مقدمه

ایلک خانیان یکی از سلسله های ترک تبار جهان اسلام بودند که توانستند پس از تصرف بخارا پایتخت سامانیان در سال 389 هجری، تا سال 609 هجری به حکومت خود ادامه دهند (ابن اثیر، 9/30). قلمرو آنان قسمت میانی رود جیحون (آمو دریا) و رود سیحون (سیر دریا) بود که در اصطلاح جغرافی نویسان مسلمان به ماوراء النهر معروف بوده و سمرقند و بخارا از مهمترین شهرهای آن محسوب می شده اند (حموی، 5/7 46).

ماوراء النهر از دیرباز با مذهب حنفی ارتباط داشته است و هنگامی که ایلک خانیان در اواخر سده چهارم هجری توانستند این سرزمین را فتح کنند اکثریت مردم در این مناطق پیرو مذهب حنفی بودند. پذیرش مذهب حنفی از سوی ماوراء النهریان چنان است که به گواهی زندگی نامه های رجال فقه حنفی، اکثریت مطلق عالمان این مذهب، تا پیش از حمله مغول، ریشه ای ماوراء النهری داشتند (قرشی،ج 3)؛ و پس از این زمان نیز رجال تربیت یافته در شهرهای سمرقند و بخارا، چنان اعتباری داشتند که در دیگر مناطق عالم اسلام، همچون مصر و شام و آسیای صغیر، مناصب علمی و اداری درجه اول بر عهده آنان بود (مادلونگ، ص 66 به بعد).

در ریشه یابی علل رسوخ مذهب حنفی در میان مردمان ماوراء النهر می توان به چهار علت اشاره کرد:

یکم: پیوند مرجئه با فقه حنفی

در تاریخ مذهب ارجاء که یکی از مذاهب کلامی رایج در میان مسلمانان در سده اول هجری بوده است، دو نکته مرتبط با بحث ما وجود دارد: نخست آنکه از میان امامان مذاهب چهار گانه اهل سنت فقط ابوحنیفه، مدافع این مذهب بوده و دوم آنکه خراسان و ماوراء النهر، مهمترین مراکز رشد و توسعه مرجئه بوده است. چنانکه

خراسانیان به داشتن این مذهب معروف شده بودند (ابن ابی یعلی،1/37) و رهبران مرجئی مذهبی که بر ضد امویان قیام کردند، خراسان و سپس ماوراء النهر را مرکز جنبش خود قرار داده بودند (جعفریان، ص 194 تا 189) و همه آنها نیز با ابوحنیفه در ارتباط بودند. چنانکه آرای ابوحنیفه در حمایت از مذهب ارجاء را نیز دو تن از شاگردان خراسانی و ماوراء النهری او یعنی ابو مطیع بلخی در کتاب فقه الابسط (ر. ک. ابو حنیفه، ص 42) و ابو مقاتل سمرقندی درکتاب العالم و المتعلم گرد آورده اند که درستی مطلب سمرقندی را می توان با مراجعه به دیگر آثار ابوحنیفه نیز فهمید (ر. ک. سمرقندی اِسمندی، الطبقات السنیه فی تراجم الحنفیه، ص 154 تا 158).

بنابراین یکی از دلایل رواج فقه حنفی در میان ماوراء النهریان، حمایت ابوحنیفه از مرجئه بوده است که در اواخر سدة اول هجری بر ضد نظام اموی در خراسان و ماوراء النهر قیام کرده بودند.

دوم: شاگردان ماوراء النهری ابوحنیفه

به سبب اهمیت فراوانی که مسلمانان برای علوم شرعی قائل بودند برخی از آنان در راه کسب این علوم، رنجهای زیادی را به جان خریده و از مناطق دور دست، خود را به شهرهای بزرگ علمی همچون بغداد رسانده و پس از کسب علم از محضر عالمان به شهر خود بازگشته و معمولاً به ترویج آنچه آموخته بودند می پرداختند؛ و به این گونه در هر منطقه ای، مذهبی خاص رواج می یافت. یکی از ماوراء النهریانی که توانست از مذهب فقهی ابو حنیفه استفاده کند ابوحفص احمد بن حفص بخاری (د. 217 ه) است که شاگرد محمد بن حسن شیبانی (د. 189 ه) شد که او نیز از بزرگترین شاگردان حلقه درسی ابو حنیفه بوده است. به نقل تاریخ بخارا «به سبب وی ابو حفص بخارا قبة الاسلام شده است و ائمه و علما محترم گشتند، سبب او بوده است.» (ص 77).

سوم: همکاری عالمان حنفی با حکومت سامانیان

سومین عامل مهم در تاریخ مردم ماوراء النهر به مذهب حنفی، همکاری عالمان حنفی با سامانیان و جلب حمایت آنان بوده است به گفته نرشخی، چون اسماعیل سامانی به نزدیک بخارا رسید «پسر خواجه ابوحفص کبیر، بیرون آمد به استقبال، به اشراف بخارا، از عرب و عجم همه با وی بودند تا به کرمینه و ابو عبدالله پسر ابوحفص بفرمود تا شهر را بیاراستند … » (ص 90). اینگونه اقدامات باعث شد تا سامانیان نیز به لحاظ مذهبی حامی حنفیان شوند و این همکاری دو جانبه چنان رونق گرفت که در اواخر سدة سوم یا اوایل سدة چهار هجری که برخی از مذاهب مخالف با مذهب حنفی در ماوراء النهر رواج یافتند، سامانیان از تهیه متنی اعتقادی از سوی عالمان حنفی، حمایت کردند که سواد اعظم خوانده می شد. این کتاب نخست به زبان عربی نوشته و سپس به فارسی ترجمه گردید. در مقدمه آن چنین آمده است:

«اما بدانک سبب تصنیف این کتاب آن بود که بی راهان و مبتدعان و هواداران به سمرقند و بخارا و ماوراء النهر بسیار شدند. پس ائمه و فقها و علمای سمرقند و بخارا و ماوراء النهر گرد آمدند و گفتند آبای و اجداد تا بودند بر طریق سنت و جماعت بودند؛ اکنون هواهای مختلف پیدا شده و ما را جای ترس است. این سخن را به امیر خراسان رسانیده اند امیر عادل اسماعیل بفرمود مر عبدالله ابی جعفر و باقی فقها را که بیان کنید مذهب راست و طریق سنت و جماعت، آن را که پدران ما بر آن بوده اند …» (حکیم سمرقندی، ترجمه سواد الاعظم، ص 17 تا 19).

به مصداق «الناس علی دین ملوکهم» می توان پذیرفت که حمایت سامانیان از مذهب حنفی، در گسترش آن در ماوراء النهر بسیار مؤثر بوده است.

چهارم: آسان بودن فقه حنفی در مقایسه با سایر مذاهب

این نکته در اصل به دیدگاه ابوحنیفه در جدا دانستن ایمان قلبی از فعل مسلمان باز می گردد که یکی از اصول اساسی مذهب مرجئه به حساب می آید (مغنیساوی، ص 57 تا 63) به همین اصل در گسترش این مذهب در پاره ای از مناطق اسلامی بویژه در میان نو مسلمانان ماوراء النهری که سرزمین آنها برای نخستین بار در سال 89 هجری به فتح اسلامی در آمده بود (ابن اثیر، 8/20) بسیار مؤثر افتاد بویژه هنگامی که ابو حنیفه رسماً اعلام کرد که «تازه مسلمان در قلمرو کفر اگر قرآن نداند و یا از فرائض دینی بی خبر باشد، به صرف ادای شهادت مؤمن است.» (ص 42). این دیدگاه برای ساکنان تازه مسلمان ماوراء النهر بشارت مهمی بوده و تمایل آنها را به مذهب مرجئه و ابو حنیفه و فقه حنفی روزافزون کرده است بویژه که در رساله اعتقادیه مذکور در سدة چهارم هجری اصل جدایی ایمان از عمل اینگونه توضیح داده شده است:

«و مذهب سنت و جماعت آن است که اگر یک بنده همه گناهان تنها بکند، آن را از رحمت حق تعالی نومید نباشد بود، قوله تعالی لا تیأسوا من روح الله. الآیه. و اگر مؤمنی صد هزار مرد را بکشد، یا صد هزار زنا کند یا صد هزار لواطی کند، یا صد هزار خمر بخرد، یا هیچ نماز نکند. یا مال مسلمانان ببرد یا از جنابت غسل نکند، یا زکات ندهد، و اینها را گناه داند مؤمن حقانی بود؛ اگر توبه کند حق تعالی بیامرزد و اگر بی توبه رود آن در مشیت حق تعالی باشد خواهد بیامرزد به فضل خویش و خواهد عذاب کند به عدل خویش و باز به بهشت برد. و هر که گوید که به کردن اینها کافر شود آن حروری (از خوارج) باشد. (همان، ص 30).

علاوه بر آنچه گفته شد واقع گرایی فقه حنفی که موجب آسانتر شدن احکام آن می شده نیز یکی از دلایل گرایش مردم بوده که در جایی دیگر از مقاله به نمونه هایی از آن اشاره خواهد شد.

بنابر آنچه گذشت، فقه حنفی به دلایل چهارگانه، پیش از به قدرت رسیدن ایلک خانیان در ماوراء النهر مذهب رایج میان عالمان و مردمان بوده است و در این باره سهم دولت سامانیان نیز قابل توجه است که به آن اشاره شد. اما ویژگی های فقه حنفی وعلوم وابسته به آن در عهد ایلک خانیان در مقایسه با عصر سامانیان اصل بحث ماست که آنها را چنین بر می شماریم:

الف رشد کمی دانشوران فقه

با مراجعه به کتابهای رجالی فقه حنفی این نکته آشکار می شود که در نیمه دوم سدة سوم هجری تنها از ابن یمان سمرقندی (د. 286 ه) یاد شده که در مبارزه با کرامیه سیستان سهم بزرگی داشت و در این زمینه کتابی نگاشت (حاجی خلیفه، 1/119، 839، 2/117)؛ اما به تدریج به شمار فقهای حنفی در ماوراء النهر افزوده می شود چنانکه در سده چهارم هجری از فقیهانی چند یاد شده که می توان به بزرگانی چون مکحول النسفی (د. 318 ه) شاگرد ابن کرام و مؤلف کتابی در فقه (همان، 2/1340، 1571 و اعلام زرکلی، 8/212) و کرابیسی سمرقندی (د. 322 ه) دارای تألیفاتی در فقه (حاجی خلیفه، 12/1257) و ابو منصور ماتریدی (د. 333 ه) متکلم بزرگ که از شارحان کتابهای فقهی ابوحنیفه نیز بوده (لکنوی، الفوائد البهیه فی تراجم الحنفیه، ص 195) یاد کرد.

افزون بر اینان فقهای حنفی نامدار در این سده عبارتند از: ابو محمد سبز مونی اهل بخارا (د. 350 ه) که مسند ابوحنیفه را نوشته (قرشی، 4/65) و ابولیث سمرقندی (د. 373 ه) که کتابی به نام خزانة الفقه نگاشته است (تاج التراجم، ابن قطلوبغا، ص 242).

چنانکه ملاحظه می شود در دوران سامانیان بویژه در سده چهارم هجری تنها شش نفر از ماوراء النهر در عرصه تدوین کتب فقهی نام آور شدند.

اما در سده پنجم هجری که حاکمیت ایلک خانیان در سراسر ماوراء النهر گسترش یافته، در منابع رجالی از این فقیهان حنفی مذهب یاد شده است: قاضی حسین نسفی فشیدیرجی، (د. 422 ه) که کتابهای الفوائد و الفتاوی را در فقه نگاشته است(لکنوی، الفوائد البهیه فی تراجم الحنفیه، ص 44). ابو زید عمر بن الدبوسی (د. 436 ه) که نُه کتاب مهم در فقه و اصول فقه حنفی تدوین کرده (ابن خلکان، 2/251). ابو الحسن سغدی حنفی (د. 461 ه) صاحب منصب قضا که چهار عنوان کتاب فقهی او در مذهب حنفی ثبت شده است (لکنوی، همان ص 77). فخر الاسلام ابو الحسن بزدوی (د. 482 ه) اهل بخارا که در زمینه فقه و کلام و تفسیر حنفی دو عنوان کتاب از او وجود دارد (بغدادی، هدیة العارفین فی اسماء المؤلفین و آثار المصنفین، 1/693)؛ ابوبکر حصیری (د. 500 ه) از اهالی بخارا مؤلف کتابی در فقه با عنوان الحاوی، که شامل احکام بسیاری از فقیهان است که از اصول کتابهای فقه حنفی به شمار می آید و مرجع فقیهان پس از او محسوب می شود (قرشی، همان 2/49) در سده پنجم هجری این پنج نفر را احتمالاً می توان به لحاظ آثار فقهی آنها در زمره سرآمدان فقه حنفی به حساب آورد.

اما در سده ششم هجری به رغم آنکه در سال 536 هجری در نبرد قطوان بودایی مذهبان سلسله قراخطایی توانستند سلطان سنجر سلجوقی را شکست دهند و ماوراء النهر را تصرف کنند (ابن اثیر، الکامل، 11/90) و دولت ایلک خانی را خراج گذار خود در ماوراء النهر نمایند همچنان رشد کمی دانشوران فقه ادامه یافت و روی به فزونی یافت.

در این دوره از بزرگان و شخصیتهایی در فقه حنفی باید نام برد مانند:

ابو معین میمون بن مکحول نسفی (د. 508 ه) فقیه و اصولی بزرگ حنفی که هشت عنوان از رساله ها و کتابهای او در زمینه فقه تدوین شده است (ابن قطلوبغا، همان، ص 58).

قاضی ابو محمد عبدالعزیز بن زرعه نسفی (د. 533 ه) که سرآمد فقیهان عصر خود بود و از هشت عنوان کتابهای فقهی او دو عنوان به فارسی نگاشته شده است (بغدادی، همان، ص 578).

اسبیجابی (د. 535 ه) شیخ الاسلام سمرقند که سه عنوان کتاب فقهی برای او ذکر شده است (لکنوی، همان، ص 134).

صدر الشهید حسام الدین ابو محمد عمر بن مازه بخاری از اعضای خاندان آل برهان (عوفی، تذکره لباب الالباب، 2/200) که در هنگام حمله قراختائیان به ماوراء النهر در سال 536 ه کشته شد (ابن اثیر، همان، 11/90) دارای پانزده رساله و کتاب در زمینه فقه حنفی (حاجی خلیفه، 1/46)؛ او کتاب شیبانی در فروع فقه حنفی را هم به نظم درآورد (بغدادی، همان، ص 579).

اسمندی سمرقندی (د. 552 ه) فقیه، اصولی و متکلم حنفی که پانزده عنوان کتاب در فقه و اصول و فقه و کلام دارد (سمعانی. الانساب، 1/261).

ناصر الدین سمرقندی (د. 566 ه) فقیه حنفی که در سال 524 ه به بغداد سفر کرد، چهارده عنوان رساله و کتاب در فقه حنفی از خود به یادگار گذاشته است (حاجی خلیفه، 1/565).

رکن الاسلام امام زاده (د. 537 ه) فقیه، اصولی و صاحب منصب افتاء شهر بخارا که سه عنوان کتاب فقهی داشته و در یکی از آنها با عنوان عقود الجواهر فقه حنفی را به نظم درآورده است (همان، 1/565).

ابو منصور محمد احمد سمرقندی (د. 575 ه) که کتابهای او در فقه مورد توجه طلاّب علوم دینی قرار گرفت (قرشی، 2/6). عتابی بخارایی (د. 586 ه) مفسّر و فقیه با شش عنوان کتاب که بیشتر آنها در فروغ فقه حنفی است و یکی از آنها به نام الفتاوی همواره همراه کسانی بوده که به منصب قضاء و افتاء می رسیدند (طاش کوپری زاده، مفتاح السعادة، 2/278) و بالاخره برهان الدین فرغانی مرغینانی (د. 539 ه) از استادان بزرگ فقه حنفی که به منصب شیخ الاسلامی رسید و دوازده عنوان کتاب و رساله از او در منابع ذکر شده است (ابن قطلوبغا، همان، ص 31).

این یازده نفر عالمانی بودند که در رتبه نخست فقاهت قرار داشته و آثار و تألیفات آنها در منابع ذکر گردیده است. هر چند اشاره به همین تعداد از فقیهان، رشد کمی دانشیان فقه را در سده پنجم و ششم هجری به خوبی نشان می دهد اما از یک بررسی معمولی در تعداد زندگینامه های رجال فقه حنفی در کتاب جواهر المضیه قرشی، چنین بر می آید که پیش از حکومت ایلک خانیان تنها سی نفر از فقیهان حنفی در جهان اسلام از اهالی ماوراء النهر بوده اند در حالی که پس از به قدرت رسیدن دولت ایلک خانیان بیش از یکصد و سی تن از رجال فقه و اصول ماوراء النهر حنفی بوده و در مناصب گوناگون دینی و اداری خدمت می کردند؛ هر چند این رقم در کتاب معتبر انساب سمعانی به دویست نفر می رسد (ج 2، 3، 4 و 5).[1] رشد کمّی عالمان و تألیفات آنان، نشان از بهبود روند پرداختن به علم فقه و یکی از نشانه های ارتقاء آن محسوب می گردد.

ب رشد کیفی متون فقهی حنفی

یکی از شاخصه های کیفی شدن هر دانش، پیدا شدن رشته های گوناگون در آن است که فقه حنفی در عهد ایلک خانیان با رشد فراوانی در دانش های فرعی وابسته به خود، این ویژگی را دارا شد، که به برخی از نمونه ها اشاره می شود:

1. علم اصول فقه

در راه استنباط احکام فقهی به ویژه در مذهب ابو حنیفه که رأی و قیاس را حجت می دانست، پیدایش قواعد علمی استنباط، طبیعی بود. کوپری زاده به هنگام سخن گفتن از علم فقه (مفتاح السعاده فی موضوعات العلوم، 2/133) به شخصیت های بزرگی در

__________________________________

[1]. با توجه به اینکه اسامی عالمان حنفی در سراسر کتاب انساب سمعانی پراکنده است و چاپهای این کتاب نیز فهرست اعلام ندارد و یا امکان شناخت موقعیت جغرافیایی اسامی افراد بدون مراجعه به متن ممکن نیست مأخذ فوق به همین صورت پراکنده ذکر گردیده است.

میان مذاهب گوناگون فقهی اشاره می کند که در مذهب حنفی باز هم پیشتازی با اصولیان ماوراء النهر است. فقیهانی چون ابو زید دبوسی (د. 430 ه) که در علم اصول کتابهایی چون الاسرار و تقویم الادله را نگاشت (ابن خلکان، 2/251) و پس از او کتاب فخر الاسلام بزدوی (د. 482 ه) که کتاب اصول فقه او دارای اهمیت فراوان است (بغدادی، 1/639). کوپری زاده همچنین از سرخسی یکی از پیشگامان تدوین علم اصول فقه در ماوراء النهر با عناوینی چون امام، حجت، متکلم، فقیه، اصولی و مناظر یاد کرده (همان، 2/164) و سرخسی خود در مقدمه کتابش می گوید: این مطالب را در حصار شهر اوزگند.[1] املاء کرده تا فهم و استنباط فروغ فقهی برای طلاب آسان شود (اصول السرخسی، مقدمه، ص 1).رونق دانش اصول فقه در ماوراء النهر قطعاً حکایت از ارتقای کیفیت آراء فقهی عالمان این دیار می کند.

2. ایجاد متون قانونی بر اساس فقه حنفی

به رغم توجه به میراث پیشینیان در فقه و تبویب آراء و نظرات آنان از سوی بسیاری از فقیهان مذاهب، بعضی از عالمان حنفی در اندیشه فقه کاربردی بودند و این اندیشه آنان را بر آن داشت تا بیش از نظریه پردازی به جنبه های کاربردی فقه توجه بیشتری داشته باشند. کتاب النتف فی الفتاوی شیخ الاسلام ابو الحسن علی سغدی (د. 468 ه) نمونه ای از این رویکرد است. او مصنف، فقیه و قاضی بوده و یکی از نخستین عالمانی است که لقب شیخ الاسلام یافته است (لکنوی، ص 77). روش سغدی در تألیف این کتاب آن است که در همه باب های گوناگون فقهی به ذکر احتمالات

__________________________________

[1]. اوزگند یکی از شهرهای ماوراء النهر و محل شکل گیری سلسله ایلک خانیان است (بارتولد، ترکستان نامه، 1/560).

ممکن می پردازد. بر پایه این دیدگاه می توان واقعیت های اجتماعی عصر او را از طریق فتواهایش دریافت.

برای نمونه به هنگام بحث از احکام فقهی سفر، تقسیم بندی سغدی از سفر بی نظیر و ناظر به واقعیت های زمانه اوست. او می نویسد:

«مردم در موضوع مسافرت کردن یا مقیم بودن، دو گروهند یا خود اراده سفر و اقامت می کنند و یا به اعتبار تابعیت از دیگری مسافر یا مقیم محسوب می شوند. گروه اخیر پنج مصداق دارند: اول، سپاهیان همراه فرمانده؛ دوم، بردگان همراه مولا؛ سوم، زنان شوهردار؛ چهارم، کارگر همراه استادکار؛ پنجم، طلاب علم همراه عالم در هنگامی که ملازم اویند و با سفرش سفر می کنند و با اقامتش مقیم می شوند (همان، 1/8 77).

با توجه به این که در سده پنجم هجری سفرهای جنگی فراوان بوده و برده داری و برده فروشی نیز رونق داشته و مهاجرتها و ملازمت استادان فراوان و از پدیده های رایج عصر، بویژه در ماوراء النهر بوده است. واقع گرایی سغدی را بیشتر و بهتر می توان درک کرد.

همچنین آراء فقهی او در باب دیگر موضوعات رایج این دوره در ماوراء النهر مانند اجاره کشتی (همانجا، 2/573)، اجاره خیمه و چادر و اسلحه (همانجا، 2/573) و بحث مفصل درباره راهزنان و احکام راهزنی (همانجا، 2/8 656) از نمونه های بارز این کارکرد گرایی فقهی است؛ آراء سغدی همچنین می تواند سادگی و عملی تر بودن بیشتر فقه حنفی را در مقیاس با مذاهب دیگر اهل سنت نشان می دهد؛ مثلاً شرایط اقامه نماز جمعه در آبادیها (همانجا، 1/93) یا نماز جماعت در کشتی ها (همانجا، 1/90) از نمونه های قابل ذکر و عنایت است.

3. علم الشروط

به گفته حاجی خلیفه، این دانش را فقیهان ماوراء النهری ابداع کردند و نخستین فقیه آنان دبوسی در دهه های آغازین سده پنجم و سپس اسمندی سمرقندی در سده ششم هجری از نام آوران این علم بودند (1/1046). در این علم به فقه وکتابت و عرف توجه می شد و هدف آن نیز حفظ حقوق و اموال مردم، پایان بخشیدن به منازعات حقوقی و جلوگیری از انجام معاملات فاسد حقوقی بود. با توجه به محتوای مباحث این علم که از فروعات علم فقه است می توان آن را راه و رسم تهیه قراردادهای حقوقی و ثبت معاملات اقتصادی نامید. اسمندی سمرقندی فقیه نیمه سده ششم کتاب الشروط و علوم الصکوک را درباره این علم نگاشته است. مباحثی چون راههای شناسایی متعاقدین و انواع مبیع، چگونگی انجام معاملات در شهرها و کیفیت نشانی دادن منزل، مغازه، باغ و بوستان و قریه، ابزار آلات مشاغل گوناگون با وصف کامل هر یک از آنها و نیز انواع اجاره با ارائه قرارداد نامه های حقوقی به روشنی آمده است (سمرقندی، همانجا، 59 62، 69، 94، 95، 101، 108، 119 و 165). اینگونه بهره گیری از فقه و کتابت و عرف در متون حقوقی و واشکافی دقیق معانی الفاظ و تعیین میزان کاربرد مفهومی هر یک از آنها در هنگام تنظیم قراردادها، از شاخصه های ارتقاء کیفی دانش فقه محسوب می شود که در عهد ایلک خانیان رواج یافته بود.

4. علم الخلاف

از آنجا که پیروان مذهب حنفی در صدد اثبات برتری مذهب خود بر دیگر مذاهب فقهی اهل سنت بودند به علم الخلاف نیز خود را مجهز کردند. در این علم ضمن طرح آراء فقهی مذاهب دیگر و دلایل آنها کوشش می شد تا با نقد این دلایل، به اثبات آراء فقهی مذهب حنفی یا هر مذهب دیگری پرداخته شود کوپری زاده نخستین فقیهی را که از علم الخلاف سخن گفته و در این باره کتاب نوشته، دبوسی (د. 430 ه) می داند که در استخراج حجت و برهانهای عقلی ضرب المثل بوده است (مفتاح السعاده، 2/133). علاوه بر او فقیهانی چون حصیری (د. 500 ه) و اسمندی سمرقندی (د. 552 ه) ازماوراء النهر برخاستند که در این میان سمرقندی 203 مسئله اختلافی میان حنفی ها و شافعی ها را مورد بررسی قرار داده و ضمن طرح دیدگاه شافعیان و دلایل آنها به اثبات ادعاهای خود پرداخته و ایرادهای دیگران را پاسخ گفته است؛ مباحث او در کتابی به نام طریقة الخلاف بین الاسلاف به چاپ رسیده است.

با توجه به آنچه گفته شد می توان از بهبود کمی و کیفی دانش فقه در قلمرو ایلک خانیان سخن گفت و آنچه را که بارتولد در ترکستان نامه با عنوان کلی انحطاط فرهنگ و دانش در عهد حکومت ایلک خانیان از آن یاد کرده (ترکستان نامه، 1/68) دست کم درباره دانش فقه نپذیرفت.

منابع

ابن ابی یعلی، ابوالحسین؛ طبقات الحنابله، به تحقیق محمد حامد الفیقی، قاهره، مطبعة السنة المحمدیة، 1371ق.

ابن قطلوبغا؛ تاج التراجم فی طبقات الحنفیه، به اهتمام فلوگل، لایپزیک، 1862م.

ابن اثیر؛ الکامل فی التاریخ، قاهره، بی نا، 1290ق.

ابن خلکان؛ وفیات الاعیان و انباء الزمان، قاهره، مطبعة بولاق، 1299ق.

ابو حنیفه محمد بن نعمان؛ العالم و المتعلم، به اهتمام زاهد الکوثری، قاهره، 1368ق.

بارتولد، ولادیمیر؛ ترکستان نامه، ترجمه کریم کشاورز، تهران، مؤسسه انتشارات آگاه، 1366ش.

بغدادی، اسماعیل پاشا؛ هدیة العارفین فی اسماء المؤلفین و آثار المصنفین، استانبول، 1951م.

جعفریان، رسول؛ مرجئه تاریخ و اندیشه، قم، انتشارات انصاریان، 1374ش.

حاجی خلیفه؛ کشف الظنون عن اسامی الکتب و الفنون، استانبول، مطبعة المعارف، 1941م.

حموی، یاقوت؛ معجم البلدان، چاپ دار الصادر، بیروت، بی تا.

زرکلی، خیرالدین؛ الاعلام، بیروت، دار العلم للملایین، 1989م.

سرخسی، ابوبکر محمد؛ اصول السرخسی، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1993م.

سُغدی، ابوالحسن علی بن الحسین؛ النتف فی الفتاوی، حقّق علیه صلاح الدین الناهی، بغداد، مطبعة الارشاد، 1976م.

سمرقندی، ابو نصر محمد؛ کتاب الشروط و علوم الصکوک، بغداد، دار الشئون الثقافیه العالم، 1987م.

سمرقندی، ترجمه سواد الاعظم، به تصحیح عبدالحی حبیبی، تهران، 1348ش.

سمرقندی اِسمندی، علاء الدین محمد بن عبد الحمید ابی الفتح؛ حقّق علیه عادل احمد، طریقة الخلاف بین الاسلاف، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1413ق/1992م.

سمعانی، ابوسعد؛ الانساب، به تعلیق عبدالله عمر البارودی، دار الجنان، بیروت، چاپ اول، 1988م.

عوفی، محمد؛ تذکرة الالباب، به کوشش ادوارد براون، لیدن، 1906م.

قرشی، عبدالقاهر؛ جواهر المضیه فی طبقات الحنفیه، ریاض، نشر هجر للطباعة و النشر و التوزیع و الاعلان، 1993م.

لکنوی، محمد عبدالحی؛ الفوائد البهیة فی طبقات الحنفیه، چاپ بولاق، قاهره، 1325ق.

مادلونگ، ویلفرد؛ مکتبها و فرقه های اسلامی در سده های میانه، بیروت، دار الفکر المعاصر، 1999م.

مغنیساوی، احمد بن محمد؛ شرح الفقه الاکبر، حیدرآباد دکن، 1367ق.

الناهی، صلاح الدین؛ تعلیق بر النتف فی الفتاوی، بغداد، مطبعة الارشاد، ج دوم، 1976م.

نرشخی، ابوبکر؛ تاریخ بخارا، به تصحیح مدرس رضوی، دانشگاه تهران، 1356ش.


منبع:www.humanitiesportal.com