منصب قاضی القضاة پدید آورنده:عباس علی توسلی
ریشه های تاریخی منصب قضا در اسلام
منصب قضا از مهمترین مناصب دینی در فرهنگ اسلامی است. قاضی، مسئول صدور حکم، براساس کتاب خدا و سنت رسول خدا (ص) و اجماع مسلمین بین دو یا چند نفر که با یکدیگر اختلاف دارند میباشد (وکیع، 1/15). در قرآن و روایات اشاره های فراوانی به حساسیت این منصب شده است (سورۀ ص/26؛ مائده/49؛ ماوردی،68). در منابع، به قاضیانی که در عصر حضرت رسول (ص) و دورۀ خلفای راشدین قضاوت میکرده اند اشاراتی شده است (ابن سعد،6؛ زعبی، 101- 130- 171- 190). پیامبر(ص) پس از مهاجرت، به تعدادی از صحابه اجازۀ قضاوت بین مردم بر طبق کتاب و سنت و به برخی اجازۀ فتوا را دادند بدون آنکه قاضی نامیده شوند و یا قوه قضائیۀ مستقلی و جدای از قدرت اجرایی ایجاد شده باشد. پس از رحلت پیغمبر قضاوت به پیروی از شریعت و اجتهاد استوار بر احکام و براساس کتاب و سنت و اجماع ادامه یافت، در دوره امویان نیز این منصب از اهمیت بسزایی برخوردار بود و از زمان عبدالملک بن مروان منصب صاحب مظالم که منشاء آن به حضرت علی (ع) نسبت داده شده است به وجود آمد و پس از آن خلیفه ای که مشخصاً به منصب قضا توجه خاصی داشت، عمربن عبدالعزیز بود (شبارو،33). او منصب قضا را یکی از چهار رکن حکومت میدانست. به گفته ولهاوزن جایگاه قاضی در عصر عمربن عبدالعزیز ارتقا یافت (علی الانباری،23).
در عصر عباسی منصب قضا تطور و تغییر محسوسی یافت که مهمترین آن، ارتباط با خلیفه است به گونه ای که تعیین و عزل قاضی به دستور مستقیم خلیفه انجام میشد. یعقوبی معتقد است نخستین خلیفه ای که خود، قاضی انتخاب کرد، منصور دوانیقی (138 هجری 158 هجری) دومین خلیفۀ عباسی بود. او قاضیانی بر کوفه و بصره و مصر و خراسان گماشت (یعقوبی، 2/389).
وکیع در اخبارالقضاة گوید: انتخاب قاضی پیش از عصر عباسیان از وظایف والیان بود و آنها هرکس را میخواستند به قضاوت برمی گزیدند (1/141). با توجه به اینکه در دورۀ عباسیان بتدریج مذاهب فقهی تدوین شد هر مذهبی بنا بر اعتقادات خود قاضی مخصوصی داشت.
اختیارات قاضی در دورۀ عباسی گسترش یافت و علاوه بر رفع اختلاف، به احقاق حق عامۀ مسلمانان و نظارت بر اموال ایتام و مجانین، به اجرای وصیت مسلمانان، نظارت بر اوقاف، مراقبت در امور و مصالح عمومی جامعه و موارد مشابه نیز می پرداخت (ابن خلدون،1/426). به گفتۀ نویری جلسۀ رسیدگی مظالم در روزگار امویان و عباسیان بسیار ساده و بی پیرایه برگزار می شد خلیفه یا سلطان در جلسه حضور می یافت و بیشتر وزیران نیز در کنار خلیفه می نشستند و گهگاه نیز حقوقدانان هم در آنجا شرکت می کردند، در بیشتر این جلسه ها حضور قاضی القضاة به چشم می خورد (نویری،6/270).
با بررسی تاریخ قضا به این نتیجه میرسیم که هر چه از آغاز پیدایش این منصب می گذرد، جایگاه و اهمیت آن افزایش مییابد و در دورۀعباسی این اهمیت تا آنجا میرسد که منصب قاضی القضاة به عنوان عالی ترین مقام قضایی توسط خلفای عباسی پایه گذاری شد. اصولاً منصب قضاوت برای حفظ مصالح مسلمانان و استحکام قواعد دین و اثبات حقوق شرعی و عمل به شریعت و تشخیص و تعیین افراد عادل و واگذاری امور به آنها برای انطباق با شرع به وجود آمده است به گفتۀ ابن خلکان «کار قضا به نظر مسلمانان یک وظیفۀ دینی بوده است خلیفه عباسی قضاوت را به وزیر خویش یا به یکی از فقیهان می سپرد. قاضی بزرگ در بغداد بود و بر همۀ قاضیان ریاست داشت و قاضی القضاة خوانده میشد» (ابن خلکان،5).
پیشینۀ قاضی القضاة
قاضی القضاة به معنی داورداوران، سرداوران، قاضی قاضیان است. برخی قاضی را تازی شدۀ موبدموبدان می دانند. زیرا موبد، قاضی زرتشتی بوده است (دهخدا؛ مصاحب، ذیل قاضی القضاة).
قاضی القضاة در حکومتهای اسلامی، بزرگ قاضیان و کسی بود که گماشتن و عزل قاضیان به دست او بوده و خود نیز به کار قضا میپرداخته است.
زمان نخستین پایه گذاری این منصب به درستی روشن نیست ودر این زمینه اختلاف نظر وجود دارد. ذهبی اشاره میکند نخستین کسی که لقب قاضی القضاة را دریافت کرد یحیی بن سعید انصاری بود که این لقب را از منصور گرفت او در آغاز قاضی مدینه بود سپس قاضی القضاة گردید (ذهبی،1/139- 137) . اما از مطالب وکیع فهمیده میشود که این منصب در عهد خلافت مهدی شکل گرفت و ابراهیم بن عثمان قاضی واسط، پس از آنکه شکایات بسیاری از او شد، خلیفه او را عزل کرد اما او را به منصب قضاء القضاة گماشت (وکیع،3/310 ). این منصب مترادف قاضی القضاة می باشد و در اصل زمینه ای برای عنوان قاضی القضاة بود. در نشوار آمده است که: قاضی القضاة ابومحمدعبیدالله بن احمدبن معروف، در زمان المطیع لله چهار سال و چند روزی قضاء القضاة را در بغداد به عهده داشت و قبل از آن خلیفه هارون الرشید قضاء القضاة را به عهدۀ علی بن ظبیان در بغداد گذاشت. قبل از آن در قضای شرق اسلام بود و در سفر هارون الرشید به خراسان همراه او بود ولی در کرمانشاه در سال 192 هجری وفات یافت (تنوخی،35).
شباروعصام محمد، ابویوسف یعقوب بن ابراهیم بن حبیب الانصاریالکوفی (113 – 182 ق) را اولین کسی میداند که منصب قاضی القضاتی را در زمان خلیفه هارون الرشید که ایجادکنندۀ این منصب است به عهده داشت (33). ابن اثیر نیز، نخستین قاضی القضاة را ابویوسف میداند که در دورۀ هادی به این منصب گماشته شد (اللباب،2/236). اما در وفیات الاعیان، نخستین قاضی القضاة ، ابویوسف متوفی حدود(182 هجری/ 798 میلادی) دانسته شده که به دوران مهدی و پسرانش هادی و هارون الرشید این منصب را داشته است. (رک، ابن خلکان،6/390- 378).
با بررسی منابع موجود و اشاره ی بسیاری از آنها به ظاهر، ابویوسف را نخستین قاضی القضاة میتوان دانست که تاریخ این منصب بین سالهای 170 تا 182 ق. بوده است. در آغاز کار، این منصب در بغداد و مرکز خلافت، رایج بود اما پس از، چندی با تشکیل دولتهای مستقل و نیمه مستقل در قلمرو خلفا و دیگر شهرهای مهم نیز افرادی عهده دار این مقام میشدند. چنانچه حسن بن محمدبن عبدالملک بن ابی الشوارب در شهر سُرَّمَنْرَأی، قاضی القضاة بود و یا در ری در عصر مؤیدالدوله، قاضی عبدالجباربن احمد قاضی القضاة بوده و در سال 367 هجری قمری از این مقام خلع شد . در دورۀ سلجوقیان نیز عزل و نصب قاضی القضاة به عهدۀ خلیفه بود(ابناثیر، الکامل،7/271).
شغل دیگری که به مثابه قاضی القضاة است، منصب اقضی القضاة میباشد ولی به درستی معلوم نیست که کدام یک از دو منصب برتر بوده است و میان نویسندگان قدیم نیز دراین باره کمابیش اختلاف دیده میشود ولی شواهد نشان میدهد که قاضی القضاة منصبی بالاتر داشته است. نویسنده تجارب السلف، در معرفی جلال الدین علی بن علی هبة الله البخاری آورده است:« مردی ادیب و فاضل و فقیه بود و در سنه اثنین و ثمانین و خمس مائه متولی قضا شد و لقبش را اقضی القضاة نوشتند و بعد از آن منصبش ترقی کرد و اقضی القضاة به قاضی القضاة مبدل گشت و نیابت وزارت را نیز به او تفویض کردند او بر هر دو منصب نظارت میکرد و باز از نیابت وزارت معزول شد و در منصب قاضی القضاة بماند و در سنه ثلاث و تسعین و خمس مائه وفات یافت» (هندوشاه، 329). صاحب کتاب نهاد دادرسی در اسلام مینویسد «از روزگار سلجوقی به بعد اقضی القضاة در برابر قاضی القضاة به همان معنی و کاربرد به کار می رفته است» (ساکت ،123).
از بررسی های مختلف چنین برمی آید که کلمۀ اقضی القضاة به لحاظ برتری مقام و رتبه علمی نسبت به اشخاص دیگر، اطلاق میشده است ولی قاضی القضاة دارندۀ منصب و شغلی بوده که بر نحوۀ قضاوت و امور قاضیها نظارت داشته و عزل و نصب آنها را عهده دار بوده است.
ماوردی قاضی القضاة را یکی از ارکان چهارگانۀ حکومت برشمرده است که در مصالح امت کار میکند. او این منصب را از مناصبی میداند که ولایت خاصه در اعمال عامه دارد (ماوردی،70). قاضی القضاة عالیترین مقام قضایی دولت بود و در ولایات و سرزمینها نایبانی داشت که از سوی آنها قاضی ها تعیین یا عزل میشدند. قلقشندی مفاد دستورالعملی را که خلیفۀ عباسی المستر شد بالله خطاب به قاضی القضاة ابوالقاسم علی بن حسین الزینبی صادر نمود، بیان کرده است. در این دستورالعمل سفارش هایی به قاضی القضاة شده که مهمترین آنها چنین است: «هدایت گرفتن از کتاب خدا، تبعیت از سنت رسول خدا (ص)، برپایی نماز، مشورت با دانشمندان و فقیهان، انتخاب مکان وسیعی برای قضا، استفاده از دلایل و بینات و شهود عادل، اشراف بر امور ایتام و تزویج آنها، اشراف بر امور موقوفات، انتخاب قاضیانی متعهد برای مناطق مختلف، انتخاب کاتب و حاجبی متبحر و آشنا به حقوق و قوانین، تأسیس دیوان قاضی القضاة و سپردن تمام امورِقضاوت، به این دیوان، با توجه به امورحسبه و آنچه که مربوط به حسبه می شود» (صبح الاعشی،10/276- 264).
این دستورالعمل به خوبی حدود اختیارات، وظایف، شرایط قاضی القضاة و نیز دیوان قضا را در عصرالمستر شد بالله بیان میکند. اصولاً انتصاب قاضی القضاة از جانب خلیفه بود و اهمیت و اعتبار این منصب وابسته به اهمیت و اعتبار خلیفه بود . در زمان المقتدربالله که نفوذ زنان در دستگاه خلافت افزایش یافت و مقام خلافت اهمیت خود را از دست داد، منصب قاضیالقضاة نیز از اهمیت افتاد چنان قاضی القضاة می بایست مبلغی پول پرداخت میکرد تا به این مقام منصوب شود(مسکویه،268- 246).
تعیین منصب قاضی القضاة حتی در قلمرو سلاطین مستقل و نیمه مستقل نیز بر عهدۀ خلیفه بود به طوری که در دورۀ آل بویه با وجود ضعف شدید سازمان خلافت، تعیین قاضی القضاة را خلیفۀ وقت عهده دار بود، تنها در یک مورد خلیفه ناچار شد فردی به نام ابوالعباس بن ابی الشوارب را به اصرار معزالدوله به این منصب بگمارد. پس از او ابوالعباس بن عبدالله بن حسنبن ابی الشوارب به این منصب گماشته شد (ابن اثیر، الکامل،7/28). او پذیرفته بود که هر سال دویست هزار درهم بپردازد. این فرد نخستین کسی بود که متضمن پرداخت مبلغی شده و پیش از او کسی به این کار دست نزده بود، خلیفه از روی ناچاری او را به این منصب گماشت (ابنتغری بردی،3/328).
در دورۀ عباسیان، ابتدا یک قاضی القضاة در مرکز خلافت بغداد وجود داشت که او تنها سرپرستی سازمان قضایی کشور را عهده دار نبود بلکه نزدیکترین همدم و رایزن خلیفه بود، در واقع قاضی القضاة تا آنجا پیش میرود که وزیر دست راست خلیفه میشود. شباروعصام محمد میگوید، قاضی القضاة از مقربان خلیفه بود و به همین جهت گاهی «قاضی الخلیفه» نامیده میشد. خلیفه در امور ویژه از او کمک می گرفت و در سفرهایش همراه خلیفه بود. معمولاً یک طرف وزیر و یک طرف قاضی القضاة بود. او قضاة را با اجازۀ خلیفه تعیین میکرد (شباروعصام،37). به گفتۀ سیوطی، یحیی بن اکثم برای اینکه به مقام قاضی القضاة دست یابد وزیر مأمون خلیفه عباسی می شود و بر او نفوذ ژرفی مییابد (تاریخ الخلفاء،347).
به مرور زمان منصب قاضی القضاة تشکیلات دیوانی مییابد، حسن ابراهیم حسن میگوید: قاضی القضاة بغداد دیوانی داشت که آن را «دیوان قاضی القضاة» نام داده بودند (642). این دیوان دارای کارمندانی مانند: دبیر (منشی)، دربان (حاجب)،دفتردار (خازن دیوان الحکم) و کارمند اجرای احکام (عارض الاحکام) پایه گذاری شهود (عدول) بوده است (همان جا).
قاضی الجماعة در اندلس
در اندلس، در شهر قرطبه منصبی شبیه قاضی القضاة به وجود آمد که به قاضی الجماعة شناخته میشد. این منصب حدود سی سال پیش از شکل گیری منصب قاضی القضاة در شرق به وجود آمده بود. قاضی الجماعة در قرطبه شخصیتی دارای اهمیت علمی و سیاسی بود که به امورقضایی نیز میپرداخت (مونس حسین،594).
پیش از آنکه در آغاز دورۀ امویان ان دلس منصب قاضی الجماعة به وجود آید، قاضی جند عهده دار امور قضا بود . چون عبدالرحمن در سال 137 ق. در قرطبه قدرت را به دست گرفت قاضی الجماعة را مسئول امورقضایی نمود. نخستین کسی که به این عنوان ملقب شد یحیی بن یزید بود. علت تغییر این بود که پیش از عصر عبدالرحمن و در دورۀ والیان تقریباً همه سپاهی بودند و قاضی جند مسئول رسیدگی به دعاوی آنها بود. اما پس از این، از محدودۀ نظامیان فراتر رفت و تودۀ مردم را نیز دربر میگرفت، لذا قاضی الجند به قاضی الجماعة تغییر یافت (مونس حسین،599). با اینکه نمیتوان جایگاه قاضی الجماعة را دقیقاً منطبق با قاضی القضاة دانست اما با توجه به این که بتدریج این منصب جایگاه خاص خود را پیدا میکند. میتوان حدس زد که قاضیالجماعة در اندلس مشابه قاضی القضاة در شرق شده بود. حسن ابراهیم حسن میگوید: «... در کنار قضاة معمولی، قاضی القضاة نیز به برگزاری نمازجمعه اقدام میکرد که او را صاحب الصلاة مینامیدند این وضع همچنان ادامه یافت تا این که عبدالرحمن ناصراموی (عبدالرحمن سوم) کسی را ویژه ی نماز و دادرسی و کسی را برای سرپرستی سازمان قاضی القضاة برگزید (3/487).
قاضی القضاة در مصر
پیش از ورود فاطمیها به مصر، احمدبن طولون از دودمان طولونی ها و کافوراخشیدی از اخشیدیها خود به مظالم می نشستند مصر در سال 358 هجری به تصرف جوهرصقلی فرمانده المعزلدینالله درآمد و به قلمرو فاطمیان افزوده شد. خلیفه المعز در سال 360 ق. قضاوت و خطابه و امامت و امورمذهبی و فقهی را به علی بن نعمان داد و او را ملقب به قاضی القضاة نمود. در واقع علی بن نعمان نخستین کسی است که در مصر این منصب را عهده دار شد زیرا او تمام اعمال داخلی در ولایت مصر و توابع آن را به عهده گرفته بود (ابنحجر،2/9- 407). به نوشتۀ مقریزی، در میان فرمانروایان فاطمی مصر، المعزلدینالله گاه به تنهایی و گاه به کمک قاضی القضاة به مظالم رسیدگی میکرد (الخطط،2/208).
با گسترش حوزۀ نفوذ و شهرهای تحت سلطۀ فاطمیان، منطقۀ نفوذ قاضی القضاة نیز افزایش یافت، چنان که در آغاز قرن پنجم مناطقی چون قاهره، اسکندریه، حرمین شریفین، اجنادشام، رحبه، برقه، مغرب و سایر مناطق زیرنفوذ فاطمیان تحتنظر قاضی القضاة عبدالعزیز، قاضی عبدالله و جانشینش ابوعلی بود (ابنحجر،2/360). شکلگیری این منصب در عصر فاطمیان نشان از قدرت آنها داشت چرا که در دورۀ حکومت طولونیها، اخشیدیان و حمدانیان این منصب به وجود نیامده بود و در واقع قاهره به عنوان مرکز دوم جهان اسلام شناخته میشد و خلفای عباسی هم توان مقابله با آنها را نداشتند. قاضی القضاة فاطمی از عنوان های تشریفاتی برخوردار بود، او را (سیدنا) میخواندند همین عنوان را مردم، به داعی الدعاة میدادند. قاضی القضاة در مراسم رسمی حق طبل و شیپور داشت به شرطی که به «دعوت» هم، گمارده میشد، هرگاه قاضی القضاة، داعی، هم بود به او قاضی القضاة و داعی الدعاة میگفتند (ساکت ،101).
ناصرخسرو در سدۀ پنجم ق. دربارۀ حقوق و دریافتی قضاة در مصر گزارشی داده است، «... و قاضی القضاة مصر را هر ماه دو هزار دینار مغربی مشاهره بود و هرقاضی را به نسبت وی، تا به مال کسی طمع نکنند و بر مردم حیف نرود (سفرنامه،1- 100). نویسندۀ نهاد دادرسی در اسلام میگوید، در سرزمینهایی که در ظاهر زیر فرمان فاطمیان ولی در واقع زیرنفوذ نورالدین زنگی (عموی صلاحالدین ایوبی) قرار داشت مقام نوین قاضی القضاتی بنیاد یافت. در شهر دمشق به سال 562 ق./ 1162 م کمالالدین شهرزوری قاضی القضاة بود (ساکت،101).
به طورکلی قاضی القضاة هم امورمذهبی و هم دعاوی را برعهده داشت. پایتخت و هم سایر شهرها می توانستند قاضی القضاة داشته باشند. محل وی طبعاً «دارالقضاء» نامیده میشد. در زمان آلبویه کلیه قاضیان و مأمورانی که به نحوی با امورحقوقی سروکار داشتند تحت سرپرستی وی به رسیدگی امور میپرداختند. برای مثال باید از مشاغل و مناصبی مانند «محتسب»«صاحب شرطه» و «نقیب» نام برد. تدریس در مدارس بزرگ برعهدۀ قاضی القضاة بود.
در روزگار فاطمیان و ممالیک، وظیفۀ قاضی القضاة و داعی الدعاة سرپرستی اوقاف و مسجدها و کار نماز و مانند آن بود. قاضی القضات ها به خلفا بسیار نزدیک بودند و گاهی «قاضی الخلیفه» نامیده میشدند. خلیفه در امورخاصه از او یاری میطلبید و در سفر، قاضی القضاتش در رکاب بود و در محاکمۀ وزیران و اشخاصی که حکومت را هدایت میکردند از او کمک می گرفت. خلیفه بر قاضیالقضاة سلطه داشت زیرا خلیفه تمام مقامهای قضایی را تعیین میکرد (شباروعصاممحمد،233).قاضی تنوخی در تألیفاتش متجاوز از صد قاضی را نام برده است (رک نشوار،251).
دورۀ عباسیان شاهد عده ای قاضی القضاة مشهور بود که برحق، استوار و عادل بودند. اولین آنها ابویوسف قاضی القضاة در دورۀ هارون الرشید بود و احمدبن ابی دؤاد که شغل قاضی القضاتی را در دورۀ مأمون و معتصم و واثق و متوکل عهده دار بود و نفوذ گسترده ای در دربار این خلفا داشتند. در این مقاله علاوه بر افراد مذکور،تنها بنا به شهرت افراد، از جنبۀ علمی و مذهبی، به معرفی شخصیت ابن خلکان، ابن جماعه و حرّعاملی نیز می پردازیم تا اهمیت این منصب و برخی بزرگان آن را بیان کرده باشیم.
قاضی القضاة ، ابویوسف
یعقوب بن ابراهیم بن حبیب الانصاری کوفی بغدادی در سال 113 ق. در کوفه در خانواده فقیر متولد شد (تنوخی،251). هنگام فوت پدرش کوچک بود و به ناچار در کودکی مشغول کار شد در حالی که شدیداً در فقر بود. با وجود این بدی احوالش، مانع ملازمت او با امام ابوحنیفه برای علم آموزی نشد (شبارو،233).
ابویوسف فقیهی علامه و از حافظان حدیث بود و به پژوهش در حدیث و روایت پرداخت و پیوسته نزد استادش ابوحنیفه تلمذ میکرد در رأی بر ابوحنیفه پیشی گرفت. پس از وفات ابوحنیفه کوفه را ترک کرد و به بغداد رفت و قضاوت بغداد را در روزگار مهدی و هادی و الرشید به عهده گرفت و اول کسی بود که « قاضی القضاة» خوانده شد زیرا هارون الرشید بعد از گسترش دولت عباسی ضروری دانست که به قضا نظمی بدهد، پس منصب قاضی القضاة را دایر کرد و آن را برعهدۀ ابویوسف که مکانت خاصی نزد او داشت گذاشت (زرکلی،193). تاریخ این مسئولیت بین سالهای 170 تا 182 ق. بوده است، با توجه به روابط خوبی که بین ابویوسف و خلیفه هارون الرشید بود تلاش بسیاری در گسترش مذهب خود «حنفی» نمود و در واقع نخستین قاضی القضاتی بود که از منصب خود به عنوان پایگاهی برای تبلیغ مذهب حنفی استفاده میکرد (ابن عماد،1/489). ابویوسف در امورقضا و قضاة در دولت استقلال یافت، او قضاة را تعیین میکرد و مراقب اعمالشان نیز بود و به هنگام مقتضی آنها را برکنار میکرد. او مبتکر جبّه و عمّامۀ سیاه بود که پیش از آن مردم کسی را با لباس خاص ندیده بودند و هیچ
کس در لباس از دیگران ممتاز نبود (شبارو،238).
ابویوسف در کار قضاوت تحت تأثیر هیچ شخصیت و مقامی قرار نمی گرفت . نمونهای از آن را سیدصدرالدین بلاغی در کتاب خود چنین آورده است: «ابویوسف، قاضی القضاة کشور اسلام در عصر هارون الرشید شهادت فضل بن ربیع وزیر خلیفه را نپذیرفت و چون خلیفه به دنبال شکایت فضل علتِ ردِ شهادت را از قاضی بجست قاضی گفت: من از فضل شنیده ام که او خویش را بندۀ خلیفه میخواند و این از دو صورت خارج نیست، یا فضل در این اظهار صادق است و یا کاذب، پس اگر او در اظهار خود صادق باشد به مذهب من، گواهی بردگان مسموع نیست. و اگر کاذب باشد فاسق است و شهادت فاسق مسموع نیست» (عدالت و قضا در اسلام،86).
ابویوسف در تفسیر و مغازی و ایام العرب آگاهی بسیار داشت، کتاب الخراج و المسند ابوحنیفه و النوادر و اختلاف الامصار و ادب القاضی و امالی در فقه و الردعلی مالک بن انس و الفرایض و الوصایا و الوکاله و البیوع و الصید و الذبائح و الغصب و الاستبراء و کتاب الجوامع که در چهار فصل برای یحیی بن خالدبرمکی نوشته شده، از اوست (زرکلی،193).
ابویوسف در سال 182 هجری در بغداد وفات یافت و 69 سال زندگی کرد (شبارو،84). ابویعقوب الخزیمی شاعر که دوست او بود همین که درگذشتِ او را شنید گفت امروز فقه مرد و اشعاری دراین باره گفته و پسرش یوسف را بهنام ابن قاضی القضاة نامیده است، یوسف در زمان پدرش قضاوت کرانۀ غربی بغداد را به عهده داشت. مع ذلک پس از پدرش نتوانست به منصب قاضی القضاة برسد، زیرا پس از پدرش هارون الرشیدابوالبختری وهب بن وهب القریشی را به عنوان دومین قاضی القضاة در اسلام گماشت (همو، همان جا).
قاضی القضاة ، ابن ابی دؤاد
ابوعبدالله احمد بن ابی دؤاد بن جریر بن مالک الایادی در سال 160 ق. در بصره
متولد شد . یحیی بناکثم در آن هنگام قاضی بصره بود. ابن ابی دؤاد در رسیدن به مقام قضاوت در بغداد تلاش کرد او نزد خلیفه مأمون مکانت یافت و از نزدیکان و خاصان او شد. سپس مأمون به برادرش معتصم که پس از مأمون در سال 218 ق. به خلافت رسید سفارش او را نمود و معتصم ابن ابی دؤاد را مشاور خود در همۀ امور قرار داد و منصب قاضی القضاتی را به او واگذار کرد و مرتبه و مقامش بالا رفت. اغلب در هنگام سفر خلیفه با او بود، از نظر اعتبار هم بزرگترین مردم مملکتش گردید.
گاهی او را به «ابن قیار» میخواندند زیرا پدرش ابودؤاد کارش پوشش دادن کشتی ها با قیر بود (شبارو،243).
پس از وفات معتصم در زمان جانشینش واثق مقام و مرتبۀ او افزون گشت به طوری که تقریباً با او زندگی میکرد، خلیفه در کارها با او مشورت میکرد و رأی او را میخواست. ابن ابی دؤاد پیوسته در کارهایش بزرگواری داشت نسبت به مردم دلسوز و مهربان بود و مظلومان را از زندان رها میکرد. ابن ابی دؤاد برای متوکل قبل از دفن واثق بیعت گرفت و لباس بلندی و عمامه ای بر او پوشاند. پس از آن جسد واثق را دفن کرد. ابن ابی دؤاد مدتی نیز در خدمت متوکل بود در اثر اختلافی که پیش آمد در سال 237 ق. از طرف متوکل معزول شد و جای او را یحیی بن اکثم گرفت. او در محرم سال 240 ق. وفات یافت (شبارو،252- 248).
قاضی القضاة؛ ابن خلکان
ابوالعباس احمدبن محمدابراهیم بن ابی بکربن خلکان، برمکی الاصل ملقب به شمس الدین، از مورخین مشهور و قضاة و دانشمندان نامی قرن هفتم ق. همعصرِخواجه نصیرالدین طوسی و محقق حلی و علامه حلی بود. در سال 608 ق. در شهر اربل از ناحیۀ «هاکریه» از نواحی موصل به دنیا آمد که از همین رو، به (اربلی) و (هاکری) هم شهرت دارد . نسبش به چندین واسطه به یحیی بن خالدبرمکی می رسد . فقه و ادبیات و علوم متداوله را نزد پدرش و دیگر استادان وقت آموخت و به نواحی مصر و شام و حلب مسافرتها کرد در مدارس بسیاری تدریس نمود و در ادبیات شهره شد و شعر نیز می سرود. در سال 651 ق. به قاضی القضاتی دمشق منصوب گردید . در سال 660 ق. برکنار شد . سپس در سال 676 ق. دوباره به قاضی القضاتی دمشق منصوب گردید و در سال 681 ق. در مدرسۀ نجیبیۀ دمشق وفات یافت و در دامنۀکوه قاسیون به خاک سپرده شد. کتاب وفیات الاعیان و انباءابناءالزمان معروف به تاریخ ابن خلکان از اوست (ابن خلکان،5؛ مدرس تبریزی ذیل ابن خلکان).
قاضی القضاة ، ابن جماعة
ابراهیم بن عبدالرحیم بن محمدبن جماعةالکنائی، ابواسحاق برهان الدین الحموی الاصل شافعی مذهب، مفسر، قاضی مصر و شام شد. او خطیب الاخطباء و شیخ الشیوخ و بزرگ فقهاء و بقیۀ رؤسای زمان بود . در مصر به دنیا آمد و در دمشق بزرگ شد. در قدس ساکن بود و بارها قضاوت مصر را برعهده داشت تا از کار خود خود کناره گیری کرد و به قدس برگشت. سپس رضایت او، جلب شد و به مصر برگشت . دو مرتبه با کمال عزت و جلالت و مهابت و عفت، قاضی القضاة مصر و قاهره گردید. مردم او را دوست داشتند بسیار بخشنده و جانب دارحق بود. گفته اند منبرمرمری قدس شریف را که برای مردم سخنرانی میکرد، او ساخت. این منبر قبل از آن از چوب بود. تفسیری در ده جلد تصنیف کرد (ابن عماد، ذیل ابنجماعه).
به گفتۀ ابن حجر: « ابن جماعه آثاری به خط خود نوشت که دارای شگفتیها و فوایدی بود. از اوست «مجامیع» مفید با خط خود او، به طورکلی دارای کتابهای باارزشی است که از دیگران کمتر دیده شده است» (ابن حجرعسقلانی، ذیل ابن جماعه). بنا به نوشتۀ ریحانة الادب، ابن جماعه در ماه شعبان، 790 ق در 65 سالگی در دمشق وفات یافت و در المزره حومه دمشق دفن شد (مدرس تبریزی،دیل ابن جماعه).
قاضی القضاة ، حرّعاملی
محمدبن حسن بن علی بن حسین عاملی مشغری، دانشمندی فاضل فقیه جلیل القدر و محدث، از بزرگان علمای دینی و شیخ المحدثین بوده و به شیخ حرّعاملی معروف میباشد . در شب جمعه هشتم رجب 1033 ق. در قریۀ مشغره ار روستاهای جبل عامل به دنیا آمد و نزد پدر و عموی خود شیخ محمد و جد مادری خود شیخ عبدالسلام بن محمد و دایی پدرش شیخ علی بن محمود تلمذ نمود.
در روستای جبع نزد عموی خود شیخ حسین ظهیر و شیخ زین الدین بن محمد بن حسن بن زیدالدین شهیدثانی درس خواند . پس از چهل سال زندگی در سرزمین خود که دو بار به سفر حج رفته بود، به زیارت امام رضا (ع) به مشهد رفت و در آنجا مقیم شد و به منصب شیخ الاسلامی و قاضی القضاتی رسید و سپس به اصفهان رفت و بسیار مورد احترام ملامحمدباقرمجلسی و شاه سلیمان صفوی قرار گرفت. شیخ حر از سیدمیرزای جزایری و شیخ علی سبط و مجلسی ملامحمدباقر روایت کرده و مجلسی نیز از وی روایت نموده است (مدرس تبریزی، ذیل حرّعاملی).
حرّعاملی دارای تألیفات بسیاری است . از جمله: امل الآمل فی ذکرعلماء جبل عامل، الجواهرالسنیه فی الاحادیث القدسیه، تفصیل وسایل الشیعه الی تحصیل مسایل الشریعه (الوسایل)، هدایةالامةالی احکام الائمه، الاثنی عشریة فی ردالصوفیه، الفصول المهمة فی اصولال ائمة، رساله هایی در بحثهای مختلف و اشعار و دیوان عربی در مدح پیغمبر و ائمه نیز دارد (زرکلی، ذیل محمدبن حسن).
نتیجه
منصب قاضی القضاتی که به گفتۀ مسعودی همطراز موبدموبدان در ایرانِ پیش از اسلام بوده است در دوره ای به وجود آمد که تأثیر فرهنگ و تمدن ایرانی در دولت عباسی کاملاً پیدا بود. منصب قضاوت از همان ابتدا و در دورۀ امویان از اهمیت بسزایی برخوردار بود و در دورۀ عباسیان به دستور خلفا یک قاضی در رأس امورقضایی به نام قاضی القضاة منصوب میشد تا بر همۀ امورقضایی و قاضیها نظارت و ریاست داشته باشد . قاضی القضاة بالاترین شغل های دینی را دارا بوده و از لحاظ منزلت و رتبه هم برترین منصب قضایی، در دستگاه دولت عباسی به شمار می رفته است در سرزمینهای اسلامی نیز همطراز قاضی القضاة منصب های مشابهی رایج بوده است مانند «اقضی القضاة» و «قضاءالقضاة». در اندلس در شهر قرطبه به جای قاضی القضاة «قاضی الجماعه» میگفتند که هم شخصیتی علمی و سیاسی داشت و هم بر امورقضایی ریاست میکرد . در مصر در دورۀ فاطمی به قاضی القضاة «داعی دعاة» نیز میگفتند، قاضی القضاة علاوه بر شغل اصلی خودسرپرستی اوقاف و مسجدها و کار نماز و گاه سرپرستی مدارس را نیز عهده دار بوده است.
منابع
ابن اثیرجزری، عزالدین، الکامل فی التاریخ، تصحیح محمدیوسف الدقاق،بیروت، داراحیاءالتراث العربی، 1408ق./ 1989 م.
، اللباب فی تهذیب الانساب، بیروت، دارصادر، 1414 ق.
ابن تغریبردی، جمال الدین ابوالمحاسن، النجوم الزاهرةفی ملوک مصروالقاهرة، سنه 720 هجری، قاهره وزارة الثقافه و الارشاد، 1413 ق.
ابن جوزی، ابوالفرج عبدالرحمان بن علی بن محمد، المنتظم، بیروت ، دارالکتب العلمیه، 1412 ق/ 1992 م.
ابن الحجرالعسقلانی، احمدبن علی، رفع الاصرعن قضاة مصر، قاهره، تصحیح حامدعبدالمجید، مطبعه ال امیریه، 1957 م.
ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد، مقدمه، ترجمۀ محمدپروین گنابادی، تهران ، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، 1369 ش.
ابن خلکان، شمس الدین احمد، وفیات الاعیان وانباءابناءالزمان، بیروت، دارصادر، 1972 م.
ابن سعد، طبقات الکبری، ترجمۀ محمود مهدوی دامغانی، تهران، فرهنگ و اندیشه، 1374.
ابن عمادحنبلی، عبدالحی ابوالفلاح، شذرات الذهب فی اخبار من ذهب، بیروت، دارالکتب، 1419 ق/ 1998 م.
بلاغی، سیدصدرالدین، عدالت و قضا در اسلام، تهران، امیرکبیر، 1358 ش.
تنوخی، ابوعلی المحسن بن علی، نشواراالمحاصره واخبارالمذاکره، تحقیق و چاپ عبودالشالجی المحامی، بیروت ، دارصادر ، 1391 ق.
حسن ابراهیم حسن، تاریخ سیاسی اسلام، ترجمۀ ابوالقاسم پاینده، تهران ، انتشارات جاویدان، 1373.
ذهبی، تذکرةالحفاظ، حیدرآباددکن، [بینا]، 1988 م.
زرکلی، خیرالدین، الاعلام، بیروت، [بینا]، 1986 م.
زعبی، محمدمسعود، القضاء والقضاة، دمشق، داراحسان، 1412ق.
ساکت، محمدحسین، نهاد دادرسی در اسلام، انتشارات آستانقدس رضوی، 1365ش.
شبارو، عصاممحمد، القضاء و القضاة فی الاسلام، بیروت ، دارالنهضه العربیه لطباعه و النشر، 1982 م.
هندوشاه بن سنجر صاحبی نخجوانی ، تجارب السلف، به تصحیح و اهتمام عباس اقبال، تهران ، طهوری، 1357ش.
علی الانباری، عبدالرزاق، منصب قاضی القضاة فی الدولةالعباسیه، بیروت، دارالعربیه للموسوعات، 1397 ق.
قلقشندی، صبح الاعشی، قاهره، دارالکتب الخدیویه، 1332 ق.
ماوردی، الاحکام السلطانیه، بیروت، دارالفکر، القاهره، 1298 ق.
مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، ترجمۀ ابوالقاسم پاینده، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، 1365 ق.
مسکویه، تجارب الامم، ترجمۀ محمد فضایلی، تهران، انتشارات زرین، 1366ق.
مونس، حسین، سپیده دماندلس، ترجمه حمیدرضا شیخی، مشهد، انتشارات بنیاد پژوهشهای اسلامی، 1373 ق.
ناصرخسرو، سفرنامه، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، انجمن آثار ملی، 1363 ش.
نویری، شهاب الدین احمدبن عبدالوهاب، نهایة الارب فی فنون ادب ، ترجمۀ محمود مهدوی دامغانی ، تهران، امیرکبیر، 1364ش.
وکیع، محمدبن خلف بن حیان، اخبارالقضاة ، بیروت انتشارات عالم الکتب ، جلد اول و دوم 1366 ق، جلد سوم 1369 ق.
یعقوبی،احمد بن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، بیروت، دارصادر، بیتا.
منبع:www.humanitiesportal.com