نقد تاریخی در آثار تاریخ نگاران مسلمان پدیدآورنده : حسن حسین زاده شانه چی
مواد شناخت تاریخی در اخبار و آثار مکتوب که خود مصدر جامعی برای اخبار می
باشند، گرد آمده اند. به طور طبیعی برای به دست آوردن اخبار، سه راه به
قرار زیر می شناسیم: الف مشاهده مستقیم که برای شاهد عینی حاصل می شود; ب مشاهده غیرمستقیم که عبارت از مشاهده آثار است; یعنی همان چیزی که نوشته سیاحان و جهان گردان را متمایز می سازد;
ج روایت که روش نقل رویدادهای تاریخی و تنها روشی است که پیش روی خواننده
تاریخ قرار دارد و تمام آن چه خواننده، محقق و نقدکننده تاریخ می تواند
درباره رویدادهای تاریخی بشناسد، همین نصوص نقل شده و اسناد آن ها است،
ولی این نصوص و اسنادشان، عین رویدادهای تاریخی نیستند، بلکه نقطه آغازین
راهی به شمار می روند که میان محقق تاریخ و رویدادهای مذکور وجود دارد، و
او برای شناخت میزان مطابقت این نصوص با واقعیت تاریخ، لازم است مسیری را
از نصوص مذکور تا رویدادهای مورد نظر از طریق گام های استدلالی پیوسته
بپیماید. این کار، همان است که به نقد تاریخی معروف می باشد که در دو
مرحله اساسی، محقق می شود: نقد ظاهری و نقد باطنی.
این مرحله به صحت اخبار و آثار تاریخی مربوط می شود و این که آیا همان
گونه هستند که مؤلّفشان نوشته و گفته یا در آن ها تغییر و تحریفی وارد شده
است. برخی مصادر که کتاب های معتبر تاریخی شده اند یا روایاتی که مسلّمات
تاریخی پنداشته می شوند، در حقیقت نوشته ها و اخباری هستند که به دروغ به
نویسندگان مشهور یا راویان معتبر نسبت داده شده اند. همین طور بسیاری از
اخبارِ برخی کتاب های معتبر تاریخی، به علت نسخه برداری های مکرّر یا دست
کاری های عمدی از جانب رونویسان، دست خوش تحریف شده اند. این گونه بازی
گرفتن اخبار در کتاب های تاریخی، فراوان است. گام اول در نقد
ظاهری، اثبات درستی انتساب کتاب های تاریخی است و این که نویسندگانشان
کیست اند; شناخته شده اند یا ناشناس و برفرض شناخته شده بودن، آیا به راست
گویی شهره اند یا به دروغ گویی و نیرنگ. برای اعتماد به منابع تاریخی،
آشنایی با نویسندگان آن ها و تاریخ زندگانیشان و میزان ارتباط ایشان با
حوادث و موقعیت های گردآوری اطلاعات آن ها، لازم است. کتاب هایی که
نویسندگانشان معلوم نیست، ارزش علمی خود را از دست می دهند و کتاب هایی که
به نویسندگانی منسوب اند، اعتبار علمی بیشتری از کتبی دارند که
مؤلّفانشان به طور قطعی شناخته شده اند. اگر تمام یک کتاب تاریخی یا قسمتی
از آن، ساختگی یا منسوب باشد، نمی توان به آن اعتماد کرد مگر به مقداری که
ارزش علمی اش با تحقیق تاریخی معلوم گردد. با این حال این گونه آثار به
طور کلی واگذاشته نمی شوند، زیرا ممکن است برای آن ها شواهد و مؤیّدهایی
از منابع معتبر و شناخته شده، پیدا شود و چه بسا همین کتاب ناشناخته تنها
مصدر موجود در خصوص اطلاعات مربوطه باشد. از این رو در صورت عدم وجود
محذورات علمی، مانند قرینه های دلالت کننده بر دروغ بودنش یا عدم امکان
تحقیق درباره آن تحت شرایط تاریخی که این اطلاعات به آن ها منتسب می شود،
می توان به این منابع اعتماد کرد. شناسایی نویسندگان کتاب های تاریخی، ضمن
تحقیق در اموری چند امکان پذیر است، از جمله: 1. دانسته های تاریخی موجود در کتاب مورد نظر;
2. پی گیری اخبار موجود در کتاب و نکته هایی که به هر گونه نقشی برای صاحب
کتاب اشاره دارند و ضمن آن ها می توان با وی آشنایی یافت. 3.
شناسایی بزرگانی که در زمان تألیف کتاب یا در دوره های تاریخی که کتاب
مذکور دربردارد، به تاریخ توجه داشته اند، و تحقیق در زندگی نامه آنان و
تصنیف هایی که به ایشان نسبت داده شده است. 4. شیوه به کار رفته در
نگارش کتاب و اصطلاحات خاصی که هر دوره تاریخی را از دوره های دیگر جدا
می سازد، برای شناخت زمانی که مصنّف در آن می زیسته است. چه بسا این کار،
در شناسایی وی از طریق دیگر تصنیفات شناخته شده اش مفید باشد.
هم چنین دشواری تعیین نام نویسنده کتاب در صورت اعمال اضافاتی از جانب
نویسندگان دیگر را باید به موارد فوق افزود، ولی این اضافات را می توان به
واسطه شیوه نگارش و برخی قراین دیگر تشخیص داد. امروزه در بررسی
صحت صدور و انتساب کتاب ها و اسناد، به موارد و نکته های چندی توجه می شود
از جمله، نوع نوشت افزارهای مورد استفاده در نگارش آن ها، یعنی کاغذ و
جوهر و قلم و نیز نوع خط مکتوب، و کاوش برای شناخت از طریق آزمایش های
شیمیایی و میکروسکوپی که در تعیین زمان حیات مؤلّف سودمند است. هم چنین
نوع الفاظ و عبارت های متن و صنایع ادبی به کار برده شده در آن ها، شخصیت
ها و القاب و عناوین و مناصب و اموری از این قبیل که در متن ذکر شده اند.
پژوهشگر تاریخ با تکیه بر این موارد و شاخصه هایی از این قبیل، به درستیِ
انتساب کتاب مورد نظر به صاحبش و به زمان تألیف آن دست می یابد.
گام دوم در شیوه نقد ظاهری، شناخت زمان و مکان تألیف کتاب مورد نظر است.
اهمیت والای زمان و مکان تألیف به دلیل تأثیراتی که زمان و مکان در میزان
دقت به کار رفته در توصیف حوادث و ذکر تفصیلات آن ها دارند، در ارزیابی
کار تاریخی نمایان می شود. هر قدر یک کتاب از جهت زمانی و مکانی به
رویدادهایی که گزارش می کند نزدیک تر باشد، ارزشمندتر است، نیز ارزش اخبار
تاریخی گردآمده توسط مورّخی که هم عصر با رویدادها بوده یا در زمانی
نزدیک به آن ها می زیسته، نسبت به تدوین هایی که در زمانی دیرتر و مکانی
دورتر صورت گرفته، بیشتر است. از این رو اخباری که در زمان و مکان وقوع
حادثه گردآوری شده اند، منبع تاریخی دسته اول به شمار می روند، در حالی که
تاریخ هایی که به جهت زمانی، دیرتر یا در مکانی غیر از مکان رویداد
تاریخی تدوین گردیده اند، از مصادر دسته دوم محسوب می شوند. مقصود از نقد باطنی، دست یابی به حقایق تاریخی از میان منابع تاریخی است و این، از طریق پاسخ به سه سؤال اساسی زیر میسر می شود: 1. معنای خبر تاریخی مورد نظر چیست و مقصود آن کدام است؟ 2. عواملی که ممکن است در پیدایش آن تأثیر گذاشته باشند، چه هستند؟ 3. آیا شرایط کافی برای نویسنده فراهم بوده که به او امکان دهد رویداد تاریخی را بر اساس واقعیت نقل کند؟
جواب سؤال اول، با درک این که مورّخ می خواسته چه بگوید، و در دو مرحله،
محقق می گردد: نخست، تفسیر ظاهر خبر و فهمیدن معنای الفاظ آن، و دوم،
فهمیدن معنای حقیقی خبر و درک مقصود نویسنده که این درک، مراعات نکته های
مهم زیر را می طلبد: 1. در نظر گرفتن زبان خاص نویسنده و مقصود او
از اصطلاحات و الفاظی که در گفتارش به کار برده است. این کار، به شناخت
دقیق زبان سند تاریخی وابسته است. همین طور شناخت کافی تغییرات حاصل از به
کارگیری برخی اصطلاحات در مراحل مختلف تاریخی لازم است تا اصطلاح مورد
نظر با توجه به روش به کارگیری و مفهوم آن در عصر مؤلّف، تفسیر گردد و
بدین ترتیب، محتوای منبع تاریخی همان گونه که مورد نظر نویسنده اش بوده،
فهمیده شود; 2. تفسیر عبارت های متن در چارچوب سیاق عمومی کتاب و
جدا نکردن جمله ها از قالب متن برای تفسیر آن ها، زیرا قالب کلیِ متن از
مهم ترین شواهد معنای مورد نظر نویسنده است; 3. موضع گیری کاملاً
بی طرفانه به عبارت های متن و پرهیز از توجیه جانب دارانه اخبار تحت تأثیر
پیش زمینه های ذهنی موجود. البته این سخت ترین نکته است و جز افرادی
اندک، کمتر کسی می تواند پای بندی کامل، دقیق و فراگیر به این امر داشته
باشد. به این ترتیب درک موضوع، آن گونه که مورخ گرد آورده، میسر می
شود، ولی این، بدان معنا نیست که بر واقعیت رویدادهای تاریخی آن گونه که
بوده، آگاه شده ایم بلکه این امر، تحقیق درباره شرایطی را می طلبد که ممکن
است در تدوین اصل تاریخی مورد نظر مؤثّر واقع شود و این، نکته ای است که
جواب دو سؤال دیگر، متکفل پاسخ گویی به آن می باشد. جواب سؤال دوم، با تحقیق در عواملی که ممکن است تاریخ نگار را به
دروغ گویی در قالب خبر واداشته باشد، به دست می آید. ضرورتی وجود ندارد که
مورّخ، رویدادهای تاریخی را همان گونه که بوده، گرد آورده باشد، بلکه چه
بسا با افزودن یا کاستن و یا جعل و تحریف تحت تأثیر برخی عوامل، آن ها را
به بازی گرفته باشد. به طور معمول، عوامل زیادی در این زمینه بر ذهن
نویسنده تاریخ هجوم می آورند و او تحت تأثیر آن ها، به دروغ و جعل روی می
آورد. برخی از این عوامل، انگیزه های ذاتی هستند که ذهن مورّخ، متأثر از
آن هاست و برخی، عوامل خارجی هستند که نویسنده تا حد زیادی تحت تأثیر آن
ها قرار می گیرد و مهم ترین آن ها که عوامل دروغ گویی در تاریخ خوانده می
شوند، به شرح زیرند:2 1. طمع در منافع شخصی، مادی و معنوی: آیا
نویسنده در تدوین کتابش چنین منافعی را در نظر داشته است؟ در موارد
بسیاری، نویسندگان با نوشتن کتاب هایشان در صدد رفع فشار و نیاز مالی یا
مطامع مادی خود بوده اند، پس ناچار باید درباره اوضاع و احوال مورّخ و
زندگانی او بررسی شود تا معلوم گردد آیا او تحت تأثیر این عامل قرار داشته
یا خیر. گاه نیز نویسندگان به انگیزه های رقابت یا شهرت طلبی، به
نوشتن دست می زدند. این ها، عواملی است که در جهت دهی به اهداف نویسندگان
در نگارش کتاب هایشان دخالت دارند و این هدف ها را تقویت می نمایند;
2. فشار ادارات رسمی: آیا نویسنده، منصب رسمی داشته که او را به دست کاری
بعضی حقایق واداشته باشد؟ مورّخی که زیر نظر نهاد خاصی می نویسد، درواقع
تاریخ را از دید همان نهاد در ارزیابی رویدادها می نگارد و حوادث را به
گونه ای تدوین می کند که مصالح اداره مزبور را تأمین نماید و پیوسته
موقعیت برتری به آن ها بدهد. از این رو در موارد بسیاری مشاهده می کنیم که
اسناد محرمانه به دست آمده یا اسنادی که بعد از مدتی دست یابی به آن ها
میسر می شود، حقایقی را آشکار می سازند که با آن چه نویسندگان رسمی یا
آنان که برای تامین خواسته های ادارات رسمی می نگارند، تناقض دارند. این
امر هم چنان که در _______________________________ 2. در
این باره ر.ک: عبدالرحمن بن محمد ابن خلدون، مقدمه، ص 13، 37، 46 و 49 و
شمس الدین محمد سخاوی، الاعلان بالتوبیخ لمن ذم التاریخ، ص 73 76.
عصر حاضر، یعنی عصر نفوذ قدرت های سیاسی هویداست، در دولت ها و ممالک بزرگ
طی تاریخ هم آشکارا وجود داشته است. از بارزترین نمونه ها در این زمینه،
کتاب مغازی زُهری است که خود، علت تدوین آن را درخواست والیِ اموی شهر مکه
بیان می کند که از وی می خواهد در کتاب سیره اش، جایگاه امام علی(علیه
السلام) را در قعر دوزخ نشان دهد.3 زهری نیز در کتاب مغازی اش که روایاتش
را عبدالرزّاق صنعانی به طور کامل نقل کرده 4 از علی(علیه السلام) و نقش
او در پیشبرد اسلام، به طور مطلق نامی نبرده است; 3. افکار عمومی:
گاه افکار عمومی در زمان تدوین کتاب، فشاری بر تاریخ نگار بوده است که او
را به دروغ پردازی و کوتاهی در بیان واقعیت ها واداشته است، چنان که طبری
در دو جا از ذکر برخی اخبار، عذر می آورد: «به جهت اموری که مردم آن ها را
برنمی تابند»5 و در عین حال در همان موضوع، اخبار متضادی را ذکر می کند
که با افکار عمومی آن زمان، هماهنگ است. 4. گرایش ها و حزب گرایی
ها: خواه آرای شخصی باشند یا گرایش های مذهبی، قبیله ای، ملی یا گروه های
اجتماعی و اصناف شغلی; آیا مورّخ، به یکی از این گرایش ها پایبند بوده
است؟ شاید این مورد، موثّرترین عامل در تاریخ به طور عام و در تاریخ اسلام
به طور خاص بوده باشد و به گفته تاج الدین سُبکی: «چه بسا همین امر، مورّخ
را برانگیخته باشد تا کسانی را که مخالف عقیده اویند، واگذارد و باور کند
که آن ها در گمراهی هستند و به بدگوییشان برآید».6 سبکی در ادامه، به
کتاب تاریخ اسلام ذهبی مثال می زند و می گوید: این کتاب به رغم
خوبی و جامعیتش، آکنده از تعصّبات افراطی است، پس جایز نیست که در مذمّت
اشعریان یا ستایش حنبلیان، بر ذهبی اعتماد شود... او شیخ و معلم ماست اما
حقیقت، سزاوارتر است که پیروی شود. او به حدی از تعصب مفرط رسیده که مسخره
می شود و من از مؤاخذه بیشتر علما از او در روز قیامت می ترسم.7 _______________________________ 3. علی بن حسین ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ص 22 و 21 به روایت مداینی. 4. ر.ک: عبد الحمید، علم التاریخ و مناهج المورخین، ص 51. 5. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج 1، ص 283 و ج 4، ص 557. 6. ر.ک: سخاوی، همان، ص 73 76. 7. همان.
این، امری معمول و تقریباً عمومی است و به ندرت تاریخ نویسی را می یابیم
که حقایق تاریخی را گرد آورده باشد که به نفع گروه مخالف او باشد. باید در
نظر داشت مورّخی که پیش از نوشتن تاریخ، وابستگی های حزبی داشته تا چه حد
می تواند از تأثیر این وابستگی ها به نفع حقایق تاریخی رهایی یابد;
5. تملق گویی: گاه تاریخ نگار، از افکار و عواطف هماهنگ با اخلاق عمومی و
ذوق و سلیقه آن ها سخن می گوید، اگرچه خودش با این افکار و عواطف نیز
مخالف باشد. باید دقت شود که آیا این گونه تملّق گویی در کار مورّخ، بروز و
ظهوری دارد یا خیر. 6. پردازش ادبی متن: متن از این طریق به شکلی
زیباتر و با تأثیری بیشتر جلوه می کند. این کار، بیشتر در آثار ادیبان
ظاهر می شود که به شکل هنریِ متن، بیشتر از درست و دقیق بودن عبارت های آن
توجه دارند. در این گونه نوشته ها، مبالغه و زیاده گویی های بسیار پدیدار
می گردد که اگر هم ارزش ادبی داشته باشند، ارزش علمی در تاریخ ندارند.
پاسخ سؤال سوم، بسته به این است که آیا مورّخ به فرض این که شاهد عینی
رویدادها باشد توانسته است وقایع تاریخی را بر اساس واقعیت، نقل کند یا
عواملی وجود داشته که موجب رسوخ توهم و اشتباه در مشاهده های او شده اند.
در این باره، ضمن ملاحظات زیر می توان بحث کرد: آیا نویسنده تاریخ
از سلامت حواس و عقل و توانایی ثبت و ضبط دیده ها و شنیده هایش برخوردار
بوده است؟ هرگونه ضعفی در یکی از این عناصر، در برداشت او از واقعه ای که
توصیف می کند بازتاب مستقیم دارد. آیا شرایط لازم را برای نقل رویداد در اختیار داشته است؟ مواد کافی تا چه حد در دست رس او بوده یا در به کارگیری آن ها دقت کامل داشته است؟ آیا حوادثی را که مشاهده آن ها برایش امکان داشته، رها کرده است؟
آیا در بیان آن چه در نظر داشته، دقیق بوده است؟ زیرا نوشتن، نیازمند
دقّت در تعبیرهاست، بلکه نیازمند استعدادی موهبتی برای به تعبیر درآوردن
روشن و سالم مطالب مورد نظر است. این پنج سؤال را در اندیشه های ابن خلدون به صورت سه عامل مهمِ راه یابی توهّم و اشتباه در تاریخ به قرار زیر می یابیم: الف دور افتادن از مقاصد: یعنی تاریخ نگار، خبر را بر اساس حدس و گمان خود نقل می کند، در حالی که واقعیت چیز دیگری بوده است; ب درست پنداری: این امر، اغلب به دلیل اطمینان به نقل کنندگان صورت می گیرد و به جرح و تعدیل روایات مربوط می شود;
ج ناآگاهی نسبت به تطبیق اوضاع بر رویدادها به دلیل پنهان کاری یا
ظاهرسازی: در این حالت، نقل کننده، خبر را به همان گونه که مشاهده کرده
بازگو می کند در حالی که رویداد مورد نظر، فقط ظاهرسازی و به دور از حقیقت
بوده است. این، نکته بسیار بااهمیتی است که مورّخان و نقل کنندگان تاریخ،
کمتر به آن توجه دارند، به خصوص در مواردی که گزارش های تاریخی به شخصیت
های بزرگ سیاسی و دینی مربوط می شوند، زیرا در روزگار آن ها به دلیل
ملاحظات مورد نظر ایشان، حقایق بیشتر دست خوش ظاهرسازی می شدند یا کاملاً
بر خلاف واقع جلوه می کردند.8 نقد
تاریخی، فنی قدیمی نزد مسلمانان است و کمتر کتاب تاریخی یافت می شود که
مقدمه اش، از اثری نقدی ولو اندک نسبت به کتاب های تاریخی یا سبک های
نگارش مورّخان خالی باشد. تاریخ نگاران مسلمان در فعالیت های انتقادی خود،
به هر دو شیوه نقد ظاهری و باطنی توجه داشته، در تدوین کتاب های تاریخی
خود، از اصول این دو شیوه کما بیش استفاده می کردند. نکته قابل توجه این
که نقد ظاهری در کار تاریخ نویسان مسلمان، نمود بیشتری دارد و نقد باطنی،
در آثار ایشان کمتر به چشم می خورد. در نخستین آثار تاریخ نگاران مسلمان،
اساسا ًنشانی از نقد باطنی به چشم نمی خورد، اما به تدریج شیوه نقد باطنی
نیز راه خود را در بین این آثار باز نمود، به طوری که برخی از تاریخ
نگاران اسلامی علاوه بر بهره گیری از این شیوه در تدوین کتاب هایشان، به
اصول این شیوه نقدی نیز اشاره کرده و آن ها را تشریح می نمودند. شاید نخستین قانونی که نزد مورّخان اسلامی پدید آمد، عقل گرایی بود و از آن پس، اخبار صرف نظر از سندهایشان به عقل _______________________________ 8. ر.ک: عبدالرحمن بن محمد ابن خلدون، همان، ص 10 و بعد از آن.
عرضه می شدند و آن چه عقل نمی پذیرفت، به بطلانش حکم می کردند، حتی اگرچه
با سندهای ارزش مندی نزد علمای رجال روایت شده بودند. بدین ترتیب، بسیاری
از تاریخ نویسان از اسطوره ها و خرافه های فراوانی که راویان و اخباریان
نقل می کردند، رهایی یافتند. البته این قانون، قانونی عمومی است که
نیازمند مرزبندی های بسیار و ضوابطی علمی است که دقت لازم را برای اجرای
آن داشته باشند. هم چنین این قانون در شکل کلی خود، دور بودن مورّخ از
تأثیرات، تمایلات و انگیزه های باطنی اش را تضمین نمی کند; چه بسا بعضی
تاریخ نویسان، اخباری را به دلیل عدم پذیرش و نادرستی آن ها، با حکم عقل
سلیم رد کنند در حالی که دیگران همان اخبار را پذیرفته، با تکیه بر اصول و
مقدماتی که به آن ها ایمان دارند و ضامن توجیه و پذیرش این گونه اخبار به
شمارشان می آورند، از آن ها دفاع می کنند. البته انسان به طور عادی چیزی
را می پذیرد که با تمایل و اندیشه او موافق باشد و نکته ناپسندی در آن
مشاهده نکند اگر چه نزد دیگران اصلاً شایان ذکر نباشد. با افزایش
تجربه ها و ظهور تاریخ نگاران بزرگ، تعریف قوانین دقیق تری در نقد تاریخ
تحقق یافت که با وجود تراکم آگاهی ها و تجربه ها، راه خود را به سوی تکامل
تدریجی باز کرد. در ادامه با اشاره به شیوه های انتقادی برخی مورّخان
مشهور مسلمان، مسئله نقد تاریخی را در تاریخ نگاری اسلامی بررسی می
نماییم. شیوه
نقد ظاهری، یعنی بررسی صحت منابع تاریخی و میزان اعتبار آن ها و
نویسندگانشان، از همان ابتدا در آثار تاریخ نویسان مورد توجه بوده و در دو
قالب «نقد نویسندگان و راویان» و «نقد منابع و مصادرِ تاریخی» تجلی یافته
که هر دو قالب مذکور، به دو شکل جرح و تعدیل، و گزینش صورت گرفته است.
1 1 1 جرح و تعدیل: کسانی که به تدوین تاریخی دست می زدند، بر اساس یک
آموزه کلی در نقل روایات و اخبار، توجه داشتند مطالب خود را از کسانی نقل
کنند که دست کم نزد خود آن ها از وثاقت و اعتبار لازم برخوردار باشند،
اگرچه معیارهای وثاقت و اعتبار را در نقل روایات نداشته
باشند. لذا مشاهده می شود که در برخی موارد، مورّخان درباره اعتبار علمی و
اطلاعاتی برخی نویسندگان یا ناقلان، اظهارنظر کرده اند، چنان که مسعودی
درباره جاحظ عمل کرده است. برای نمونه، او اخباری را که جاحظ در کتاب
الحیوان در توصیف برخی رودخانه ها و حیوانات نقل کرده و مطالب عجیب بسیاری
را دربر دارند، بررسی کرده و با ارائه براهین علمی، بطلان آن ها را ثابت
کرده است، سپس علت ذکر این اخبار و امثال آن ها را از سوی جاحظ، بی اطلاعی
او از موضوعاتی که نقل می کند و تحقیق نکردن در اخباری که از دیگر
نویسندگان و ناقلان می آورد، ذکر می نماید و می گوید: او دریاها را
سیر نکرده و سفرهای بسیار نداشته، راه ها و شهرها را نمی شناسد و همچون
هیزم جمع کنی در تاریکی شب است که از کتاب های رونویسان نقل می کند.9
به نظر او، جاحظ از این هم فراتر رفته و کتاب هایی بدون علم و یقین به
مطالبش و فقط به جهت ایجاد سرور و خوشحالی در خوانندگان و از بین بردن حق و
مخالفت با اهل آن، همانند کتاب های امامة ولدالعباس، العثمانیة و امامة
امیرالمومنین معاویة بن ابی سفیان نوشته است.10 مسعودی به همین گونه بعضی
از جغرافی نویسان را نیز به اشتباه کاری متهم می کند.11 مسعودی بر این
باور است که می توان تاریخ نگاران را بر حسب کیفیت و کمیتِ کارشان تفکیک
کرد. برخی تاریخ نویسان در کارشان پشتکار دارند و بعضی کوتاهی می کنند;
عده ای مفصل می نویسند و گروهی مختصر; و برخی به حقیقت می رسند و تعدادی
به اشتباه می افتند ولی به هرحال همه آن ها در حد توانشان تلاش می کنند.12
نکته ای که باید محقق تاریخ به آن توجه داشته باشد، این است که مطالب
تاریخی نیز طی زمان، افزایش یافته، همراه حوادث پدید می آیند و چه بسا این
مطالب از ذهن مورّخ زبردستِ هوشیار هم پنهان بماند، بدین ترتیب هر تاریخ
نگاری، بهره و نصیب معینی از اطلاعات تاریخی دارد. هم چنین هر اقلیمی،
خصوصیات _______________________________ 9. ر.ک: علی بن حسین مسعودی، مروج الذهب، ج 1، ص 107 و 206. 10. همان، ج 3، ص 262. 11. ر.ک: همان، ج 1، ص 110. 12. همان، ص13.
خاص خود را دارد که آگاهی از آن ها، به مردم آن اقلیم محدود می گردد و کسی
که در وطن خود می ماند و به اخباری که به او می رسد اکتفا می کند، مانند
کسی نیست که عمرش را در سفر به نواحی مختلف سپری می نماید و روزگارش را در
کشف نکته های دقیق و مطالب نفیس می گذراند.13 بدین ترتیب، مورّخی موفق
است که در پی کشف وقایع تاریخی و کسب اطلاعات موثق برآید و تنها به ذکر
اخباری که به او می رسد، بسنده نکند. مسعودی بر همین اساس، برخی
مورّخان را شایسته هر گونه ستایشی می داند، چنان که در خصوص ابن خرداد به
اظهار می دارد که او، پیشوای مؤلّفان است و دیگران از او پیروی کرده و به
دنبال او حرکت نموده اند و کتاب بزرگ او را در تاریخ، جامع ترین و
کارآمدترین کتاب به لحاظ نظم و ترتیب و اطلاعاتش می داند. هم چنین او از
بلاذری، طبری، قدامة بن جعفر و کسان دیگر به سبب آثار ارزنده شان تمجید می
کند و در مقابل، برخی نویسندگان را فاقد شایستگی و صلاحیت می داند و از
ایشان انتقاد می نماید، مثلاً سنان بن ثابت حرّانی را مذمت می کند به این
دلیل که به اموری پرداخته که در حرفه او نبوده و اخباری را روایت کرده که
می پنداشته صحیح اند، در حالی که خودش آن ها را مشاهده ننموده بود.14
ابن اثیر نیز در نگارش کتاب تاریخی مفصل خود، به نقد نویسندگان و راویانی
که مطالب تاریخی خود را از ایشان نقل نموده، توجه داشته است. او همانند
مسعودی، برخی تاریخ نویسان، بهویژه متاخّران آن ها را به کم کاری و اهمال
متهم کرده و ایشان را صرف ناقلانی دانسته است که فقط به بازگو کردن مطالب
دیگران پرداخته و درباره آن ها هیچ نقد و بررسی انجام نداده اند. وی در
این باره اظهار می دارد: ... هم چنین مورّخان متأخر، مطالب متقدّمان را اصلاح و تکمیل نکرده و فقط به افزودن حوادث جدید بر آن ها اکتفا نموده اند... .15 هم چنین او همانند مسعودی، به مشکل عدم دست رسیِ تاریخ نگاران به همه _______________________________ 13. همان. 14. همان، ص13 18. 15. مسعودی، التنبیه و الاشراف، ص 205.
اطلاعات موجود در سرزمین های پهناور اسلامی اشاره می کند و یادآور می شود
که ممکن است همه این اطلاعات، در اختیار مورّخ قرار نگیرد. وی درباره این
نقیصه کار تاریخ نویسان می گوید: ... از سویی مورّخان شرقی، از ذکر
اخبار مغرب زمین باز مانده اند، همان گونه که مورّخان مغربی، در ذکر
احوال شرق کوتاهی به خرج داده اند... .16 ابن اثیر خودش را نیز به
عنوان یک نویسنده، از همین نظر نقد کرده و اذعان می دارد که او در مقام
نویسنده کتاب نتوانسته بر همه حوادث تاریخی در جهان اسلام احاطه یابد،
زیرا «کسی که در موصل است ناچار وقایع شرق و غرب، از او دور می ماند».17
2 1 1 گزینش و انتخاب: علاوه بر موارد یاد شده، بسیاری از تاریخ نویسان
بدون انتقاد از نویسندگان و راویان تاریخ و صرفاً با گزینش آنان در کار
خود و انتخاب ناقلانی که در نظرشان معتبر بوده اند، به طور عملی به نقد
ایشان پرداخته اند. اینان با ذکر منابع روایی خود به صورت نام بردن از
نویسندگان مورد استفاده یا سلسله سند روایتشان، به خواننده متذکر می شوند
که به چه کسانی اعتماد داشته و به چه کسانی اعتماد نداشته اند. این شیوه
را در اغلب کتاب های تاریخی که به روش روایی تدوین شده اند، می یابیم.
نمونه بارز این شیوه را در تاریخ طبری ملاحظه می کنیم که با ذکر سلسله سند
روایاتش، روش گزینشی خود را در نقل آن ها نشان می دهد. او عملاً
راویان احادیث را به نقد کشیده، از کسانی که به آن ها اعتماد داشته نقل
نموده است، هرچند که در میان راویان احادیث وی کسانی به چشم می خورند که
از دیدگاه رجال شناسان مطرود می باشند. این شیوه را در کار اغلب محدثانی
که به نقل اخبار تاریخی پرداخته اند، می توان یافت، چنان که مثلاً شیخ
مفید در کتاب الارشاد خود از راویان مورد اعتمادش بهره جسته، آن ها را نام
می برد و طبرسی در کتاب اعلام الوری خود، به همین روش رفته است.
البته شایان توجه است که ذکر طرق روایات در همه جا، دلیل بر عملکرد انتقادی
مؤلّف کتاب نمی باشد; چه بسا تاریخ نگارانی که در تدوین کتاب خود، به ذکر
سلسله سند روایات توجه داشته اند با این حال، نگاه نقّادانه ای به آن ها
نیفکنده _______________________________ 16. همان. 17. علی بن محمد ابن اثیر جزری، الکامل فی التاریخ، ج 1، ص 2 3.
و از همه گونه محدثان و راویان، مطالبی نقل نموده اند. می توان چنین نتیجه
گرفت که این شیوه انتقادی در گزینش نویسندگان و راویان مورد استفاده
تاریخ نگاران، تا حد زیادی تحت تأثیر سلایق و علایق شخصی، سیاسی و دینی
ایشان قرار داشته، چنان که مثلاً ممکن است یک راوی، مورد اعتماد تاریخ
نویسی باشد، اما از دیدگاه مورّخی دیگر، قابل اعتماد نباشد. این در حالی
است که محدثان اسلامی و رجال شناسان مسلمان، بسیار تلاش کرده اند تا
موازین و معیارهای کلی را برای شناخت میزان اعتبار و وثاقت راویان فراهم
سازند تا نویسندگان و ناقلان اخبار از آن بهره ببرند.
تاریخ نگاران اسلامی علاوه بر نقد راویان و نویسندگان اخبار، در برخورد با
منابع تاریخی نیز عملکردی انتقادی داشته و در بهره گیری از آن ها، دیدگاه
نقادانه خود را از طریق جرح و تعدیل و عملکرد گزینشی نشان داده اند.
یعقوبی در موارد متعددی از کتابش به صورت نقد کننده تاریخ ظاهر می شود.
شیوه او در اختصار کل تاریخ سیاسی، دینی و فرهنگی جهان و عوامل جغرافیایی و
فلکی که با آن در ارتباط است، از دیدگاه انتقادی روشن او پرده برمی دارد و
در انتخاب معتبرترین اطلاعات یا نزدیک ترین آن ها به درجه اعتبار نمایان
می گردد. از این رو دانشمندان و نقادان به اخبار او در خصوص تاریخ باستان
به گونه ای خاص، اعتماد کرده اند.18 مسعودی به گونه ای نمایان تر،
به بررسی منابع تاریخ زمان خویش پرداخته است. او در ابتدای کتاب مروج
الذهب، از منابع تاریخی موجود نام می برد و درباره آن ها به قضاوت می
نشیند; برخی را می ستاید و از آن ها به عنوان کتاب های معتبر و دارای
اطلاعات ارزنده یاد می نماید، مانند تاریخ طبری، کتاب های دینوری، کتاب
الاوراق یحیی بن محمدصولی و برخی کتب دیگر، و از بعضی منابع به دلیل نواقص
و کاستی هایشان و یا اشتباهاتی که نویسندگانشان مرتکب شده اند، انتقاد می
کند.19 ابن اثیر نیز که در موارد چندی نشان می دهد در نقل تاریخش
به اصول نقد پای بند بوده، به نقد منابع خود توجه داشته است. وی، مصادر
تاریخی اش را به طور _______________________________ 18. ر.ک: صائب عبدالحمید، همان، ص 172. 19. یعقوبی، احمد بن اسحق، تاریخ الیعقوبی، ج 1، ص 188.
جامع و کامل ذکر می کند و درباره کیفیت آن ها، به بحث و گفتوگو می نشیند.
به نظر او این مصادر از نظر تأمین هدف محقق تاریخ، متفاوت می باشند:
«برخی بسیار طولانی هستند و طرق روایت را گرد آورده اند و بعضی چنان
مختصرند که بسیاری از رویدادها را جا انداخته اند...» و مشکل اصلی در
استفاده از آن ها این است که اغلب به تنهایی برای مطالعه تاریخ کافی
نیستند و اطلاعات جامع و کارآمدی را به دست نمی دهند زیرا: ... همگی
آن ها ثبت بسیاری از حوادث مهم و اساسی را از دست داده اند و در عین حال
بعضی، در ذکر اخبار کم اهمیت که گاه دوری جستن از آن ها سزاوارتر است، غرق
شده اند... بر این اساس، هر کس که در پی تاریخی به هم پیوسته باشد لازم
است به مصنّفات متعددی مراجعه کند تا از مجموع آن ها به مقصود خود دست
یابد، با وجود همه آشفتگی که در آن ها وجود دارد و خستگی و ملالتی که در
این کار است.20 ابن اثیر در کتابش بر مصادر تاریخی که به نظر او
معتبر بوده اند و روایات نویسندگانشان و صحت آن ها مشهور بوده است، تکیه
می کند و اظهار می دارد که همانند کسی نیست که کورکورانه در تاریکی شب،
راه می رود یا همچون کسی که هسته های خرما و دانه های مروارید را در کنار
هم گرد می آورد.21 این شیوه، یعنی گزینش منابع اطلاعاتی و نام بردن از آن
ها، در بسیاری از آثار تاریخ نویسان به چشم می خورد. البته باید توجه داشت
که این امر همانند گزینش و انتخاب راویان اخبار، نزد تاریخ نگاران مختلف
از کیفیت های متفاوتی برخوردار بوده است; به این معنا که ممکن است تاریخ
نویسی بر برخی منابع اعتماد نماید، در حالی که همین منابع در نظر
نویسندگان دیگر، فاقد اعتبار باشد. نکته دیگر این که همیشه ذکر منابع
اطلاعاتی، حاکی از دیدگاه و عملکرد انتقادی نویسنده نیست و چه بسا از عادت
نویسندگی یا اموری از این قبیل نشأت گرفته باشد.
تاریخ نویسان مسلمان در کنار به کارگیری اصول نقد ظاهری، در کار خود به
نقد باطنی نیز عنایت داشتند. البته چنان که اشاره شد نقد ظاهری در آثار
ایشان نمود _______________________________ 20. مسعودی، التنبیه و الاشراف، ص 205. 21. ابن اثیر،الکامل فی التاریخ، ج 1، ص 3 4.
بیشتری دارد و اولین آثار تاریخی مسلمانان، متکی بر این روش انتقادی بود،
ولی به تدریج عناصر جدید نقد برای برخی مورخان پدیدار شده، پرده از درک
تاریخی فزاینده تری برداشت و بدین ترتیب، نقد سند اخبار تاریخی را از طریق
قوانین علمی نقد، به نقد محتوای اخبار تسرّی داد. این نقدها، اغلب متوجه
کتاب هایی بوده که به آمیختن مطالب ارزش مند و بی ارزش و ایراد اسطوره ها،
مجعولات و اسرائیلیات متهم بوده یا نویسنده آن ها به داشتن تمایلات شخصی و
گرایش های مذهبی و مانند این ها متهم شده است. شیوه نقد باطنی تاریخ
نگاران مسلمان را می توان در دو حوزه کلی مطالعه کرد: نخست، در باب اخبار و
روایات، و دیگری در خصوص تاریخ نویسان. در این جا نمونه هایی را از ممارست
مورّخان بزرگ اسلامی با این نوع فن نقد تاریخی می آوریم.
یکی از جنبه های نقد باطنی اخبار تاریخی که تاریخ نویسان نقدگرا به آن
عنایت داشته، بررسی تحلیلی گزارش های تاریخی است که به آن ها می رسیده یا
در دست رسشان قرار داشته است تا از این طریق، صحت و سقم مطالبی را که نقل
می نمودند، آشکار سازند. معیارهایی که این نویسندگان در کار خود در نظر
داشته اند در درجه نخست، عقل، و در مرتبه دوم، مسلّمات تاریخی بوده است.
در موارد بسیار، شاهد هستیم تاریخ نویس منتقد، خبر یا روایتی را که با
موازین عقلی پذیرفتنی نیست یا با اخبار قطعی تاریخی ناسازگار است، رد می
کند. از این موارد به طور نمونه باید به مواضع انتقادی یعقوبی اشاره
کرد که به تحلیل و تفسیر برخی اخبار پرداخته، به نقل صرف بسنده نمی کند.
مثلاً او درباره خبر مربوط به بت های مصر باستان و سخن گفتنشان به سبب
حلول ارواح در آن ها، اظهار می دارد که این مطالب را کاهنان مصری ابراز می
کردند تا مردم را فریب داده، به خود جلب کنند.22 مسعودی در نقد اخبار و
روایات تاریخی، فعالیت بسیاری دارد که از دانش و شناخت و حس تاریخی بزرگ
او پرده برمی دارد. او به عنوان _______________________________ 22. یعقوبی، همان، ج 1، ص 188.
مورّخی دقیق و جهان دیده که اطلاعات خود را از راه تحقیق شخصی و مشاهده
های عینی به دست آورده است در نقد متون، بیشتر بر مسلّمات تاریخی و مقایسه
میان اخبار تکیه دارد. مسعودی سعی می کند در مقایسه اخبار مختلف در یک
موضوع، همه آن ها را با کلیه مصادرشان ذکر نماید23 و وقتی دو خبر به نظر
او متعارض می آیند، آن ها را با سندهایشان نقل نموده، سپس اظهار می دارد
که کدام یک از خبرها مشهورتر است و باید بدان عمل شود.24 در مواردی نیز
خبرها را به لحاظ واحد یا مرسل بودن، نقد می کند. یکی از مقولاتی که
به طور جدی مورد انتقاد مورّخان مسلمان بوده، موضوع افسانه ها و اسطوره
های قومی و تاریخی است که در نوشته های تاریخی فراوانی به نمونه هایی از آن
ها برمی خوریم و بلکه بعضی به ذکر این مطالب بدون شرح و توضیح، عادت
داشته و حتی گاه خود نیز، مانند وهب بن منبه25 به آن ها معتقد می شدند.
یعقوبی به نقد مستقیم بعضی از این اسطوره ها پرداخته، تصریح می کند که
شیوه نگارش او، پرهیز از افسانه پردازی است. به عنوان مثال، او در نقد
برخی اسطوره های ایرانیان در خصوص پادشاهان باستانیشان می گوید:
ایرانیان مطالب بسیاری را که پذیرفتنی نیستند، برای پادشاهانشان ادّعا می
کنند، مانند فزونی در اعضای بدن ... یا عمرهای بسیار طولانی و دور ساختن
مرگ از مردم، که عقل آن ها را رد می کند و در زمره خرافات و مطالب
غیرواقعی قرار می گیرند.26 مسعودی نیز موارد متعددی از این مطالب را
نقل و نقد نموده است، از جمله این که او عقیده قبایل عرب درباره روح و
تغییر شکل آن به صورت پرنده ای به نام هام را از خرافات می داند که پیامبر
اکرم(صلی الله علیه وآله) آن را باطل نمود.27 هم چنین او پس از نقل عقاید
اقوام مختلف درباره غول، توضیح می دهد که این اقوال، از پندارهای فاسد و
خیالات باطل است.28 و در توضیح باور قبایل عرب درباره هاتف های آسمانی و _______________________________ 23. مسعودی، التنبیه و الاشراف، ص204 و 208 و 250. 24. همان، ص205. 25. همان، مروج الذهب، ج 2، ص 168. 26. یعقوبی، ج1، ص158. 27. مسعودی، مروج الذهب، ج2، ص168. 28. همان، ص164 167. جنّیان، آن را ناشی از تنها ماندن در جاهای خلوت و خالی از سکنه و زندگی در بیابان های وحشت زا می داند:
زیرا وقتی انسان در چنین جاهایی می ماند، به فکر فرو می رود و چون به فکر
فرو رفت، به ترس و وحشت می افتد و توهّمات و خیالات باطل آزار دهنده به
ذهنش می رسد و تصوراتی در ذهنش پدید می آید و اشخاصی را تجسم می کند. اساس
این امور، اندیشه های فاسد حاصل از تصور امور ترسناک و توهّم امور هلاک
کننده است که به سبب چیرگی پندارهای فاسد بر عقل او و ریشه دواندن آن ها
در جانش به وجود می آیند.29 کتاب تجارب الامم احمدبن محمدبن مسکویه
رازی (م 421 ق)، دستاوردی تاریخی از همین نوع است که تجربه های مهم بشری
را در اعصار مختلف گرد آورده است و انتخاب این نام برای کتاب، درک تاریخی
ممتاز نویسنده اش را نمایان می سازد. همین طور این کتاب، سابقه مهمی در
نقد تاریخی محسوب می شود. نقد تاریخی، عنصر اساسی است که شیوه تاریخ نگاری
ابن مسکویه در کتاب تجارب الامم بر آن استوار بوده است، زیرا انتخاب این
گونه اخبار یک دست، به نقد همه تاریخ و دور ریختن اخباری منوط است که در
محدوده مورد نظر نویسنده قرار ندارند. او از همان ابتدا به این کار اقدام
کرده، اخباری را که از محدوده کارش خارج می شوند; یعنی اسطوره ها و خرافات
و اخبار پیشینیان را که نمی توان از آن ها اطمینان یافت، تعیین می نماید.
ابن مسکویه در مقدمه کتابش می گوید: دیدم مصادر تاریخی، مقهور اخباری گشته اند که به راه افسانه و خرافه رفته اند و هیچ فایده ای جز جلب توجه مردم ندارند.
لذا همت خویش را به ذکر تجربه های بشری که عبرت آموز باشند، معطوف داشته و
حتی به بیان معجزات پیامبران و احوالی که به آن ها اختصاص دارد، نپرداخته
است: زیرا مردم زمان ما از آن ها برای اموری که در پیش روی دارند،
تجربه ای کسب نمی کنند، مگر آن چه تدبیر بشری بوده و با اعجاز همراه
نباشد.30 بدین ترتیب، نقد تاریخی در کتاب وی، به صورت گزینش اخبار
ظاهر می گردد. هم چنین او روایات مختلف را مقایسه می کند، بعضی از آن ها
را تصحیح کرده بر _______________________________ 29. همان، ص169. 30. احمد بن محمد مسکویه رازی، تجارب الامم و تعاقب الهمم، ج 1، ص 4.
آن ها اعتماد می نماید و گاه مطالبی بر آن ها افزوده، شواهدی مبنی بر صحت
مطالبشان ذکر می کند. اما این شیوه او فقط به اخبار پیش از اسلام اختصاص
دارد، اما در قسمت اخبار تاریخ اسلام، تقریباً اثری نقادانه وجود ندارد،
زیرا مسکویه در این بخش به روایات طبری بسنده کرده، آن ها را به اختصار
بازگو نموده است. ابن اثیر که خود پیشاپیش، کتابش را نقد کرده است،
به کوتاهی خود و احتمال گرفتار شدن به اشتباه اعتراف می کند و اظهار می
دارد که اشتباه، خطایی است که بر هر قلمی جاری می شود و اعتراف می کند که
«آن چه نمی دانم، بیشتر است از آن چه می دانم».31 ابن کثیر نیز با
این که بیشتر، شخصیت یک روایت گر را بازی کرده از آن کسانی نیست که به نقل
بسنده کند، بلکه تأملات و دیدگاه های خاصی دارد که شمّه ای از روح نقادی و
تحلیل گری را دربرمی گیرد. او در پاره ای از اخبار تاریخی طبق معیارهایی
که بدان پای بند است، قضاوت می کند و روایاتی را بر اساس این معیارها و با
اعتماد بر کتاب های جرح و تعدیل به نقد می کشد. این شیوه انتقادی وی را
در برخورد با برخی اخبار مربوط به بنی اسرائیل،32 زمان اسلام آوردن برخی
مسلمانان33و بعضی روایات فضایل رسول خدا(صلی الله علیه وآله)34 مشاهده می
کنیم که در بررسی آن ها از قضاوت های عقل، مسلّمات تاریخی و مقایسه میان
روایات مختلف در یک موضوع بهره می گیرد. اما او در نقد اخبار، سیاق
یکسانی ندارد و در مواردی، احادیث متعددی را نقل می کند که عقل به طور
مطلق بعضی از آن ها را نمی پذیرد با این حال او آن ها را بدون هیچ مناقشه
ای نقل می نماید. از آن جمله، خبری است درباره تعداد بنی اسرائیل که همراه
موسی از مصر خارج شدند35 و نیز روایت مربوط به نماز خواندن ابوبکر بر
جنازه حضرت فاطمه((علیها السلام))36 که هیچ کدام با مسلّمات تاریخی، درست
درنمی آیند. شاید نقد او بر اسرائیلیات، برترین اثر نقدی وی باشد. او برخی از اخبار اسرائیلی را در _______________________________ 31. ابن اثیر، همان، ص 1 و 6. 32. عمادالدین اسماعیل، ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج 1، ص 322. 33. همان، ج 3، ص 127. 34. همان، ج 1، ص324 325. 35. همان، ص 251. 36. همان، ص 110.
کتابش ذکر کرده و نسبت به بعضی از آن ها، موضع انتقادی گرفته است که از
نقد سندها فراتر رفته و به نقد محتوا رسیده است. او بهویژه درباره روایاتی
که از کعب الاحبار نقل شده، با تأمل بیشتری برخورد می نماید و علت این
امر را این گونه توضیح می دهد که او، یهودی تازه مسلمانی بود که عمر به
جهت جلب خاطر او و نیز شگفتی از مطالبی که کعب بیان می کرد، به وی اجازه
داد تا اخبار زیادی از اسرائیلیات را برای مسلمانان بازگو نماید و بدین
ترتیب، بسیاری از این اخبار، وارد منابع مسلمانان شد.37 ابن کثیر بر این
اساس روایات کعب الاحبار را در موارد متعددی، نقض کرده است.38
مورخان منتقد اسلامی در نقد تاریخی حوزه مربوط به مؤلفان، به نکته هایی
توجه داشته اند که از مهم ترین آن ها می توان به عوامل جعل و اشتباه،
اشاره کرد. مسعودی در نقد تاریخ نگاران، به عواملی که موجب دوری ایشان از
نگارش حقایق می شود توجه داشته و برخی از این عوامل را سبب دروغ پردازی در
تاریخ نویسی دانسته است، چنان که درباره جاحظ، تعصب وی را عامل اساسی در
این زمینه بیان می دارد یا درباره سن امام علی(علیه السلام) هنگام اظهار
اسلام که مسئله ای مورد اختلاف است، در مورد اقوالی که سن آن حضرت را
بسیار کم گفته اند می گوید: این، سخن کسی است که می خواهد فضایل او
را از بین برده، مناقبش را نابود سازد تا اسلام او را همچون اسلام آوردن
کودکی کم سن و سال و نوجوانی بی تجربه بنمایاند.39 بدین ترتیب او
تأکید می کند که تعصب در تمایلات و گرایش های شخصی، همیشه انگیزه اصلی در
دروغ پردازی در تاریخ بوده است. مسعودی در همین زمینه، برخی علت های پدید
آمدن اشتباهات را در تاریخ نویسی بیان می کند که از مهم ترین آن ها، پنهان
ماندن اخبار مهم از دید نویسنده تاریخ، اعتماد به رونویسان و راویان بدون
تحقیق و دقت نظر، و دشواری تاریخ نگاری برای کسانی که اهل تاریخ نیستند یا
درک تاریخی ندارند و یا به روش های تحقیق اخبار، آگاه نمی باشند را می
توان نام برد.40 _______________________________ 37. همان، ص 18. 38. همان، ص 126، 129 و 358 و ج 2، ص 75 و 159. 39. مسعودی، التنبیه و الاشراف، ص 198 و 257. 40. همان، مروج الذهب، ص1، 12 13، 17 و 107.
مسعودی، به روش های تحقیق تاریخ نیز توجه داشته است و بر اهمیت نقل از
مشاهده های عینی و تفاوت بزرگ میان آن و شنیدن اخبار تأکید دارد. او وقتی
که صولی، نویسنده کتاب الاوراق را می ستاید، به اختصار علت این ستایش را
در یک کلمه ذکر می کند و آن، این است که صولی، اخبار منحصر به فردی را نقل
کرده که خودش مشاهده نموده است41 و در انتقاد از سنان بن ثابت حرّانی،
تأکید می کند که او چیزهایی را که به نظرش درست آمده، نقل نموده درحالی که
آن ها را مشاهده نکرده است.42 او در تصحیح اشتباهات جاحظ در توصیف
رودخانه سند نیز آن ها را ناشی از فقدان مشاهده های مستقیم جاحظ می
داند.43 بدین ترتیب، مسعودی ابزارهای نقد تاریخی را با جدّیت به کار
گرفته و درک تاریخی پیشرو و عمیقی را فراهم ساخته است و هم چنین تحلیل
های روان شناسانه و علمی بسیاری از تخیّلات قومی و معتقدات آن ها را عرضه
می دارد. مسعودی تاریخ نگاری ای را کاری علمی در نظر می گیرد که تمایلات و
خواسته های شخصی در آن راه نداشته و مورّخ از تجربه و بررسی و تحقیق،
شیوه ای برای آزمودن و سنجش اخبار پدید آورد. او نقد تاریخی را به ذکر
معایب روایت از کتاب های رونویسان متوقف نمی کند، بلکه آن را به شناساندن
اصول علمی نیز تسرّی می دهد که هر کس از آن ها غافل باشد، سزاوار این است
که نقد گردد. ابن طباطبا (ابن طقطقی، م 709 ق) در مقدمه کتابش،
الفخری فی الآداب السلطانیه و الدول الاسلامیه روش خود را معرفی می کند و
می گوید که در این کتاب، به دو امر پای بندم: نخست، این که: در آن،
جز به حق میل نکنم و جز به عدل، زبان نگشایم... و سلطان هوای نفس را عزل
کنم و از تعصّبات شخصی و قومی خارج شوم و خود را در میانشان، غریب و
بیگانه فرض نمایم.44 این توصیف او، دربردارنده نقدی آشکار بر مورّخانی است که از مسیر حق منحرف _______________________________ 41. همان، ص16. 42. همان، ص17. 43. همان، ص107 و التنبیه و الاشراف، ص49. 44. محمدبن علی بن طباطبا، الفخری فی الآداب السلطانیه و الدول الاسلامیه، ص 14.
شده و زبان به غیر عدالت گشوده و از هوای نفسشان تبعیت کرده اند. اما مهم
ترین نکته در این نقد، اسلوب علمی است که ارائه می دهد تا از افتادن در
چنین راه هایی که ارزش تاریخ را ضعیف ساخته یا آن را از اعتبار می
اندازند، پرهیز شود و این، با اتخاذ بی طرفی کامل و خروج از هر موضع گیری
قبلی در برابر رویدادهای تاریخی و شخصیت های آن محقق می شود به گونه ای که
نویسنده، خودش را به جای شاهد بیگانه ای قرار دهد که با دیده حق بین به
آن واقعه می نگرد و منفعتی او را بدان سو نمی کشاند و هوای نفسش، او را از
حق باز نمی دارد. این، همان امانت و پاکدامنی مورد نظر در تدوین تاریخ
است. دوم، این که: از معانی، با عبارت هایی روشن که نزدیک به
ذهن باشد، تعبیر کنم... مدت هاست نویسندگانِ کتاب ها را می بینم که علاقه
به اظهار فصاحت و بلاغت، آن ها را بازداشته و مقاصدشان پنهان مانده و
معانیشان دشوار شده و فایده کتاب هایشان کم شده است.45 شاید در این
باب، ابن خلدون (م 808 ق) بیشتر و عالمانه تر از همه سخن گفته باشد. نقد
تاریخی نزد ابن خلدون، ساختار نظریه علمی پیشرفته ای یافته است که می توان
آن را در سه محور خلاصه کرد: الف علل راهیابی وهم و اشتباه در مورّخ; ب علل دروغ گویی در نقل تاریخ; ج قوانین نقد اخبار تاریخی.
پیش تر به مهم ترین اموری که دو محور اول دربر دارند، اشاره شد و در محور
سوم، نکته های ژرفی است که در اوج قواعد نقد تاریخی قرار دارد و اهل تاریخ
به آن می رسند. بسیار اندک اند تاریخ نگارانی که بتوانند این قواعد را به
دقت و در سطحی که همه کارهای تاریخیشان را دربر گیرد، به کار ببندند،
زیرا این امر، مستلزم شناخت وسیعی از ریزه کاری های تاریخ ملت هاست و
ذهنیت شفافی را می طلبد که قادر به ادامه نقد و تحلیل بدون تسلیم شدن به
خواسته ها و تمایل ها باشد. از مهم ترین این قواعد، قانون طبایع عمران است: _______________________________ 45. همان. عمران در احوال خود، طبایعی دارد که اخبار به آن ها بر می گردد و روایات و آثار، بر آن ها حمل می شود.46
در نظر ابن خلدون، عمران اصطلاحی است که جامعه و تمدن را دربرمی گیرد و
بازگرداندن اخبار به طبایع عمران، شناختی مفصّل از اصول عادات، یعنی اصول
متعارف و معقول در شئون انسان، جامعه و محیط، و نیز شناختی مفصّل از قواعد
سیاسی و امور هماهنگ یا غیرهماهنگ با آن ها و اوضاع اجتماع انسانی را می
طلبد. ابن خلدون می گوید: وقتی در اخبار، فقط به نقل اعتماد شود و
اصول عادات و قواعد سیاسی و طبیعت عمران و احوال اجتماع انسانی، حاکم
نشوند و غایب به حاضر، و حاضر به غایب قیاس نشوند، چه بسا از لغزش و کجروی
و انحراف از مسیر درست ایمن نگردند.47 همین طور از اموری که به
طبایع عمران اختصاص می یابد، تغییر و تبدیل احوال امت ها طی زمان می باشد
که چاره ای جز شناخت آن نیست تا مبادا محقق تاریخ به اشتباه افتاده و بدون
آگاهی از تغییراتی که در طول زمان واقع شده، وضعیت کنونی را با گذشته قیاس
کند. ابن خلدون می گوید: از اشتباهات پنهان در تاریخ، فراموش کردن
تغییرات احوال امت ها و نسل ها با تغییر اعصار و گذشت روزگار است و این،
بیماری خطرناک و پنهانی می باشد، زیرا فقط پس از سال های متمادی ظاهر می
شود و به جز اندکی از مردمان لایق، بعید است کسی متوجه آن شود، چون وضعیت
جهان و امت ها و عادات و رسومشان به شکلی یکسان و روشی ثابت ادامه نمی
یابد، بلکه در روزگاران و زمان ها و انتقال از حالتی به حالتی، متفاوت می
گردد.48 ابن خلدون پس از یادآوری اختلاف احوال امت ها و عاداتشان در
طول تاریخ، برای این تغییر، مثالی از تاریخ اسلام می آورد که در طبقه
معلمان و طبیعت کارشان بهوجود آمده است. در حالی که آموزش در زمان رسول
خدا و اندکی پس از آن، وظیفه ای خالصانه بود که معلم، آن را به جهت تبلیغ
دینی انجام می داد، پس از آن وسیله ای شد برای کسب و حرفه ای که مردم با
آن، امرار معاش کنند و دیگر آموزش _______________________________ 46. ابن خلدون، همان، ص 5. 47. همان، ص10. 48. همان، ص31.
به تنهایی فضیلتی نبود که شأن صاحبش را همانند گذشته بالا برد. از این رو
بعضی که متوجه این تغییر و تبدیل نبودند، به اشتباه افتادند و شتاب زده به
حمایت از حجاج بن یوسف ثقفی برآمدند به این دلیل که پدرش و یا خودش معلم
بود و فراموش کرده اند که معلمی در زمان او، حرفه ای همانند سایر حرفه ها
شده بود و این شغل برای او، فضیلتی همچون پیشینیان به شمار نمی رفت.49
بدین ترتیب، نقد تاریخی، تحلیلی ژرف را می طلبد همان طور که شناخت وسیعی
را در مورد احوال امت ها و تغییراتی که طی زمان ها بر آن ها واقع می شود،
نیاز دارد. موارد یاد شده، حاکی از آن است که عنصر نقد، جایگاه قابل
توجهی در فعالیت های تاریخ نگاران مسلمان داشته است، به گونه ای که در
پدید آوردن آثار خود، به بهره گیری از آن عنایت داشته اند. با این حال در
مطالعه کتاب های تاریخی به موارد بسیاری برمی خوریم که مؤلفان آن ها
بی توجه به اصول نقد تاریخی، از کنار اخبار و روایات منقول گذشته و به
صرف نقل آن ها اکتفا نموده اند. بی شک می توان عوامل و علل مختلفی را برای
این بی توجهی و عدم به کارگیری اصول نقد تاریخی در آثار این مؤلفان شمرد
که از جمله آن ها باید انگیزه های شخصی، سیاسی، اجتماعی و مذهبی را نام
برد. تاریخ نویسان، تحت تأثیر این عوامل و موارد دیگری که پیش از این ذکر
شد، از به کارگیری شیوه های انتقادی در کار خود فاصله گرفته اند، چنان که
مثلاً طبری در کتاب تاریخ خود در عین توجه به نقل سلسله سند و راویانش، از
برخی ناقلان ضعیف و غیرموثّق مانند سیف بن عمر، مطالب بسیاری بازگو می
کند، یا مشاهده می کنیم که برخی تاریخ نگاران، حتی به دفاع از کتاب هایی
پرداخته اند که اسطوره ها را گرد آورده اند، مانند کتاب ابن فندق علی بن
زید بیهقی (مورّخ قرن ششم هجری و صاحب کتاب تاریخ بیهق) که از اسطوره ها و
داستان های ساختگی تاریخی دفاع می کند و طعن زنندگان بر این گونه اخبار
را رد نموده، می گوید: درست نیست که به آن ها به چشم حقارت و کوچکی
نگاه شود، زیرا هر آن چه جلوی نادانی را بگیرد، پسندیده است. حتی حکایت
های کلیله و دمنه به زبان _______________________________ 49. همان، ص33.
حیوانات، همگی عبرت ها و حکمت های پرفایده ای هستند، و نیز حکایت بخشش های
برمکیان وقتی که بر وزیری بخیل خوانده شود، ارزشش نمایان می گردد و همت
او را بر می انگیزد و چه بسا بر بخیلی خوانده شود و خشم او را برانگیزد و
آن ها را دروغ بداند.50 حتی نویسنده اندیشمند و نقادی همچون ابن
خلدون که آرای انتقادی خود را همراه با نقد موارد متعدد تاریخی، در مقدمه
کتاب تاریخ خود آورده است، در نقل مطالب تاریخی، به گفته های خودش در باب
نقد تاریخ عنایتی ندارد و او نیز همانند بسیاری از تاریخ نویسان دیگر،
تنها به بازگو کردن اخبار تاریخی بسنده می نماید. از این رو بر محقق تاریخ
است که در مطالعات و بررسی های خود، از این امر غفلت ننماید و با نگاه
انتقادی فراگیر، بر منقولات تاریخی موجود در منابع تاریخ نظر بیفکند. 1. ابن اثیر جزری، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1418 ق. 2. ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد، مقدمه، به کوشش خلیل شحاده، بیروت، 1401 ق. 3. ابن طقطقی، محمد بن علی بن طباطبا، الفخری فی الآداب السلطانیه و الدول الاسلامیه، بیروت، دار صادر، ]بی تا[. 4. ابن فندق، علی بن زید بیهقی، تاریخ بیهق، به کوشش احمد بهمنیار، تهران، 1361. 5. ابن کثیر، عمادالدین اسماعیل، البدایه و النهایه، به کوشش احمد ابوملحم، بیروت، 1405 ق. 6. ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین، الاغانی، قاهره، وزاره الثقافه و الارشاد القومی، ]بی تا[. 7. سخاوی، شمس الدین محمد، الاعلان بالتوبیخ لمن ذم التاریخ، به کوشش فرانتس روزنتال، بغداد، 1382 ق. 8. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الرسل و الملوک، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، 1967 م. 9. عبدالحمید، صائب، علم التاریخ و مناهج المورخین، بیروت، الغدیر للدراسات و النشر، 1411 ق. 10. مسعودی، علی بن حسین، التنبیه و الاشراف، تصحیح عبدالله اسماعیل صاوی، قم، نشر منابع الثقافه الاسلامیه، ]بی تا[. 11. مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، به کوشش یوسف اسعد داغر، بیروت، 1385 ق. 12. مسکویه رازی، احمد بن محمد، تجارب الامم و تعاقب الهمم، تهران، 1366. 13. یعقوبی، احمد بن اسحق، تاریخ الیعقوبی، به کوشش خلیل المنصور، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1419 ق. _______________________________ 50. ابن فندق، علی بن زیدبیهقی، تاریخ بیهق، ص 16. روش نقد تاریخی
مرحله نخست: نقد ظاهری
مرحله دوم: نقد باطنی
نقد تاریخی نزد مسلمانان
1 جلوه های نقد ظاهری در تاریخ نگاری اسلامی
1 1 نقد نویسندگان و راویان
1 2 نقد منابع و مصادر
2 جلوه های نقد باطنی در تاریخ نگاری اسلامی
2 1 نقد اخبار و روایات
2 2 نقد نویسندگان و مورّخان
کتاب نامه
منبع:www.humanitiesportal.com