ابو الفرج عبد الرحمن:المنتظم فی التاریخ الامم و الملوک، تحقیق محمد عبد القادر عطا و مصطفی عبد القادر عطا، بیروت، دار الکتب العلمیه، چاپ اول، 1412 ه/1992 م، ج 15.
ابن خلدون، عبد الرحمن:العبر(تاریخ ابن خلدون)، ترجمه عبد المحمد آیتی، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، چاپ اول، 1366، ج 3.
بارتولد، و.و:ترکستان نامه، ترجمه کریم کشاورز، تهران، انتشارات آگاه، چاپ دوم، 1366، ج 1.
باسورث، کلیفورد ادموند:تاریخ غزنویان، ترجمه حسن انوشه، تهران، انتشارات امیر کبیر، چاپ دوم، 1362، ج 1.
بلخی، محمد بن خواوند شاه(میرخواند):تاریخ روضه الصفا، ج 4، تهران، انتشارات پیروز، [بی جا]، 1339.
بیرونی، ابو ریحان:تحقیق ماللهند، ترجمه منوچهر صدوقی سها، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، [بی جا]، 1362، ج 1.
بیهقی، ابو الحسن علی بن زید(ابن فندق):تاریخ بیهق، تصحیح احمد بهمنیار، [بی جا]، کتابفروشی فروغی، [بی جا، بی تا].
بیهقی، ابو الفضل:تاریخ بیهقی، به اهتمام غنی و فیاض، انتشارات خواجو، چاپ سوم، 1362.
جرفاذقانی، ابو الشرف ناصح بن ظفر:ترجمه تاریخ یمینی، به اهتمام جعفر شعار، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، چاپ اول، 1357.
جوزانی، منهاج سراج:طبقات ناصری، تصحیح عبد الحی حبیبی، تهران، دنیای کتاب، چاپ اول، 1363.
راوندی، محمد بن علی بن سلیمان:راحه الصدور و آیه السرور، تصحیح محمد اقبال، تهران، انتشارات امیر کبیر، چاپ دوم، 1364.
شبانکاره ای، حممد بن علی:مجمع الانساب، تصحیح میر هاشم محدث، تهران، انتشارات امیر کبیر، چاپ اول، 1363.
گردیزی، عبد الحی:تاریخ گردیزی(زین الاخبار)، تصحیح عبد الحی حبیبی، تهران، انتشارات دنیای کتاب، چاپ اول، 1363.
لسترنج، گی:جغرافیای تاریخی سرزمین های خلافت شرقی، ترجمه محمود عرفان، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ دوم، 1364.
مرعشی، سید ظهیرالدین:تاریخ طبرستان و رویان و مازندران، به اهتمام برنهارد دارن، تهران، نشر گستره، چاپ اول، 1363.
مؤلف گمنام:مجمل التواریخ و القصص، به اهتمام محمد رمضانی، تهران، انتشارات کلاله خاور، 1318.
هینس، والتر:اوزان و مقیاس ها در اسلام، ترجمه غلامرضا ورهرام، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، چاپ اول، 1368.
یوسفی، غلامحسین:فرخی سیستانی، تهران، انتشارات علمی، چاپ سوم، 1370.
منبع:www.humanitiesportal.com