تاریخ رشیدی، اثر میرزا محمد حیدر دوغلات، یکی از متون ارزشمند تاریخ شرق آسیاست که در پژوهش های مربوط به اواخر دوران تیموری، ابتدای حکومت صفویان و کشاکش های آنان با اوزبکان، آغاز حکومت بابریان در شبه قاره هند و به ویژه بخش انتهایی تاریخ خان های اردوی جغتای بسیار با اهمیت و کارآمد است. بسیاری از فرهنگ پژوهان، به ویژه مورّخان، چشم در راه انتشار متن مصحَّح و منقَّح این اثر ارزشمند بودند. سرانجام با همّت و پشتکار دکتر عباسقلی غفاری فرد این متن تصحیح و با اهتمام مرکز نشر میراث مکتوب که دیگر در کشور ما به صورت یگانه مرجع انتشار متون درآمده است، به زیور طبع آراسته شد. اهمیّت این اقدام فرهنگی مرکز نشر میراث مکتوب و ارزش و اعتبار ستودنی تلاش غفاری فرد، نگارنده را بر آن داشت که با مطالعه دقیق کتاب، چند سطری در معرفی و تأکید بر اهمیت آن قلمی کند. پس از مطالعه روشن شد که چنین نوشتاری تنها به صورت معرفی کتاب نخواهد بود و نکاتی انتقادی را هم در برخواهد گرفت. بدین ترتیب ضمن نگاهی اجمالی به اثر، نکاتی مطرح خواهد شد که به خوانندگان در شناخت بهتر کتاب و بهره گیری بیشتر از آن کمک کند.

میرزا محمّد حیدر دوغلات و تاریخ رشیدی

در دهه های پایانی سده نهم و نیمه اول سده دهم هجری قمری، چند شخصیت تاریخی را می شناسیم که هم سیاستمداران و حکومتگران برجسته ای بوده اند و هم در عرصه فرهنگ، چه حمایت از فرهنگمردان و هنروران و چه آفرینش فرهنگی سهم و نقشی داشته اند. سلطان حسین میرزا بایقرا که در حقیقت تاریخ حکومت تیموریان ایران با او به پایان خود رسید، در دوران زمامداری خود با حمایت از ادیبان ،هنروران و فرهنگمردان ،خراسان و مرکز آن هرات را به کانون درخشان تکاپوهای فرهنگی بدل کرد. خود او نیز شاعر و نویسنده بود و آثاری از تلاش های ادبی او بر جای مانده است. دیگری ظهیرالدین محمد بابر است که تاریخ حکومت تیموریان هند با نام او آغاز می شود؛ زندگینامه خودنگاشت او بابرنامه سندی محکم در پیوند او با فرهنگ و تکاپوهای فرهنگی روزگار خویش است. به این دو نام، نام میرزا محمد حیدر دوغلات

را هم باید افزود. او نیز به عنوان یک حکومتگر و امیرزاده جغتایی، اثری تاریخی از خود برجای نهاده است که جای جای آن نشان دهنده عمق آشنایی او با فرهنگ و عرصه های گوناگون آن است.

میرزا محمّد حیدر و خاندان او از امیران دوغلاتند، فرماندهان نظامی و مردان جنگ و حکومت. با این حال در تاریخ رشیدی رویدادهای مربوط به نبردهای خود را بسیار ساده و مختصر برگزار کرده و از دوران حکومت خود تقریبا سخنی به میان نیاورده است. نه ستایشی از جنگاوری خود دارد و نه فخری به حکومتگریش. او به توانایی های فرهنگی و هنری خود بیشتر می نازد تا توانایی های نظامی. او در مقدّمه تاریخ رشیدی اشاره می کند که از 13 سالگی، 24 سال در سایه حمایت و تربیت سلطان سعید خان قرار داشته و به اکتساب فضایل پرداخته است:

در خط و سواد و شعر و فن آن و انشاء و تصویر و تذهیب، بین الاقران ممتاز بلکه ماهر گشتم و در سایر مصنوعات از خاتم بندی و حکاکی و زرگری و سراجی و جباگری و تیر و پیکان و کارد و مردّفه و طلاکاری و بنایی و درودگری و انواع اکتسابات که شرح آن طولی دارد، در همه چنانکه استادان آن فنون در شاگردی این بنده عاجز آمدندی. این همه به میامن مساعی محموده خان بود. مع هذا در امور ملکی و مهم گذاری، کنکاش جنگ از قزاقی و شب روی و تیر انداختن و شکار کردن و میرشکاری و آنچه در امور دولت به کارآید، در این همه استاد و مربّی من او بود و در اکثر این مذکور، مطلق شاگرد خان بودم (میرزا محمد حیدر، ص 9).

هنگامی که میرزا محمد حیدر به داوری درباره آثار ادبی و هنری می پردازد، توانایی او در این عرصه ها آشکارتر می شود. در صفحه 290 تاریخ رشیدی مؤلّف از «فرا نمودن» یا در حقیقت فرار نمودن پدرش محمد حسین گورکان از پیش شاهی بیگ خان به خراسان سخن می راند و به همین مناسبت و به تعبیر خودش «به سوق آن کلام» از شرح حال برخی از خواجگان طریقت نقشبندیه، عالمان، شاعران، مصوّران، تذهیبگران و مغنیّان خراسان سخن می راند. در ضمن همین سخنان، دیدگاه های او در شرح و نقد کار این هنروران شایان توجّه و نشان دهنده تبحّر او در این عرصه هاست (صص، 290 320).

میرزا محمّد حیدر را باید یکی از پیروان طریقت نقشبندیه یا طریقت خواجگان

دانست. او خود از چند تن با عنوان «مخدومی» و «ارشاد پناهی» یاد می کند، یکی خواجه شهاب الدین محمود خاوند شاه ملقّب به نورا، فرزند خواجه ناصرالدین عبیداللّه احرار و دیگری قاضی محمّد سمرقندی و دیگر نورالدین عبدالرحمان جامی. رساله کوتاهی در آداب سلطنت را از قاضی محمّد سمرقندی در تاریخ خود آورده است. (صص 491 497). رساله ای صوفیانه نیز از خواجه شهاب الدین محمود خاوند شاه در کتاب آورده شده است (صص 570 588). در جای جای کتاب نیز از خواجه ناصرالدین عبیداللّه احرار با عنوان «حضرت ایشان» یاد کرده و به او اظهار ارادت می کند.

توضیحات مکرّر میرزا محمّد حیدر درباره نحوه مسلمان شدن مغولان و ذکر عقاید دینی مردم مناطق مختلف نیز از دیگر ویژگی های تاریخ رشیدی است. او به هنگام ذکر رویدادهای بدخشان از چراغ کشان یا اسماعیلیه آن دیار یاد می کند. همچنین از مذاهب و اعتقادات تبّتیان به تفصیل سخن می راند و سخنان وی در این زمینه بسیار شایان توجّه است. به هر صورت در مقدّمه شش بخشی مصحّح انگلیسی کتاب به محتوای تاریخ رشیدی توجّه چندانی نشده است. همین نکات نشان می دهد که تاریخ رشیدی تنها تاریخ سیاسی نظامی نیست و به فرهنگ نیز توجّهی جدّی دارد.

ویژگی های تاریخ رشیدی

از نظر شکلی، کتاب به دو بخش «تاریخ اصل» و «مختصر» تقسیم شده است. در تاریخ اصل رویدادهای تاریخی مربوط به خواقین مغول از زمان تغلق تیمورخان به بعد پرداخته شده و در مختصر از وقایع مربوط به اوزبکان، بابریان، صفویان، سلطان سعیدخان، عبدالرشید خان و مسائل دیگر مربوط به کاشغر، تبّت و کشمیر سخن می راند و در حقیقت وقایع مربوط به دوران زندگی خود را شرح می دهد. نکته شایان توجّه اینکه تاریخ اصل در حدود 470 صفحه است و نمی توان دریافت که چرا این بخش از تاریخ «مختصر» نام گرفته است. بنا بر شواهد و قرائن گوناگون مشخّص است که «مختصر» بعد از «تاریخ اصل» به رشته نگارش درآمده است، با این حال در هر بخش چه در اصل و چه در مختصر، بارها درباره مطالب مختلف توضیح می دهد که به خواست خدا در بخش دیگر توضیح داده خواهد شد. به نظر می رسد که در این زمینه دو احتمال را نباید از نظر دور داشت: نخست ممکن است که میرزا حیدر بر آن بوده که در

تاریخ اصل تجدید نظر کند و مطالبی را بر آن بیافزاید. افزون بر این ممکن است به مرور ایّام مطالبی به قسمت مختصر افزوده شده باشد. بر این اساس شاید نتوان ترتیب قطعی و خدشه ناپذیری را برای نگاشته شدن نهایی دو بخش تاریخ اصل و مختصر ارائه کرد. این تقسیم بندی یادآور آثاری مانند تزوکات تیموری و تزوکات بابری است که هر کدام به دو بخش «تزوکات» و «واقعات» تقسیم شده اند. در هر دو اثر، در «واقعات» رخدادهای تاریخی مطرح شده و در بخش «تزوکات» به زندگینامه و دیدگاه های شخصی مؤلّفان پرداخته شده است. این ترتیب را در تاریخ رشیدی می توان دید. در حقیقت، تاریخ اصل را می توان واقعات رشیدی دانست و مختصر بیشتر مطالبی است که به شرح حال مؤلّف و تجربه ها و مشاهدات تاریخی او اختصاص یافته است. یکی از مهمترین ویژگیهای تاریخ رشیدی بهره گیری گسترده میرزا محمّد حیدر دوغلات از منابع تاریخی، ادبی و صوفیانه و همچنین تلاش و دقّت وسواس گونه او در ذکر دقیق مآخذ است. نگارنده با مصحّح محترم هم عقیده است که میرزا محمّد حیدر را نمی توان در عداد مورّخان صاحب سبکی چون بیهقی، خواندمیر و اسکندربیک منشی قرار داد، ولی تردید ندارد که او مورّخی است صاحب سبک؛ مآخذ سخن خود را به دقت می شناسد، نقد می کند و در موارد لزوم خواننده را بدان مآخذ ارجاع می دهد. آگاهی او از منابع تاریخی و صوفیانه و اشعار سرایندگان زبان فارسی به صورت شگفت انگیزی گسترده است.

میرزا محمّد حیدر نیز چون هر مورّخ صاحب سبکی، مآخذ خود را طبقه بندی می کند. در میان این مآخذ مشاهدات او دارای جایگاه نخست است. میرزا حیدر آنچه را که خود به چشم دیده است گزارش می کند (ص 235)، آنچه را که از ثقات قوم و خویشاوندان نزدیکش شنیده است گوشزد می کند (نک: صص 177، 235، 14، 96، 385) و حتّی در موردی از تحقیق میدانی و خواندن کتیبه یک بنا سخن می راند. او درباره بنایی که با استدلال آن را آرامگاه دواخان می داند، می نویسد:

عمارت عالی دارد و بیرون او را گل پخت کرده به نقوش و خطوط مفرق ساخته اند. چندانکه بنده برگرد آن عمارت گشته ام و در خواندن کتابها سعی نموده ام میسّر نشد، زیرا که اکثر آن کوفی است. نه کوفی که این زمان متعارف است. اندکی نیز ثلث است. آن نیز بر اسلوبی نیست که خواندن آن به سهولت میسّر گردد. امّا در نزدیکی او گنبد دیگر است در طاق او خطی ترکی نوشته اند. اکثر آن ویران شده است، در آنجا نوشته شده است که در تاریخ ششصد و پنجاه

و شش بود، دیگرها ویران شده است و نمی توان خواند (ص 431)

گذشته از چشمدیدها و تجربه های شخصی، میرزامحمّد حیدر از مآخذ مکتوب نیز بهره گرفته است. از میان آثار تاریخی باید پیش و بیش از همه به ظفرنامه شرف الدین علی یزدی اشاره کرد. میرزا محمّد حیدر به کرّات از ظفرنامه با ذکر مآخذ نقل کرده است (نک: صص 73، 71، 63، 45، 38، 36، 33، 15، 77 و 431). پس از آن از تاریخ جهانگشای عطاملک جوینی (صص 386 418) و جامع التواریخ رشیدالدین فضل اللّه همدانی نقل کرده (صص 386 418) و به آثار میرخواند و خواند میر ارجاع داده است (صص 137، 138 156).

از مآخذ صوفیانه او به سلسلة العارفین قاضی سمرقندی و اثر میرعبدالاوّل نیشابوری (ص 297)، تکمله نفحات عبدالغفورلاری (صص 300 301) اشاره می کند و از آثار دیگری چون نفحات الانس جامی و رشحات عین الحیات فخرالدین علی کاشفی سبزواری بهره گرفته است. در یک مورد نیز او محتوای نشانی را نقل می کند که از پدرش به او رسیده و در اختیار او بوده است (ص 83). همچنین نشانی که برای خود او صادر شده نیز به عنوان شاهد سخنانش مورد اسناد قرار گرفته است (ص 563).

میرزا محمّد حیدر گاهی نیز به نقد منابع مکتوب خود می پردازد؛ در جایی می نویسد:

در کتب معتبره مثل معجم البلدان و جام گیتی نمای و ملحقات صراح و غیرهم، تبت را مثل سایر ولایت شرح نداده اند، بلکه تبت را یک ولایت پنداشته اند و چیزی چند ایراد کرده اند بر سبیل اجمال که از آن چه تبت است هیچ معلوم نمی شود (ص 602).

در جایی دیگر می نویسد:

در ظفرنامه، بندگی مولوی شرف الدین علی یزدی در تعریف کشمیر خبر چند تبت فرموده اند، امّا اندک تفاوتی دارد، چنانکه واقع است، نیست. جهت آن که بندگی مولوی خود ندیده اند، از مترددین پرسیده اند از تقریر آن نوشته اند. آن مردم همچنانکه می باید استصواب ناکرده گفته باشند (ص 623).

در تاریخ رشیدی اشعار فراوانی آمده بخش اعظم آن به زبان فارسی و برخی نیز ترکی است. در بیشتر موارد، مآخذ اشعار ذکر نمی شود و تغییر برخی ابیات مشهور این موضوع را به ذهن می آورد که احتمالاً میرزا محمّد حیدر این شعرها را از حافظه خود

نقل کرده است. شکستگی وزن بسیاری از ابیات و مصاریع نیز این احتمال را تقویت می کند (به شرط آنکه این کاستی ها از چشم مصحّح محترم دیده نشود).

همانگونه که مصحّح محترم نیز خاطر نشان کرده اند، نثر تاریخ رشیدی بسیار ساده و بی پیرایه و البته در مواردی همراه با لغزش و نادرستی است. استفاده از آیات، احادیث، عبارات و امثال عربی و اشعار فارسی و ترکی البتّه چندان زیاد نیست که موجب تکلّف و تصنعی شود و به دوری متن فارسی از یکنواختی کمک کرده است.

درباره متن کتاب نکاتی به نظر نگارنده می رسد که گاهی مربوط به مصحّح محترم فارسی است و البته بیشتر به مترجم و مصحح انگلیسی مربوط می شود:

1. پیشگفتار الیاس (E. Elias) تاریخ 1895 م. یعنی 110 سال پیش را در پای خود دارد. طبیعی است که برخی از آگاهی های مصحّح کمی قدیمی است. به ویژه آنچه وی درباره نسخ خطی کتاب نوشته، چندان صحیح به نظر نمی رسد. پیشگفتار مصحّح محترم فارسی نیز آن اطّلاعات قدیمی را کامل نکرده است. در فهرستواره کتابهای فارسی استاد احمد منزوی (ج 2، صص 865 866) نسخ متعددی از تاریخ رشیدی معرفی شده است. انتظار می رفت مصحّح محترم کتاب، خوانندگان را از ارزش و اهمیت آن نسخه ها مطلع می کرد. ترجمه انگلیسی کتاب فارسی طبیعتا نمی تواند به عنوان نسخه ای معتبر مورد استناد قرار گیرد. گذشته از آن ترجمه، مصحّح محترم تنها از یک نسخه کامل تاریخ رشیدی در تصحیح کتاب بهره برده اند و همین نکته را شاید بتوان یکی از موارد قابل انتقاد در تصحیح کتاب دانست. در فهرست نسخ خطّی فارسی انستیتوی شرق شناسی ابوریحان بیرونی فرهنگستان علوم ازبکستان از نسخه ای از تاریخ رشیدی سخن رفته که در سده یازدهم هجری قمری کتابت شده است. از توضیحات مندرج در فهرست و مقایسه آغاز و انجام آن نسخه با متن مصحّح کنونی نشان می دهد که آن نسخه، نسخه ای کامل است و می توانست به مصحّح محترم در تصحیح کمک کند.

2. کتاب دارای تعلیقات فراوانی است که هم از سوی مصحّح انگلیسی و هم از طرف مصحّح فارسی فراهم آمده و بر سودمندی متن افزوده است. مصحّح محترم به درستی خاطر نشان کرده است که ارزش مقدّمه و حواشی و تعلیقات مصحّح انگلیسی نه تنها کمتر از تاریخ رشیدی نیست، بلکه کتاب مستقلّی در تاریخ مغولان جغتایی و جغرافیای تاریخی سرزمین های مورد بحث میرزا محمد حیدر به ویژه در ترکستان و تبّت و کشمیر است (ص بیست و هشت). با این حال، هم برخی از توضیحات مصحّح محترم

فارسی غیر ضروری به نظر می رسد و هم برخی از حواشی مصحح انگلیسی زاید است و برای خواننده ایرانی آشنا با فرهنگ اسلامی ضرورتی ندارد.

از جمله مواردی که در تعلیقات مصحّح فارسی زاید به نظر می رسد، ذکر عددی سنواتی است که در متن به زبان عربی آمده است. در صفحه 720 (پی نوشت 98)، درباره مولانا مسعود شیروانی (احتمالاً همان خواجه مسعود قمی) توضیحی داده شده که درست به نظر نمی رسد. در متون و آثار مورّخان همعصر میرزامحمّد حیدر دوغلات، شروان و شیروان به جای هم به کار می رود (نک: بوداق قزوینی، صص 18، 17، 11 و صفحات دیگر). در مواردی نیز تعلیقات مصحّح انگلیسی زاید است (برای نمونه، نک: ص 735، پی نوشت های 27 و 293، و ص 248، پی نوشت 378). در صفحه 792 (پی نوشت 953) توضیحی که درباره مستسقی آمده هم زاید و هم نادرست است. مصحّح می نویسد در بعضی از اقسام استسقا تشنگی بسیار باشد، لهذا صاحبش را مستسقی گویند. به نظر می رسد هر فرد مبتلا به استسقا را بتوان مستسقی خواند و کمی یا زیادی تشنگی تعیین کننده نباشد.

3. مصحّح محترم در پیشگفتار خود به نقل از متن کتاب از افاضل خراسان و ماوراءالنهر سخن رانده اند، ولی سه نام نخستی که ذکر کرده اند مورّخین عراقی هستند. در متن (ص 235) از «افاضل ماوراءالنهر و خراسان و عراق» سخن به میان آمده و ایشان عراق را حذف کرده اند. در جای دیگری در متن کتاب از عراق و روم ذکر شده است (ص 81) و مصحّح در پی نوشت (ص 211، پی نوشت 214) توضیح داده که مراد ایران و ترکیه است. روشن است که عراق یعنی عراق عجم و این نام هرگز به معنای کل فلات ایران یا کشور ایران نیست.

4. در متن کتاب برخی نامها ضبط واحدی ندارد، مانند: مغل (ص 21)، مغول (در غالب موارد) و منقول (ص 202)؛ سانسیز میرزا (صص 672، 591 و 673) و سانیز میرزا (صص 114، 115 و موارد دیگر) و طهماس (صص 672، 591 و 673). این ناهمسان نگاری ها می توانست به متن راه نیابد و یک ضبط برای هر نام برگزیده شود.

5. ظاهرا در کار تصحیح متن قاعده این است که محتویات نسخه اساس در متن بیاید و موارد اختلاف نسخ دیگر با متن اساس در پای صفحه ذکر شود. اگر این استنباط درست باشد، در کتاب حاضر در موارد بسیاری، موارد تشابه نسخ مختلف با متن اساس نیز در پاورقی آمده است و این موضوع خلاف قاعده تصحیح است (نک:

پانوشت 4، ص 5 و نمونه های فراوان دیگر).

6. نمی دانم تهیه نقشه برای یک متن بر عهده مصحّح است یا نه؛ در عین حال به نظر می رسد که برای فهم بسیاری از توضیحات جغرافیایی میرزا حیدر و همچنین تعلیقات مصحّح انگلیسی کتاب وجود نقشه به همراه متن بسیار لازم است. البته مصحّح انگلیسی این ضرورت را دریافته و نقشه ای نیز به کتاب افزوده است که در چاپ مورد استفاده مصحّح فارسی آن نقشه وجود نداشته است. نمی دانم که یافتن نسخه چاپ لندن کتاب چقدر زحمت داشته که مصحّح فارسی از فواید افزودن آن نقشه چشم پوشیده اند؛ به ویژه که در تعلیقات نیز به آن نقشه اشاره می شود (صص 716 717، پی نوشت 62).

7. در تعلیقات مصحّح انگلیسی گاهی توضیح داده شده که فلان قسمت متن حذف شده است (برای نمونه، نک؛ ص 205، پی نوشت 93؛ ص 724، پی نوشت 153؛ ص 735، پی نوشت 288 و ص 771، پی نوشت 738). در چنین وضعی که نمونه های زیادی هم دارد نمی توان دانست که آیا مصحّح فارسی نیز از متن انگلیسی تبعیت کرده و چیزی را حذف کرده اند یا خیر.

8. در بخش دوم مقدمه مصحّح انگلیسی (ص نود) از وزیر مسلمانی با نام جملة الملک سخن رفته است. جملة الملک نام نیست و ظاهرا برای توصیف کسی که مشاغل زیادی دارد و یا در امور مختلف حکومتی صاحب اختیار و مورد مراجعه است به کار می رود.

9. در صفحه 131 اصطلاح «یک قلمه کردن» به کار رفته است. مصحّح در پی نوشت 330 (ص 225) توضیح داده که ظاهرا به معنی هرچه بیشتر پرکردن است. با توجّه به متن به نظر می رسد معنای یک قلمه کردن زیر یک حکم درآوردن و یک کاسه کردن باشد.

10. واژه «بی باش» (ص 149) را مصحّح فارسی به معنای «بی سر» کرده و بی رئیس معنا کرده است (ص 226، پی نوشت 357). شاید بی باش در تعبیر اوباش بی باش به معنای بی وجود و بی مقدار و یا بی انتظام باشد.

11. در صفحه 196 (بخشی از پی نوشت 20) راس درباره مجتهد توضیح می دهد: «شاید بتوان کلمه مجتهد را به معنای دقیق آن، فقیهی دانست که قادر است بدون مراجعه به منابع گذشته و حال به داوری بپردازد؛ اما این کلمه در آسیای مرکزی معمولاً دلالت بر روحانی عالی مقام یا مسلمانی دارد که دکتر در الهیات باشد. شیعیان بیش از سنّی ها

این کلمه را به کار می برند». ظاهرا معنا کردن کلمه مجتهد ضرورتی ندارد. همچنین اشتباهات این توضیح چنان آشکار است که نیازی به توضیح بیشتر نمی بینم. تنها اشاره می کنم که نقش مترجم فارسی را هم نباید در آشفتگی بیشتر معنای این فقره نادیده گرفت.

12. در صفحه 199 (پی نوشت 43) راس درباره تیمور توضیح داده است: معروف به تمرلان، تیمورلنگ و غیره. در کلیه متون ظفرنامه همه جا از او با عنوان «صاحب قران» یاد شده؛ اما من قصد دارم همه جا او را «امیرتیمور» بنامم که نه تنها درستش همین است، بلکه برای تشخیص او از تیمورهای دیگر نیز کفایت می کند. ماژوراستوارت در دیباچه ملفوظات تیموری صاحب قران را «ارباب مقرون به سعادت» ترجمه کرده است.

احتمالاً منظور راس از «کلیّه متون ظفرنامه» متن ظفرنامه نظام الدین شامی است، چون او در سراسر کتاب خود از تیمور به همین صورت یاد می کند. روشن نیست که چرا راس صاحب قران یا تیمور لنگ را غلط می داند و نیز نمی دانم تیمورهای دیگری که صاحب قران هم دانسته می شدند، چند نفرند و چه کسانی هستند. صاحب قران صفتی است که تنها در دوران تیموری به صورت اسم خاص به کار می رود. معنای آن هم روشن است: کسی که در هنگام انعقاد نطفه (تشخیص آن کار عجیبی است!) یا در وقت زادن وی قرانی در یکی از سیّارات صورت گیرد. برخی از قرانات کواکب همچون قران زحل و مشتری در بیت طالع، دلیل است بر اینکه مولود پادشاهی عادل و جهانگیر و ملکش پایدار است. این صفت درباره اشخاصی نیز به کار می رود که در عصر خود به جهتی بر هم سلکان خویش تفوّق حاصل کرده باشند و در حرفه خود ممتاز شده باشند؛ مثل شاعر صاحب قران و وزیر صاحب قران. به هرحال معنایی که راس از قول استوارت برای این کلمه ذکر می کند، عمق ناآشنایی هردو نفر با فرهنگ اسلامی و ایرانی را نشان می دهد.

13. در صفحه 205 (پی نوشت 115) راس می نویسد: چیزی از جنگ لای گل یا باتلاق دانسته نیست. در صورتی که این نبرد در تاریخ نبردهای امیر تیمور کاملاً شناخته شده است. در 765 ه . ق الیاس خواجه بار دیگر از طرف امیر تغلق تیمور خان به ماوراءالنهر آمد. امیر تیمور و متحّد او امیر حسین قزغنی، در برابر او قرار گرفتند. شب پیش از جنگ بارانی سخت بارید، درهنگام جنگ اسبان دو لشکر در گل و لای می غلتیدند و به همین سبب، این نبرد را نبرد لای نام داده اند. در این نبرد، الیاس خواجه پیروز شد و بار دیگر بر ماوراءالنهر دست یافت (نک: شرف الدین علی یزدی، ج 1،

ص 76 به بعد).

14. میرزا محمّد حیدر دوغلات در عبارتی می نویسد که فلان «از آب آمویه عبور فرمود» (ص 53). راس توضیح داده که آمویه گذاری بود بر رود آمو یا جیحون (ص 207، پی نوشت 143. به نظر می رسد که آمویه نام دیگر خود جیحون باشد. در منابع عصر تیموری بارها از آب آمویه سخن به میان آمده و مراد هیچ گذار خاصی نیست.

15. در صفحه 215 (پی نوشت 237) راس درباره فردی بدین صورت توضیح می دهد: «عجیب است که نام این خان، گاهی امیرسیداحمد و در جاهای دیگر، در چندین سطر، سید احمد میرزا نوشته می شود. به هرحال متون از مقام آنان پیروی کرده اند». گذشته از نارسایی اندکی که در ترجمه دیده می شود، شایان ذکر است که تعارضی میان عناوین خان، میرزا و امیر وجود ندارد. طبیعی است که یک میرزا (شاهزاده) حتما امیر نیز بود و می توانست به مقام خانی نیز برسد.

16. در صفحه 216 (پی نوشت 251) راس چنین توضیحی می دهد: «فرسخ یا فرسنگ معمولاً چهار مایل شرعی محاسبه شده است». در این توضیح معنای «مایل شرعی» را نمی فهمم.

17. شایان توجّه است که راس بیشتر از مطالعات غربی به عنوان مآخذ آگاهی خود استفاده کرده و گاهی در دام اشتباهات مآخذ خود افتاده است. در صفحه 216 (پی نوشت 255) درباره خواجه بهاءالدین نقشبند از قول فردی به نام بیل توضیح داده که وی در 857 ه . ق / 1453 م در ایران درگذشته است. گفتنی است که بنابر تصریح رشحات عین الحیات (ج 1، ص 100) خواجه بهاء الدین در 791 ه . ق در بخارا درگذشته است.

18. عبارتی از میرزا محمّد حیدر دوغلات چنین است: «اکنون می باید شما نام خادم و مخدوم را برآرید و اسم دوستی را اطلاق کنید و به طریق خوانین با میرزایان تیموری نژاد ننویسید، بلکه کتابت دوستانه مرعی دارید». راس در پی نوشت 297 (ص 222) این عبارت را چنین معنا کرده است: «شما در ملأ عام و رسما فقط بنده و تابع من هستید، اما می توانید در فضا مانند یک دوست برایم نامه بنویسید و نه مانند خانان که میرزایان تیموری را خوار می داشته اند». واقعا نمی دانم مشکل را باید مربوط به راس دانست و یا مترجم محترم فارسی.

19. میرزامحمّد حیدر درباره اشعار ترکی امیرنظام الدین علیشیر نوایی می نویسد:

«وی در این فن استاد است و اشعار ترکی وی در شهرت همان حکم را دارد که در فارسی شعر ملاّ آمادی» (ص 310). در زبان فارسی شاعری به نام ملاّآمادی نمی شناسم؛ اگر هم شاعری به این نام وجود داشته باشد، چندان شهرتی ندارد. احتمال می رود که این نام، صورتی غریب و تحریف شده از نام شاعر مشهوری در زبان فارسی باشد.

20. در صفحه 566 درباره خواجه خاوند محمود آمده است که در ولایت فرغانه رحلت نمودند و از آنجا به یارکند نقل کردند. «نقل کردند» در مورد صوفیان به معنای ارتحال است، ولی در اینجا بعد از رحلت نمودند آمده است و ظاهرا معنایی ندارد.

21. میرزا محمّد حیدر در جایی (صص 249 250) درباره فرزندان سلطان احمدخان می نویسد: «از همه کلانتر منصورخان است، از تاریخ سنه [تسع] و تسعمایه تا امروز که سنه ثمان و اربعین و تسعمایه است در یورت پدر به استقلال پادشاه است». این عبارات تقریبا در آغاز بخش «مختصر» تاریخ رشیدی آمده است. راس می نویسد که: «بدین ترتیب، تاریخ تکمیل بخش دوم تاریخ رشیدی یا «مختصر» مطابق 984 هجری (1541 میلادی) خواهد بود». احتمالاً این تاریخ سال آغاز تألیف مختصر است و نه اتمام آن، مگر اینکه سال آغاز و پایان تألیف یکی دانسته شود.

22. توضیح راس درباره تاریخ جلوس و مرگ سلطان حسین میرزا بایقرا نادرست است (ص 718، پی نوشت 83). سلطان حسین بایقرا در 873 ق در هرات به قدرت رسید و در سال 911 ق درگذشت.

23. کتاب ملا محسن فانی در تعلیقات راس (ص 725، پی نوشت 164) دهستان نامیده شده، در حالی که نام درست این کتاب دبستان المذاهب است.

24. مصحّح محترم فارسی درباره واژه «حوش» توضیح داده اند (ص 727، پی نوشت 179) که این کلمه به معنی چهارپایان وحشی است. به نظر می رسد کلمه باید «وحوش» باشد، نه «حوش».

25. در تاریخ سلسله صفویه نام دو امیر نجم به میان می آید: یکی نجم زرگر رشتی و دیگری امیر یاراحمد خوزانی که به نجم ثانی مشهور است. ظاهرا او را ثانی نجم زرگر رشتی دانسته اند. راس می نویسد: «میرنجم که گاهی نجم ثانی یا «ستاره دوم» نامیده می شود، به گفته هاورث، وزیر مالیه شاه اسماعیل و نام اصلی او یارمحمد بود». توضیح دادیم که میرنجم و نجم ثانی دونفرند و اضافه باید کرد که یاراحمد خوزانی وزیر شاه

اسماعیل بود، نه وزیر مالیه اش. همزمان با انتصاب نجم ثانی به وزارت، شمس اصفهانی نیز منصب استیفا یافت (نک: خورشاه بن قباد حسینی، ص 37).

26. ص 737، پی نوشت 314 از همان مواردی است که نیازی به توضیح آن هم توضیح نادرست نداشت. الّذ: یعنی لذیذتر و لذیذترین و در این معنی لذیذترین معنا می دهد.

27. در تاریخ رشیدی (ص 425) آمده است: «بعد ما که چنگیز خان خاطر از مهمات ایران و توران، بلکه از تمام عالمیان پرداخت و به مقرّ اصلی خود معاودت نمود و...» راس در توضیح این عبارت نوشته است: «بعد از اینکه تمام ایران و توران و جهان را فتح کرد». روشن است که چنگیز نه تمام ایران را فتح کرد و نه تمام جهان را. منظور این عبارت این است که چون چنگیز از اندیشه کشورگشایی در ایران و توران و به تعبیری از امور دنیا فراغت یافت....

28. راس (ص 747، پی نوشت 379) مجاوران را به معنای رفتگران مسجد و یا متولیان قبور دانسته است. مجاور به کسی گفته می شود که در جوار یکی از بقاع متبرکه ساکن شده باشد.

29. در متن (ص 566) «حضرت ایشان» ذکر شده و مراد خواجه ناصرالدین عبیداللّه احرار است. راس (ص 771، پی نوشت 736) توضیح داده که: «مراد از حضرت ایشان کسی است که تاکنون ذکری از او به میان نیامده است». طبیعی است که انتظار داشته باشیم مترجم و مصحّح محترم فارسی اینگونه سهوها را توضیح می داد و یا برطرف می کرد.

30. به نظر می رسد ضعف و کاستی اصلی تصحیح حاضر، اشعار فارسی کتاب باشد. در کتاب اشعار بسیاری را می توان یافت (بیش از 70 مورد) که در نگارش، وزن یا معنای مصراع یا بیت مخدوش شده است. شاید حق داشته باشیم که در این مورد مصحّح فارسی را مقصر بدانیم.

صفحه بیت مصراع نادرست تصحیح پیشنهی
85(مقدمه) 1 2 آرامگاه ابلق صبح و شام است آرامگه
2 2 2 نه عذر آوردن را براند به جور آوران
2 4 1 پادشاهان بر در تعظیم او پادشهان
2 5 1 عزّ عزیز احد لایزول بیزوال
3 8 1 تا پنج نوبت شاهی او زنند
3 5 2 هنگام دی بلبل دستان سرای اوست چو بلبل
5 3 1 از آن وجه درویش چو خورشید بود رویش
5 4 2 عم زاده محمد و شیر خدای علی است خدا
8 3 2 به خاطرت گذرد که این گدا اسیر منست کین گدا
13 1 1 ره عقل جز پنج بر پنج نیست پیچ بر پیچ
24 5 1 به رای لشگری را بشکنی پشت رایی
27 2 1 گرد باد به دوزخ برد از کوی تو خاک گر باد
38 1 1 از فکر خاطر شاه و سپاه بود نژند ز فکر
39 1 1 خدنگش الف از زخم نون دال از خم
49 1 1 کزو خیزه شد چشمه آفتاب تیره
59 3 1 وگرنه بفرمودنی تا سرش بفرمودمی
64 5 1 تا در این بزم همایون گوهرافشانی کنند کند
67 2 1 آب غرق از صنعت زر روز صبا
67 2 2 گل سپر ساخته و خار شده نیزه گداز نیزه گذار
68 4 1 بایستاد دشمن که کو شد دلیر باستاد او
68 4 1 چه یارای روبه که ایستد به جنگ استد
70 3 1 از جوهر بر همه مناهی خیزد بد
75 2 1 که این دنیای دون نیرزد به آن دنیی
76 7 2 در پیغمبری را برزند عادل در پیغمبری



زند عادل
186 4 1 گفتی که چو نیکوان نباشد من باشم
186 4 2 نیاکان همه رفتند و تو از دنباله
234 2 2 سلاطین مسفد نشین هم نماند مسند
271 3 1 بارکش بار تا به روز شمار باش تا
355 1 1 گر باده خورم به سر من خمار باده ای
355 3 1و2
364 2 1 جامی در آشنایی و یاری نمودی نموده ای
450 1 2 با تیغ دو روی خدای مستیز
452 3 2 دریده مغز پیل و زهره شیر
460 1 1 سی سال باید کشیدن دژم به سی سال
464 2 2 عادل برفت و نام نیکو یادگار ماند نکو
464 4 1 این دنیای دون به کسی وفایی نکند دنیی
465 2 1 کان همه عیش تو به این می ارزد
473 5 2 گر ننوشد چه بلاهت پستش باشد همت
474 2 2 دربند زر و زی عالی نشوم زیور
488 5 1 حبذا حلقه که فوج فوج ملک حبذا حلقه ای که فوج ملک
488 5 2 حلقه در گوش است ز اوج فلک حلقه در گوش فلک اوست زاوج
497 1 2 تعلیم کن اگر تو را دسترس است بکن
504 1 2 گلبانگ بلبلان آمده صوت هزا زار بلبل
512 1 2 مال غارت شود و خانه بماند ز جا برجا
547 2 2 در لطف کند همیشه منت نکند ور لطف کند
547 3 1 یاری به طلب بدین صفت که می گفتم
547 3 2 در بی بطلب کرای محنت نکند دردی
547 4 2 دل بر آن مه نه بندی که جفا نیز کنند ماه
555 3 2 به یک نفس هم درد مرا دوا کرده همه
565 2 1 چو اویی سزد معرف او همچو
565 3 2 ور آن نبود و خیال تو مرغوبست ور آن نبود خیال تو مرغوبست
576 5 2 چند تدبیر دوایی درد بی حاصل کنید دوای
579 1 2 مبین به شم حقارت گناه کاران را چشم
583 2 1 در مزرع عمر تخم نکویی می کار در مزرع عمر




تخم نیکویی کار
583 2 2 تا نام برآوری به نکو کاری نیکوکاری
586 12 2 درویش نه خاک پای درویشم هر درویشم
586 1 1 هر ناخوشی که داری از هست تست هر ناخوشیی که داری از هستی تست
586 12 2 درویش نه خاکپای درویشم هردرویشم
587 8 1 به هر جای که باشی پیش او باش جایی
588 4 1 در ذکر اگر چه حبس نفسی می کنند...
591 1 1 همای گو نیفکن سایه شرف هرگز مفکن
619 5 1 به هر یک گل صد جفا از خار می باید کشید بهر یک
620 5 1 در جستجوی چون تو کرد عالمی را طی کرد
644 1 1 جز دو گونه چاره کارت کجا بی کجاست
658 5 2 در جمله جهان یکی درست حبیبی نی
663 2 1و2
670 6 2 ور بگیریم ز گل تیره بروید ناله بگریم
672 6 1 که جهور در سایه همتش جمهور
677 3 2 از لادگی ها دست داده
720 1 1و2
721 1 1و2

شایان ذکر است که تصحیحات پیشنهادی از آن رو مطرح شده که بتواند اشکال مصرع یا بیت را روشن تر کند وگرنه قطعا تصحیح شعر باید با توجّه به متن صورت گیرد، به هرحال این فهرست نسبتا طولانی نشان می دهد که تصحیح متن تاریخی نیز در زبان فارسی به شناخت شعر فارسی و بحور و اوزان مختلف آن نیاز دارد و بدون آن آشنایی نمی توان از عهده کار برآمد.

31. پاره ای اغلاط مطبعی نیز در متن راه یافته که شاید ذکر برخی از آن اغلاط لازم باشد. بین المجهور/ بین الجمهور (هشتاد و سه)؛ اشبول / اشپولر (هشتاد و هشت)؛ چنداق / چندان (نود)؛ بلافاصفه / بلافاصله (نود)؛ تحنیق / تحقیق (3)، برامین /

براهین (5)؛ خرم / حزم، قیچاق / قبچاق (108 109)؛ متغدر / متعذر (143)؛ حل / محل (209)؛ عمارت / امارت (216)؛ غدوبت / عذوبت (265)؛ جامعه / جامه (278)؛ پرداز کرم / پردازگرم (314)؛ بطن / باطل (367)؛ هزیانات / هذیانات (396)؛ کاسیار / کاسیا (468)؛ اشراف / اطراف (507)؛ دست رو / دست رد (564)؛ سینه خاک / سینه چاک (650)؛ مبرزا / میرزا (721)؛ بدیت / بدین (734) و متصمن / متضمن (767).

و سخن آخر این که، این نکات نه به قصد عیب جویی، بلکه به نیّت کمک به خوانندگان و مصحح محترم ذکر شد. امید است که اگر تجدید چاپ کتاب در دستور کار مرکز نشر میراث مکتوب قرار گرفت، به این موارد توجّه شود. تصحیح کتابی چون تاریخ رشیدی کاری است بزرگ و شک نیست که به اراده، همّت، پشتکار و کوشش نیاز داشته است. نباید ذکر این نکات کم اهمیت شائبه کاستن از قدر و قیمت و ارج و اهمیت کار مصحّح محترم را به ذهن متبادر کند. دست و دل ایشان در راه خدمت علمی و نشر آثاری چنین ارزشمند روزاروز پرتوان و پرتوان تر باد.

مآخذ

بوداق قزوینی، جواهرالاخبار، به کوشش محمدرضا نصیری و کوئیچی هانه دا، توکیو، مؤسّسه مطالعات فرهنگها و زبانهای آسیا و آفریقا، 1999 م.

خورشاه بن قباد حسینی، تاریخ ایلچی نظام شاه، به کوشش محمدرضا نصیری و کوئیچی هانه دا، تهران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، 1379.

شرف الدین علی یزدی، ظفرنامه، به کوشش محمد عباسی، تهران، امیرکبیر، 1336.

فهرست نسخ خطی فارسی انستیتوی شرق شناسی ابوریحان بیرونی فرهنگستان علوم ازبکستان (جلد اول)، زیر نظر سید علی موجانی و دیگران، تهران، 1378.

منزوی، احمد، فهرستواره کتابهای فارسی (جلد دوم) تهران، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، 1382.

میرزا محمد حیدر دوغلات، تاریخ رشیدی، به کوشش دکتر عباسقلی غفاری فرد، تهران، مرکز نشر میراث مکتوب، 1383.

واعظ کاشفی، فخرالدین علی بن حسین، رشحات عین الحیات، به کوشش دکتر علی اصعر معینیان، تهران، بنیاد نیکوکاری نوریانی، 1356.

منبع:www.humanitiesportal.com