مقدمه

ماوراءالنهر یا فرارود (ورا رود) واقع در شمال خراسان که رود جیحون آن را از خراسان جدا می کرد، در دوران خلافت ولید بن عبدالملک اموی (86 96 ق) به تصرف اعراب مسلمان درآمد. این سرزمین شهرهای بزرگی چون بخارا، سمرقند، فرغانه، تِرمِذ، نسف، کش، چاچ (شاش)، چغانیان (صغانیان)، قبادیان، خُتَّلان، اخسیکت، خُجَند و فاراب را در خود داشت و امروزه تمام کشور ازبکستان و بخش اعظمی از تاجیکستان و بخشهایی از قرقیزستان و قزاقستان بر آن منطبقند.

با گسترش اسلام و گرایش مردم به این دین آسمانی، ماوراءالنهر پس از گذشت یک قرن به یک جامعة کاملاً دینی و مسلمان تبدیل شد و مطالعات دینی در زمینه های حدیث و علوم قرآنی و فقه به صورتی جدی و پویا شکل گرفت به طوری که از قرن سوم هجری علمای بزرگی از آن دیار برآمدند و تألیفات بسیاری که حاصل تلاشهای علمی آنان بود از خود به یادگار گذاشتند. در دورة حاکمیت خاندان دانش دوست و دانش پرور سامانی (نیمة دوم قرن سوم تا اواخر قرن چهارم ه) شهرهایی چون سمرقند و بخارا و نَسَف و کشَ از مراکز اصلی مطالعات اسلامی به شمار می رفتند و در سایه حمایت این خاندان، دانشمندان زیادی در آنجا گرد آمدند و بخارا عنوان پر افتخار «قُبَّة الاسلام» گرفت (مولوی، 438؛ بلانت، 99 100). با ضعف و بر افتادن سامانیان در سال 389 ه عصر طلائی تمدن ماوراءالنهر به سرآمد و اقوام ترک بیابانگردی که تازه به اسلام گرویده بودند، به تدریج ماوراءالنهر را اشغال کردند و حکومت ترکان قراخانی در آن سرزمین شکل گرفت که 220 سال (389 609 ق) ادامه یافت؛ اما چراغ مطالعات دینی به ویژه در علوم نقلی همچنان روشن ماند و افتان و خیزان به حیات خود ادامه داد و آثار علمی بسیاری پدید آمد که بخشی از آنها تاکنون باقیست و عظمت این گونه مطالعات در آن دوره را نشان می دهد.

علم قرائت

قرآن کتاب مقدس مسلمانان و پیام استوار الهی، مهمترین و با ارزش ترین متن دینی و سرلوحة زندگی مسلمانان است و تلاوت و قرائت درست آن از زمان پیامبر بزرگوار اسلام (ص) مورد توجه همگان بوده است. بعد از رحلت پیامبر (ص) اختلاف در الفاظ و کیفیت ادای حروف به گونه های مختلف، قرائتهای هفتگانه را پدید آورد (ابن خلدون، 2/887). تدبر در قرآن و فهم معانی آن، مستلزم آموختن زبان عربی و آشنایی با قواعد تجوید و ترتیل بود. از این رهگذر، علم قرائت و تفسیر به عنوان دو رشته اصلی در قرآن پژوهی مورد توجه قرار گرفت. علم قرائت رشته خاص مطالعه در متن قرآن بود و دربارة چگونگی ادای کلمات قرآن و اتفاق و اختلاف راویان در آن، از حیث قواعد تجویدی بحث می کرد. در این علم همچنین از علوم ادبی عربی چون صرف و نحو و بلاغت نیز کمک گرفته می شد[1] (حاجی خلیفه، 2/1317).

این شاخه از علوم دینی در ماوراءالنهر از زمان سامانیان ریشه داشت. از قدیمی ترین علمای بزرگ قرائت، ابوبکر مهرانی احمد بن حسین بن مهران (د. 381 ق) نیشابوری بود که بساط دانش خود را در بخارا و سمرقند گسترده و عده ای را با این علوم آشنا کرد (ابن جزری، غایة النهایة، 1/49؛ همو، النشر فی القراءات، 1/34 و 89). او در علم قرائت، کتابهای مختلفی چون الشامل، المبسوط و الغایة فی القراءات العشر (ذهبی، معرفة القراء، 1/279؛ پاکتچی، 712) را نوشته بود. از ادامه دهندگان راه مهرانی در این علم، می توان به ابو الفتح نصر بن ابی نصر احمد حدادی شیخ سمرقند اشاره کرد (ابن جزری، غایة النهایة، 2/335). نصر بن عبدالعزیز نسفی ملقب به تاو (د. 422 ق) از دیگر علمای قرائت و شاید در این شاخه از علوم دینی آخرین بازمانده از عصر

__________________________________

[1]. ترجمه عبارات از آقای ناجی است، 375.

سامانیان بود (نسفی، القند، 117؛ ناجی، 376). ابو نصر احمد بن محمد بن احمد سمرقندی معروف به حدادی (د. پس از 400 ق) نیز در سمرقند شیخ قراء بود و الغُنْیَه فی القراءات را تألیف کرد (ابن جزری، النشر، 1/105).

بعد از سقوط سامانیان و سلطه ترکان بر سرنوشت ماوراءالنهر، قرائت قرآن همچنان مورد توجه بود و در مساجد و مدارس شهرهای بخارا و سمرقند و نسف و … قاریان خوش صدا قرآن تلاوت می کردند (نسفی، همان، 75، 108؛ یاقوت، 1/262؛ ذهبی، تذکرة الحفاظ، 3/233).

با وجود حلقه های درس قرائت در شهرهای بخارا و سمرقند، طالبان و علاقه مندان این شاخه از علوم قرآنی. برای بهره گیری از محضر بزرگان علم قرائت به شهرهای عراق و شام و مصر و حجاز می رفتند و پس از کسب دانش و مهارت بیشتر، به وطن خود باز می گشتند و حوزه درسی بر پا می کردند. احمد بن محمد بن ابراهیم مقری مروزی، در فاصله سالهای 407 تا 419 قمری در شهرهای نسف، سمرقند، فرغانه، اُوزْکَند و ایلاق، حوزه درس قرائت داشت (نسفی، 75؛ ابن جزری، غایة، 1/100). ابو نصر منصور بن ابراهیم معروف به عراقی (د. ح 450 ق) و مؤلف کتاب الوقوف، از عالمان معروف قرائت و از قاریان خوش صدا بود که برای کسب دانش و مهارت بیشتر تا عراق و حجاز سفر کرده و مدتی هم در عراق اقامت داشت و پس از بازگشت به ماوراءالنهر، چند کتاب دیگر از جمله الاشارة و الموجز فی قراءات القرآن را تألیف کرد (سمعانی، 4/175؛ ابن جزری، همان، 2/311). عبدالعزیز بن محمد بن محمد بن عاصم نخشبی (د. 457 ق) از علمای مشهور در علم قرائت بود و در طلب علم سفرهای بسیاری داشت (ذهبی، تذکرة الحفاظ، 3/233). ذهبی در بیان شرح حال ابوالقاسم الهذلی، مقری جهانگرد از اهالی مغرب که در سال 425 قمری در طلب قراءات به سمرقند آمده بود، از علمایی چون احمد سَکّاک و ابو احمد عطّار و ابوالقاسم دَلاّل و احمد بن فضل باطرقانی و عبدالله بن شبیب و عبدالله بن لبان به عنوان استادان علم

قرائت یاد کرده است (معرفة القراء الکبار، 1/348 346). این خبر بیانگر توجه جدی علمای ماوراءالنهر به علم قرائت در اوایل قرن پنجم هجری است. ابوالفضل احمد بن محمد بن محمد جریری بخاری دیگر عالم بزرگ علم قرائت در قرن پنجم هجری بود که کتاب الشفاء فی نقل اختلافات القراء را درباره قرائت همه سوره های قرآن نوشت (استوری، 1/363). ابو محمد عبدالحمید بن منصور بن محمد بن عراقی (د. 486 ق) در زمان خود در سمرقند رأس القُرّاء بود. او کتاب الاشاره پدرش را مختصر کرد و آن را البشارة نامید (سمعانی، 176؛ ابن جزری، غایة النهایة، 1/361). ابوبکر احمد بن عمر بن اشعث سمرقندی (د. 489 ق) از دیگر علمای قرائت در سمرقند بود که در طلب این علم تا دمشق رفت و در آنجا رحل اقامت افکند و مدتی بعد به بغداد رفت. او که مردی متقن و عارف به روایات و در عین حال شوخ طبع بود، در شناخت شیوه های نگارش قرآن مهارت خاصی داشت و شاگردان بسیاری تربیت کرد (یاقوت، 3/249؛ ابن جزری، همان، 1/92؛ ابن دمیاطی، 64). ابو علی حسن بن عبدالله بن محمد بن حسن غوبدینی بَتْخُدانی نسفی (متولد 491 ق) دیگر عالم سمرقند در قرن ششم ه بود که در علم قرائت تخصص و مهارت داشت (سمعانی، 4/317). شیخ ابوالحسن علی بن حسن مُسْتَملی، از مشایخ سمرقند بود و برای تدریس قرآن در مدرسه آلب چغری بک، حوزه درسی داشت (نسفی، القند، 578). فقیه جامع الاطراف نجم الدین ابو حفص نسفی (د. 537 ق) کتاب زلة القاری را به زبان عربی نوشت و در ضمن بیان دستور درست خواندن قرآن، اشتباهات قاریان را یادآوری کرد (استوری، 1/303). محمد بن محمود بن محمد سمرقندی، از علمای علم قرائت در اواخر قرن ششم هجری، آثار زیادی در این باره تألیف کرد. از جمله آثار او در این علم می توان به ایضاح الخوالف فی رسم المصاحف، قصیدة عقد الفرید فی علم التجوید، التسجیر علی طریق التشحیر فی علم القراءات و کتابی به فارسی به نام المبسوط و المضبوط فی القراءات السبعه، اشاره کرد (بغدادی، هدیة العارفین، 2/106؛ حاجی خلیفه، 1/209 و 2/2، 1582/1152).

علم تفسیر

این علم در واقع دانش فهم قرآن است (حاجی خلیفه، 1/427). از آنجا که قرآن منبع بزرگ معرف دینی و نیز یکی از منابع فقه اسلامی شمرده می شود، تفسیر و فهم آن نه تنها مورد توجه مفسران بلکه مورد توجه فقها و محدثان و اُدَبا نیز بود و از همین روست که بیشتر مفسرانی که در ماوراءالنهر در قرنهای پنجم و ششم ه بر قرآن تفسیر نوشته و صاحب شهرتی شده اند، بیشتر فقیه یا ادیب بودند (به عنوان نمونه: سمعانی، 4/312).[1]

علم تفسیر در ماوراءالنهر در دوره مطالعه ما، در مقایسه با فقه و حدیث کمتر مورد توجه بود و به همین جهت آثار کمی در باب تفسیر پدید آمده و علمای کمتری در این زمینه به شهرت رسیده اند. آثار به جا مانده نیز بسیار ساده و عامیانه اند.

در مجالس تفسیر که برای وعظ و ارشاد توده مردم در شهرهای بزرگی چون سمرقند و بخارا و … برگزار می شد، احتمالاً بیشتر تفسیر روایی مورد توجه بود و اثر ماندگاری از این نوع تفاسیر به دست نیامده است؛ اما در لابلای کتب رجالی نام مفسران بسیاری از این دسته دیده می شود؛ از اولین مفسرانی که در واقع به عصر سامانیان تعلق داشت، قاضی ابو عبدالله حلیمی حسین بن حسن (د. 403 ق) شافعی مذهب بود. او که جامع همه علوم و در زمان خود امام و مرجع مردم بود و در فقه و نحو تألیفات متعددی داشت، کتاب آیات الساعة را در تفسیر قرآن نوشت (سمعانی، 2/250؛ ابن عماد حنبلی، 3/167). مفسر دیگر، ابو نصر احمد بن محمد بن احمد معروف به حدادی سمرقندی (د. ح. 420 ق) بود که علاوه بر علم قرائت، در تفسیر نیز تألیفاتی داشت. او کتاب الموضّح فی التفسیر را نوشت. حدادی در این تفسیر مختصر و یک جلدی از هر سوره قرآن یک آیه را مورد توجه قرار داده و از جزء

__________________________________

[1]. ناجی، 379.

بیست و ششم قرآن به بعد برخی سوره ها را از قلم انداخته است. آیات سوره بقره بیش از سایر سوره ها مورد توجه وی بوده است. او همچنین کتابی به نام المدخل لعلم التفسیر داشت که به گفته مصحح کتاب الموضّح، چاپ شده است.[1] این مؤلف سمرقندی احتمالاً در اواخر عمر در بغداد می زیسته است. از دیگر مفسران این دیار از ابو محمد احمد بن یعقوب بن احمد بن ابراهیم بن یوسف رودباری (د. 465ق) از رودبار چاچ و ساکن سمرقند یاد شده است. سمعانی که از او با عنوان مفسر یاد کرده، از اثر تفسیری او سخنی نگفته است (3/101). فقیه معروف علی بن محمد بَزدَوی نسفی معروف به فخر الاسلام که در کلام و فقه صاحب چندین تألیف بود، کتابی به نام کَشْفُ الاَستار فی التفسیر نوشت که یکصد و بیست جزء بود. از این کتاب تاکنون نشانی به دست نیامده است (سمعانی، 1/339؛ معین الفقراء، 52؛ بغدادی، هدیة العارفین، 1/693).[2] ابو نصر احمد بن احمد بن نصر بخاری دیگر مفسر ماوراءالنهر بود که در قرن پنجم ه از بخارا برآمد. او در سال 475 ه ، زمانی که ساکن شهر بلخ بود، تفسیر اَنیسُ المریدین و رَوضة المحبین را نوشت. به گفته استوری، تفسیر سوره دوازدهم او که ظاهراً به زبان فارسی هم بوده، به صورت نسخه خطی باقی مانده و شامل چهل مجلس است (1/722، 109). او همچنین کتاب تاج القصص را در زندگی پیامبران نوشت که از قرآن مایه داشت. ابوطاهر محمد بن نصر بن احمد بن محمد قلانسی نسفی (د. 479ق) که از کارمندان عالی رتبه دولت نیز بود، در اواخر عمر در نسف املا می کرد و تفسیر بر او خوانده می شد (سمعانی، 4/570). از دیگر مفسران مشهوری که سمعانی یاد کرده، امام ابو محمد بن محمد بن محمد بن ایوب قَطَوانی سمرقندی

__________________________________

[1]. کتاب الموضح چاپ شده و مقدمه قابل توجهی دارد.

[2]. سمرقندی در سمریه (ص 72) آورده است که نسفی به شدت مخالف ترجمه قرآن بود و دستور قتل یک نفر را که طالب این امر بود، صادر کرد.

(د. 506 ق) بود که در فتوا و وعظ نیز شهرت داشت. با این مشخصات بعید نیست که قرآن را برای توده مردم تفسیر می کرد (4/526؛ لکنوی، 186) ابو نصر احمد بن حسن بن احمد سلیمانی مشهور به زاهد، از سال 519 ق در بخارا تفسیر زاهدی را نوشت که به زبان فارسی بود (استوری، 1/109).

در قرن ششم ه آثار تفسیری قابل توجه و بزرگتری پدید آمد و علمای بیشتری در این زمینه قلم زدند. از جمله مفسران معروف این دوره، عبدالعزیز بن عثمان بن ابراهیم نسفی قاضی و فقیه حنفی (د. 533 ق) بود که کتاب مَدارجُ الاَفْهام وَ الاَفراج فی تفیسر آیة ثَمانِیة اَزْواج را به زبان فارسی نوشت (بغدادی، ایضاح المکنون، 2/453؛ هدیة العارفین، 1/578؛ اصفهانی، 120؛ ابن عماد حنبلی، 4/115). فقیه مشهور دیگری که در قرن ششم هجری تفسیری نگاشت، دانشمند پر تألیف، متکلم و ادیب نجم الدین عمر نسفی سمرقندی (د. 537 ق) بود. او که آثار قلمی اش به یکصد کتاب می رسید، در تفسیر قرآن سه اثر تألیف کرد: دو کتاب الاَکْمل الاَطْوَل فی تفسیر القرآن در چهار جلد (اصفهانی، 120؛ ابن عماد حنبلی، 4/115؛ بغدادی، ایضاح، 1/117؛ هدیة العارفین، 1/783) و التَیْسیر فی علمِ التفسیر به زبان عربی بودند (حاجی خلیفه، 1/519) و سومین اثر قرآنی وی، با نام تفسیر نسفی به زبان فارسی است که در واقع یک ترجمه ادبی و موزون و مسجع از قرآن است و از تمام محسنات فصاحت و بلاغت برخوردار و عباراتش موزون و دارای سجع های گوناگون و آرایش های لفظی و معنوی است. در واقع نسفی خواسته است تا پا به پای کلام آسمانی از محسّنات لفظی و معنوی آن نیز تقلید کند و گفتارش را به شیوه بیان قرآن و انسجام حروف و کلمات آن نزدیک سازد. از این رو سعی کرده یک نثر فارسی قرآنی بسازد. او اختلاف اقوال مفسران را در عباراتی کوتاه به همراه قیل (گفته اند) آورده است (استوری، 1/114؛ جوینی، 15 17)[1]. فقیه اصولی، ابوبکر علاءالدین منصور، محمد بن احمد سمرقندی

__________________________________

[1]. تفسیر نسفی چاپ شده است.

(د. 538 ق) و معاصر با نسفی، کتاب تاویلات القرآن ماتریدی را شرح کرد (بروکلمان، 6/296)[1]. دیگر فقیه حنفی سمرقندی صاحب اثر در تفسیر قرآن، محمد بن عبدالحمید بن … اُسْمَندی (488 552 ق) بود که علاوه بر کتب متعددی که در فقه و اصول تدوین کرد، تفسیر قرآن هم داشت (بغدادی، هدیة العارفین، 2/92). از بزرگترین علمای تفسیر قرن ششم هجری، علاءالدین ابو عبدالله محمد بن عبدالرحمان بن احمد بخاری ملقب به علاء زاهد (د. 546 ق) کتاب بزرگ تفسیر علایی را نوشت که بیش از هزار جزء بوده است (حاجی خلیفه، 1/454 و 1/458).

یکی از بزرگترین آثار تفسیری که بعد از کشاف زمخشری و در فاصله سالهای 536 564 هجری در بخارا تألیف شد، تفسیر یَنابیعُ العُلوم امام صفی الدین یوسف بن عبدالله بن ابی یعقوب اَنْدَخودی لؤلؤی (د. بعد از سال 564 ق) بود. امام اندخودی در بلخ سکونت داشت؛ اما به روزگار حاکمیت صدر جهان، محمد بن عمر، به بخارا مهاجرت کرد و تفسیر خود را در آنجا نوشت و آن را به نام حسام الدین عمر و پسر او صدر جهان محمد از آل برهان کرد (استوری، 1/119 120؛ دانش پژوه، شماره 1)[2]. بر اساس نوشته محمد تقی دانش پژوه که نسخه خطی این تفسیر را در کابل دیده، این تفسیر چهار بخش دارد. در مقدمه آن بیست فصل در فضایل علوم قرآنی و تفسیری آمده است. با اینکه کتاب به زبان فارسی نوشته شده، در عین حال عبارات عربی

__________________________________

[1]. در همین زمان مفسر بزرگ خوارزم یعنی زمخشری (د. 538 ق) در غرب ماوراءالنهر ظهور کرد و تفسیر کشاف را که مُبَلِّغ عقاید کلامی اعتزال بود، تألیف کرد. این تفسیر منحصر بفرد، تألیفی ادبی و کلامی است اما رنگ ادبی بر آن غلبه دارد. زمخشری در این تفسیر، وجوه اعجاز آیات قرآن و زیبایی نظم قرآنی و بلاغت آن را به صورتی بی مانند روشن کرده است. از این نکته که تفسیر کشاف زمخشری در مفسران ماوراءالنهر تأثیر خاصی گذاشته باشد، اطلاعی در دست نیست. البته با توجه به اینکه زمخشری کشاف را در زمان سکونت در مکه نوشته است، احتمال تأثیر وی بر مفسران ماوراءالنهر بعید به نظر می رسد.

[2]. آل برهان رؤسای حنفی بخارا در قرن ششم هجری بودند که از ایشان با عنوان صدور بخارا و آل مازه هم یاد شده است.

بسیاری را در خود دارد. امام اندخودی در تفسیر سوره یوسف روش عرفانی پیش گرفته و مطالبی صوفیانه در تأویل آیات این سوره آورده است. عبدالکریم سمعانی، اندخودی را دیده و از او حدیث شنیده بود (5/472). از آخرین علمایی که درباره قرآن قلم زد، محمد بن ابی بکر بن یوسف فَرغانی بود. او کتابی با نام البیان فی غریب القرآن داشت که در سال 591 هجری نوشته بود (بغدادی، هدیة العارفین، 2/104). همچنین آثاری با نامهای، مفاتیح الاخبار، مفاتیح الاقبال و هدیة الاصدقاء نیز بدو منسوب است که موضوع آنها مشخص نیست (حاجی خلیفه، 2/1255 و 2042).

علم حدیث

حدیث به عنوان یکی از منابع فقهی مسلمانان و میراث ارزشمند پیامبر بزرگوار اسلام (ص) همواره مورد توجه مسلمانان بود و از مهمترین علوم دینی به شمار می رفت. علم حدیث در خراسان و ماوراءالنهر از اواسط قرن سوم هجری با تدوین اولین جوامع حدیثی اهل سنت یعنی صحیح بخاری تألیف ابو عبدالله محمد بخارایی (د. 256ق)؛ صحیح مسلم بن حجاج نیشابوری (د. 261ق) و سنن ترمذی تألیف محمد بن عیسی ترمذی (د. حدود 279ق) پا گرفت و در عصر سامانیان شاخ و برگ بسیاری یافت. از برکت وجود این محدثان بزرگ، یک روح عمومی گرایش به حدیث در میان علمای ماوراءالنهر ایجاد شد و از زمان سامانیان گرایش آشکاری به نگارش حدیث پدید آمد تا حدی که برخی امیران سامانی و دیگر افراد این دودمان، خود آشنا به حدیث و اهل روایت بودند (مقدسی، 493 496، حاکم نیشابوری، 108 و 109 و 129؛ سمعانی، 1/459، 3/201). بعد از سقوط سامانیان نیز روح توجه و علاقه مندی به حدیث همچنان فعال و پویا باقی ماند و بسیاری از فقهای حنفی و شافعی به همان میزان که به فقه توجه داشتند، به حدیث نیز علاقه مند بودند. جای جای آثاری چون القند نسفی (د. 537 ق) و الانساب سمعانی (د. 567 ق) سرشار از نام دانشمندانی است

که واسطه نقل و روایت حدیث بوده اند. علاقه به حدیث در قرن پنجم هجری بسیار جدی بود و برای استماع برخی احادیث از تازه واردان به ماوراءالنهر، پولهای کلان پرداخت می شد. بر اساس نوشته ابن رجب بغدادی، زمانی که ابو محمد رزق الله تمیمی (د. 488ق) در حدود سال 482 ق برای دیدار با ملکشاه و تسلیم پیام خلیفه مقتدی به وی به سمرقند آمد و حلقه های روایت حدیث را مشاهده کرد، برای نقل هر حدیث یکصد دینار خواست. هنوز ظهر نشده بود که کیسه ای حاوی پانصد دینار طلا و گروهی از مردم که مشتاق شنیدن حدیث بودند، نزد وی گرد آمدند (1/100). با این که علمای حدیث در ماوراءالنهر، در سده های پنجم و ششم هجری چشمگیر بودند آثار مکتوب و مجموعه های حدیثی چندانی از آن زمان به جا نمانده است. البته این امر معلول چند علت است: شاید با وجود کتابهایی چون صحیح بخاری و سنن ترمذی و نیز به سبب رعایت فضیلت متقدمان، کسی به خود جرأت تدوین کتب حدیثی نمی داد یا ضرورتی برای این کار احساس نمی کرد. همچنین، حوادث سختی چون حمله مغولان و دیگر اقوام بیابانگرد به آن سرزمین، سبب نابودی بسیاری از کتب در آن دیار شده است.

از علمای ماوراءالنهر که در علم حدیث دستی داشتند، با عناوینی چون حافظ، امام، حاکم، مُسند، مُحَدِّث و امیر نیز یاد می شد و ایشان در فقه و علوم ادبی نیز صاحب نظر و دارای تألیف و اثر بودند (خطیب بغدادی، 1/139؛ نسفی، القند، 694؛ سمعانی، 1/134 135 و 5/19؛ قرشی، 2/84؛ ذهبی، تذکره، 3/156).

روایت حدیث برای علمای ماوراءالنهر در هر درجه و مقام، یک سنت مطلوب و پسندیده بود و هر عالمی اعم از فقیه و ادیب و مفسر به مناسبتهای مختلف در مساجد و مدارس و محلات و رباط ها و خانه ها حدیث نقل می کرد و کسانی هم بودند که می نوشتند (نسفی، همان، 535 و 540 و 542 و 550 و 663؛ سمعانی، 2/530؛ ذهبی، سیر، 19/143). برخی علمای حدیث ماوراءالنهر در سفرهای زیارتی خود به قصد حج،

در شهرهای خراسان و عراق مجلس حدیث دایر می کردند و مردم با شوق فراوان در مجالس آنان حاضر می شدند (خطیب بغدادی، 13/270 و 284).

بازار روایت حدیث چنان داغ بود که برخی حاکمان و سیاستمداران و دهقانان نیز در نقل و روایت حدیث شرکت می کردند تا فضیلتی کسب کنند. شمس الملک نصر بن احمد قراخانی، حاکم سمرقند (د. 472 ق) در دارالجوزجانیه سمرقند حدیث می گفت و اَمالی داشت (نسفی، همان، 446 447). ابوبکر محمد بن محمد بن قاسم بن منصور کَسبَوی (د. 513 ق) که به کارهای دیوانی چون وزارت و ریاست اشتغال داشت، در آخر عمر کارهای دیوانی را ترک کرد و به روایت حدیث پرداخت (سمعانی، 4/237). دهقانان که از طبقات زمیندار و ثروتمند و سرشناس جامعه بودند و اغلب، امور دیوانی به دست آنان بود، نیز به حدیث توجه داشتند. دهقان ابو محمد عبدالرحیم بن عبدالکریم کَرْمینی (د. بعد از 451 ق) در سمرقند حدیث می گفت (نسفی، همان، 417)؛ دهقان عمر بن حسین کاسنی نسفی (د. نیمه دوم قرن پنجم ق) راوی حدیث بود (همو، 481)؛ دهقان ابو اسماعیل ابراهیم بن محمد حلمی در قرن پنجم ه ، از دیگر راویان حدیث بود (سمعانی، 4/237).

مجالس حدیث در ماوراءالنهر مقید به مکان و زمان خاصی نبود و در همه زمانها و مکانها برگزار می شد. در عین حال برخی اماکن شاهد برگزاری حلقه های حدیثی بسیاری بودند. روز جمعه از روزهای خاص روایت حدیث بود. جامع بخارا از مهمترین اماکن برگزاری مجالس حدیث به شمار می رفت. ابوالفضل احمد بن علی بن عمرو سلیمانی بیکندی (د. 412 ق) که ذهبی از وی با عنوان محدث ماوراءالنهر یاد می کند (سیر، 17/200) از حافظان بزرگ حدیث بود که به گفته سمعانی، بیش از چهارصد تصنیف کوچک داشت. او هر هفته یک مجموعه تصنیف می کرد و آن را در روز جمعه در مسجد جامع بخارا بر مردم می خواند (1/434؛ سیوطی، 409). ابوالمحامد حماد بن ابراهیم صفار از علمای بزرگ قرن ششم ه ، در روزهای جمعه و در آغاز

صبح در جامع بخارا حدیث می گفت (سمعانی، 3/548). در جامع سمرقند به ویژه در روزهای جمعه و بعد از نماز صبح، مجالس املای حدیث با حضور نمازگزاران دایر می شد (نسفی، القند، 414؛ ابن نجار، 3/259؛ سمعانی، 5/104). گاهی اوقات نیز مجالس حدیث در جامع سمرقند، قبل از نماز صبح برگزار می شد. سمعانی در شرح حال ابو اسحاق، ابراهیم بن یعقوب کُشانی غُنْجیری، (د. 554 ق) آورده است که در جامع سمرقند قبل از نماز مجلس حدیث داشت (4/312). در مناسبت هایی چون مراسم عید فطر نیز در جامع سمرقند حدیث گفته می شد (نسفی، همان، 569). دارالجوزجانیه از نهادهای آموزشی مهم شهر سمرقند مجالس حدیث بسیاری را به خود دیده بود. گزارشهای متعدد نجم الدین عمر نسفی و سمعانی بیانگر این نکته است که در این مکان در سالهای مختلف قرن پنجم ه ، به ویژه در صبح روز پنج شنبه، مجالس حدیث پیوسته برقرار بوده است (نسفی، القند، 146 و 155 و 403 و 447 و 479؛ سمعانی، 5/73). ابوالیسر بَزدَوی (د. 493 ق) فقیه معروف و قاضی القضاة سمرقند از جمله بزرگانی بود که در دارالجوزجانیه حدیث املا می کرد. مسجد مناره سمرقند از دیگر نهادهای آموزشی بود که مجالس حدیث بسیاری به ویژه در قرن پنجم ه در آنجا برگزار می شد (نسفی، 233 و 283 و 545 و 547؛ سمعانی، 2/526). بیشترین گزارشها حکایت از برگزاری مجالس حدیث در روزهای پنج شنبه و دوشنبه ماه ربیع الاول می کنند (نسفی، 547، 558 و 698 و 422). از دیگر نهادهای آموزشی که شاهد برپایی مجالس املای حدیث بودند، می توان به مدرسه قُثَم بن عباس در سمرقند (سمعانی، 5/73)، مسجد سکه عُبّاد سمرقند (نسفی، 389) مسجد عطاران سمرقند (قرشی، 2/84)، سکه سپیدار در صبح روزهای جمعه در ماه ربیع الاول (نسفی، 422) و رباط مُرَبَّع سمرقند (همو، 158)، اشاره کرد. در تیم[1] خاتون در سمرقند هم امام شرف المله

__________________________________

[1]. تیم به معنای سرا و محل تجمع است. سکه به معنای گذر و محله است.

محمد بن ابی بکر نسفی در زمان عوفی، در اواخر قرن ششم ه حدیث روایت می کرد (عوفی، 143). جامع شهر نسف نیز شاهد مجالس متعدد املای حدیث در قرن پنجم بود (نسفی، القند، 394 و 686).

با اینکه از قرن چهارم ه جوامع و کتب حدیثی متعددی همچون صحیح بخاری و سنن ترمذی و امثال آن در دسترس محدثان و علاقه مندان به حدیث قرار داشت، سفرهای علمی برای کسب و جمع آوری حدیث از ماوراءالنهر به سوی مصر و شام و عراق و حجاز و حتی مغرب و آندلس، در طول دو قرن پنجم و ششم با شور و شوق فراوان ادامه داشت (خطیب بغدادی، 4/239؛ سمعانی، 2/12 و 2/373). ابو محمد عبدالعزیز بن محمد اُستُغدادیزی معروف به نخشبی (د. 456 ق) از علمای بزرگ حدیث در ماوراءالنهر بود. او که در شهرهای سمرقند و بخارا و نسف حدیث می نوشت، برای جمع حدیث تا مصر و شام و حجاز سفر کرده بود. ذهبی او را با عنوان های حافظ، امام و رَحّال یاد کرده است (تذکرة الحفاظ، 3/233؛ نسفی، 429؛ سمعانی، 1/133 و 2/109 110). حسین بن محمد بن علی بلخی دربندی سمرقندی (د. 456 ق) دیگر محدث بزرگ ماوراءالنهر بود که در طلب حدیث تا اسکندریه مصر سفر کرد (ذهبی، سیر، 18/297). ابو زکریا عبدالرحیم بن احمد بن نصر بن اسحاق بن عمرو بخاری (د. 461 ق) محدث، حافظ و رَحّال و جَوّال، دیگر محدث بزرگ ماوراءالنهر بود که در طلب حدیث به یمن و شام و مصر و قیروان و مغرب و اندلس سفر کرد و در تمام شهرهای بزرگ عالم اسلام حدیث شنید (ذهبی، همان، 18/257؛ تذکرة الحفاظ، 3/233). ابو الفتح نصر بن حسن شاشی تُنکَثی ساکن سمرقند (د. 486ق) در طلب حدیث تا مصر و اندلس سفر کرد. او هم تجارت می کرد و هم حدیث می نوشت و هم روایت می کرد (ذهبی، سیر، 19/90؛ ابن عماد حنبلی، 3/379). قاضی ابو نصر احمد بن اسماعیل بن نصر کاشانی (د. 511 ق) در طلب حدیث تا حجاز رفته بود و در سمرقند در خانه خود حدیث املاء می کرد (سمعانی، 5/15).

نصر بن حسن (د. 486 ق) که صحیح مسلم را روایت می کرد، در طلب حدیث تا مصر و مغرب و آندلس رفت و مدتی هم در آنجا اقامت کرد (یاقوت، 2/50). گروهی از علمای حدیث ماوراءالنهر نیز بعد از سقوط سامانیان و به علت تغییر فضای علمی آن سرزمین، به بغداد رفته و ضمن اقامت در آنجا، به نقل و روایت حدیث پرداختند. خطیب بغدادی از بزرگانی چون اسماعیل بن حسین بن علی بن حسن بن هارون (د. 402 ق) (6/310)، عبدالرحمان بن محمد فقیه و ادیب شافعی بخاری (د. 398 ق) (همو، 1/139 140)، و ابو نصر احمد بن عبدالله بن احمد بن ثابت بخاری (د. 447 ق) (همو، 4/239) و دیگر علمای ماوراءالنهر که در نیمه اول قرن پنجم هجری مقیم بغداد بوده اند، یاد کرده است (همو، 10/386 و 12/389 و 14/79 و 14/239؛ ابن نجّار، 1/228). شیخ ابوالمطهر عبدالرشید بن احمد … طاهری سمرقندی (متولد 453 ق) که تاریخ وفات وی شناخته نیست، محدث بزرگ و پر تلاشی بود که در طلب حدیث تا شام و عراق رفته و احادیث زیادی نوشته بود. او امالی نصر بن ابراهیم قراخانی را می نوشت (نسفی، 447).

مهاجرت از غرب اسلامی به سوی ماوراءالنهر نیز جریان داشت. در کتابهای رجالی از علمای مهاجر بسیاری یاد شده که برای آموختن حدیث و درک محضر محدثان معروف و بزرگ ماوراءالنهر، و گاهی نیز برای تدریس علم حدیث از خراسان و غرب عالم اسلام به آن سرزمین می آمدند. این امر خود نشان دیگری از پویایی حدیث در آن ناحیه است. در زیر چند نمونه از مشاهیر این محدثان معرفی می شوند:

ابو سعید عباس بن مصفّی تبریزی در قرن پنجم ه به سمرقند آمده و اَمالی مشایخ سمرقند را در آن شهر می شنید (همو، 597)؛ ابو سعد ثابت بن احمد بن عبدوس رازی از اهالی ری بود که در نیمه اول قرن پنجم هجری در سمرقند حدیث می گفت (همو، 119)؛ شیخ، امام رئیس سعید بن محمد، محدثی از خوارزم بود که به بخارا آمده و ضمن اقامت در آنجا، تدریس هم می کرد (همو، 206)؛ ابوبکر محمد بن ابراهیم

اردستانی حافظ (د. 427 ق) برای استماع و جمع حدیث به ماوراءالنهر رفته بود و چند سال در بخارا اقامت داشت و حدیث می نوشت (سمعانی، 1/108)؛ ابو اُحَید بن حسین بن علی بن سلیمان سلمی بامیانی، از اهالی بلخ (د. 490 ق) برای استماع حدیث به ماوراءالنهر رفته و احادیث بسیاری نوشته بود (همو، 1/271).

از آنجا که علمای حدیث از هر شهر و از هر نژاد مورد توجه مردم ماوراءالنهر بودند، برای بسیاری از این علمای مهاجر و رحّال و مسافر که به ماوراءالنهر وارد می شدند، مجالس عمومی حدیث برگزار می شد و مردم از احادیث و روایات آنان بهره می بردند (نسفی، 204). ابو عامر عدنان بن محمد بن عبیدالله هِرَوی در سال 396 ه وارد سمرقند شد و در آنجا حدیث می گفت (همو، 633)؛ محمد بن هارون بن سعید بن بُندار بغدادی در سال 390 ه ساکن سمرقند شده و در آنجا حدیث می گفت (خطیب بغدادی، 3/359)؛ ابو نصر احمد بن محمد بن هارون استرآبادی در سال 408 ه در نسف مجلس حدیث داشت (نسفی، 74)؛ شیخ حاکم امام ابوالحسن علی بن احمد استرآبادی از بزرگان حدیث در سمرقند بود و در سال 432 ه در آنجا حدیث می گفت (نسفی، 545؛ سبکی، 5/239)؛ ابو سعد عبدالرحمان محمد بن عبدالله بن ادریسی استرآبادی، دیگر محدث بزرگ مهاجر بود که در سمرقند ساکن شد و در همانجا نیز درگذشت. او در علم حدیث یگانه روزگار خود بود و کتابهای بسیاری هم تألیف کرد (نسفی، 369)؛ محمد بن ادریس بن حسن بن ذِئب جَرجَرایی، حافظ (د. 415 ق) از عراق به ماوراءالنهر آمد و در بیکند و بخارا حدیث نقل می کرد (ابن عماد حنبلی، 3/203)؛ حسین بن علی بن محمد بَرْدَعی همدانی (د. 420 ق)، از همدان به سمرقند آمده و در آنجا مجلس حدیث داشت (همو، 3/215)؛ ابو العباس فضل بن احمد بن سلیمان سرخسی (د. 425 ق) در کَشّ، اقامت داشت و در آنجا حدیث می گفت (نسفی، 663)؛ عبدالوهاب بن امام، حاکم استرآبادی (د. 428 ق) و ابوسهل سعید بن عمر بن محمد بن ابراهیم غزنوی، در رباط مربع سمرقند مجالس

عمومی حدیث داشتند (همو، 204 و 400)؛ ابو الحسن عمران بن موسی مغربی مالکی از اهالی مغرب بود که در سال 432 ه به سمرقند آمده و در خانه اش حدیث روایت می کرد (نسفی، 611)؛ شیخ ابو طاهر، عبدالواحد بن حسین بن محمد غزّال فارسی از فارس به سمرقند آمده و در سال 446 ه در سمرقند حدیث می گفت (همو، 409)؛ امام ابوبکر احمد بن محمد بن فضل فارسی، از دیگر محدثان اهل فارس بود که در سال 473 ه در مسجد مناره سمرقند مجلس حدیث داشت (همو، 105).

علاوه بر محدثانی که ذکر آنها پیش از این گذشت، افراد دیگری نیز بودند که در حدیث صاحب نظر و اثر بوده و از استادان این فن به شمار می رفتند. ابوالقاسم عبیدالله بن عمر کُشانی (د. 502 ق) یکی از مشاهیر علم حدیث بود که سالهای متوالی در سمرقند و نسف املای حدیث می کرد و علمای بسیاری از وی بهره می بردند (سمعانی، 5/74). ابوبکر محمد بن احمد بن محمد بلدی نسفی (د. 540 ق) امام و محدث مشهور و از اولاد محدثان بود که بیش از بیست نفر در بخارا و نسف و دیگر شهرها از او حدیث نقل کرده اند (همو، 1/389). یکی دیگر از بزرگان علم حدیث امام ابوالفضل بکر بن محمد بن علی زَرَنْجَری بخاری (د. 512 ق) معروف به ابو حنیفه اصغر بود. او مجالس متعدد املاء حدیث داشت و بسیار حدیث می گفت (سمعانی، 3/148؛ یاقوت، 3/138؛ بغدادی، هدیة العارفین، 1/243). ابو حفص نجم الدین عمر نسفی (د. 537 ق)، دانشمند جامع الاطراف، علاوه بر فقه و تفسیر، در حدیث نیز دستی داشت. حاجی خلیفه کتاب الیاقوته و تطویل الاسفار لتحصیل الاخبار را در حدیث به او نسبت داده است (1/415 و 2/2048؛ اصفهانی، 120). یکی از بزرگترین و پرکارترین محدثان قرن ششم ه علی بن عثمان اوشی فَرغانی فقیه حنفی (د. 575 ق) بود که آثاری چون غُرَرُالاخبار، یَواقیتُ الاخبار، مشارق الانوار فی شرح نصاب الاخبار، به او منسوب است (حاجی خلیفه، 2/2053؛ بغدادی، هدیه، 1/700؛ فرّوخ، عمر، 3/404). ابو محمد ناصر بن محمد بن نصر قلاّسی (د. 473 ق) از دانشمندان و مدرسان

و محدثان پر کاری بود که کتابهای زیادی در حدیث نوشت اما از آثار او چیزی بر جای نمانده است (سمعانی، 4/571). امام رَحال حافظ ابو محمد حسن بن احمد بن دُخَمسینی سمرقندی (409 491 ق) امامی بزرگ و در حفظ بی نظیر بود. او کتاب بحر الاسانید فی صحاح المسانید را در هشتاد جزء و مشتمل بر یکصد هزار حدیث تألیف کرده بود (ابن عماد حنبلی، 3/394؛ سیوطی، 450؛ بغدادی، هدیه، 1/277).

شرح و روایت صحیح بخاری و صحیح مسلم، محور تألیفات و کارهای کسان بسیاری در دانش حدیث بود. ابواللیث نصر بن حسن بن قاسم بن فضل تُنکَثی شاشی (د. 486 ق) از محدثانی بود که صحیح مسلم را روایت می کرد (یاقوت، 2/50). ابو حفص عمر بن منصور بن احمد در فاصله سالهای 459 تا 461 هجری، در مسجد مناره سمرقند صحیح بخاری را روایت می کرد (نسفی، 479 و 694).

بخش دیگر از تصنیفات حدیثی، مُسند نویسی بود. عمر بن علی بن احمد بن لیث ابومسلم اللیثی، حافظ و محدث و رحّال (د. 468 ق) که در طلب حدیث سفرهای بسیاری کرد، از جمله کسانی بود که مُسند صَحیحَین را تألیف کرد. از دیگر آثار او الجمع بین الصحیحین بود. او در جریان یک سفر علمی در اهواز درگذشت (ذهبی، سیر، 18/407؛ ابن حجر، 4/319؛ بغدادی، 1/782).

شماری از آثار مکتوب، با عنوان تاریخ توسط محدثان تدوین شد. این آثار که تنها یک مورد از آنها به دست آمده، متضمن تراجم احوال بوده و تک نگاریهایی در رجال به شمار می آمدند. کتاب القند فی ذکر علماء سمرقند ضمن بیان شرح حال دانشمندان احادیثی را نیز که به واسطه آنان نقل شده، آورده است.

جعل حدیث نیز گاهی اتفاق می افتاد. در این باره اطلاع چندانی در دست نیست. از یک روایت ابن حجر عسقلانی پیداست که هَنّاد بن ابراهیم ابو المظفر نسفی (د. 465 ق) که مدتی ساکن عراق بود، از جمله محدثانی بود که احادیث ساختگی را که اغلب در باب بلایا و حوادث عجیب بود، روایت می کرد (ابن حجر، 6/200).

درباره اشتغال زنان به علم حدیث، تنها دو گزارش از نسفی و ذهبی به دست داریم، بر اساس نوشته نسفی، ساره دختر امام امیر الحاج ابوبکر محمد بن عثمان بن ابی بکر دبّاس سمرقندی، از معدود زنان ماوراء النهر در قرن ششم ه بود که در علم حدیث دستی داشت (نسفی، 235). بنا به نوشته ذهبی، دختر ابو محمد عبدالله بن احمد بن عمر سمرقندی معروف به کمال که به نیکوکاری موصوف بود، محدثه بود. پدر و شوهر وی نیز از علمای حدیث بودند. این زن عالمه در سال 558 ه درگذشت (سیر، 20/420).

نتیجه گیری: از نوشتار فوق نتایج زیر حاصل می شود:

1 بر خلاف پندار خام برخی افراد بی اطلاع، پس از سقوط سامانیان و سلطه ترکان بر ماوراءالنهر چراغ مطالعات دینی به عنوان بخشی از فرهنگ و تمدن اسلامی، خاموش نشد، بلکه در برخی رشته ها همچون حدیث، به صورتی بسیار جدی تر از گذشته پیگیری شد و شاید از برکت همین مطالعات بود که اسلام در میان ترکان تازه وارد قبول عام یافت.

2 هرگاه در یک جامعه، دین و اعتقادات و لزوم فراگیری آموزشهای دینی نهادینه و فرهنگ سازی شود، شور و شوق بی نظیری را در انسانها برای انجام حرکتهای علمی مؤثر و جدی ایجاد می کند.

3 اقبال و رویکرد عمومی به جریانهای فرهنگی و آموزشی از چند جهت در بهبود این جریانها تأثیر داشت: از یک طرف سبب ایجاد شوق و هیجان بیشتر در علما و دانشمندان برای گسترش فعالیتهای علمی آنان می شد و از طرف دیگر حمایت های معنوی و مالی مردم و نهادهای دولتی از این جریانها را جلب می کرد، و امکانات بیشتری را در مسیر فعالیتهای فرهنگی قرار می داد. هر چند رویکرد عمومی سبب می شد تا مطالعات انجام شده بسیار سطحی و فاقد دقت و تعمق لازم باشد.

4 شاید نبود فضای سیاسی و اجتماعی مناسب برای فعالیت در سایر رشته های

علمی، باعث می شد تا افراد با استعداد و علاقمند، توانایی های خود را در علوم نقلی که عامه پسند و پر مشتری بود به کار گیرند. از طرف دیگر، چون این گونه علوم هیچ گونه مشکلی برای حکومت وقت نداشت، حکومتها نه تنها مانعی برای این علوم ایجاد نمی کردند، بلکه گاهی برای مسلمان جلوه دادن خود، از این علوم حمایت نیز می کردند.

منابع

ابن جزری؛ غایة النهایة فی طبقات القراء، به کوشش برگشتراسر، بیروت، 1402ق/1982م.

؛ النشر فی القراءات العشر، تصحیح محمد الصباغ، قاهره، مطبع مصطفی، بی تا.

ابن حجر عسقلانی؛ لسان المیزان، هند، حیدرآباد، دائرة المعارف العثمانی، 1329 1331ق.

ابن خلدون؛ مقدمه، ترجمه محمد پروین گنابادی، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، 1369ش.

ابن دمیاطی، احمد بن آیبک؛ المستفاد من ذیل تاریخ بغداد، تحقیق قیصر ابو فرح، بیروت، دار الکتب العلمیه.

ابن رجب بغدادی؛ الذیل علی الطبقات الحنابله، جلد اول، چاپ هنری لاوست، دمشق، 1370ق.

ابن عماد حنبلی؛ شذرات الذهب، بیروت، المکتب التجاری للطباعة و النشر، بی تا.

ابن نجار بغدادی؛ ذیل تاریخ بغداد، تصحیح قیصر فرح، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1402ق/1982م.

استوری؛ ادبیات فارسی بر مبنای تألیف استوری، ترجمه یحیی آرین پور، تهران، پژوهشگاه، 1362ش.

اصفهانی، عماد الدین کاتب؛ خریدة القصر، تصحیح محمد عدنان آل طعمه، تهران، دفتر نشر میراث مکتوب، 1375ش.

بروکلمان؛ تاریخ الادب العربی، قم، دار الکتب الاسلامی، بی تا.

بغدادی، اسماعیل پاشا؛ ایضاح المکنون فی الذیل علی کشف الظنون، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بی تا.

؛ هدیة العارفین، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بی تا.

بلانت، ویلفرد؛ جاده زرین سمرقند، ترجه رضا رضایی، تهران، جانزاده، 1363.

پاکتچی، احمد؛ «ابن مهران»، در دائرة المعارف بزرگ اسلامی، جلد 4.

جوینی، عزیزالله؛ «مقدمة» تفسیر نسفی.

حاجی خلیفه؛ کشف الظنون، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بی تا.

حاکم نیشابوری؛ تاریخ نیشابور، ترجمه محمد بن حسین خلیفه نیشابوری، به کوشش محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران، 1375ش.

حدادی؛ الموضح فی التفسیر، تحقیق صفوان عدنان داوودی، دمشق، دار القلم، 1408ق/1988م.

خطیب بغدادی؛ تاریخ بغداد، بیروت، دار الکتب العلمیة، 1407ق/1986م.

دانش پژوه، محمدتقی؛ تفسیر ینابیع العلوم اندخودی، مجله آریانا، سال 1354 شماره 1.

ذهبی؛ تذکرة الحفاظ، تصحیح، شیخ زکریا عمیرات، بیروت، دار الکتب العلمیة، 1419ق/1998م.

ذهبی؛ سیر اعلام النبلاء، تحقیق بشار عواد، بیروت، مؤسسة الرسالة، 1413ق/1993م.

؛ معرفة القراء الکبار، تحقیق محمد سید جاد الحق، مصر، دار الکتب الحدیثه، بی تا.

سبکی؛ طبقات الشافعیة، تحقیق عبدالفتاح محمد الحلو، بیروت، دار احیاء الکتب العربیة، بی تا.

سمرقندی، ابو طاهر؛ سمریه، به کوشش ایرج افشار، تهران، فرهنگ ایران زمین، 1343.

سمعانی؛ الانساب، بیروت، دار الفکر، بی تا.

سیوطی؛ طبقات الحفاظ، تصحیح علی محمد عمر، قاهره، مکتبة وهبیة، 1393ق.

عوفی؛ لباب الالباب، تصحیح سعید نفیسی، تهران، ابن سینا و علمی، 1335ش.

فروغ، عمر؛ تاریخ الادب العربی، الجزء الثالث، بیروت، دار العلم للملایین، 1972م.

قرشی، الجواهر المضیئه، هند، حیدرآباد، بی تا.

لکنوی، محمد عبدالحی؛ الفوائد البهیه فی تراجم الحنفیه، تصحیح محمد بدرالدین ابو فراس، بیروت، دار المعرفه، بی تا.

معین الفقراء، احمد بن محمود؛ تاریخ ملازاده، تصحیح احمد گلچین معانی، تهران، کتابخانة ابن سینا، 1339ش.

مقدسی؛ احسن التقاسیم، ترجمه علی نقی منزوی، تهران، شرکت مؤلفان و مترجمان، 1361ش.

مولوی؛ مثنوی معنوی، تصحیح دکتر توفیق سبحانی، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1373ش.

ناجی، محمدرضا؛ تاریخ و تمدن اسلامی در قلمرو سامانیان، تهران، مجمع علمی تمدن، تاریخ و فرهنگ سامانیان، 1378ش.

نسفی، نجم الدین عمر؛ تفسیر نسفی، تصحیح عزیزالله جوینی، تهران، بنیاد قرآن، 1362ش.

؛ القند فی ذکر علماء سمرقند، تحقیق یوسف الهادی، تهران، دفتر نشر میراث مکتوب، 1378ش.

یاقوت، معجم البلدان، بیروت، دار صادر، بی تا.

یواقیت العلوم، تصحیح محمد تقی دانش پژوه، تهران، بنیاد فرهنگ ایران، 1345ش.

منبع: www.humanitiesportal.com